حامی فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

حامی فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق درمورد فلسفه برای همه

اختصاصی از حامی فایل تحقیق درمورد فلسفه برای همه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 41

 

فلسفه برای همه

Tuesday, December 14, 2004

با درود فراوان بر همگیپیثاگوریان ( فیثاغورسیان) – قسمت سومآلکمایون (سده پنجم و ششم پیش از میلاد):زندگیاز میان کسانی که معاصر پیثاگوراس ( فیثاغورس ) یا از نسل پس از وی بودند و در جریان فکری و فلسفی پیثاگوریان تاثیر کردند، هیچ کس را به اهمیت الکمایون Alkmaion نمیشناسیم. در حالیکه از دیگران تنها نامی، انهم مشکوک، بجای مانده است، شواهد تاریخی قابل ملاحظه و دقیقی درباره این دانشمند و متفکر نگهداری شده است. ارسطو گزارش میدهد که: «آلکمایون در دوران پیری پیثاگوراس مردی جوان بوده است.» که بنابر این گزارش میتوان حدس زد که آلکمایون نزدیک به پایان سده ششم پیش از میلاد بدنیا امده بود و دوران کمال وی اوایل قرن پنجم بوده است. دیوژنس مینویسد: ‌«آلکمایون از کروتون، شاگرد دیگر پیثاگوراس، بیشتر نظریات وی در پزشکی است. اما گاهی به فلسفه طبیعی نیز میپردازد. چنانکه گوید: بیشتر چیزهای انسانی دوتایی است.» میدان اصلی کار و اندیشه وی پزشکی و مطالعه درباره ساختمان و چگونگی کار اندامها و اعصاب و حواس انسان بوده است.نظریه حواس و مغز:آلکمایون را بنیانگذار روانشناسی تجربی دانستند و دلیل انرا در گزارشی از ثئوفراستوس مییابیم: «از کسانیکه که ادراک حسی را نه نتیجه تاثیر همانند بر همانند میدانند، آلکمایون نخستین کسی است که اختلاف میان جانداران را معین کرد. وی میگوید انسان با جانداران دیگر از این لحاظ فرق دارد که «تنها او میاندیشد، در حالیکه دیگران احساس میکنند ولی نمی اندیشند» ، زیرا تفکر و احساس فرق دارند و نه انگونه که امپدوکلس عقیده دارد، یکی هستند. پس از ان وی درباره هر یک از حواس مکرر بحث میکند... وی عقیده دارد که مجموع حواس بنحوی با مغز همبستگی دارند، و بدینسان هنگامیکه مغز تکان بخورد یا جای خود را تغییر دهد، حواس ناقص میشوند زیرا این کار گذرگاههایی را که احساسها از انها میایند میگیرد.»در این گزارش نخستین کوشش تجربی برای پی بردن به سرچشمه احساسات در انسان دیده میشود و نکته بسیار مهم این است که الکمایون عامل اساسی و تعیین کننده مغز در وجود انسان پی برده و انرا منبع و جایگاه حواس معرفی کرده است و ما میدانیم که نظریه تاثیر مغز را در حواس، بعدها هیپوکراتس و افلاطون از آلکمایون گرفتند در حالی که کسانی مانند امپدوکلس، ارسطو و بعدها رواقیون پیرو همان نظریه قبلی بودند و قلب را بجای مغز مرکز احساسات میدانستند. الکمایون نخستین کسی است که جانور زنده را تشریح کرده بود و پس از تشریح چشم، بوجود گذرگاههای حواس پی برده بود و همچنین آلکمایون درباره هریک از حواس انسان عمیقانه مطالعه کرده بود و چگونگی شنوایی، بینایی و دیگر حواس را در ادمی بدقت و تفصیل شرح میدهد.