حامی فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

حامی فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق درباره راستگویى و دروغگویى در فلسفه اخلاق

اختصاصی از حامی فایل تحقیق درباره راستگویى و دروغگویى در فلسفه اخلاق دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 28

 

راستگویى و دروغگویى در فلسفه اخلاقعلى(ع) در خطبه عید غدیر خود که خوب است آن را خطبه غدیریه بنامیم به تفسیر و تحلیل این رویداد عظیم تاریخ پرداخت. معرفى این خطبه که در گوشه و کنار برخى از کتابهاى ادعیه و روایت در غربت به سر مى برد و بررسى سند و کتابشناسى آن و شرح پاره هایى از آن، موضوع این جستار است.

اشارت ممکن است افراد بسیارى در طول تاریخ از حادثه غدیر و اهمیت آن سخن گفته و از آن تعاریفى ارائه داده باشند، اما هیچ یک از این سخنان نمى توانند بیانگر عظمت و شکوه غدیر باشد، زیرا تنها کسانى مى توانندتعریف جامع از وقایع و حوادث عرضه نمایند که خود پدید آورنده آن باشند. تنها زیبنده خدا، پیامبر(ص) و على(ع) است که غدیر را به بهترین شکل معرفى نمایند. پیامبر به دستور خداوند سبحان حادثه غدیر را در میان دو نزول قرآنى قرارداد: ابتدا فرمود: یاایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک، و افزود: وان لم تفعل فما بلغت رسالته(مائده،67) و پس از معرفى على(ع) به وسیله پیامبر(ع) با جمله من کنت مولاه فهذا على مولاه، خدا نیز فرمود: الیوم اکملت لکم دینکم واتممت علیکم نعمتى ورضیت لکم الاسلام دیناً(مائده،3)؛ یعنى واقعه غدیر، اکمال دین، اتمام نعمت و موجب رضایت و خوشنودى خداست و روز غدیر ظرف زمانى این ارزشها معرفى کرد.على(ع) نیز در خطبه عید غدیر خود که خوب است آن را خطبه غدیریه بنامیم به تفسیر و تحلیل این رویداد عظیم تاریخ پرداخت. معرفى این خطبه که در گوشه و کنار برخى از کتابهاى ادعیه و روایت در غربت به سر مى برد و بررسى سند و کتابشناسى آن و شرح پاره هایى از آن، موضوع این جستار است. 1) متن خطبه غدیریه الحمدللّه الذى جعل الحمد من غیر حاجة منه الى حامدیه طریقاً من طرق الاعتراف بلاهوتیته وصمدانیته وربانیته وفردانیته، و سبباً الى المزید من رحمته ومحجةً للطالب من فضله و کمنّ فى ابطان اللفظ حقیقة الاعتراف له، بانه المنعم على کل حمد باللفظ وان عظم واشهد ان لااله الا اللّه وحده لاشریک له، شهادةً نُزِعت عن اخلاص الطوى و نطق اللسان بها عبارة عن صدق خفّى،انه الخالق البارئ المصور، له الاسماء الحسنى، لیس کمثله شیئ، اذ کان الشیئ من مشیته، فکان لایشبهه مکوّنه. واشهد ان محمّداً عبده ورسوله استخلصه فى القِدَم على سائر الامم على علم منه، انفرد عن التشاکل والتماثل من ابناء الجنس، وانتجبه آمراً وناهیاً عنه، اقامه فى سائر عالمه فى الاداء مقامه اذ کان لاتدرکه الابصار ولاتحویه خواطر الافکار ولاتمثله غوامض الظنن [الظنون] فى الاسرار لااله الا هو الملک الجبّار. قرن الاعتراف بنبوته بالاعتراف بلاهوتیته واختصه من تکرمته بما لم یلحقه فیه احد من بریّته، فهو اهل ذلک بخاصّته وخلّته، اذ لایختص من یشوبه التغییر ولایخالل من یلحقه التظنین وامر بالصلاة علیه مزیداً فى تکرمته وطریقاً للداعى الى اجابته، فصلى اللّه علیه و کرّم وشرّف و عظّم مزیداً لایلحقه التنفید ولاینقطع على التأبید. وان اللّه تعالى اختص لنفسه بعد نبیّه(ص) من بریته خاصةً علاهم بتعلیته وسمّاهم الى رتبته وجعلهمالدعاة بالحق الیه والادلاء بالارشاد علیه لقرن قرنٍ وزمن زمنٍ، انشأهم فى القِدم قبل کل مَذْرَوٍّ و مَبْرُوٍّ انواراً انطقها بتحمیده والهمها شکره و تمجیده وجعلها الحجج على کل معترف له بملکة الربوبیة وسلطان العبودیة واستنطق بها الخرسات بانواع اللغات بخوعاً له، فانه فاطر الارضین والسماوات، واشهدهم خلقه، وولاّهم ما شاء من امره، جعلهم تراجم مشیته والسن ارادته عبیداً لایسبقونه بالقول وهم بامره یعملون، یعلم ما بین ایدیهم وما خلفهم ولایشفعون الا لمن ارتضى وهم من خشیته مشفقون، یحکمون باحکامه ویستنّون بسنته ویعتمدون حدوده ویودّونفرضه ولم یدع الخلق فى بُهم صُمّاً ولافى عمیاء بکماء، بل جعل لهم عقولاً مازجّت شواهدهم وتفرقت فى هیاکلهم وحقّقها فى نفوسهم واستعبدلها حواسهم فقرر بها على اسماع ونواظر وافکار وخواطر، الزمهم بها حجته واراهم بها محجته وانطقهم عما شهد [تشهد] به بالسن ذَرِبة بما قام فیها من قدرته وحکمته وبین عندهم بها لیهلک من هلک عن بیّنة ویحیى من حىّ عن بیّنة وان اللّه لسمیع علیم[انقال، 42] بصیر شاهد خبیر. ثم ان اللّه تعالى جمع لکم معشر المؤمنین فى هذا الیوم عیدین عظیمین کبیرین، لایقوم احدهما الا بصاحبه، لیکمل عندکم جمیل ضعه [ضیعته] ویقفکم على طریق رشده ویقفو بکم آثار المستضیئین بنور هدایته ویشملکم منهاج قصده و یوفر علیکم هنیأ َ رفده، فجعل الجمعة مجمعاً ندب الیه لتطهیر ما کان قبله وغسل ما کان اوقعته مکاسب السوء من مثله الى مثله وذکرى للمؤمنین وتبیان خشیة المتقین ووهب من ثواب الاعمال فیه اضعاف ما وهب لاهل طاعته فى الایام قبله وجعله لایتم الا بالایتمار لما امر به، والانتهاء عما نهى عنه، والبخوع بطاعته فیما حثّ علیه وندب الیه فلا یقبل دیناً الا بولایة من امر بولایته ولاتنتظم اسباب طاعته الا بالتمسک بعصمه وعصم اهل ولایته. فانزل على نبیه(ص) فى یوم الدوح ما بیّن به عن ارادته فى خلصائه وذوى اجتبائه وامره بالبلاغ و ترک الحفل باهل الزیع والنفاق وضمن له عصمته منهم، وکشف من خبایا اهل الریب وضمائر اهل الارتداد ما رمز فیه، فعقله المؤمن والمنافق، فاعزّ معزّ وثبت على الحق ثابت، وازداد جهلة المنافق وحمیة المارق ووقع العَض على النواجد والغمز على السواعد. ونطق ناطق و نعق ناعق ونشق ناشق و استمر على مارقیته، ووقع الادغان من طائفه باللسان دون حقائق الایمان ومن طائفة باللسان وصدق الایمان، وکمّل اللّه دینه واقر عین نبیه(ص) والمؤمنین والمتابعین، وکان ما قد شهده بعضکم وبلغ بعضکم وتمت کلمة اللّه الحسنى على الصابرین ودمّر اللّه ما صنع فرعون وهامان وقارون وجنوده

