حامی فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

حامی فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق و بررسی در مورد دلایل اصلی ناکامی در یادگیری زبان 10ص

اختصاصی از حامی فایل تحقیق و بررسی در مورد دلایل اصلی ناکامی در یادگیری زبان 10ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 10

 

دلایل اصلی ناکامی در یادگیری زبان

بشر در هیچ دوره‌ای این چنین با حجم انبوهی از داده‌ها و اطلاعات مواجه نبوده است. سرگردانی انسان امروز، انتخابی مناسب از بین هزاران امکانی است که عمر کوتاهش را بر نمی‌تابد و این سرگردانی، در انتخاب روشی مناسب برای یادگیری یک زبان بین المللی با گستره تولید جهانی، صد چندان شده است. کتابها، فیلمهای صوتی - تصویری، کلاسهای آموزشی رسمی و غیر رسمی، نرم افزارها و پهنه گسترده اینترنت در کارند تا امر فراگیری یک زبان خارجی تحقق یابد. آیا اشکال در بهره هوشی ما دانش آموزان و دانشجویان ایرانی است که با گذراندن بیش از ده سال از دوران راهنمائی تا دانشگاه هنوز نتوانسته‌ایم در حد قابل قبولی زبان بیاموزیم؟ چرا ما دانش آموزان و دانشجویان ایرانی با گذراندن بیش از ده سال، از دوران دبیرستان تا دانشگاه، هنوز نتوانسته‌ایم در حد قابل قبولی زبان بیاموزیم. بدون شک اشکال در بهره هوشی و توانائی‌های ما نیست بلکه مشکل در روشها و تکنولوژی‌هایی است که ما با استفاده از آنها زمان بزرگی از زندگی خویش را از دست داده‌ایم. عمده‌ترین دلایل نا‌کامی در فراگیری زبان در کشور ما بقرار زیر است:

ترس

ما همیشه زبان را درس مشکلی تصور می کردیم که باید آنرا امتحان دهیم و بدین دلیل هرگز فرصت استفاه از آنرا بصورتی نیافتیم که از آن لذت ببریم.

تکیه بر محیط مبتنی بر متن

دنیای واقعی زبان، یک دنیای صوتی است. در حالی که سیستم آموزشی ما، دنیایی مبتنی بر متن بوده است و این باعث می‌شد که مشکل تلفظ نیز بر مشکلات بیشمار ما افزوده شود. بدلیل عدم زیستن در یک محیط واقعی صوتی با آن احساس بیگانگی می‌کنیم. نتیجه این سیستم آموزشی در آرمانی ترین شرایط تربیت مترجم بود، نه کسی که با زبان بتواند ارتباط برقرار کند.

تکیه بر گرامر

کاش ما زبان را با روش کودکان یاد می‌گرفتیم که کمترین اهمیتی برای دستورات پیچیده زبان نمی‌دهند. راستی ما، خود چقدر با گرامر زبان مادری خود آشنا هستیم؟ دستوات گرامری در تمامی زبانها یک موضوع کاملاً تخصصی و انتزاعی از زبان است و اگر نه اینست، پس اینهمه رشته‌های دانشگاهی سطح بالا در رابطه با دستور زبان چه معنی می‌دهند؟ حرف زدن با رعایت دستورات گرامری زبانی پر از استثناء، مانند انگلیسی، تقریباً غیر ممکن است.

تأکید بر یادگیری لغات

آموزش ما، حفظ کردن فرهنگهای لغت بود، هر معلمی برای خود دیکشنری کوچکی می‌ساخت که مجبور به حفظ آن بودیم. و متأسفانه هنوز هم کار به همین منوال است. در یک فرهنگ انگلیسی نگاهی به لغت GET یا TAKE بیندازید. دو صفحه معنی مختلف و گاه متضاد برای یک لغت، سردرگمی آدمی را در آموزش صد چندان می‌کند. فرق عمده زبان انگلیسی با زبان فارسی در این است که لغات در زبان انگلیسی عمدتاً وقتی معنی واقعی دارند که در کنار سایر لغات قرار می‌گیرند. مثلاً لغت Take معنی واضحی ندارد، در حالی که معنی عبارت Take off کاملا مشخص است.

اهمیت دادن به امر خواندن

در هر زبانی چهار عنصر عمده خواندن، نوشتن، صحبت کردن و گوش دادن وجود دارد. آنچه در سیستم آموزش رسمی ما بیش از همه به آن پرداخته شده است امر خواندن می‌باشد. در برخی از کلاسهای غیر رسمی نیز صحبت از هم زمانی چهار عنصر رفته است. اما وقتی ما در محیط واقعی زبان قرار می‌گیریم در می‌یابیم که اگر هدف فراگیری زبان باشد، عنصر خواندن و نوشتن اهمیت درجه چندم دارند، به این دلیل ساده که در تمامی زبانها افراد بی سواد آن جامعه نیز قادر با تکلم زبان مادری خود هستند.

سه مشکل اصلی پیش روی یک زبان آموز

1- ایجاد شور و هیجان در فراگیری زبان

همه زبان‌آموزان دوست دارند که به خوبی انگلیسی صحبت کنند. آنها از این فکر که قادر باشند «روان» صحبت کنند و با دیگران به انگلیسی ارتباط برقرار کنند به هیجان می‌آیند. اما آنها معمولاً توجهی به خود فرآیند آموزش ندارند. در نظر بیشتر زبان‌آموزان، فراگیری زبان انگلیسی یک اجبار است - چیـزی که مجبور به انجام آن هستنـد، ولی میلی به آن ندارنـد. آنهـا در فراگیری زبان انگلیسی هیچ لذتی نمی‌بینند. بطور خلاصه، بیشتر زبان‌آموزان دوست دارند که انگلیسی صحبت کنند ولی دوست ندارند به فراگیری زبان انگلیسی مشغول باشند. این اولین و مهمترین مشکلی است که پیش روی یک زبان آموز قرار دارد، زیرا کسی که تمایلی به فراگیری یک زبان خارجی نـدارد، آن را بـه خوبی فرا نخواهـد گـرفت. اگـر شما «انگلیسی» را دوست نداشتـه باشیـد، «انگلیسی» هم شما را دوست نخواهد داشت!

