حامی فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

حامی فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق در مورد اثبات محرک غیرمتحرک در فیزیک و متافیزیک ارسطو

اختصاصی از حامی فایل تحقیق در مورد اثبات محرک غیرمتحرک در فیزیک و متافیزیک ارسطو دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد اثبات محرک غیرمتحرک در فیزیک و متافیزیک ارسطو


تحقیق در مورد اثبات محرک غیرمتحرک در فیزیک و متافیزیک ارسطو

فرمت فایل:WORD(قابل ویرایش)تعداد12 صحفه

 

 

 

 

 

در این نوشتار اثبات‌های مرتبط با محرک غیرمتحرک در فیزیک و متافیزیک وی بررسی می‌گردند و در انتها نیز صورت صوری شده‌ای از اثبات ارسطو در مابعدالطبیعه بر اساس علت فاعلی و علت غایی ارائه خواهد شد.

1- محرک غیرمتحرک در فیزیک

در کتاب هشتم فیزیک، ارسطو از بررسی ماهیت حرکت، به این نتیجه رسید که برای توضیح هر حرکتی در جهان، باید محرک غیرمتحرک اولی وجود داشته باشد. او در 8.1 فیزیک استدلال می‌آورد که حرکت سرمدی است چراکه حرکت نمی‌تواند وجود داشته باشد مگر آن‌که موجودی پیشتر آن را به شی افاضه نماید. درنتیجه پیوسته شی متحرکی باید وجود داشته باشد تا حرکت را به دیگر متحرک‌ها عطا نماید زیرا شی ساکن نمی‌تواند افاضه کننده حرکت باشد. به علاوه اگر حرکت سرمدی نباشد، پس زمان نیز نمی‌توانست همیشه وجود داشته باشد، چراکه زمان اندازه حرکت است و در نزد ارسطو، زمان بی‌آغاز و بی‌پایان است. حرکت را نیز پایانی نیست، زیرا برای چنین اتفاقی لازم است تا امری حرکت را بایستاند که خود آن امر نیز به علتی برای ایستاندن خود نیازمند است و این فرایند تا بی‌نهایت ادامه خواهد یافت. لذا ارسطو در 8.6 نتیجه می‌گیرد: "هیچ زمانی خالی از حرکت نبوده است و هیچ زمانی نخواهد بود که از حرکت خالی باشد" (252b) ( که با توجه به تعریف زمان از روی حرکت، چنین جمله‌ای بدیهی است).

پس از آن‌جا که هر شیئی توسط شیء دیگری به حرکت درمی‌آید و حرکت سرمدی است، ارسطو نتیجه می‌گیرد که امری باید وجود داشته باشد که حرکت را به دیگر اشیا افاضه می‌کند ولی خود متحرک نیست؛ در غیر این صورت سلسله‌ی لایتناهی‌ای از حرکت‌دهنده‌های متحرک لازم می‌آمد که با توجه به سرمدی بودن حرکت، محال می‌باشد (فیزیک، 8.5). هر آن‌چه متحرک است، درواقع متحرک بالعرض (بالقوه) است ولذا امر دیگری باید آن را به حرکت درآورده باشد. پس اگر محرک غیرمتحرکی وجود نداشته باشد، حرکتی وجود نخواهد داشت. در فصل ششم از کتاب هشتم فیزیک، ارسطو بیان می‌دارد که به دلیل ضروری بودن و سرمدیت حرکت، محرک غیرمتحرک نیز باید سرمدی و ضروری باشد. دلیل او نیز چنین است: هر آن‌چه در حرکت (امری سرمدی و مستمر) دخیل است، خود نه ضروری است و نه سرمدی چراکه بوجود می‌آید و نابود می‌گردد. ارسطو نتیجه می‌گیرد که باید امر یا اموری سرمدی و ضروری خارج از فرایند حرکت وجود داشته باشد (یا باشند) که حرکت را به اشیاء متحرک افاضه کند (یا کنند)؛ چراکه اشیاء غیرضروری و ممکن الوجود ممکن نیست علت تمامی حرکت‌ها باشند زیرا خودِ بوجود آمدنِ آنان، علتی داشته است.