[هم] وما کانوا یعرشون وبقیت حثالة من الضلال لایألون الناس خبالاً یقصدهم اللّه فى دیارهم ویمحو اللّه آثارهم ویبید معالمهم ویعقبهم عن قرب الحسرات ویلحقهم بمن بسط اکفهم ومد اعناقهم ومکنهم من دین اللّه حتى بدلوه ومن حکمه حتى غیّروه وسیأتى نصراللّه على عدوّه لحینه واللّه لطیف خبیر وفى دون ما سمعتم کفایة وبلاغ. فتاملوا ـ رحمکم اللّه ـ ما ندبکم اللّه الیه وحثّکم علیه واقصدوا شرعه واسلکوا نهجه ولاتتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله. ان هذا یوم عظیم الشأن، فیه وقع الفرج، ورفعت الدرج، ووضحت الحجج وهو یوم الایضاح والافصاح عن المقام الصراح ویوم کمال الدین و یوم العهد المعهود ویوم الشاهد والمشهود ویوم تبیان العقود عن النفاق


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درباره راستگویى و دروغگویى در فلسفه اخلاق

تحقیق درباره اخلاق در نهج البلاغه

اختصاصی از حامی فایل تحقیق درباره اخلاق در نهج البلاغه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 16

 

اخلاق در نهج البلاغه

آیت الله مشکینى‏ سپاس خداى عظیم را که به ما وجود، عنایت کرد و نعمت عقل و خرد، مرحمت فرمود. سپاس او را که به ما نعمت ایمان داد. و درود ما به روان انبیاء بزرگ الهى، رابطین بین الله و مخلوق. و درود به روان پاک شهداى تاریخ، از اولین شهید تا شهداى امروز و این ساعت. درود به رهبر کبیر انقلاب و درود بر ملت شریف ایران. سخن گفتن در اطراف کتابى مانند نهج البلاغه انسانى عظیم، همانند امیر المؤمنین على (ع)، خاصه براى فردى مثل بنده، کار مشکلى است. لکن براى این که فتخار حضور در جلسه منتسب به آن مولا را داشته باشم، حاضر شدم. موضوع صحبت ما «اخلاق در نهج البلاغه» است. این جمله بدین معناست که بگوییم این کتاب شریف یا صاحب این کتاب راجع به «اخلاق» و «علم اخلاق» چه نظرى دارد، و آیا در این کتاب، راجع به «اخلاق» صحبتى شده است یا نه، و این کتاب توجه به علم «اخلاق» دارد یا نه و اگر این کتاب ناظر به «اخلاق» است، در چه حدودى راجع به این علم یا این موضوع سخن گفته است. تشخیص این معنا که این کتاب، در باره «اخلاق» چه گفته، ابتداء توقف دارد به این که معناى اخلاق را به نحو اجمال تصور کنیم، و از این تصور، تصدیق این معنا که این کتاب در باره «اخلاق» چه نظر دارد، روشن مى‏شود. اخلاق، جمع «خلق» است. روان انسان، حالات و ملکاتى دارد و اخلاق‏عبارت از «ملکات روان» است. تشخیص اخلاق، توقف دارد به این که سه موضوع را انسان تصور کند: «روان»، «اخلاق» و «غرض». «روان» انسان، عبارت است از روح انسانى. ابتدا باید به نحو اجمال، سخنى از روان گفته شود و سپس از مفهوم اخلاق که عارض بر «روان» است و آن گاه در این که این عوارض بر این موضوع چه نتایجى دارد. این سه جمله را اگر بتوانم عرضه بدارم، توجه کتاب نهج البلاغه به اخلاق، روشن خواهد شد. انسان، داراى روانى است. من و شما داراى جوهره‏اى هستیم غیر از جسم، به نام «روان» که در کتاب الهى و در اخبارى که به دست ما رسیده، در باب آن، سخن گفته شده است. گاهى از این جوهره، تعبیر به «روح» شده، تعبیر به «نفس» شده، تعبیر به «قلب» شده، تعبیر به «صدر» شده و تعبیر به «عقل» شده است. یعنى «روان» شما و روح شما پنج تا اسم دارد. این «روان» شما را گاهى «روح» مى‏گویند، به این تناسب که بدن شما را او زنده نگه داشته و او سبب حیات بدن شماست. پس او «روح» است: «لانّ الرّوح ما به الحیاة الشّیى». روان شما یک نام دیگرش «نفس» است. شما همان «روان» اید. حقیقت شما عبارت از «روان» شماست. شما آن «روان» تان هستید و آن «روان» شمایید. نفس عبارت از حقیقت شی‏ء است. حقیقت شما همان «روان» شما است. و وقتى که آن حقیقت پیدا شد، شما پیدا شده‏اید و تا آن حقیقت باقى است، شما باقى خواهید بود. فلذا روان شما گر چه ازلى نیست ولى ابدى هست، ازلى نیست، یعنى از اوّل آن وقتى که خدا هست، روان شما نیست. خداوند روان شما را خلق کرده است، روان شما حادث است، اما همین روان شما ابدى و همیشگى است: خُلِقْتُم لِلْبَقاء وَ لا لِلْفَناء. اى بشر خیال نکن که براى مرگ آفریده شده‏اى تو براى بقا و جاودانگى آفریده شده‏اى. این شما که همیشه هستید، آن روان شماست و الّا این بدن، این لباس چند روزه روان، این لباس را خواهید کند و از این جهان به جهان دیگر خواهید رفت. آن روان را «نفس» مى‏گویند، زیرا که شما آنید و آن، عین شماست. این روان را «قلب» نیز مى‏گویند. یکى از نام‏هاى روان شما قلب است، زیرا حرکت شما، سکون شما، قلب و انقلاب شما، و تمام حرکت‏هاى شما معلول آن است. پس اوست که مقلب است، اوست که سرتا پا حرکت است. نام روانتان بدین مناسبت «قلب» است. یکى از نام‏هاى شما و روان شما «صدر» است، زیرا در حقیقت آن است که در میان سینه شما است، در اینجا، اسم ظرف بر مظروف اطلاق شده است. یکى از نام‏هاى روان شما «عقل» است. «عقل» به معناى قوّه آمده است، ولى در اینجا به معناى مدرک است. یعنى وقتى شما درک مى‏کنید، مى‏فهمید، قدرت فهم دارید، کلیات را درک مى‏کند، آن روان شماست که درک مى‏کند. بنا بر این شما جوهره‏اى دارید به نام روان، به نام روح، به نام نفس، به نام قلب، به نام صدر و به نام عقل. آن جوهره اوصافى دارد. تا حال یک بعد از سه بعد اخلاق، عرض شد. اما این روان شما، بر طبق تحقیق علماى اخلاق، داراى اوصاف و حالات و ملکاتى است. یعنى روان شما چنان است که حالتى و صفتى به سادگى عارض آن مى‏شود و بزودى از بین مى‏رود. مثل این که از کسى خوشتان مى‏آید، ساعت دیگر از او بدتان مى‏آید. حبّ و بغض از حالات روان شماست. برخى از اوصاف روان شما، به نام «حالات» خوانده مى‏شود. اما برخى دیگر «ملکات» است، یعنى همیشه هست. به این زودى پیدا نمى‏شود و بزودى هم زایل نمى‏شود. این اوصاف پایدار را «ملکات» مى‏گویند. شما روحتان داراى «ملکه» یعنى عوارض دائمى است. این ملکات انسانى است که «اخلاق» نامیده مى‏شود. علما در باره این ملکات، سخنها گفته‏اند، و ملکات روانى انسان را به چندین قسم، تقسیم کرده‏اند. بعضى از ملکات شما «موروثى» و بعضى «اکتسابى» است. امام صادق مى‏فرماید: «فمنه موروثى و منه کسبى». این ملکات، برخى طبیعى و فطرى شماست و خداوند این خاصیت و خوى و ملکه را در روان شما قرار داده است. بعضى از صفات شما کسبى است، زحمت مى‏کشید، فعالیت مى‏کنید تا این صفت روانى را پیدا مى‏کنید. قسم دیگر از ملکات، رذائل و فضائل است. برخى از ملکات شما عبارت از فضائل نفس شماست، جمال روح شماست. زیبائى قیافه روان شما عبارت از فضائل‏اخلاقى است. برخى از ملکات، رذائل است، صفت‏هاى زشت است، قیافه کریه روح است. بحث «اخلاق» عبارت از بحث در همین ملکات است.آیا انسان مى‏تواند اخلاق فاضله را تحصیل کند، ملکات پسندیده را پیدا کند و آیا مى‏تواند ملکات زشت را از خودش دور کند انسان کامل، انسانى است که بکوشد و در خود، ملکات فاضله را ایجاد کند. و آن را که بنحو طبیعى موجود است، تقویت کند. و انسان کامل، انسانى است که بکوشد و آن رذائل را در خود تضعیف کند و تا مى‏تواند از بین ببرد. وقتى که انسان کوشید و به آنجا رسید هر چه ملکه فاضله بود بدست آورد، و هر چه رذائل بود از خود دور کرد، آن جاست که یک انسان ملکوتى مى‏شود و مصداق: «خلیفة اللَّه فى الأرض» مى‏شود انسان مسجود ملائکه مى‏شود، انسان آسمانى مى‏شود، انسانى مى‏شود که در مراحل انسانیت تکامل پیدا کرده است. همین مکارم اخلاق است که اگر انسان بکوشد و آن را کسب کند، مصداق بیان پیامبر بزرگ (ص) مى‏شود که مى‏فرماید: «بعثت لأتمّم مکارم الاخلاق»: من براى این برانگیخته شدم و انبیاء براى این معنا به سوى بشر فرستاده شدند که روان آنها را


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درباره اخلاق در نهج البلاغه

اخلاق و واقعیت

اختصاصی از حامی فایل اخلاق و واقعیت دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 10

 

اخلاق و واقعیت

 

چکیده

مسأله ارتباط احکام اخلاقى با واقعیت از مسائل مهم فلسفه اخلاق است. گروهى که اکثریت فیلسوفان اخلاق مغرب زمین را تشکیل مى‏دهند، به نفى آن پرداخته و در مقابل، گروهى نیز آن را پذیرفته‏اند. در این نوشتار با مطرح نمودن انتقادها و پیامدهاى نادرست نفى رابطه اخلاق و واقعیت بر ارتباط آن دو، تأکید شده است. مهمترین پیامد نفى رابطه میان آن دو، مسأله نسبیت اخلاقى و در نتیجه نفى هر گونه بحث و تبادل نظر درباره آن است؛ چیزى که هیچ عالم صاحب گفتارى در عمل بدان پاى بند نیست. دیگر پیامد مهم نفى رابطه یاد شده، انشایى بودن احکام اخلاقى است که این امر به نوبه خود پیامدهاى ناپذیرفتنى بسیارى به دنبال دارد. ازنظر نگارنده، گزاره‏هاى اخلاقى ضرورت دارد و ضرورت آن از ملاحظه تأثیر فعل اخلاقى در کمال فاعل آن به دست مى‏آید و این نظریه را مى‏توان بطور غیر مستقیم از گفته‏هاى همه فیلسوفان اخلاق که فعل اخلاقى را هدفمند مى‏دانند، به دست آورد.

واژگان کلیدى: واقعیت اخلاقى، نسبیت، هدف.

اخلاق و واقعیت

یکى از مسائل مهم فلسفه اخلاق رابطه میان اخلاق و واقعیت است. پرسشهاى اساسى که در این باره مطرح مى‏شود به قرار زیر است: آیا تکلیفهاى اخلاقى مانند باید راست گفت؛ نباید دروغ گفت، حقایقى عینى است و درخارج از ذهن و احساسات متکلم وجود دارد؛ یا امورى ذهنى است اگر چه بطور غیر مستقیم از خارج حکایت مى‏کند و یا امورى ذهنى است که هیچ گونه حکایت خارجى ندارد یعنى اعتبارى است؟ به بیان دیگر، سرچشمه حکمهاى اخلاقى چیست؟ آیا واقعیت و عینیت خارجى یا آنچه بدان مربوط است منشأ پیدایش حکمهاى اخلاقى است و یا ذهنیت، احساسات و سلیقه‏ها و بالاخره اعتبارهاى مربوط به متکلم علت پیدایش آنها است؟

این پرسشها پرسش دیگرى را به دنبال دارد و آن این است که آیا گزاره‏هاى اخلاقى، گزاره‏هاى اخبارى است یا انشایى؟ به تعبیر دیگر، آیا گزاره‏هاى اخلاقى مانند گزاره‏هاى علوم توصیفى هم چون فیزیک، شیمى، زیست‏شناسى و نجوم است یا مانند گزاره‏هاى علوم دستورى هم چون منطق، دستور زبان، حقوق، زیبایى‏شناسى است؟ این پرسش نیز، پرسش دیگرى را به دنبال دارد و آن این است که اگر گزاره‏هاى اخلاقى با گزاره‏هاى دیگر علوم تفاوت دارد، تفاوت آن در موضوع است یا محمول و یا رابطه آن؟ به دیگر سخن، موضع قضایاى اخلاقى، امورى عینى و واقعى است یا ذهنى و اعتبارى؟ و نیز محمول آن گزاره‏ها چگونه است؟ و همین طور، رابطه آنها؟ این پرسش نیز به نوبه خود به پرسش دیگر بستگى دارد و آن این است که موضوع گزاره‏هاى اخلاقى چیست تا درباره واقعیت یا اعتبار آن سخن بگوییم و نیز محمول چنین گزارهایى چیست؟ حاصل پرسش‏هاى مطرح شده به ترتیب اولویت بدین قرار است:

1- موضوع و محمول و رابطه گزاره‏هاى اخلاقى چیست؟

2- آیا موضوع و محمول و رابطه این گونه گزاره‏ها واقعى است یا اعتبارى ؟

3- تفاوت گزاره‏هاى اخلاقى با دیگر گزاره‏ها در چیست و آیا مانند گزاره‏هاى علوم توصیفى است یا دستورى؟ و آیا گزاره‏هاى اخبارى است یا انشایى؟

4- پرسش مهم و آخر این که رابطه اخلاق با واقعیت چیست؟

در پاسخ به پرسش نخست مى‏توان پرسش دیگرى را جایگزین آن ساخت تا پاسخ به آن، اندکى روشن‏تر باشد و آن این که آیا گزاره‏هاى اخلاقى از نظر موضوع محدودیت دارد؟ اگر چه در تفکر سنتى اخلاقى، غالب یا همه گزاره‏هاى اخلاقى، موضوعاتى مانند راستى، دروغ، قتل، کینه، زیان رسانى، فداکارى و مانند آن محدودیت دارد، ولى آیا این امر بدان معناست که موضوعات دیگر را نمى‏توان در گزاره‏هاى اخلاقى به کار برد؟ حتى همان تفکر سنتى اخلاقى نیز چنین گمانى ندارد. چنانکه خواجه طوسى (8-37) در تعریف اخلاق مى‏گوید: «حکمت منقسم شود به دو قسم: یکى علم و دیگر عمل. علم، تصور حقایق موجودات بود و تصدیق به احکام و لواحق آن، چنانکه فى نفس الامرباشد، به قدر قوت انسانى، و عمل ممارست حرکات و مزاولت صناعات از جهت اخراج آنچه در حیز قوت است به حد فعل، به شرط آن که مؤدى بود از نقصان به کمال بر حسب طاقت بشرى... و چون علم حکمت، دانستن همه چیزهاست، چنان که هست، پس به اعتبار انقسام موجودات، منقسم شود به حسب آن اقسام. و موجودات دو قسمند: یکى آنچه وجود آن موقوف بر حرکات ارادى اشخاص بشرى نباشد، و دوم آنچه وجود آن منوط به تصرف و تدبیر این جماعت بود؛ پس علم به موجودات نیز دو قسم بود: یکى علم به قسم اول و آن را حکمت نظرى خواندند، دیگر علم به قسم دوم و آن را حکمت عملى خواندند.»

حکمت عملى، عهده دار شناختن موجوداتى است که بود و نبود آنها به انسان بستگى دارد، مانند: حسادت، کینه توزى، بخشندگى، فداکارى، اگر چه موضوع اخلاق همین گونه امور است، ولى مجوعه رفتارهاى آدمى که به نوعى به این موجودات یا صفات ارتباط داشته باشد و در بود و نبود آنها تأثیر داشته باشد، در همین علم مورد بحث قرار مى‏گیرد.

بنابراین گزاره‏هاى «باید راستگو بود»، «نباید دروغ گفت» و مانند آن، از مسائل همین علم است. پس مى‏توان گفت که مجموعه رفتارهاى انسان که در پیدایش یا زدایش صفات اخلاقى تأثیرگذار باشد، کارهاى اخلاقى است و تعابیر و گزاره‏هاى مربوط به آنها گزاره‏هاى اخلاقى است. «بدان که نفس انسانى را چگونه خلقى اکتساب توان کرد که جملگى افعالى که به ارادت او ازو صادر شود جمیل و محمود بود، پس موضوع این علم نفس انسانى بود از آن جهت که ازو افعال جمیل و محمود یا قبیح و مذموم صادر تواند شد به حسب ارادت او». (همان: 48) و به گفته اتکینسون (65) «اخلاق ملاحظه رفاه دیگران و یا همه مردم (از جمله خویشتن) است. پس در گزاره‏هاى اخلاقى علاوه بر راست و دروغ و مانند آن مى‏توان هر عنوان دیگرى را که با صفات انسان ارتباط داشته باشد نهاد. مى‏توان گفت: کار و تلاش خوب است: جنگ بد است؛ آبادى جهان مطلوب است؛ تخریب محیط زیست؛ نامطلوب است افزایش کمیت نسل آدمى پسندیده یا ناپسند است.

بنابراین موضوع گزاره‏هاى اخلاقى محدودیتى ندارد. تنها مفاهیمى که به صفات انسان ارتباط ندارد، به عنوان موضوع گزاره‏هاى اخلاقى به کار نمى‏رود. از این جهت گزاره‏هاى اخلاقى با گزاره‏هاى غیر اخلاقى تفاوتى ندارد؛ یعنى موضوع گزاره‏هاى اخلاقى امرى عینى و خارجى است و حتى اگر امرى ذهنى مانند انگیزه یانیت، هم موضوع گزاره‏اى اخلاقى باشد، آن هم از آن جهت که کار انسان است و نیز از آن جهت که در ذهن موجودى عینى وجود دارد، امرى عینى است.

موجودات عینى که به رفتار انسان ارتباطى نداشته باشند، موضوع گزاره‏هاى اخلاقى قرار نمى‏گیرد، ولى همان موجود عینى از جهتى که به رفتار انسان ارتباط دارد، موضوع گزاره اخلاقى است؛ به عنوان نمونه دریا به عنوان موجودى خارجى و عینى، موضوع اخلاق نیست و از جهت دخالت انسان در آن و ارتباط آن با انسان، توسعه دریا، تخریب دریا، پاکسازى دریا، موضوع گزاره‏هاى اخلاقى است. حاصل آن که موضوع گزاره‏هاى اخلاقى اغلب، عینى و واقعى‏اند نه اعتبارى و ذهنى.

نکته دیگر این که بطور کلى موضوع گزاره‏هاى اخلاقى، همیشه امورى انتزاعى هستند و تا امرى انتزاعى لحاظ نشود، موضوع حکم اخلاقى نخواهد بود، حتى اگر یک امر عینى هم متصف به حسن و قبح اخلاقى شود، «آن جا هم آن امر عینى، از آن جهت که مصداق یک عنوان انتزاعى است، محکوم یک حکم اخلاقى قرار مى‏گیرد، یعنى مثلاً ممکن است، بگویم راه رفتن تو ظلم بود، چون در زمین مردم بود و تجاوز به حق دیگران، راه رفتن یک حقیقت خارجى است، ولى وقتى دقت مى‏کنیم، مى‏بینیم که راه رفتن، حقیقتا موضوع خیر و شر نیست؛ بلکه راه رفتن از آن جهت که مصداق غصب است، متصف به شر مى‏شود. پس اگر به یک امر حقیقى هم حسن و قبح اخلاقى را نسبت دهیم بالعرض است، حکم ذاتا مال عنوان انتزاعى است.» (مصباح یزدى: 4-13).

این که هر کارى را مورد دقت قرار دهیم و از آن عنوانى انتزاعى به دست آوریم و آنگاه آن را موضوع احکام اخلاقى قرار دهیم، نه لازم است و نه ممکن ؛ زیرا چنانکه گفتیم، مى‏توانیم موضوع احکام اخلاقى را افعال انسان از جنبه‏اى ویژه قرار دهیم. از این گذشته انتزاع مفهومى از یک عمل و قرار دادن آن به عنوان موضوع حکم اخلاقى، تغییرى در مسأله پدید نمى‏آورد.

