حامی فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

حامی فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق در مورد فاکتور 527

اختصاصی از حامی فایل تحقیق در مورد فاکتور 527 دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 42

 

1. شب خارجی- درب ورودی خانه یحیی

دستان کودکانه‌ای در زیر بارانی تند درب چوبی خانه‌ای (خانه یحیی) را می‌بندد. صدای رعد و برق به گوش می‌رسد و نور آن ناگهان فضا را روشن می‌کند. یحیی فانوس به دست به سرعت و هراسان در کوچه می‌دود و خود را به سر کوچه می‌رساند.

2. شب- خارجی- کوچه پس کوچه‌های کهن دره

یحیی در کوچه پس کوچه‌های روستا، هراسان و نگران می‌دود، سر پیچ یک کوچه تعادلش را از دست داده و زمین می‌خورد. فانوس از دستش رها شده و قل می‌خورد. نور فانوس پت پت کنان در حال خاموشی است. یحیی بلند می‌شود. فانوس را برداشته و دوباره با عجله شروع به دویدن می‌کند.

3. شب- داخلی- خانه خاله لیلا

خاله لیلا، پیرزنی 65 ساله به آرامی در خانه خوابیده است. صدای کوبیدن شدید در می‌آید.

4. شب- خارجی- جلوی در خانه خاله لیلا

یحیی در زیر باران به شدت به در حیاط می‌کوبد و خاله لیلا را صدا می‌زند.

یحیی- خاله لیلا- خاله لیلا

5. شب- داخلی- خانه خاله لیلا

خاله لیلا هراسان چشمانش را باز می‌کند و هراسان در جایش می‌نشیند. خاله لیلا به پنجره نگاه می‌کند. صدای ضربه‌های در و باران به گوش می‌رسد. بیرون تاریک است و باران به شدت به پنجره می‌کوبد. پارچه‌ای پشمی را برداشته روی دوشش انداخته و فانوسی روشن را در گوشه اتاق بر می‌دارد.

6. شب- خارجی- حیاط خانه خاله لیلا

خاله لیلا پارچه را روی سرش کشیده و با فانوس به سمت در ورودی می‌رود.

خاله لیلا: چه خبره؟! مگه سر آوردی! اومدم ..... اومدم!

7. شب- خارجی- جلوی خانه خاله لیلا

یحیی جلوی در سراسیمه ایستاده است. خاله لیلا در را باز می‌کند. خاله لیلا فانوس را بالا گرفته و صورت یحیی را که میان اشک و باران خیس شده است، می‌بیند.

خاله لیلا (هراسان و نگران): خاله چی شده؟!

یحیی (با بغض): خاله ... خاله ..

8. شب- خارجی- یکی از کوچه‌های روستا

یحیی و خاله لیلا در زیر باران دوان دوان در عمق کوچه دور می‌شوند. نور فانوسی را می‌بینیم که در تاریکی انتهای کوچه سوسو می‌زند.

9. شب- خارجی- حیاط خانه یحیی

خاله لیلا فانوس را در کنار در ورودی می‌گذارد و در ورودی اتاق را باز می‌کند. یحیی و خاله لیلا وارد اتاق می‌شوند.

10. شب- داخلی- اتاق خانه

خاله لیلا بالای سر مادر یحیی نشسته است و کمی آن سوتر یحیی مضطرب ایستاده و آنها را نگاه می‌کند. مادر به سختی نفس می‌کشد و سرفه می‌کند. خاله لیلا عرق پیشانی مادر را با دستاش پاک می‌کند. مادر یحیی نیمه هوشیار است. خاله لیلا سعی می‌کند به آرامی فضا را از اضطراب و نگرانی در آورد.

خاله لیلا: چی شده خاله؟! باز دلت واسه من تنگ شده خودت رو زدی به مریضی؟!

یحیی مضطرب در حالی که دستش را جلوی صورتش گرفته و کف دستش را جلوی دهانش گرفته و به شدت نفس می‌کشد و آرام کف دستش را گاز می‌گیرد و از لای انگشتاش به مادر و خاله لیلا نگاه می‌کند.

خاله لیلا: یحیی یه لیوان آب بیار.

یحیی کاسه‌ای سفالی در دست دارد و از کوزه‌ای گلی آب داخل کاسه می‌ریزد. کاسه آب که پر می‌شود. صورت یحیی را در حالی که آب داخل کاسه همچنان مواج است می‌بینیم. چهره یحیی همچنان نگران است. یحیی کاسه آب را به خاله لیلا می‌دهد.

خاله لیلا: چیه؟ چرا همش مثه چوب وایسادی بالا سر من؟ خوب بشین خوب!

یحیی کمی عقب رفته و دو زانو می‌نشیند. خاله لیلا کمی مادر را بلند کرده و به او آب می‌دهد. مادر آب را پس می‌زند و دوباره به شدت سرفه می‌کند. خاله لیلا نبض مادر را می‌گیرد. ناگهان بر می‌گردد . در چهره‌اش آرامش لحظاتی قبل وجود ندارد. با چشمان نگران اما قاطع به یحیی می‌نگرد.

خاله لیلا: پاشو برو رحیمو خبر کند برین کلاته دکتر رو بیارین .... .

یحیی مات و مبهوت به خاله لیلا نگاه می‌کند. دستش را به آرامی به سمت دهانش می‌آورد ...

خاله لیلا: ... بجنب دیگه. پاشو!

یحیی سریع بلند می‌شود.

11. شب- خارجی- حیاط خانه

یحیی با عجله کفشهایش را می‌پوشد از داخل اتاق صدای سرفه‌های مادر می‌آید. یحیی برگشته و با نگرانی دوباره پشت سرش را نگاه می‌کند. و سراسیمه می‌رود. در حال دویدن در حیاط در زیر باران لنگه کفشش از پایش در می‌آید. با عجله دوباره کفشش را بر داشته و می‌دود.

12. شب- خارجی- جاده بین دو روستا- موتور رحیم

رحیم و یحیی سوار بر موتور و در زیر باران تند جاده به سرعت به سمت کلاته می‌روند. یحیی را بالای سرش گرفته و پلاستیک در زیر باد و باران به سرعت تکان می‌خورد. جاده تاریک است. ناگهان چرخ موتور به تکه سنگی گیر می‌کند و در حالی که نزدیک است واژگون شود رحیم با زحمت تعادل موتور را حفظ می‌کند. یحیی در حال افتادن است که به زحمت رحیم را از پشت می‌گیرد.

رحیم: مرده شور این جاده رو ببرن! حالا با این بارون کوفتی بدتر هم شده. می‌گن نزدیکای فیروز آباد جاده خراف شده. رفت و آمدم تعلطیله! نمی‌دونم این جماعت زوار چه جوری می‌خوان برن! همین دو روز پیش مش کاظم ... می‌شناسیش؟ .. (یحیی سکوت کرده و در فکر است) همون که تو راهداری کار می‌کنه پاش پیچ خورده تو جاده مونده شانس آورده که اهالی پیداش کردن والا کسی از اونجا نمی‌تونسته رد شه .... از دور سوسوی نور چراغهای روستایی کلاته پیداست.

13. شب- خارجی- داخلی- حیاط و اتاق خانه یحیی

یحیی پشت پنجره در حیاط ایستاده است و داخل نگاه می‌کند. دکتر در حال معاینه مادر است. یحیی برگشته و به دیوار خانه تکیه می‌دهد و به آسمان و باران نگاه می‌کند. از قاب پنجره یحیی دوباره خاله لیلا- زن رحیم و دکتر را می‌بیند که درباره مادر صحبت می‌کنند و در حال بیرون آمدن هستند.

14. شب- خارجی- جلوی در اتاق


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد فاکتور 527