حامی فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

حامی فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

مجموعه اشعار در وصف جوان

اختصاصی از حامی فایل مجموعه اشعار در وصف جوان دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مجموعه اشعار در وصف جوان


مجموعه اشعار در وصف جوان

مجموعه اشعار گردآوری شده در وصف جوان

جهت درج در آگهی های ترحیم، تشکرنامه های تسلیت، سنگ قبر و ...

تایپ و طراحی شده در چند نوع متفاوت و قابل ویرایش


دانلود با لینک مستقیم


مجموعه اشعار در وصف جوان

فرهنگسرای مهر جوان کرج

اختصاصی از حامی فایل فرهنگسرای مهر جوان کرج دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

فرهنگسرای مهر جوان کرج


فرهنگسرای مهر جوان کرج

فرهنگسرای مهر جوان کرج

نقشه های معماری  فرهنگسرای مهر جوان به صورت اتوکد

به همراه چند فایل word حاوی مطالبی در مورد طراحی فرهنگسرا

نگاهی به بخشهای مختلف مورد نیاز در طراحی فرهنگسرا

و بررسی و تجزیه تحلیل چند فرهنگسرا در کشور

 

design.sellfile.ir


دانلود با لینک مستقیم


فرهنگسرای مهر جوان کرج

تحقیق در مورد جوان و نیروهای کنترل کننده

اختصاصی از حامی فایل تحقیق در مورد جوان و نیروهای کنترل کننده دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد جوان و نیروهای کنترل کننده


تحقیق در مورد جوان و نیروهای کنترل کننده

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 

تعداد صفحه:18

 

 

 

 

 

مقدمه ..............................................................................................  1

فصل اول : جوان و نیروهای کنترل کننده

دوران حساس جوانی ................................................................................................   1

عقل  ........................................................................................................................   3

وجدان اخلاقی ..........................................................................................................  4

آداب و رسوم اجتماعی  ............................................................................................  4

احترام به قانون  ..........................................................................................................  5

انعطاف پذیری  ..........................................................................................................  6

نماز  ..........................................................................................................................  6

ایمان عقلی و ایمان قلبی ............................................................................................  7

تربیت خانوادگی  ......................................................................................................  8

تربیت فرهنگی   ........................................................................................................  8

تربیت اجتماعی  ......................................................................................................... 9

 فصل دوم : مسئولیت جوانان

مسئولیت چهار گانه  ................................................................................................  10   

 مسئولیت روحی   ...................................................................................................  11

مسئولیت اجتماعی  .................................................................................................. 12

مسئولیت  عبودیت  .................................................................................................. 13

جوان و معنویت  ....................................................................................................  14

آثار توجه به معنویت  ............................................................................................  15

جوان و فسادهای اجتماعی ....................................................................................  16

منابع و مآخذ .........................................................................................................  17

 

مقدمه :

   بی تردید رشد و توسعه جوامع انسانی در ابعاد گوناگون فرهنگی ، اجتماعی ، اقتصادی ، و رشد همیشگی و بالندگی پیاپی ارزش های بلند معنوی در همه حوزه ها زندگی ، در گرو در یافتن نسل جوان و اهتمام  به امور آنان است .

   هم از این رو است که جوانان ، همواره تاریخ کانون اصلی توجه مصلحان و نیز هدف اساسی تهاجم مفسدان بوده اند چرا که عالم جوانی چناکه افتد ودانی -  همانگونه  که می تواند منشا نیک ترین تحولات زندگی آدمی گردد به همان میزان در معرض فتنه انگیزترین آسیب های اخلاقی و فر هنگی و معنوی نیز ،هست .

 

فصل اول :

جوان و نیروهای کنترل کننده

 

دوران حساس جوانی :

   دوران جوانی ، دوران  بسیار حساسی است زیرا از یک طرف در این دوره تمام غرایز و تمایلات در جوان شعله ور است و زبانه می کشد و از طرف دیگر یک دنیا احساسات و عواطف در جوان بروز می کند و شکوفا می شود ( احساساتی که کاملا ً ضربه پذیر و حساس است .)

   جوانی که در این دوره حساس با آن خصوصیات ویژه به سر می برد . یعنی سرا پا احساسات است ، تمام تمایلات و غرایزش بالفعل شده است ، تخیل ها ، آمال وآرزو ها وسوسه ها و شبهه ها وجودش را فراگرفته ومهمتر اینکه غرور جوانی هم بر او حکمفرما گردیده ، نیازمند یک نیروی کنترل کننده قوی است تا او را از سقوط انحراف حتمی بازداشته به راه سعادت هدایت کند پس برای جلوگیری از خطر انحراف و سقوط جوانان عزیز چه دختر چه پسر باید یک نیروی کنترل کننده وجود داشته باشد .

   البته این نیروی کنترل کننده ، یک چیز نیست بلکه مجموعه ای از عوامل گوناگون است که باید باهم به کار افتد و هماهنگ حرکت کند و جوان ، مخصوصا و سایر اقشار جامعه عموما با استفاده از آنها بتوانند راه خود را بیابند و از خطر ها محفوظ بماند اجزای این مجموعه عبارتند از :

  • عقل
  • وجدان اخلاقی
  • آداب و رسوم اجتماعی
  • احترام به قانون
  • انعطاف پذیری
  • نماز
  • ایمان عقلی و ایمان قلبی
  • تربیت خانوادگی
  • تربیت فرهنگی
  • تربیت اجتماعی

دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد جوان و نیروهای کنترل کننده

تحقیق در مورد اسلام و نسل جوان

اختصاصی از حامی فایل تحقیق در مورد اسلام و نسل جوان دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد اسلام و نسل جوان


تحقیق در مورد اسلام و نسل جوان

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 

تعداد صفحه:36

 

 

 

 

 

چکیده  :

از بهترین و عالی ترین اعمال دینی ، امر نماز است که اسلام به آن توجه زیادی کرده است و برای آن آثار و فوائد زیادی در آیات و روایات مطرح نموده است ، اگر چه عبادت در تمام ادیان آسمانی وجود دارد و لیکن بهترین و زیباترین نوع عبادت همین نمازیست که در اسلام به شکل و کیفیت خاصی آمده و مسلمانان دعوت به خواندن آن شده اند . در قرآن کریم فلسفه خلقت را عبادت خدای تعالی بیان شده است . که در این راستا نماز نقش مؤثری را ایفا             می کند ، زیرا اکمل عبادت خدای تعالی نماز است.

اما علیرغم این همه توجه اسلام به عبادت مخصوصاً نماز ، باز عده ای از مسلمانان به این امر مهم توجهی نداشته و براحتی آن را ترک می کنند و به خاطر بی توجهی آنها هم نسل نوجوان و جوان هم به این امر دینی بسیار مهم بی محبتی می نماید لذا در این رساله به بیان علل و ریشه های بی توجهی به نماز در این قشر پر نیرو و پر تحرک (نوجوان و جوان ) می باشد.

 

 

 

 

 

 

مقدمه  :

منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت .

هر نفسی که فرو می رود ممد حیات است و چون بر می آید مفرّح ذات .

پس در هر نفسی ، دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی ، شکری واجب .

بنده نمی خواهم راجع به فلسفه نماز ، ضرورت نماز ، اهمیت نماز تحقیق کنم چون موضوع برای جامعه ما بسیار روشن و واضح است . از طرف دیگر کتابها و سخنان فراوانی در این باره نوشته و گفته شده و شکل دیگری را در بین این مسائل نمی دانم به ویژه در کشور ی که تاسیس نظام آن بر مبنای دستورات آسمانی و الهی بوده و طبعاً نماز یکی از زیباترین             جلوه های این نظام آسمانی است و همه مردم ما هم مسلمانند و در اهمیت و ضرورت نماز مطالبی را می دانند .

اما مسئله و مشکل اصلی چگونگی گسترش و ترویج فرهنگ نماز و اعتلای این فریضه الهی در میان نسل نوجوان و جوان ما است.

به نظر بنده مهمترین عامل تاثیر گذار بر اهتمام و توجه به نماز و ترویج اعتلای این فریضه الهی در سطح کشور بویژه دانش آموزان عزیزمان ، ایمان و باور مسئولان تعلیم و تربیت است به این نکته مسئولان آموزش و پرورش و تعلیم و تربیت و معلمان و مربیان عزیز و مدیران گرامی تعیین کنند که وظایف آنها فقط یک سری آموزش های کلاسیک نیست که فقط       جنبه ای علمی و افزایش دانش آموزان عزیز توجه کنند خواندن و نوشتن و این مفاهیم نظری علمی کلاسیک ، نخستین و ابتدایی ترین وظیفه تعلیم و تربیت است ، این هدف نیست و تنها ما به این حد اکتفا نکنیم  .


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد اسلام و نسل جوان

تحقیق در مورد جوان و فرهنگ و زندگى

اختصاصی از حامی فایل تحقیق در مورد جوان و فرهنگ و زندگى دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد جوان و فرهنگ و زندگى


تحقیق در مورد جوان و فرهنگ و زندگى

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:html

 

 

 

 

بجاى مقدمه
جوان ، فرهنگ و زندگى را با همه کاستى ها و نواقصش ، به نام خدا، براى همه جوانان خوب این سرزمین بزرگ نوشته ام ، که امیدوارم با قلب صافى که در سینه دارند بر من ببخشند. جوانانى که همیشه مرا مرهون محبتهاى خود ساخته اند.
در این اثر سعى در تدارک پاسخهایى ساده و صمیمى براى سؤ الهاى آنها داشته ام ، اگر چه در کتاب روى سخنم با گوش شنوایى است که در شخصیت داستانى (حمید) ظاهر شده است .
چه فرقى مى کند؛حمید، مریم ، على یا محمد، اینها جملگى فرشته هایى هستند که گذر زمان بالهیشان را کوتاه و کوتاهتر مى کند.
اگر چه من براى آنها طالب بالهاى بزرگى هستم که بتواند آنها را تا دور دست آسمان ، تا پیش خدا بالا ببرد و مطمئن هستم معرفت همان بال نا پیدائى است که قدرتش براى بالا بردن آن عزیزان کمتر از آن بال آرزوهایم نیست .
لازم مى دانم در همینجا از همه دوستانى که مرا در تدارک این اثر یارى دادن قدر دانى کنم ، بویژه از سرکار خانم پریوش دانش نیا که رنج باز نویسى و انجام اصلاحات چند باره اش را صمیمانه پذیرا شد.
امید که مقبول طبع ساحت اهل قلم واقع شود. انشاءاله
اسماعیل شفیعى سروستانى
فصل اول
شاید در این شهر شلوغ و بى در و پیکر یکى از کسانى باشم که هر روز صبح قبل از ساعت هفت در امتداد بلوار کشاورز و از کنار پارک لاله را مى گذرد. این جدا از رفت آمدهاى طى روز است که گاهى ناگزیر مى شوم دو یا سه بار از همین مسیر بگذرم ، یعنى حداقل در تمام طول سال روزى یک مرتبه شاهد اینهمه آمد و شد و اینهمه درخت در بهار و تابستان و پائیز بوده ام . اما اگر بپرسى چند مرتبه مجال پیاده شدن از ماشین و رفتن و رفتن به میان پارک و رها شدن روى یکى از صندلیها را داشته ام در جوابت خواهم گفت که طى ده سال از عدد انگشتان دست تجاوز نمى کرد، تا همین اواخر که اتفاقى کوچک موجب شد...
امان از اینهمه کار و دوندگى ، از صبح على الطلوع تا ساعتها از شب رفته ، با عجله و شتابى تمام نشدنى ، که مجال هر گونه تامل جدى را از آدم مى گیرد در حال رفت و آمدى و اینهمه حتى اجازه نمى دهد که در یابى بهار کى آمد و تابستان کى رفت ؟
روزى بناگاه همه درختها را سبز مى بینى و بیدهاى مجنون را آویزان و روزى برف سفیدى که سرتاسر خیابان و باغچه را پوشانده . اینها، همه براى زندگى در شهر شلوغى است با ظاهرى مدرن . شهرى در مرکز رفت و آمد و پر از موسساتى که جملگى اخبار را در اختیارت مى گذارد. انبوه اطاعاتى که مجال تامل و تفکر را از آدمى مى گیرد. همه خلوتش را به هم مى زند و 0وادارش مى کند که همه چیز را در سطح ببیند، ظاهر بین شود و با دغدغه و عجله روز را به شب و شب را به روز برساند.
داشتم مى گفتم : تا همین اواخر که ...
بهار به نیم راه رسیده بود و درختها همه سرسبزى خود را به نمایش گذاشته بودند. مثل هر روز خسته و کوفته راهى خانه شدم اما، سنگینى حزنى بى دلیل راه نفس کشیدن را تنگ کرده بود و پا را از رفتن باز مى داشت . بلوار کشاورز را که پشت سر گذاشتم در دلم هواى رفتن به پارک و نشستن زیر یکى از بیدهاى مجنون مثل یک نیاز، مثل احساس گرسنگى جوانه زد. فرمان ماشین را به سمت خیابان کارگر گرداندم و پس از پارک ماشین راهى شدم . هر کس در حال و هوایى قدم زنان مى گذشت و هر از چند مردى ، زنى یا خانواده اى را مى دیدم که همه زندگى و دلخوشى اش را بر کالسکه نشانده و از میان راههاى باریک باغچه ها و استخرهاى پارک عبور مى کرد.
بازى بچه ها، باد ملایمى که از لابه لاى درختها مى وزید، پیرمردهاى بازنشسته که گله به گله روى نیمکتها نشسته بودند و از دوران جوانى شان یاد مى کردند، جوانانى که مشغول بازى شطرنج بودند و کودکانى که با راکتهاى بدمینتون بى خیال از حال و روز رهگذارن غرق بازى بودند و دخترها و پسرهاى کم سن و سالى که دور از چشم خانواده ها در گوشه و کنار پارک و پشت درختها به گفتگو نشسته بودند، همه و همه تصویرگر زندگى بر پرده بزرگ پارک بودند و من ، تا دمى را فارغ از آنهمه غوغاى روز در آرامش سپرى کنم .
صداى بستنى فروش دوره گرد، صداى موزیکى که از بلند گوى پارک شنیده مى شد و شوخى و خنده جوانان و رهگذران ، موسیقى پارک را مى ساخت .
تماشاى اینهمه ، مرا به سالهاى جوانى مى برد و تماشاى جوانان ، حال و هواى جوانى را در دلم زنده مى کرد. هر چه بود، جلوه دیگرى از زندگى بود که در فضاى پارک نمودار مى شد. جلوه اى که نمى شد بى تفاوت و بى خیال از کنارش گذشت . جلوه اى که زبان خاص خود داشت . جوانها بى هوا و بى خیال از هر درى سخن مى گفتند. از آرزوى دور و دراز براى آینده ، از جراتها و جسارتهایشان در کوچه و خیابان ، از معلمهاى ریاضى و فارسى و دینى و زبان که هر کدام قصد داشتند به آنها شکل و شمایلى دلخواه خود بدهند،از دخترهاى کوچه و محله مى گفتند و دلبریهایشان و فیلمها و آهنگهایى که کاستهاى ویدئو و ماهواره ها برایشان ارمغان آورده بودند و...
از چشمشهایشان مى شد همه درونشان را دید و قلبهایشان را که مثل هواى بهارى بى قرار بود و آینده و سرنوشتى که آنها را پشت لباسهاى رنگارنگ و جور وا جور پوشانده بودند.
پارک نمایشگاهى از قهرمانان محبوب جوانان شهر بود. قهرمانانى که از هزاران کیلومتر فاصله به آنان شکل مى داند، رفتارشان را مى ساختند و آنان به عالمى دور و مملو از خیال مى کشیدند...
کیف دستى را روى زمین گذاشتم و خودم را روى نیمکت سبز رنگ زیر بید مجنون رها کردم و چشم به آسمان دوختم . به پاره هاى ابرى که آرام به سمت شرق در حرکت بود اما گوشم در اختیار خودم نبود، از هر گوشه اى صداى مى شنیدم :
- بستنى بدم ! بستنى !
صداى مرد میانسالى بود که بر ترک دوچرخه کهنه و در هم شکسته اش ‍ صندوقى کائوچویى پر از بستنى گذاشته بود تا با فروش آنها زندگى خود را بچرخاند. هنوز صداى مرد که بلندتر از همه صداها به گوش مى رسید دور نشده بود که خانم جوانى با یک کیف دستى مخصوص بچه ها با بادکنک بزرگ دورنگى که در دست داشت مرتب فریاد مى زد مواظب باش ! زمین نخورى ! به دنبال پسر بچه دو سه ساله اش دوید. مادرى که همه آینده ، رویاها و جوانى اش در وجود این کودک نو پا خلاصه مى شد و شاید هیچ گاه صداى ماموران پارک را که مرتب اعلام مى کرد از خواهران محترم خواهشمندیم پوشش اسلامى خود را حفظ کنند نمى شنید. تنها صداى قابل شنیدن براى او صداى خنده کودک نوپایش بوده و بس .
چند متر آن طرف تر دو سه تا جوان کنار نیمکت روبروى من و بى خیال از اینهمه رفت و آمد گپ مى زدند.، بى آنکه بخواهم مى شنیدم :
- ببین حمید! من با تو سر ساعت 5 جلو سینما عصر جدید قرار گذاشتم تا ساعت پنج و نیم هم وایسادم نیومدى ، حالا یه چیزى هم طلبکارى ؟
- من که به تو گفته بودم ممکنه دیر بیام ، تازه ... مگه چى شده ؟
- دیگه چى مى خواستى بشه ؟ مرده و قولش ...
نفر سوم حرف هر دو را قطع کرد و گفت :
- بس کنید دیگه ! حوصله مون سر رفت ،، هى قد قد مى کنى ، یه خبر جدید واستون دارم . شهرام سر بیرون آومدن از خونه با با باش دعواش شده ، سر درس خوندن و کنکور و اینجور چیزا دیگه ...
- بابا شهرام که مثل دخترها همه اش نشسته خونه درس مى خونه ... بازم گلى به جمال باباى ما، همه اش علافیم و هیچى نمى گه !
جوانى که حمید صدایش مى کردند با صداى بلند میان حرفها پرید و گفت :
- ول کنید بابا، زنگ مى زنیم مى پرسیم .
- البته اگه مادرش نگه که خونه نیس .
اینو پسر هفده ، هجده ساله اى گفت که با شلوار سفید و کفش ورزشى پت و پهن بزرگى روبروى همه ایستاده بود هر از چندى با نگاهش دختران جوانى را که در حال گذر بودند بدرقه مى کرد.
حمید در حالى که سیگارى را جیب پیراهنش خارج کرده و با چشمانش ‍ دنبال آتش مى گشت گفت :
اصلا مى دونید چیه ؟ امروز جمع شدیم تا براى روز جمعه تصمیم بگیریم .
گویا کسى کبریت با خودش نداشت ، چون حمید از جمع جدا شد و به هواى گرفتن کبریت به طرف من آمد.
- مى بخشید آقا! کبریت خدمتتونه ؟
- نه متاسفم !
- خواهش مى کنم !
این جمله را در حال رفتن گفت . برق خاصى در چشمهایش بود. یک لحظه نگاههامون به هم گره خورد، بهش نمى آمد از تیپ جوانهاى لاابالى و بیکارى باشه که صبح تا شب تو کوچه ها ول مى گردند. احساس کردم میان آنچه نشان مى داد و آنچه از نگاهش مى شد فهمید خیلى فاصله است . از رهگذرى آتش سیگار گرفت و پکى محکم به آن زد و براى لحظه اى چشماش را به نقطه اى دور دست دوخت .
- حمید! چرا میخ شدى پسر بیا ببینیم ...
روزنامه اى را که همراه داشتم از کیفم در آوردم و مشغول ورق زدن شدم . خبر تازه اى نداشت همان غوغاى همیشگى طالبان قدرت بود و یقه درانیهاى روزنامه هایى که بى محابا خیالات و تصورات خود را در قالب تحلیل و مقاله و خبر به خورد مردم مى دادند.
روزنامه را با نگاهى سریع وارسى کردم و آن را روى نیمکت گذاشتم . دستها را پشت گردن حلقه زدم و چشم به آسمان و برگهاى سبز و آویزان بید دوختم . نمى دانى چه مى گذشت . صداى حمید که از من اجازه مى خواست تا روزنامه را مطالعه کند مرا به خود آورد. با سر اعلام رضایت کردم و او را لبخندى روزنامه را برداشت و رفت . بجز حمید بقیه رفته بودند.
ساعت هفت و نیم غروب بود که خودم را جمع و جور کردم و مهیاى رفتن شدم . از جا که بلند شدم حمید به طرفم آمد و روزنامه را در حالى که تا کرده بود به طرفم گرفت :
- متشکرم آقا!
- خواهش مى کنم ، قابلى نداره ، مى تونه پیش شما باشه
- متشکرم ، خوندمش . هر چند روزنامه ها بیشتر از آنکه مطلب مفیدى داشته باشند بر گیجى و حیرت آدم اضافه مى کنند.
- چطور!؟
- هیچى ، بى خیال ، این حرفها به ما نیومده ، بهر حال متشکرم !
راحت حرف مى زد اما حیا را در چشمها و حرکات او کاملا مى شد دید. دوقدم که رفت ناگهان برگشت و با همان حجب و حیا پرسید:
- معذرت مى خواهم مى توانم بپرسم شما چه کاره اید؟
- خواهش مى کنم ! چه کاره باشم خوبه ؟
- ظاهرتون به معلمها، نویسنده ها یا چیزى تو همین مایه ها مى خوره .
- درست حدس زدى ! اما فهمیدن این که من چه کاره ام به چه دردت مى خوره ؟
- راستش از وقتى روى این نیمکت نشستید توجهم به شما جلب شده . شاید در درونم احساس نوعى انس و خویشى با شما کردم .
- مى بینى که دوستات همه رفتن ، تو چرا نرفتى ؟
- کارى نداشتم که برم ، بدم هم نمى آمد کمى بیشتر تو پارک بمونم ، حالا هم که ...
- حالا هم که چى ؟
- فرصت گفتگو با شما را پیدا کردم .
- مثل اینکه بیشتر وقتها با دوستات اینجا یا جاهایى دیگر مثل اینجا مى روى ؟
- کم و بیش ، معمولا هفته اى یک بار به اینجا مى آییم ، گپى مى زنیم ... شما چطور؟
- متاسفانه خیلى کم ! کار و گرفتارى اجازه نمى دهد اما، دلم مى خواد که بتونم نفسى تازه کنم .
- چه بهتر از این ! شاید فرصتى براى من باشه تا با شما که اهل درس و بحث هستید گفتگوى داشته باشم .
در دلم احساس رضایت مى کردم . بدم نمى آمد گفتگویى با او و دوستانش ‍ داشته باشم به همین خاطر گفتم :
- خوبه !
لبخند رضایت بخشى بر لبهایش دوید و بسرعت گفت :
- چه روزى ؟
- هفته دیگر، همین ساعت و همین جا.
- عالیه ! راستى اسم من حمیده !
- مى دونم !
- از کجا؟
- دوستانت به همین اسم صدایت مى کردند، یادت رفت که براى گرفتن آتش سیگار آمدى ؟ من هم مهدى هستم .
- آشناى با شما را به فال نیک مى گیرم و خوشحالم
- من هم همین طور.
مثل همه ایام سال ، هفته شلوغ و پر دردسرى را پشت سر گذاشتم . اما، قرار دوشنبه را در خاطر داشتم . ساعت پنج چهل دقیقه روز دوشنبه بود.
یک هفته بسرعت گذشته بود. گذر زمان این روزها خیلى شتابزده است . زمین بازى بچه ها را دور زدم . حمید زیر همان درخت بید مجنون و روى همان نیمکت نشسته بود. با دیدن من در حالى که عینک آفتابى مدل جدیدش را از روى چشمهایش بر مى داشت از جا بلند شد و در حالى که لبخندى صمیمى صورتش را پوشانده بود با خوشحالى سلام کرد.
- سلام حمید جان ، چطورى ؟


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد جوان و فرهنگ و زندگى