 

محمول قضایاى اخلاقى

محمول قضایاى اخلاقى غالبا واژه‏هایى مانند خوب، بد، پسندیده، ناپسند، خیر، شر، داراى حسن، داراى قبح، زیبا، نازیبا، مطلوب، نامطلوب، بجا، نابجا، نیک، زشت، ستوده و نکوهیده است. آیا این عناوین، امورى عینى است یا اعتبارى؟ براى ارائه پاسخ به این پرسش، دو راه پیش رو داریم: نخست، فرو کاهش عناوین یاد شده به واژه‏هاى شناخته شده‏تر و بسیط و دوم، تحلیل عینى و تبیین معرفت شناختى آن دو (هر چند در سطحى ابتدایى و به دور از پیچیدگیهاى معرفت شناختى آن).

نخست برگردان عناوین یاد شده به واژه‏هاى شناخته شده‏تر:

1- مى‏توانیم به جاى توصیف کارهاى غیر اخلاقى به بد، ناپسند، شر، زشت و...، آن را به «مجازات پذیرى» (اتکینسون: 74) توصیف نماییم و بگوییم چنین کارى که غیر اخلاقى است، مجازات‏پذیر است (البته مجازات در درجات مختلف). در این صورت آسان‏تر مى‏توان به عینیت محمولهاى گزاره‏هاى اخلاقى، حکم کرد. چه مجازات بویژه اقسام قابل توجه آن امورى اعتبارى نیست؛ بلکه امرى کاملاً عینى است.

2- چنانکه مى‏توانیم آن را به مسؤولیت پذیرى برگردانیم و فعل غیر اخلاقى را فعلى بدانیم که مى‏توان درباره آن، از فاعل سؤال نمود، فعلى است که فاعل آن، باید پاسخى براى آن «دست و پا» کند. این برگردان نیز مانند مجازات پذیرى، از سادگى بیشترى برخوردار است و مى‏توان راحت‏تر درباره واقعى یا اعتبارى بودن آن حکم کرد.

3- همین گونه است اگر ما دیدگاهى شناخت گرایانه داشته باشیم. شناخت گرایى اخلاقى این است که ما حکم اخلاقى را خبرى از امر واقع تلقى کنیم. (همان: 74)

4- محمولهاى اخلاقى را به زشتى و زیبایى برگردانیم و زشتى و زیبایى را امرى عینى و خارجى بدانیم؛ هر چند به خاطر نداشتن حس زیبایى‏شناسى آن را با عقل یا آثار عینى آن بشناسیم و به وجود آن پى ببریم، به تعبیر دیگر زشتى و زیبایى را معقول اول بدانیم؛ خواه بوسیله حس ادراک‏پذیر باشد، خواه به وسیله عقل. در این صورت نیز مى‏توان به واقعى بودن آن دست یافت.

5- محمولهاى اخلاقى را به کمال و نقص برگردانیم، اگر چه برخى از کمالات و نیز برخى از نقصها، ممکن است سلیقه‏اى و مربوط به عواطف و احساسات باشد و در نتیجه اثبات واقعى بودن آن خالى از ابهام نباشد، ولى بسیارى از کمالات این چنین نیستند؛ مانند علم، قدرت، بینایى و مانند آن که امورى عینى و واقعى اند و نیز بسیارى از نقصها نیز همین گونه‏اند. پس با ارجاع محمولهاى اخلاقى به کمال و نقص، مى‏توان به واقعى بودن آنها دست یافت. اگر چه ممکن است، گفته شود محمولهاى اخلاقى، از کمالها و نقصهاى اعتبارى و سلیقه‏اى‏اند و نه واقعى و یا دست کم مردد بین آن دو است ولى با اندک تأملى در مثال‏هاى یاد شده مى‏توان از این تردید گذر کرد.

6- محمولهاى اخلاقى را به معناى تناسب یا عدم تناسب چیزى با هدف مورد نظر آن، تفسیر کنیم ؛ در این صورت، به همان اندازه که هدف و ابزار آن واقعى باشند، تناسب میان آن دو نیز واقعى خواهد بود؛ زیرا تناسب امرى اضافى است و ظرف وجودى آن، ظرف وجودى دو طرف اضافه است. اگر ابزار و هدف عینى و واقعى باشند، تناسب نیز همان گونه است و اگر اعتبارى باشند، تناسب نیز اعتبارى است. (صدرالدین شیرازى، 7-204).

شکى نیست که ابزار و هدف در بسیارى از موارد عینى و واقعى هستند پس تناسب نیز عینى و واقعى است بنابراین محمولهاى اخلاقى نیز که به تناسب کاهش یافته‏اند، عینى و واقعى هستند. در دو معناى اخیر از محمولهاى اخلاقى، میان متکلمان نیز اختلافى وجود ندارد. «گفته شده که حسن و قبح در نظر متکلمین سه معنا دارد. در دو معناى آنها، اختلافى میان اشاعره و معتزله نیست اولین معنا حسن را مساوى با کمال و قبح را مساوى با نقص دانسته‏اند... معناى دوم، ما رابطه‏اى بین یک شى‏ء و غرض خودمان در نظر مى‏گیریم... اگر این شى‏ء با آن غرض، تناسب دارد، مى‏گوییم: خوب است و اگر تناسب ندارد، مى‏گوییم: بد است (مصباح یزدى، صص 37-36)

لازم به یادآورى است، آنچه که در پى اثبات آن هستیم، بسیار گسترده‏تر از چیزى است که جنسلر(Gensler) در دفاع از واقع گرایى اخلاقى مى‏گوید. وى در توضیح این که حقایقى اخلاقى وجود دارد که به اندیشه یا احساس آدمى بستگى ندارد، مى‏گوید: «نفرت خطا است» نمونه‏اى از حقیقت اخلاقى است. خطا بودن نفرت به اندیشه یا احساس کسى بستگى ندارد. نفرت، فى نفسه خطا است. نفرت خطا است حتى اگر همه آن را بپسندند. «نفرت خطا است»، یک حقیقت انکارناپذیر است ؛ ـ مانند x، x است، یا 4=2+2 است.

اعتقاد به ارزشهاى عینى و واقعى، فهمى متداول است. همه ما در زندگى خود، مى‏پذیریم که پاسخ درست به پرسشهاى اخلاقى وجود دارد و مى‏پذیریم که حقیقتى درباره درست و خطا وجود دارد که باید کشف شود. البته برخى از نظریه پردازان فلسفه اخلاق، ارزشهاى عینى را انکار کرده‏اند. برخى از آنها مى‏گویند: خوب و بد، به آنچه ما مى‏پسندیم وابسته است (ذهن گرایى اخلاقى Moral idealism) و برخى دیگر خوب و بد را به آنچه که مورد تصویب جامعه است وابسته مى‏دانند. (نسبى گرایى فرهنگى)(cultural relativism)؛ ولى دلایل مور، دیدگاه‏هاى آنها را رد مى‏کند.

او مى‏نویسد: «من به همان اندازه که مى‏توانم وجود یک جهان واقعى را اثبات کنم، مى‏توانم به اثبات وجود ارزشهاى واقعى بپردازم (و ما واقعا در خواب یا تخیلات نیستیم). همه باورهایى که بخشى از فهم متداول است، آشکارا درستند و نیاز به هیچ دلیلى ندارند. بگذاریم آنها که حقایق عینى اخلاقى را انکار مى‏کنند، به اثبات ادعاى خودشان بپردازند تا من آنها را ابطال کنم. بنابراین به اعتقاد من، حقایق اخلاقى بنیادین، حقایقى ضرورى است که به خاطر ماهیت خودشان صادق اند و محال است که کاذب باشند. اجازه دهید اضافه کنم که این رهیافت عینى، در حالى که به لحاظ فلسفى، سنتى است، به لحاظ سیاسى، تندروى است. مردمانى که دست به انقلاب مى‏زنند، معمولاً نادرستى واقعى وضع موجود را پذیرفته‏اند.» (49-50)

دو احتمال نخست، گستره لازم را ندارند و درنتیجه همه مصادیق محمولهاى اخلاقى را در برنمى‏گیرند. چه بسیار کارهایى که مى‏تواند اخلاقى باشد، ولى نه مجازات‏پذیر است، نه مسؤولیت‏پذیر (اتکینسون: 89-74) اما دیدگاه شناخت گرایانه که بر این اساس استوار است که مفاهیم گزاره‏ها و احکام اخلاقى مى‏تواند متعلق شناسایى انسان قرار گیرد، نظریه‏اى است که شواهد متعددى در تأیید آن وجود دارد. به عنوان نمونه:

الف - شکى نیست آن گاه که ما با چنین گزاره هایى رو به رو مى‏شویم، با مجهول مطلق یا با الفاظ مهمل یا اسامى قراردادى رو به رو نمى‏شویم. آن گاه که گفته مى‏شود «ستم ناپسند یا بد است» یا گفته مى‏شود «احترام به پدر و مادر پسندیده یا خوب است.» این گونه نیست که هیچ گونه درکى از آن نداشته باشیم و گویى با مجهول مطلق رو به رو باشیم و شنونده با شنیدن آن، گویى هیچ چیزى نشنیده باشد یا الفاظ بى معنایى شنیده باشد. البته این به معناى «بداهت گرایى» که «ادوارد مور» بدان گرایش دارد نیست. این نظریه نمى‏گوید که شناخت ما از گزاره‏هاى اخلاقى همانند شناخت ما از بدیهیات است بلکه مى‏گوید: ما از آن نوعى شناخت داریم و چنین گزاره هایى براى ما مجهول مطلق نیست.

ب ـ تفاوت مفاهیم اخلاقى با دیگر مفاهیم در چیست که بتوان ادعا نمود که ما توانایى شناخت آنها را نداریم؟ قطع نظر از عینیت و ذهنیت، چه تفاوت اساسى مى‏توان میان مفاهیم اخلاقى و غیر اخلاقى یافت یا نهاد؟ تفاوتى که نشان دهنده تفاوت ساختارى میان آنها باشد، وجود ندارد و دست کم کسى چنین تفاوتى را به گونه‏اى مدلل بیان نکرده است.

ج ـ مگر نه این است که مفاهیم اخلاقى «مفهوم» هستند؟ آیا مى‏توان گفت که کاربرد مفهوم در مورد مفاهیم اخلاقى به صورت اشتراک لفظى است؟ اگر نیست، پس هر چیزى مفهوم باشد و اطلاق مفهوم بر آن صادق باشد، فهم پذیرى و قابل شناسایى بودن آن حتمى و ضرورى است.

د ـ مفاهیم و گزاره‏هاى اخلاقى هر گونه که باشد، خواه عینى باشد خواه ذهنى، حتى اگر بیانگر احساسات و عواطف درونى انسان باشد، باز هم معرفت‏پذیر است؛ زیرا اگر این مفاهیم از نوع مفاهیم فلسفى باشد، در حوزه شناخت فلسفى قرار مى‏گیرد و اگر همانند مفاهیم منطقى یا حتى مانند مفاهیم قراردادى یا بیانگر عواطف نیز باشد، باز هم در حوزه همان مفاهیم قابل شناسایى است. مگر مفاهیم اخلاقى جزو کدام دسته از مفاهیم است که فهم‏پذیر نیست؟

ه ـ اگر هیچ گونه شناسایى به گزاره‏هاى اخلاقى تعلق نگیرد، انجام کار اخلاقى ممکن نخواهد بود و دست کم انجام کار با انگیزه اخلاقى امکان‏پذیر نخواهد بود؛ کارى که فهم‏پذیر نباشد، هدف و غایت و انگیزه آن روشن نخواهد بود و در این صورت تصور و تصدیق که از ارکان کار اختیارى است، تحقق نخواهد یافت، در چنین صورتى کارى انجام نخواهد شد و حال آن که بسیارى از مردم، بلکه همه آنها تا اندازه‏اى کار اخلاقى و با انگیزه اخلاقى انجام مى‏دهند. وقوع کار اخلاقى نشان دهنده شناخت آن کار پیش از انجام آن است.

و ـ اگر گزاره‏هاى اخلاقى قابل شناسایى نبود، به یقین داورى اخلاقى نیز ممکن نبود و حال آن که همه افراد کم و بیش داورى اخلاقى دارند و به توبیخ و تشویق دیگران به خاطر کارهاى اخلاقى آن‏ها مى‏پردازند.

هر کدام از نظریه‏هاى دیگر شواهدى له و علیه خود دارند که بررسى بیشتر آنها متوقف بر بحث دقیق درباره زیبایى، زشتى، کمال و نقص است که از گنجایش این نوشتار بیرون است.

 

هدف از فعل اخلاقى

مقصود از هدف که تناسب ابزارها با آن، محمول گزاره‏هاى اخلاقى است، چیزى نیست که به این گمان بیانجامد که: «هدف وسیله را توجیه مى‏کند» زیرا در این صورت، نخست احکام اخلاقى با یکدیگر برخورد خواهد داشت و در مرحله بعد، به تناقض مى‏انجامد، یعنى چیزى که توجیه کننده اخلاقى است، آن را نفى مى‏کند و به این گمانه مى‏انجامد که خود اخلاق با برخى از اهداف، تناسب ندارد؛ از این رو فاقد محمول اخلاقى است، یعنى اخلاق دچار تناقض درونى مى‏شود. به تعبیر دیگر، مقصود از فعل اخلاقى که تناسب ابزارها با هدف است، این است که نخست و قطع نظر از ابزارها، هدف‏هایى، خواه مربوط به جنبه‏هاى فردى انسان باشد، خواه شناسایى ابزارها باشد، پس از شناسایى هدفها اینک هر کارى که با آنها تناسب داشته باشد، اخلاقى است و این غیر از توجیه وسیله با هدف است؛ زیرا در فعل اخلاقى هر کارى که با توجه به ساختار آن تأمین کننده هدف است، اخلاقى است، ولى در توجیه وسیله چنین نیست.