ارسطو سپس استدلال می‌آورد که تنها یک محرک غیرمتحرک وجود دارد، نه فقط چون ضرورتی در محرک‌های غیرمتحرک، تعدد وجود ندارد، بلکه چون فقط یک محرک می‌تواند حرکت متصل و مستمری را در سیستمِ بهم‌پیوسته‌ای از علت و معلول ایجاد نماید. به علاوه، وحدت اتصالی حرکت، آن را به عنوان یک حرکت، نیازمند یک علت می‌کند (260a).

2- محرک غیرمتحرک در متافیزیک

  • در فصل اول کتاب دوازدهم متافیزیک، ارسطو سه گونه جوهر را از هم بازمی‌شناسد: جوهر محسوس سرمدی، جوهر محسوس فناپذیر (که این دو را physikai می‌خواند چراکه با حرکت سروکار دارند) و جوهر نامتحرک. ارسطو استدلال می‌آورد که وجود چنین جوهری ضروری است چراکه محرک غیرمتحرک سرمدی، فعلیت محض و خیر است. استدلال او با فرض سرمدی و متصل بودن حرکت آغاز می‌گردد: "ممکن نیست که حرکت –و زمان- متکون باشند یا از میان بروند زیرا حرکت همیشه باید موجود بوده باشد؛ و اگر زمان نباشد قبل و بعد وجود نخواهد داشت" (متافیزیک، 1071b). او سپس استدلال می‌کند که حرکت سرمدی در صورتی وجود خواهد داشت که محرک، حرکت را از روی ضرورت افاضه نماید: حرکت سرمدی، حرکتی است ضروری چراکه غیراز این نمی‌تواند باشد چه اگر می‌توانست، دیگر سرمدی نمی‌بود (این نکته را ارسطو بدیهی می‌گیرد که آن‌چه سرمدی است، ضروری نیز هست). این نکته را نیز باید خاطر نشان نمود که برای ارسطو، حرکتِ متصل، حرکتِ انتقالی دورانی است: "حرکت متصل وجود ندارد مگر حرکت مکانی، و یگانه حرکتِ مکانی متصل حرکتِ مستدیر است" (متافیزیک، 1071b). این مساله نشان می‌دهد که آن‌چه افاضه کننده اولین حرکت است، دارای هیچ جنبه بالقوه‌ای نیست، بلکه فعلیت محض است، چراکه حرکت سرمدی ضروری نخواهد بود اگر محرک می‌توانست به حرکت درنیاورد. ارسطو در فصل ششم مابعدالطبیعه این موضوع را چنین نوشته است: ""اگر چیزی وجود دارد که می‌تواند اشیا را به حرکت آورد یا آن‌ها را منفعل سازد ولی بالفعل چنین نمی‌کند، پس وجود حرکت ضروری نمی‌تواند بود چراکه چیزی که قوه‌ای دارد ضرورتی نیست بر اینکه از حالت بالقوه به حالت بالفعل درآید" (متافیزیک، 1071b). تنها آن چه فعلیت محض است می‌تواند حرکت ضروری القا کند.
  • از نظر ارسطو، آسمان اول پیوسته در مداری مستدیر در حرکت است، و این امر به معنای سرمدی بودن آن می‌باشد: "بنابراین آسمان اول باید سرمدی باشد" (متافیزیک، 1072a). سپس آسمان اول حرکت را به اشیاء دیگر انتقال می‌دهد. خصلت سرمدیت حرکت، مستلزم محرک غیرمتحرک است: "پس چیزی هم هست که به آن حرکت می‌بخشد. چون شیئی که به حرکت آورده می‌شود و دیگری را به حرکت می‌آورد واسطه است، پس چیزی هم باید باشد که علت محرکه باشد بی‌آن‌که خود حرکت کند، یعنی چیزی که سرمدی و جوهر و فعلیت است" (متافیزیک، 1072a). محرک غیرمتحرک جوهر سرمدی و فعلیت محضی است که اولین آسمان را به حرکت درمی‌آورد بدون این‌که خود حرکت کند، حال چه خود خود را به حرکت آورد چه دیگری. ارسطو در فصل هفتم کتاب دوازدهم متافیزیک، چنان که نقل گشت، باز تاکید می‌کند که محرک غیرمتحرک باید از هرگونه بالقوگی تهی باشد در غیر این صورت حرکت بر او نیز مصداق خواهد یافت.
  • تا کنون بیان ارسطو در اثبات محرک غیرمتحرک و صفات ضروری وی نقل گردید، ولی اثبات یک رخداد بدون تبیین مکانیزم چگونگی وقوع آن رخداد کامل نخواهد بود. ارسطو در توصیف چگونگی به حرکت درآوردن اشیاء توسط محرک غیرمتحرک، ابتدا ماهیت میل و تفکر را بررسی می‌کند. موضوع‌های میل و فکر در حرکتند چراکه فکر و میل در آنانکه متمایل و متفکراند، حرکت می‌آفرینند اما خود حرکت نمی‌کنند: "موضوع میل و موضوع فکر نیز بدین سان سببِ حرکت می‌شوند، یعنی به حرکت می‌آورند بی‌آن‌که خود متحرک باشند" (متافیزیک، 1072a). این بررسی او را به این نکته رهنمون گشت که محرک غیرمتحرک با علت غایی بودن حرکت آسمان اول، آن را به حرکت در می‌آورد: "علت غایی نامتحرک همان گونه محرک است که معشوق، محرک است؛ درحالی که هر محرک دیگر چون خود به حرکت آورده می‌شود اشیاء دیگر را نیز به حرکت می‌آورد" (متافیزیک، 1072b). محرک غیرمتحرک نمی‌تواند حرکت را به عنوان علت فاعلی اولی افاضه نماید، چراکه مستلزم در حرکت بودن خود وی خواهد بود. آن چه در استدلال ارسطو به صورت ضمنی وجود دارد (و تئوفراست بعدها آن را در قالب ایراد معروف خود به صراحت بیان نمود) این امر است که آسمان اول باید روح یا شعور داشته باشد تا به محرک غیرمتحرک عشق ورزد و آن را چون غایت خود در نظر گیرد. محرک غیرمتحرک در عین حال اصل اول (arche) نیز هست چراکه او باقی امور را نیز تبیین می‌نماید زیرا باعث تمام حرکت‌هاست: "پس آسمان‌ها و جهانِ طبیعت وابسته‌ی چنین مبدائی هستند" (متافیزیک، 1072b).
  • او به شیوه‌ی محدودتری نیز اثبات محرک غیرمتحرک را مطرح می‌کند. او می‌گوید: "اگر نگوییم به ضرورت، لااقل محتمل این است که از سه حالت ممکن، نه تنها دو تا بلکه سومی هم با واقعیت انطباق داشته باشد" (متافیزیک 1072a). ما به تجربه شیئی را می‌شناسی که متحرک است بی‌آن‌که خود او، خود یا چیز دیگری را به حرکت آورد؛ همچنین شیئی را می‌شناسیم که متحرک است و در عین حال، خود یا چیزی دیگر را نیز به حرکت می‌آورد. پس چرا شق سوم واقعیت نداشته باشد، یعنی شیئی که دیگری را به حرکت می‌آورد ولی خودش متحرک نیست؟ (متفکران یونانی، ص 1445).
  • در این مرحله، ارسطو به آن‌چه در پی اثبات آن بوده است، نامی می‌دهد: خدا (ho theos)؛ و درواقع با این نام‌گذاری، شماری از احکامی را که برای موجودی دیگر اثبات نموده بود (خدا) به محرک غیرمتحرک انتقال می‌دهد. این خدا یک کار را به صورت سرمدی انجام می‌دهد که بهترین امور است: خدا می‌اندیشد (kai estin hê noêsis noêseôs noêsis)؛ و بدین دلیل نیز او زنده است. ارسطو محرک غیرمتحرک را خدا نامید، و نیز جوهر؛ اما آن را با تمامی جوهرهای دیگر متمایز می‌داند چراکه "سرمدی، غیرمتحرک و متمایز از اشیاء محسوس است" (متافیزیک، 1073a). خدا بی‌حجم  است، بدون بدن یا وجود مکانی؛ و نیز خدا بی‌جزء است و لذا تقسیم‌ناپذیر. پس ارسطو با اثبات محرک غیرمتحرک درواقع چنین موجودی را ثابت کرده است.
  • ارسطو تا بدین جا گویی تنها از یک محرک غیرمتحرک صحبت کرده است، اما در فصل هشتم از کتاب دوازدهم متافیزیک، او به سراغ پرسش از تعداد محرک‌های غیرمتحرک می‌رود. یک نتیجه تعدد آنان است: "و چون می‌بینیم که علاوه بر حرکت مکانی بسیط کیهان، که می‌گوییم مسببش جوهر اول نامتحرک است، حرکت‌های مکانی دیگری هم وجود دارند که سرمدی هستند –یعنی حرکات سیارات- (زیرا جسمی که دارای حرکت مستدیر است سرمدی و بی‌سکون است، و ما این مطلب را در ضمن تحقیقات خود درباره‌ی طبیعت ثابت کرده‌ایم)، پس علت و مسبب هر یک از این حرکات باید جوهری نامتحرک و سرمدی باشد." (متافیزیک، 1073a). آن محرک غیرمتحرکی که ارسطو در فصل هفتم درباره‌ی آن سخن می‌گفت، محرک آسمان اول، فلک ثوابت، است؛ ولی چون حرکات آسمانی دیگری نیز وجود دارد، پس باید محرک‌های غیرمتحرک دیگری را نیز فرض نمود. او 55 حرکت از این گونه را فرض نموده است (متافیزیک، 1074a). اما جلوتر ارسطو باز به گونه‌ای سخن می‌گوید که گویی تنها یک محرک غیرمتحرک وجود دارد: "ولی ذات نخستین فاقد ماده است زیرا فعلیت کامل است. پس محرکِ نامتحرکِ اول، چه از حیث عدد و چه از حیث تعریف واحد است و از این رو آن چیزی هم که به طور سرمدی و متصل متحرک است، واحد است و در نتیجه بیش از یک آسمان وجود ندارد."(متافیزیک، 1074a). خدا ماده ندارد و لذا تنها یک خدا می‌تواند وجود داشته باشد چراکه ماده است که مصادیق یک تعریف را متعدد می‌گرداند. همچنین محرک غیرمتحرک نیز یکی است چون تنها یک آسمان وجود دارد و تمامی حرکات متحدند چراکه میان آنان وحدت اتصالی برقرار است. این فصل، فصل مناقشه افکنی بوده است، دقیقا به همین دلیل که ارسطو در ابتدای آن محرک غیرمتحرک را متعدد دانسته است.

