لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه42
فهرست مطالب
) عامل مؤثر در مفهوم جمهوریت
2
) وجه تمایز قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران
5) رأی اکثریت، مشروعیتآور نیست
6) چرا اطاعت از رئیسجمهور بدون تنفیذ ولی
فقیه حرام است؟
) مخالفت با ولی فقیه در حد شرک به خداست
) چرا اطاعت از قوانین دولت اسلامی واجب است؟
جایگاه ولایت فقیه در نظام جمهوری اسلامی ایران با نگرش برنظام حکومتی سایر کشورها 1) تفاوت حکومتهای سلطنتی و جمهوری
در ادبیات سیاسی، چند نوع حکومت معرفی میکنند. یکی حکومت سلطنتی است که معمولاً با وراثت به حاکم بعدی منتقل میشود. قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران چنین رژیمی در کشور حاکم بود. این سلطنت تا مدتها مطلقه بود، یعنی سلطان به صورت مستقل تصمیم میگرفت و هیچکس نمیتوانست در کار او دخالت کند؛ ولی بعد از انقلابکبیر فرانسه و سایر انقلابهای آزادیخواهانه، اختیارات سلطان به صورتهای مختلف محدود شد.
نوع دیگر حکومت، جمهوری است؛ یعنی خود مردم در تعیین حاکم دخالت دارند. در عالَم، دهها نوع جمهوری داریم. حکومت چین یک میلیارد و چند صد میلیون نفر جمعیت را اداره میکند و کمونیستی است، ولی جمهوری خلق چین نام دارد؛ اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی هم مجموعهای از جمهوریها بود؛ این جمهوریها خودشان هم با یکدیگر تفاوت داشتند و هر جمهوری قوانین مخصوص خودش را داشت.
2) عامل مؤثر در مفهوم جمهوریت
بعضی جمهوریها ریاستی است که مردم در آن مستقیم رئیس حکومت را انتخاب میکنند و برخی دیگر، پارلمانی است؛ یعنی ابتدا مردم نمایندگان مجلس را برمیگزینند و سپس حزب غالب در مجلس، رئیسجمهور را تعیین میکند. در هندوستان رئیسجمهور نقش چندانی در مدیریت حکومت ندارد و بیشتر کارها بر عهده نخستوزیر است؛ اما در همسایگیاش پاکستان، رئیسجمهور نقش مؤثری در مدیریت حکومت دارد.
اینها همه نشان میدهد تنها عامل مؤثر در مفهوم جمهوریت این است که مردم نقشی در تحقق حکومت و تعیین حاکم داشته باشند؛ خواه بیواسطه و خواه باواسطه. بیواسطه مثل جمهوریهای ریاستی و باواسطه مانند جمهوریهای پارلمانی.
3) وجه تمایز قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران
در این میان برخی از جمهوریها پسوندهایی با خود دارند، مثل: جمهوری دموکراتیک، جمهوری اسلامی و.... پاکستان و موریتانی، «جمهوری اسلامی» هستند و این پسوند برای آنها جنبه تشریفاتی دارد. فقط جمهوری اسلامی ایران است که با پسوند خود، میخواهد ماهیت حکومتش را تعیین کند.
قانون اساسی همه جمهوریها و سلطنتیها، یک اختلاف روشن با قانون اساسی ایران دارند: در ایران، «ولایت فقیه» داریم که ملیگراها همیشه با آن مخالف بودهاند. در خبرگان قانون اساسی هم نمایندگان سرسخت ملیگراها اصلاًً با گنجاندن واژه ولایتفقیه در قانون اساسی مخالف بودند، ولی اکثریت قاطع اصرار داشتند که باید مسئله ولایت فقیه مطرح شود.
4) با وجود رئیس جمهور، آیا ولایت فقیه یک مقام تشریفاتی است؟
گاه این سؤال طرح میشود که با وجود رئیسجمهور، ولیفقیه چه نقشی دارد؟ تبلیغاتی که از خارج صورت میگیرد و در داخل هم کسانی آن را دنبال میکنند، به این سمت است که مقام رهبری تضعیف و سرانجام حذف شود. سرّ اینکه در قانون اساسی، مقامی جدا از جمهوری و بلکه فوق رئیس جمهوری، در نظر گرفته شده است، چیست؟
برخی تصور میکنند که ولیفقیه یک مقام تشریفاتی است و چون روحانیان در انقلاب نقش مؤثری داشتهاند، خواستهاند برای خود جایگاهی دست و پا کنند و بر سایر مردم یک نوع امتیاز داشته باشند!
5) رأی اکثریت، مشروعیتآور نیست
پاسخ این سؤالها به نگرشی برمیگردد که اسلام از حکومت دارد. هدف مردمی که انقلاب کردند و صدها هزار شهید دادند، برقراری نظام اسلامی بود. صرف اینکه مردم رئیسجمهوری را برای چند سال انتخاب کنند، هیچ ضمانتی ندارد که مشروعیت الهی داشته باشد و اطاعت از رئیسجمهور منتخب واجب شرعی باشد. هیچکس نمیتواند ادعا کند که وقتی پنجاه درصد به علاوه یک نفر به کسی رأی دادند، اطاعت از او برای دیگران وجوب شرعی دارد. حداکثر میتوانند بگویند: عرف جهانی این است که وقتی کسی رأی اکثریت را کسب کرد، دیگران هم باید او را اطاعت کنند. اما اینکه شرعاً واجب است از او اطاعت کنند، به چه دلیل؟!
6) چرا اطاعت از رئیسجمهور بدون تنفیذ ولی فقیه حرام است؟
از ماهیت جمهوری، وجوب اطاعت شرعی از حاکم به دست نمیآید. مطلب از این هم بالاتر است؛ ممکن است حتی نود و نه درصد مردم به کسی رأی بدهند؛ ولی به فرموده امام راحلu اگر رئیسجمهور منتخب از طرف ولیفقیه نصب نشود، طاغوت به شمار میآید و اطاعت از او حرام میباشد! این عبارت را نمیشود از صحیفه نور حذف کرد، تأویلبردار هم نیست. این بینش برخاسته از یک نگرش دینی است که میگوید: هیچ انسانی هر که باشد حق حکومت بر انسان دیگری را ندارد.