اگر می‌خواهید که زبان‌آموز موفقی باشید، لازم است که خود فرآیند آموزش را هم دوست داشته باشید. لازم است که زمانی را که صرف فراگیری انگلیسی می‌کنید، به عنوان وقت تفریح یا استراحت خود به حساب آورید. به عنوان مثال، شما باید از موارد زیر لذت ببرید:

خواندن جملات انگلیسی و فکر کردن درباره ساختار آنها

فراگیری لغات جدید از یک دیکشنری

نوشتن یک جمله انگلیسی صحیح با کمک گرفتن از دیکشنری، کتاب گرامر و اینترنت

تمرین تلفظ اصوات و کلمات انگلیسی

به طور آرمانی، فراگیری زبان بایستی برای شما یک تفریح به حساب بیاید. شما باید خود را یک «زبان‌آموز» قلمداد کنید - کسی که فراگیری زبان انگلیسی را به عنوان یکی از فعالیت‌های مورد علاقه‌اش انتخاب کرده است.

2- ایجاد اولین تغییر در زندگی

تصمیم برای فراگیری زبان انگلیسی نیازمند ایجاد تغییراتی در زندگی‌تان می‌باشد. به عنوان مثال تصمیم می‌گیرید که هر روز 30 دقیقه برای خواندن یک کتاب انگلیسی وقت بگذارید و بر این تصمیم پافشاری می‌کنید. ایجاد یک تغییر کوچک ولی دائمی در زندگی راحت نیست، مخصوصاً اگر فراگیری زبان «سرگرم کننده» به نظر نرسد. به هر حال، زبان‌آموزان باید به خاطر داشته باشند که اگر روزی 15 دقیقه به مطالعه انگلیسی بپردازند، نتیجه بهتری می‌گیرند تا اینکه مثلاً هر یک ماه یکبار، یک روز کامل را به این کار اختصاص دهند.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق و بررسی در مورد دلایل اصلی ناکامی در یادگیری زبان 10ص

روسیاهان اصلی

اختصاصی از حامی فایل روسیاهان اصلی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 80

 

مقدمه

داستان(روسیاهان) از یکسری واقعیتها سرچشمه گرفته است که من و امثال من در طول زمان زندگی با آن سر و کار داشته و یا شاهد آن هستیم. در اینجا باید به پدر و مادران عزیز یادآوری کنم که مواظب عزیز کرده های خود باشند. و بدون هدف به جامعه نفرستند که انسان های گرک نما در جامعه زیاد است و هر آن امکان لغزش آنها وجود دارد. کاری نکنند تاجبران آن غیر ممکن و محال باشد. البته نباید تمام تقصیرها را متوجه والدین بدانیم فرزندان نیز باید طبق خواسته بزرگترها عمل کنند. چون هیچوقت والدین بدی فرزندان را نمیخواهند و فرزندان مطمئن باشند صلاح آنها در مشورت با والدین است. و راه راست را از آنها بخواهند تا خدای ناکرده گمراه نشوند. و بعضی از دختران جوان باید بدانند که هر چراغ سبزی به منزله خوشبختی آنها نیست. و محیط سرد و وحشتناک غربت را به محیط گرم خانواده ترجیح ندهند. چون مامن اصلی آنها همان محیط گرم خانواده است. و آغوش پدر و مادر می باشد.

مثل همیشه وقتی آخرین زنگ مدرسه به صدا درآمد. بچه ها با سر و صدای زیادی کتابهای خود را جمع کرده و از مدرسه زدند بیرون. من نیز مثل همکلاسیهای دیگرم وسایل خود را برداشتم. و از دبیرستانی که در آن مشغول تحصیل بودم بیرون آمدم و راه خانه را در پیش گرفتم مسیر من طوری بود که هیچ یک از دوستانم هم مسیر من نبودند. و من مجبور بودم هر روز فاصله بین مدرسه تا خانه را به تنهایی طی کنم. همانطوریکه سرم پائین بود و در خیال خود غوطه ور بودم و با قدمهای آهسته طی طریق میکردم و خدا خدا میکردم او را در سر راه خود نبینم ولی اشتباه میکردم او مانند همیشه با ماشین مدل بالای خود در همان جای همیشگی ایستاده بود و چشم براه من قرار داشت. از دست این مزاحم همیشگی خسته شده بودم. و هر کاری میکردم نمیتوانستم او را از این کارش منصرف کنم. او مدتها بود این کار خود را شروع کرده بود من از اصل و نسب او خبر داشتم و میدانستم که پسر یکی از ثروتمندان این شهر است. و او با متکی به این حربه هر کاری که دلخواهش بود انجام میداد. خیلیها دوست داشتند که او سر راه آنها قرار بگیرد. با اینکه قیافه جذابی داشت ولی من از او متنفر بودم علتش هم این بود که کارهای بچه گانه ای انجام میداد که یکی از این کارها همین مزاحمت او بود که هر روز در موقع مقرر سر راه من می ایستاد. و سعی میکرد با جملات محبت آمیز نظر مرا نسبت به خودش تغییر دهد ولی من به او محل نمیگذاشتم. اول اینکه از او بدم می آمد. دوم اینکه من در یک خانواده مذهبی به دنیا آمده و بزرگ شده بودم و اینکار را برخلاف شئونات اسلامی میدانستم. و آخر از همه اینکه شدیدا به درس و مدرسه علاقه داشتم و هیچ دلم نمیخواست با اینجور کارها به درسم لطمه ای بخورد و خدای ناکرده از تحصیل باز بمانم. با همین فکر و اندیشه مسافت کوتاهی که بین من و او بود طی کردم هنگامی که به مقابل او رسیدم مانند همیشه خواستم بدون اعتنا به او از کنارش بگذرم. ولی او که گویا منتظر همین لحظه بود با صدایی لرزان گفت:

