حامی فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

حامی فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق مشروعیت حکومت دینی و ولایت فقیه

اختصاصی از حامی فایل تحقیق مشروعیت حکومت دینی و ولایت فقیه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق مشروعیت حکومت دینی و ولایت فقیه


تحقیق مشروعیت حکومت دینی و ولایت فقیه

 

 

 

 

 

 



فرمت فایل : WORD (قابل ویرایش)

تعداد صفحات:32

فهرست مطالب:

سرآغاز
مشروعیت چیست؟
مشروعیت الهى و مشروعیت دینى
سطوح مشارکت سیاسى
مشروعیت و مشارکت سیاسى

 

سرآغاز

از جمله مفاهیم پراهمیت در فلسفه سیاسى، مفهوم «مشروعیت» است که علاوه بر گرانمایگى تئوریک و مفهومى که پاسخ پرسش مهمى چون چرایى الزام قدرت سیاسى و التزام آن را بر عهده خویش گرفته است؛ از حیث تأثیرگذارى بر دیگر                             مفاهیم نیز پر ارج و اهمیت‏است.
                                                             
در این نوشتار تأثیرگذارى مشروعیت در یکى از مفاهیم مهم دیگر،یعنى «مشارکت‏سیاسى» مدنظر قرار گرفته است و در این طریق، تلاش در تبیین این نکته بوده است که انواع نظریه‏هاى مشروعیت به طور مستقیم در چگونگى، کیفیت و سطح مشارکت سیاسى تأثیرگذار مى‏باشند. به گمان نگارنده هر یک از انواع مشروعیت على‏الاصول میزان خاصى از مشارکت سیاسى را برمى‏تابند و هر نظام سیاسى با لحاظ مشروعیت خاصّ خویش، سطح معینى از مشارکت سیاسى را تحمل مى‏کند. در پایان سخن، این بحث نظرى را بر ایران پیش و پس از انقلاب اسلامى افشانده‏ایم تا به اختصار پتانسیل‏هاى مشارکت سیاسى را در حکومتهاى قبل و بعد از انقلاب اسلامى ملاحظه کنیم. از همین رهگذر در مقطع پس از انقلاب انواع نظریه‏هاى مطرح در خصوص حکومت دینى و ولایت فقیه را از نظر گذرانده‏ایم. بى‏شک این بنیان نظرى قابلیت طرح تفصیلى بیشترى را در تطبیق با مصادیق و حکومتها دارا مى‏باشد و ما در این مجال به همین میزان بسنده کرده‏ایم. تا توفیقى دیگر ...
مشروعیت چیست؟

پیش از آنکه بخواهیم به بررسى تأثیر انواع مشروعیت در مشارکت سیاسى بپردازیم، مى‏بایست تعریف و تبیین مختصرى از مشروعیت ارائه دهیم تا از این رهگذر بتوانیم به نظریه‏هاى موجود در باب حکومتهاى مختلف نگاهى بیافکنیم. اصولاً میان حاکمیت و مشروعیت ارتباطى وثیق وجود دارد. به طورى که مى‏توان گفت مشروعیت پایه و اساس حاکمیت است. اگرچه واژه «مشروعیت» از «شرع» ساخته شده و در برخى موارد و در استعمال‏هاى درون‏دینى به معناى «وابسته و مستند به شرع یا شارع» است، اما در ادبیات سیاسى که مشروعیت (hegitimacy) در ارتباط با حاکمیت و قدرت سیاسى مورد استفاده قرار مى‏گیرد، اگر بخواهیم با یک واژه مختصر آن را مترادف‏سازى کنیم، شاید «حقانیت» نزدیکترین و مناسب‏ترین لغت براى معناى خاصّ مشروعیت باشد.(2) اما تعریف و توضیح تفصیلى مشروعیت چیست؟
در درون مشروعیت و به هنگام کالبدشکافى این واژه با دو مطلب مواجه مى‏شویم: اول، ایجاد حق حکومت براى حاکمان و دوم، پذیرش آن حق از جانب مردم. در واقع توجیه حق حکومت براى حاکمان (Governors) و پذیرش آن حق از سوى حکومت‏شوندگان (Governeds) تشکیل‏دهنده اجزاى مفهومى مشروعیت هستند. اگر حکومت حکومتگران و حکومت‏پذیرى حکومت‏شوندگان را الزام و التزام سیاسى بنامیم، مى‏توان گفت که پرسش از چرایى الزام و التزام سیاسى پرسش از مشروعیت است. تعریف تقابلى و واژه مخالف و مقابل مشروعیت - از باب تعرف الأشیاء بأضدادها - غَصب (Usurpation) مى‏باشد و لذا مقابل حکومتهاى مشروع، «حکومتهاى غاصب» قرار دارد.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق مشروعیت حکومت دینی و ولایت فقیه

تحقیق در مورد نظریه های جایگزین نطریه ولایت

اختصاصی از حامی فایل تحقیق در مورد نظریه های جایگزین نطریه ولایت دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد نظریه های جایگزین نطریه ولایت


تحقیق در مورد نظریه های جایگزین نطریه ولایت

ینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه22

 

فهرست مطالب

استدلال چهارم

نقد دلیل

نقد دلیل

نقد دلیل چهارم

«انزواى دین‏» ثمره نظارت فقیه

توانمندى دین در ولایت‏بر جامعه

طرح نظریه «وکالت‏حکیم‏»

طرح نظریه قرار داد اجتماعى (شرط لازم ضمن عقد)

سه نظریه «نظارت فقیه، وکالت فقیه و جواز تصرف فقیه‏» به عنوان نظریه‏هاى جایگزین نظریه ولایت فقیه مطرح شده‏اند که در این فصل به بررسى این نظریه‏ها مى‏پردازیم:

طرح نظریه «نظارت فقیه‏»

خلاصه استدلالهاى مدافعین این نظریه را مى‏توان در چهار محور خلاصه کرد:

1- منظور از ولایت در نظریه ولایت فقیه، ولایت فقهى است و در فقه اصل بر عدم ولایت است و همچنین از آنجا که دلیل معتبرى بر اثبات فقهى ولایت فقیه، در حوزه زعامت‏بر جامعه اقامه نشده است، لذا محدود به امور حسبیه است.

اما از آنجا که دین به امور اجتماعى نیز بى‏اعتنا نیست و باید به نوعى در صحنه اجتماعى حضور داشته باشد، به ناچار طریق جریان و حفظ دین در پیکره جامعه، «نظارت فقیه‏» و یا نظارت عامه فقیهان بر امور جامعه است.

2- دلیل دوم طراحان این نظریه، مضر نبودن نظریه نظارت فقیه به دینى بودن حکومت است. آنان بر این عقیده‏اند که حکومت نباید حکومت‏بى‏دین (سکولار) باشد و این حداقل را مى‏پذیرند که حکومت‏باید به نوعى دینى گردد، اما معتقدند که دینى شدن حکومت تنها به حاکمیت و ولایت ولى فقیه بر جامعه نیست و از طریق «نظارت‏» نیز مى‏توان حکومت را به صورت دینى حفظ کرد; براى اثبات این مدعا نیز به بیان سه مطلب مى‏پردازند:

الف - شیوه حکومت دینى، منحصر به پذیرش نظریه ولایت فقیه نیست، بلکه در صورت پذیرش نظارت فقیه و یا وکالت فقیه - اعم از اینکه وکالت را به صورت عقد جایز یا یک معاهده اجتماعى لازم بدانیم - مشروعیت‏حکومت‏حفظ شده و حکومت، دینى مى‏گردد. لذا دلیلى ندارد که ما خود را محدود به پذیرش نظریه

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد نظریه های جایگزین نطریه ولایت

تحقیق در مورد جایگاه ولایت فقیه در نظام جمهوری اسلامی ایران

اختصاصی از حامی فایل تحقیق در مورد جایگاه ولایت فقیه در نظام جمهوری اسلامی ایران دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد جایگاه ولایت فقیه در نظام جمهوری اسلامی ایران


تحقیق در مورد جایگاه ولایت فقیه در نظام جمهوری اسلامی ایران

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه42

 

فهرست مطالب

 

) عامل مؤثر در مفهوم جمهوریت

2

) وجه تمایز قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران

5) رأی اکثریت، مشروعیت‌آور نیست

6) چرا اطاعت از رئیس‌جمهور بدون تنفیذ ولی

فقیه حرام است؟

) مخالفت با ولی فقیه در حد شرک به خداست

) چرا اطاعت از قوانین دولت اسلامی واجب است؟

 

جایگاه ولایت فقیه در نظام جمهوری اسلامی ایران با نگرش برنظام حکومتی سایر کشورها 1) تفاوت حکومت‌های سلطنتی و جمهوری

در ادبیات سیاسی، چند نوع حکومت معرفی می‌کنند. یکی حکومت سلطنتی است که معمولا‌ً با وراثت به حاکم بعدی منتقل می‌شود. قبل از پیروزی انقلا‌ب اسلا‌می ایران چنین رژیمی در کشور حاکم بود. این سلطنت تا مدت‌ها مطلقه بود، یعنی سلطان به صورت مستقل تصمیم می‌گرفت و هیچ‌کس نمی‌توانست در کار او دخالت کند؛ ولی بعد از انقلا‌ب‌کبیر فرانسه و سایر انقلا‌ب‌های آزادیخواهانه، اختیارات سلطان به صورت‌های مختلف محدود شد.

نوع دیگر حکومت، جمهوری است؛ یعنی خود مردم در تعیین حاکم دخالت دارند. در عالَم، ده‌ها نوع جمهوری داریم. حکومت چین یک میلیارد و چند صد میلیون نفر جمعیت را اداره می‌کند و کمونیستی است، ولی جمهوری خلق چین نام دارد؛ اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی هم مجموعه‌ای از جمهوری‌ها بود؛ این جمهوری‌ها خودشان هم با یکدیگر تفاوت داشتند و هر جمهوری قوانین مخصوص خودش را داشت.

2) عامل مؤثر در مفهوم جمهوریت

بعضی جمهوری‌ها ریاستی است که مردم در آن مستقیم رئیس حکومت را انتخاب می‌کنند و برخی دیگر، پارلمانی است؛ یعنی ابتدا مردم نمایندگان مجلس را برمی‌گزینند و سپس حزب غالب در مجلس، رئیس‌جمهور را تعیین می‌کند. در هندوستان رئیس‌جمهور نقش چندانی در مدیریت حکومت ندارد و بیش‌تر کارها بر عهده نخست‌وزیر است؛ اما در همسایگی‌اش پاکستان، رئیس‌جمهور نقش مؤثری در مدیریت حکومت دارد.

این‌ها همه نشان می‌دهد تنها عامل مؤثر در مفهوم جمهوریت این است که مردم نقشی در تحقق حکومت و تعیین حاکم داشته باشند؛ خواه بی‌واسطه و خواه باواسطه. بی‌واسطه مثل جمهوری‌های ریاستی و با‌واسطه مانند جمهوری‌های پارلمانی.

3) وجه تمایز قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران

در این میان برخی از جمهوری‌ها پسوندهایی با خود دارند، مثل: جمهوری دموکراتیک، جمهوری اسلا‌می و...‌. پاکستان و موریتانی، «جمهوری اسلا‌می» هستند و این پسوند برای آن‌ها جنبه تشریفاتی دارد. فقط جمهوری اسلا‌می ایران است که با پسوند خود، می‌خواهد ماهیت حکومتش را تعیین کند.

قانون اساسی همه جمهوری‌ها و سلطنتی‌ها، یک اختلا‌ف روشن با قانون اساسی ایران دارند: در ایران، «ولا‌یت فقیه» داریم که ملی‌گراها همیشه با آن مخالف بوده‌اند. در خبرگان قانون اساسی هم نمایندگان سرسخت ملی‌گراها اصلا‌ًً با گنجاندن واژه ولا‌یت‌فقیه در قانون اساسی مخالف بودند، ولی اکثریت قاطع اصرار داشتند که باید مسئله ولا‌یت فقیه مطرح شود.

4) با وجود رئیس جمهور، آیا ولایت فقیه یک مقام تشریفاتی است؟

گاه این سؤال طرح می‌شود که با وجود رئیس‌جمهور،‌ ولی‌فقیه چه نقشی دارد؟ تبلیغاتی که از خارج صورت می‌گیرد و در داخل هم کسانی آن را دنبال می‌کنند، به این سمت است که مقام رهبری تضعیف و سرانجام حذف شود. سرّ این‌که در قانون اساسی، مقامی جدا از جمهوری و بلکه فوق رئیس جمهوری، در نظر گرفته شده است، چیست؟

برخی تصور می‌کنند که ولی‌فقیه یک مقام تشریفاتی است و چون روحانیان در انقلا‌ب نقش مؤثری داشته‌اند، خواسته‌اند برای خود جایگاهی دست و پا کنند و بر سایر مردم یک نوع امتیاز داشته باشند!

5) رأی اکثریت، مشروعیت‌آور نیست

پاسخ این سؤال‌ها به نگرشی برمی‌گردد که اسلا‌م از حکومت دارد. هدف مردمی که انقلا‌ب کردند و صدها هزار شهید دادند، برقراری نظام اسلا‌می بود. صرف این‌که مردم رئیس‌جمهوری را برای چند سال انتخاب کنند، هیچ ضمانتی ندارد که مشروعیت الهی داشته باشد و اطاعت از رئیس‌جمهور منتخب واجب شرعی باشد. هیچ‌کس نمی‌تواند ادعا کند که وقتی پنجاه درصد به علا‌وه یک نفر به کسی رأی دادند، اطاعت از او برای دیگران وجوب شرعی دارد. حداکثر می‌توانند بگویند: عرف جهانی این است که وقتی کسی رأی اکثریت را کسب کرد، دیگران هم باید او را اطاعت کنند. اما این‌که شرعاً واجب است از او اطاعت کنند، به چه دلیل؟!

6) چرا اطاعت از رئیس‌جمهور بدون تنفیذ ولی فقیه حرام است؟

از ماهیت جمهوری،‌ وجوب اطاعت شرعی از حاکم به دست نمی‌آید. مطلب از این هم بالا‌تر است؛ ممکن است حتی نود و نه درصد مردم به کسی رأی بدهند؛ ولی به فرموده امام راحل‌u اگر رئیس‌جمهور منتخب از طرف ولی‌فقیه نصب نشود، طاغوت به شمار می‌آید و اطاعت از او حرام می‌باشد! این عبارت را نمی‌شود از صحیفه نور حذف کرد، تأویل‌بردار هم نیست. این بینش برخاسته از یک نگرش دینی است که می‌گوید: هیچ انسانی هر که باشد حق حکومت بر انسان دیگری را ندارد.

یک انسان که بنده خدا است، به چه حقی می‌تواند به انسان دیگری بگوید: من به تو دستور می‌دهم این کار را بکنی؟! این وجوب اطاعت از کجا می‌آید؟! فقط آن خدایی که اختیار همه به دست اوست، می‌تواند بگوید اطاعت از این فرد هم واجب است: «یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی‌الا‌مر منکم».

«اولی‌الا‌مر» امامان اثنی‌عشر هستند. اگر علی‌q در زمان خود نماینده‌ای می‌فرستاد و می‌فرمود اطاعت از او مانند اطاعت از من واجب است، آیا تخطی از فرمان آن نماینده جایز بود؟! اگر ائمه اطهار‌t کسی را تعیین کردند و گفتند از او اطاعت کنید، بر مسلمان‌ها واجب است از وی پیروی کنند.

7) مخالفت با ولی فقیه در حد شرک به خداست

طبق احادیث، مخالفت با ولی‌فقیه مخالفت با اهل‌بیت و در حد شرک به خدا است. مگر رئیس‌جمهور با ولی‌فقیه یکسان است؟! آیا اگر کسی با تبلیغات آن‌‌چنانی و رقص و پایکوبی به ریاست جمهوری برسد، ولیِّ‌خدا می‌شود؟! باید در رأس نظام کسی واقع شود که از طرف امام تعیین شده باشد. اعتبار از خدا به پیغمبر، از پیغمبر به امام معصوم، از امام معصوم به ولی‌فقیه و از ولی‌فقیه به سایرین کانالیزه می‌شود.

اگر ولی‌فقیه بگوید: از دولت اسلا‌می اطاعت کنید، آن وقت اطاعت از دولت اسلا‌می هم واجب شرعی می‌شود، چرا؟ چون اطاعت از ولی‌فقیه واجب شرعی است، بنابراین وقتی او می‌گوید از این اطاعت کنید، این هم اطاعت او شمرده می‌شود.

8) چرا اطاعت از قوانین دولت اسلامی واجب است؟

امامu می‌فرماید: عمل کردن به قوانین دولت اسلا‌می شرعاً واجب است. این وجوب از کجا آمده؟ چون او می‌گوید، واجب است. اگر او نگوید چه وجوبی دارد؟! نظام ما اعتبارش از طرف خدا است و رعایت‌ قوانینش وجوب شرعی دارد. وقتی در مجلس شورای اسلا‌می تصویب شد و شورای نگهبان هم تأیید کرد که فلا‌ن مبلغ باید مالیات بدهید، پرداخت آن مالیات مثل پرداخت خمس و زکات واجب می‌شود، زیرا دولت اسلا‌می آن را تعیین کرده و دولت اسلا‌می مورد امضای ولی فقیه است، او هم مورد تأیید خدا و پیغمبر است.

این سلسله مراتب، وجوب شرعی می‌آورد. اما اگر این نباشد، همان فرهنگی رایج می‌شود که در همه جای دنیا وجود دارد: فرار از مالیات، نوعی زرنگی است! در صورتی‌که این مقام وجود نداشته باشد، مقررات مجلس شورای اسلا‌می اگر به اتفاق آراء هم تصویب شود، وجوب شرعی نخواهد داشت.

چه اندازه‌ وجدان‌ آدم‌ها راضی می‌شود که هرچه اکثریت گفتند، آن‌ها هم عمل کنند؟! حداکثر این است که برای رعایت مصلحت جامعه مخالفت نکنند، اما در دل‌ می‌گویند که این‌ها بی‌اعتبار است،‌ هرگونه منفعت خودم اقتضا ‌کند، عمل می‌کنم! وقتی نمی‌خواهم مالیات بدهم، حساب‌سازی می‌کنم تا مالیات به من تعلق نگیرد! به مأمور مالیات رشوه می‌دهم تا بگوید تو مشمول مالیات نیستی!

فرهنگ لیبرال‌دموکراسی این را اقتضا دارد؛ ولی اگر فرهنگ اسلا‌می حاکم شود، پرداخت مالیات به حکومت اسلا‌می را مثل دادن خمس و زکات بر خود واجب می‌داند؛ دیگر احتیاج نیست که بازرس بیاید و رسیدگی کند، بلکه التماس می‌کند مالیات من را بگیرید تا مال من حلا‌ل شود.

9) ولی فقیه از جانب ائمه‌q منصوب شده است

ولی‌فقیه چگونه تعیین می‌شود؟ و مردم چه نقشی در تعیین او دارند؟ وقتی امام معصومq شخصی را با اسم تعیین کند، جای چون و چرا نیست. در زمان غیبت صغرای امام زمان صلوات‌الله علیه چهار نفر را با اسم تعیین کردند و اطاعتشان واجب بود. بعد از این چهار نفر، نصب عام است؛ یعنی کسی را با اسم و شخص تعیین نکرده اند؛ فقط گفته‌اند از کسانی که واجد این شرایط هستند اطاعت کنید.

10) چگونگی احراز فرد واجد شرایط

چگونه احراز کنیم چه کسی واجد شرایط است؟ اگر بخواهیم ببینیم در بین اساتید دانشگاه چه کسی عالم‌تر است، باید سراغ خود استادها برویم. البته به دشواری کسی اعتراف می‌کند که فلا‌ن هم‌صنف من از من برتر و شایسته‌تر است. اگر تعداد چشمگیری از اساتید یک دانشگاه بگویند: فلا‌نی از همه باسوادتر است،‌ آیا شما اطمینان پیدا نمی‌کنید که آن‌ها درست می‌گویند؟!

هیچ راهی اطمینان‌بخش‌تر از این نیست که اکثریت قریب به اتفاق کسانی که در یک فن خبره هستند، شهادت دهند که یک نفر از میان ما از همه شایسته‌تر است. اگر مردمی که اصلا‌ً از این چیزها آگاه نیستند و نمی‌دانند استاد یعنی چه، کدام استاد بهتر درس خوانده و بیش‌تر تحقیق کرده است، رأی بدهند، چه ارزش و اعتباری دارد؟!

رأیی که از روی ناآگاهی داده می‌شود، اعتبار ندارد. اگر همه مردم بگویند آقای الف عالم‌تر است، ‌اما همه اساتید بگویند آقای ب عالم‌تر است، شما به کدام بیش‌تر اطمینان می‌کنید؟! این‌ها صد استاد هستند، ولی آن‌ها شصت میلیون نفر، کدام بیش‌تر برای شما اطمینان می‌آورد؟!

در عالم عقلا،‌ برای تعیین فرد شایسته‌تر هیچ راهی بهتر از شهادت اقران وجود ندارد. خبرگان یعنی کسانی که خودشان بهره‌ای از فقاهت و عدالت دارند و مصالح اجتماعی را کم‌ و بیش درک می‌کنند، شهادت بدهند که در بین ما یک نفر از همه بهتر است.

11) انتخابات؛ مراجعه سیستماتیک به افکار مردم برای شناسایی شایستگان

مسئله دیگر این است که ویژگی‌ها و شرایط لا‌زم برای استادهایی که می‌خواهند شهادت بدهند را از کجا بشناسیم؟ ما باید اطمینان داشته باشیم که این‌ها دربند اغراض نفسانی، باندبازی و جناح‌گرایی و این‌ حرف‌ها نیستند. می‌خواهیم واقعاً ‌بدانیم چه کسی شایسته‌تر است؛ بنابراین باید یقین داشته باشیم که این استادها خودشان آدم‌های باانصاف و مورد اعتمادند؛ این هم راهی جز مراجعه به مردمی که با آن‌ها معاشرت دارند، ندارد. حتی قاضی اسلا‌می هنگامی که وارد شهری می‌شود، اول باید عدول آن شهر را شناسایی کند.

اگر این مراجعه به افکار مردم برای شناسایی افراد شایسته به صورت سیستماتیک درآید، انتخابات نام می‌گیرد. در نظام حکومتی ما مردم باید بگویند خبرگان مورد اعتماد چه کسانی هستند. این حق آن‌ها است و راه دیگری هم ندارد.

12) مطمئن ترین راه برای انتخاب رهبر

اگر بخواهیم ببینیم صد مجتهدی که عادل هستند، مردم به آن‌ها اعتماد دارند و می‌دانند اهل انصاف هستند و با پول و وعده پُست و مقام رأی نمی‌دهند، چه کسانی‌اند، باید از راه انتخابات وارد شویم. وقتی در بین خبرگان منتخب ملت، از بین هشتاد نفر مثلا‌ً هفتاد و پنج نفر بگویند این شخص از همه ما بهتر است، آیا شما دیگر شک می‌کنید؟!

بنابراین برای تعیین رهبر، هیچ راهی اطمینان‌بخش‌تر از شهادت خبرگان نیست؛ البته خبرگان را باید مردم شناسایی کنند. شورای نگهبان و مانند ایشان اجتهاد خبرگان را تأیید می‌کنند، اما تقوا و درستکاری و مورد اعتماد بودن را باید مردم تأیید کنند. خود مردم باید بررسی کنند و بگویند این‌ها بیش‌تر مورد اعتماد هستند. بدین وسیله آن‌ها خبرگان مقبول می‌شوند و چنین خبرگانی هر کس را با اکثریت آراء انتخاب کردند، رهبر و مصداق حاکمی می‌شود که امام معصوم‌q فرمود: من او را نصب کرده‌ام.

مردم در این‌جا وظیفه‌ای سنگین دارند؛ می‌خواهند مصداق آن کسی را تعیین کنند که امام زمان یا سایر ائمهt فرمودند ما او را حاکم قرار دادیم و اطاعت او بر شما واجب است. مسئولیت سنگینی است و نمی‌شود به اصالة الصحة و حُسن ظاهر اعتماد کرد.

 

جایگاه ولایت فقیه و رهبری در قانون اساسی


نویسنده: کیومرث امجدیان - کارشناس خبره برنامه ریزی وزارت آموزش و پرورش و مدرس دانشگاه

از برکات انقلاب اسلامی که در مقایسه با سایر انقلاب ها دارای مزایای فراوانی است، این بود که در همان ابتدا صاحب قانون اساسی شد. به این صورت که مردم، خبرگان برجسته خود را برگزیدند تا قانون اساسی را تدوین نمایند. انجام این اقدامات تا این حد نشانگر دموکراسی است. چرا که منتخبان مردم، قانون اساسی را تصویب کرده بودند و لذا مورد رضایت مردم نیز بود. با این وصف، با اصرار رهبر کبیر انقلاب، سند مصوب خبرگان منتخب مردم به همه پرسی گذاشته شد و بار دیگر مردم به طور مستقیم به آن رای دادند.
    به این ترتیب می توان مصداق واقعی «میزان رای ملت است» را یافت. زیرا تصمیم گیری در مورد اساس نظم و انتظام جامعه به مردم سپرده شده است و به یقین، قانون اساسی مورد توافق و پذیرش آحاد و اکثریت قاطع مردم ایران قرار گرفته است.
    ولایت فقیه و رهبری جایگاهی بس رفیع در مبانی اسلام و تشیع دارد که به سبب اهمیت فراوانی که دارا می باشد، پرداختن به آن را در این نوشتار با محدودیت مواجه می کند. از این رو همین بس که ولایت فقیه رکن اصلی نظام جمهوری اسلامی ایران می باشد که براساس معیارهای دین اسلام شکل یافته و متبلور گشته است. پس در این مقال، تنها جایگاه آن در قانون اساسی تبیین خواهد شد.
    اگرچه در نخستین اصل قانون اساسی، رهبری مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی امام خمینی (ره) به عنوان زمینه ساز و ایجاد کننده حکومت اسلامی در قالب جمهوری اسلامی در کشورمان به صراحت بیان شده است، لیکن در بند پنج اصل دوم این قانون، امامت و رهبری مستمر و نقش اساسی آن در تداوم انقلاب اسلامی به عنوان یکی از پایه های اساسی آن تاکید شده است.
    به یقین می توان اذعان نمود که مبنای نظام جمهوری اسلامی ایران بر پایه رهبری و ولایت فقیه استوار گردیده و روح حاکم بر آن نیز دین مبین اسلام قرار گرفته است.
    در اصل پنجم، جایگاه رهبری و ولایت فقیه آنچنان تصریح شده است که جای هیچ گونه ابهام و تردیدی را برای خردمندان و حتی کژ اندیشان باقی نمی گذارد. در این اصل آمده است: «در زمان غیبت حضرت ولی عصر(عج)، در جمهوری اسلامی ایران ولایت امر و امامت امت برعهده فقیه عادل و با تقوی، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر است که طبق اصل یکصد و هفتم عهده دار آن می گردد.»
    در اصل یکصد و هفتم نیز، تکلیف رهبری و ولایت فقیه پس از رحلت حضرت آیت الله العظمی امام خمینی (ره) روشن شده است به نحوی که نظام جمهوری اسلامی دچار تشتت و بحران نگردد و جای شبهه ای هم باقی نماند. براساس این اصل «پس از مرجع عالیقدر و رهبر کبیر انقلاب جهانی اسلام و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، حضرت آیت الله العظمی امام خمینی (ره) که از طرف اکثریت قاطع مردم به مرجعیت و و رهبری شناخته و پذیرفته شدند، تعیین رهبر به عهده خبرگان رهبری است. خبرگان رهبری درباره همه فقهای واجد شرایط مذکور در اصول پنجم و نهم بررسی و مشورت می کنند. هرگاه یکی از آنان را اعلم به احکام و موضوعات فقهی یا مسائل سیاسی و اجتماعی یا دارای مقبولیت عامه یا واجد برجستگی خاص در یکی از صفات مذکور در اصل یکصد و نهم تشخیص دهند، او را به رهبری انتخاب می کنند و در غیر این صورت، یکی از آنان را به عنوان رهبر انتخاب و معرفی می نمایند. رهبر منتخب خبرگان، ولایت امر و همه مسئولیت های ناشی از آن را بر عهده خواهد داشت. رهبر در برابر قوانین با سایر افراد، مساوی است.»
    در این اصل دو نکته مهم وجود دارد: نخست آنکه رهبر نظام جمهوری اسلامی ایران باید شناخته شده و مورد پذیرش مردم باشد و دیگر آنکه توسط مجلس خبرگان انتخاب می گردد. بحمدالله درخصوص انتخاب مقام معظم رهبری حضرت آیت الله العظمی خامنه ای در این مقام، این مهم به نحو شایسته ای انجام پذیرفت. زیرا علاوه بر دارا بودن شرایط اصلی احراز این مقام - مندرج در اصل یکصد و نهم - از یکسو مقام معظم رهبری طی دو دوره متوالی به طور مستقیم و با رای قاطع مرم به عنوان رئیس جمهور این کشور انتخاب شده بودند و لذا تمامی مردم از ایشان شناخت کافی و وافی داشتند. از سوی دیگر، خبرگان منتخب مردم که خود از جانب مردم انتخاب شده بودند وی را به عنوان رهبر برگزیدند. به این اعتبار، معظم له هم شناخته شده بودند و هم آنکه مورد پذیرش قاطع مردم قرار داشتند. در عین حال، رهبر کبیر انقلاب اسلامی نیز در زمان حیات خویش، به کرات ایشان را به عنوان فردی که دارای لیاقت رهبری است معرفی کرده بودند.
    مهمترین نکته در این اصل این است که رهبر منتخب خبرگان، ولی امر خواهد بود و به استناد اصل یکصد و سیزده قانون اساسی، عالی ترین مقام در جمهوری اسلامی ایران محسوب می گردند. مطابق اصل پنجاه و هفتم، قوای حاکم در جمهوری اسلامی ایران (مقننه، مجریه و قضائیه) زیر نظر ولایت مطلقه امر و امامت قرار دارند و به این طریق اصل یکصد و سیزدهم نیز تائید شده و جایگاه رهبری تثبیت می گردد.
    شورای نگهبان یکی از مراجع قانونی است که بر مبنای اصل نود و یک و به منظور پاسداری از احکام اسلام و قانون اساسی از نظر عدم مغایرت مصوبات مجلس شورای اسلامی با آنها تشکیل شده است. شش نفر از دوازده عضو این شورا را فقهای عادل و آگاه به مقتضیات زمان و مسائل روز تشکیل می دهند که از جانب رهبری تعیین می گردند.
    به این طریق، شورای نگهبان امکان و ساز و کار مناسبی برای اعمال نظارت رهبری بر قوه مقننه خواهد بود. با این حال، براساس اصل یکصد و دوازده، «مجمع تشخیص مصلحت نظام برای تشخیص مصلحت در مواردی که مصوبه مجلس شورای اسلامی را شورای نگهبان خلاف موازین شرع و یا قانون اساسی بداند و مجلس با در نظر گرفتن مصلحت نظام، نظر شورای نگهبان را تائید نکند و مشاوره در اموری که رهبری به آنان ارجاع می دهد و سایر وظایفی که در این قانون ذکر شده است، به دستور رهبری تشکیل می شود.»
    اگرچه رهبری نظام مطابق با اصل پنجاه و هفت، نظارت بر کلیه قوا را برعهده دارد اما به استناد اصل نود و نه این قانون، از طریق شورای نگهبان، نظارت بر انتخابات مجلس خبرگان رهبری، ریاست جمهوری، مجلس شورای اسلامی و مراجعه به آرای عمومی و همه پرسی را برعهده دارد.
    اصل یکصد و ده، وظایف و اختیارات رهبری را به این شرح بیان می دارد:
    -1 «تعیین سیاست های کلی نظام جمهوری اسلامی ایران، پس از مشورت با مجمع تشخیص مصلحت نظام
    -2 نظارت بر حسن اجرای سیاست های کلی نظام
    -3 فرمان همه پرسی
    -4 فرماندهی کل نیروهای مسلح
    -5 اعلان جنگ و صلح و بسیج نیروها
    -6 نصب و عزل و قبول استعفای: الف- فقهای شورای نگهبان ب- عالی ترین مقام قوه قضائیه (این موضوع در اصل یکصد و پنجاه و هفت تبیین گردیده است) ج- رئیس سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران (این موضوع در اصل یکصد و هفتاد و پنج تبیین شده است) د- رئیس ستاد مشترک هـ- فرماندهی کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و- فرماندهان نیروهای نظامی و انتظامی
    -7 حل اختلاف و تنظیم روابط قوای سه گانه
    -8 حل معضلات نظام که از طرق عادی قابل حل نیست، از طریق مجمع تشخیص مصلحت نظام
    -9 امضای حکم ریاست جمهوری پس از انتخاب مردم
    -10 عزل رئیس جمهور با در نظر گرفتن مصالح کشور پس از حکم دیوان عالی کشور به تخلف وی از وظایف قانونی یا رای مجلس شورای اسلامی به عدم کفایت وی براساس اصل هشتاد و نهم
    -11 عفو یا تخفیف مجازات محکومین در حدود موازین اسلامی، پس از پیشنهاد رئیس قوه قضائیهرهبر می تواند بعضی از وظایف و اختیارات خود را به شخص دیگری تفویض کند».
    با تامل در این اصل در می یابیم که مهمترین وظایف برعهده رهبری نهاده شده و در عین حال، دارای اختیارات عمده ای در نظام جمهوری اسلامی ایران می باشند.
    شورای عالی امنیت ملی بر اساس اصل یکصد و هفتاد و شش و به ریاست رئیس جمهور تشکیل می گردد ولیکن مصوبات این شورا بدون تائید مقام رهبری قابل اجرا نخواهد بود. به علاوه، رهبری دو نفر نماینده در این شورا دارند و تعداد زیادی از اعضای شورا هم، با واسطه و بدون واسطه از جانب رهبری منصوب می شوند.
    قانون اساسی یک قرارداد اجتماعی همه جانبه و محکم به حساب می آید که حاکمیت و مردم باید خود را ملزم به رعایت آن بدانند و عدول از آن را اختلال در نظم اجتماعی قلمداد کنند. علی رغم استحکامی که قانون اساسی داراست، محدود به زمان است. اما این زمان، طولانی خواهد بود. با این حال، چنانچه نیازمند تغییر و اصلاح باشد، بر مبنای اصل یکصد و هفتاد و هفت با دستور رهبری و پس از مشورت با مجمع تشخیص مصلحت نظام و از طریق شورای بازنگری قانون اساسی، اصلاح آن انجام خواهد شد و در نهایت، مصوبات شورا پس از تائید و امضای مقام رهبری به همه پرسی گذارده خواهد شد. پس نقش و جایگاه رهبری در تمامی ارکان قانون اساسی برجسته و کاملامبرهن است.

 

جایگاه ولایت و رهبری در نظام سیاسی اسلام

1- ساده‏ترین و روشن‏ترین دلیل عقلی بر ولایت فقیه چیست؟

اصل تنزل تدریجی

می‏توان با توجه به یک اصل عقلایی، ولایت فقیه را تبیین کرد و آن این است که اگر امری برای عقلا مطلوب بود، ولی به دلایلی تحقق آن مشکل یا ناممکن گشت، به طور کلی دست از آن بر نمی‏دارند، بلکه مرتبه نازل‏تر آن را انجام می‏دهند و به تعبیر دیگر از اهم دست می‏کشند و به مهم می‏پردازند. آن‏ها در امور مهم نیز این درجه‏بندی را رعایت می‏کنند. اساسا درجه‏بندی اهمیت امور به همین منظور است که اگر به دلیل شرایطی امر درجه اول ناممکن یا مشکل شد، امر درجه دوم را جایگزین و بدل آن قرار دهند. این اصل عقلایی را «تنزل تدریجی‏» می‏نامیم که آن را اسلام نیز پذیرفته است. در فقه موارد فراوانی داریم که در آن‏ها این اصل اجرا شده است. برای توضیح این مطلب به دو مثال اکتفا می‏کنیم.

1- فرض کنید کسی قصد خواندن نماز را دارد. ایده‏آل آن است که نماز به حالت ایستاده خوانده شود، ولی اگر شخصی به لت‏بیماری قادر به خواندن نماز نباشد، آیا باید نماز را رها کند؟ همه فقها می‏گویند: هر مقدار از نماز را می‏تواند، ایستاده بخواند و هرگاه نتوانست نشسته بخواند. در مرتبه بعدی اگر شخصی نماز را نمی‏تواند ایستاده بخواند، دستور فقهی این است که نشسته بخواند و اگر نشسته هم نمی‏تواند، خوابیده بخواند.

2- اگر کسی چیزی را برای جهت‏خاصی وقف کرد، مثلا منافع باغی را وقف شمع حرم امام معصوم علیه السلام کرد، اکنون که شمعی وجود ندارد، منافع آن باغ را چه کنند؟ آیا می‏توان گفت‏چون‏مورد مصرف اولی منتفی است، این مال موقوفه را رها کنیم؟! یقینا چنین نیست. باید در نزدیک‏ترین مورد روشنایی مصرف کنیم، مثلا منافع آن باغ را هزینه برق نماییم، زیرا برق نزدیک‏ترین امر به شمع است. این را «تنزل تدریجی‏» می‏نامیم که اصطلاحا رعایت «الاهم فالاهم‏» نیز نامیده می‏شود.

فقیه عادل، نزدیک‏ترین فرد به امام معصوم علیه السلام

بر اساس نظام عقیدتی اسلام، حاکمیت از آن خداست. از طرفی خدای متعال در اداره امور اجتماعی انسان‏ها دخالت مستقیم نمی‏کند و حاکمیت را به انبیا و امامان معصوم علیهم السلام واگذار کرده است. در موقعیتی که معصوم منصوب از سوی خدا، بر کارهای اجتماع حاکمیت ندارد چه باید کرد؟ آیا می‏توان گفت در چنین موقعیتی حکومت را رها کنیم؟! چنین سخنی مقبول نیست،زیرادرجای‏خودش ثابت‏شده است که‏اصل حکومت در هر جامعه‏ای ضرورت دارد.دراینجاست‏که ولایت فقیه را با استناد به اصل «تنزل تدریجی‏» ضروری می‏دانیم. فقیه جامع شرایط، بدیل امام معصوم علیه السلام است و در رتبه بعد از او قرار دارد. البته فاصله میان معصوم و فقیه عادل بسیار است ولی نزدیک‏ترین و شبیه‏ترین افراد به او در امر حکومت ظاهری بر مردم است.