یک انسان که بنده خدا است، به چه حقی میتواند به انسان دیگری بگوید: من به تو دستور میدهم این کار را بکنی؟! این وجوب اطاعت از کجا میآید؟! فقط آن خدایی که اختیار همه به دست اوست، میتواند بگوید اطاعت از این فرد هم واجب است: «یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولیالامر منکم».
«اولیالامر» امامان اثنیعشر هستند. اگر علیq در زمان خود نمایندهای میفرستاد و میفرمود اطاعت از او مانند اطاعت از من واجب است، آیا تخطی از فرمان آن نماینده جایز بود؟! اگر ائمه اطهارt کسی را تعیین کردند و گفتند از او اطاعت کنید، بر مسلمانها واجب است از وی پیروی کنند.
7) مخالفت با ولی فقیه در حد شرک به خداست
طبق احادیث، مخالفت با ولیفقیه مخالفت با اهلبیت و در حد شرک به خدا است. مگر رئیسجمهور با ولیفقیه یکسان است؟! آیا اگر کسی با تبلیغات آنچنانی و رقص و پایکوبی به ریاست جمهوری برسد، ولیِّخدا میشود؟! باید در رأس نظام کسی واقع شود که از طرف امام تعیین شده باشد. اعتبار از خدا به پیغمبر، از پیغمبر به امام معصوم، از امام معصوم به ولیفقیه و از ولیفقیه به سایرین کانالیزه میشود.
اگر ولیفقیه بگوید: از دولت اسلامی اطاعت کنید، آن وقت اطاعت از دولت اسلامی هم واجب شرعی میشود، چرا؟ چون اطاعت از ولیفقیه واجب شرعی است، بنابراین وقتی او میگوید از این اطاعت کنید، این هم اطاعت او شمرده میشود.
8) چرا اطاعت از قوانین دولت اسلامی واجب است؟
امامu میفرماید: عمل کردن به قوانین دولت اسلامی شرعاً واجب است. این وجوب از کجا آمده؟ چون او میگوید، واجب است. اگر او نگوید چه وجوبی دارد؟! نظام ما اعتبارش از طرف خدا است و رعایت قوانینش وجوب شرعی دارد. وقتی در مجلس شورای اسلامی تصویب شد و شورای نگهبان هم تأیید کرد که فلان مبلغ باید مالیات بدهید، پرداخت آن مالیات مثل پرداخت خمس و زکات واجب میشود، زیرا دولت اسلامی آن را تعیین کرده و دولت اسلامی مورد امضای ولی فقیه است، او هم مورد تأیید خدا و پیغمبر است.
این سلسله مراتب، وجوب شرعی میآورد. اما اگر این نباشد، همان فرهنگی رایج میشود که در همه جای دنیا وجود دارد: فرار از مالیات، نوعی زرنگی است! در صورتیکه این مقام وجود نداشته باشد، مقررات مجلس شورای اسلامی اگر به اتفاق آراء هم تصویب شود، وجوب شرعی نخواهد داشت.
چه اندازه وجدان آدمها راضی میشود که هرچه اکثریت گفتند، آنها هم عمل کنند؟! حداکثر این است که برای رعایت مصلحت جامعه مخالفت نکنند، اما در دل میگویند که اینها بیاعتبار است، هرگونه منفعت خودم اقتضا کند، عمل میکنم! وقتی نمیخواهم مالیات بدهم، حسابسازی میکنم تا مالیات به من تعلق نگیرد! به مأمور مالیات رشوه میدهم تا بگوید تو مشمول مالیات نیستی!
فرهنگ لیبرالدموکراسی این را اقتضا دارد؛ ولی اگر فرهنگ اسلامی حاکم شود، پرداخت مالیات به حکومت اسلامی را مثل دادن خمس و زکات بر خود واجب میداند؛ دیگر احتیاج نیست که بازرس بیاید و رسیدگی کند، بلکه التماس میکند مالیات من را بگیرید تا مال من حلال شود.
9) ولی فقیه از جانب ائمهq منصوب شده است
ولیفقیه چگونه تعیین میشود؟ و مردم چه نقشی در تعیین او دارند؟ وقتی امام معصومq شخصی را با اسم تعیین کند، جای چون و چرا نیست. در زمان غیبت صغرای امام زمان صلواتالله علیه چهار نفر را با اسم تعیین کردند و اطاعتشان واجب بود. بعد از این چهار نفر، نصب عام است؛ یعنی کسی را با اسم و شخص تعیین نکرده اند؛ فقط گفتهاند از کسانی که واجد این شرایط هستند اطاعت کنید.
10) چگونگی احراز فرد واجد شرایط
چگونه احراز کنیم چه کسی واجد شرایط است؟ اگر بخواهیم ببینیم در بین اساتید دانشگاه چه کسی عالمتر است، باید سراغ خود استادها برویم. البته به دشواری کسی اعتراف میکند که فلان همصنف من از من برتر و شایستهتر است. اگر تعداد چشمگیری از اساتید یک دانشگاه بگویند: فلانی از همه باسوادتر است، آیا شما اطمینان پیدا نمیکنید که آنها درست میگویند؟!
هیچ راهی اطمینانبخشتر از این نیست که اکثریت قریب به اتفاق کسانی که در یک فن خبره هستند، شهادت دهند که یک نفر از میان ما از همه شایستهتر است. اگر مردمی که اصلاً از این چیزها آگاه نیستند و نمیدانند استاد یعنی چه، کدام استاد بهتر درس خوانده و بیشتر تحقیق کرده است، رأی بدهند، چه ارزش و اعتباری دارد؟!