- چرا اینقدر از من بدت می آید. مگر من چه گناهی مرتکب شده ام. که تو اینقدر به من بی اعتنایی میکنی. در اینجا تصمیم گرفتم جواب دندان شکنی به او بدهم تا شاید باعث شود او از من دست بکشد و دیگر مزاحم من نشود. به همین جهت گفتم:

- میدانی چرا از تو متنفرم. به خاطر اینکه تو مثل آدمهای بی سر و پا و لات هر روز سر راه من قرار میگیری تا من تسلیم هوسهای کثیف تو بشوم. ولی کور خواندی من نه تنها از تو متنفرم بلکه چشم ندارم قیافه نحست را هم ببینم. خسته نشدی اینقدر از من بی اعتنایی دیدی. چرا نمیروی پی کارت. لات بی سروپا. اگر دفعه دیگر تو را سر راه خودم ببینم خیلی برای تو گران تمام خواهد شد. سپس قدمهای خودم را تند کردم تا هر چه زودتر از آن محیط دور شوم. فریاد او را از پشت سرم شنیدم که میگفت: بالاخره به زانو در میایی هیچ کس تا به حال نتوانسته در مقابل من مقاومت بکند. کاسه صبرم لبریز شده است.

او همانطور فریاد میکشید و حرفهایی میزد ولی من دیگر حرفها او را نمی شنیدم، تقریبا داشتم میدویدم. با همان حالت خودم را به خانه رساندم و با عجله وارد حیاط شده و خودم را روی نیمکتی که در گوشه حیاط قرار داشت انداختم. داشتم نفس نفس میزدم. میخواستم کمی از آن حالت بیرون بیایم تا مادرم مرا در آن حال نبیند. و این بزرگترین اشتباه زندگی من بود. اگر قضیه را به مادرم می گفتم شاید حوادثی که بعدها برای من اتفاق افتاد پیش نمی آمد و این مخفی کاری من 180 درجه زندگی مرا تغییر داد و مرا به ورطه سهمناکی سوق داد. و سرنوشت شومی را برای من رقم زد. در اینموقع مادرم وارد حیاط شد وقتی چشمش به من افتاد با تعجب گفت:

- چه اتفاقی افتاده است(تارا) چرا رنگت پریده

- گفتم: طوری نیست مادر نگران نباش. با عجله آمدم کمی نفسم گرفت الان خوب میشوم.

- مادرم گفت: چرا عجله داشتی مگر کسی دنبالت میکرد.

- گفتم: نه مادر کمی احساس گرسنگی میکردم میخواست زودتر به خانه برسم.

- مادر گفت: برو آبی به سر و صورت خودت بزن الان ناهار را حاضر می کنم.

- از جای خود بلند شده و با گفتن: به چشم وارد ساختمان شدم. و به اطاق خود رفتم. و از اینکه به مادرم دروغ گفته بودم شدیدا احساس شرمندگی میکردم. و میدانستم مادرم فهمیده که من به او دروغ گفته ام ولی با بزرگواری گذشت کرد و به روی خود نیاورد. ولی میدانستم بعدا باید به او توضیح بدهم در غیر اینصورت مرا ول نمیکرد تا موضوع را بفهمد. وقتی از اطاقم بیرون آمدم به دستشویی رفتم و آبی به سر و صورتم زدم تا بلکه قیافه ام از آن حالت پریشان و مغشوش خارج شود.

خودم را در آئینه نگاه کردم کمی حالم بهتر شده بود. از آنجا بیرون آمدم و به آشپزخانه رفتم تا به مادرم برای حاضر کردن غذا کمک کنم. نگاههای سنگین مادرم را به روی خود احساس میکردم که با چه نگرانی مراقب حال من بود همیشه اینطور است و این مادرها هستند که نگران حال فرزندان خود میباشند. خون و دل میخورند تا بچه ای قد بکشد. و وارد جامعه بشود. و تا دم مرگ، نگران فرزندان خود هستند. ولی این فرزندان نابخردانه با ناسپاسی باعث رنج و عذاب والدین خود می شوند. به هر حال نگاههای نگران مادرم را باید تحمل میکردم. و در اینجا جا دارد بگویم مادرم هم دچار اشتباه بود. اگر او پافشاری میکرد تا از ناراحتی من سر در میاورد شاید جلوی خیلی از حوادث و عواقب ناگوار آینده گرفته میشد. ولی متاسفانه مادرم در اینکار پافشاری نکرد. و خیلی راحت از کنار این قضیه گذشت. و فقط با چشم غره هایش به من فهماند که کمی نگران حال من هست. وقتی غذا را حاضر کردیم و روی میز چیدیم کسی را نداشتیم که منتظر او بمانیم. من تنها فرزند دختر خانواده بودم و پدری داشتم که در یکی از ادارات دولتی کارمند بود. و حقوق او کفاف زندگی ما سه نفر را میداد. و ما ناشکر نبودیم و چون تنها فرزند خانواده بودم به همین جهت هر چیزی را که اراده میکردم پدر و مادرم برایم مهیا میکردند. ولی من نیز از آن دخترانی نبودم که توقعات آنچنانی داشته باشم همیشه سعی میکردم به آنچه که دارم قانع باشم. و فشاری به خانواده ام نیاورم. بعد از اینکه ناهار را در سکوت کامل صرف کردیم ظرفهای غذا را جمع کردم و به آشپزخانه بردم و آنها را شستم. و به اطاقم رفتم تا تکالیف درسیم را انجام بدهم. ولی فکرم پیش آن مزاحم بود فکر میکردم و نقشه میکشیدم که چگونه او را از خود برانم میدانستم به این سادگیها دست از سر من بر نخواهد داشت. فکرهای گوناگونی که به مغزم هجوم آورده بودند نگذاشتند به آسودگی درسم را مرور کنم. و تکالیفم را انجام بدهم. کم کم خواب بر من مستولی گشت و خوابیدم. در خواب دیدم که در یک بیابان بی آب و علف میدوم. و ماری خطرناک دنبالم افتاده و هر کجا میدوم مرا تعقیب می کند. زمانی که ما نزدیک بود مرا نیش بزند با فریاد سهمناکی از خواب پریدم. مادرم به فریاد من خودش را با اطاقم رساند و مرا که مثل بید میلرزیدم و عرق سردی تمام بدنم را فرا گرفته بود. در آغوش گرفت و گفت:

- تارا جان چه اتفاقی افتاده چرا فریاد می کشی. مرا نصف جان کردی.