نظریه پزشکی:قبلن گفتیم که پیثاگوریان و بویژه فیلولائوس زیر تاثیر نظریات پزشکی آلکمایون قرار گرفته بودند اما خود او نیز ازسوی دیگر از نظریات پیثاگوریان، مخصوصن نظریه دوگانگی ایشان و نظریه اضداد متاثر شده بود و نظریه پزشکی وی تحت تاثیر ان قرار گرفت که در گزارش زیر داده شده است: «آلکمایون عقیده دارد که نگهبان تندرستی، برابری اندازه ها میان نیروهاست مانند تر و خشک، سرد و گرم، تلخ و شیرین و مانند اینها، در حالیکه تک فرمانروایی هر یک از انها علت بیماری میشود؛ زیرا تکفرمانروایی هر یک از انها فاسد کننده است. بیماری، از لحاظ علت ان، در اثر فزونی گرما یا سرما و از لحاظ انگیزه ان در اثر افراط یا کمبود غذا روی میدهد و از لحاظ جای ان، یا در خون است یا در مغز استخوان یا در مغز. و گاهی در اینجاها، بیماریها بعلتهای خارجی مثلن در اثر اب یا محیط یا رنج خستگی یا شکنجه و مانند اینها پدید میاید، از سویی دیگر تندرستی امیختگی هم اندازه کیفیات است.»و این همان است که سیمیاس در گفتگو با سقراط ابراز میکند(به مطلب قبلی مراجعه شود) که بنابر عقیده پیثاگوریان، روح یک هماهنگی میان نیروها و عناصر متضاد بدن است و مرگ در نتیجه برهم خوردن یک هماهنگی روی میدهد.از نظریات مهم الکمایون همچنین درباره روح است که ارسطو انرا نقل میکند: «وی میگوید روح مرگ ناپذیر است بعلت همانندی ان با چیزهای مرگ ناپذیر؛ و دارای این خاصیت است، زیرا همواره در حرکت است چون همه چیزهای خدایی پیوسته در حرکتند خورشید، ماه، ستارگان و همه اسمان.» در گزارش دیگر نیز گفته میشود که: «بعقیده الکمایون، روح بخودی خود بحرکت در میاید و درگیر یک حرکت جاویدان است، بنابراین مرگ ناپذیر و همانند چیزهای خدایی است.»پس روح ادمی نیز مانند اجرام اسمانی یعنی ماهیات خدایی پیوسته در حرکت است اما علت جاویدانی و دوام اجرام اسمانی، حرکت دایره ای و همیشگی انهاست ولی در انسان چنین نیست بدن نیز در حرکت است، ولی حرکت ان دایره ای نیست تنها روح حرکت دایره ای دارد این نظریه الکمایون را به این شکل در گزارش دیگری از ارسطو مییابیم که مینویسد: «الکمایون میگوید که انسانها به این علت میمیرند که نمیتوانند اغاز را به پایان بهم پیوند دهند.» میدانیم که اغاز و پایان فقط در دایره وجود دارد و منظور الکمایون اینست که چون حرکت تن دایره ای نیست، یعنی برعکس اجرام اسمانی است و نمیتواند اغاز و پایان را بهم پیوند دهد پس از چندی از میان میرود. اما روح چون پیوسته در حرکت دایره ای است(تناسخ) مرگ ناپذیر و جاویدان است. این نظریه الکمایون را درباره حرکت دایره ای و همیشگی روح، افلاطون در رساله فایدروس خود پایه استدلال مشهورش برای اثبات بقا و فناناپذیری روح قرار داده و حتمن انرا اگاهانه از الکمایون گرفته است.یاداوری :درباره آلکمایون نکات زیر را میتوان بعنوان خلاصه برگزید:1-آلکمایون در دوران پیثاگوراس میزیسته و جوان بوده است.2- آلکمایون را بنیانگذار روانشناسی تجربی دانستند.3-الکمایون عامل اساسی و تعیین کننده مغز در وجود انسان پی برده و انرا منبع و جایگاه حواس معرفی کرده است.4- آلکمایون عقیده دارد که نگهبان تندرستی، برابری اندازه ها میان نیروهاست مانند تر و خشک، سرد و گرم، تلخ و شیرین و مانند اینها.4- بعقیده الکمایون، روح جاویدان است.پایدار باشید.تابعد ...