رأیی که از روی ناآگاهی داده میشود، اعتبار ندارد. اگر همه مردم بگویند آقای الف عالمتر است، اما همه اساتید بگویند آقای ب عالمتر است، شما به کدام بیشتر اطمینان میکنید؟! اینها صد استاد هستند، ولی آنها شصت میلیون نفر، کدام بیشتر برای شما اطمینان میآورد؟!
در عالم عقلا، برای تعیین فرد شایستهتر هیچ راهی بهتر از شهادت اقران وجود ندارد. خبرگان یعنی کسانی که خودشان بهرهای از فقاهت و عدالت دارند و مصالح اجتماعی را کم و بیش درک میکنند، شهادت بدهند که در بین ما یک نفر از همه بهتر است.
11) انتخابات؛ مراجعه سیستماتیک به افکار مردم برای شناسایی شایستگان
مسئله دیگر این است که ویژگیها و شرایط لازم برای استادهایی که میخواهند شهادت بدهند را از کجا بشناسیم؟ ما باید اطمینان داشته باشیم که اینها دربند اغراض نفسانی، باندبازی و جناحگرایی و این حرفها نیستند. میخواهیم واقعاً بدانیم چه کسی شایستهتر است؛ بنابراین باید یقین داشته باشیم که این استادها خودشان آدمهای باانصاف و مورد اعتمادند؛ این هم راهی جز مراجعه به مردمی که با آنها معاشرت دارند، ندارد. حتی قاضی اسلامی هنگامی که وارد شهری میشود، اول باید عدول آن شهر را شناسایی کند.
اگر این مراجعه به افکار مردم برای شناسایی افراد شایسته به صورت سیستماتیک درآید، انتخابات نام میگیرد. در نظام حکومتی ما مردم باید بگویند خبرگان مورد اعتماد چه کسانی هستند. این حق آنها است و راه دیگری هم ندارد.
12) مطمئن ترین راه برای انتخاب رهبر
اگر بخواهیم ببینیم صد مجتهدی که عادل هستند، مردم به آنها اعتماد دارند و میدانند اهل انصاف هستند و با پول و وعده پُست و مقام رأی نمیدهند، چه کسانیاند، باید از راه انتخابات وارد شویم. وقتی در بین خبرگان منتخب ملت، از بین هشتاد نفر مثلاً هفتاد و پنج نفر بگویند این شخص از همه ما بهتر است، آیا شما دیگر شک میکنید؟!
بنابراین برای تعیین رهبر، هیچ راهی اطمینانبخشتر از شهادت خبرگان نیست؛ البته خبرگان را باید مردم شناسایی کنند. شورای نگهبان و مانند ایشان اجتهاد خبرگان را تأیید میکنند، اما تقوا و درستکاری و مورد اعتماد بودن را باید مردم تأیید کنند. خود مردم باید بررسی کنند و بگویند اینها بیشتر مورد اعتماد هستند. بدین وسیله آنها خبرگان مقبول میشوند و چنین خبرگانی هر کس را با اکثریت آراء انتخاب کردند، رهبر و مصداق حاکمی میشود که امام معصومq فرمود: من او را نصب کردهام.
مردم در اینجا وظیفهای سنگین دارند؛ میخواهند مصداق آن کسی را تعیین کنند که امام زمان یا سایر ائمهt فرمودند ما او را حاکم قرار دادیم و اطاعت او بر شما واجب است. مسئولیت سنگینی است و نمیشود به اصالة الصحة و حُسن ظاهر اعتماد کرد.
جایگاه ولایت فقیه و رهبری در قانون اساسی
نویسنده: کیومرث امجدیان - کارشناس خبره برنامه ریزی وزارت آموزش و پرورش و مدرس دانشگاه
از برکات انقلاب اسلامی که در مقایسه با سایر انقلاب ها دارای مزایای فراوانی است، این بود که در همان ابتدا صاحب قانون اساسی شد. به این صورت که مردم، خبرگان برجسته خود را برگزیدند تا قانون اساسی را تدوین نمایند. انجام این اقدامات تا این حد نشانگر دموکراسی است. چرا که منتخبان مردم، قانون اساسی را تصویب کرده بودند و لذا مورد رضایت مردم نیز بود. با این وصف، با اصرار رهبر کبیر انقلاب، سند مصوب خبرگان منتخب مردم به همه پرسی گذاشته شد و بار دیگر مردم به طور مستقیم به آن رای دادند.
به این ترتیب می توان مصداق واقعی «میزان رای ملت است» را یافت. زیرا تصمیم گیری در مورد اساس نظم و انتظام جامعه به مردم سپرده شده است و به یقین، قانون اساسی مورد توافق و پذیرش آحاد و اکثریت قاطع مردم ایران قرار گرفته است.
ولایت فقیه و رهبری جایگاهی بس رفیع در مبانی اسلام و تشیع دارد که به سبب اهمیت فراوانی که دارا می باشد، پرداختن به آن را در این نوشتار با محدودیت مواجه می کند. از این رو همین بس که ولایت فقیه رکن اصلی نظام جمهوری اسلامی ایران می باشد که براساس معیارهای دین اسلام شکل یافته و متبلور گشته است. پس در این مقال، تنها جایگاه آن در قانون اساسی تبیین خواهد شد.
اگرچه در نخستین اصل قانون اساسی، رهبری مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی امام خمینی (ره) به عنوان زمینه ساز و ایجاد کننده حکومت اسلامی در قالب جمهوری اسلامی در کشورمان به صراحت بیان شده است، لیکن در بند پنج اصل دوم این قانون، امامت و رهبری مستمر و نقش اساسی آن در تداوم انقلاب اسلامی به عنوان یکی از پایه های اساسی آن تاکید شده است.
به یقین می توان اذعان نمود که مبنای نظام جمهوری اسلامی ایران بر پایه رهبری و ولایت فقیه استوار گردیده و روح حاکم بر آن نیز دین مبین اسلام قرار گرفته است.
در اصل پنجم، جایگاه رهبری و ولایت فقیه آنچنان تصریح شده است که جای هیچ گونه ابهام و تردیدی را برای خردمندان و حتی کژ اندیشان باقی نمی گذارد. در این اصل آمده است: «در زمان غیبت حضرت ولی عصر(عج)، در جمهوری اسلامی ایران ولایت امر و امامت امت برعهده فقیه عادل و با تقوی، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر است که طبق اصل یکصد و هفتم عهده دار آن می گردد.»
در اصل یکصد و هفتم نیز، تکلیف رهبری و ولایت فقیه پس از رحلت حضرت آیت الله العظمی امام خمینی (ره) روشن شده است به نحوی که نظام جمهوری اسلامی دچار تشتت و بحران نگردد و جای شبهه ای هم باقی نماند. براساس این اصل «پس از مرجع عالیقدر و رهبر کبیر انقلاب جهانی اسلام و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، حضرت آیت الله العظمی امام خمینی (ره) که از طرف اکثریت قاطع مردم به مرجعیت و و رهبری شناخته و پذیرفته شدند، تعیین رهبر به عهده خبرگان رهبری است. خبرگان رهبری درباره همه فقهای واجد شرایط مذکور در اصول پنجم و نهم بررسی و مشورت می کنند. هرگاه یکی از آنان را اعلم به احکام و موضوعات فقهی یا مسائل سیاسی و اجتماعی یا دارای مقبولیت عامه یا واجد برجستگی خاص در یکی از صفات مذکور در اصل یکصد و نهم تشخیص دهند، او را به رهبری انتخاب می کنند و در غیر این صورت، یکی از آنان را به عنوان رهبر انتخاب و معرفی می نمایند. رهبر منتخب خبرگان، ولایت امر و همه مسئولیت های ناشی از آن را بر عهده خواهد داشت. رهبر در برابر قوانین با سایر افراد، مساوی است.»
در این اصل دو نکته مهم وجود دارد: نخست آنکه رهبر نظام جمهوری اسلامی ایران باید شناخته شده و مورد پذیرش مردم باشد و دیگر آنکه توسط مجلس خبرگان انتخاب می گردد. بحمدالله درخصوص انتخاب مقام معظم رهبری حضرت آیت الله العظمی خامنه ای در این مقام، این مهم به نحو شایسته ای انجام پذیرفت. زیرا علاوه بر دارا بودن شرایط اصلی احراز این مقام - مندرج در اصل یکصد و نهم - از یکسو مقام معظم رهبری طی دو دوره متوالی به طور مستقیم و با رای قاطع مرم به عنوان رئیس جمهور این کشور انتخاب شده بودند و لذا تمامی مردم از ایشان شناخت کافی و وافی داشتند. از سوی دیگر، خبرگان منتخب مردم که خود از جانب مردم انتخاب شده بودند وی را به عنوان رهبر برگزیدند. به این اعتبار، معظم له هم شناخته شده بودند و هم آنکه مورد پذیرش قاطع مردم قرار داشتند. در عین حال، رهبر کبیر انقلاب اسلامی نیز در زمان حیات خویش، به کرات ایشان را به عنوان فردی که دارای لیاقت رهبری است معرفی کرده بودند.
مهمترین نکته در این اصل این است که رهبر منتخب خبرگان، ولی امر خواهد بود و به استناد اصل یکصد و سیزده قانون اساسی، عالی ترین مقام در جمهوری اسلامی ایران محسوب می گردند. مطابق اصل پنجاه و هفتم، قوای حاکم در جمهوری اسلامی ایران (مقننه، مجریه و قضائیه) زیر نظر ولایت مطلقه امر و امامت قرار دارند و به این طریق اصل یکصد و سیزدهم نیز تائید شده و جایگاه رهبری تثبیت می گردد.
شورای نگهبان یکی از مراجع قانونی است که بر مبنای اصل نود و یک و به منظور پاسداری از احکام اسلام و قانون اساسی از نظر عدم مغایرت مصوبات مجلس شورای اسلامی با آنها تشکیل شده است. شش نفر از دوازده عضو این شورا را فقهای عادل و آگاه به مقتضیات زمان و مسائل روز تشکیل می دهند که از جانب رهبری تعیین می گردند.
به این طریق، شورای نگهبان امکان و ساز و کار مناسبی برای اعمال نظارت رهبری بر قوه مقننه خواهد بود. با این حال، براساس اصل یکصد و دوازده، «مجمع تشخیص مصلحت نظام برای تشخیص مصلحت در مواردی که مصوبه مجلس شورای اسلامی را شورای نگهبان خلاف موازین شرع و یا قانون اساسی بداند و مجلس با در نظر گرفتن مصلحت نظام، نظر شورای نگهبان را تائید نکند و مشاوره در اموری که رهبری به آنان ارجاع می دهد و سایر وظایفی که در این قانون ذکر شده است، به دستور رهبری تشکیل می شود.»
اگرچه رهبری نظام مطابق با اصل پنجاه و هفت، نظارت بر کلیه قوا را برعهده دارد اما به استناد اصل نود و نه این قانون، از طریق شورای نگهبان، نظارت بر انتخابات مجلس خبرگان رهبری، ریاست جمهوری، مجلس شورای اسلامی و مراجعه به آرای عمومی و همه پرسی را برعهده دارد.
اصل یکصد و ده، وظایف و اختیارات رهبری را به این شرح بیان می دارد:
-1 «تعیین سیاست های کلی نظام جمهوری اسلامی ایران، پس از مشورت با مجمع تشخیص مصلحت نظام
-2 نظارت بر حسن اجرای سیاست های کلی نظام
-3 فرمان همه پرسی
-4 فرماندهی کل نیروهای مسلح
-5 اعلان جنگ و صلح و بسیج نیروها
-6 نصب و عزل و قبول استعفای: الف- فقهای شورای نگهبان ب- عالی ترین مقام قوه قضائیه (این موضوع در اصل یکصد و پنجاه و هفت تبیین گردیده است) ج- رئیس سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران (این موضوع در اصل یکصد و هفتاد و پنج تبیین شده است) د- رئیس ستاد مشترک هـ- فرماندهی کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و- فرماندهان نیروهای نظامی و انتظامی
-7 حل اختلاف و تنظیم روابط قوای سه گانه
-8 حل معضلات نظام که از طرق عادی قابل حل نیست، از طریق مجمع تشخیص مصلحت نظام
-9 امضای حکم ریاست جمهوری پس از انتخاب مردم
-10 عزل رئیس جمهور با در نظر گرفتن مصالح کشور پس از حکم دیوان عالی کشور به تخلف وی از وظایف قانونی یا رای مجلس شورای اسلامی به عدم کفایت وی براساس اصل هشتاد و نهم
-11 عفو یا تخفیف مجازات محکومین در حدود موازین اسلامی، پس از پیشنهاد رئیس قوه قضائیهرهبر می تواند بعضی از وظایف و اختیارات خود را به شخص دیگری تفویض کند».
با تامل در این اصل در می یابیم که مهمترین وظایف برعهده رهبری نهاده شده و در عین حال، دارای اختیارات عمده ای در نظام جمهوری اسلامی ایران می باشند.
شورای عالی امنیت ملی بر اساس اصل یکصد و هفتاد و شش و به ریاست رئیس جمهور تشکیل می گردد ولیکن مصوبات این شورا بدون تائید مقام رهبری قابل اجرا نخواهد بود. به علاوه، رهبری دو نفر نماینده در این شورا دارند و تعداد زیادی از اعضای شورا هم، با واسطه و بدون واسطه از جانب رهبری منصوب می شوند.
قانون اساسی یک قرارداد اجتماعی همه جانبه و محکم به حساب می آید که حاکمیت و مردم باید خود را ملزم به رعایت آن بدانند و عدول از آن را اختلال در نظم اجتماعی قلمداد کنند. علی رغم استحکامی که قانون اساسی داراست، محدود به زمان است. اما این زمان، طولانی خواهد بود. با این حال، چنانچه نیازمند تغییر و اصلاح باشد، بر مبنای اصل یکصد و هفتاد و هفت با دستور رهبری و پس از مشورت با مجمع تشخیص مصلحت نظام و از طریق شورای بازنگری قانون اساسی، اصلاح آن انجام خواهد شد و در نهایت، مصوبات شورا پس از تائید و امضای مقام رهبری به همه پرسی گذارده خواهد شد. پس نقش و جایگاه رهبری در تمامی ارکان قانون اساسی برجسته و کاملامبرهن است.
جایگاه ولایت و رهبری در نظام سیاسی اسلام
1- سادهترین و روشنترین دلیل عقلی بر ولایت فقیه چیست؟
اصل تنزل تدریجی
میتوان با توجه به یک اصل عقلایی، ولایت فقیه را تبیین کرد و آن این است که اگر امری برای عقلا مطلوب بود، ولی به دلایلی تحقق آن مشکل یا ناممکن گشت، به طور کلی دست از آن بر نمیدارند، بلکه مرتبه نازلتر آن را انجام میدهند و به تعبیر دیگر از اهم دست میکشند و به مهم میپردازند. آنها در امور مهم نیز این درجهبندی را رعایت میکنند. اساسا درجهبندی اهمیت امور به همین منظور است که اگر به دلیل شرایطی امر درجه اول ناممکن یا مشکل شد، امر درجه دوم را جایگزین و بدل آن قرار دهند. این اصل عقلایی را «تنزل تدریجی» مینامیم که آن را اسلام نیز پذیرفته است. در فقه موارد فراوانی داریم که در آنها این اصل اجرا شده است. برای توضیح این مطلب به دو مثال اکتفا میکنیم.
1- فرض کنید کسی قصد خواندن نماز را دارد. ایدهآل آن است که نماز به حالت ایستاده خوانده شود، ولی اگر شخصی به لتبیماری قادر به خواندن نماز نباشد، آیا باید نماز را رها کند؟ همه فقها میگویند: هر مقدار از نماز را میتواند، ایستاده بخواند و هرگاه نتوانست نشسته بخواند. در مرتبه بعدی اگر شخصی نماز را نمیتواند ایستاده بخواند، دستور فقهی این است که نشسته بخواند و اگر نشسته هم نمیتواند، خوابیده بخواند.
2- اگر کسی چیزی را برای جهتخاصی وقف کرد، مثلا منافع باغی را وقف شمع حرم امام معصوم علیه السلام کرد، اکنون که شمعی وجود ندارد، منافع آن باغ را چه کنند؟ آیا میتوان گفتچونمورد مصرف اولی منتفی است، این مال موقوفه را رها کنیم؟! یقینا چنین نیست. باید در نزدیکترین مورد روشنایی مصرف کنیم، مثلا منافع آن باغ را هزینه برق نماییم، زیرا برق نزدیکترین امر به شمع است. این را «تنزل تدریجی» مینامیم که اصطلاحا رعایت «الاهم فالاهم» نیز نامیده میشود.
فقیه عادل، نزدیکترین فرد به امام معصوم علیه السلام
بر اساس نظام عقیدتی اسلام، حاکمیت از آن خداست. از طرفی خدای متعال در اداره امور اجتماعی انسانها دخالت مستقیم نمیکند و حاکمیت را به انبیا و امامان معصوم علیهم السلام واگذار کرده است. در موقعیتی که معصوم منصوب از سوی خدا، بر کارهای اجتماع حاکمیت ندارد چه باید کرد؟ آیا میتوان گفت در چنین موقعیتی حکومت را رها کنیم؟! چنین سخنی مقبول نیست،زیرادرجایخودش ثابتشده است کهاصل حکومت در هر جامعهای ضرورت دارد.دراینجاستکه ولایت فقیه را با استناد به اصل «تنزل تدریجی» ضروری میدانیم. فقیه جامع شرایط، بدیل امام معصوم علیه السلام است و در رتبه بعد از او قرار دارد. البته فاصله میان معصوم و فقیه عادل بسیار است ولی نزدیکترین و شبیهترین افراد به او در امر حکومت ظاهری بر مردم است.
حاصل آنکه خدای متعال در مرتبه اول حاکمیتاست، پس از او رسولالله صلی الله علیه و آله و سپسامامان معصوم علیهم السلام حاکم شرعیاند.
آیا پس از این، مرتبه چهارمی در حاکمیت وجود دارد؟
باید گفت: در زمان غیبت امام معصوم علیهم السلام، طبق دیدگاه شیعیان ولی فقیه مرتبه چهارم از حاکمیت را دارد، زیرا فقیه جامع الشرایط به امام معصوم نزدیکتر است. چون حاکم اسلامی باید واجد صفاتی مانند آگاهی به قوانین و مقررات اسلامی، آگاهی به مصالح اجتماعی، و صلاحیت اخلاقی که ضامن امانتداری و رعایت مصلحت عمومی است، باشد. در معصوم تمامی این شرایط وجود دارد، زیرا معصوم به دلیل عصمتش مرتکب هیچ تخلفی از قانون شرع نمیشود و به سبب علم غیبی که دارد به قوانین شرعی و مصالح جامعه کاملا آگاه است. فقیه جامع شرایط نیز باید همین شرایط را در رتبه نازل داشته باشد، تا حاکمیتش مشروع باشد. یعنی باید دارای ملکه فقاهت و اجتهاد باشد تا احکام اسلام را به خصوص در زمینه مسایل سیاسی و اجتماعی بهتر از دیگران بشناسد. و نیز باید دارای ملکه تقوی و عدالتباشد تا مصالح جامعه را فدای مصالح شخصی و گروهی نکند و همچنین باید به مصالح سیاسی و اجتماعی و بین المللی آگاه باشد تا شیاطین نتوانند او را فریب دهند و از مسیر عدل و قسط منحرف کنند.
2- اگر ولیفقیه معصوم نیست، اطاعتبیچون و چرا از وی چه توجیهی دارد؟
روشن است در میان معتقدان به ولایت فقیه هیچ کس معتقد به عصمت ولی فقیه نبوده و حتی چنین ادعایی نکرده است، زیرا ما معتقدیم فقط پیامبران، حضرت زهرا و امامان علیهم السلام معصومند.
اکنون سؤال این است: با توجه به عدم عصمت ولی فقیه و احتمال خطا و اشتباه در او، آیا این احتمال مانع اطاعت از وی میگردد؟
به نظر میآید چنین ملازمهای وجود ندارد یعنی چنان نیست که اگر کسی معصوم نبود، اطاعت او لازم نباشد. اگر به سیره عملی شیعیان توجه کنیم، مییابیم آنها بی چون و چرا از مراجع، تقلید میکردهاندوبهفتوای آنانعملمینمودهاند، در حالی که هیچ کس معتقد به عصمت مراجع نبوده، بلکه با تغییر فتوای مرجع میفهمیدند نه تنها او عصمت ندارد، که قطعا اشتباه هم کرده است، زیرا یا فتوای پیشین او خطا بوده و یا فتوای جدیدش. همچنین از اختلاف فتاوای مراجع معلوم میشود بعضی از آنان دچار خطای در فتوا شدهاند، ولی با این حال هیچ کس اندک تردیدی در وجوب تقلید از مراجع ندارد.
حال به سؤال مورد نظر خود بپردازیم. آیا احتمال خطا در ولی فقیه، موجب عدم اطاعت از او میشود؟
ضرورت اطاعت از حاکم یکی از دو رکن حکومت
شکینیستکههرجامعهای نیازمند حکومت است و قوام حکومتبه دو امر است; یکی حق حاکمیت، یعنی کسانی حق داشته باشند دستور بدهند و فرمان صادر کنند; و دیگری ضرورت اطاعت و فرمانبرداری. اگر یکی از این دو تحقق نیابد، حکومتی به وجودنمیآید.حال اگر احتمال خطا، مجوز سرپیچی از دستور حاکم باشد، چون این احتمال هیچگاهمنتفی نیست، اطاعت از حاکم هیچگاه تحقق نخواهد یافت و یک رکن حکومت محقق نخواهد شد، پسحکومت از بین خواهد رفت.
اگر به روش خردمنداندر زندگی توجه کنیم،مییابیم آنان در مواردی اطاعت را ضروری میدانند، گرچه دستور دهنده را معصوم نمیدانند.
فرضکنیدفرماندهای در جنگ به سربازان خود دستوری بدهد; اگر سربازان بخواهند به استناد اینکه احتمال دارد فرمانده خطا کند، از دستورش سرپیچی نمایند، آیا کار جنگ سامان خواهد گرفت؟ آیا اقدام و حرکتی صورت میگیرد؟ آیا شکست این گروه حتمی نیست؟ پس تبعیت نکردن چنان زیانی دارد که با ضرر ناشی از پیروی از دستور اشتباه قابل مقایسه نیست. به عبارت دیگر، اطاعت از فرمانده چنان منافعی دارد که با ضرر اندک ناشی از پیروی یک مورددستوراشتباه قابل مقایسهنیست. همچنینزمانی که به پزشک متخصص مراجعه میکنید، آیا احتمال خطا درتشخیصاو نمیدهید؟ با وجود چنین احتمالی از مراجعه به پزشک چشم نمی پوشید.
اطاعت نکردن از حاکم موجب هرج و مرج و اختلال نظام جامعه میگردد. ضرر ناشی از این هرج و مرج بسیار بیشتر از ضرری است که گاه در اثر اطاعت از یک دستور اشتباه به جامعه وارد میشود.