در اخلاقى بودن کار اخلاقى سه نکته باید مورد توجه باشد: 1- شناسایى دقیق هدفها. 2- شناسایى ساختار کار و نتایجى که برآیند آن است. 3- شناسایى ربط و پیوند تخلف‏ناپذیر هدفها و کارها. با توجه به نکات یاد شده، آنچه که اخلاقى است، تحت تأثیر فرآیندهاى بیرونى قرار نمى‏گیرد و در واقع هیچ یک از امور یاد شده دچار تغییرات هدفمند نمى‏شود؛ از این رو کارهاى معینى ابزار دستیابى به هدفهاى ثابت و شناخته شده‏اى است. این مهمترین تفاوت میان این دیدگاه و گمانه توجیه پذیرى وسیله است.

در این کَمانه مهمترین چیزى که مورد توجه قرار نمى‏گیرد این است که هدف باید کمال شایسته انسان باشد. در واقع تأثیرناپذیرى هدفها از ابزارها و نیز از علایق و کشش‏هاى غیر مدلّل، نادیده گرفته شده است؛ از این رو آنچه که به عنوان تناسب ابزار و هدف در مرتبه متأخّر از شناسایى هدف، اخلاقى تصور شده بود، اینک بر هدف تأثیرگذار شده است و در نتیجه بر هدف تقدم یافته است و بنابراین آنچه که ملاک اخلاقى بودن کار است، سبب سلب جنبه اخلاقى آن شده است، به همین خاطر است که کارى که اخلاقى لحاظ شده است، مى‏تواند غیر اخلاقى نیز باشد.

پس مقصود از هدف چیزى که به توجیه وسیله بیانجامد نیست؛ بلکه منظور از هدف چیزى است که آن را با اصلاحاتى از این قبیل بتوان بیان کرد: ملاحظه رفاه دیگران یا همه مردم (اتکینسون 65)، بیشترین خیر(Greatest Good)، خیر عمومى(Common Good)، سعادت(Welfare)، خودگرایى (Egoism)، انجام فرایض اخلاقى (Fulfilment of deontological distraint)، ملاحظه انسان (Philanthropy)، تعادل قوا و استعدادهاى انسان افلاطون(Human faculty,s balance). (Gensler: 57 و مطهرى: 305) بارورى عقل


دانلود با لینک مستقیم


اخلاق و واقعیت

اخلاق حرفه‌ای در علم کتابداری

اختصاصی از حامی فایل اخلاق حرفه‌ای در علم کتابداری دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 12

 

اخلاق حرفه‌ای

در

علم کتابداری

مقدمه:

به طور مسلم هر حرفه‌ای اخلاق خاص مربوط به خود را دارد، که اگر چنانچه آنها را به کار ببرند در بهره‌وری آن حرفه تاثیر صد چندان دارد. حال در حرفه کتابداری که به طور ویژه با مراجعه‌کنندگان سروکار دارد، نیاز به بکارگیری اصول اخلاقی اهمیت بیشتری پیدا می‌کند.

به مجموعه‌ای از واکنش‌های اخلاقی پذیرفته شده که از سوی سازمان‌ها و انجمن‌های حرفه‌ای در نظر گرفته می‌شود تا مطلوبترین روابط اجتماعی ممکن را برای اعضاء خود را در اجرای وظایف حرفه‌ای فراهم آورد، اخلاق حرفه‌ای می‌گویند. این اخلاق دربرگیرنده مجموعه‌ای از احکام ارزشی، تکالیف رفتار و دستورهایی برای اجرای آنهاست.

در حرفه‌های مختلف، قوانین و اصول معمولاً بر اعمالی اشاره دارد که انتظار می‌رود در جهت اهداف، مقاصد و الزام‌های حرفه‌ای باشد. کتابداران واطلاع‌رسانان در زمینة انجام وظایف حرفه‌ای خود در جامعه مسئولیت‌های اخلاقی خاصی دارند تا آزادی افراد بر اثر فشارهای محیط خدشه‌دار نشود و امکان همزیستی همگان با تبادل درست اطلاعات فراهم آید.

همان طور که برای هدایت انسان‌ها قدرت لایزالی وجود دارد، در سراسر دنیا نظم اخلاقی حاکم است که همه به طور نسبی بایستی آن را رعایت کنند. وقتی میزان رعایت اصول اخلاقی در زندگی شخص مردم با زندگی اجتماعی آنها را مقایسه کنیم، تفاوت فاحشی میان آن به دو به چشم می‌خورد. چرا مردم همان‌گونه که در زندگی شخصی خود مقید به اجرای یک سلسله اصول می‌باشند، این تقید را در زندگی اجتماعی خود ندارند؟ چرا مردم خواهان معیارهای اخلاقی متعالی برای انجام امور و کارهایشان نیستند؟ همه مردم برای ایجاد ثبات در زندگی اجتماعی و شغلی خود نیازمند اصولی می‌باشند که عاقلانه و به دور از تعصبات، راهنمای آنها در عمل به ارزش‌هایشان باشد.

تاریخچه

حرفة کتابداری و اطلاع‌رسانی دیر به عرصه قوانین و رفتارهای اخلاقی وارد شد. قواعد اخلاقی نخستین بار در قرن نوزدهم توسط مری‌ پلامر، مدیر دانشکده کتابداری مؤسسه پرات مطرح شد که گفت پزشکان، حقوقدانان، روحانیون، استادان دانشگاه، افسران ارتش و نیروی دریایی دارای مقرراتی با این پیش فرض هستند که درستکارند و مایلند چنین بمانند. کتابداران و مربیان نیز باید قوانین اخلاقی خود را وضع کنند.

انجمن کتابداران آمریکا، علی رغم بحث‌های مکرر در نشریات و انجمن‌های حرفه‌ای، تا سال 1938 قواعد اخلاق حرفه‌ای را تدوین نکرد. سال‌های متعاقب آن نیز جنگ فراگیر شد و سپس مک کارتسیم حکمفرما گردید. این امر افکار عمومی را بر محور آزادی هوشمندانه متمرکز ساخت. قواعد اخلاقی کتابداران آن دوره در سال 1939 در «لایحه قانونی حقوق کتابخانه‌ها» و نیز در سال 1953 در «بیانیه آزادی خواندن» توسط انجمن کتابداران آمریکا منعکس گردید.

در سال 1980 صاحب‌نظران کتابداری آمریکا، مجموعة قواعدی مقدماتی فراهم آوردند که درونمایه آن را سه موضوع اصول اخلاقی در پژوهش، اصول اخلاقی در تدریس اطلاع‌رسانی،و اصول اخلاقی در کار اطلاع رسانی تشکیل می داد. در موضوع اخلاق در پژوهش، بحث‌هایی نظیر نادرستی سرقت اندیشه در پژوهش‌های اطلاع‌رسانی، اعتبار بخشی نابجا به همکاران آشنا، و زمینه های ممنوع التحقیق مطرح شده است؛ در مسأله اخلاق در تدریس به مشکل تدریس سو گرفته و روش تدریس با تکیه بر مسائل ویژه پرداخته اند؛ و در باب اخلاق در کار اطلاع‌رسانی، از مطالبی چون استفاده- یا سوء استفاده از تسهیلات کار جهت مقاصد شخصی، لزوم محرمانه بودن اطلاعات، پالایش نتایج داده ها و اطلاعات بنا به مقاصد خاص، مشکلات میانجیان اطلاع رسانی و فروشندگان اطلاعات پیوسته؛ و پیامدهای سوء استفادة سیاسی از اطلاعات به منزله منشاء قدرت سخن رفته است. در انگلیس، توجه حرفه کتابداری به این موضوع‌ها منجر به انتشار بیانیه انجمن کتابداران انگلیس در سال 1963 درباره سانسور شد. این سند یک سال پس از نوشتة داگلاس فاسکت با عنوان «اعتقادات کتابدار: نه جهت‌گیری سیاسی، نه جانبداری دینی، نه تحکم اخلاقی» (1962) که اغلب از آن نقل قول می شود ظاهر شد. مقوله سانسور به موضوع‌های اخلاق حرفه ای بسیار نزدیک است؛ همان گونه که به آزادی اطلاعات نیز وابسته است. شاید به همین سبب بوده است که انجمن کتابداران انگلیس برای دروه کوتاهی گروه‌هایی را مأمور بررسی هر سه موضوع کرد. نتیجه آن


دانلود با لینک مستقیم


اخلاق حرفه‌ای در علم کتابداری

دانلود پاورپوینت اخلاق عدالت رفتار منصفانه در مدیریت منابع انسانی

اختصاصی از حامی فایل دانلود پاورپوینت اخلاق عدالت رفتار منصفانه در مدیریت منابع انسانی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

نوع فایل:  ppt _ pptx ( پاورپوینت )

( قابلیت ویرایش )

 


 قسمتی از اسلاید : 

 

تعداد اسلاید : 18 صفحه

اخلاق ، عدالت ، رفتار منصفانه در مدیریت منابع انسانی به نام خدا توضیحات : 1) توضیح خواهیم داد رفتار اخلاقی در محیط کار چیست : 2) عوامل شکل دهنده به رفتار اخلاقی در محیط کار 3) تاثیرات مدیریت بر رفتار های اخلاقی 4) آموزش اخلاق آیا ممکن است؟
در این فصل چی میخواهیم بفهمیم مقدمه: سیستم جدید جدول برنامه ریزی کارکنان که توسط فروشگاه های زنجیره ای wal mart برای اولین بار به کار گرفته شد . محاسن و معایب این طرح: تصمیمات اخلاقی درگیر با 2 موضوع می باشد: بیشتر مردم معتقد هستند که قضاوت های اخلاقی بر اساس مکان و جایگاه متفاوت میباشد .
در واقع یک رفتار که از نظر اخلاق مورد قضاوت قرار میگیرد در یک جا ممکن است مثبت ارزیابی شود در جای دیگر منفی ارزیابی شود.
تعریف اخلاق : زمانی که یک تصمیم بر اساس قانون گرفته میشود ممکن است اخلاقی نباشد .
پس اخلاق و قانون 2 قابل تفکیک میباشند. تعریف دیگری که از اخلاف در این قسمت میشود داشت اینست که: تصمیمات که نمایش میدهد مقاومت و پایداری افراد در مورد یک سری مسائلی که چیزی جدا از قانون باشد اخلاق و قانون: عدالت سازمانی: اخلاق ،رفتار منصفانه ، عدالت عوامل شکل دهنده به رفتار اخلاقی به نظر شما کدام یک تاثیر بیشتر دارد؟
تعریف کدهای اخلاقی : یادآوری میکند استاندارد های که کارفرمایان انتظار دارند کارمند هایشان به آن ها وفادار باشند عموما در ایالات متحده همه نیازمند داشتن این کدهای اخلاقی هستند. داشتن این کد های اخلاقی آیا ضمانتی برای رفتارهای اخلاقی است؟
پلیس و کدهای اخلاقی تعریف: در واقع ارزش های نهادین ، سنت ها و رفتارهای مشترکی است که یک شرکت آنها را به عنوان ارزش و اعتقادات پایه ای خود در نظر میگیرد مثال شرکت هواپیمای jetblue که بنیان گذار این شرکت گفت:“ ما همه با هم هستیم ” فرهنگ سازمانی 1: انتظارات روشن : 2: استفاده کردن از نماد و علامت: 3:مهیا کردن حمایت های عینی: 4: استفاده از داستان: 5: سازمان دادن به مراسم و تشریفات: نقش مدیران : آیا تنها کسب و کارهای بزرگ با مشکلاتع اخلاقی روبه رو هستند؟
چه تحقیقاتی صورت بعمل آمده؟
گام های اساسی برای کسب و کارهای کوچک تا اخلاق را در محیط کار بهتر اجرا کنند؟
اخلاق در کسب و کارهای کوچک مدیریت منابع انسانی و فعالیتهای مرتبط با اخلاق نقش مدیریت منابع انسانی در انجام دادن اخلاق ، عدالت و رفتار منصفانه چیزی که مسلم است این است که اگر با کارمند خود با انصاف رفتار کنیم، رفتارهای اخلاقی شکل می گیرد و این باعث افزایش تعهد ، بالا رفتن خشنودی در سازمان و افزایش حمایت از کار فرمایان برای رسیدن به اهدافشان می شود. رفتار ناعادلانه چیست؟
علت رفتارهای ناعادلانه چیست؟
چرا باید با کارکنان منصفانه رفتار شود؟
سه عملی که به درک ما برای فهم رفتار منصفانه کمک می کند ارتباطات مقابل راهکارهایی برای منصفانه به نظر رسیدن تصمیمات سرپرستان سؤال بپرسید و با دقت گوش فرا دهید واکنش و عکس العمل های تدافعی را کنار بگذارید با تدبیر و احترام بیانات آشفته را نظم دهید تقاضا کنید که چه کمکی می توانیم بکنیم اگر کارمند بخواهد نظر شما را عوض کند، دلایلش را بخواهید خطوط راهنمای عدالت محوری سرپرستان کارفرمایانی که م

  متن بالا فقط قسمتی از محتوی متن پاورپوینت میباشد،شما بعد از پرداخت آنلاین ، فایل را فورا دانلود نمایید 

 


  لطفا به نکات زیر در هنگام خرید دانلود پاورپوینت:  ................... توجه فرمایید !

  • در این مطلب، متن اسلاید های اولیه قرار داده شده است.
  • به علت اینکه امکان درج تصاویر استفاده شده در پاورپوینت وجود ندارد،در صورتی که مایل به دریافت  تصاویری از ان قبل از خرید هستید، می توانید با پشتیبانی تماس حاصل فرمایید
  • پس از پرداخت هزینه ،ارسال آنی پاورپوینت خرید شده ، به ادرس ایمیل شما و لینک دانلود فایل برای شما نمایش داده خواهد شد
  • در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون بالا ،دلیل آن کپی کردن این مطالب از داخل اسلاید ها میباشد ودر فایل اصلی این پاورپوینت،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
  • در صورتی که اسلاید ها داری جدول و یا عکس باشند در متون پاورپوینت قرار نخواهند گرفت.
  • هدف فروشگاه جهت کمک به سیستم آموزشی برای دانشجویان و دانش آموزان میباشد .

 



 « پرداخت آنلاین »


دانلود با لینک مستقیم


دانلود پاورپوینت اخلاق عدالت رفتار منصفانه در مدیریت منابع انسانی