حامی فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

حامی فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق در مورد یعقوب و خلافت عباسیان 5ص

اختصاصی از حامی فایل تحقیق در مورد یعقوب و خلافت عباسیان 5ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 5 صفحه


 قسمتی از متن .doc : 

 

 

عنوان تحقیق :

عباسیان

معلم ارجمند :

گرد آورنده :

پاییز 1386

یعقوب و خلافت عباسیان

از ابتدا، امارت و تسلط و پیشروى‌هاى یعقوب بر قدرت و لیاقت خود و سپاهیان او متکى بود و بدون اجازه و دستور خلیفه انجام مى‌گرفت. عملکرد خلفاى عباسى نیز در سیر زمان نشان‌دهندهٔ مخالفت و عدم اعتماد آنان به یعقوب است که هربار با قدرت‌یابى بیشتر یعقوب، رعب و وحشت خلفا نیز افزون مى‌گشت و در صدد برمى‌آمدند تا با اعطاء امتیازات و بهاء دادن به خواسته‌هاى یعقوب از پیشروى‌هاى بعدى او ممانعت کنند. اولین‌ بار، خلیفه معتز، براى سرکوبى و دفع خوارج از یعقوب کمک گرفت و سپس با دادن حکومت کرمان به او و همزمان به على‌بن حسین در صدد دفع یکى از دو تن مدعیان شجاع و گستاخ و نافرمان برآمد.

یعقوب نیز بارها هدایائى نزد خلفا فرستاد؛ البته مسلم است قصد او اظهار اطاعت نبوده بلکه مى‌خواسته قدرت خود را به آنان بنمایاند و به حق این بیم در معتز و پس از او در معتمد ایجاد شده بود. زمانى که معتمد از لشکرکشى یعقوب به فارس، در سال ۲۵۷ هـ.ق که با اظهار اطاعت محمدبن واصل همراه گردید، خشمگین شد یعقوب با فرستادن هدایائى که از پیروزى بر رتبیل به‌دست آورده بود، او را راضى و در حقیقت بیمناک کرد. معتمد فرمان حکومت بلخ، طخارستان، سند و سیستان را به‌وسیله برادر خود، موفق، براى او فرستاد، تا او را از پیشروى و نزدیک شدن به مقر حکومت دور کرده در شرق سرش را گرم کند. متعاقباً یعقوب از رفتن به فارس منصرف شد.

در سال ۲۵۹ هـ.ق چون یعقوب بر طاهریان مسلط گردید، نمایندگان خود را با سر عبدالرحمان خارجى که قبلاً بر او نیز غلبه یافته بود نزد خلیفه معتمد فرستاد تا به او خبر ماوقع را بدهند. خلیفه با اینکه از لشکرکشى یعقوب به طبرستان و سرکوبى علویان خشنود شده بود غلبه او را بر طاهریان جایز ندانست و آن را دلیل مخالفت یعقوب با دستگاه خلافت عباسى تلقى کرد به همین سبب در سال ۲۶۱ در جمع حاجیان خراسان و طبرستان یعقوب را یاغى و اقدامات او را خودسرانه دانست و براى مقابله با او، سامانیان را که مطیع و فرمانبردار خلیفه بودند، قدرت بخشید. اعمال خلیفه حاکى از عدم اعتماد او به یعقوب بود و نشان مى‌داد که خلیفه در صدد است تا به گونه‌اى یعقوب را کنار بگذارد. ولى چون در میدان کارزار هماورد مورد اعتنائى نمى‌شناخت تا از عهده یعقوب برآید، چاره‌اى جزء رفتار مسالمت جویانه با او نداشت و به همین دلیل، چون از قصد یعقوب به جانب بغداد آگاه مى‌شود، از بیم فرمان حکومت خراسان، طبرستان، فارس، کرمان، سند، هند و شرطگى مدینه را به او مى‌سپارد ( تاریخ الامم و الملوک،ج ۹، ص ۵۱۶، تاریخ سیستان، ص ۲۲۸). و براى جلب رضایتش یاران او را که از زمان تسلط یعقوب بر طاهریان و اسارت محمدبن طاهر در زندان بودند آزاد مى‌کند (تاریخ الامم و الملوک، ج ۹، ص ۵۱۶، الکامل فى التاریخ، ج ۷، ص ۲۹۰).

همه این اعمال نشان‌دهندهٔ ترس خلیفه از پیشروى یعقوب است و اگر اجبار و تحریک بزرگان بغداد نبود، به جنگ با او اقدام نمى‌کرد و یعقوب بدون بروز جنگ پیروز مى‌شد و اگر دیده مى‌شود که یعقوب با اطمینان به پیروزی، بدون آمادگى کامل به‌سوى بغداد مى‌رود، تأیید همین عقیده از سوى یعقوب است.

مؤلف تاریخ سیستان خبر مى‌دهد که خلیفه رسولانى براى مذاکره نزد یعقوب فرستاد و یعقوب آنها را به قتل رساند و در همین زمان، رسولانى نیز از جانب ملوک ترکستان، هند، سند، چین، زنگ، روم، شام و یمن براى اظهار اطاعت و تقدیم هدیه نزد یعقوب آمدند و او را ملک الدنیا لقب دادند (تاریخ سیستان، ص ۲۳۰و ۲۳۱. البته به نظر مى‌رسد دربارهٔ بعضى مناطق اغراق شده است).

دلایل عزیمت یعقوب به‌سوى بغداد عبارت است از:

- گفتیم خلیفه در سال ۲۶۱ هـ.ق به حاجیان خراسان و طبرستان پیغام فرستاد و اقدامات یعقوب را خلاف نظر خلیفه و خودسرانه دانست. ”چون اهالى خراسان توهم بسیار از یعقوب داشتند او را از مافى الضمیر خلیفه آگاه ساختند“ (احیاءالملوک، ص ۵۹). زمانى که یعقوب از نیات درونى خلیفه علیه خود با خبر شد، تصمیم به تسخیر فارس و سپس پیشروى به‌سوى بغداد را گرفت.

- بزرگان خراسان، به‌خصوص نیشابور، بارها از یعقوب دربارهٔ داشتن عهد و منشور خلیفه سؤال کرده بودند. در نظر آنان، خلیفه به منزلهٔ جانشین پیامبر (ص) محسوب مى‌شد و اطاعت از او و حکام او ضرورى بود ولى اهداف یعقوب بالاتر از اتکا به خلیفه بود و چون مى‌دانست معتمد به او اعتماد ندارد تصمیم به خلع او گرفت و براى جانشینى او برادر و ولیعهد معتمد، موفق، را در نظر داشت؛ زیرا موفق در سال ۲۵۷ هـ.ق نزد او آمده بود و بعدها نیز مکاتباتى بین آن دو جریان داشت. ”و یعقوب اندر سر نامه‌هائى سوى موفق همى نوشتی“ (زین‌الاخبار، ص ۱۴۱). یعقوب با اعتماد به موفق تصمیم به این مهم گرفت. در تأیید این نظر به گفته ابن خلکان استناد مى‌کنیم که یعقوب وقتى از سوى اطرافیان مورد مؤاخذه و سؤال قرار مى‌گیرد که چرا خامى کرده و به جنگ اقدام کرده است در جواب مى‌گوید: ”به جنگ فکر نمى‌کردم و شکى در پیروزى نداشتم و گمان مى‌کردم که با رفت و آمد نمایندگان کار به انجام مى‌رسد و تقدیر این‌چنین رقم خورده بود (ابن خلکان، و فیات الاعیان و انباء ابناء الزمان ص ۴۱۵).

این فکر از جانب یعقوب بعید مى‌نماید مگر اینکه کاملاً به قول و قرار و وعده و وعید موفق اعتماد کرده باشد. مؤلف زین‌الاخبار نیز به‌طور صریح قصد یعقوب را خلع معتمد و نشاندن موفق به‌جاى او اعلام مى‌کند (زین‌الخبار؛ ص ۱۴۱) و به نظر مى‌رسد این امر بدون تبانى و موافقت با موفق امکان‌پذیر


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد یعقوب و خلافت عباسیان 5ص

تحقیق در مورد خلافت امویان و عباسیان 5ص

اختصاصی از حامی فایل تحقیق در مورد خلافت امویان و عباسیان 5ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 5 صفحه


 قسمتی از متن .doc : 

 

خلافت امویان و عباسیان

پس از شهادت حضرت علی(‌ع )‌ در رمضان سال 40 هجری و خلافت کوتاه مدت حضرت امام حسن (‌ع‌)‌ و صلح او با معاویه، خلافت بر معاویه بن ابی سفیان که از خاندن بنی امیه بود مسلم گردید. معاویه از سالهای پیش ، یعنی تقریبا از همان اوایل فتح شام و فلسطین از سوی عمر و بعد از سوی عثمان، والی دمشق بود. وی،‌ پایه های حکومت خود را در شام استوار ساخته بود. به همین سبب، توانست پس از قتل عثمان با حضرت علی (‌ع)‌ مخالفت کند و در برابر او بایستد. سرانجام، پس از جنگ صفین و ضعف قوای کوفه، حکومت خود را بر مصر نیز مسجل سازد. پس از آنکه معاویه به خلافت رسید، تحکیم اساس حکومت بنی امیه را آغاز کرد و برای پسرش یزید، از بزرگان و اشراف به استثنای چندتن از جمله ، حسین بن علی (‌ع ) و عبداله بن زبیر بیعت گرفت. او در سیاست خارجی هم موفق بود و بر متصرفات مسلمانان در ولایتهای تابع دولت بیزانس افزود. همچنین، نیروی دریای مهمی نیز در مدیترانه به بوجود آورد. معاویه با جلب افرادی مانند زیادبن ابیه و مغیره بن شعبه و عمرو عاص قدرت بنی امیه را در سرتاسر عالم اسلامی بسط داد .  ر

اگر چه این بسط و استحکام به قیمت زیرپا نهادن بسیاری از اصول اسلامی، از جمله ارثی ساختن خلافت و تبدیل دستگاه خلافت به سلطنت و پادشاهی و تعیین مبلغان برای تحقیر و توهین خاندان حضرت رسول اکرم (‌ص)‌ و غیر آن تمام شد. معاویه در سال 60 هجری از دنیا رفت و خلافت پسرش یزید با کارهای خلافی، از قبیل قتل حسین بن علی ( ع ) و محاصره مکه آغاز شد ولی مدت زیادی به طول نینجامید و سرانجام یزید در سال 64 هجری در گذشت.   . پس از وی در نتیجه حوادثی خلافت بنی امیه به شاخه " مروانیان " انتقال یافت عبدالملک بن مروان پس از کشتن عبدالله بن زبیر، خلیفه مسلم و بلامنازع گردید . همچنین ، با مسلط ساختن مرد سفاک آهنینی مانند حجاج بن یوسف ثقفی، حکومت بنی امیه را استحکامی تازه بخشید. حکومت اسلامی در زمان خلافت عبدالملک و ولیدبن عبدالملک، به منتهای وسعت خود رسید. "قتیبه بن مسلم باهلی"‌ سردار حجاج، بلاد شمالی خراسان و خوارزم و ماوراءالنهر و سغد را که مرکز آن سمرقند بود فتح کرد و تا نزدیکیهای کاشغر پیش رفت. همچنین، در زمان حجاج ایالت سند هم فتح شد. در جانب مغرب، مسلمانان تا سواحل اقیانوس اطلس پیش رفتند و اندلس (‌جنوب اسپانیا )‌ را متصرف شدند. طی خلافت نود ساله بنی امیه، اوضاع اجتماعی ایران دگرگون شد و اکثریت عظیم ایرانیان، دین اسلام را پذیرفتند. اما، ایرانیان تحقیر و توهین سرداران عرب را که از خود حکام بنی امیه الهام می گرفتند تحمل نکردند. مردم خراسان با استفاده از خصومت میان قبایل عرب حاکم بر خراسان و ماورالنهر، جانب داعیان و مبلغان بنی عباس را گرفتند. بنی عباس به سبب خویشاوندوی نزدیکتر با حضرت رسول اکرم (‌ص )‌ خود را برای خلافت و حکومت شایسته تر می دیدند. در این راستا، ابومسلم سردار ایرانی توانست با حمایت ایرانیان و قبایل عرب مخالف، حکومت بنی امیه را سرنگون سازد و عباسیان را به قدرت برساند. بنی امیه در زمان حکومت عبدالملک و ولید و هشام ، تنها در اثر توفیق در فتوحات شرق و غرب و سیاست داخلی مبنی بر فشار بسیار زیاد بر طبقات مردم، توانستند به حکومت خودادامه دهند. فشار حکام و والیان تعیین شده از سوی آنان، مردم عراق و ایران را ناراضی ساخت. همچنین، بی اعتنایی بعضی از آنان به اصول دین اسلام موجبات ناخشنودی اهل دین و تقوا را فراهم آورد. سیاست مالی و اداری آنان نیز در سرزمینهای مفتوح و مغلوب موفق نبود. مهمتر آنکه طرفداری آنان از عصبیت عربی و تحقیر ملل مغلوب که همه را موالی (‌یعنی بندگان)خود می دانستند، به تدریج مایه های عصیان و قیام را به خصوص در ایران و خراسان فراهم ساخت. سال 132 هجری، پایان حکومت نود ساله بنی امیه و آغاز حکومت بنی عباس است. از این سال، خلافت و قدرت شرعی و صوری ایشان در حدود پانصد سال ادامه یافت. لازم به ذکر است که قدرت واقعی ایشان، گاهی به حدود عراق و بین النهرین محدود می شد و حتی، گاهی در خود بغداد نیز از قدرت و اعتبار محروم بودند .  ر

اگر چه منصور – خلیفه دوم عباسی – با قتل " ابو مسلم خراسانی " ناسپاسی خود را به این سردار بزرگ ظاهر ساخت، ولی برای استوار ساختن قدرت خود از این کار ناگزیر بود. با قتل ابومسلم، نه تنها نفوذ ایرانیان که آغاز شده بود از میان نرفت، بلکه با ورود دبیران و وزیران ایرانی در دستگاه خلافت عباسی، نفوذ فرهنگی و سیاسی ایرانیان گسترش بیشتری نیز یافت. قتل برمکیان هم که از خاندان اصیل ایرانی بودند، نتوانست جلو آن نفوذ را بگیرد درقرن سوم هجری، عنصر مهم دیگری وارد حکومت اسلامی شد. آن عنصر مهم، ترکان بودند که به صورت غلامان جنگی در دستگاه حکومتی وارد شدند و به تدریج، قدرت نظامی را از قوم غالب عرب گرفتند.  این نفوذ تا بدان جا ادامه یافت که عزل و نصب خلفا هم به دست آنان انجام می گرفت و هیچ خلیفه ای بی رضایت ایشان، نمی توانست کاری بکند .  ر

این قدرت غلامان ترک در قرن چهارم متوقف شد و قدرت سیاسی و نظامی به دست "دیلمیان" که ایرانی بودند افتاد. با آمدن سلجوقیان، قدرت نظامی و سیاسی ترکان در عالم اسلامی، به طور قطع مسلم و مسجل گردید. در این زمان، ایرانیان به اداره امور مالی و دیوانی دستگاههای حکومتی پرداختند. اما، ‌فرهنگ نوپا و نوبنیاد اسلامی به صورت عمده در دست ایرانیان بود. اگر چه ماده اصلی آن،‌ قرآن و حدیث و زبان عربی و ماده مهم فکری آن یونانی بود. اما پرچمداران این فرهنگ در همه شاخه ها ایرانیان بودند. ایرانیان با اتکاء به  فرهنگ قدیم و با اتکاء به گذشته نیرومند سیاسی، ملیت خود را در داخل حکومت اسلامی حفظ کردند. ایشان بر خلاف ملل مغلوب دیگر ، نه تنها در ملیت عرب مستهلک نشدند، بلکه ادبیات ملی بسیار غنی خود . را نیز به وجود آوردند .