در تمام موارد مذکور روش خردمندان اعتنا نکردن به احتمالات ضعیف به هنگام عمل است. حال اگر به خصوصیات ولی فقیه توجه کنیم و در نظر داشته باشیم که حاکم اسلامی همیشه در هر کاری با صاحبنظران و متخصصان مشورت میکند و بعد تصمیم میگیرد و مردم هم وظیفه دارند از خیرخواهی و مصلحت اندیشی برای حاکم شرعی مضایقه نکنند، احتمال خطا تا حد بسیاری کاهش مییابد و دیگر معقول نیست از دستورهای او سرپیچی کنیم.
انگیزه طرح مساله معصوم نبودن ولی فقیه
در پایان باید گفت اشکال عدم عصمت درباره هر حاکم و رئیس در هر حکومتی وارد است، ولی اگر این اشکال در مورد نظام ولایت فقیه مطرح میگردد و در مورد نظامهای دیگر این اشکال مطرح نمیشود، ما را به این برداشت رهنمون میسازد که غرض مطرح کنندگان از طرح اینگونه اشکالات شکستن قداست رهبری نظام اسلامی است، زیرا قداست رهبر در موارد بسیاری سد راه دشمنان و بر هم زننده نقشه آنان بوده است.اگر با یک فرمان امام راحل رحمه الله حصرآبادان شکسته شد، به علت این بودکهبهذهن هیچیکاز رزمندگان خطورنکرده بود که مخالفتبا امر ایشان جایز استیا نه.
چون در اثر این قداست و لزوم اطاعت، دشمنان به ناکامی رسیدهاند، این اشکالات طرح میشود. پس توجه داشته باشیم همه اشکالات برای دریافت جواب حق مطرح نمیگردد، بلکه انگیزه این اشکال تراشی امور دیگری است.
3- اگر ولی فقیه نماینده امام زمان(عج) در زمین و ولی امر همه مسلمانان جهان است، چرا قانون اساسی به گونهای تنظیم شده است کهولیفقیه،نمایندگانمجلس خبرگان رهبری و دیگران باید ایرانی باشند؟
ابتدا توضیحی درباره خود سؤال میدهیم. منظور سؤال کننده این است که آیا ولایت فقیه مقامی است مشابه مقامات دولتی که تمام اختیارات و وظایفشان محدود به همان کشوری است که در آن حکمرانی میکنند یا اینکه ولایت فقیه مقام و منصبی الهی است و محدود به مرزهای جغرافیایی نمیشود؟ اگر فرض اول مورد قبول است، چرا ولی فقیه را ولی امر همه مسلمانان میدانید؟و اگر فرض دوم را میپذیرید، چرا قانون اساسی به گونهای است که در قوانین مربوط به رهبری، نمایندگان خبرگان و امثال آن، مرز جغرافیایی اهمیت دارد و گویا امور مربوط به رهبری به ایران محدود میگردد، مثلا در قانون اساسی پیشبینی نشده است رهبر جمهوری اسلامی یک غیر ایرانیباشد یابرخیازاعضایخبرگان از کشورهای دیگر باشند.
در پاسخ به این سؤال ذکر مقدماتی ضروری است:
دوران امر میان همه یا هیچ!؟
1- بعضی از مکاتب سیاسی یا حقوقی یااخلاقی و... هستند که نظرات آنها دایر میان همه یا هیچ است; بدین معنا که اگر همه شرایط مورد نظر آنها در موردی جمع شد، نتیجه به دست میآید، ولی اگر کمتر از همه شرایط فراهم شد، دیگر هیچ نتیجهای به بار نمینشیند. به عبارت دیگر: با همه شرایط حصول نتیجه را شاهدیم و با کمتر از همه شرایط هیچ نتیجهای را به دست نمیآوریم.
برای روشنتر شدن این ادعا به مثالی از فلسفه اخلاق «کانت» توجه کنید: او معتقد است اگر کسی در کاری هیچ انگیزه و نیتی جز اطاعت امر عقل و وجدان نداشت، کارش دارای ارزش اخلاقی خواهد بود، ولی اگر در کنار انگیزه اطاعت از فرمان عقل، مثلا علاقه به نتیجه کار هم در او وجود داشت، دیگر هیچ ارزش اخلاقی بر کار او مترتب نیست. در مکاتب سیاسی و یا حقوقی نیز از این گونه نظرات وجود دارد که امر انسان را دایر میان همه یا هیچ میدانند.
ولی باید گفت: این نظرات غیر واقعبینانه است و از آن رو که اسلام در همه زمینهها احکام و ارزشهایی واقعبینانه مطرح کرده است، نظرات آن دارای مراتب و درجاتی است. اسلام نمیگوید اگر در مسالهای نتیجه ایدهآل و صد در صد میسر نشد، دیگر هیچ، بلکه میگوید: درجه پایینتر را انجام دهید.
برای پی بردن به درستی این ادعا میتوان اندک توجهی به مباحث فقهی کرد، که در آنها بدلهای متعددی در یک امر پیشروی مکلف است. حالتهای متفاوت برای انجام نماز در موقعیتهای مختلف، نمونهای از این مدعاست. حتی در مهمترین مساله دینی یعنی ایمان هم مراتب وجود دارد.
ایدهآل اسلام در مساله رهبری جامعه
2- ایدهآل اسلام در نظریه امامت و رهبری جامعه آن است که جامعهای اسلامی با رهبر معصوم اداره شود، همانگونه که در عصرپیامبراکرم صلی الله علیه و آله چنین بود. ما معتقدیم این امر شدنی است و ان شاء الله در زمان ظهور حضرت حجت - عجل الله تعالی فرجه الشریف - این چنین خواهد شد. ولی در زمان فعلی عملا چنین ایدهآلی قابل تحقق نیست، زیرا در زمان غیبتبه سر میبریم و رهبر معصوم غایب است.
اگر اسلام میخواست در مساله امامت غیر واقعبینانه برخورد کند، باید در زمان غیبت هیچ حکومتی را مشروع نداند، چون در زمان غیبت، رهبر معصوم در راس حکومت دینی قرار ندارد، ولی اسلام برای این دوران وضعی نازلتر را پیشبینی کرده است و فقهایی را که دارای شرایط خاصی هستند، حاکم قرار داده است .
