حامی فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

حامی فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

پاورپوینت درباره خلاصه رای دیوان

اختصاصی از حامی فایل پاورپوینت درباره خلاصه رای دیوان دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

پاورپوینت درباره خلاصه رای دیوان


پاورپوینت درباره خلاصه رای دیوان

فرمت فایل :powerpoint (لینک دانلود پایین صفحه) تعداد صفحات 8  صفحه

خلاصه رای

تونس گلوبال درخواستی بطرفین هاشمین کینگ دم آو جودن به مرکز بین المللی حل و فصل اختلافات سرمایه گذاری واشنگتن تسلیم نمود که درخواست وی طی پرونده کلاسه 25/07/ARB ثبت و اعضای دیوان داوری آقایان ویدر به عنوان رئیس آقای دونالد و جیمز به عنوان داوران و آقای توماس به عنوان منشی دیوان انتخاب شدند و دیوان داوری بر طبق بند 2 ماده 43 قواعد داوری ایکید رای مرفی الطرفین صادر نمود .

 

 

خوانده به صلاحیت دیوان ایراد کرده ، دیوان به ایراد وی رسیدگی ، قسمتی از ایراد را قبول و قسمتی از آن را رد کرد . دیوان به موضوع رسیدگی و یک رای سازشی بین طرفین صادر که متضمن التزامات و تعهدات ذیل است صادر کرد .


دانلود با لینک مستقیم


پاورپوینت درباره خلاصه رای دیوان

واحد شماره چهار طرح کرامت انصاف

اختصاصی از حامی فایل واحد شماره چهار طرح کرامت انصاف دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

واحد شماره چهار طرح کرامت انصاف


واحد شماره چهار طرح کرامت انصاف

واحد شماره چهار طرح کرامت انصاف

فرمت فایل: ورد

تعداد صفحه: 6

 

 

 

بخشی از متن:

فعالیت شماره یک :

 قــصــــــه

عنوان قصه : جوان با انصاف

هوا تاریک روشن بود که عمار با عجله گوسفندانش را از آغل بیرون آورد. هنوز پرنده ی خواب توی چشمان عمار لانه کرده بود. خمیازه ای کشید. گوسفندها که راه افتادند در آغل را بست. از چاه کنار آغل دلو آب را بالا کشید. آبی به سر و صورتش زد تا پرنده ی خواب از چشمانش بپرد. به آسمان نگاهی کرد و گفتتا سپیده نزده باید راه بیفتم، تا صحرای فخّ راه درازی دارم . »

 شال آبی کمرش را محکم کرد. چوب دستی اش را از کنار در آغل برداشت و به دنبال گوسفندها که انگار هنوز خواب بودند و سرشان را پایین انداخته و راه هر روزشان را می رفتند، دوید. از کوچه بیرون نرفته بود که با صدای مادرش برگشت. مادر پیرش با سفره ی نان و خرما به دنبالش می دوید. عمار به شتاب به سوی مادرش رفت.

مادرش می گفت:« چرا با این عجله پسرم؟ هنوز که هوا روشن نشده؟» سفره ی نان را گرفت و گفت:« باید به صحرای فخ بروم. آن جا با کسی قرار دارم.» و به طرف گوسفندان دوید.

صدای مادرش را شنید:« مواظب خودت باش پسرم! زود برگرد. مادرت را دل نگران نکنی

مادر از دور دستی تکان داد و در پیچ کوچه ای از نگاه مادر ناپدید شد.

عمار تا توانسته بود گوسفندها را دوانده بود. نفس نفس می زد. بالای تپه که رسید، نشست. نفسش بند آمده بود. نسیم، بوی علف صبحگاهی را به مشامش رساند. خورشید تازه طلوع کرده بود. دستش را سایه بان چشمانش کرد. صحرای فخ بود. همه جا پر از علف سبز تازه بود؛ اما یک دفعه دلش ریخت. باورش نمی شد. فکر کرد کس دیگری است. بیشتر دقت کرد. درست می دید. محمد (ص) بود که روی تپه ای دورتر از او ایستاده بود. گوسفندانش را هم زیر درختی جمع کرده بود.


دانلود با لینک مستقیم


واحد شماره چهار طرح کرامت انصاف