Posted By hamid at 11:32 AM

Comment (0) | Trackback (0)

__    __    __    __    __    __    __

Thursday, December 09, 2004

با درود فراوان بر همگیپیثاگوریان ( فیثاغورسیان) – قسمت دوم:روح در نزد فیثاغورسیانپیش از این گفته شد که هم خود پیثاگوراس‎‎، هم پیروان و وابستگان به مکتب وی در ایین خود به مسئله روح و سرنوشت ان اهمیت بسیار دادند و مهمترین مسئله برای انان زایش دوباره بوده است که ترجمه دقیق اصطلاح یونانی پالین گِنسیا است که انرا بعدها به کلمه تناسخ که معادل پارسی ان ننگسار است ترجمه کرده اند، ودر حقیقت اصطلاحی است که نویسندگان بعدی یونان انرا ساخته اند و در مقابل کلمه یونانی متِمپسوخوسیس میباشد، و دیدیم که اصل این عقیده، یعنی بازگشت روحها به بدنهای دیگر چه از ان حیوان و چه انسان به خود پیثاگوراس بازمیگردد. از سویی دیگر نظریه روح و ماهیت ان در میان پیثاگوریان شکلها و تعبیرهای گوناگون گرفته است و بیشک یکی از علتهای این اختلافها را میتوان تاثیر اندیشه ها و نظریات دیگران دانست. ارسطو عقاید انان را دراینباره، چنین گزارش میدهد: «نظریه پیثاگوریان نیز ظاهرن همین مقصود را دارد؛ زیرا بعضی از ایشان گفتند که روح پرزهایی در هواست و دیگران گفتند که روح چیزی است که ان پرزها را به حرکت میاورد، ایشان بدان علت از پرزها سخن گفتند که انها پیوسته در حرکت بنظر میرسند، حتی هنگامیکه سکون کامل وجود دارد»«یک نظریه دیگر درباره روح به ما منتقل شده است ایشان میگویند که ان یکنوع هماهنگی است، زیرا هماهنگی امیزشی از از اضداد است و بدن ما از اضداد ساخته شده است»«چنین و چنان حالتی از اعداد...دیگری روح و عقل است.»مشکل اینجاست که نمیتوان گفت صاحبان، انها را در چه زمان و چه مرحله ای از گسترش اندیشه های پیثاگوری میتوان جای داد. نظریه نخست که روح را مانند پرزها میداند با نظریه اعداد پیوستگی دارد، یعنی واحدهایی که دارای امتداد مکانی اند. و نظریه دوم که اشاره به هماهنگی(هارمونیا) میان اضداد میکند از این نظریه نتیجه میشود که، تندرستی نتیجه تساوی یا برابری اندازه ها در میان نیروهای متضاد بدن، مانند سرما، گرما، خشکی و رطوبت است؛ و از سوی دیگر با نظریه هارمونیا در موسیقی نزد پیثاگوریان و در نتیجه با نظریه اعداد ارتباط دارد زیرا بنابر گزارش سوم ایشان برای هر یک از معانی مجرد نیز مانند عدل، عقل و روح عددی میدانستند و مثلن روح یا عقل برابر عدد یک بوده است.یکی از بهترین و روشنترین توصیفهایی که از روح بنابر نظریه هماهنگی بیان شده است، در نوشته افلاطون بنام فایدون مییابیم. در انجا سیمیاس شاگرد فیلولائوس هنگام گفتگو با سقراط درباره روح چنین میگوید: «سیمیاس گفت: مقصود من این است که میتوان همین را درباره هماهنگ کردن زههای الت موسیقی(چنگ) گفت: اینکه هماهنگی چیزی نادیدنی و غیر جسمانی و سخت زیبا و اسمانی است، ودر چنگ کوک شده جای دارد، در حالتی که خود الت موزیکی و زههای ان مادی و جسمانی و مرکب و زمینی است و خویشاوند با انچه که فناپذیر اند. اکنون فرض کن که این الت موزیکی شکسته است یا زههای ان بریده یا کنده شده است بنابر نظریه تو، هماهنگی باید همچنان وجود داشته باشد{سقراط به فناناپذیری و پایداری روح پس از مرگ اعتقاد دارد}، و نمیتواند از میان رفته باشد؛ زیرا نمیتوان تصور کرد که چون زهها بریده شوند، خود الت موسیقی و زهها که طبیعتی فناپذیر دارند باید همچنان موجود باشند و هماهنگی که سهیم است و خویشاوند، با انچه اسمانی و مرگ ناپذیر است، دیگر نباید وجود داشته باشد پیش از انچه فنا پذیر است از میان برود. نه، تو میگفتی که هماهنگی باید در جایی که چنانکه بود، وجود داشته باشد، و چوب و زهها پیش از انکه چیزی روی دهد خواهند پوسید، سقراط! من اینرا بدان علت میگویم که همانگونه که فکر میکنم تو خود اگاهی، ما پیثاگوریان نظریه ای از روح داریم که بیش و کم چنین است: بدن ما در کشش معنی میان حدهای نهایی گرم و سرد، و خشک وتر و مانند اینها، بهم نگه داشته شده است و روح ما یکنوع امیزه و هماهنگی این چیزهاست که به نسبت برابر باهم مرکب شدند. خوب، اگر روح واقعن یک هماهنگی است، اشکار است که به محض اینکه کشش بدن ما پایین اید یا از حد خاصی افزایش یابد روح باید از میان برود؛ هر چند اسمانی است؟ درست مانند هر هماهنگی دیگری، چه در اوازها و چه در هر فراورده هنری یا صنعتی، هر چند در هر یک از اینها بقایای مادی زمان طولانیتری میمانند، تا اینکه سوخته یا پوسیده شود. پس تو برای ما پاسخی به این استدلال پیدا کن، اگر کسی اصرار ورزد که چون روح امیزه ای از اجزا جسمانی است، پس نخستین چیزی است که در انچه ما مرگ مینامیم، از میان میرود.»مشخص نیست این توصیف و تعبیر از روح چه اندازه زاییده فکر خود سیمیاس و چه اندازه مشتق از تعالیم استادان وی ازجمله فیلولائوس است، این پیداست که چنین تفسیر و تعبیری از روح در پایان پنجم پ.م در میان پیثاگوریان وجود داشته است، هر چند با نظریه پیثاگوری بقای روح فردی و دوباره زاییده شدن در قالبهای دیگر، متناقض است.ادامه دارد...پایدار باشید.

