حامی فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

حامی فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلودمقاله امیر ارسلان نامدار

اختصاصی از حامی فایل دانلودمقاله امیر ارسلان نامدار دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

 

ناقلان آثار و طوطیان شکرشکن شیرین گفتار , چنین روایت کنند که در روزگار قدیم , بازرگان ثروتمندی زندگی می کرد که به او خواجه نعمان می گفتند . خواجه نعمان مردی زیرک و دانا بود و با آنکه بیش از چهل سال نداشت , در کار تجارت استاد بود و از علوم روزگار خود سر رشته داشت و علم نجوم را به خوبی می دانست .
روزی خواجه نعمان قصد سفر به هندوستان کرد . پس دستور داد غلامانش کالاهای مورد نظر را تهیه کردند و راهی سفر شد . کشتی ای اجاره کرد و بارها را داخل آن گذاشت . حدود ظهر بود که بادبانهای کشتی را بر افراشتند و کشتی به حرکت در آمد . کشتی چون قویی سبکبال , سینه آب را می شکافت و جلو می رفت . ده روزی در دریا بودند . همه جا تا چشم کار می کرد , آب بود و آب .
خواجه نعمان روزها به عرشه کشتی می آمد و به تماشا می نشست . روز یازدهم منظره جزیره ای از دور نمایان شد . خواجه نعمان از ناخدا پرسید :( آنجا کجاست ؟) ناخدا پاسخ داد : ( جزیره ای است بسیار زیبا و دیدنی که چشمه های آب شیرین فراوانی دارد .)
خواجه نعمان هوس کرد در جزیره پیاده شود و گشتی بزند تا خستگی ده روز روی آب ماندن را از تن بیرون کند .
کشتی به سوی جزیره رفت و لنگر انداخت . خواجه نعمان گفت : ((شما در کشتی بمانید .می خواهم کمی با خود خلوت کنم و تنها در جزیره قدم بزنم .))
آنگاه از کشتی پیاده شد و قدم در جزیره نهاد . هوای جزیره لطیف و روح بخش بود . کمی راه رفت. از چشمه ای آب گوارا نوشید . ناگاه صدای ناله ای شنید که دل سنگ را آب می کرد .زانو هایش سست شد . چند لحظه ای نتوانست حرکتی بکند . سرانجام به خود آمد و رد صدا را گرفت . رفت و رفت تا به دختری رسید که چشم می دید ،اما عقل نمیتوانست باور کند . دختری به زیبایی گل سرخ با لباسی پاره و مندرس روی زمین افتاده بود و اشک چون دانه های مروارید از چشمان درشت و زیبای او ، روی گونه هایش می چکید .
خواجه نعمان بیش از این طاقت نیاورد . پیش رفت و پرسید :(( ای دختر ،تو کیستی و اینجا چه می کنی ؟ ))
دختر بر آشفت . هراسان نگاهی بر او انداخت و پس رفت . خواجه نعمان گفت : (( نترس . من کاری با تو ندارم . ))
دختر آرام گرفت . خواجه نعمان گفت : (( من خواجه نعمان هستم . تاجری ایرانی ام . برای تجارت به هندوستان می رفتم که به این جزیره رسیدم . هوس کردم دمی در این جزیره بیاسایم که ناله تو مرا به این سو کشاند . ))
دختر وقتی دانست که خواجه راست می گوید خیالش آسوده گشت ، اما همچنان می گریست و چیزی نمی گفت . خواجه پرسید: ((چرا اینقد ر مویه می کنی؟ اگر چشمان تو زاینده رود هم بودند تا کنون خشک می شدند . آخر بگو بدانم سبب دلتنگی تو چیست ؟)).
دختر گفت: (( ای خواجه درد من بی درمان است و جز مرگ چاره ای برایم نمانده است.))
خواجه پرسید: (( آخر بگو بدانم ، تو کیستی ؟ فرشته ای یا آدمی زادی و تک وتنها اینجا چه می کنی ؟ ))
دختر در جواب گفت: (( من آدمی زاده هستم و از تبار بزرگان ))
من ماه بانو ،همسر ملک شاه رومی ام .چهار صد کنیز در خدمتم بود و زندگی آسوده ای داشتم . تا آنکه الماس خان فرنگی به کشور ما حمله کرد . غلامان خبر آوردند که او ملک شاه را کشته است و شهر را غارت کرده و به این سو می آید . از ترس جانم چنگ به صورتم انداختم ، لباس مندرسی بر تن نمودم و خود را در میان کنیزان پنهان کردم تا دشمن نداند کیستم . الماس خان وارد قصر شد و مرا همراه تمام کنیزان سوار کشتی کرد تا به دربار سام خان ، پادشاه فرنگ بفرستد . کشتی مدتی روی آب بود تا به این جزیره رسید . ما را پیاده کردند . کمی در جزیره ماندیم . من به گوشه ای پناه بردم و بر سرنوشت شوم خود اشک ریختم . چون به خود آمدم و به جستجوی دیگران پرداختم، دانستم کشتی جزیره را ترک کرده است و من تک و تنها در جزیره مانده ام . از این که از دست دشمن خلاص شده بودم ، خدا را شکر کردم . چهل روز است که در این جزیره تک و تنها سرگردانم . شب و روز را در اینجا به سر می برم . از میوه درختان می خورم و به سرنوشت شومی که دچارش شده ام ، می اندیشم و می گریم . ))
خواجه نعمان گفت:(( غم مخور که خدا بزرگ است . هر چند خانه من چون کاخ ملک شاه نیست . اما اگر دلت خواست ، می توانی به آنجا بیایی و پیش ما بمانی . ))
دختر لحظه ای اندیشید و گفت:
((باقضا کار زار نتوان کرد
گله از روزگار نتوان کرد.))
گله از بالا پوش خود را بر روی دختر انداخت و او را پنهانی با خود به کشتی برد و در قسمت بالایی کشتی پنهان کرد تا خدمه کشتی متوجه او نشوند . پس رمل و اسطرلاب انداخت و با تعجب دید که اگر ده قدم به سوی هند بروند ، جملگی هلاک خواهند شد و اگر به مداین باز گردند ، مشکلی در پیش رو نخواهند داشت . پس خواجه از ناخدا خواست راه رفته را باز گردند که سربازان الماس خان فرنگی ، در دریا پراکنده اند و رفتن به هند در آغوش کشیدن خطر است . نا خدا پذیرفت و کشتی تغییر مسیر داد و رو به مداین گذاشت .
آنها به سرعت تمام به مداین باز گشتند . مردم به پیش باز آمدند و علت باز گشت خواجه نعمان را جویا شدند . او نیز داستان حمله فرنگیان را به روم باز گفت .
مردم از شنیدن خبر کشته شدن ملک شاه اندوهگین شدند . خبر به گوش حاکم مداین رسید . حاکم خواجه را به دربار خواند و ماجرا را پرسید خواجه نعمان گفت :(( قربان ، سام خان سپاهی را به سر کردگی الماس روانه روم کرده است و آنان ملک شاه را به قتل رسانده اند . ))
حاکم گفت:(( باید چاره ای اندیشید که خطر نزدیک است . نکند که الماس خان قصد ما را بکند . ))
خواجه گفت :(( باید از هر حیث آماده بود تا چشم و گوش بسته در دام آنها گرفتار نشویم .))
حاکم گفت :((حرف پسندیده ای است .))
و دستور داد سربازان آماده و گوش به فرمان باشند .
مدتی گذشت . ماه بانو که سوگوار بود چهل روز و جهل شب در سوگ ملک شاه نشست و اشک ریخت . پس از آن ، جامه عزا را از تن به در آورد . خواجه نعمان که دلباخته او شده بود ، تا آن روز صبر کرد و آنگاه از او خواستگاری گرد .
ماه بانو که در این مدت بسیار رنجور شده بود در پاسخ او گفت : (( شما جان مرا نجات دادید و من این را مدیون شما هستم . لیک باید بدانید که من باردارم . اجازه دهید که فرزندم را به دنیا بیاورم ، آن گاه با جان و دل به همسری شما در خواهم آمد و کنیزی از کنیزان شما خواهم شد .))

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  14  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله امیر ارسلان نامدار

آلبوم ارسلان حمیدی 95

اختصاصی از حامی فایل آلبوم ارسلان حمیدی 95 دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

آلبوم ارسلان حمیدی 95


آلبوم ارسلان حمیدی 95

آلبوم ارسلان حمیدی95

آلبوم شاد ارسلان حمیدی | دانلود بعد از پرداخت

www.nasimyasuj.ir


دانلود با لینک مستقیم


آلبوم ارسلان حمیدی 95

آلبوم ارسلان حمیدی

اختصاصی از حامی فایل آلبوم ارسلان حمیدی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

آلبوم شاد ارسلان حمیدی

www.nasimyasuj.ir


دانلود با لینک مستقیم