حامی فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

حامی فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلودمقاله اعجاز قرآن

اختصاصی از حامی فایل دانلودمقاله اعجاز قرآن دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 


صحبت ما درباره اعجاز قرآن از نظر معارف الهى یعنى از نظر مسائل مربوط به خدا بود . عرض کردیم که در قرآن مسائل مربوط به خدا و به اصطلاح فلاسفه ماوراء الطبیعه , به شکلى عالى بیان شده است که قطعا براى یک بشر عادى مقدور نبوده است اینچنین مطلب را توصیف و توجیه کند , مخصوصا با توجه به محیط و وضع شخصى پیغمبر اکرم , و حتى اگر ما این جهت را هم در نظر نگیریم و فرض کنیم که پیغمبر در متمدن ترین نقطه هاى جهان آن روز به دنیا آمده بود و آن مراحل فرهنگ عصر و زمان خودش را مثل دیگران طى کرده بود بازهم این شکل و این وضعى که قرآن درباره خدا و ماوراءالطبیعه سخن مى گوید غیر عادى است . این مطلب را ما در چند تیتر به اصطلاح , خواستیم بیان کنیم : یکى اینکه قرآن خداوند را از نظر تسبیح و تنزیه به پاکترین و بى شائبه ترین وجهى توصیف کرده است یعنى قرآن خدا را از آنچه که باید مبرا دانست به شکل عجیبى مبرا دانسته است و در این جهت باید قرآن را مخصوصا با کتابهاى مقدس دیگرى که در جهان وجود داشته و دارد مقایسه کرد که قرآن چقدر خدا را تنزیه مى کند و از یک سلسله نسبتها و توصیفها مبرا مى داند , که در همه کتب مقدسى که در آن زمان وجود داشته و هنوز هم وجود دارد چنین تسبیح و تنزیه و تقدیسى نیست . در جلسه گذشته راجع به این جهت صحبت کردیم .
قسمت دوم این است که قرآن خدا را از جنبه عظمت و جلال , باز به نحوى توصیف کرده است که مافوق ندارد و در این جهت اگر قرآن را با همه مکتبهاى مثبت دنیا درباره خدا مقایسه کنیم , قرآن را مافوق همه آنها مى بینیم و مى دانیم . در این جهت ما مى توانیم قرآن را مقایسه کنیم با مکتبهاى فلسفى جهان , آنها که معتقد به خدا بوده اند . آنها هرگز خدا را به این عظمت و جلالى که قرآن شناسانده است معرفى نکرده اند که البته بعدها علم و فلسفه روى همین خط قرآن سیر کرده است اما هیچ مکتب فلسفى به اندازه قرآن خدا را عظیم توصیف نکرده است . راجع به این قسمت هم ما در جلسه پیش صحبت کردیم .

 


قرآن خدا را به زیباترین وجه توصیف کرده است
قسمت سوم مسأله اى است که به نظر مى رسد خیلى جالب است و آن این است که قرآن خدا را به زیباترین وجهى توصیف کرده است . غیر از عظیم توصیف کردن است . اگر من بتوانم این مطلب را خوب توضیح بدهم آن طور که دلم مى خواهد , به نظر مى رسد مطلب خوبى است . اول یک مقایسه کلى مى کنیم : آنهایى که معتقد به خدا بوده اند , در قدیم و اکنون هم همین طور , دو تیپ و دو دسته اند : یکى دسته فیلسوفان الهى و دیگر دسته انبیاء . ما وقتى که سراغ آن فیلسوفان الهى مى رویم , فرض کنید در رأس آنها در قدیم افلاطون و ارسطو را در نظر مى گیریم , مى بینیم آنها هم از خدا یاد مى کنند و با دلایلى که دارند وجود خدا را اثبات مى کنند . اما مى بینیم که خدایى که آنها به ما نشان مى دهند حداکثر آنچه بتوانند نشان بدهند یک موجود خشک بى روحى است . خدایى که آنها معرفى مى کنند مثل این است که یک ستاره اى را یک ستاره شناس به ما بشناساند . فرض کنید یک ستاره شناس مىآید مدعى مى شود که غیر از این سیاراتى که ما مى شناسیم به دور خورشید مى چرخند و آنها را مى بینیم . سیاره دیگرى هم وجود دارد که اسمش را مثلا مى گذارند ( نپتون ) یا ( ارانوس) . بسیار خوب , یک ارانوسى هم در دنیا وجود دارد . آن فلاسفه وقتى که خدا را معرفى مى کنند مثلا مى گویند عله العلل . از این بیشتر دیگر حرفى ندارند . مى خواهند با دلایل فلسفى ثابت کنند که همه علتها در یک نقطه متمرکز مى شود . البته حرف درستى است . مى گویند آیا تمام علتهاى عالم در یک علت نهایى متمرکز مى شود و آن علت نهایى منبع تمام علتها و اسباب دیگر است و یا اینکه در یک نقطه و در یک علت نهایى متمرکز نمى شود ؟ بسیار خوب , ما با دلیل فهمیدیم که در یک نقطه نهایى متمرکز مى شود . این درست مثل این است که یک کسى بیاید قانون جاذبه عمومى را کشف کند که یک قانونى در دنیا هست به نام جاذبه عمومى . چنین چیزى براى روح بشر جاذبه ندارد , یعنى روح بشر را به سوى خودش نمى کشد , در روح بشر عشق و طلب به سوى خودش ایجاد نمى کند , پرواز ایجاد نمى کند .
ولى خدا به آن شکل که انبیاء عموما ( 1 ) بیان کرده اند , آن خدایى که قرآن به بشر معرفى مى کند جاذبه دارد , جمیل است , زیباست , شایسته است که محبوب و مطلوب بشر قرار بگیرد , بلکه تنها چیزى که شایسته است به تمام معنا مطلوب و محبوب بشر قرار بگیرد اوست . به گونه اى خدا را به انسان مى شناسانند که در انسان نوعى اشتعال ایجاد مى شود یعنى انسان برافروخته مى شود , در او عشق و حرکت به سوى آن خدا به وجود مىآید , شب زنده دارى ها به وجود مىآورد , تشنگى در روزها به وجود مىآورد که براى این خدا تشنگیها مى کشد , گرسنگیها مى کشد , شب زنده دارى ها پیدا مى کند , ( & تجاهدون فى سبیل الله باموالکم و انفسکم) & ( 2 ) مى شود , جان در راه این خدا فدا مى کند , مال در راه این خدا فدا مى کند . اصلا ارسطو قادر نیست که خدا را به این شکل به بشر بشناساند . مى گوید علة العلل . همه علتهاى دنیا در یک نقطه متمرکز مى شود . بسیار خوب در یک نقطه متمرکز بشود , آخرش چى ؟ اما آن خدایى که ما در قرآن مى بینیم , غیر از اینکه علة العلل است یا به تعبیر قرآن ( & الاول) & است , اول مطلق است , همه چیز از آنجا پیدا شده , عمده مطلب آن ( الاخر) بودنش است یعنى آن که باز به تعبیر قرآن همه اشیاء طبعا به سوى او بازگشت مى کنند و به سوى او مى روند و نهایت همه چیز به سوى اوست . ایندو از زمین تا آسمان فرق مى کنند . اینجور خدا را توصیف کردن یعنى خدا را در روبروى خلقت قرار دادن , نه تنها در پشت سر خلقت . عله العلل , خدا را در پشت سر خلقت قرار مى دهد یعنى این خلقتى که دارد همین طور حرکت مى کند , در آن عقب یک علت نهایى بوده است که این دستگاه را به وجود آورده . اما قرآن اصلا به این مطلب قناعت نمى کند , همین طور که مى خواهد بگوید در پشت سرت یک قدرت اساسى است که تو را و همه عالم را به وجود آورده است , عمده این است که مى گوید این جلوى روى تو که به آن سو دارى مى روى باز به سوى او دارى مى روى , از او آمده اى و به سوى او مى روى , و بالاتر اینکه قرآن مخصوصا اصرار دارد که بگوید همه چیز به سوى او مى رود : ( & ا فغیر دین الله یبغون و له اسلم من فى السموات و الارض) & ( 3 ) چه مى گویند اینها ؟ ! اینها غیر از دین خدا چیز دیگرى را مى خواهند و حال آنکه هر چه هست و هر که هست , بالا و پایین , تسلیم راه اوست ؟ ( & ان کل من فى السموات و الارض الا اتى الرحمن عبدا) & ( 4 ) اى بشر تو از عبودیت او مى خواهى سرپیچى کنى و حال آنکه هر که هست و هر چه هست عبد و بنده و مطیع او هستند و هر کارى که مى کنند فرمان او را مى برند ؟ این خورشید مسخر اوست و این ماه مسخر اوست و این ستارگان همه مسخر او هستند و همه چیز مسخر اوست .
خدا را به شکل بسیار زیبایى توصیف مى کند به گونه اى که او را شایسته دلبستگى بشر معرفى مى کند به طورى که سایر دلبستگیها و وابستگیهاى بشر را از بشر مى گیرد و پیوندش را با او برقرار مى کند : ( & لا اکراه فى الدین قد تبین الرشد من الغى فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن بالله فقد استمسک بالعروه الوثقى) & ( 5 ) . پیوندهاى دیگر را مى برد و این یک پیوند را متصل مى کند . به تعبیرى که امروزپسند است خدا را به صورت یک ایده مطلق براى بشر معرفى مى کند و لهذا در زندگى اجتماعى پایه و مبناى ایدئولوژى بشر قرار مى گیرد . خداى فیلسوفان اصلا چنین صلاحیتى نداشته و نمى توانسته چنین چیزى باشد . چنین منطقى که خدا را به یک شکل زیبا و به شکل شایسته ترین محبوب و شایسته ترین مطلوب معرفى مى کند از مختصات انبیاء البته به زبان قرآن یعنى از مختصات قرآن است . چرا ارسطو و افلاطون و سقراط این جور بیان نکرده اند ؟ آنها که خیلى فیلسوف و دانشمند بودند , در یک فرهنگ عظیم پرورش پیدا کرده بودند , چرا ما به چنین جمله هایى در کلمات آنها برخورد نمى کنیم ؟ چون آنها با نیروى فردى و بشرى خودشان و با قدرت فکرى خودشان سیر کرده بودند , تا این مقدار بیشتر نتوانسته بودند بروند ولى پیغمبر کسى است که از جاى دیگرى لبریز شده است . او در واقع وقتى هم که مى گوید , خودش نیست که مى گوید . وقتى که از زبان وحى مى گوید , قدرت دیگرى است که دارد به زبان او مى گوید و به زبان او مى گذارد . در واقع هستى است که با زبان او سخن مى گوید .

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  39  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله اعجاز قرآن
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد