حامی فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

حامی فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله عبادت و پرستش، نیاز ثابت انسان‏

اختصاصی از حامی فایل دانلود مقاله عبادت و پرستش، نیاز ثابت انسان‏ دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 «فلو لا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فی الدین و لینذروا قومهم اذا رجعواالیهم‏». (1) به طورى کلى براى هر انسانى لازم است که داراى فکر نقادى باشد. قوه‏نقادى و انتقادکردن به معناى عیب‏گرفتن نیست. معناى انتقاد، یک شى‏ء رادر محک قرار دادن و به وسیله محک‏زدن به آن، سالم و ناسالم را تشخیص‏دادن است. مثلا انتقاد از یک کتاب معنایش این نیست که حتما باید معایب‏آن کتاب نمودار بشود بلکه باید هر چه از معایب و محاسن داشته باشدآشکار بشود. انسان باید در هر چیزى که از دیگران مى‏شنود نقاد باشد یعنى‏آن را بررسى و تجزیه و تحلیل بکند. صرف اینکه یک حرفى در میان مردم‏شهرت پیدا مى‏کند خصوصا که با یک بیان زبیا و قشنگ باشد دلیل بر این‏نیست که انسان حتما باید آن را بپذیرد و قبول بکند. به ویژه در امر دین وآنچه که مربوط به دین است، انسان باید نقاد باشد آنچه که در شبهاى گذشته راجع به احادیث بحث مى‏کردیم که پیغمبر فرمودآنچه را که از من مى‏شنوید به قرآن عرضه بدارید اگر موافق است بپذیرید واگر مخالف است نه، خود نوعى نقادى است. حدیثى است که من عین‏عبارات آن یادم نیست ولى مضمون آن یادم است که ائمه ما آن را از حضرت‏عیسى مسیح نقل کرده‏اند. تقریبا مضمونش اینست: شما که علم را فرا مى‏گیرید،اساس کار اینست که نقاد باشید یعنى قدرت انتقاد در شما باشد، کورکورانه‏تسلیم نشوید، خواه گوینده صالح باشد و خواه ناصالح در بین حدیث دارد: «کونوا نقادا». حدیث دیگر که فى‏الجمله از آن یادم هست راجع به اصحاب‏کهف است که داستان آنها در قرآن آمده است: «انهم فتیة ءامنوا بربهم و زدناهم‏هدى و ربطنا على قلوبهم‏» (2) ... معروف است که اینها صراف بوده‏اند،صیرفى بوده‏اند. این سخن را به این معنى گرفته‏اند که کار آنها صرافى بوده‏است. ائمه ما فرموده‏اند که در این نسبت که گفته‏اند اینها صراف طلا و نقره‏بوده‏اند، اشتباه شده است. نه، «کانوا صیارفة الکلام‏» صراف سخن بودند نه‏صراف طلا و نقره، یعنى مردمان حکیمى بوده‏اند، مردمان دانائى بوده‏اند وچون حکیم بوده‏اند وقتى حرفى به آنها عرضه مى‏شد، آن حرف رامى‏سنجیدند. تفقه در دین که در این آیه ذکر شده است:«فلو لا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فی الدین‏»مستلزم این است که انسان واقعا نقاد باشد و کار نقادى او به آنجا کشیده شودکه هر چیزى را که گفته مى‏شود و با امر دین تماس دارد بتواند تجزیه وتحلیل بکند. همین جمله‏اى که من دیشب نقل کردم و گفتم اخیرا معروف‏شده است و به حضرت امیرالمؤمنین نسبت داده‏اند: «لا تؤدبوا اولادکم...» ازباب تعبیر لفظى خیلى زیبا و قشنگ است، خیلى سازگار است روى همین‏جهت مى‏بینید یک مقبولیتى در میان افراد پیدا کرده است و هر کس در هرجائى این جمله را مى‏گوید. الآن حکایتى یادم آمد: من در سنین چهارده‏پانزده سالگى بودم که مقدمات کمى از عربى خوانده بودم بعد از واقعه‏معروف خراسان بود و حوزه علمیه مشهد به کلى از بین رفته بود و هر کس‏آن وضع را مى‏دید مى‏گفت دیگر اساسا از روحانیت‏خبرى نخواهد بود.جریانى پیش آمده بود که احتیاج به نویسندگى داشت از من دعوت کرده‏بودند. مقاله‏اى را من نوشتم. مردى بود که در آن محل ریاست مهمى داشت.وقتى آن مقاله را دید، یک نگاهى به سر و وضع من انداخت، حیفش آمد،دید که من هنوز پابند عالم آخوندى هستم شرحى گفت، نصیحت کرد که‏دیگر گذشت آن موقعى که مردم به نجف یا قم مى‏رفتند و به مقامات عالیه‏مى‏رسیدند. آن دوره از بین رفت، حضرت امیر فرموده است بچه‏تان رامطابق زمان تربیت کنید. و بعد گفت آیا دیگران که پشت این میزها نشسته‏اندشش تا انگشت دارند؟ و حرفهائى زد که من آن فکرها را از مغزم بیرون‏مى‏کنم. البته من به حرف او گوش نکردم. بعد رفتم به قم و مدت اقامتم در قم‏پانزده سال طول کشید. بعد که به تهران آمدم، اولین اثر علمى‏اى که منتشرکردم کتاب‏اصول فلسفه بود. آن شخص هم بعد به نمایندگى مجلس رسید و مردى باهوش و چیزفهم بود و در سنین جوانى احوال خوبى نداشت ولى بعد تغییرحالى در او پیدا شد. تقریبا در حدود هجده سال از آن قضیه گذشته بود که‏اصول فلسفه منتشر شد و یک نسخه از آن به دستش رسید و او یادش رفته‏بود که قبلا مرا نصیحت کرده بود که دنبال این حرفها نرو. بعد شنیدم که هرجا نشسته بود به یک طرز مبالغه‏آمیزى تعریف کرده بود. حتى یکبار درحضور خودم گفت که شما چنینید، چنانید. همانجا در دلم خطور کرد که توهمان کسى هستى که هجده سال پیش مرا نصیحت مى‏کردى که دنبال این‏حرفها نرو. من اگر آن موقع حرف ترا گوش مى‏کردم الآن یک میرزابنویسى‏پشت میز اداره‏اى بودم در حالى که تو الآن اینقدر تعریف مى‏کنى. غرض این‏جهت است که یک جمله‏هائى است که به ذائقه‏ها شیرین مى‏آید و مانندبرق رواج پیدا مى‏کند. اصلا همان طورى که بعضیها به وسائل مختلف‏برایشان پیش آمدهاى خوبى بروز مى‏کند و بعضیها هم بدشانس و بدبخت‏مى‏باشند، اگر ملاحظه کرده باشید جمله‏ها هم اینطور است. بعضى جمله‏هایک جملات خوش‏شانسى هستند. این جملات بدون اینکه ارزش داشته‏باشند مثل برق در میان مردم رواج پیدا مى‏کنند و حال آنکه جمله‏هائى‏هست صد درجه از اینها باارزشتر، و حسن شهرت پیدا نمى‏کنند. این جمله‏«لا تؤدبوا اولادکم باخلاقکم‏» جزء جملات خوش‏شانس دنیا است و شانس‏بیخودى پیدا کرده است. در مراد این جمله من دیشب اینطور عرض کردم:گو اینکه این جمله به این‏معنى و مفهومى که امروزیها استعمال مى‏کنند غلط است ولى یک معنا ومفهوم صحیحى مى‏تواند داشته باشد که غیر از چیزى است که امروزیها ازآن قصد مى‏کنند، و فرقى گذاشتم میان آداب و اخلاق که آداب غیر از اخلاق‏است. آن وقت آداب را دو گونه ذکر کردیم. ممکن است مقصود از آداب‏امورى باشد که در واقع امروز به آنها فنون مى‏گویند. علاوه بر اخلاق، علاوه‏بر صفات خاص روحى، علاوه بر نظمى که انسان باید به قواى روحى هرکس لازم و واجب است که یک سلسله فنون را یاد بگیرد، البته آنهم اندازه‏دارد یعنى فنى را باید بیاموزد که از آن فن یک اثر براى بشریت در جهت‏خیربرخیزد و ضمنا زندگى او را هم اداره بکند. در فنون است که انسان باید تابع‏زمان باشد. اگر «لا تؤدبوا اولادکم بآدابکم‏» بگوئیم درست است، یا «لا تؤدبوا اولادکم بفنونکم‏» حرف درستى است چون زندگى متغیر است،انسان نباید در اینجور چیزها جمود به خرج بدهد و همیشه بخواهد به اولادخودش آن فنى را بیاموزد که خودش داشته است در صورتى که ممکن است‏همان فن به شکل بهتر و کاملتر در زمان جدید پدید آمده باشد. مساله‏دیگرى که گفتم و بعد، از سؤالات آقایان معلوم شد که احتیاج به توضیح‏بیشترى دارد مساله آداب و رسوم است. آداب و رسوم هم بر دو قسم است.بعضى از آنها از نظر شرعى سنن نامیده مى‏شود یعنى شارع روى آنها نظردارد. شارع، آن آداب را به صورت یک مستحب توضیح داده است و نظر به اینکه اسلام‏هیچ دستورى را گزاف نمى‏دهد، امورى را که اسلام سنت کرده است ما بایدبه صورت یک اصل حفظ کنیم. مثلا دیشب در جواب سؤال یکى از آقایان‏عرض کردم اسلام براى غذاخوردن آدابى ذکر کرده است اسلام دین‏تشریفاتى نیست بلکه اگر آدابى را ذکر کرده، حساب نموده است. مثلا اگرمى‏گوید مستحب است «اطالة الجلوس عند المائدة‏» یعنى طول‏دادن نشستن‏بر سر سفره، مستحب است انسان غذا را زیاد بجود مستحب است بسم الله‏بگوید، مستحب است الحمدلله بگوید، مستحب است دست را قبل و بعداز غذا بشوید، اینها تشریفاتى نیست، حقایق است. اسلام به سلامت انسان‏اهمیت مى‏دهد، مى‏خواهد دندان، معده و اعصاب انسان سالم باشد. تنهابه جنبه‏هاى روانى نمى‏پردازد. آدمى که سر سفره با عجله غذا مى‏خورد،این خودش منشا مرض مى‏شود. این، یک حسابى است که به یک زمان‏اختصاص ندارد و براى تمام زمانها است اسلام مى‏گوید مستحب است لقمه‏را کوچک بردارید، مستحب است زیاد بجوید، مستحب است دست را قبل‏از غذا بشوئید. حدیثى است، نقل مى‏کنند که حضرت على (ع) مزرعه‏اى‏داشت. مردى است به نام «ابى نیزر» مى‏گوید روزى حضرت به مزرعه آمد،خودش کلنگ برداشت و در یک چاه فرو رفت، مدت زیادى در آن چاه عمل‏مقنى‏گرى انجام مى‏داد و خیلى هم به تندى کار مى‏کرد. یک وقت از چاه‏بیرون آمد در حالى که عرق از سر و صورت او جارى بود بعد فرمود آیا اینجاغذائى حاضر هست؟ گفتم بله، مقدارى کدو ست‏خدمتتان بیاورم؟ فرمودبسیار خوب، بیاور.حضرت برخاست و به سر نهر آبى رفت، دست‏خودش را با شن شست‏وقتى که خوب پاکیزه شد و خواست با دستهاى خودش آب بخورد گفت: «ان‏کفی انظف الآنیة‏» دو دست من تمیزترین ظرفها است. بعد با ست‏خودش‏آب خورد. این حساب نظافت است. مستحب است‏خلال‏کردن مستحب‏است مسواک کردن. اینها دیگر زمان و مکان ندارد. اما آنهائى که من عرض‏کردم زمان و مکان دارد. این نکته را توجه داشته باشید که بعضیها جمود به‏خرج مى‏دهند خیال مى‏کنند که چون دین اسلام دین جامعى است، پس‏باید در جزئیات هم تکلیف معنى روشن کرده باشد. نه اینطور نیست. یک‏حساب دیگرى در اسلام است. اتفاقا جامعیت اسلام ایجاب مى‏کند که‏اساسا در بسیارى از امور دستور نداشته باشد، نه اینکه هیچ دستور نداشته‏باشد بلکه دستورش این است که مردم آزاد باشند و به اصطلاح تکلیفى درآن امور نداشته باشند. از جمله حدیثى است به این مضمون: «ان الله یحب ان‏یؤخذ برخصه کما یحب ان یؤخذ بعزائمه‏» خیلى مضمون عجیبى است! خدادوست دارد در مسائلى که مردم را آزاد گذاشته است، مردم هم آزاد باشند.یعنى مسائل آزاد را آزاد تلقى بکنند، از خود چیزى درنیاورند. آنکه رخصت‏است را آزاد بدانند. امیرالمؤمنین مى‏فرماید: «ان الله حدد حدودا فلا تعتدوهاو فرض فرائض فلا تترکوها» یعنى خدا یک چیزهائى را واجب کرده است،آنها را ترک نکیند، یکى چیزهائى را هم ممنوع اعلام کرده است، به آنهاتجاوز نکنید «و سکت لکم عن اشیاء و لم یدعها نسیانا فلا تتکلفوها» (3) خدادرباره بعضى از مسائل سکوت کرده است، البته فراموش نکرده بلکه‏خواسته است که سکوت بکند و بندگانش در آن مسائل آزاد و مختار باشنددر آنچه که خدا مردم را آزاد گذاشته است‏شما دیگر تکلیف معین نکنید. پس آن موضوعى که عرض کردم یک سلسله آداب و رسوم در میان مردم‏هست که اگر آنها را انسان از طریق مثبت انجام بدهد، نه جائى خراب‏مى‏شود و نه جائى آباد، و اگر ترک هم بکند همینطور، مسائلى است که خدادر آن مسائل سکوت کرده است. بشر یک حالتى دارد که هیچ وقت از او جدانمى‏شود و آن این است که علاقه‏اى به بعضى از تشریفات دارد. یک رازى‏است در این مسائل. دیگر نباید گفت‏حتما باید این کار را بکند. این،مساله‏اى بود که من امشب لازم دانستم درباره آن توضیحى بدهم. امشب‏مى‏خواهم قسمتى از عرایضم را اختصاص بدهم به یکى از خلقهاى ثابت‏همگانى تغییرناپذیر و نسخ‏ناپذیر که زمان هیچ وقت نمى‏تواند در آن تاثیرداشته باشد و آن موضوع عبادت و پرستش است. یکى از حاجتهاى بشرپرستش است. پرستش یعنى چه؟ پرستش آن حالتى را مى‏گویند که در آن‏انسان یک توجهى مى‏کند از ناحیه باطنى خودش به آن حقیقتى که او راآفریده است و خودش را در قبضه قدرت او مى‏بیند، خودش را به او نیازمند ومحتاج مى‏بیند، در واقع سیرى است که انسان از خلق به سوى خالق‏مى‏کند. این امر اساسا قطع نظر از هر فایده و اثرى که داشته باشد خودش‏یکى از نیازهاى روحى بشر است. انجام ندادن آن، در روح بشر ایجاد عدم‏تعادل مى‏کند. مثال ساده‏اى عرض مى‏کنم: اگر ما کجاوه‏اى داشته باشیم وحیوانهائى، خورجینهائى که روى این حیوانها مى‏گذارند باید تعادلشان‏برقرار باشد. نمى‏شود یک طرف پر باشد و طرف دیگر خالى. انسان دروجود خودش خانه خالى زیاد دارد. در دل انسان جاى خیلى از چیزهاهست. هر احتیاجى که بر آورده نشود، روح انسان را مضطرب و نامتعادل‏مى‏کند همانطور که دیشب عرض کردم اگر انسان بخواهد در تمام عمر به‏عبادت بپردازد و حاجتهاى دیگر خود را برنیاورد، همان حاجتها او راناراحت مى‏کند. عکس مطلب هم این است که اگر انسان همیشه دنبال‏مادیات برود و وقتى براى معنویات نگذارد، باز همیشه روح و روان اوناراحت است. «نهرو» مردى است که از سنین جوانى لامذهب شده است‏در اواخر عمر یک تغییر حالى در او پیدا شده بود. خودش مى‏گوید من هم‏در روح خودم و هم در جهان یک خلاى را، یک جاى خالى را احساس مى‏کنم که هیچ چیز نمى‏تواند آن را پر بکند مگر یک معنویتى. و این اضطرابى‏که در جهان پیدا شده است، علتش اینست که نیروهاى معنوى جهان‏تضعیف شده است. این بى‏تعادلى در جهان از همین است. مى‏گوید الآن درکشور اتحاد جماهیر شوروى این ناراحتى به سختى وجود دارد تا وقتى که‏این مردم گرسنه بودند و گرسنگى به ایشان اجازه نمى‏داد که در باره چیزدیگرى فکر بکنند، یکسره در فکرتحصیل معاش و در فکر مبارزه بودند. بعد که یک زندگى عادى پیدا کردند (الآن) یک ناراحتى روحى در میان آنان پیدا شده است. در موقعى که از کاربیکار مى‏شوند تازه اول مصیبت آنها است که این ساعت فراغت و بیکارى‏را با چه چیز پر بکنند؟ بعد مى‏گوید من گمان نمى‏کنم اینها بتواند آن ساعات‏را جز با یک امور معنوى با چیز دیگرى پر بکنند. و این همان خلاى است که‏من دارم. پس معلوم مى‏شود که واقعا انسان یک احتیاجى به عبادت وپرستش دارد. امروز که در دنیا بیماریهاى روانى زیاد شده است، در اثر این‏است که مردم از عبادت و پرستش رو برگردانده‏اند. ما این را حساب نکرده‏بودیم ولى بدانید هست، حقیقتا هست: نماز قطع نظر از هر چیز طبیب سرخانه است‏یعنى اگر ورزش براى سلامتى مفید است، اگر آب تصفیه شده‏براى هر خانه لازم است، اگر هواى پاک براى هر کس لازم است، اگر غذاى‏سالم براى انسان لازم است، نماز هم براى سلامتى انسان لازم است‏شمانمى‏دانید اگر انسان در شبانه روز ساعتى از وقت‏خودش را اختصاص به رازو نیاز با پرودگار بدهد، چقدر روحش را پاک مى‏کند! عنصرهاى روحى‏موذى به وسیله یک نماز از روح انسان بیرون مى‏رود. در یک جلسه که راجع‏به عبادت صحبت مى‏کردم گفتم نگوئید اسلام دین اجتماعى است، اسلام‏دین اخلاق است. چطور؟ اسلام دین همه اینهاست. اسلام بالاترین حرف‏را درباره تعلیمات اجتماعى گفته است. مى‏فرماید:«لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم‏الناس بالقسط‏» (4) تمام پیغمبران را فرستادیم براى اینکه در میان مردم عدالت اجتماعى پیدا بشود.اسلام براى اخلاق خوب بالاترین حرفها را زده است. مى‏فرماید«هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم ءایاته و یزکیهم و یعلمهم‏الکتاب و الحکمة‏» (5) .ولى آیا اسلام که ارزش تعلیمات اجتماعى را اینقدر بالا برده، از ارزش‏عبادت چیزى کاسته است؟ ابدا، ارزش عبادت را هم یک ذره نکاسته است‏بلکه مقام عبادت را در مافوق همه اینها حفظ کرده است. از نظر اسلام‏سرلوحه تعلیمات، عبادت است. اگر عبادت درست باشد آن دو تاى دیگردرست مى‏شود و اگر عبادت نباشد آن دو تا واقعیت پیدا نمى‏کند. باور نکنیدکه یک کسى در دنیا پیدا بشود که در مسائل اخلاقى و اجتماعى مسلمان‏خوبى باشد ولى در مسائل عبادى مسلمان خوبى نباشد. ما براى آدم نمازنخوان‏چیزى از مسلمانى قائل نیستیم. امیرالمؤمنین فرمود بعد از ایمان به‏خدا چیزى در حد نماز نیست. پیغمبر اکرم فرمود نماز مثل چشمه آب گرمى‏است که در خانه انسان باشد و انسان روزى 5 بار در آن آب گرم شستشو بکند.«تعاهدوا امر الصلاة و حافظوا علیها» (6) (کلام امر است) یعنى رسیدگى به کار نماز بکنید، محافظت بر نماز بکنید.خداوند به پیغمبر مى‏فرماید:«و امر اهلک بالصلوة و اصطبر علیها» (7) به خاندانت دستور بده که نماز بخوانند، خودت هم بر نماز صبرکن یعنى نماز زیاد بخوان و آن را تحمل کن. «ان ربک یعلم انک تقوم ادنى من‏ثلثی اللیل و نصفه و ثلثه و طائفة من الذین معک‏» (8) خدا مى‏داند که تو وافرادى که با تو هستند شبها بپا مى‏خیزید، عبادت مى‏کنید، خدا را پرستش‏مى‏کنید. «و من اللیل فتهجد به نافلة لک عسى ان یبعثک ربک مقاما محمودا» (9) اى پیغمبر! قسمتى از شب را تهجد بکن (بر او واجب بود) شاید که خدابه این حال ترا به مقام محمود برساند. امکان ندارد انسانى انسان کامل بشودبدون عبادت و پرستش. پیغمبر، پیغمبر است و همان عبادتها و همان‏پرستشها و همان استغفارها. امام صادق مى‏فرماید پیغمبر در هیچ مجلسى‏نمى‏نشست مگر اینکه 25 بار استغفار مى‏کرد، مى‏گفت «استغفر الله ربى و اتوب‏الیه‏». على بن ابى طالب امیرالمؤمنین است به اینکه وجود جامعى است، هم‏زمامدار عادلى است و هم عابد نیمه‏شبى همان عبادتها به على آن نیروهاى‏دیگر نظیر روشن‏ضمیرى را داده بود نباید ارزش عبادت را فراموش کرد. «عدى بن حاتم‏» نزد معاویه آمد در حالى که سالها از شهادت مولا گذشته‏بود. معاویه مى‏دانست که عدى یکى از یاران قدیمى مولا است. خواست‏کارى بکند که این دوست قدیمى بلکه یک کلمه علیه حضرت سخن بگوید. گفت عدى! این‏الطرفات؟ پسرانت چه شدند؟ (عدى سه پسر داشت که در سنین جوانى دررکاب حضرت در جنگ صفین کشته شده بودند. مى‏خواست عدى راناراحت بکند بلکه او از مولا اظهار نارضایتى بکند.) عدى گفت در رکاب‏مولایشان على با تو که در زیر پرچم کفر بودى جنگیدند و کشته شدند. گفت‏عدى! على درباره تو انصاف نداد. گفت چطور؟ گفت پسران خودش رانگهداشت و پسران ترا به کشتن داد. عدى گفت معاویه! من درباره على‏انصاف ندادم، نمى‏بایست على امروز در زیر خروارها خاک باشد و من زنده‏باشم. اى کاش من مرده بودم و على زنده مى‏ماند. معاویه دید تیرش کارگرنیست. سبک این مرد این بود که وقتى مى‏دید کارش با خشونت پیش‏نمى‏رود، لین مى‏شد. گفت عدى! الآن دیگر کار از این حرفها گذشته است.دلم مى‏خواهد چون تو زیاد با على بودى یک قدرى کارهایش را برایم‏توصیف بکنى که چه مى‏کرد. گفت معاویه!! مرا معذور بدار. گفت نه حتماباید بگوئى. عدى گفت‏حالا که مى‏خواهى بگویم، آنچه را که مى‏دانم‏مى‏گویم. نه اینکه مطابق میل تو سخن بگویم بلکه حقیقت را مى‏گویم. گفت‏بگو. این مرد شروع کرد به صحبت کردن درباره على. گفت‏یکى ازخصوصیات او این بود: «یتفجر العلم من جوانبه و الحکمة من نواحیه‏» مردى‏بود که علم و حکمت از اطرافش مى‏جوشید. معاویه! على آدمى بود که درمقابل ضعیف، ضعیف بود و در مقابل ستمکاران نیرومند. با اینکه در میان مامى‏نشست و هیچ تکبرى نداشت و بدون امتیاز مى‏نشست اما خدا یک هیبتى از او دردل مردم قرار داده بود که بدون اجازه نمى‏توانستیم حرف بزنیم و... بعدگفت معاویه! من مى‏خواهم منظره‏اى را که به چشم خودم دیدم برایت‏بگویم. در یکى از شبها على را در محراب عبادت دیدم. دیدم مستغرق‏خداى خودش است و محاسنش را به دست مبارک گرفته مى‏گوید: آه آه ازاین دنیا و آتشهاى آن. مى‏گفت «یا دنیا! غرّی غیری‏». آنچنان عدى على راوصف کرد که دل سنگ معاویه تحت تاثیر قرار گرفت به طورى که با آستینش‏اشکهاى صورتش را پاک مى‏کرد. آن وقت گفت دنیا عقیم است که مانندعلى بزاید. و مناقب شهد العدو بفضلها و الفضل ما شهدت به الاعداء على مردى است که دشمنانش درباره فضل و فضیلت او گواهى دادند
عبادت نیازی پایدار در انسان
عبادت و پرستش نیازی پایدار در انسان (کتاب: مجموعه مقالات آیت الله شهید صدر
عبادات اسلامی،نقش بسیار مهمی در تربیت انسان ایفاء می‏کند،و احکام عبادات،بخش حساسی از وظائف شرعی،و رفتار الهی یک انسان متدین را در زندگی روزانه‏اش تشکیل می‏دهد.
نظام پرستش در آئین اسلام،نظامی است پایدار و ثابت.و با پیشرفت‏های مادی زندگی عمومی جز در مواردی ناچیز رابطه‏ای ندارد.یعنی اوضاع و احوال تکامل مادی در آن تاثیری بجای نگذاشته است.
در حالی که جنبه‏های دیگر آئین اسلام با روند تکاملی زندگی در حال تغییر و تحول دائم است.روش کار،و نحوه پیاده کردن آنها،با خصوصیات دگرگون شده زندگی همراه است. مثلا«نظام معاملات و پیمان‏ها و قراردادهای بازرگانی هماهنگ با سایر نیازها عوض شده است.
برای مثال انسان عصر فضا،همان گونه نماز و روزه‏اش را انجام می‏دهد و حج می‏گزارد که پدرانش در عصر آسیاب دستی برگزار می‏کردند.
درست است نسبت به تهیه مقدمات نماز،انسان عصر فضا با دوران‏های سابق خیلی فرق کرده است.مسافرت حج برای مسلمانان امروز وسیله هواپیما صورت می‏گیرد،ولی در گذشته شتر مهمترین نقش را در نقل و انتقالات بیابانی داشت.پوشش نماز امروزه وسیله کارخانه‏های تمام- اتوماتیک و چرخ‏های عظیم صنعتی صورت می‏گیرد،ولی در گذشته پارچه‏ها همه دست بافت بود.و همینطور...اما اعمال و خواندنی‏های عبادات،همه بیکسان پایدار مانده است، زیرا تشریع آنها و نیازی که بشر بآنها دارد و باعث آنها شده،پایدار است و ارزش تشریع آنها به هیچوجه با پیشرفت پیوسته انسان،در تسلط بر طبیعت و بهبود وسائل زندگی،قابل تغییر و دگرگونی نیست.
مقصود اینکه اسلام وظائف نماز،روزه،حج،زکات و دیگر عبادات را به صورت موقت نخواسته است،و هیچ گونه شرائط زمانی ندارد،بلکه این وظائف را کسانی که از وسائل فنی و تکنولژی جدید با استفاده از نیروی اتم،برخورد دارند،همان گونه انجام می‏دهند که انسانهای دوار گذشته،آنها که زمین را با وسیله شخم دستی کشت می‏کردند،انجام می‏داند.
از آنچه گذشت نتیجه می‏گیریم مسئله‏ای را که تشکیلات عبادات،پاسخ می‏دهد،یکی از نیازهای پایدار انسان است.نیازی که انسان آن را با خود آورده،و در اعماق شخصیت او ثابت است.و تکامل پیوسته زندگی نمی‏تواند در آن تاثیری بگذارد،زیرا پاسخ ثابت نماز و سایر عبادات،نشان دهنده نیاز ثابت به آنست و از اینجا این پرسش پیش می‏آید که:
آیا چه نیاز پایداری در زندگی انسان وجود دارد که از آغاز پیدایش انسان،دین نقش پاسخگوئی و تربیتی آن نیاز انسانی را به عهده گرفته است،و می‏خواهد نیاز زندگی انسان امروز را درست مانند نیاز زندگی انسان گذشته بیکسان پاسخ دهد و بر اساس پایداری این نیاز است که عبادات بر طبق احکام اسلام،تشریع گردیده است؟در نتیجه می‏خواهیم نقش مثبت عبادات را در زندگی انسان بررسی کنیم.
ممکن است در وهله اول به نظر آید چنین نیاز پایداری در زندگی مورد قبول نیست،و هر گاه بین زندگی انسان امروز و زندگی انسان‏های گذشته دور،مقایسه‏ای بعمل آید معلوم می‏شود یکنواختی انسان‏ها را به هیچوجه نمی‏توان پذیرفت،زیرا ما می‏بینیم انسان بطور دائم از اوضاع و احوال زندگی چادر نشینی و قوم و قبیلگی که بر اساس بت پرستی و افکار و اندیشه‏های محدود و متحجر بنا شده بود،به سرعت فاصله می‏گیرد و دور می‏شود.این دوری ملازم با دگرگونی‏هائی در نیازها و آرمان‏های انسان می‏باشد،و در نتیجه روش برآوردن نیازهایش نیز دگرگون می‏شود.بنابر این،عبادات چگونه می‏تواند با ساختمان یکنواخت و ثابتش،نقش واقعی را در میدان زندگی انسان با پیشرفت‏های سریع وسائل و افزارهای زندگی ایفاء کند؟
هر گاه عبادات مانند نماز،وضو،غسل،روزه و غیره در یکدوران زندگی برای انسان‏های بدوی مفید بود،بدلیل اینکه در تربیت‏خلق و خوی آنها تاثیر می‏گذاشت و الزام عملی برای حفظ نظافت بدن و لباسشان بود و می‏توانست آنها را از افراط در خوردن و آشامیدن باز دارد،ولی این هدف‏ها در زندگی انسان امروز،خود بخود انجام می‏گیرد و در برنامه زندگی یک فرد متمدن گنجانیده شده و از نظر رفتار اجتماعی این کارها را شخص خودبخود انجام می‏دهد. بنابر این دیگر نیازی به عبادات به صورتی که در زندگی انسان‏های گذشته دور،ضروری بود، نیست.عبادت‏ها دیگر نمی‏توانند نقش سازنده‏ای در تمدن بشر داشته باشند دیگر نمی‏توانند مشکلات تمدن امروز را حل کنند.

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   28 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله عبادت و پرستش، نیاز ثابت انسان‏

دانلود مقاله

اختصاصی از حامی فایل دانلود مقاله دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

چکیده:
اثیر الدین مفضل بن عمر ابهری یکی از حکمای مشهور جهان اسلامی‌و از شاگردان برجسته امام فخر رازی است که در ابهر زنجان به دنیا آمده است سال تولد او نامعلوم و درباره سال وفات وی نیز اختلاف وجود دارد. گرچه سال 663 ه. ق قول معتبری به نظر می‌آید او از محضر کمال الدین یونسی موصلی فقیه، ریاضیدان و منطقی (متوفای 639) و سعید بن ندی (651) بهره برده است واز شاگردان مشهور وی می‌توان به نجم الدین ابوالحسن کاتبی قزوینی (متوفای 675) اشاره نمودند که شرح آزادی بنام مبسوط جامع الدقایق بر کتاب کشف الحقایق فی تحریر الدقایق ابهری نگاشته که آشکارا درآن تفکرات اشراقی این فیلسوف را نمایان می‌سازد که با نظم حاکم بر فلسفه این دوران متفاوت است.
ابهری بیش از سی اثر در حوزه های مختلف علوم چون فلسفه، منطق، کلام، هیئت، نجوم، ریاضیات، طبیعات، به زبانهای عربی و فارسی دارد المنطق مشهور به «ایسا غوجی» «الهدایه »‌و «کشف الحقایق فی تحریر الدقایق» از آثار مهم ایشان است.
کتابهای الهدایه و المنطق ابهری در ممالک اسلامی‌مشهور و مدتی بعنوان کتب درسی بوده که شروح مختلفی چون شرح ملا صدرای شیرازی و شرح حسین معین الدین میبدی بر کتاب الهدایه و شرح شمس الدین فناری (1470 م) بر آنها نگاشته شده است.
هانری کوربن او را با عنوان ریاضیدان وعالم هیئت وسنی مذهب معرفی کرده است گر چه آثار او مورد عنایت دو حکیم مشهور شیعه یعنی خواجه نصیر الدین طوسی و ملا صدرای شیرازی بوده و خواجه طوسی نیز با وی مکاتباتی داشته که با بررسی مفاد آن می‌توان پی برد که او به مقام علمی‌ابهری معترف بوده است. ابهری در منطق سه ضرب بر پنج ضرب ارسطو در شکل چهارم قیاس اقترانی افزود وبرای سالبه جزئیه دربعضی موارد (عرفیه وجود) صور عکس ثابت نموده است.
کتاب کشف الحقایق ابهری بترتیب دارای سه بخش منطق، الهیات و طبیعات است که بر خلاف ترتیب مرسوم آن عصر بوده و بخش الهیات آن نیز دارای سه مقاله یازده مطلع و چهل و سه لامع و شانزده بحث است که به روش تلفیقی بر اساس نسخ خطی دارالکتب المصریه و مجلس شورای اسلامی‌مورد تحقیق و تصحیح قرار گرفته است.
معرفی ابهری اثیر الدین مفضل بن عمر ابهری یکی از مشاهیر حکمای اسلام و از شاگردان بزرگ فخر رازی است که در ابهر زنجان متولد شده است برخی وفات وی را سال 660 ه.ق [1][1] وبرخی دیگر 663 [2][2] ه. ق و ابن اعبری سال 661 ه. ق می‌داند. حاجی خلیفه در کتاب کشف الظنون درذیل کتاب کشف الحقایق وفات او را سال 663 ه.ق و در دنباله کتاب المغنی فی الجدل 700ه.ق ضبط نموده است ولی با توجه به اینکه وفات وی در زمان هلاکوخان مغول بوده است سال 663 ه.ق قول معتبر می‌باشد. او بعلت فتنه مغول به شام رفت و در خدمت محی الدین محمد بن سعید بن ندی (متوفای 651 ه.ق) در دمشق زیست بزرگی سن و مقام بلند علمی‌خود حاضر و بهره برده است . سپس به بلاد روم (آسیای صغیر)رفته از محضر کمال الدین یونس موصلی فقیه و ریاضیدان و منطقی (متوفای 639 ه.ق) در موصل و اربل با وجود ابن شاکر در احوال اسماعیل عما الدین ابوالفداء صاحب حماة می‌نویسد: او دوستدار اهل علم بود و آنان را به خویش نزدیک می‌کرد. اثیر الدین ابهری به خدمت او پیوست. و نزد او اقامت گزید و ابولفداء برایش نقدینگی که کفاف مخارج او را نماید مرتب کرد [3][3] هانری کوربن وی را از جمله اندیشمندان سنی آورده و با عناوین فیلسوف و ریاضیدان و عالم هیئت معرفی کرده است. [4][4]
کثرت آثار وتعدّد نوشته های ابهری گواهی بر تسلط او بر علوم زمان خود است او اکثر اوقات خودرا به تدریس علوم وتعلیم طلاب و تالیف کتب گذرانده است.
کتاب الهدایه وی که در حکمت طبیعی والهی است در تمام ممالک اسلامی‌مشهور و مدتی کتاب درسی طلاب حکمت بوده و شروحی مختلفی بر آن نوشته شده که مهمترین آنها شرح فاضل حرزبانی و حسین معین الدین میبدی و ملا صدرای شیرازی است و کتاب المنطق وی که در خصوص علم منطق بوده و به «ایسا غوجی» معروف است توسط شمس الدین احمد فناری (834 ه.ق) شرح و در قسطنطنیه چاپ شده است که در کشور های ترکیه و عراق و پاکستان از متون درسی به شمار می‌رود.
نجم الدین کاتبی قزوینی (675-600 ه.ق) از شاگردان بنام اثیر الدین است که شرحی آزاد بنام مبسوط جامع الدقایق فی کشف الحقایق بر کتاب کشف الحقایق ابهری نگاشته است. [5][5]

 

 

 


آثار
آثار دیگر ابهری عبارتند از:
1- تنزیل الافکار فی تعدیل الاسرار در منطق طبیعیات و الهیات که خواجه نصیر الدین طوسی بر آن نقد مفصلی به نام «تعدیل المعیار فی نقد تنزیل الافکار» نوشته است.
2- الکشف در منطق به زبان عربی
3 - زبدة الاسرار در فلسفه به زبان عربی
4- غایه الادراک فی درایه الافلاک
5 - منطق رساله مختصری به زبان فارسی
6- آغاز و انجام رساله مختصری به زبان فارسی
7 -کلمات عشره رساله مختصری به زبان فارسی
8 - المحصول در مقابل التحصیل بهمنیار شاگرد مشهور ابن سینا
9 - المسائل در زمینه کلام
10- الرساله الزاهرة فی بیان فسادالمقدمات الجدلیه
11- المغنی درعلم جدل و آداب بحث و مناظره
12- التهذیب النکت (نکت از ابواسحاق ابراهیم بن شیرازی متوفای 476 ه.ق است)
13- حاشیه شرح ملخص فخر رازی
14- منتهی الافکار فی ابانة الاسرار در منطق، الهیات و طبیعات
15- خلاصه الافکار ونقاوة الاسرار درعلم منطق
16- دقایق الافکار در منطق
17- عنوان الحق و برهان الصدق در منطق طبیعات، الهیات
18- رسالة من پر کار القطوع حررها الامام اثیر الدین المفضل الابهری
19- رساله اسطرلاب
20 -مختصر فی علم الهیئة
21- الزیج الاختیاری
22 - الزیج الشامل
23- سه رساله در هیئت ونجوم
24- اصلاح الهندسه
25 - الخلاف در فقه شافعی
26- شرح ایسا غوجی
27- کشف الحکمة در فلسفه
28- اصلاح استسعقات
29- الاشارات در مقابل اشارات ابن سینا
30- البیان
31- دیوان شعر [6][6]
در تذکرة عرفات آمده است که اثیر الدین ابهری از افاضل و اکابر است و صاحب دیوانی است که سه هزار بیت دارد از جمله این رباعی منصوب اوست.
تا کی مدد نفس بد آموز کنم
خلقی ز وجود خود غم اندوز کنم
من بعد بر آنم که به قرصی چو فلک
روزی به شب آرام و شبی روز کنم
ابهری در منطق سه ضرب بر پنج ضرب ارسطو در شکل چهارم قیاس اقترانی افزوده [7][7] وبرای سالبه جزئیه در بعضی موارد چون عرفیه و جودیه صور عکس ثابت نموده است [8][8].
انگیزه مولف از نوشتن کتاب کشف الحقایق فی التحریر الدقایق در مقدمه کتاب وجود شبهه دراصول و معانی علم طبیعه و ما قبل (الهیات) و قوانین منطق در کتب موجود بیان شده و افزوده است که به همین خاطر قصد نوشتن کتابی نموده که درآن خلاصه کلام حکماء معتبر گذشته به همراه تبیین حق و باطل وصواب و خطاء جمع شده باشد.
از تامل در گفتار ابهری می‌توان دید انتقاد وی را نسبت به مباحث منطقی و طبیعی و الهی عصر خود دریافت نمود.
کتاب کشف الحقایق مرکب از سه بخش منطق ، الهیات و طبیعات است که بر خلاف ترتیب مرسوم آن زمان (منطق، طبیعات والهیات) بصورت (منطق، الهیات، و طبیعات) نگاشته شده است. بخش منطق یک مقدمه و پنج مقاله، بخش الهیات سه مقاله و یازده مطلع و چهل و سه لامع و 16 بحث و بخش طبیعات آن نیز چهار مقاله دارد.
سبک نگارش
سبک نگارش ابهری همان گونه که دانشمندان قرن هفتم هجری همچون کاتبی دارند عناوین بصورت پاسخ قاطع به مسئله طرح و بعد جنبه سؤالی پیدا می‌کند و غالباً خالی از داوری و فقط گزارش آراء و نقد آنهاست. به همین خاطر مختصر، ساده و روان بود و مناسب برای متون آموزشی و درسی است. ابهری از اقوال حکمائی چون ابن سینا (5 مورد) شیخ اشراق (3) امام فخر رازی (15) افلاطون و فضلای متأخر و ملیّون (1 مورد) نقل و نقد نموده است. ازدقت در محتوی و تعداد نقل و نقد او می‌توان پی برد که استادش امام فخر را بیشتر و شیخ اشراق را کمتر از دیگران مورد نقد قرار داده است. و شاید همین مطلب گواهی بر نزدیکی سبک فلسفی ابهری به شیخ اشراق سهروردی است گرچه ابهری خود را در فلسفه صاحب سبک می‌داند و در چارچوب تفکر فلسفی موجود در آن زمان نمی‌گنجد و در مسئله اساسی وجود مخالف نظر شیخ اشراق و حتی امام فخر و موافق ابن سیناست.
معرفی نسخه ها:
1- نسخه خطی مجلس شورای اسلامی‌به خط نسخ مربوط به اواخر قرن هفت یا اوایل قرن هشتم هجری قمری است که همه آن را یک نفر نوشته و نام کاتب و تاریخ کتابت ندارد. از نظر نگارش ، خوش خط، دقیق و خوانا ، با رسم الخط معمول آن زمان وبا حاشیه های نسبتا زیاد و دارای فصل بندی مشخص و ممتازی است و هر صفحه آن دارای 23 سطر می‌باشد.
2- گاهی در کنار صفحه ها حاشیه دارد که در پایان آن رمز (ه) وجود دارد و غالباً صبغه انتقادی و اندکی نیز توضیحی هستند و در مجموعه 2310 مجلس، تنکابنی به شماره 25935 قفسه 3973 نگهداری می‌شود. ترتیب آن اول منطق از صفحه 1 تا 103 با یک مقدمه و پنج مقاله ، الهیات از صفحه 105 تا 168 در سه مقاله، طبیعیات از صفحه 169 تا 212 و در چهار مقاله است.
3- نسخه خطی دارالکتب المصریه توسط محمودبن فقیه محمدبن شرفشاه در سال 678 ه.ق به خط نسخ نوشته شده و در مجموعه 1345 دارالکتب المصریه شماره 162 در 732 صفحه 21 سطری نگهداری و میکروفیلم آن در داخل مجموعه کشف الاسرار خونجی ج 4 کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران موجود است این نسخه از نظر خط چندان زیبا نیست ولی غلط املایی و انشایی کمتری دارد و حاشیه آن نیز اندک و دارای سه بخش منطق از صفحه 1 تا 360 ، الهیات از صفحه 360 تا 436 و طبیعیات از صفحه 436 تا 470 می‌باشد.
روش تصحیح:
ازروشهای معمول تصحیح یعنی مکانیکی، اجتهادی و توأم، روش سوم یعنی تلفیق و توأم استفاده شده است بر این اساس نسخه خطی مجلس شورای اسلامی‌نسخه اصلی و نسخه مصر بدل بوده و درشرایط مساوی وفقدان مرجح متن نسخه مجلس ترجیح داده شده است در غیر این صورت با توجه به قواعد و اقتضای ادبی و مفهومی‌متن اصلی از سوی مصحح انتخاب شده است.
اختصارات:
1- نسخه خطی مجلس شورای اسلامی‌: مش
2- نسخه خطی دارالکتب المصریه: مص
3- کلمه در بدل نیست : - مص
4- کلمه در بدل اضافی است : + مص
5 - حاشیه نسخه مجلس شورای اسلامی: ه مش
6- حاشیه نسخه دارالکتب المصریه : ه مص
7- مطالبی که بر متن از مصحح افزوده شده است: } {
نتیجه:
ابهری بر فلسفه و منطق تسلط کامل داشته و سبک شیوه نگارش او علاوه بر اینکه روان، ساده و منظم بوده به یک مکتب فکری خاص اشراقی یا مشایی محدود نشده است .او چون استادش امام فخر رازی ذهنی نقاد و تحلیل گری داشته از این رو تصحیح انجام یافته برای دانشجویان الهیات و فلسفه در سطح کاردانی و کارشناسی متن مناسبی می‌باشد.
پی نوشتها:
1- محقق، مهدی ، ایزوتسوتوشی هیکو، منطق و مباحث الفاط (مجموعه متون و مقالات تحقیقی) انتشارات دانشگاه تهران سال 1370 ص 36.
2- کوربن هانری، تاریخ فلسفه اسلامی‌، ترجمه جواد طباطبایی ، انتشارات کویر سال 1373، ص 451.
3- مدرس رضوی محمد تقی، احوال و آثار خواجه نصیر الدین طوسی، انتشارات اساطیر، چاپ 1370 ، ص 183.
4- کوربن هانری، تاریخ فلسفه اسلامی‌، ترجمه جواد طباطبایی ، انتشارات کویر، سال 1373، ص 455.
5- کاتبی قزوینی نجم الدین ، ایضاح المقاصد من حکمه عین القواعد ، شرح علامه حلی به اهتمام سید محمد مشکوه و تصحیح منزوی علینقی، چاپخانه دانشگاه تهران سال 1337 ص 6.
6- کاتبی قزوینی نجم الدین، فلسفه ما بعد الطبیعه، ترجمه مدرسی گیلانی مرتضی، ناشر مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی سال 1362، ص 119- 118.
لغت نامه دهخدا / جلد 1 /ص818 / منطق و مباحث الفاظ/ص 38
7- فرهادی، شکل چهارم قیاس اقترانی، استاد راهنما دکتر احد فرامرز قراملکی، سال 1378، دانشگاه تهران

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  13  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله

دانلود مقاله شعر در ارتباط بین فرهنگی

اختصاصی از حامی فایل دانلود مقاله شعر در ارتباط بین فرهنگی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 چرا ملتی در مسیر توسعه قرار می‌گیرد؟ مسلما در پاسخ، به یک عامل منحصربه‌فرد اشاره نمی‌شود. ولی اگر سوال، مهم‌ترین و اساسی‌ترین عامل توسعه یک کشور را جستجو کند، بدون شک پاسخ، فرهنگ آن ملت می‌باشد. طی تحقیقاتی از اهالی چند روستا در کشوری سوال شد که بزرگ‌ترین مشکلی که در زندگی با آن مواجه هستند چیست؟ پاسخ قریب به اتفاق اهالی، به کم آبی منطقه اشاره داشت. در مرحله دیگر این تحقیقات از همان جمع خواسته شد تا نظر خود را در مورد این سوال که «اگر این‌جا چاه حفر کنیم، در چند متری به آب می‌رسیم؟» بیان کنند، پاسخ عجیب و دور از انتظاری دریافت شد: 3 یا 4 متر. تحقیق در بردارنده‌ی این نتیجه است که: مسلما از مردمی که برای بزرگ‌ترین مشکل زندگی خود حاضر نیستند زحمت حفر 4-3 متر چاه را بر خود بپذیرند نمی‌توان انتظار توسعه داشت و ملتی که چنین فرهنگی بر آنان حاکم باشد هرگز به توسعه ملی نخواهند رسید.
از میان تئوری‌ها و مدل‌های مختلفی که فرهنگ جوامع را در قالب دسته‌بندی‌های مشخصی تعریف می‌کند، می‌توان به یکی از معتبرترین آن‌ها که سال‌های سال در اندازه‌گیری و تشخیص ویژگی‌های فرهنگی جوامع مورد استفاده قرار گرفته، به نام مدل مک‌کللانداشاره داشت. در این مدل رفتار افراد و جوامع تحت تاثیر سه نیاز اساسی به شرح زیر شکل می‌گیرد:
• نیاز به سازندگی: افراد یا جوامعی که در آن‌ها «نیاز به سازندگی» قوی باشد، افرادی تلاشگر و اهل چالشند. آن‌ها از قبول مسئولیت استقبال می‌کنند و مشتاق تعقیب اهداف دوردست ولی باارزش و بامعنا هستند. از رقابت نمی‌گریزند و قابلیت بالایی در برخورد با مشکلات و حل آن‌ها دارند. برای توسعه‌ی خود و اصلاح کارشان نقدپذیرند و احساس همکاری و تشریک مساعی در این افراد یا جوامع بسیار قوی است.
• نیاز به قدرت: افراد یا جوامعی که در آن‌ها نیاز به قدرت قوی است، تمایل و آمادگی برای کسب قدرت و پرستیژ در آن‌ها قوی است. آن‌ها علاقمند به کنترل اوضاع و افراد می‌باشند، تمایل شدیدی به حاکم‌سازی ایده‌ها و نقطه‌نظرات خود دارند و بر رفتار دیگران و اتفاقات، تاثیرگذار می‌باشند. این افراد در مقابل موانعِ بر سر راه و عواملِ شکست، دچار استرس و واکنش‌های عصبی مانند بالا رفتن فشار خون می‌شوند.
• نیاز به همبستگی: افراد یا جوامعی که در آن‌ها نیاز به همبستگی قوی است، تمایل زیادی به ایجاد معاشرت، تعامل و ارتباط دوستانه با دیگران دارند. این افراد، خوش‌معاشرت هستند، به‌راحتی ارتباط برقرار می‌کنند و در ابراز احساسات خود راحت‌تر از دیگران می‌باشند. در جوامعِ همبسته، گرایش به برقراری رابطه مقبول‌تر از تن‌دادن به اجرای ضوابط می‌باشد. در این جوامع دل‌ها با یکدیگر بهتر از مغزها مفاهمه می‌کنند.
مجتبی کاشانی (م.سالک) در 14 شهریور سال 1327 در شهر مشهد زاده شد. وی مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته‌ی مدیریت از «مرکز مطالعات مدیریت ایران(ICMS)» دریافت کرد. وی پژوهشگر و مشاور مدیریت عمومی و صنعتی در بسیاری از شرکت‌ها و کارخانه‌های صنعتی و بازرگانی بود.
کاشانی از سال 1349 در زمینه‌ی شعر و نویسندگی فعالیت خود را آغاز نمودند. از ایشان شش کتاب شعر به نام‌های: روزنه، دانه باشیم نه سیب، پل، خویش را باور کن، به همین سادگی و باران عشق به یادگار مانده است. وی به یاری برخی دوستان و آشنایان خود در سال 1365 به قصد خدمت به جامعه، اقدام به تشکیل جامعه یاوری نمود. حاصل تلاش این مجموعه، ساخت دویست واحد آموزشی و فرهنگی و مدرسه در مناطق محروم کشور است.
کاشانی سه سال پایان عمر پربارش را در حالی که با بیماری سرطان دست و پنجه نرم می‌کرد به ساختن مدرسه و سایر کارهای سازنده ادامه داد. وی در 23 آذرماه سال 1383 درگذشت ولی نهضت مدرسه‌سازی او به همت یارانش همچنان ادامه دارد و شعرش را تداوم بخشیده که:
باز همراه شما مدرسه‌ای خواهم ساخت ...‌

میزان این نیازها در افراد مختلف متفاوت است و با غلبه‌ی هر نیاز در هر فرد، رفتار وی تحت تاثیر آن نیاز قرار می‌گیرد. این نیازها در یک فرآیند تربیتی درازمدت در انسان‌ها شکل می‌گیرند و منابع فرهنگی مانند تاریخ، ادبیات و هنر، نقشی بسیار موثر و تعیین‌کننده در نوع این نیازها ایفا می‌کنند و نظام‌های آموزشی مانند آموزش و پرورش، رسانه‌های جمعی -به‌ویژه صدا و سیما- و نظام تربیتی افراد در خانواده که انتخاب‌گر و به‌کارگیرنده‌ی این منابع می‌باشند، در جای خود بسیار مهم هستند. مک‌کللاند معتقد است که نقش منابع فرهنگی آن‌چنان مهم است که می‌توان با بررسی آن‌ها، آینده‌ی الگوی فرهنگی جامعه را پیش‌بینی کرد. به عنوان مثال مرکز تحقیقات و مشاوره مک‌کللاند با بررسی متون آموزشی دوران دبستان و دبیرستان در کشورها، الگوی فرهنگی حاکم در حال یا آینده را پیش‌بینی می‌کند.
ادبیات و در این میان «شعر» یکی از منابع قوی در ایجاد فرهنگ سازندگی است. ملتی که فرزندانش ابیات سازنده و حاوی صفات مثبت رفتاری مانند شهامت، صداقت و قبول مسئولیت را زمزمه می‌کنند و آموزه‌های چنین ادبیاتی را بر گوش جان می‌آویزند، ملتی باانگیزه، توانمند و سازنده خواهند شد. بنابراین نقش شعر در ساختن «فرهنگ سازندگی» نقشی اساسی و غیرقابل انکار می‌باشد و از این لحاظ، اشعار با یکدیگر متمایز می‌شوند. به ابیات زیر توجه کنید:
بیا از ابر دل شبنم بسازیم بیا از داغ دل مرهم بسازیم
نگو گشتیم آدم را ندیدیم خدایی کن بیا آدم بسازیم (کاشانی)

همان‌طور که ملاحظه می‌شود، شعرِ سازنده، پیام روشنی از تلاش و امید دارد؛ شعر سازنده مثبت‌نگر، توان‌افزا و برانگیزاننده است. به نمونه دیگری از این نوع شعر توجه کنید:
چرخ برهم زنم ار غیر مرادم گردد من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
نمونه‌های فوق را با شعر زیر مقایسه کنید:
«من خاک کف پای سگ کوی همانم کو خاک کف پای سگ کوی تو باشد»
شعر سازنده به‌شدت با ضعف و بی‌حالی، سستی و تنبلی و صفاتی که با خلاقیت و خداگونگی انسان منافات دارد مقابله می‌کند. شعر سازنده شعر مدح و ثنا نیست، شعر عجز و لابه نیست، شعر برای گفتن شعر نیست، شعرِ متعهد و هدف‌جو است و منظور آن ساختن انسانی است که خود را باور دارد؛ انسانی که «چشمه‌ی جاری زندگی خود و سرو آزاده باغ خویشتن است». شعر سازنده، شعر آگاهی است و حقیقت را نهیب می‌زند و می‌گوید:
نازنین
داس بی‌دسته ما
سال‌ها خوشه نارسته بذری را برمی‌چیند
که به دست پدران ما بر خاک نریخت
کودکان فردا
خرمن کشته امروز تو را می‌جویند
خواب و خاموشی امروز تو را
در حضور تاریخ، در نگاه فردا
هیچ‌کس بر تو نخواهد بخشید (کاشانی)

شعر سازنده، شعر یأس نیست شعر امید است؛ جان است بر کالبد بی‌جان؛ حرکت می‌آفریند، ببینید:

ریشه‌ها می‌گویند ما تواناتر از آنیم که می‌پنداری...
اسب اندیشه خود را زین کن
تک‌سوار سحر جاده تو باید باشی
و خدا می‌داند
که خدا می‌خواهد تو «خودآ»یی باشی
بر پهنه خاک (کاشانی)
ملت‌ها فرهنگ ملی را می‌سازند و فرهنگ ملی نیز آن‌ها را. این تعامل پویا و لحظه‌به‌لحظه سرنوشت ملت‌ها را در درازمدت رقم می‌زند. از این‌رو فرهنگ به عنوان باارزش‌ترین سرمایه ملی نیاز به مراقبت و رسیدگی دارد. اگر شما فرهنگ را هدایت نکنید فرهنگ شما را هدایت خواهد کرد. فرهنگ از نوع خودروی آن، جامعه‌ی خودرو می‌سازد. اگر ملتی نیاز به سازندگی دارد باید فرهنگ خود را به‌سمت سازندگی هدایت کند. در زمانه‌ی تغییرات پی‌درپی که زندگی بشر را در تمامی ابعاد آن در بر‌گرفته نیاز به انسان‌هایی است که خود را باور داشته و با تلاش و عزم راسخ به توسعه کیفیت زندگی خود بپردازند. همان‌طور که سازمان‌های ما نیاز به رهبرانی دارد که قالب‌شکنی کنند، کهنه‌ها را فروریزند و بنای نو به‌پا کنند؛ فرهنگ ما نیز نیاز به جوهره سازندگی دارد تا جامعه‌ای تلاشگر، خردگرا و طالب تعالی بسازد.
با این وجود، بر اساس مدل مک‌کللاند متاسفانه «نیاز به سازندگی» در فرهنگ ما بسیار ضعیف و دو نیاز دیگر یعنی «نیاز به قدرت» و «نیاز به همبستگی» به شدت قوی است. این شکل از «ترکیب فرهنگی»، جامعه‌ای خواهد ساخت که مصداق تحقیق اشاره شده در ابتدای این مقاله می‌باشد. جامعه‌ای که برای سعادت خود زحمت کار جدی (حتا کوچک) را به خود روا نمی‌داند. از نشانه‌های این الگوی فرهنگی، مسئولیت‌ناپذیری، اشتیاق و میل به موفقیت‌های فوری و بدون تلاش، سیستم‌گریزی و رابطه‌گرایی قدرت‌مدارانه می‌باشد. از دیگر نمودهای الگوی فرهنگی یاد شده، توجه و تاکید به توزیع موجودی‌های ملی به جای توسعه امکانات و ساختن وضع مطلوب می‌باشد. متاسفانه آثار ضعف جوهر سازندگی در فرهنگ ملی را در ابعاد مختلف زندگی اجتماعی خود در قالب مشکلات کهنه و به‌ظاهر لاینحل شاهدیم. به عنوان نمونه می‌توان از مشکل ترافیک، مرگ تدریجی ناشی از آلودگی هوا، پروژه‌های فراوان ناتمام که عمر برخی از آن‌ها حتا به قبل از انقلاب می‌رسد، بیکاری آشکار و پنهان سرمایه‌های انسانی در کنار ثروت فراوان ملی و ارقام نسبتا بالا و بعضا استثنایی کشتار رانندگی در جاده‌ها، بوروکراسی و فساد اداری، فقدان بهره‌وری در امور و تورم اشاره نمود.
در چنین شرایطی جایگاه هنر و بخصوص «شعر سازنده» به‌عنوان یکی از منابع اثربخش فرهنگی و توجه ملی به نقش آن در کیفیت زندگی مردم از اهمیت بالایی برخوردار می‌باشد. این در حالی است که نظام‌های آموزشی و تربیتی، رسانه‌ها و دستگاه‌های فرهنگی کشور که متولی توسعه فرهنگ ملی می‌باشند به این موضوع کم‌توجه‌اند.
به جرات می‌توان گفت مرحوم مجتبی کاشانی متخلص به سالک، جزو نادر شعرای معاصر است که به کمبود «شعر سازنده» توجه داشته است. همان‌طور که از سروده‌های وی پیداست دغدغه اصلی کاشانی جبران این نقیصه به‌عنوان یک منبع باارزش فرهنگی می‌باشد. او به‌راستی از عهده نقش و مسئولیتی که برای خود قائل بود برآمد. اکنون نوبت ما است که به‌عنوان مدیران فرهنگی و نظام آموزشی و تربیتی کشور، این منبع سازنده را در توسعه فرهنگ ملی به‌کار گیریم. به ابیات زیر توجه کنید. آیا جای این نوع شعر در کتب و منابع آموزشی ما خالی نیست؟ آیا نباید فرزندان ما با نام و آثار این شاعر بزرگ و اندیشمند آشنا شوند؟
.....
ما از این قرن نخواهیم گذشت
و از این قرن نخواهیم گریخت
با قطاری که کسان دگری ساخته‌اند
هیچ پروازی نیست
برساند ما را به قطار دوران
و به قرن دگران
مگر انگیزه و عشق
مگر اندیشه و علم
مگر آیینه و صلح
و تقلا و تلاش
بخت از آن کسی است
که مناجات کند با کارش
و در اندیشه‌ی یک مسئله خوابش ببرد
و کتابش را بگذارد در زیر سرش
و ببیند در خواب
حل یک مسئله را
باز با شادی درگیری یک مسئله بیدار شود.
(کاشانی)
جمع‌بندی: در مقابل این پرسش اساسی که «موثرترین عامل برای توسعه ملی ما چیست؟» یک پاسخ روشن وجود دارد و آن «فرهنگ» است. در این ارتباط می‌توان عوامل فرهنگی زیادی مانند بی‌نظمی، سستی و کاهلی، سیستم‌گریزی، عدم پذیرش مسئولیت و فقدان اعتمادبه‌نفس را به‌عنوان موانع توسعه نام برد ولی همه این عوامل نشانه‌های ضعف در عامل اساسی‌تری در فرهنگ ملی به‌نام «سازندگی» است.

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  19  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله شعر در ارتباط بین فرهنگی

دانلود مقاله 16 سال حکومت استبدادی رضاخان

اختصاصی از حامی فایل دانلود مقاله 16 سال حکومت استبدادی رضاخان دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقدمه
22 بهمن سال 1357، روز خاتمه بیش از دو قرن حکومت پادشاهان در ایران بود. در طول تاریخ کشور ما، اکثر پادشاهان در مقابل منافع ملی، فرهنگ و ارزشهای مردم قرار داشتند اما خاطره تلخ پادشاهان قاجار و فجایع سیاه رژیم پهلوی فراموش نشدنی است در دوران قاجار سرآغاز بیداری مردم و ایجاد شکاف عمیق میان پادشاهان با خواست مردم بود که تبلور این مبارزه را در نهضت تنباکو و انقلاب مشروطه می توان دید و انحراف مشروطه از مشروعه و تبدیل فاصله پادشاهان با مردم به مقابله با خواست و اراده آنان در وقوع انقلاب اسلامی به رهبری قائده اعظم حضرت امام خمینی «ره» بررسی حکومت سیاه و استبداد 16 ساله پهلوی اول می تواند فاصله گیری حکومت از امت مسلمان ایرانی و زمینه های ایجاد ناامیدی از حکومت پهلوی را نمایان ساخت که ما در این مجموعه بصورت اجمالی سعی کردیم به صورت ویژه به حکومت 16 ساله استبدادی رضاخان می پردازیم.

معرفی رضاخان میرپنج
رضاخان در 24 اسفند 1256/ ربیع الاول 1295 هـ . ش در آلاشت از بلوک سواد کوه پا به عرصه حیات گذاشت آخرین فرزند یک درجه دار جزء فوج سوادکوه موسوم به عباسعلی خان فرزند مراد علی خان بوده است.
پدر او را داداش بیگ هم می خواندند. نوش آفرین مادر رضاخان با شنیدن خبر فوت شوهرش در تهران به علت اینکه شوهرش همسر و فرزندان دیگری داشت از آلاشت راهی تهران شد. اما در امام زاده هاشم طفل شیرخوار او که چهل روزه بود بر اثر سردی هوا بی حس شده و کاروانیان تصور کردند او جان سپرده است. طفل را از مادرش جدا کردند و قرار شد او را در همان جا یعنی امام زاده هاشم به خاک بسپارند. اما طفل بر اثر گرمای اسطبل و شاید نفس گرم اسبان از حالت مدهوشی که آنرا مرگ پنداشته بودند به در آمد و مادر او را با خوشحالی فرزندش را به تهران آورد.
نوش آفرین مادررضا شاه برادری بنام نصرا... خان داشت که در تهران به عنوان خیاط در قزاقخانه خدمت میکرد، نصر ا... خان، نوش آفرین و فرزند او را تحت تکفل گرفت. در چهارده سالگی رضاخان وارد فوج سواد کوه شد. در آخرین سالهای سلطنت ناصرالدین شاه وی درجه دار فوج شد و سال بعد به قزاقخانه انتقال یافت. رضاخان به علت داشتن قد بلند و جثه قوی در قزاقخانه ترقی کرد و بتدریج از درجه داری به معین نایبی و نایبی دوم و نایبی اول و سلطانی و یاوری رسید.
در روزگار درجه داری، محافظت سفارتخانه های هلند و آلمان به او محول شد و دیپلمات های سفارت آلمان که این موضوع را در نظر داشتند در دوران سلطنت او، اتاقک محلی پاسداری وی را به نحوة زیبایی تزئین کردند. رضاخان با عده زیادی دوست شده بود و یکی از کسانی که نسبت باو حسن نظر یافت اردشیر ریپورتر، گزارشکر خبرگذاری رویتر و جرالندن و از پارسیان (زردتشتیان) هند مقیم ایران بود. که در حوادث مشروطه دست داشت و در سالهای بعد نام او در اغلب وقایع به میان می آمد.
در سال های پس از انقلاب آشکار شده است که اردشیر ریپورتر وسیله معرفی رضاخان به افسران انگلیسی نظیر کلنل اسمیت و ژنرال آیرون ساید بوده است.
رضاخان در طول دوران سربازی، درجه داری و افسری در مناطق مختلف ایران انجام وظیفه کرده و آشنائی کامل به اوضاع و احوال ایران یافته بود او که در اوان عمر بی سواد بود بتدریج نزد آشنایان مختصر سوادی آموخت. اما انشاء او بسیار اولیه بود. و چند نامه ای که مربوط به دوران صاحب منصبی اوست و باقی مانده است. کم سوای او را نشان میدهد. رضاخان پس از اینکه سلاح های جدیدی خریداری شدن در سفرهای مظفر الدین شاه از اروپاء به ایران رسید. یکی از درجه داران معدود قزاقخانه بود که با طرز کار مسلسل شصت تیر معروف به ماکسیم آشنائی پیدا کرد و از این رو معروف به رضاخان ماکسیم یا رضاخان شصت تیری شد در جوانی او با قزاق دیگری بنام علیشاه (امیر رحمی) از قزاقان سرشناس به شرارت می پرداختند که به این خاطر شوشکه کشی (یک نوع شمشیر کج) شهرت داشتند و در محلات جنوب شهر تهران از جمله محل فجر غائله می آفریدند.
رضاخان مدتی در تهران و مدتی در کرمانشاه و مدتی در تبریز انجام وظیفه کرد. مدتی در خدمت عبدالحسین میرزا فرمانفرما بود و در همین ایام یکی از محققان تصویری از او را در کنار وزیر مختار هلند در حالی که دیپلمات هلندی سوار بر اسب است یافته و به چاپ رسانده است. قدر مسلم در جریان جنگ های محمد علی شاه یا مشروطه خواهان تبریز، او در صف سپاه استبداد بود و با شصت تیر معروف خود به سوی مشروطه خواهان شلیک میکرده است.
صفات سرشتی و اکتسابی رضاخان آمیزه ای بود از گستاخی و تهور، سوء ظن، بیرحمی و شقاوت، علاقه مند به نظم و دیسپیلین ظاهری، بی توجهی به وضعیت رفاهی مردم، بر این اندیشه پا فشردن که دیگران تا توانسته اند دزدیده و خورده اند و اکنون حق اوست که برای خود و خانواده اش به رفاه و ثروت دست یابد بود
نسبت به اوضاع جهان بسیار ناآگاه در مسایل سیاست بین المللی کم اطلاع و به قول تقی زاده، نسبت به قدرت انگلستان بسیار خاضع و خاشع بود به شوروی و امکان براندازی رژیمش از سوی آن دولت، بسیار بدبین و هراسان و نگران دایم بود و نسبت به آلمان بسیار خوش بین و نسبت به دیگر کشورهای اروپا دوستدار جذب سرمایه و انتقال فرهنگ و آداب و رسوم آنها بود.

 


تقسیم بندی دوران حکومت رضاخان


دوران فرمانفرایی رضاخانه به سه دوره تقسیم میشود.
اول از کودتا تا سلطنت : که به علت برقرار کردن امنیت در نقاط دور افتاده و تشکیل ارتش متحد الشکل اقداماتش تا حدودی مورد تأیید عموم بود گرچه در این دوره جنایات و حوادث ناخوشایندی نیز روی داد.

 

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  26  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله 16 سال حکومت استبدادی رضاخان

دانلود مقاله قیام مختار در سال 66 هجری

اختصاصی از حامی فایل دانلود مقاله قیام مختار در سال 66 هجری دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

 

برحسب تواریخ اسلام مختار در مدائن از دوره خلافت عمر حکومت داشت و تمام دوره عثمان و حضرت امیر (ع) هم تا آمدن امام حسن (ع) به مدائن آنجا بود و زخمهای امام حسن را در قصر خاص کسری معالجه کرد ابو عبیده پدر مختار در سلک اکابر تابعین بوده در زمان عمر مأمور شد باتفاق ابن حارث شبانی بر کشور ایران حمله کند . مختار در اول هجرت متولد شد و کینه اش ابو اسحق است و حضرت امیر المؤمنین (ع) در روایتی فرمود که پسر من حسین کشته میشود و جوانی از ثقیف 383 هزار از ظلمه و قتله ما را خواهد کشت و آن مختار پسر ابوعبیده ثقفی است .
مینویسد سبب قیام مختار این بود که شخصی در لباس مسافرت پس از عاشورا نزد او آمد و نامه بدست او داد که آن نامه از حضرت امیر المؤمنین علی (ع) بود و قریب بدین مضمون که ای مختار خدای تعالی محبت ما اهل بیت را در دل تو خواهد افکند و تو خون ما را از اهل بغی و طغیان خواهی گرفت و در این راه بر اراده خود تزلزلی راه مده که توفیقی است از جانب پروردگار برای تو آنرا مغتنم شمار ـ مختار از شوق و ذوق بر خود میلرزید و بحضرت علی بن الحسن (ع) و بنمایندة مطمئن داد برد خدمت آنحضرت و مذاکره کرد و موافقت و اجازه امام زین العابدین را جلب کرد و حضرت سجاد موافقت محمد بن حفیه عموی خود را هم برای آنها تجویز فرمود او اجازه داد بلکه انتقام را واجب میدانستند که خون حسین از بین نرفته باشد مختار مقدمات را فراهم ساخت و حاجب او ابوعمرو بن کیسان ایرانی که معاون شرط (شهربانی) کوفه بوده در این راه کمک کافی باو کرد و نسبت مسلکی که ب مختار میدهند بکلی بی اساس و چنین فرقهای عملا وجود نداشته جز در صفحات کتاب .
مختار پس از مرگ معاویه در کوفه بود که بدست ابن زیاد با چندین هزار نفر دیگر بجرم بیعت با مسلم دستگیر و زندانی شد و پس از آزادی بیکی از مزارع خود رفت و چون عبدالله بن عمر شوهر خواهرش بود بدینوسیله نامه ای به یزید نوشت و آزادی او را خواست چون انقلاب کوفه رخ داد و ابن زیاد به شام فرار کرد و با مروان بیعت کرد مختار در کوفه سخت مشغول فعالیت و تبلیغ به دوستی اهل بیت گردید ابراهیم بن مالک اشتر نخعی هم که خود را مستحق ریاست و امارت کوفه میدانست به سبب نام محمد بن حنفیه و لزوم خونخواهی پیرو مختار و همکار صمیمی او شد .
جلسات سری بسیاری تشکیل شد و در این موقع مردم کوفه به سه دسته تقسیم میشدند شیعه و طرفداران خندان امیرالمؤمنین (ع) دوم قتله امام حسین و لشکر ابن زیاد که در واقعه طف تشریک مساعی نرده بودند سیم مردم بی طرف و کناره گیر .
ابراهیم بن مالک با یکصد نفر سلاح جنگ برداشتند و برای اولین بار بیرق سه رنگ برافراشتند « بیرق بنی امیه سیاه بوده شیعه بیرق سبز و سفید و سرخ انتخاب نمودند » و شب چهارشنبه 14 ربیع الثانی 66 قمری مختار خروج کرد و کوفه را تصرف کرد و در بدایت امروی خوبی نشان قتله کربلا داده تا همه را جمع کرد و از دفتر نویسان و وقایع نویسان و لشگر نویسان بر حال تمام آنها وقوف یافت پس از آنکه همه را خوب شناخت امر کرد همه را به دارالاماره حاضر کردند و شروع به انتقام کرد .
صحنه انتقام
از این تاریخ به بعد مستحفظین در دروازه های کوفه گماشته شده و احدی بدون تفتیش و اجازه حق خروج از شهر را نداشت .
ابو عمر و حاجب ایرانی و ابن کامل اسدی که متعهد شرطه شهر بودند هر روز عده ای را کشته ویا اسیر می نمودند و هر وقت یکی از آنها در شهر حرکت میکرد مردم از عقب او میرفتند که آیا به کشتن یا گرفتن که میروند .
عمر سعد به خانه ابن بهیره که قرابت صهریت با خاندان علی (ع) داشت پناهنده شد و به وساطت او امان نامه ای بدین مضمون گرفته بود که عمر سعد مادامیکه از کوفه خارج نشده و احداث حدثی ننماید در امان است اسحق ابن اشعت کندی برادر زن عبدالله کامل بخانه او پناهنده شد و ثمر بن ذی الجوشن از کوفه فرار و در یکی از قراء با چند نفر پنهان شده خولی اصبحی در دودکش مطبخ خانه خود زندگی می نمود ولی اغلب افراد غیر معروف و عادی بیشمار که در کربلا برای جنگ رفته بودند یا در میان جنگ به قتل رسیده و یا بلافاصله بوسیله مأمورین مخصوصی اسیر و کشته می شدند اما از معروفترین آنان کمتر گرفتار می شدند.
مختار ابو عمر و ایرانی حاجب و عبدالله کامل را مخاطب قرار داده و مؤاخذه نمود که چگونه است هر که اسیر می شود یا کسانی است که با من جنگ کرده و باید عفو شود یا از رجاله لشکر عمر سعد در کربلا است و روسای این قوم گرفتار نمی شوند علت آنست شما عمر سعد را که سردار لشکر کربلا است ازاد گذارده و بدی جهت قلوب شیعه در کار سرد شده است مختار گفت خدا مرا امان ندهد اگر او را امان دهم امروز با اتباع خود نزد او بروید و بگویید امیر تو را احضار کرده اگر اطاعت نمود که نعم المطلوب و اگر ردا و لباس خود را طلبید بدانید که شمشیر میخواهد و فوراً او را به قتل برسانید. عبدالله بموجب فرموده عمل نموده سر زده با عده ی مسلحانه به خانه ی او وارد شد عمر گفت چه خبر است عبدالله کامل جواب داد که اجابت کن امیر
را گفت امیر را با من چه کار است و حال آن که به خط خودش به من امان داده است . عبدالله نامه را خواست و بشرحی که گذشت قرائت نمود و گفت عجب احمقی هستی تو روزی چند بار احداث حدث کرده و اثر این امان نامه مرتفع شده است ولی گمان بد مبر امیر به عهد خود وفا خواهد کرد .
عمر سعد فریاد زد که أی غلام عبا و کفش مرا بیاور که نزد امیر بروم .
عبدالله گفت حرامزاده با من حیله می کنی و شمشیر می خواهی و بلافاصله شمشیر را بر فرق آن ملعون فرود آورد هر یک از همراهان ضربتی بر او زده و سر نحس او را از بدن جدا نموده و نزد مختار آوردند در حالیکه حفص پسر او نزد مختار نشسته بود.
مختار پرسید از او که آیا این سر را می شناسی جواب داد سر پدر من و زندگانی بعد از او لذتی ندارد.
مختار گفت راست می گوید او را به پدرش ملحق کنید او را نیز کشته و سر هر دو را نزد پسر دیگرش محمد نام گذاردند .
مختار از او پرسید که این سرها را می شناسی گفت آری سر پدر و برادر من است گفت : چه عقیده دربارة آنها داری جواب داد من از هر دو بیزارم در دنیا و آخرت زیرا در موقع جنگ کربلا که ابن زیاد می خواست پدرم را به سرداری لشکر بفرستد من او را از این عمل شنیع منع می کردم ولی برادرم او را تحریض می نمود که به حکومت و امارات برسند اینک به جزای اعمال خود رسیدند.
مختار گفت آیا بر صدق مدعای خود شاهدی داری گفت آری مادرم در این جریان حضور داشته است زوجه عمر سعد خواهر مختار بود که در همین روز برای وساطت شوهرش به خانه ی مختار آمده و دیگر نگذارده بودند که او به منزل شوهرش برگردد بعد از قتل ابن سعد نزد مختار آمده و مورد عتاب واقع گردید که شوهرت پسر پیغمبر را کشته باشد و باز با او زندگانی کرده مگر می ترسیدی که بی شوهر بمانی آن زن صالحه قسم یاد کرد که مکرر می خواستم در جامة خواب این ملعون را به قتل رسانم ولی چون تو در زندان پسر زیاد بودی ترسیدم آسیبی به وجودت برسد و بر صدق اظهارات محمد پسر خود شهادت داد که هر دو مورد عنایت واقع گردیدند. موقعی که عبدالله بخانه عمر سعد می رفت مختار در دست او که انگشتر عقیق خوبی داشت نگاه کرد و گفت انگشتر خوبی است عبدالله به تصور اینکه مختار انگشتر را پسندیده است فوراً از انگشت خود خارج کرده تقدیم مختار کرد مختار هم بدون تأمل قبول نموده و امر کرد که عقب مأموریت خود برود.
سپس انگشتر را به ابو عمرو داد و دستور داد که بخانة عبدالله کامل برو و به زوجة او بگو که امیر برادرت را بخشید و اینک انگشتر خود را نشانه داد که او را بدارالاماره بفرست تا برای او انعام بگیرم .

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  17  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله قیام مختار در سال 66 هجری