حاصل آن‏که خدای متعال در مرتبه اول حاکمیت‏است، پس از او رسول‏الله صلی الله علیه و آله و سپس‏امامان معصوم علیهم السلام حاکم شرعی‏اند.

آیا پس از این، مرتبه چهارمی در حاکمیت وجود دارد؟

باید گفت: در زمان غیبت امام معصوم علیهم السلام، طبق دیدگاه شیعیان ولی فقیه مرتبه چهارم از حاکمیت را دارد، زیرا فقیه جامع الشرایط به امام معصوم نزدیک‏تر است. چون حاکم اسلامی باید واجد صفاتی مانند آگاهی به قوانین و مقررات اسلامی، آگاهی به مصالح اجتماعی، و صلاحیت اخلاقی که ضامن امانتداری و رعایت مصلحت عمومی است، باشد. در معصوم تمامی این شرایط وجود دارد، زیرا معصوم به دلیل عصمتش مرتکب هیچ تخلفی از قانون شرع نمی‏شود و به سبب علم غیبی که دارد به قوانین شرعی و مصالح جامعه کاملا آگاه است. فقیه جامع شرایط نیز باید همین شرایط را در رتبه نازل داشته باشد، تا حاکمیتش مشروع باشد. یعنی باید دارای ملکه فقاهت و اجتهاد باشد تا احکام اسلام را به خصوص در زمینه مسایل سیاسی و اجتماعی بهتر از دیگران بشناسد. و نیز باید دارای ملکه تقوی و عدالت‏باشد تا مصالح جامعه را فدای مصالح شخصی و گروهی نکند و هم‏چنین باید به مصالح سیاسی و اجتماعی و بین المللی آگاه باشد تا شیاطین نتوانند او را فریب دهند و از مسیر عدل و قسط منحرف کنند.

2- اگر ولی‏فقیه معصوم نیست، اطاعت‏بی‏چون و چرا از وی چه توجیهی دارد؟

روشن است در میان معتقدان به ولایت فقیه هیچ کس معتقد به عصمت ولی فقیه نبوده و حتی چنین ادعایی نکرده است، زیرا ما معتقدیم فقط پیامبران، حضرت زهرا و امامان علیهم السلام معصومند.

اکنون سؤال این است: با توجه به عدم عصمت ولی فقیه و احتمال خطا و اشتباه در او، آیا این احتمال مانع اطاعت از وی می‏گردد؟

به نظر می‏آید چنین ملازمه‏ای وجود ندارد یعنی چنان نیست که اگر کسی معصوم نبود، اطاعت او لازم نباشد. اگر به سیره عملی شیعیان توجه کنیم، می‏یابیم آن‏ها بی چون و چرا از مراجع، تقلید می‏کرده‏اندوبه‏فتوای آنان‏عمل‏می‏نموده‏اند، در حالی که هیچ کس معتقد به عصمت مراجع نبوده، بلکه با تغییر فتوای مرجع می‏فهمیدند نه تنها او عصمت ندارد، که قطعا اشتباه هم کرده است، زیرا یا فتوای پیشین او خطا بوده و یا فتوای جدیدش. همچنین از اختلاف فتاوای مراجع معلوم می‏شود بعضی از آنان دچار خطای در فتوا شده‏اند، ولی با این حال هیچ کس اندک تردیدی در وجوب تقلید از مراجع ندارد.

حال به سؤال مورد نظر خود بپردازیم. آیا احتمال خطا در ولی فقیه، موجب عدم اطاعت از او می‏شود؟

ضرورت اطاعت از حاکم یکی از دو رکن حکومت

شکی‏نیست‏که‏هرجامعه‏ای نیازمند حکومت است و قوام حکومت‏به دو امر است; یکی حق حاکمیت، یعنی کسانی حق داشته باشند دستور بدهند و فرمان صادر کنند; و دیگری ضرورت اطاعت و فرمانبرداری. اگر یکی از این دو تحقق نیابد، حکومتی به وجودنمی‏آید.حال اگر احتمال خطا، مجوز سرپیچی از دستور حاکم باشد، چون این احتمال هیچ‏گاه‏منتفی نیست، اطاعت از حاکم هیچ‏گاه تحقق نخواهد یافت و یک رکن حکومت محقق نخواهد شد، پس‏حکومت از بین خواهد رفت.

اگر به روش خردمندان‏در زندگی توجه کنیم،می‏یابیم آنان در مواردی اطاعت را ضروری می‏دانند، گرچه دستور دهنده را معصوم نمی‏دانند.

فرض‏کنیدفرمانده‏ای در جنگ به سربازان خود دستوری بدهد; اگر سربازان بخواهند به استناد این‏که احتمال دارد فرمانده خطا کند، از دستورش سرپیچی نمایند، آیا کار جنگ سامان خواهد گرفت؟ آیا اقدام و حرکتی صورت می‏گیرد؟ آیا شکست این گروه حتمی نیست؟ پس تبعیت نکردن چنان زیانی دارد که با ضرر ناشی از پیروی از دستور اشتباه قابل مقایسه نیست. به عبارت دیگر، اطاعت از فرمانده چنان منافعی دارد که با ضرر اندک ناشی از پیروی یک مورددستوراشتباه قابل مقایسه‏نیست. همچنین‏زمانی که به پزشک متخصص مراجعه می‏کنید، آیا احتمال خطا درتشخیص‏او نمی‏دهید؟ با وجود چنین احتمالی از مراجعه به پزشک چشم نمی پوشید.

اطاعت نکردن از حاکم موجب هرج و مرج و اختلال نظام جامعه می‏گردد. ضرر ناشی از این هرج و مرج بسیار بیش‏تر از ضرری است که گاه در اثر اطاعت از یک دستور اشتباه به جامعه وارد می‏شود.

در تمام موارد مذکور روش خردمندان اعتنا نکردن به احتمالات ضعیف به هنگام عمل است. حال اگر به خصوصیات ولی فقیه توجه کنیم و در نظر داشته باشیم که حاکم اسلامی همیشه در هر کاری با صاحبنظران و متخصصان مشورت می‏کند و بعد تصمیم می‏گیرد و مردم هم وظیفه دارند از خیرخواهی و مصلحت اندیشی برای حاکم شرعی مضایقه نکنند، احتمال خطا تا حد بسیاری کاهش می‏یابد و دیگر معقول نیست از دستورهای او سرپیچی کنیم.

انگیزه طرح مساله معصوم نبودن ولی فقیه

در پایان باید گفت اشکال عدم عصمت درباره هر حاکم و رئیس در هر حکومتی وارد است، ولی اگر این اشکال در مورد نظام ولایت فقیه مطرح می‏گردد و در مورد نظام‏های دیگر این اشکال مطرح نمی‏شود، ما را به این برداشت رهنمون می‏سازد که غرض مطرح کنندگان از طرح این‏گونه اشکالات شکستن قداست رهبری نظام اسلامی است، زیرا قداست رهبر در موارد بسیاری سد راه دشمنان و بر هم زننده نقشه آنان بوده است.اگر با یک فرمان امام راحل رحمه الله حصرآبادان شکسته شد، به علت این بودکه‏به‏ذهن هیچ‏یک‏از رزمندگان خطورنکرده بود که مخالفت‏با امر ایشان جایز است‏یا نه.

چون در اثر این قداست و لزوم اطاعت، دشمنان به ناکامی رسیده‏اند، این اشکالات طرح می‏شود. پس توجه داشته باشیم همه اشکالات برای دریافت جواب حق مطرح نمی‏گردد، بلکه انگیزه این اشکال تراشی امور دیگری است.

3- اگر ولی فقیه نماینده امام زمان(عج) در زمین و ولی امر همه مسلمانان جهان است، چرا قانون اساسی به گونه‏ای تنظیم شده است که‏ولی‏فقیه،نمایندگان‏مجلس خبرگان رهبری و دیگران باید ایرانی باشند؟

ابتدا توضیحی درباره خود سؤال می‏دهیم. منظور سؤال کننده این است که آیا ولایت فقیه مقامی است مشابه مقامات دولتی که تمام اختیارات و وظایفشان محدود به همان کشوری است که در آن حکمرانی می‏کنند یا این‏که ولایت فقیه مقام و منصبی الهی است و محدود به مرزهای جغرافیایی نمی‏شود؟ اگر فرض اول مورد قبول است، چرا ولی فقیه را ولی امر همه مسلمانان می‏دانید؟و اگر فرض دوم را می‏پذیرید، چرا قانون اساسی به گونه‏ای است که در قوانین مربوط به رهبری، نمایندگان خبرگان و امثال آن، مرز جغرافیایی اهمیت دارد و گویا امور مربوط به رهبری به ایران محدود می‏گردد، مثلا در قانون اساسی پیش‏بینی نشده است رهبر جمهوری اسلامی یک غیر ایرانی‏باشد یابرخی‏ازاعضای‏خبرگان از کشورهای دیگر باشند.

در پاسخ به این سؤال ذکر مقدماتی ضروری است:

دوران امر میان همه یا هیچ!؟

1- بعضی از مکاتب سیاسی یا حقوقی یااخلاقی و... هستند که نظرات آن‏ها دایر میان همه یا هیچ است; بدین معنا که اگر همه شرایط مورد نظر آن‏ها در موردی جمع شد، نتیجه به دست می‏آید، ولی اگر کمتر از همه شرایط فراهم شد، دیگر هیچ نتیجه‏ای به بار نمی‏نشیند. به عبارت دیگر: با همه شرایط حصول نتیجه را شاهدیم و با کمتر از همه شرایط هیچ نتیجه‏ای را به دست نمی‏آوریم.

برای روشن‏تر شدن این ادعا به مثالی از فلسفه اخلاق «کانت‏» توجه کنید: او معتقد است اگر کسی در کاری هیچ انگیزه و نیتی جز اطاعت امر عقل و وجدان نداشت، کارش دارای ارزش اخلاقی خواهد بود، ولی اگر در کنار انگیزه اطاعت از فرمان عقل، مثلا علاقه به نتیجه کار هم در او وجود داشت، دیگر هیچ ارزش اخلاقی بر کار او مترتب نیست. در مکاتب سیاسی و یا حقوقی نیز از این گونه نظرات وجود دارد که امر انسان را دایر میان همه یا هیچ می‏دانند.

ولی باید گفت: این نظرات غیر واقع‏بینانه است و از آن رو که اسلام در همه زمینه‏ها احکام و ارزش‏هایی واقع‏بینانه مطرح کرده است، نظرات آن دارای مراتب و درجاتی است. اسلام نمی‏گوید اگر در مساله‏ای نتیجه ایده‏آل و صد در صد میسر نشد، دیگر هیچ، بلکه می‏گوید: درجه پایین‏تر را انجام دهید.

برای پی بردن به درستی این ادعا می‏توان اندک توجهی به مباحث فقهی کرد، که در آن‏ها بدل‏های متعددی در یک امر پیش‏روی مکلف است. حالت‏های متفاوت برای انجام نماز در موقعیت‏های مختلف، نمونه‏ای از این مدعاست. حتی در مهم‏ترین مساله دینی یعنی ایمان هم مراتب وجود دارد.

ایده‏آل اسلام در مساله رهبری جامعه

2- ایده‏آل اسلام در نظریه امامت و رهبری جامعه آن است که جامعه‏ای اسلامی با رهبر معصوم اداره شود، همان‏گونه که در عصرپیامبراکرم صلی الله علیه و آله چنین بود. ما معتقدیم این امر شدنی است و ان شاء الله در زمان ظهور حضرت حجت - عجل الله تعالی فرجه الشریف - این چنین خواهد شد. ولی در زمان فعلی عملا چنین ایده‏آلی قابل تحقق نیست، زیرا در زمان غیبت‏به سر می‏بریم و رهبر معصوم غایب است.

اگر اسلام می‏خواست در مساله امامت غیر واقع‏بینانه برخورد کند، باید در زمان غیبت هیچ حکومتی را مشروع نداند، چون در زمان غیبت، رهبر معصوم در راس حکومت دینی قرار ندارد، ولی اسلام برای این دوران وضعی نازل‏تر را پیش‏بینی کرده است و فقهایی را که دارای شرایط خاصی هستند، حاکم قرار داده است .

فقها اتفاق نظر دارند که حتی در حکومت‏های نامشروع هم فقیه در امور حسبیه ولایت دارد، یعنی حتی اگر قدرت حاکمیت‏بر مردم را نداشته باشد، باز باید این امور را به عهده گیرد و در آن‏ها دخالت کند. در زمان رژیم طاغوت که از دیدگاه دینی ما حکومتی ظالم، زورگو و غیر شرعی بود فقها معتقد بودند در مسائلی که منوط به حکم حاکم شرعی است، باید مردم به مجتهد جامع شرایط (حاکم شرع) مراجعه کنند; مثلا اگر زن و مردی در زندگی دچار اختلاف می‏شدند و برای رهایی از این وضع به طلاق تن می‏دادند، از نظر قانون آن زمان به یکی از دفترخانه‏های رسمی طلاق مراجعه و دفتر خاصی را امضاء می‏کردند، و همین طلاق رسمی شمرده می‏شد، در حالی که از نظر فقه شیعه باید دو شاهد عادل برای اجرای صیغه طلاق حاضر باشند. به همین دلیل خانواده‏های متدین، طلاق را نزد امام جماعت‏یا مجتهد و با حضور دو شاهد عادل جاری می‏کردند و بعدا برای رسمی کردن آن به دفترخانه رسمی مراجعه می‏نمودند.

این نوع دخالت فقیه، تحقق‏بخش ایده‏آل اسلام‏نیست،ولی‏بالاخره‏بهترازدخالت‏نکردن اوست. پس اسلام نمی‏خواهد مردم ایده‏آل یا هیچ را انتخاب کنند، بلکه درجات متوسط را هم پیش روی مسلمانان گذاشته است.

پاسخ نهایی مساله

براساس نظر اسلام، ایده‏آل این است که حکومت‏جهانی‏واحدی‏داشته‏باشیم‏ومرزهای جغرافیایی هیچ دخالتی نداشته باشند. اما آیا در جهان فعلی که شرایط تحقق این ایده‏آل وجود ندارد، به بن‏بست می‏رسیم؟ قطعا خیر.

اکنون که نمی‏توان تمام جهان را با حکومت دینی اداره نمود، باید در همین منطقه (ایران) حکومت دینی را برقرار کنیم. وقتی چنین باشد دیگر پذیرفته نیست قانون اساسی و سایر مقررات به گونه‏ای باشد که خارج از ایران را نیز در بر بگیرد. از این‏رو اگر بخواهیم در این وضع، حکومت دینی داشته باشیم، باید مرزهای جغرافیایی را محترم شمرده، روابط با سایر کشورها را مطابق با عرف بین الملل تنظیم بنماییم یعنی با کشورها مبادله سفیر داشته باشیم، قراردادهای بین‏المللی را محترم بشماریم و...

پس نمی‏توان در جهان کنونی گفت: چون رهبر حکومت ما رهبر هر مسلمانی است، بنابراین باید مسلمانان دیگر کشورهای اسلامی نیز تحت فرمان او باشند. این مطلب در عرف بین‏المللی پذیرفته نیست.اگرقانون‏اساسی‏به‏گونه‏ای است که حکومت اسلامی ایران، رهبری و ارگان‏های آن را محدود به یک کشور می‏کند، به دلیلی است که گفته شد، وگر نه از نظر اسلام مرزهای جغرافیایی جدا کننده کشورها و ملت‏ها نیست، بلکه آن‏چه مرز واقعی و جدا کننده مردم از هم‏دیگر است، عقیده است.

چرا رهبر جمهوری اسلامی ایران را «ولی‏امر مسلمین‏» می‏نامیم؟

الگوی اولی اسلام برای حکومت، حکومت واحد جهانی تحت رهبری امام معصوم علیه السلام می‏باشد. در این الگو مرزهای جغرافیایی جای خود را به مرزهای عقیدتی می‏دهد و کشور اسلامی شامل کلیه مناطقی خواهد بود که درآن مسلمان زندگی می‏کند.

نقش ولی فقیه در حکومت اسلامی

ازسوی‏دیگر،حکومت‏اسلامی‏به معنای تدبیر امور مسلمین براساس قوانین دینی و رعایت مصالح شهروندان می‏باشد و حاکم، به عنوان مجری‏احکام اسلامی کسی است که شرایطی ویژه‏رادارااست‏وبانبودیاازبین‏رفتن‏آن‏شرایط، صلاحیت‏حکومت نیز از او سلب می‏گردد.

این شرایط که عبارتند از: آگاهی همه جانبه و عمیق نسبت‏به مقررات اسلامی، داشتن تقوی به‏عنوان ضامن اجرای احکام دین و رعایت مصالح مسلمین، و شناخت کافی از مصالح اجتماعی و سیاسی، مؤلفه‏هایی هستند که باعث هدایت جامعه اسلامی به سوی سعادت مادی و معنوی خواهند بود.

نگاهی هرچند گذرا به گذشته و حال مسلمین‏و مشاهده نابسامانی‏ها، گروه‏بندی‏ها، برادرکشی‏ها، و عقب‏ماندگی‏های مادی و معنوی به روشنی گویای این واقعیت است که عامل اصلی بروز چنین وضعیتی، نبود پایگاهی محکم به عنوان محوریت جامعه‏اسلامی جهت هدایت افراد، رفع اختلافات، جلوگیری از بروز فتنه‏ها، و خنثی‏سازی نقشه دشمنان بوده است.

ازاین‏رو،اسلام حکومت ولی عادل را به عنوان عاملی سعادت‏بخش و وحدت آفرین تشریع کرده، وآن را برای «تمام مسلمین‏» می‏خواهد.واقعیت‏های‏موجود،گواهی‏می‏دهد در هیچ نقطه‏ای از دنیا، حکومتی‏اسلامی با زیرساخت‏های دینی به چشم نمی‏خورد و تنها، نظام جمهوری اسلامی ایران است که منطبق با نظریه دینی حکومت‏شکل گرفته است. این نظام برخوردار از پشتوانه بسیار محکم مردمی و سرمایه عظیم بیعت امت‏با رهبر می‏باشد.

دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد جایگاه ولایت فقیه در نظام جمهوری اسلامی ایران

ولایت پدر و جد پدری در ازدواج دختر باکره

اختصاصی از حامی فایل ولایت پدر و جد پدری در ازدواج دختر باکره دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

ولایت پدر و جد پدری در ازدواج دختر باکره


ولایت پدر  و جد پدری در ازدواج دختر باکره

فرمت فایل : word(قابل ویرایش)تعداد صفحات108

 

در نظام  اسلامی به پاکیزگی روح و روان اعضای جامعه بسی با اهمیت تلقی می شود و همواره به عنوان یک اصل مورد توجه قرار می گیرد . از جمله اقدامات مهمی که باید دولتمردان و مردم ما به آن اهتمام ورزند مهیا نمودن زمینه ازدواج برای دختران وپسران جوان است .

تمهیدات لازم اقتصادی در جهت سهل نمودن امر ازدواج پایین آوردن سطح توقع مادی دختران و پسران و مهمتر از همه عدم سخت گیری زیاده از حد والدین از وظایف اصلی  والدین و مسئولین امر می باشد.

نکاح و خانواده پیش از آنکه سازمان حقوقی باشد , پیروزی اخلاقی و مذهبی است . پیمانی مقدس است که تجاوز از آن آسان نیست . خانواده با این که یک گروه اجتماعی به شمار  می آید در بحث حقوقی ما فاقد شخصیت حقوقی است و تعهداتی که برای اعضای خانواده پدید می آید , تعهداتی فردی است , خانواده با این که قوانین ما آن را تعریف نکرده است و برای آن شخصیت حقوقی  قائل نشده است , قدیمی ترین و مهمترین گروه اجتماعی است .

پیمان زناشویی هر چند قرار دادی بین زن و شوهر است , اما با قراردادهای دیگر فرق بسیار دارد , ممکن است پسر یا دختر خانواده ای معامله ای انجام دهند , مثلا چیزی را بخرند و یا بفروشند که در آن ضرر کنند و خانواده از این که چنین معامله ای صورت گرفته ناراحت باشند اما اثر آن محدود به مسائل مالی  و کوتاه مدت است  . برعکس ازدواج که پیوندی است برای همه عمر .

با این همه آیا می توان ازدواج را فقط رابطه بین زن و شوهر دانست و اظهار نظر خانواده را درباره آنها نادرست شمرد ؟

جواب این سوال نه کاملا مثبت است و نه کاملا منفی , در برخی از کشور ها اجازه پدر و مادر جنبه تشریفاتی داشته و فقط از نظر احترام آنها , این اجازه درخواست می شود , و تصمیم اصلی با دختر و پسری است که می خواهند با هم ازدواج کنند .

در کشور ما بین آداب و رسوم جامعه و قانون در این زمینه تفاوت آشکاری وجود دارد , بدین معنی که از نظر قانونی ازدواج پسر تا زمانی که صغیر به حساب می آید و دختر تا زمانی که برای اولین بار شوهر کند نیازمند اجازه پدر و جد پدری می باشد .

بنابراین پسری که دیگر صغیر نیست و دختری که صغیر نبوده و برای دومین بار ازدواج می کند موظف نیست برا ی ازدواج خود کسب اجازه کند , علاوه بر آن هیچ کس جز پدر و یا جد پدری لازم نیست , اما آداب و رسوم اجتماعی  همواره بصورت فوق نیست .

در برخی از خانواده ها , پدر و  مادر حتی در موارد ازدواج پسر و یا دختری  که از نظر قانونی نیاز به اجازه هیچ کس ندارد اظهار نظر  قطعی می کنند و  گاه انتخاب اصلی به وسیله آنها صورت می گیرد .

و گاه برخی از افراد دیگر خانواده مانند برادر در این امر نقش مهمی ایفا می   کنند , اظهار نظر اعضای خانواده هر گاه جنبه مشورت داشته باشد و زوجین را در تصمیم گیری یاری دهند , بسیار پسندیده است .

اما اگر جنبه تحمیلی و اجبار داشته باشد و  آزادی  انتخاب و تصمیم گیری را از طرف بگیرد نادرست  و ناپسندیده است و چگونگی رفتار  در این زمنیه بسته به فرهنگ خانواده دارد .

خانواده با فرهنگ در این مورد نقش مشاور و راهنما را بر عهده دارند و با ارشاد  فرزندان خود تصمیم گیری نهایی را بر عهده خود آنها قرار می دهند .

در برخی از خانواده ها دیگران به جای فرزندی که می خواهد ازدواج نماید تصمیم گیر ی می کنند , این امر در گذشته از این که از نظر اخلاقی نادرست و ناپسند است , از نظر حقوقی و قانونی نیز به درستی ازدواج لطمه می زند , زیرا در مورد فرزندانی که صغیر نیستند اصولا حق دخالت خانواده محدود است .


دانلود با لینک مستقیم


ولایت پدر و جد پدری در ازدواج دختر باکره