ویژگی های فتنه بنی امیه از نظر امام علی علیه السلام

در نهج البلاغه امام علی علیه السلام خطبه ای دارد که اول آن راجع به خوارج است که در اواخر عمرشان انشاء کرده اند. می فرمایند: «فانا فقات عین الفتنه»؛ من بودم که چشم فتنه را در آوردم (مقصود داستان خوارج است)، یک مرتبه در وسط کلام گریز می زنند به بنی امیه: «الا و ان اخوف الفتن عندی علیکم، فتنه بنی امیه فانها فتنه عمیاء مظلمه»؛ ولی فتنه و داستان خوارج آنقدر خطر بزرگی نیست، یعنی بزرگ است اما از آن بزرگتر و خطرناکتر، فتنه بنی امیه است. (نهج البلاغه، خطبه 93) درباره فتنه بنی امیه ایشان کلمات زیادی دارند. یکی از خصوصیاتی که علی علیه السلام برای بنی امیه ذکر می کند این است که می گوید مساوات اسلامی به دست اینها بکلی پایمال خواهد شد و آنچه که اسلام آورده بود که مردم همه برابر یکدیگر هستند دیگر در دوره بنی امیه وجود نخواهد داشت. مردم تقسیم خواهند شد به آقا و بنده و شما (مردم)، بنده آنها در عمل خواهید بود. در جمله ای چنین می فرماید: «حتی لا یکون انتصار احدکم منهم الا کانتصار العبد من ربه»؛ که خلاصه اش این است که برخورد شما با اینها شبیه برخورد یک بنده با آقا خواهد بود، آنها همه آقا خواهند بود و شما حکم برده و بنده را خواهید داشت، که در این زمینه مطلب خیلی زیاد است. (نهج البلاغه خطبه 93) دوم چیزی که باز در کلمات امیرالمؤمنین، در پیش بینی های ایشان آمده است که بعد رخ داد، سر به نیست شدن، به اصطلاح روشنفکران بعد از ایشان است. تعبیر حضرت چنین است: «عمت خطتها و خصت بلیتها»؛ این بلیه ای است که همه جا را می گیرد ولی گرفتاریهایش اختصاص به یک طبقه معین پیدا می کند. (همان مأخذ) تعبیر حضرت تعبیر بسیار عالی و خوبی است. این طور می فرمایند: «و اصاب البلاء من ابصر فیها، و اخطا البلاء من عمی عنها»؛ هر کس که بصیرتی داشته باشد و به قول امروز روشنفکر باشد، هر کس که فهم و درکی داشته باشد، این بلا و فتنه، او را می گیرد. زیرا نمی خواهند آدم چیز فهمی وجود داشته باشد. (همان مأخذ) و تاریخ نشان می دهد که بنی امیه افراد به اصطلاح روشنفکر و دراک آن زمان را درست مثل مرغی که دانه ها را جمع بکند، یکی یکی جمع می کردند و سر به نیست می نمودند. و چه قتلهای فجیعی در این زمینه انجام دادند. مسئله سوم، هتک حرمتهای الهی است. دیگر حرامی باقی نمی ماند مگر اینکه اینها مرتکب خواهند شد و عقد و بسته ای از اسلام باقی نمی ماند جز اینکه باز می کنند؛ «لا یدعو لله محرما الا استحلوه و لا عقدا الا حلوه» (نهج البلاغه فیض الاسلام خطبه 98(. چهارم اینکه مسئله به این جا پایان نمی گیرد، بلکه عملا با اسلام مخالفت می کنند و برای اینکه مردم را واژگونه


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد خلافت امویان و عباسیان 5ص

تحقیق درباره ی یعقوب و خلافت عباسیان 5ص

اختصاصی از حامی فایل تحقیق درباره ی یعقوب و خلافت عباسیان 5ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 6

 

 

عنوان تحقیق :

عباسیان

معلم ارجمند :

گرد آورنده :

پاییز 1386

یعقوب و خلافت عباسیان

از ابتدا، امارت و تسلط و پیشروى‌هاى یعقوب بر قدرت و لیاقت خود و سپاهیان او متکى بود و بدون اجازه و دستور خلیفه انجام مى‌گرفت. عملکرد خلفاى عباسى نیز در سیر زمان نشان‌دهندهٔ مخالفت و عدم اعتماد آنان به یعقوب است که هربار با قدرت‌یابى بیشتر یعقوب، رعب و وحشت خلفا نیز افزون مى‌گشت و در صدد برمى‌آمدند تا با اعطاء امتیازات و بهاء دادن به خواسته‌هاى یعقوب از پیشروى‌هاى بعدى او ممانعت کنند. اولین‌ بار، خلیفه معتز، براى سرکوبى و دفع خوارج از یعقوب کمک گرفت و سپس با دادن حکومت کرمان به او و همزمان به على‌بن حسین در صدد دفع یکى از دو تن مدعیان شجاع و گستاخ و نافرمان برآمد.

یعقوب نیز بارها هدایائى نزد خلفا فرستاد؛ البته مسلم است قصد او اظهار اطاعت نبوده بلکه مى‌خواسته قدرت خود را به آنان بنمایاند و به حق این بیم در معتز و پس از او در معتمد ایجاد شده بود. زمانى که معتمد از لشکرکشى یعقوب به فارس، در سال ۲۵۷ هـ.ق که با اظهار اطاعت محمدبن واصل همراه گردید، خشمگین شد یعقوب با فرستادن هدایائى که از پیروزى بر رتبیل به‌دست آورده بود، او را راضى و در حقیقت بیمناک کرد. معتمد فرمان حکومت بلخ، طخارستان، سند و سیستان را به‌وسیله برادر خود، موفق، براى او فرستاد، تا او را از پیشروى و نزدیک شدن به مقر حکومت دور کرده در شرق سرش را گرم کند. متعاقباً یعقوب از رفتن به فارس منصرف شد.

در سال ۲۵۹ هـ.ق چون یعقوب بر طاهریان مسلط گردید، نمایندگان خود را با سر عبدالرحمان خارجى که قبلاً بر او نیز غلبه یافته بود نزد خلیفه معتمد فرستاد تا به او خبر ماوقع را بدهند. خلیفه با اینکه از لشکرکشى یعقوب به طبرستان و سرکوبى علویان خشنود شده بود غلبه او را بر طاهریان جایز ندانست و آن را دلیل مخالفت یعقوب با دستگاه خلافت عباسى تلقى کرد به همین سبب در سال ۲۶۱ در جمع حاجیان خراسان و طبرستان یعقوب را یاغى و اقدامات او را خودسرانه دانست و براى مقابله با او، سامانیان را که مطیع و فرمانبردار خلیفه بودند، قدرت بخشید. اعمال خلیفه حاکى از عدم اعتماد او به یعقوب بود و نشان مى‌داد که خلیفه در صدد است تا به گونه‌اى یعقوب را کنار بگذارد. ولى چون در میدان کارزار هماورد مورد اعتنائى نمى‌شناخت تا از عهده یعقوب برآید، چاره‌اى جزء رفتار مسالمت جویانه با او نداشت و به همین دلیل، چون از قصد یعقوب به جانب بغداد آگاه مى‌شود، از بیم فرمان حکومت خراسان، طبرستان، فارس، کرمان، سند، هند و شرطگى مدینه را به او مى‌سپارد ( تاریخ الامم و الملوک،ج ۹، ص ۵۱۶، تاریخ سیستان، ص ۲۲۸). و براى جلب رضایتش یاران او را که از زمان تسلط یعقوب بر طاهریان و اسارت محمدبن طاهر در زندان بودند آزاد مى‌کند (تاریخ الامم و الملوک، ج ۹، ص ۵۱۶، الکامل فى التاریخ، ج ۷، ص ۲۹۰).

همه این اعمال نشان‌دهندهٔ ترس خلیفه از پیشروى یعقوب است و اگر اجبار و تحریک بزرگان بغداد نبود، به جنگ با او اقدام نمى‌کرد و یعقوب بدون بروز جنگ پیروز مى‌شد و اگر دیده مى‌شود که یعقوب با اطمینان به پیروزی، بدون آمادگى کامل به‌سوى بغداد مى‌رود، تأیید همین عقیده از سوى یعقوب است.

مؤلف تاریخ سیستان خبر مى‌دهد که خلیفه رسولانى براى مذاکره نزد یعقوب فرستاد و یعقوب آنها را به قتل رساند و در همین زمان، رسولانى نیز از جانب ملوک ترکستان، هند، سند، چین، زنگ، روم، شام و یمن براى اظهار اطاعت و تقدیم هدیه نزد یعقوب آمدند و او را ملک الدنیا لقب دادند (تاریخ سیستان، ص ۲۳۰و ۲۳۱. البته به نظر مى‌رسد دربارهٔ بعضى مناطق اغراق شده است).

دلایل عزیمت یعقوب به‌سوى بغداد عبارت است از:

- گفتیم خلیفه در سال ۲۶۱ هـ.ق به حاجیان خراسان و طبرستان پیغام فرستاد و اقدامات یعقوب را خلاف نظر خلیفه و خودسرانه دانست. ”چون اهالى خراسان توهم بسیار از یعقوب داشتند او را از مافى الضمیر خلیفه آگاه ساختند“ (احیاءالملوک، ص ۵۹). زمانى که یعقوب از نیات درونى خلیفه علیه خود با خبر شد، تصمیم به تسخیر فارس و سپس پیشروى به‌سوى بغداد را گرفت.

- بزرگان خراسان، به‌خصوص نیشابور، بارها از یعقوب دربارهٔ داشتن عهد و منشور خلیفه سؤال کرده بودند. در نظر آنان، خلیفه به منزلهٔ جانشین پیامبر (ص) محسوب مى‌شد و اطاعت از او و حکام او ضرورى بود ولى اهداف یعقوب بالاتر از اتکا به خلیفه بود و چون مى‌دانست معتمد به او اعتماد ندارد تصمیم به خلع او گرفت و براى جانشینى او برادر و ولیعهد معتمد، موفق، را در نظر داشت؛ زیرا موفق در سال ۲۵۷ هـ.ق نزد او آمده بود و بعدها نیز مکاتباتى بین آن دو جریان داشت. ”و یعقوب اندر سر نامه‌هائى سوى موفق همى نوشتی“ (زین‌الاخبار، ص ۱۴۱). یعقوب با اعتماد به موفق


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درباره ی یعقوب و خلافت عباسیان 5ص

تحقیق درمورد قیامهای شیعیان در دوران عباسیان 42 ص

اختصاصی از حامی فایل تحقیق درمورد قیامهای شیعیان در دوران عباسیان 42 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 42

 

قیامهای شیعیان در دوران عباسیان

نویسنده : مریم علوی

کلمات کلیدی : تاریخ، قیام، شورشهای شیعیان، عباسیان، الرضا من آل محمد، نفس زکیه، ابن طباطبا، شهید فخ، حسن بن زید

"عباسیان" با ادعای انتساب به خاندان پیامبر و شعار جلب رضایت و احقاق حقوق از دست رفته آنان قدرت را به دست گرفتند. گروهی از شیعیان پس از دوران سختی که در زمان امویان پشت سرگذاشته بودند به عباسیان که با شعار "الرضا من آل محمد" بر سرکار آمده بودند، امید بستند.

بعدها رویگردانی عباسیان از این شعار و تحت فشار و شکنجه قرار گرفتن علویان موجب جدایی این دو جریان شد و قیامها و شورشهای مختلفی در نواحی مختلف در دوران خلفای عباسی به رهبری علویان سازماندهی شد.

انگیزۀ قیامها

انگیزۀ اصلی این قیامها در دست گرفتن حکومت و احقاق حقوق از دست رفته علویان و امر به معروف و نهی از منکر در مقابل حکومت ظلم و جور عباسی بوده است. هر چند انگیزه‌های غیرالهی نیز در مواردی دیده می‌شد، اما هدف بیشتر این قیامها و افرادی که آن را همراهی می‌کردند اهداف اصلاحی بود، به هر حال درگیری بین دو حزب علوی و عباسی در قالب بحثهای کلامی و ادبی آغاز شده و سرانجام به مرحلۀ عمل و میدان جنگ کشیده شد.[1]

نخستین قیام علویان

نخستین قیام علوی در روزگار عباسیان در زمان خلافت منصور، قیام "محمد بن عبدالله بن حسن" در سال 145 هـ ق بود که شیعیانش او را "نفس زکیه" و "المهدی" می‌نامیدند. محمد خلافت را حق خود می‌دانست از این رو با گروهی از یارانش از بیعت با سفاح امتناع کرد. محمد موفق شد حمایت گروه زیادی از مردم مکه و مدینه از جمله فقیهانی چون مالک بن انس را به خود جلب کند.

محمد برادرش ابراهیم را نیز برای نشر دعوت خود به بصره فرستاد. منصور از در مدارا نامه‌ای به محمد نوشت اما محمد که خلافت را حق خود می‌دانست در نامه‌ای تند، منصور را به عنوان غاصب خلافت ملامت کرد. منصور عیسی بن موسی ولیعهد خویش را برای جنگ با محمد فرستاد و با فرستادن نامه‌هایی به مردم مدینه و وعده‌های دروغین، آنان را از اطراف محمد پراکنده کرد و موفق به قتل محمد و پیروزی در جنگ با او شد. پس از مدتی سپاه خلیفه به جنگ با ابراهیم رفتند و موفق شدند سپاه ابراهیم را در سال 145 هـ. ق شکست دهند.[2]

در آغاز خلافت هادی، علویان منطقه حجاز به رهبری "حسین بن علی بن حسن بن حسین بن علی" (شهید فخ) قیام کردند. وی خلافت را حق خاندان علوی می‌دانست و قیام او اعتراضی به ظلم و تعدی‌های هادی بر علویان و قطع مستمری آنان بود.[3] حسین در سال 169 هـ. ق به مدت یازده روز مدینه را به تصرف درآورد، زندانیان را رها کرد و عاملان عباسی را به زندان افکند، سپس بسوی مکه رفت و در محلی بنام فخ با سپاه عظیم عباسی روبرو شد و علی رغم پایداری زیاد، سپاه وی درهم شکست و حسین و پیروانش به قتل رسیدند و او به "شهید فخ" معروف شد. علویان این فاجعه را پس از حادثه هولناک کربلا غمبارترین حادثه تاریخ به شمار می‌آورند و در سوگ شهیدان آن قیام، مرثیه‌ها سرودند.

"یحیی بن عبدالله " برادر "نفس زکیه" و از داعیان و مبلغان او بود و پس از شکست محمد در ری و طبرستان بکار دعوت مشغول شد و مردم را به امامت خویش خواند. هارون برای از بین بردن یحیی امارت خراسان را به فضل بن یحیی برمکی داد و او را در سال 175 هـ. ق با سپاهی به جنگ یحیی فرستاد. فضل یحیی را به صلح متمایل کرد بدین شرط که هارون امان نامه‌ای برای او بفرستد. هارون چنین کرد ولی هنگامی که یحیی نزد او آمد پیمان شکست و وی را به قتل رساند. البته قتل یحیی نه تنها از نفوذ علویان در دیلم گیلان و طبرستان نکاست بلکه زمینه مناسبی برای اولین دولت مستقل شیعی در قلمرو خلافت عباسی یعنی علویان طبرستان فراهم آورد.[4]

"ادریس بن عبدالله" برادر دیگر محمد نفس زکیه و یکی از داعیان او بود. او در قیام فخ نیز شرکت کرد و چون این قیام به شدت سرکوب شد به مصر و از آنجا به مراکش رفت و در آنجا اولین دولت مستقل شیعی را بنیان گذاشت. هارون از خطر دولت نوپای او هراسان بود ولی به جهت دوری راه و اشتغال به جنگ‌های داخلی از جنگ با او منصرف شد. وی به پیشنهاد "یحیی برمکی" فردی را بنام "شماخ" مأمور قتل وی کرد. شماخ نزد ادریس رفت و ادعا کرد که پزشک و از علویان است و به این خدعه، ادریس را به قتل رساند. یاران ادریس نام نوزاد متولد نشدۀ او را ادریس گذاشتند و او را به رهبری خود برگزیدند و ادریس دوم بنیان گذار واقعی دولت ادریسیان است.

گرچه حکومت ادریسیان بدون جنگ و قیام و شورشِ قابل توجهی قدرت گرفت، لیکن از حیث سرپیچی از حکومت مرکزی و تشکیل دولت مستقل پس از امویان اندلس دومین دولت مستقل و معارض است که از پیکره عظیم خلافت عباسی جدا شد.[5]

در زمان مامون گروهی از اعراب و علویان که از تمایلات ایرانی مأمون و کارگزاران ایرانی‌اش ناراضی بودند به محمد بن ابراهیم علوی معروف به "ابن طباطبا" پیوستند. وی با شعار «الرضا من آل محمد» در کوفه قیام کرد و رهبری نظامی را به سری بن منصور شیبانی مشهور به "ابوالسرایا" که سابقاً از طرفداران مأمون بود سپرد. ابوالسرایا با مسموم کردن ابن طباطبا منحصراً وارد میدان شد ولی از هرثمة بن اعین فرماندۀ سپاه خلیفه شکست خورد. حرکت ابوالسرایا با دیگر حرکتهای علویان تا آن زمان تفاوت داشت، زیرا مردی غیر از خاندان اهل بیت هدایت آن را در دست داشت و برای اولین بار کوفه شاهد حرکتی علوی بود.[6]

قیام محمد بن قاسم بن علی بن عمر بن حسین بارزترین انقلاب علویان پس از شهادت امام رضا(ع) است. وی قیام خود را از کوفه آغاز کرد وهمراه گروهی از زیدیان به شهرهای خراسان رفت.

عبدالله بن طاهر از طرف معتصم مأمور جنگ با محمد لیث شد و سرانجام او را دستگیر کرد و نزد خلیفه فرستاد. خلیفه او را به دام انداخت ولی محمد بن قاسم مخفیانه گریخت و تا پایان عمر همواره محرک شورشها و انقلاب‌هایی بر علیه حکومت آل عباس بود.[7]


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درمورد قیامهای شیعیان در دوران عباسیان 42 ص

قیامهای شیعیان در دوران عباسیان 42 ص

اختصاصی از حامی فایل قیامهای شیعیان در دوران عباسیان 42 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 52

 

قیامهای شیعیان در دوران عباسیان

نویسنده : مریم علوی

کلمات کلیدی : تاریخ، قیام، شورشهای شیعیان، عباسیان، الرضا من آل محمد، نفس زکیه، ابن طباطبا، شهید فخ، حسن بن زید

"عباسیان" با ادعای انتساب به خاندان پیامبر و شعار جلب رضایت و احقاق حقوق از دست رفته آنان قدرت را به دست گرفتند. گروهی از شیعیان پس از دوران سختی که در زمان امویان پشت سرگذاشته بودند به عباسیان که با شعار "الرضا من آل محمد" بر سرکار آمده بودند، امید بستند.

بعدها رویگردانی عباسیان از این شعار و تحت فشار و شکنجه قرار گرفتن علویان موجب جدایی این دو جریان شد و قیامها و شورشهای مختلفی در نواحی مختلف در دوران خلفای عباسی به رهبری علویان سازماندهی شد.