- گفتم: طوری نیست مادر. خواب وحشتناکی دیدم و از ترس فریاد کشیدم.

- گفت: چه خوابی دیدی که اینقدر ترسیدی و داری میلرزی.

- گفتم: مادر اگر یک روزی من از پیش شما بروم. شما چیکار می کنید.

- گفت: حرفهای بیخودی نزن بلند شو آبی به صورتت بزن تا کمی حالت بهتر شود. و الان پدرت می آید.

- گفتم: مگر ساعت چند است.

گفت: ساعت پنج بعد از ظهر است. وقت آمدن پدرت است.

از آغوش مادرم بیرون آمدم و به حیاط رفتم. فصل پائیز روزهای آخر عمر خود را میگذراند. هوا سوز داشت. و آسمان آبستن باران بود. شاید هم برف می آمد. ولی از آنجایی که من فصل پائیز را از فصلهای دیگر سال بیشتر دوست داشتم چون در این فصل غریب بدنیا آمده بودم به همین جهت سوز و سرمای بیرون را احساس نمیکردم همانطوریکه در حیاط قدم میزدم. به صدای در حیاط برگشتم پدرم را دیدم که وارد حیاط شده وقتی مرا در آن حالت دید گفت: (تارا) چرا بیرون ایستاده ای نمیترسی سرما بخوری. هوا خیلی سرد است بیا برویم داخل خانه.

به پدرم سلامی کردم و خسته نباشید گفتم. و به دنبال او وارد خانه شدم پدرم در حدود 40 سال سن داشت و مرد جذابی بود و من خیلی پدرم را دوست داشتم. و این علاقه دو طرفه بود. روی هم رفته خانواده گرم و صمیمی داشتیم مادرم زن خانه داری بود و بیشتر دوست داشت محیط خانواده را گرم نگهدارد و به نظر او تمام سرگرمیهای زندگی به چهار دیواری خانه خلاصه میشد به ندرت برای گردش و میهمانی به بیرون میرفت. از پدرم حرف شنوی داشت. و برای او احترام خاصی قائل بود. که البته این احترام متقابل بود. روی هم رفته به علائق دنیوی چشم بسته بود. زن مومنه ایی بود و نماز و روزه اش ترک نمیشد و از این لحاظ معلم خوبی برای من محسوب میشد.

پدرم خسته از کار روزمره اش وقتی به خانه بر میگشت مادرم سعی میکرد آسایش او را فراهم کند. اول کمک می کرد. لباس بیرون را از تن او در میاورد. و بعد برای او یک چای گرم و تازه آماده میکرد. پدرم کار بخصوصی در خانه انجام نمیداد. وقتی از سر کار برمیگشت. مادرم از او پذیرایی میکرد. و بعد از آن می نشست تا ساعت ده برنامه های تلویزیون را تماشا میکرد. و بعد از آن آماده خواب میشد و به اطاق خواب میرفت تا در آنجا استراحت کند. مادرم هم کارهای خود را انجام میداد و به اطاق خواب میرفت. و من میماندم با هزار فکر و خیال. با اینکه زندگی گرمی داشتیم. ولی متاسفانه یکنواخت بود. و ادامه آن خسته کننده بود. من وقتی به اطاق خود میرفتم. اگر درس داشتم مرور میکردم و برای فردا آماده میکردم در غیر اینصورت کتاب میخواندم. تا خوابم ببرد. منظورم از تمام این جزئیات این است که طولی نکشید. زندگی ما از این یکنواختی خارج شد و دستخوش هیجان گردید. که تمام آنرا برای شما تعریف خواهم کرد. آنشب با هزار فکر و خیال. خوابیدم و شب را به صبح رساندم. صبح وقتی از خواب بیدار شدم طبق معمول هر روز مادرم صبحانه را حاضر کرده بود. و من و پدرم باید صبحانه میخوردیم و راهی میشدیم. تصمیم گرفته بودم اگر این بار هم آن جوان که هنوز اسمش را هم نمیدانستم مزاحم من شد. قضیه را با پدر و مادرم در میان بگذارم شاید آنها یک فکر اساسی میکردند. و مرا از این مخمصه نجات میدادند. آنروز گذشت بدون اینکه چیزی از درسهایی که معلمها میدادند متوجه شده باشم. تمام فکرم مشغول بود که چطور با او روبرو شوم. وقتی مثل هر روز زنگ مدرسه به صدا درآمد و بچه ها با سر و صدای زیاد مدرسه را ترک کردند من نیز پشت سر آنها به راه افتادم. و دلشوره عجیبی داشتم. هر قدمی که بر می داشتم به محل مورد نظر نزدیک میشدم ضربان قلبم بیشتر میشد. ولی وقتی به آنجا رسیدم او را ندیدم. مثل اینکه عصبانیت من کار خود را کرده بود. و او دیگر سر راه من قرار نگرفته بود. و من خیلی تعجب کردم با سماجتی که از او سراغ داشتم بعید میدانستم او به خاطر تشر من میدان را خالی کرده و دنبال کار خود برود. این غیبت او سه چهار روز ادامه داشت تا اینکه یکروز پنجشنبه وقتی مدرسه تعطیل شد و من به خانه رفتم. حال و هوای خانه را طور دیگری احساس کردم. وقتی این تغییر را از مادرم پرسیدم.

او مرا در آغوش گرفت و گفت:

- دخترم قرار است برای تو خواستگار بیاید.

من که از حرفهای مادرم متعجب شده بودم گفتم:

- یعنی چه. چرا هیچی به من نگفتید. و شما خوب میدانید که من هیچ علاقه ایی به ازدواج ندارم و میخواهم تحصیلم را ادامه بدهم.

- گفت: باور کن ما هم اطلاع نداشتیم. امروز وقتی تو به مدرسه رفته بودی. دو نفر خانم که سر و وضعشان نشان میداد آدمهای پولداری هستند. به در خانه آمدند و گفتند که امروز برای خواستگاری از تو به اینجا خواهند آمد و منهم بلافاصله جریان را با تلفن برای پدرت تعریف کردم و او موافقت کرد که این خواستگاری انجام بگیرد. و الان هم دیر نشده است وقتی آمدند تو میگویی میخواهی درس بخوانی.

- گفتم: مادر تو باید با من هماهنگی میکردی من اصلا آمادگی این مهمانی را ندارم. میترسم به درسم لطمه بخورد.

- گفت: من که به تو دسترسی نداشتم تا به تو اطلاع بدهم. و خودسرانه تصمیم نگرفتم پدرت اجاه داد.

از مادرم جدا شدم و به اطاقم رفتم. از زور ناراحتی نمیدانستم چیکار باید بکنم. از طرفی کنجکاو شده بودم که ببینم چه کسی قرار به خواستگاری من بیاید. با اینهمه من آمادگی نداشتم تا به این زودی ازدواج بکنم. رویاهای طلایی که برای خودم ساخته بودم نمیخواستم از بین برود. در این رویای شیرین برای من ازدواج جایی نداشت. و اگر داشت در آخر همه رویاهایم قرار داشت. آرزوهایی که هیچوقت برآورده نشد. و تمام آن توسط یک جوان بوالهوس از هم پاشیده شد و از بین رفت.

صدای مادرم را از پشت در اطاقم شنیدم که از من خواست خودم را آماده بکنم. و دستی به سر و صورت خود بکشم. من از دست مادرم حرصم گرفته بود. ولی ترجیح دادم سکوت اختیار کنم تا با او سر و کله بزنم فقط باید منتظر میشدم تا بموقع می فهمیدم این کیست که میخواست به خواستگاری من بیاید. طبق دستور مادرم لباسم را عوض کردم. و دستی به سر و صورت خود کشیدم. و ساکت در اطاقم نشستم. صدای در را که شنیدم از جا بلند شدم تا بفهمم کیست. پدرم بود که به خاطر همین موضوع زودتر آمده بود. صدای نجوای آنها را از آشپزخانه می شنیدم ولی متوجه حرف زدن آنها نمیشدم. هزاران فکر و خیال به مغزم هجوم آورده بود. نمیدانستم این مصیبت را چگونه تحمل بکنم. در جلوی آینه ایستادم و به قیافه خود نظر کردم. از زیبایی بهره کافی داشتم و این زیبایی کار دستم داده بود. ثانیه ها به کندی می گذشت. فقط میخواستم هر چه زودتر این مراسم مزخرف انجام می گرفت. و من خیالم راحت میشد. بالاخره انتظار من به پایان رسید. صدای زنگ در بلند شد. حدس زدم که مادرم برای باز کردن در رفت و با تعارفاتی که میکرد فهمیدم همان خواستگارها هستند. زیاد طول نکشید که مادرم به اطاقم آمد و گفت:

- تارا جان، چادرت را سرت بنداز و بیا برای مهمانها چای بیاور

- گفتم: مادر من خجالت میکشم. و در ضمن به تو گفتم که قصد ازدواج ندارم.

- مادرم گفت: دخترم این یک خواستگاری معمولی است فقط به عنوان اینکه همدیگر را ببینیم تشریف آورده اند من پسرشان را دیدم بد نیست آدم برازنده ایی است.

بدنبال مادرم از اطاقم بیروم آمدم و به آشپزخانه رفتم مادرم استکانها را شسته و روی میز چیده بود. استکانها را پر کردم و با شرم پا به اطاق پذیرایی گذاشتم. ولی سرم را پائین انداخته بودم و هنوز نمیدانستم چه کسانی به خواستگاری من آمده اند با قدمهای لرزان به آنها نزدیک شدم و چایی را جلوی اولین کسی که روی مبل نشسته بود گرفتم خانم مسنی بود که در حدود 65 سال سن داشت او با زیر چشمی نگاهی به من کرد و پوزخندی زد. استکان چایی را از سینی برداشت. از او گذشتم دومین خانم جوانی بود که معلوم بود خواهر این خانم هست. چون خیلی شبیه خانم مسن بود. و وقتی جلوی آخرین نفر رسیدم نزدیک بود از تعجب سینی چایی را روی او واژگون کنم. اشتباه نمیکردم او همانی بود که هر روز سر راه مدرسه جلوی مرا میگرفت و مزاحم من میشد تعجب من زیاد دوام نیاورد که صدای مادرم مرا به خود آورد. برگشتم و سینی چایی را جلوی مرد موقر و شیک پوشی که در کنار آن جوان نشسته بود گرفتم مشخص بود که ایشان هم پدر خانواده است. برگشتم و سینی را جلوی پدر و مادرم گذاشتم و خواستم از اطاق خارج شوم که مادرم گفت: تارا جان بشین کنار پدرت.

با خجالت کنار پدرم روی مبل نشستم. هیچ دلم نمیخواست در داخل آن جمع باشم. دلم میخواست هر چه زود این خواستگاری تمام میشد و من از آن عذاب نجات پیدا میکردم همهمه ای گنگ در آن اطاق وجود داشت. که من متوجه حرفهای آنها نبودم فقط گاه گاهی زیر چشمی به آن پسر نگاه میکردم و میدیدم او با حالت تمسخر به من خیره شده است در اینموقع صدای مادرم مرا به خورد آورد.

- (تارا جان) اینها برای خواستگاری تو تشریف آورده اند.

- گفتم: مادر من که حرفهایم را به تو گفته ام.


دانلود با لینک مستقیم


روسیاهان اصلی

تحقیق درباره تعلیم و تربیت متن اصلی با ترجمه 20 ص

اختصاصی از حامی فایل تحقیق درباره تعلیم و تربیت متن اصلی با ترجمه 20 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق درباره تعلیم و تربیت متن اصلی با ترجمه 20 ص


تحقیق درباره تعلیم و تربیت  متن اصلی با ترجمه 20  ص

دسته بندی : آموزشی ،

فرمت فایل:  ورد ( قابلیت ویرایش و آماده چاپ

 


 قسمتی از محتوای متن ...

تعداد صفحات : 19 صفحه

American Philosophy Narrativity, Modernity, and Tragedy:How Pragmatism Educates Humanity Sami PihlströmUniversity of Helsinkisami.
pihlstrom@helsinki.
fi ABSTRACT: I argue that the modernist notion of a human self (or subject) cannot easily be post-modernistically rejected because the need to view an individual life as a unified ‘narrative’ with a beginning and an end (death) is a condition for asking humanly important questions about its meaningfulness (or meaninglessness).
Such questions are central to philosophical anthropology.
However, not only modern ways of making sense of life, such as linear narration in literature, but also premodern ones such as tragedy, ought to be taken seriously in reflecting on these questions.
The tradition of pragmatism has tolerated this plurality of the frameworks in terms of which we can interpret or ‘structure’ the world and our lives as parts of it.
It is argued that pragmatism is potentially able to accommodate both the plurality of such interpretive frameworks—premodern, modern, postmodern—and the need to evaluate those frameworks normatively.
We cannot allow any premodern source of human meaningfulness whatsoever (say, astrology) to be taken seriously.
Avoiding relativism is, then, a most important challenge for the pragmatist.
1.
The idea that "grand metanarratives" are dead is usually regarded as the key to the cultural phenomenon known as postmodernism.
We have been taught to think that the Enlightenment notions of reason, rationality, knowledge, truth, objectivity, and self have become too old-fashioned to be taken seriously any longer.
There is no privileged "God's-Eye-View" available for telling big, important stories about these notions.
The cultural hegemony of science and systematic philosophy, in particular, is over.
Nevertheless, as even some postmodern thinkers themselves keep on insisting, we still have to be c

  متن بالا فقط تکه هایی از محتوی متن مقاله میباشد که به صورت نمونه در این صفحه درج شدهاست.شما بعد از پرداخت آنلاین ،فایل را فورا دانلود نمایید 

 


  لطفا به نکات زیر در هنگام خرید دانلود مقاله :  توجه فرمایید.

  • در این مطلب،محتوی متن اولیه قرار داده شده است.
  • به علت اینکه امکان درج تصاویر استفاده شده در ورد وجود ندارد،در صورتی که مایل به دریافت  تصاویری از ان قبل از خرید هستید، می توانید با پشتیبانی تماس حاصل فرمایید.
  • پس از پرداخت هزینه ،ارسال آنی مقاله یا تحقیق مورد نظر خرید شده ، به ادرس ایمیل شما و لینک دانلود فایل برای شما نمایش داده خواهد شد.
  • در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون بالا ،دلیل آن کپی کردن این مطالب از داخل متن میباشد ودر فایل اصلی این ورد،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد.
  • در صورتی که محتوی متن ورد داری جدول و یا عکس باشند در متون ورد قرار نخواهند گرفت.
  • هدف اصلی فروشگاه ، کمک به سیستم آموزشی میباشد.
    • توجه فرمایید که قیمت تحقیق و مقاله های این فروشگاه کمتر از 5000 تومان میباشد (به علت  اینکه بانک ها کمتر از 5تومان را انتقال نمیدهند) باید از کارت هایی استفاده نمایید که بتوان کمتر از مبلغ ذکر شده را پرداخت نمود.. در صورتی که نتوانستید پرداخت نمایید با پشتیبانی در تماس باشید،تا شمارا راهنمایی نمایند...

دانلود فایل   پرداخت آنلاین 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درباره تعلیم و تربیت متن اصلی با ترجمه 20 ص

دلایل اصلی ناکامی در یادگیری زبان 10ص

اختصاصی از حامی فایل دلایل اصلی ناکامی در یادگیری زبان 10ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 10

 

دلایل اصلی ناکامی در یادگیری زبان

بشر در هیچ دوره‌ای این چنین با حجم انبوهی از داده‌ها و اطلاعات مواجه نبوده است. سرگردانی انسان امروز، انتخابی مناسب از بین هزاران امکانی است که عمر کوتاهش را بر نمی‌تابد و این سرگردانی، در انتخاب روشی مناسب برای یادگیری یک زبان بین المللی با گستره تولید جهانی، صد چندان شده است. کتابها، فیلمهای صوتی - تصویری، کلاسهای آموزشی رسمی و غیر رسمی، نرم افزارها و پهنه گسترده اینترنت در کارند تا امر فراگیری یک زبان خارجی تحقق یابد. آیا اشکال در بهره هوشی ما دانش آموزان و دانشجویان ایرانی است که با گذراندن بیش از ده سال از دوران راهنمائی تا دانشگاه هنوز نتوانسته‌ایم در حد قابل قبولی زبان بیاموزیم؟ چرا ما دانش آموزان و دانشجویان ایرانی با گذراندن بیش از ده سال، از دوران دبیرستان تا دانشگاه، هنوز نتوانسته‌ایم در حد قابل قبولی زبان بیاموزیم. بدون شک اشکال در بهره هوشی و توانائی‌های ما نیست بلکه مشکل در روشها و تکنولوژی‌هایی است که ما با استفاده از آنها زمان بزرگی از زندگی خویش را از دست داده‌ایم. عمده‌ترین دلایل نا‌کامی در فراگیری زبان در کشور ما بقرار زیر است:

ترس

ما همیشه زبان را درس مشکلی تصور می کردیم که باید آنرا امتحان دهیم و بدین دلیل هرگز فرصت استفاه از آنرا بصورتی نیافتیم که از آن لذت ببریم.

تکیه بر محیط مبتنی بر متن

دنیای واقعی زبان، یک دنیای صوتی است. در حالی که سیستم آموزشی ما، دنیایی مبتنی بر متن بوده است و این باعث می‌شد که مشکل تلفظ نیز بر مشکلات بیشمار ما افزوده شود. بدلیل عدم زیستن در یک محیط واقعی صوتی با آن احساس بیگانگی می‌کنیم. نتیجه این سیستم آموزشی در آرمانی ترین شرایط تربیت مترجم بود، نه کسی که با زبان بتواند ارتباط برقرار کند.

تکیه بر گرامر

کاش ما زبان را با روش کودکان یاد می‌گرفتیم که کمترین اهمیتی برای دستورات پیچیده زبان نمی‌دهند. راستی ما، خود چقدر با گرامر زبان مادری خود آشنا هستیم؟ دستوات گرامری در تمامی زبانها یک موضوع کاملاً تخصصی و انتزاعی از زبان است و اگر نه اینست، پس اینهمه رشته‌های دانشگاهی سطح بالا در رابطه با دستور زبان چه معنی می‌دهند؟ حرف زدن با رعایت دستورات گرامری زبانی پر از استثناء، مانند انگلیسی، تقریباً غیر ممکن است.

تأکید بر یادگیری لغات

آموزش ما، حفظ کردن فرهنگهای لغت بود، هر معلمی برای خود دیکشنری کوچکی می‌ساخت که مجبور به حفظ آن بودیم. و متأسفانه هنوز هم کار به همین منوال است. در یک فرهنگ انگلیسی نگاهی به لغت GET یا TAKE بیندازید. دو صفحه معنی مختلف و گاه متضاد برای یک لغت، سردرگمی آدمی را در آموزش صد چندان می‌کند. فرق عمده زبان انگلیسی با زبان فارسی در این است که لغات در زبان انگلیسی عمدتاً وقتی معنی واقعی دارند که در کنار سایر لغات قرار می‌گیرند. مثلاً لغت Take معنی واضحی ندارد، در حالی که معنی عبارت Take off کاملا مشخص است.

اهمیت دادن به امر خواندن

در هر زبانی چهار عنصر عمده خواندن، نوشتن، صحبت کردن و گوش دادن وجود دارد. آنچه در سیستم آموزش رسمی ما بیش از همه به آن پرداخته شده است امر خواندن می‌باشد. در برخی از کلاسهای غیر رسمی نیز صحبت از هم زمانی چهار عنصر رفته است. اما وقتی ما در محیط واقعی زبان قرار می‌گیریم در می‌یابیم که اگر هدف فراگیری زبان باشد، عنصر خواندن و نوشتن اهمیت درجه چندم دارند، به این دلیل ساده که در تمامی زبانها افراد بی سواد آن جامعه نیز قادر با تکلم زبان مادری خود هستند.

سه مشکل اصلی پیش روی یک زبان آموز

1- ایجاد شور و هیجان در فراگیری زبان

همه زبان‌آموزان دوست دارند که به خوبی انگلیسی صحبت کنند. آنها از این فکر که قادر باشند «روان» صحبت کنند و با دیگران به انگلیسی ارتباط برقرار کنند به هیجان می‌آیند. اما آنها معمولاً توجهی به خود فرآیند آموزش ندارند. در نظر بیشتر زبان‌آموزان، فراگیری زبان انگلیسی یک اجبار است - چیـزی که مجبور به انجام آن هستنـد، ولی میلی به آن ندارنـد. آنهـا در فراگیری زبان انگلیسی هیچ لذتی نمی‌بینند. بطور خلاصه، بیشتر زبان‌آموزان دوست دارند که انگلیسی صحبت کنند ولی دوست ندارند به فراگیری زبان انگلیسی مشغول باشند. این اولین و مهمترین مشکلی است که پیش روی یک زبان آموز قرار دارد، زیرا کسی که تمایلی به فراگیری یک زبان خارجی نـدارد، آن را بـه خوبی فرا نخواهـد گـرفت. اگـر شما «انگلیسی» را دوست نداشتـه باشیـد، «انگلیسی» هم شما را دوست نخواهد داشت!

اگر می‌خواهید که زبان‌آموز موفقی باشید، لازم است که خود فرآیند آموزش را هم دوست داشته باشید. لازم است که زمانی را که صرف فراگیری انگلیسی می‌کنید، به عنوان وقت تفریح یا استراحت خود به حساب آورید. به عنوان مثال، شما باید از موارد زیر لذت ببرید:

خواندن جملات انگلیسی و فکر کردن درباره ساختار آنها

فراگیری لغات جدید از یک دیکشنری

نوشتن یک جمله انگلیسی صحیح با کمک گرفتن از دیکشنری، کتاب گرامر و اینترنت

تمرین تلفظ اصوات و کلمات انگلیسی

به طور آرمانی، فراگیری زبان بایستی برای شما یک تفریح به حساب بیاید. شما باید خود را یک «زبان‌آموز» قلمداد کنید - کسی که فراگیری زبان انگلیسی را به عنوان یکی از فعالیت‌های مورد علاقه‌اش انتخاب کرده است.

2- ایجاد اولین تغییر در زندگی

تصمیم برای فراگیری زبان انگلیسی نیازمند ایجاد تغییراتی در زندگی‌تان می‌باشد. به عنوان مثال تصمیم می‌گیرید که هر روز 30 دقیقه برای خواندن یک کتاب انگلیسی وقت بگذارید و بر این تصمیم پافشاری می‌کنید. ایجاد یک تغییر کوچک ولی دائمی در زندگی راحت نیست، مخصوصاً اگر فراگیری زبان «سرگرم کننده» به نظر نرسد. به هر حال، زبان‌آموزان باید به خاطر داشته باشند که اگر روزی 15 دقیقه به مطالعه انگلیسی بپردازند، نتیجه بهتری می‌گیرند تا اینکه مثلاً هر یک ماه یکبار، یک روز کامل را به این کار اختصاص دهند.


دانلود با لینک مستقیم


دلایل اصلی ناکامی در یادگیری زبان 10ص

صفحه اصلی اخبار جستجو پست الترونیک فهرست

اختصاصی از حامی فایل صفحه اصلی اخبار جستجو پست الترونیک فهرست دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 19

 

صفحه اصلی اخبار جستجو پست الترونیک فهرست

سازمان تجارت جهانی

طی‌دهة‌ 80 بویژه‌در نیمة‌دوم، بسیاری ‌از کشورهای در حال توسعه به سوی طی خصوصی‌سازی، کاهــش دخالتهای دولت در امور اقتصادی، مقررات زدایی، آزادسازی‌تجارت ،‌بین‌المللی ‌کــردن ‌رفتارهای اقتصادی، تلاش جهت جلب سرمایه‌های خارجی و بطور کلی سعی در حاکم کردن عناصر اقتصاد بازار بر اقتصادهایشان روی آوردند. این تحولات ساختاری در محیط اقتصاد سیاسی بین‌الملل، زمینه ساز آغاز مذاکرات دوراروگوئه[1] (1986) و تشکیل سازمان تجارت جهانی بود[2]

مذاکرات دور هشتم در سپتامبر 1986 در پی ملاقات وزیران بازرگانی کشورهای عضو، در اروگوئه برگزار شد. آنها موافقت کردند مذاکرات خود را در خصوص یافتن روشی جدید برای بهبود تجارت در سطح جهان طی یک دورة چهار ساله تحت نظارت سازمان آغاز کنند. این مذاکرات نیز به دوراروگوئه معروف شد. هدفهای

این مذاکرات بر آزادسازی بیشتر تجارت، تقویت نقش گات و تدوین قواعد و مقررات چند جانبه برای گسترش و آزاد سازی تجارت استوار بود. آنچه این دور از مذاکرات را از دور قبلی آن متمایز می ساخت این بود که مذاکرات از مسائل همیشگی و سنتی تجارت بین المللی مانند موانع و محدودیتهای تعرفه ای و غیر تعرفه ای فراتر رفته، به مسائلی همچون سیاست کشاورزی و سرمایه گذاری خارجی منسوجات و پوشاک و مالکیت معنوی پرداخته است. گرچه در ابتدا مدت مذاکرات این دور چهار سال، یعنی تا آخر 1990 تعیین شده بود، اما عملاً مذاکرات هفت سال به طول انجامید و حاصل آن گسترش دامنة فعالیتهای گات[3] بود که کشاورزی، منسوجات و پوشاک و اقدمات سرمایه گذاری مرتبط با تجارت را نیز در برگرفت. در سال 1993 در همین کنفرانس، یک موافقتنامة 550 صفحه ای توسط 117 کشور به تصویب رسید که بزرگترین قرار داد تجاری جهان در آن زمان محسوب می شد؛ به این ترتیب «سازمان تجارت جهانی » متولد شد.

در سال 1995 این نهاد نوپا، به پیشنهاد کشورهای کانادا، مکزیک و کشورهای عضو اتحادیة اروپا، آغاز به کار کرد. طبق همین موافقتنامه کلیة کشورهای عضو گات موظف شدند ظرف مدت دو سال به عضویت این سازمان در آیند.

عضویت در این سازمان به معنی پذیرش تمام نتایج و مصوبات دوراروگوئه است و وجه تمایزاتی با گات دارد[4] ؛ اول آنکه در جنبه های حقوقی قدرت بیشتری به این سازمان داده شده است. گات توافقنامه ای بدون قدرت اجرایی بود ولی سازمان تجارت جهانی دارای قدرت اجرایی است. دوم آنکه wto هادی دائمی با توافقهای مستمر می‌باشد. در حالیکه گات یک موافقتنامة قانونی موقت بود. سوم آنکه کشورها در موافقتنامة عمومی تعرفه و تجارت، مشارکت کنندگان قراردادی محسوب می شدند ولی در سازمان تجارت جهانی ، کشورها عضو هستند. چهارم آنکه گات عمدتاُ کالاها را در برمی گرفت، ولی سازمان تجارت جهانی خدمات و حتی مالکیت معنوی را نیز در بر می‌گیرد.

به دلیل همین خصوصیات برجستة سازمان تجارت جهانی است که هم اکنون بیش از 140 کشور جهان با در اختیار داشتن بیش از 90 درصد تجارت جهانی، عضو سازمان تجارت جهانی بوده و بعضی از کشورهای دیگر نیز در حال مطالعه برای پیوستن به این سازمان می باشند.[5]

اهداف و اصول سازمان تجارت جهانی

سازمان تجارت جهانی، همچون گات، سه هدف عمده را دنبال می‌کند: ارتقای سطح زندگی، تأمین اشتغال کامل در کشورهای عضو و توسعه تولید و تجارت و بهره وری بهینه از منابع جهانی‌، دستیابی به توسعة پایدار با توجه به بهره برداری بهینه از منابع جهانی، حفظ محیط زیست بطوری که با سطح مختلف توسعة اقتصادی سازگاری داشته باشد و افزایش سهم کشورهای در حال توسعه و کمتر توسعه یافته از رشد تجارت بین المللی، از اهداف مختص سازمان تجارت جهانی به شمار می رود.[6]

متناسب با همین اهداف، سازمان تجارت جهانی به مدیریت و تسهیل عملیات اجرایی و توسعة اهداف موافقتنامة سازمان تجارت جهانی و تهیة چارچوب لازم برای اجرای مدیریت موافقتنامه های تجاری چند جانبه می پردازد. همچنین نقش فراهم کردن امکانات گردهمایی اعضا برای مذاکره و مشورت در زمینة روابط چند جانبة تجاری و اجرا و تدوین مقررات مربوط به روشهای حل اختلاف میان اعضا را بر عهده دارد. سازمان تجارت جهانی همچنین موظف است نظام بررسی و تجدید


دانلود با لینک مستقیم


صفحه اصلی اخبار جستجو پست الترونیک فهرست