حامی فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

حامی فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق ریشه هاى درونى تهمت

اختصاصی از حامی فایل تحقیق ریشه هاى درونى تهمت دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 16

 

ریشه هاى درونى تهمت

ریشه رفتار ناپسند و زننده تهمت را مانند بسیارى از رفتارهاى زشت دیگر، باید در رذایل اخلاقى که از عدم اعتدال قواى درونى انسان پدید مى آیند، جست.

«حسد» «ترس از مجازات» «طمع» رذایلى هستند که موجب ارتکاب این رفتار زشت از آدمى مى شوند. گاه انسان زا روى حسادت به کمالى که در دیگرى وجود دارد به متهم ساختن وى اقدام مى کند تا به این وسیله کمال او نادیده گرفته شود.

کس نخواند نامه من کس نگوید نام من جاهل از تقصیر خویش و عالم از بیم شغب

چون کنند از نام من پرهیز این ها چون خداى در مبارک ذکر خود گفته است نام بو لهب!؟

من برون آیم به برهان ها ز مذهب هاى بد پاک تر زان کز دم آتش برون آید ذهب

عامه بر من تهمت دینى ز فضل من برند بر سرم فضل من آورد این همه شور و جلب [1]

شخص گاه به سبب واهمه اى که از مجازات در برابر کرده زشت خویش دارد، به دیگرى اتهام مى زند و گاه حرص و طمع براى رسیدن به مقام و رتبه متهم، او را به تهمت وا مى دارد؛ البته توجه به این نکته ضرورت دارد که توهم و بدگمانى پدید آمده از نیروى درونى «واهمه» در تمام این موارد نقش مهمى را ایفا مى کند.

پیامدهاى زشت تهمت

تهمت آثار شومى هم براى تهمت زننده و هم براى تهمت زده شده به بار مى آورد که مى توان آنها را در دو عنوان ذیل جاى داد:

1. پیامد تهمت بر بعد معنوى انسان

در روایتى از امام جعفر صادق (ع) در این باره آمده است:

اذا اتهم المومن اخاه انماث الایمان من قلبه کما ینماث الملح فى الماء. [2]

آن گاه که مومن به برادر مومنش تهمت زند، ایمان در دل او ذوب مى شود؛ همان گونه که نمک در آب ذوب مى شود.

همان طور که از این روایت برمى آید، تهمت موجب از بین رفتن ایمان مومن مى شود.

در توضیح این مطلب باید گفت که بسیارى از اعمال انسان بر ایمان او تاثیر مى گذارد. همچنین درباره این اعمال، دو حالت «انجام» و «ترک» وجود دارد که هر دو حالت، در بعد ایمانى او موثر است. ترک واجبات از سویى و انجام گناهان از سوى دیگر، ایمان انسان را ضعیف مى کند. «ترک واجب» و «انجام حرام» را مى توان دو گونه از کفر عملى به شمار آورد که «انجام حرام» شامل «تهمت» هم مى شود و ضعف و نابودى ایمان را در پى دارد.

2. پیامد تهمت بر روابط انسانى

تهمت مایه نابودى حریم برادرى و روابط انسانى میان افراد جامعه بشرى است و جو عدم اعتماد و ترس از اطمینان را فراهم مى سازد.

امام جعفر صادق (ع) فرمود:

من اتهم اخاه فى دینه فلا حرمه بینهما. [3]

کسى که برادر دینى اش را متهم کند به او تهمت بزند، بینشان حرمتى وجود ندارد.

منظور از کلمه «فى دینه» در جمله «من اتهم اخاه فى دینه» چه تهمت زدن به «برادر ایمانى » باشد، به این صورت که کلمه «فى دینه» را صفتى براى کلمه «اخاه» بدانیم و چه متهم کردن او در امور دینى باشد، تفاوتى در ثمره زشت تهمت پدید نمى آید؛ چرا که دین الاهى مانند ریسمانى است که همه به آن چنگ مى زنند و در اثر توسل به آن با هم رابطه برادرى ایمانى برقرار مى کنند که این یوند از پیوند نسبى و سببى بسیار محکم تر است. با تهمت زدن به برادر یا خواهر دینى ، این رابطه محکم قطع مى شود.

انسان عاقل و متدینى که به مبدا و معاد اعتقاد دارد، هیچ گاه به دیگرى تهمت نمى زند. حتى اگر انسانى دین نداشته باشد، سرشت انسانى اش به او اجازه این کار را نمى دهد، مگر آن که از فطرت پاک انسانى به خوى حیوانى گرویده باشد.

با بررسى این مساله در جامعه، مشاهده مى شود که افرادى براى رسیدن به اهدافى شیطانى مى کوشند دیگران را مورد «تهمت» و «بهتان» قرار دهند؛ ولى در نهایت امر، به ذلت و بیچارگى کشیده خواهند شد.

موضع ابلیس در برابر تهمت و بهتان

تهمت و بهتان به اندازه اى زشت و زننده است که حتى شیطان هم از انجام دهنده آن دو بیزارى مى جوید. شیطان از رفتارهاى زشت و اعمال خلاف استقبال مى کند؛ ولى برخى از رفتارهاى ناروا آنقدر زشت و پلیدند که شیطان هم آنها را تایید نمى کند. یکى از این اعمال، نابود کردن


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق ریشه هاى درونى تهمت

دانلود مقاله وجدان فقهى و راه هاى انضباط بخشى به آن در استنباط

اختصاصی از حامی فایل دانلود مقاله وجدان فقهى و راه هاى انضباط بخشى به آن در استنباط دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله وجدان فقهى و راه هاى انضباط بخشى به آن در استنباط


دانلود مقاله وجدان فقهى و راه هاى انضباط بخشى به آن در استنباط

مشخصات این فایل
عنوان: وجدان فقهى و راه هاى انضباط بخشى به آن در استنباط
فرمت فایل : word( قابل ویرایش)
تعداد صفحات: 45

این مقاله درمورد وجدان فقهى و راه هاى انضباط بخشى به آن در استنباط می باشد.

خلاصه آنچه در مقاله وجدان فقهى و راه هاى انضباط بخشى به آن در استنباط می خوانید :

. انصراف ناشى از مناسبات حکم و موضوع
 توضیح این قسم را با ذکر نکاتى چند پى مى گیریم:
الف)
 درمقام ثبوت، هرحکم و موضوعى با یک دیگر تناسب دارند و گرنه هرچیزى موضوع براى هرحکمى مى تواند قرار گیرد.
ب)
 آیا درمقام اثبات، مخاطب مى تواند تناسب موضوع و حکم را آن گونه که متکلم درنظرگرفته، کشف کند؟ در پاسخ باید گفت: این کشف و اثبات نسبت به نصوص شرعى به صورت موجبه جزئیه، امکان پذیر است.
توضیح:
 بى گمان در برخى موارد، نمى توان میان موضوع و حکم، تناسب سنجى کرد.
درموارد دیگر که مى توان تناسبى را سنجید این سنجش به دو صورت فرض مى شود:
سلیقه اى و ارتکازى.
درسلیقه اى مخاطب بنابر سلیقه و دیدگاه خود به سنجش تناسب مى پردازد و درنتیجه،درذهن خود، موضوع متناسب با حکم را به گونه اى خاص تعریف مى کند و مى پنداردشارع نیز همان را موضوع قرارداده است. این تناسب سنجى الزاما با واقعیت منطبق نیست زیرافرض اشتباه بودن دیدگاه مخاطب که پایه سنجش قرار گرفته است منتفى نیست.
در تناسب سنجى ارتکازى، سنجش با تکیه بر ارتکاز عقلایى انجام مى گیرد و از آن جا که ارتکاز عقلایى فراگیر است و اختصاص به فرد یا افراد خاصى ندارد، لحاظ آن از سوى هرکس که گفتگو مى کند، لازم مى نماید و گرنه از انتقال دادن مراد خویش،بازمى ماند.
براین اساس، فرض خطا درسنجش هایى از این دست بى معنا است. البته اگرمخاطب درارتکاز شناسى به خطارود و سلیقه خویش را ارتکاز عقلایى بپندارد، احتمال خطا پدید مى آید.

ج)
 معیار تمایز بخش میان تناسب سنجى سلیقه اى و ارتکازى چیست؟ پاسخ این که درتجزیه و تحلیل سنجش ارتکازى، دولایه از معرفت شکل مى گیرد: یکى اقدام به سنجش که درنتیجه آن، موضوع به گونه خاصى دیده مى شود و دوم پیدایش این تلقى درانسان که آنچه مى یابد و جدانى و درنتیجه فراگیر است. درسنجش سلیقه اى نیز گاه این پندار که سنجش فراگیر است پدید مى آید ولى این حکم کردن به فراگیرى برپایه وجدانى بى پیرایه نیست بلکه براساس گمانى آمیخته با شک، شکل مى گیرد.
د)
 گاه یک واژه به حسب وضع در قلمروى خود مصادیقى خاص را پوشش مى دهد اماآنگاه که موضوع حکم قرار مى گیرد به اقتضاى تناسب حکم و موضوع، نمى تواند همه مصادیق یاد شده را در برگیرد بلکه از برخى انصراف پیدا مى کند.
از چنین انصرافى به انصراف ناشى از مناسبات حکم و موضوع تعبیر مى شود.
ه)
 درهرسه قسم انصراف عارضى، سخن از ارتکاز در میان است. باید دید چه تفاوتى مرزهاى این سه را از یک دیگر جدا مى سازد.
ارتکاز مطرح در دو قسم اول عبارت ازیک حکم ارتکازى با موضوعى خاص است که دروراى موضوع و حکم منصوص و با قطع نظر از تناسب موجود میان آن دو، وجوددارد.
فقیه با رجوع به وجدان خویش این ارتکاز را درمى یابد و با مقایسه میان حکم منصوص وحکم مرتکز، وملاک قراردادن دومى، به انصراف دست مى یابد درحالى که در قسم سوم(انصراف ناشى از مناسبات حکم و موضوع) وجود حکمى ارتکازى از سنخ حکم منصوص که در قسم اول وجود دارد یا مخالف با آن که در قسم دوم وجود دارد دروراى حکم منصوص مطرح نیست. آنچه وجود دارد، احکامى است که وجدان انسان دربرخورد با موضوع و حکم و تناسب سنجى میان آن دو صادر مى کند و چون این احکام عام هستند، شارع نیز به آنها توجه نشان مى دهد. مثلا اگر دلیل به ضرورت تعفیر نسبت به ولوغ سگ حکم کرده است، این حکم براساس مناسبت حکم و موضوع اختصاص به اناء دارد و هیچ گاه ظرف پارچه اى را که در آن آب جمع شده است دربرنمى گیرد چه آن که حکم، تناسب با آن ندارد هرچند ولوغ لغتا نسبت به آن صدق کند.
گاه یک نص، واجد هرسه سبب انصراف مى شود مانند الماء مطهر که از یک سو، به سبب وجود این حکم ارتکازى که آب طاهر مطهر است، انصراف به آب طاهر پیدا مى کندو از سوى دیگر، به سبب ارتکاز دیگرى که آب نجس را مطهر نمى داند، ازاین آب انصراف مى یابد و از جهت سوم، ازاین نظر نیز که حکم مطهر بودن، مناسب با آب طاهراست، نه نجس، انصراف پدید مى آید.
گفتنى است همواره به همراه وجود ارتکاز مطرح در قسم اول، ارتکاز در قسم دوم نیزوجود پیدا مى کند یعنى اگر ارتکاز، حکمى را براى یک یا تعدادى از مصادیق یک عنوان،ثابت دانست قطعا همین ارتکاز حکم را نسبت به غیر آن مصادیق، ثابت نمى بیند. مثلا اگرارتکاز، مطهر بودن را براى یک مصداق از آب(یعنى آب طاهر)ثابت دید براى آب نجس،دیگر آن را طاهر نمى داند. ولى عکس این موضوع صادق نیست یعنى درمواردى، قسم دوم بدون قسم اول، وجود پیدا مى کند. درمثالى که قبلا براى قسم دوم آوردیم، این موضوع قابل تصور است.

تفاوت منشا انصراف در دو انصراف عارضى و غیر عارضى
درانصراف عارضى، منشاانصراف، امرى وجدانى است زیرا منشا انصراف ارتکاز است و ارتکاز آن گونه که پیداست یافته هاى جاى گرفته درنهاد آدمى است برخلاف انصراف غیر عارضى که منشا انصراف درآن را عادت ها یا استعمالات عرفى و شرایط ویژه محقکق شده درخارج، تشکیل مى دهد. دراین انصراف، تنها اذعان به تحقق انصراف، وجدانى است که درهر مورد، فقیه آن را درمى یابد.
بدین سان انصراف عارضى انصرافى تماما وجدانى، وانصراف غیر عارضى نیمه وجدانى است. درانصراف عارضى، منشا انصراف و اذعان به آن وجدانى هستند و درغیرعارضى، انصراف، ریشه دربیرون دارد و تنها اذعان به آن وجدانى است.
با توجه به آنچه گذشت مى توان انصراف عارضى را انصراف متکى برارتکاز، وانصراف غیر عارضى را انصراف متکى برعرف و عادت یا شرایط بیرونى خواند.
تا به حال بحثى در تفکیک میان اقسام سه گانه یادشده، صورت نگرفته است.مشخص نبودن مرزهاى این سه قسم انصراف، خلط ى را در برخى از کلمات پدید آورده است به گونه اى که پاره اى از عالمان، تعبیر مناسبات حکم و موضوع را در موارد قسم اول یا دوم به کار گرفته اند.
انصراف بدوى
 انصراف بدوى نامى است که برانصراف هاى غیر معتبر اطلاق شده است.ملاک بدوى بودن، گذشتن ذهن از انصراف و یا به عبارت دیگر پا برجا نماندن انصراف درذهن است.
انصراف بدوى دردو مورد اطلاق مى شود:
الف)
 انصراف ناشى از چیرگى وجود.
ب)
 انصرافى که درنتیجه مناسبات حکم و موضوع از بین رود.
همان گونه که گاه در اثر مناسبات حکم و موضوع، یک لفظ به موردى خاص انصراف پیدامى کند که ما آن را قسم سوم از انصراف عارضى برشمردیم گاه انصراف یک لفظ درنتیجه مناسبات حکم و موضوع از بین مى رود. با این توضیح که گاه فقیه درابتدا انصراف را براى لفظ تصور مى کند، ولى پس از دقت درمناسبات حکم و موضوع، آن را از میان رفته مى بیندلذا این نوع انصراف، بدوى خوانده مى شود.
فقه اهل بیت فارسى ، شماره 21 ، ص 70

بخشی از فهرست مطالب مقاله وجدان فقهى و راه هاى انضباط بخشى به آن در استنباط

نقش انصراف در استنباط و ضوابطى در باره آن
آیا وجدانیات فقهى ضابطه پذیرند؟
آیا ضابطه مند کردن وجدانیات فقهى لازم یا مفید است؟
نگاهى به پیدایش و تاریخ تطور انصراف
مرحله اول: پیدایش انصراف
مرحله دوم: پیدایش واژه هایى چند
 اضافه کردن انصراف به اطلاق
مرحله سوم: حرکتى نو در بازگشایى پرونده انصراف و بازشناسى جایگاه آن در اصول واستنباط
ویژگى هاى مرحله سوم
 الف ) جداسازى دو انصراف ناشى از غلبه و ناشى از استعمال
ب) وضعیت بررسى انصراف دراصول
 1. جایگاه اصولى بحث
2. وضعیت کیفى و کمى بحث انصراف در اصول
ج) تفاوت گذارى نظرى میان عموم و اطلاق در برابر انصراف
 د) توجه به انصراف ناشى از مناسبات حکم و موضوع
اقسام انصراف
اقسام انصراف غیر عارضى
انصراف ناشى از چیرگى وجود
1/1- توضیح و تعریف انصراف ناشى از غلبه
1/2- بررسى اعتبار انصراف ناشى از غلبه
دلیل قائلان به عدم اعتبار
نقد و بررسى:
1/3- اقسام انصراف ناشى از غلبه
2.انصراف ناشى از فزونى استعمال
 2/1- توضیح
2/2- بررسى اعتبار
2/3- اقسام انصراف ناشى از فزونى استعمال
3. انصراف ناشى از شرایط ویژه و تبدیل مصداق به شان نزول
3/2- بررسى اعتبار
4. انصراف ناشى از نبود برخى از مصادیق در زمان صدور
4/2. اقسام
اقسام انصراف عارضى
1.انصراف ناشى از ریشه دارى حکم در ارتکاز عقلایى
الف) حکم ارتکازى از نوع ارتکاز عقلایى باشد
ب) حکم ارتکازى از نوع ارتکاز متشرعى باشد
3. انصراف ناشى از مناسبات حکم و موضوع
تفاوت منشا انصراف در دو انصراف عارضى و غیر عارضى
انصراف بدوى


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله وجدان فقهى و راه هاى انضباط بخشى به آن در استنباط

دانلود مقاله نشانه هاى ظهور

اختصاصی از حامی فایل دانلود مقاله نشانه هاى ظهور دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله نشانه هاى ظهور


دانلود مقاله  نشانه هاى ظهور

 

مشخصات این فایل
عنوان:  نشانه هاى ظهور
فرمت فایل : word( قابل ویرایش)
تعداد صفحات: 24

این مقاله درمورد نشانه هاى ظهور می باشد.

خلاصه آنچه در مقاله نشانه هاى ظهور می خوانید :

مسجد شدن قبرستانها:
یکى دیگر از نشانه هایى که براى ظهور امام عصر ـ ارواحنا فداه ـ به صورت کلى مطرح شده است، تبدیل گورستانها به مسجد است در این باره به حدیثى از رسول خدا ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ توجه نمایید:
در حدیث معراج آمده است:
یا محمّد از جمله عطاهایى که بر تو مرحمت فرمودیم آن که آشکار خواهم کرد از نسل تو یازده امام که همه ایشان از نسل دختر تو فاطمه اند و آخرین ایشان مردیست که عیسى بن مریم در عقب سر او نماز خواهد خواند و پر مى کند زمین را از عدل و داد بعد از آنکه از ظلم و جور لبریز شود.
آنگاه رسول خدا ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ به درگاه الهى عرضه داشت:
در چه زمانى خواهد بود.
جواب فرمود:
یا محمّد هنگامى که علم از بین رود و ظاهر شود جهل و کشتار بسیار گردد و کم شوند علماء و فقهاء حقیقى و بسیار شوند شاعران و امّت تو گورستانها را مسجد سازند([33]).

سیلاب رود فرات:
یکى از نزدیک ترین نشانه هاى ظهور مهدى آل محمد ـ علیهم السلام ـ  جارى شدن سیلاب فرات در شهر کوفه است.
عن أبی عبداللّه ـ علیه السلام ـ : سنة الفتح ینشق الفرات حتّى یدخل ازقة الکوفة([34]).
امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمودند: در سال ظهور آب فرات طغیان کرده به گونه اى که وارد کوچه هاى تنگ کوفه مى شود.
قال ابن عباس: یا أمیرالمؤمنین ما اقترب الحوادث الدالّة على ظهوره؟ فدمعت عیناه وقال: إذا فتق بثق فی الفرات فبلغ ازقة الکوفة فلیتهیأ شیعتنا للقاء القائم([35]).
ابن عباس مى گوید: به امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ عرض کردم: نزدیک ترین حادثه که حکایت از ظهور خواهد داشت چیست؟ پس آنگاه چشمانش اشک آلود شد و فرمود: هرگاه شکافى بر کنار رود فرات ایجاد شود و به کوچه هاى کوفه رسد، آنگاه شیعیان ما آماده ملاقات قائم باشند.
  نزول بارانهاى پیاپى:
هر انسان با ایمانى در این واقعیّت، ذرّه اى تردید به خود راه نمى دهد که قطرات باران به اراده و خواست و طبق قانون خدا بر زمین فرو مى بارد و این فرمان فرماى هستى است که قوانین طبیعى را چنین تدوین نموده است:
(وهو الذی أرسل الرّیاح بشراً بین یدی رحمته وأنزلنا من السماء ماءً طهورا)([36]).
او کسى است که بادها را بشارت دهندگان از رحمت خویش مى فرستد و ما از آسمان آب پاک نازل مى کنیم.
لکن این قوانین در واکنش به کردارهاى ناهنجار چهره اى دیگر به خود گرفته و به فرمان خداوند در صدد تنبیه برمىآیند. از آن جمله تغییر در نطام بارش  و وزش هاست. که در آخرالزمان دستخوش تحولاتى مىشوند. که در روایات بدان اشاره شده است؛ ما نیز برخى از آنها اشاره مىکنیم:
یکى از نشانه هاى ساعة (ظهور امام زمان ارواحنا فداه) آن است که باران گرم مىبارد([37])
بیاید بر مردم زمانى که آسمان ببارد و زمین نروید([38])
 برپا نشودساعة (ظهور) تا ببارد بر مردم بارانی که خانه هاى گلى باقى نماند و گل خانه هاى موئین شسته شود ـ چادرهاى صحرائیان ـ ([39])
البته تذکر این نکته ضرورى است که منظور از ساعة زمان ظهور امام زمان ارواحنا فداه است که در روایات بدان تصریح شده است.

  پیدایش مدعیان پیامبرى و امامت
اعتقاد به نبوت و امامت در جامعه ى مسلمین همیشه به عنوان یک عقیده ى راسخ از زمان پیامبر و امامان نور ـ علیهم السلام ـ مطرح بوده است و آنقدر معروف و مشهور بوده که کسى از مسلمانان هیچ گاه جرأت انکار آن را نداشته است به خاطر استوارى این واقعیت عقیدتى و دینى در جامعه ى اسلامى بود که در تاریخ اسلام، از یک سو با شخصیتهایى روبرو مى شویم که طرفداران افراطى آنان براى پیشرفت دنیوى و سیاست خویش، آنان را به عنوان مهدى نجات بخش یا پیغمبر خدا مطرح ساخته اند و از دگر سوى با عناصرى آشنا مى شویم که بر اثر انگیزه هاى جاه طلبانه و خیال قدرت و شهرت، به دروغ ادّعاى مهدویّت و نبوّت نموده اند شمار این افراد با توجه به آمارها به بیش از 50 نفر رسیده است که بیشتر آنها ادّعاى مهدویّت داشته اند و گفته اند مائیم همان مهدى موعود که قرآن نوید آمدنش را مى دهد و چون اکثر آنان ادّعاى مهدویّت و امامت داشته اند ما در این زمینه سخن مى گوئیم کسانى که در تاریخ بدین عنوان شهرت یافته اند به اعتبارى بر سه گروه قابل تقسیم اند.
1 ـ کسانى که دیگران بر اساس انگیزه هاى خاص آنان را مهدى نجات بخش خواندند مانند محمّد حنفیّه فرزند امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ و زید فرزند امام سجّاد ـ علیه السلام ـ  و محمّد بن عبداللّه محض فرزند امام سجاد ـ علیه السلام ـ .
2 ـ کسانى که با انگیزه هاى جاه طلبى و قدرت خواهى چنین ادّعایى نموده اند و این گروه بسیارند از جمله ى آنها، مهدى عبّاسى فرزند منصور دوانیقى است.
3 ـ کسانى که طبق نقشه ى استعمار و به اشاره ى بیدادگران، به چنین ترفندى دست یازیدند و بى شرمانه خود را مهدى نجات بخش معرفى کردند از جمله ى آنها بنیانگذار بهائیّت، على محمّد باب را مى توان نام برد.

بخشی از فهرست مطالب مقاله نشانه هاى ظهور

خروج سفیانى
 شخصیّت سفیانى (تفکّرات، رفتار)
 فتنه گرى سفیانى
 سفیانى در عراق
 سفیانى در حجاز
 سفیانى و نداى آسمانى
 شکست سفیانى
خروج حسنى
 خروج یمانى
 کسوف و خسوف
 پر شدن زمین از ظلم و جور
 شهادت نفس زکیّه
 غریو آسمانى
وقوع جنگ هاى بزرگ
 حوادث طبیعى
زلزله:
مسجد شدن قبرستانها:
سیلاب رود فرات:
  نزول بارانهاى پیاپى:
  پیدایش مدعیان پیامبرى و امامت

 

 

 


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله نشانه هاى ظهور

مقاله در مورد انگیزه هاى مخالفت با حکومت علوى

اختصاصی از حامی فایل مقاله در مورد انگیزه هاى مخالفت با حکومت علوى دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله در مورد انگیزه هاى مخالفت با حکومت علوى


مقاله در مورد انگیزه هاى مخالفت با حکومت علوى

لینک پرداخت و دانلود در "پایین مطلب"

فرمت فایل: word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

تعداد صفحات: 53

 

 

فهرست:

 

مقدمه

حسادت ورزى و برترى جویى نسبت به خاندان پیامبر

کینه توزى و انتقامجویى اعراب و قریش

هواپرستى و خودخواهى

عدم تحمل عدل علوى

جنگ جمل و انگیزه هاى برپاکنندگان آن فزون طلبى و امتیازخواهى انگیزه واهى خونخواهى عثمان ریاست طلبى، انگیزه اصلى شورش ناکثین سوداى تشکیل امپراطورى اموى، انگیزه اصلى معاویه

پى نوشت ها

 

امام على بن ابى طالب(ع)، علاوه بر خلافت و جانشینى منصوص از رسول گرامى اسلام(ص)، پس از کشته شدن خلیفه سوم، در تاریخ بیست و پنجم ذى حجه سى و پنج هجرى (ششصد و چهل و چهار میلادى)[1]، با همه استنکافش از پذیرفتن حکومت و خلافت، با اقبال عمومى و اصرار آنان براى پذیرش منصب حکومت ظاهرى، مواجه شد، و با بیعت آنان و در رأس همه، بیعت اصحاب پیامبر از مهاجران و انصار، عملاً متصدى امر حکومت و خلافت بر مسلمانان گردید.

در باره حکومت ظاهرى امام على(ع) و به تعبیر دیگر، حکومت علوى، چند مسأله از مسلّمات تاریخى است.


دانلود با لینک مستقیم


مقاله در مورد انگیزه هاى مخالفت با حکومت علوى

دانلود مقاله کامل درباره باروری هاى مصنوعى و حکم فقهى آن

اختصاصی از حامی فایل دانلود مقاله کامل درباره باروری هاى مصنوعى و حکم فقهى آن دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله کامل درباره باروری هاى مصنوعى و حکم فقهى آن


دانلود مقاله کامل درباره باروری هاى مصنوعى و حکم فقهى آن

 

 

 

 

 

 

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل: Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

تعداد صفحه :13

 

بخشی از متن مقاله

باروریهاى مصنوعى و حکم فقهى آن

سپاس خداوند، پروردگار جهانیان را که انسان را از نطفه اى آمیخته بیافرید و او را بیازمود و شنوا و بینایش کرد. و این پدیدار شدن از نطفه را سنتى پایدار قرارداد که هرگز در آن تغییرى یا براى آن جایگزینى نخواهى یافت.

درود و صلوات بر پیامبر خاتم و رسول گرامى او که فرمود: «نکاح سنت من است، هر که از این سنت روى برتابد از من نیست.» هم درود بر خاندان پاک و پیراسته او.

لقاح خارج رحم، یا تولید انسان بیرون از رحم، بدون آمیزش مشروع یا نامشروع و همچنین تولید درون رحمى انسان، از طریق کاشتن یا تلقیح، از مسائل نوخاسته اى است که به اقتضاى گذر زمان و دگرگونى دوران روى کرده است.

تاسیس اصل پیش از هر سخنى در این باره، باید «اصل»ى را بنیان نهاد، تا در صورت کامل نشدن دلیلى اجتهادى از کتاب یا سنت و به هنگام شک در حکم، مرجع و پناهگاه باشد.

در این باره، شاید گفته شود: از همه مباحث گوناگونى که به فروج و دماء و بلکه به نسب بر مى گردد، چنین بر مى آید که مذاق شرع مطهر، عنایت ویژه و مراقبت خاص بر فروج و دماء بى هیچ تجرى و تساهلى است، چونان که این حقیقت، از دلیلهاى نکاح، طلاق، عده، ولد ناشى از شبهه، و حدود (که در همه آنها جانب احتیاط رعایت شده) به خوبى استفاده مى شود. بر این پایه، در این جا نیز، آنچه اصل است همان «احتیاط» است و بنا بر این، اگر حکم مواردى که از آنها بحث مى کنیم، به کمک دلیلهایى روشن ثابت شد، همان را مى پذیریم و بدان خرسند مى شویم و اگر ثابت نشد، در صورتى که قائل به جایز نبودن نشویم، دست کم، احتیاط را خواهیم پذیرفت.

اما در برابر این دیدگاه، گفته مى شود: احتیاط، در بسیارى از موارد، خود خلاف احتیاط است. خداوند درقرآن کریم مى فرماید: «قل ءذالله اذن لکم ام على الله تفترون». این در حالى است که از دیگر سوى، حکم به جایز نبودن یا بازداشتن مردم از آنچه جایز و حلال است، آن هم به استناد احتیاط، مى تواند مصداقى از این آیه باشد. بر این پایه، چونان که بیشتر اصحاب نیز بر این نظرند، اصل در این جا اباحه و جواز است، تا زمانى که حرام بودن، یا جایز نبودن، ثابت شود، چه، خداوند بندگان خویش را در گشایش گذاشته و آن سان که مى دانید، دشوارى را بر آنان ننهاده است.

بیان محل نزاع در مرحله نخست، سخن از این است که آیا تهیه مواد از مرد و زن یا از مرد، جایز است یا نه، بى نیاز از توضیح مى نماید که نطفه از دو عنصر تشکیل مى یابد: یکى جزئى از منى مرد است که نام اسپرم را بر آن نهاده اند و دیگرى جزئى از زن که بدان «اوول» گویند. اسپرم به فراوانى در منى وجود دارد و همه اسپرمها براى رسیدن به جایگاهى آرام و استوار، یعنى همان که از پهلوى زن بیرون مى آید، بر یکدیگر پیشى مى گیرند. با ورود «اسپرم» به «اوول»، نطفه شکل مى گیرد و در شرایط ویژه اى از نظر حرارت، آمادگى و تغذیه، به تدریج کامل مى شود و صورت علقه و مضغه به خود مى گیرد و سپس صورتهاى بعدى، تا به شکل انسانى کامل در مى آید.

از آن جا که عناصر زنده موجود در منى، یعنى همان اسپرم، به سرعت خراب نمى شود و بیش از چهل و هشت تا هفتاد و دو ساعت مى ماند، مى توان آن را از راه آمیزش مشروع و عزل، یا به کمک دستگاههاى پزشکى و بدون نیاز به استمنا به دست آورد، همان گونه که «اوول» زن را هم مى توان به کمک همین دستگاهها بیرون آورد. از این روى، در این باب نیازى بدان نداریم که براى بازشناخت حلال از حرام سخن به درازا بکشانیم.

پس از تهیه این دو ماده، گاه سخن در خود ترکیبى است که بیرون از رحم با نزدیک کردن یا روى هم ریختن این دو در شرایط مناسب و همانند با شرایط درون رحم، شکل مى گیرد و به کمک این شرایط مساعد، فعل و انفعال میان «اسپرم» و «اوول» صورت مى پذیرد و این دو با هم ترکیب مى شوند و هسته آغازین زندگى انسان را به وجود مى آورند، گاه نیز سخن در تلقیح اسپرم در اوولى است که در رحم پدید آمده و البته خود این تلقیح، ممکن است در رحم صورت گیرد و در نتیجه نطفه در همان درون رحم، تشکیل شود و همان جا سیر کامل شدن خود را در پیش گیرد و ممکن است بیرون رحم باشد و نطفه در بیرون تشکیل شود.

آنچه از دستگاههاى پزشکى ساخته و برآمده است، همین کار یا حفظ همین مرکب و شرایط لازم براى ادامه حیات آن، تنها در چند روز اندک و پس از آن کاشتن نطفه به وجود آمده، در رحم است. اگر رحم، این نطفه را بپذیرد مراحل زندگى یکى پس از دیگرى مى گذرد و نطفه کمال مى یابد تا هنگامى که نوزادى مى شود و به دنیا مى آید، هر چه شمار روزهاى زندگى این مرکب در بیرون رحم بیشتر شود، پذیرش آن دررحم دشوارتر و برگشت دادن آن آسان تر مى شود.

در چهارچوب شناخت اسرار و رموز پنهان در نظام آفرینش، هیچ اشکالى در جایز بودن این ترکیب در بیرون رحم و پس از تهیه آن دو عنصر آغازین از زن و مرد وجود ندارد؛ چرا که هیچ کدام از عنوانهایى که در شرع حرام هستند، بر این فرایند ترکیب کردن، صدق نمى کنند، خواه آن دو عنصر از یک زن و شوهر تهیه شده باشد، خواه از یکى از آنها با فردى بیگانه و خواه از دو ازدواج نکرده بیگانه.

البته، اصل بحث در جایز بودن، یا نبودن کاشتن آن مرکب، یا آن نطفه اى که انسانى خواهد شد، در رحم یک زن براى پروراندن آن و یا در تلقیح آن مرکب در رحم است. بنا بر این، باید صورتهاى مساله را از هم جدا کرد و در هر یک جداگانه سخن گفت. گونه هایى که تصور مى شود، افزون بر ده گونه است که از ضرب احتمالهاى ممکن در مورد دو جزء نخستین و محل گرفتن آنه، در احتمالهاى ممکن در مورد محل کاشتن، یا زنى که مرکب نخستین در رحم او کاشته مى شود به دست مى آید و این افزون بر احتمالها یا صورتهاى ممکن براى تلقیح جزء گرفته شده از مرد در جزء مربوط به زن، در رحم و یا خارج رحم است. اینک به هر یک از این صورتها مى پردازیم و حکم آنها را بر مى رسیم:

گونه اول و دوم: این که آن ترکیب به دست آمده، از زن و شوهر باشد، اما از آن جایى که به سبب ضعف یکى از آنه، یا هر دوى آنه، به دست آوردن ترکیب از راه آمیزش حلال ممکن نبوده، و از آن سوى، هیچ نقصى در منشا حیات انسانى اجزاى زنده موجود در آب بیرون آمده از پشت مرد، یا پهلوى زن وجود نداشته، ماده لازم از زن و شوهر گرفته شده و سپس در لوله آزمایش ترکیبى از آنها ایجاد گردیده و همین ترکیب که در خارج رحم به وجود آمده، در رحم کاشته شده و رحم آن را پذیرفته و رشد داده است، تا به صورت نوزادى در آید. در این جا هیچ اشکال و شبهه اى در جایز بودن وجود ندارد؛ چه، نه هیچ عنوانى از عنوانهاى حرام از قبیل: زنا یا ریختن نطفه در رحم حرام و یا جاى دادن نطفه در چنین رحمى ص بر این کار صدق مى کند و نه این کار با پاکدامنى و نگاه داشتن دامن و سفارشهایى از این دست که در روایات آمده است، ناسازگارى دارد.

البته در همین جا ممکن است لوازم عمل کاشت از قبیل نگاه یا به کار بردن علاج جایز براى پزشک شمرده شود، بویژه در جایى که با بیمار خود، همجنس باشد، یا حلال بودن شرعى از ناحیه کسى که کار کاشت را انجام مى دهد وجود داشته باشد. تلقیح جزء گرفته شده از مرد در جزء به وجود آمده در رحم زن، در خارج رحم نیز همین حکم را دارد و جایز است و به همان دلیل که گفتیم در آن اشکالى نیست.

در دو گونه یاد شده، زن و مرد پدر و مادر نوزاد و او فرزند آنان است و همه احکام مترتب بر یک ولادت پاک، از قبیل: نسب، ارث و محرم بودن، در این جا نیز تحقق دارد، هر چند شکل گرفتن جنین در رحم زن از راه آمیزش طبیعى صورت نپذیرفته است. گونه سوم و چهارم: گرفتن دو عنصر لازم از زن و شوهر و ترکیب آنها در خارج و سپس کاشتن جنین در رحم غیرهمسر، به عنوان اجاره کردن آن رحم، خواه زنى که جنین در رحم او کاشته مى شود شوهردار باشد، یا بى شوهر. چنین مى نماید که این کار در هر دو صورت یاد شده، جایز است؛ چرا که هیچ کدام از عنوانهاى حرام بر فرایندى که صورت پذیرفته، یعنى گرفتن اسپرم و اوول، ترکیب آن دو در خارج و کاشتن آن در رحم، صدق نمى کند؛ چه جاى دادن جنین در رحم زنى بیگانه، نه مصداق زناست، نه مصداق ریختن نطفه در رحمى که بر مرد حلال نیست و نه مصداق جاى دادن نطفه در چنین رحمى؛ زیرا روایات رسیده در این باب تنها به آمیزش نامشروع نظر دارند.

چونان که از این مساله بحث خواهیم کرد، در هر یک از دو فرض یادشده، فرزند از آن مرد و زنى است که اسپرم و اوول از آنها گرفته شده است، نه از آن زنى که جنین را در رحم او جاى داده اند، یا از آن شوهر آن زن (در این فرض که شوهردار بوده است) و نه از آن او و مردى که اسپرم را از وى گرفته اند.

دلیل این حکم نیز آن است که ملاک نسب، حتى در موارد ولادت حرام، تنها جنینى است که از دو جزء متعلق به مرد و زن پدید آمده است. براى نمونه، فرزند زن و مرد زناکار در عرف، فرزند آنها شمرده مى شود و برخى از احکام شرعى همانند نفقه و حضانت نیز مشروط بر این که مرد معلوم و نسبت طبیعى فرزند به او نیز به طریقى همانند ارتباط نداشتن زن با غیر او، محرز باشد، بر آن مترتب شده است، هر چند پاره اى از احکام و آثار شرعى، بنا بر دیدگاهى که از نظر نگارنده حق است، بر آن مترتب نباشد. به هر روى، زنى که جنین را در رحم مى پروراند (فراش) یا مردى که به زن خرجى مى دهد، هیچ سزامند دو عنوان: «مادرى» و «پدرى» نمى شوند، مگر آن که صاحب نطفه باشند، چونان که این حقیقت امروزه در علوم تجربى ثابت شده و هم مى توان آن را از روایات باب عزل، باب عده، استبراء کنیزان (که هر دو براى پرهیز از اختلاط آبها واجب شده است) و همچنین روایات زمان همبستر شدن و تاثیر آن در سالم بودن، یا عیب و کاستى داشتن نوزاد بیرون کشید. به خواست خداوند در ادامه نوشتار، در این روایات خواهیم نگریست.

در مسالک الافهام کاظمى، در ذیل آیه: «حرمت علیکم امهاتکم و بناتکم و اخواتکم و عماتکم و خالاتکم و بنات الاخ و بنات الاخت.»

چنین آمده است: «این [تحریم موجود در آیه]، تحریم نسبى است و درباره آن، هیچ اختلافى میان امت نیست. این تحریم، در عقد صحیح، در نفس الامر، یا نزد فاعل و یا در صورتى که ناشى از شبهه باشد، تحقق مى پذیرد؛ چرا که از دیدگاه م، نسب ناشى از شبهه در حکم صحیح است. اگر هم نسبت ناشى از زنا باشد، همانند آن که دخترى از زنا پدید آید، اصحاب ما همه بر این اجماع دارند که آن نیز چنین حکمى دارد. ابوحنیفه هم به این دیدگاه گراییده است.

بدین لحاظ که حقیقت «دختر بودن» در این جا وجود دارد؛ چه، دختر مرد، آن است که از منى او، به وجود آمده باشد. [اگر نفى برخى احکام شرعى دختر بودن را از این فرزند اشکال آورند، گوییم:] نفى پاره اى از احکام شرعى، همانند میراث، در مورد چنین دخترى، نفى حقیقت دختر بودن او براى مرد را ایجاب نمى کند.

دلیل دیگر ظاهر آیه: «ان امهاتهم الا اللائى ولدنهم» است که «مادر» را به گونه مطلق و به صیغه حصر، تنها کسى دانسته است که فرزند را زاده است.

بر پایه این استدلال، دخترى که [از رابطه نامشروع] به دنیا آمده «دختر» [زنى که از او متولد شده و نیز دختر مردى که با آن زن آمیزش کرده است] مى باشد، بلکه حقیقت «دختر بودن»، «مادر بودن» و «خواهر بودن» در این جا [براى طرفهاى نسبت] ثابت است، هر چند که پاره اى از احکام شرعى نفى شده باشد؛ بنا بر این چنین دخترى بر مردى که نطفه از اوست و بر دیگر مردانى که در شمول آیه جاى مى گیرند، حرام مى شود. در کل، حکم این دختر، حکم دخترى است که در پى عقدى صحیح نطفه اش بسته شود. شافعى تحریم را در این صورت نفى کرده و جایز دانسته است مردى که دختر از منى او پدید آمده است، با آن دختر ازدواج کند و با او همبستر شود.

نظر مالک همین است و دلیل آن نیز این که: چنین دخترى در شرع از آن مرد نیست؛ چرا که فرمود: «الولد للفراش» و این اقتضا مى کند که نسب تنها به «فراش» منحصر باشد، در حالى که در این جا فرض این است که فراش تحقق ندارد؛ بنا بر این هیچ تحریمى میان آن دختر با آن مرد ثابت نمى شود. این حکم، در خور درنگ است؛ چه نفى برخى از احکام شرعى، ایجاب نمى کند که به حسب لغت عنوان «بنت» بر آن دختر صدق نکند، در حالى که مدار تحریم صدق لغوى عنوان است و این چیزى است که، آن سان که دانستید، [در مساله مورد بحث] ثابت است.

گونه پنجم، ششم، هفتم و هشتم: جزء نخست [اسپرم] از مرد گرفته شود و در اوولى که در رحم یک زن بیگانه و به سبب تحریک مصنوعى آن ایجاد شده است، تلقیح شود، خواه زن شوهردار و خواه بى شوهر باشد و خواه مرد معلوم و معین و خواه نامعلوم و نامعین.

شاید گفته شود: بر چنین تلقیحى، جاى دادن نطفه در رحمى که بر مرد حرام است، صدق مى کند و با پاکدامنى و نگهداشتن دامن ناسازگارى دارد و از این روى حرام است. اما دقتى بیشتر در صورت مساله این شبهه را از جان مى برد؛ چه، تلقیح در این ج، نه به ریختن منى مرد در رحم زن، بلکه به این است که منى تجزیه و از میان اسپرمهاى فراوان موجود در آن، اسپرمى که زنده و سالم و برخوردار از شرایط لازم براى ماندن است، گزینش و هر گونه میکروبى از آن زدوده و سپس همین اسپرم گزیده، در جزئى که در رحم پدید آمده است، آن هم در فضایى بیرون از رحم تلقیح شده و این، به معناى ریختن منى دررحم و جاى دادن نطفه در آن نیست، مگر این که گفته شود: «نطفه» همه و همچنین جزء به جزء اجزاى موجود در منى را بر مى گیرد و «استقرار دادن» نیز، اختصاصى به استقرار از راه طبیعى ندارد و اطلاق «من اقر نطفته فى رحم یحرم علیه» این صورت را هم در بر مى گیرد.

اما در پاسخ باید گفت: نخست آن که: اثبات چنین چیزى دشوارتر است، تا دریا را به کفچه پیمودن و دیگر آن که: این روایت، به زنا بر مى گردد و به آن نظر دارد.

از آنچه گفتیم، حکم فرزند به وجود آمده از این تلقیح نیز روشن مى شود و آن این که فرزند پاک است و پدر و مادر او، مرد و زنى هستند که اسپرم و اوول از آنها بوده است. البته این حکم مشروط به آن است که مرد معلوم و معین باشد، اما اگر معین نباشد، فرزند تنها به مادر، یعنى همان زنى که جنین را در شکم خود پرورانده و او را زاییده است، نسبت داده مى شود، نه به مردى که اسپرم را از او گرفته اند. هیچ اشکالى هم در این وجود ندارد؛ چرا که فرزند در این ج، تنها «ناشناخته پدر» است، نه آن که بى پدر، یا داراى پدر نامشروع باشد.

گونه نهم و دهم: اسپرم از مرد گرفته و با اوول یک زن بیگانه، که شوهردار است، ترکیب گردد و جنینى که از این راه شکل گرفته، در رحم همسر آن مرد [مرد صاحب اسپرم] کاشته شود، یا همین صورت برقرار باشد، با این تفاوت که آن زن بیگانه بى شوهر و زنى که جنین را در رحم او جاى داده اند، نازا باشد.

گونه یازدهم و دوازدهم: اوول گرفته شده از زنى داراى شوهر، نازا با اسپرم گرفته شده از مردى بیگانه ترکیب شود و سپس جنین به دست آمده در رحم همان زن، کاشته شود.

این گونه هاى چهارگانه، حکم دو گونه یاد شده را دارند؛ یعنى این که کار جایز است، فرزند پاک است، فرزند به زن و مردى که اوول و اسپرم از آنها بوده است، و در صورت معین نبودن مرد، تنها به زنى که اوول از او بوده است، نسبت داده مى شود و احکام شرعى نسب بر آن اندازه از نسب که معلوم است مترتب مى گردد.

متن کامل را می توانید بعد از پرداخت آنلاین ، آنی دانلود نمائید، چون فقط تکه هایی از متن به صورت نمونه در این صفحه درج شده است.

/images/spilit.png

دانلود فایل 


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله کامل درباره باروری هاى مصنوعى و حکم فقهى آن