انگیزۀ قیامها

انگیزۀ اصلی این قیامها در دست گرفتن حکومت و احقاق حقوق از دست رفته علویان و امر به معروف و نهی از منکر در مقابل حکومت ظلم و جور عباسی بوده است. هر چند انگیزه‌های غیرالهی نیز در مواردی دیده می‌شد، اما هدف بیشتر این قیامها و افرادی که آن را همراهی می‌کردند اهداف اصلاحی بود، به هر حال درگیری بین دو حزب علوی و عباسی در قالب بحثهای کلامی و ادبی آغاز شده و سرانجام به مرحلۀ عمل و میدان جنگ کشیده شد.[1]

نخستین قیام علویان

نخستین قیام علوی در روزگار عباسیان در زمان خلافت منصور، قیام "محمد بن عبدالله بن حسن" در سال 145 هـ ق بود که شیعیانش او را "نفس زکیه" و "المهدی" می‌نامیدند. محمد خلافت را حق خود می‌دانست از این رو با گروهی از یارانش از بیعت با سفاح امتناع کرد. محمد موفق شد حمایت گروه زیادی از مردم مکه و مدینه از جمله فقیهانی چون مالک بن انس را به خود جلب کند.

محمد برادرش ابراهیم را نیز برای نشر دعوت خود به بصره فرستاد. منصور از در مدارا نامه‌ای به محمد نوشت اما محمد که خلافت را حق خود می‌دانست در نامه‌ای تند، منصور را به عنوان غاصب خلافت ملامت کرد. منصور عیسی بن موسی ولیعهد خویش را برای جنگ با محمد فرستاد و با فرستادن نامه‌هایی به مردم مدینه و وعده‌های دروغین، آنان را از اطراف محمد پراکنده کرد و موفق به قتل محمد و پیروزی در جنگ با او شد. پس از مدتی سپاه خلیفه به جنگ با ابراهیم رفتند و موفق شدند سپاه ابراهیم را در سال 145 هـ. ق شکست دهند.[2]

در آغاز خلافت هادی، علویان منطقه حجاز به رهبری "حسین بن علی بن حسن بن حسین بن علی" (شهید فخ) قیام کردند. وی خلافت را حق خاندان علوی می‌دانست و قیام او اعتراضی به ظلم و تعدی‌های هادی بر علویان و قطع مستمری آنان بود.[3] حسین در سال 169 هـ. ق به مدت یازده روز مدینه را به تصرف درآورد، زندانیان را رها کرد و عاملان عباسی را به زندان افکند، سپس بسوی مکه رفت و در محلی بنام فخ با سپاه عظیم عباسی روبرو شد و علی رغم پایداری زیاد، سپاه وی درهم شکست و حسین و پیروانش به قتل رسیدند و او به "شهید فخ" معروف شد. علویان این فاجعه را پس از حادثه هولناک کربلا غمبارترین حادثه تاریخ به شمار می‌آورند و در سوگ شهیدان آن قیام، مرثیه‌ها سرودند.

"یحیی بن عبدالله " برادر "نفس زکیه" و از داعیان و مبلغان او بود و پس از شکست محمد در ری و طبرستان بکار دعوت مشغول شد و مردم را به امامت خویش خواند. هارون برای از بین بردن یحیی امارت خراسان را به فضل بن یحیی برمکی داد و او را در سال 175 هـ. ق با سپاهی به جنگ یحیی فرستاد. فضل یحیی را به صلح متمایل کرد بدین شرط که هارون امان نامه‌ای برای او بفرستد. هارون چنین کرد ولی هنگامی که یحیی نزد او آمد پیمان شکست و وی را به قتل رساند. البته قتل یحیی نه تنها از نفوذ علویان در دیلم گیلان و طبرستان نکاست بلکه زمینه مناسبی برای اولین دولت مستقل شیعی در قلمرو خلافت عباسی یعنی علویان طبرستان فراهم آورد.[4]

"ادریس بن عبدالله" برادر دیگر محمد نفس زکیه و یکی از داعیان او بود. او در قیام فخ نیز شرکت کرد و چون این قیام به شدت سرکوب شد به مصر و از آنجا به مراکش رفت و در آنجا اولین دولت مستقل شیعی را بنیان گذاشت. هارون از خطر دولت نوپای او هراسان بود ولی به جهت دوری راه و اشتغال به جنگ‌های داخلی از جنگ با او منصرف شد. وی به پیشنهاد "یحیی برمکی" فردی را بنام "شماخ" مأمور قتل وی کرد. شماخ نزد ادریس رفت و ادعا کرد که پزشک و از علویان است و به این خدعه، ادریس را به قتل رساند. یاران ادریس نام نوزاد متولد نشدۀ او را ادریس گذاشتند و او را به رهبری خود برگزیدند و ادریس دوم بنیان گذار واقعی دولت ادریسیان است.

گرچه حکومت ادریسیان بدون جنگ و قیام و شورشِ قابل توجهی قدرت گرفت، لیکن از حیث سرپیچی از حکومت مرکزی و تشکیل دولت مستقل پس از امویان اندلس دومین دولت مستقل و معارض است که از پیکره عظیم خلافت عباسی جدا شد.[5]

در زمان مامون گروهی از اعراب و علویان که از تمایلات ایرانی مأمون و کارگزاران ایرانی‌اش


دانلود با لینک مستقیم


قیامهای شیعیان در دوران عباسیان 42 ص