 

3- صورت‌بندی اثبات محرک غیرمتحرک در متافیزیک

در پایان این نوشتار، شکل صوری شده‌ای از استدلال ارسطو در اثبات محرک غیرمتحرک ارائه می‌گردد:

(St00) هر متحرک یا بر اساس علت فاعلی متحرک است (ف-متحرک) و یا علت غایی (غ-متحرک)

(Pr01) اشیاء ف-متحرک‌اند.

 (Pr02)اگر شیئی ف-متحرک باشد، پس باید شیء دیگری وجود داشته باشد که آن را به حرکت آورده باشد.

 (Pr03) آن‌چه علت فاعلی یک ف-متحرک است، خود نیز یا ف-متحرک است و یا غ-متحرک. یعنی خود ف-محرکی ف-متحرک است یا ف-محرکی غ-متحرک.

 (Pr04) اگر تمام ف-محرک‌های یک سلسله از ف-محرک‌ها، ف-محرکی ف-متحرک باشند، پس این سلسله فاقد ف-محرک اول است.

(Pr05) اولین عضو سلسله ف-محرک‌ها، یک ف-محرک غ-متحرک است.

  (Pr06)اگر سلسله‌ای از ف-محرک‌ها، عضو اول نداشته باشد، پس در آن سلسله هیچ عضوی ف-متحرک نخواهد بود.

  (Pr07)سلسله‌ای از ف-محرک‌ها نمی‌تواند وجود داشته باشد که در هیچ عنصری ف-متحرک نیست.

 (Le08)سلسله‌ای از ف-محرک‌ها وجود ندارد که عضو نخستین ف-محرک غ-متحرک نداشته باشد.

 (Pr09)عالم طبیعت به عنوان یک کل، سلسله‌ای است از ف-محرک‌ها.

 (Pr10)عالم طبیعت یک ف-محرک غ-متحرک دارد.

  Pr10)ف-محرک غ-متحرک برای حرکت به یک محرک غیرمتحرک احتیاج دارد که به عنوان غایت ف-محرک غ-متحرک عمل کند.

 (Concl)یک محرک غیرمتحرک وجود دارد.

 

4- منابع

[1] گمپرتس، "متفکران یونانی"، ترجمه  محمد حسن لطفی، ج 3

[2] نوس‌بآووم، "ارسطو"، ترجمه عزت‌الله فولادوند

[3] ارسطو، "مابعدالطبیعه"، ترجمه محمد حسن لطفی

[4] Barry D. Smith, Aristotle's Unmoved Mover, Atlantic Baptist University.

[5] Vere Chappell, ARISTOTLE: THE EVERLASTING, UNMOVED, IMPERCEPTIBLE SUSBSTANCE, UNIVERSITY OF MASSACHUSETTS.

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد اثبات محرک غیرمتحرک در فیزیک و متافیزیک ارسطو

متافیزیک

اختصاصی از حامی فایل متافیزیک دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

متافیزیک


متافیزیک این مقاله به بررسی و معرفی متافیزیک با تمام پیچیدگی هایش می پردازد. زبانن این مقاله ساده و روان بوده شامل عکس ها و تصاویر مربوطه میباشد که بوسیله ی انها فهم و درک را برای خواننده بیشتر میکند
در این مقاله شما با هاله ها،چاکرا ها و... اشنا خواهید شد

فرمت: پی دی اف

دانلود با لینک مستقیم


متافیزیک

تحقیق تأثیر متافیزیک بر بدن

اختصاصی از حامی فایل تحقیق تأثیر متافیزیک بر بدن دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق تأثیر متافیزیک بر بدن


تحقیق تأثیر متافیزیک بر بدن

 

 

 

 

 

 

 



فرمت فایل : WORD (قابل ویرایش)

تعداد صفحات:35

فهرست مطالب:
عنوان                                                                                                   صفحه
چکیده    الف
مقدمه     1
تأثیرات بدن بر بدن    2
تأثیرات روان بر بدن    5
دیدگاه های عمده درباره تعامل روان و بدن    7
نظریه عمل متقابل     8
نظریه فرانمودگرایی     10
نظریه جنب مضاعف     10
نظریه توازی گرایی     12
موضع گیری متفاوت در ارتباط با تعامل روان و بدن    13
مخالفان مغایرت روان و بدن     14
موافقان مغایرت روان و بدن     15
جمع بندی و نتیجه گیری     27
پی نوشت     29
منابع     33


چکیده
شرایط احتمالی بر نفس و روان تأثیر می گذارد. با فکر و تلقین می توان امراض جسمانی را درمان نمود و یا در اثر توهم و تلقین بیماری، گرفتار بیماری جسمانی گردید.
در خصوص تعامل یا عدم تعامل پدیده های روانی و بدن با یکریگر دیدگاههایی وجود دارد. روان و بدن در یکدیگر تأثیر متقابل دارند. هر عملی که شما انجام می دهید اثری بر محیط می گذارد که طی یک چرخه دور یا نزدیک دوباره به شما یا اطرافیان شما باز می گردد.
گاهی اعمال شما آن قدر خوب یا آنقدر بد است که بر اثر متافیزیک شما اثر می گذارد. هر چه آگاهی و هوشیاری فرد مشاهده کننده بیشتر باشد، احتمال وقوع رویداد هم بالاتر است. خصوصیات و شرایط فیزیکی- شیمیایی نه تنها آگاهی را به وجود می آورند، بلکه به طور عمیقی احساسات موجودات را تحت تأثیر قرار می دهد.


مقدّمه
مبحث تعاملات نفس و بدن با یکدیگر سابقه ای طولانی دارد، به گونه ای که پزشکان و فیلسوفان نامدار قدیمی همواره بر آن پافشاری می نموده اند. افلاطون معتقد بود همان گونه که چشم را بدون سر و سر را بدون بدن نمی توان درمان نمود، بدن را نیز نمی توان بدون در نظر گرفتن روان درمان کرد. ارسطو می گفت: احساسات آدمی بر بدن، و ویژگی های بدنی بر روح او تأثیر می گذارند. ابن سینا نیز با کمک گرفتن از تجارب پزشکی خویش نمونه هایی از ارتباط و تأثیر متقابل نفس و بدن را بیان کرده است.
     دانشمندان علوم انسانی و پزشکی در دوران معاصر نیز با پژوهش های متمرکز بر تأثیر حالات روانی بر بدن و اثرگذاری شرایط جسمانی بر نفس و روان، مجموعه وسیعی از اطلاعات ارزشمند را در اختیار محققان قرار داده اند، به گونه ای که حتی گروهی از ایشان، انسان را موجودی زیستی ـ شیمیایی ـ روانی ـ اجتماعی2 معرفی کرده اند.
     این نوشتار، در ابتدا با استفاده از یافته های دانشمندان، به مواردی از تأثیرات متقابل روان و بدن بر یکدیگر می پردازد و سپس دیدگاه های عمده در زمینه تعامل این دو ساحت را مطرح می کند.


تأثیرات بدن بر روان
همان گونه که بیان شد، شرایط جسمانی بر نفس و روان تأثیر می گذارند. به نمونه هایی از این تأثیرات در ذیل اشاره می نماییم:
     1. تحریک الکتریکی نواحی مختلف مغز آثار قابل توجهی را به بار آورده است: در مناطق حسی، احساس صدا یا طعم برانگیخته شده، و در قسمت های طرفینی، خاطراتی بیدار گردیده است. تحریک قسمت جلویی مغز، باعث شده است که شخص مورد آزمایش، بی اراده و خود به خود دستش را بلند کند. تحریک نقاط دیگر، یادآوری کلمات را بدون هیچ گونه اختلالی در تکلم، ناممکن می سازد، و شخص مورد آزمایش از ناتوانی خود در یادآوری نام اشیای عادی حیران می شود. در تحریک قسمت های عمقی تر مغز، بیماران احساسات مختلفی از قبیل شادی، اضطراب و یا خشم گزارش کرده اند. در حیوانات نیز تجربه هایی به دست آمده است; برای مثال، در بعضی تحریک ها می توان گربه ای را چنان خشمگین کرد که به سگی حمله ببرد و یا از دیدن موشی به ترس و لرز بیفتد.
     2. «میزان و نوع هورمون های غدد نیز از جمله عوامل مؤثر در حالات روانی می باشد. مثلا، مقدار سروتونین تأثیر زیادی بر ایجاد برخی حالات روانی مانند افسردگی دارد. همچنین کاهش ترشح غده تیروئید در بزرگسالان علاوه بر آثار جسمانی، باعث ضعف حافظه و افسردگی می گردد. از طرفی، می توان افسردگی را با داروهای ضد افسردگی از بین برد. این داروها بی تردید بر بدنمان تأثیر می گذارند»4 و در پی آن، افسردگی که رویدادی ذهنی است درمان می شود.
     3. «تأثیر ویژگی های ظاهری بدن بر نفس و شخصیت از دیرباز مورد بحث بوده است، به گونه ای که محققانی همچون کرچمر و شلدون، اثرگذاری خصوصیات فیزیکی بر حالات روانی را مبنای کار خود قرار داده، و بر اساس سطوح جسمانی مختلف، سنخ های روانی مربوط را معرفی و نام گذاری نموده اند.»
     4. به دلیل آنکه نفس، درد و آسیب جسمانی را درک می کند، بیماری ها و صدمات جسمانی، نفس را متأثر می سازند. از این رو، در هنگام سلامت، معمولا بدن های خود را اموری مسلم در نظر می گیریم و به ندرت به دیگر ساحت هایمان توجه داریم، ولی هرگاه دچار بیماری یا درد می شویم، نسبت به بدن و سایر ابعادمان دقت بیشتری می کنیم.
     5. تأثیر اسیدی شدن خون و ارتباط آن با خواب آلودگی، کاهش قند خون با اغتشاش شعور، کمبود آهن و یا کم خونی و ارتباطش با افسردگی، و کمبود منگنز و ایجاد حالت های وسواسی، نمونه های دیگری از تأثیر محیط داخلی بدن بر سلامت روان شناختی هستند.
     6. استفاده از برخی مواد دارویی، چه به صورت طبیعی که در گیاهان یافت می شود و چه بعد از تولید در آزمایشگاه که به داروهای روان گردان معروفند، به طور چشمگیری، آثار شگفت آوری بر جای می گذارند; مثلا از آثار روانی مصرف «ال.اس. دی» پدیده ای به نام «بزم بینایی» است که نور و رنگ به میزان زیاد شدت می یابند، اشیا جاندار به نظر می رسند، صورت های ذهنی خیالی در میدان دید به حرکت در می آیند، زوال خود یا مسخ واقعیت و شخصیت پدید می آید و چه بسا احساس خود در مجموع کم رنگ گردد.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق تأثیر متافیزیک بر بدن