فقها اتفاق نظر دارند که حتی در حکومتهای نامشروع هم فقیه در امور حسبیه ولایت دارد، یعنی حتی اگر قدرت حاکمیتبر مردم را نداشته باشد، باز باید این امور را به عهده گیرد و در آنها دخالت کند. در زمان رژیم طاغوت که از دیدگاه دینی ما حکومتی ظالم، زورگو و غیر شرعی بود فقها معتقد بودند در مسائلی که منوط به حکم حاکم شرعی است، باید مردم به مجتهد جامع شرایط (حاکم شرع) مراجعه کنند; مثلا اگر زن و مردی در زندگی دچار اختلاف میشدند و برای رهایی از این وضع به طلاق تن میدادند، از نظر قانون آن زمان به یکی از دفترخانههای رسمی طلاق مراجعه و دفتر خاصی را امضاء میکردند، و همین طلاق رسمی شمرده میشد، در حالی که از نظر فقه شیعه باید دو شاهد عادل برای اجرای صیغه طلاق حاضر باشند. به همین دلیل خانوادههای متدین، طلاق را نزد امام جماعتیا مجتهد و با حضور دو شاهد عادل جاری میکردند و بعدا برای رسمی کردن آن به دفترخانه رسمی مراجعه مینمودند.
این نوع دخالت فقیه، تحققبخش ایدهآل اسلامنیست،ولیبالاخرهبهترازدخالتنکردن اوست. پس اسلام نمیخواهد مردم ایدهآل یا هیچ را انتخاب کنند، بلکه درجات متوسط را هم پیش روی مسلمانان گذاشته است.
پاسخ نهایی مساله
براساس نظر اسلام، ایدهآل این است که حکومتجهانیواحدیداشتهباشیمومرزهای جغرافیایی هیچ دخالتی نداشته باشند. اما آیا در جهان فعلی که شرایط تحقق این ایدهآل وجود ندارد، به بنبست میرسیم؟ قطعا خیر.
اکنون که نمیتوان تمام جهان را با حکومت دینی اداره نمود، باید در همین منطقه (ایران) حکومت دینی را برقرار کنیم. وقتی چنین باشد دیگر پذیرفته نیست قانون اساسی و سایر مقررات به گونهای باشد که خارج از ایران را نیز در بر بگیرد. از اینرو اگر بخواهیم در این وضع، حکومت دینی داشته باشیم، باید مرزهای جغرافیایی را محترم شمرده، روابط با سایر کشورها را مطابق با عرف بین الملل تنظیم بنماییم یعنی با کشورها مبادله سفیر داشته باشیم، قراردادهای بینالمللی را محترم بشماریم و...
پس نمیتوان در جهان کنونی گفت: چون رهبر حکومت ما رهبر هر مسلمانی است، بنابراین باید مسلمانان دیگر کشورهای اسلامی نیز تحت فرمان او باشند. این مطلب در عرف بینالمللی پذیرفته نیست.اگرقانوناساسیبهگونهای است که حکومت اسلامی ایران، رهبری و ارگانهای آن را محدود به یک کشور میکند، به دلیلی است که گفته شد، وگر نه از نظر اسلام مرزهای جغرافیایی جدا کننده کشورها و ملتها نیست، بلکه آنچه مرز واقعی و جدا کننده مردم از همدیگر است، عقیده است.
چرا رهبر جمهوری اسلامی ایران را «ولیامر مسلمین» مینامیم؟
الگوی اولی اسلام برای حکومت، حکومت واحد جهانی تحت رهبری امام معصوم علیه السلام میباشد. در این الگو مرزهای جغرافیایی جای خود را به مرزهای عقیدتی میدهد و کشور اسلامی شامل کلیه مناطقی خواهد بود که درآن مسلمان زندگی میکند.
نقش ولی فقیه در حکومت اسلامی
ازسویدیگر،حکومتاسلامیبه معنای تدبیر امور مسلمین براساس قوانین دینی و رعایت مصالح شهروندان میباشد و حاکم، به عنوان مجریاحکام اسلامی کسی است که شرایطی ویژهرادارااستوبانبودیاازبینرفتنآنشرایط، صلاحیتحکومت نیز از او سلب میگردد.
این شرایط که عبارتند از: آگاهی همه جانبه و عمیق نسبتبه مقررات اسلامی، داشتن تقوی بهعنوان ضامن اجرای احکام دین و رعایت مصالح مسلمین، و شناخت کافی از مصالح اجتماعی و سیاسی، مؤلفههایی هستند که باعث هدایت جامعه اسلامی به سوی سعادت مادی و معنوی خواهند بود.
نگاهی هرچند گذرا به گذشته و حال مسلمینو مشاهده نابسامانیها، گروهبندیها، برادرکشیها، و عقبماندگیهای مادی و معنوی به روشنی گویای این واقعیت است که عامل اصلی بروز چنین وضعیتی، نبود پایگاهی محکم به عنوان محوریت جامعهاسلامی جهت هدایت افراد، رفع اختلافات، جلوگیری از بروز فتنهها، و خنثیسازی نقشه دشمنان بوده است.
ازاینرو،اسلام حکومت ولی عادل را به عنوان عاملی سعادتبخش و وحدت آفرین تشریع کرده، وآن را برای «تمام مسلمین» میخواهد.واقعیتهایموجود،گواهیمیدهد در هیچ نقطهای از دنیا، حکومتیاسلامی با زیرساختهای دینی به چشم نمیخورد و تنها، نظام جمهوری اسلامی ایران است که منطبق با نظریه دینی حکومتشکل گرفته است. این نظام برخوردار از پشتوانه بسیار محکم مردمی و سرمایه عظیم بیعت امتبا رهبر میباشد.
تحقیق در مورد جایگاه ولایت فقیه در نظام جمهوری اسلامی ایران