Posted By hamid at 8:35 PM

Comment (0) | Trackback (0)

__    __    __    __    __    __    __

Sunday, December 05, 2004

با درود فراوان بر همگیپیثاگوریان ( فیثاغورسیان) – قسمت اولفیلولائوس:ما درباره زندگی فیلولائوس(Philolaos) تقریبن چیزی نمیدانیم و از عقاید و کارهای فلسفی وی نیز اطلاع بسیار اندک داریم. دیوژنس مینویسد که: «آپولودوروس نیز میگوید که دموکریتوس و فیلولائوس معاصر بوده اند.» بنابراین میتوان گفت که فیلولائوس نیز در نیمه اول قرن پنجم پیش از میلاد متولد شده است. از سوی دیگر کِبِس از شاگردان سقراط در رساله فایدون اثر افلاطون میگوید که: «هنگامی که فیلولائوس در شهر ما (ثِباس) ساکن بود من از او این سخن را شنیده ام ...) و از انجا که محاوره کبس و سیمیاس با سقراط در روز مرگ وی پس از اشامیدن زهر شوکران اتفاق افتاده است، میتوام گفت که فیلولائوس بایستی چندی پیش از سال 399پ.م که سال مرگ سقرط است از شهر ثباس به تاراس در ایتالیا رفته و در انجا مستقر شده باشد و بنابراین هنگامیکه در ثباس سکونت داشته است، تقریبن پنجاه ساله بوده است، البته این بیش از یک حدس نخواهد بود زیرا ما نمیتوانیم معلوم کنیم که وی چند سال پیش از 399پ.م ثباس را ترک گفته است.نویسندگان عقاید فیلسوفان نوشته هایی را به فیلولائوس نسبت میدهند و از


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درمورد فلسفه برای همه
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد