چیزی را دوست دارند ،چه کار می خواهند بکنند در روانشناسی مبحثی وجود دارد به نام ادراک میان فردی که به نحوه قضاوت افراد و برداشت آنان ازسایرین می پردازد .آگاهی از چگونگی مراحل این قضاوتها وبرداشتها مبحث بسیار شیرینی است که بسیاری ازروانشناسان را مشغول ساخته است. کتاب حاضر به بررسی اعظم نتایج تحقیقاتی که دراین زمینه صورت گرفته، می پردازد.
ما همواره درحال قضاوت نسبت به اعمال و رفتارهای سایرین هستیم : اینکه چه و علت رفتار آنها چیست. شاید مردی را که به سرعت ازبرابرمان عبور می کند شخص بی ادبی بدانیم،بادیدن یک زن جوان در جلسه شغلی او را بسیار بلند پرواز تصور کنیم ،ویا فکر کنیم که فلان کودک در کلاس درس بسیار خلاق است. این برداشتها دربسیاری از موارد دارای تاثیرات مستقیم و عملی بر هر دو طرف ،قضاوت کننده وقضاوت شونده ، می باشد.
کریستوفرایشروود جمله معروفی دارد بدین مضمون :من یک دوربین هستم . با کمی تفکر می توان دریافت که ما نه فقط یک ضبط کننده ساده وقایع واطلاعات همچون دوریبن یا ضبط صوت ،بلکه تحلیل کننده آنها نیز هستیم .کار ماصرفاً ثبت داده هایی که به چشم یا گوشمان می رسد نیست ،ما آنها را ادراک می کنیم وبه آنها معنا می دهیم .
اما همواره این امکان وجوددارد که درقضاوت خود دچار اشتباه شویم ،برای مثال ممکن است آن دخترعینکی دچار ناراحتی چشم باشد ویا پسرجوان آهنگهای موتزارت را به موسیقی راک ترجیح دهد.در اینجا سؤالی پیش می آید :آیا قادریم به طورصحیح جزئی ترین وظریف ترین حالات ورفتارهای اشخاص را تفسیرکنیم ،یااینکه برداشتهای ما غالباً نادرست است؟
ادراک میان فردی به قضاوت مااز منش افرادمیپردازد ،یعنی تجزیه وتحلیل خصوصیات وطبیعت آنهاباید توجه داشت که این برداشتها تنها یک عقیده ساده نیستند ،بلکه به واسطه آنهاست که علت رفتار وکردار دیگران را تبیین می کنیم. وانگهی این قضاوتها، نوعی انتظار ازرفتار شخص مورد نظر را به همراه دارد :ما توقع داریم که یک خانم مهربان همواره همین رفتار ملاطفت آمیز خودرا داشته باشد.
همچنان که در کتاب خواهیم دید، آیا انتظارات ما ازاشخاص برنگرش آنها مؤثر است.
یک تصادف رادر نظر بگیرید ،چنانچه شخصی که تصادف کرده پسرجوانی بااتومبیل اسپرت باشد، به احتمال زیاد بیننده علت تصادف او را سرعت بالای او در رانندگی می داند و وی رامقصر می پندارد،هرچندکه به درستی ازسرعت واقعی اواطلاع ندارد.در
عامل نخست،اینجا استنباط بیننده برمبنای یک عقیده رایج شکل گرفته،مبنی براینکه جوانان هنگام رانندگی باسرعت زیاد حرکت می کنند. لذا فرضیات ما در مورد اشخاص می تواند موجب بازسازی وقایع ذهن ماشود. ازاین رو آگاهی ازتصوراتی که راجع به آنها داریم، نحوه گروهبندی آنها به طبقات مختلف همچون جوانان وسالخوردگان ، وتوقعات خاصی که ازهر گروه داریم ،بسیار حائزاهمیت است.
1. هنگامی که فردی (قضاوت کننده ) اطلاعاتی رادر مورد فرد دیگر ( قضاوت شونده ) دریافت می کند، عواملی وجوددارد که قضاوت اورا تحت تاثیر قرار می دهد:داده هایی است که درمورد قضاوت شونده ارائه می شود،همچون خصوصیات ظاهری او که شامل طرز لباس پوشیدن،مدل مو،قیافه وسایر اطلاعات غیر کلامی است. دریافت اطلاعات مزبور لزوما مشروط به حضور قضاوت شونده نیست و ممکن است درغیاب او غالب مجموعه ای ازعبارات توصیفی اززبان شخص ثالث ارائه گردد.
2. عامل دوم،نحوه واکنش قضاوت کننده نسبت به داده های دریافتی است. شایداو نسبت به قضاوت شونده بی تفاوت باشد ویا بالعکس،ممکن است بخواهد اورا با دقت مورد بررسی قرار دهد. انتظارات وعقاید کلی وی درمورد اشخاص نیز برنحوه برداشت اوتاثیر گذار است. امکان دارد که بعضی از عقاید به صورت کلیشه ای درذهن او جا افتاده باشد،مانند این عقیده که متصدی کتایخانه فرد ساکتی است و همواره احساس مسؤلیت می کند. همچنین شاید عقاید مزبور به صورت نوعی باور خاص میان مردم وجودداشته باشد، مثلاً اینکه اشخاص بلند قد قابل اعتماد نیستند. دراین میان، نحوه ارزیابی قضاوت کننده ازافراد وقایع ،نقش عمده ای ایفا می کند.
3. عامل سوم ،نوع ارتباط میان طرفین است. فرض کنید که شخصی دزدکی پشت سرتان می آید وبادست به پشت شما ضربه می زند.اگر اودوستتان باشد ،برداشت شما نسبت به وی به زمانی که یک غریبه این کاررا انجام دهد،متفاوت است. انواع مختلف ارتباط نظیر پزشک وبیمار ،کارفرما وکارمند یازن وشوهر ،هریک فرضیات، انتظارات وتفسیرهای خود را می طلبدکه همگی برچگونگی ارزیابی اطلاعات از سوی قضاوت کننده تاثیر می گذارد .رفتار خودمانی بین دو دوست یادختر وپسری که باهم نامزد هستند،اگر بین پزشک وبیمارش صورت گیرد بسیار عجیب و غیر عادی می نماید وچنان چه همان رفتار بین دوکارمند انجام شود،چه بسا صورت مزاحمت به خود گیرد.
4. عامل دیگرکه اهمیت بسیار بالایی دارد،بافت اجتماع ومحیط است. برای مثال ، استنباط مااز شخصی که درحال حمام کردن است وباصدای بلند آواز بخواند با کسی که همان عمل را درکتابخانه یامراسم عزاداری انجام دهد،کاملاً فرق می کند. اگریک پزشک درمطب خود درمورد جزئیات پرونده پزشکی یکی ازبیمارانش صحبت کند،هیچ کس تعجب نمی کند،اما کسی انتظارندارد که اوهمین کار رادر خیابان شلوغ وپر رفت آمد انجام دهد.
5. درآخر،مسئله جایگاه فرهنگی مطرح می شود. برای مثال ،اعراب هنگام گفتگو احساس نزدیکی بیشتری نسبت به هم دارند تاآمریکایی ها. بنابراین چنانچه یک عرب بایک آمریکایی به صحبت بنشیند ،ممکن است تصور کند که طرف مقابلش فردی است سرد وآمریکایی نیز به همان ترتیب اورا بیش از حد خودمانی تلقی می کند.
بنابراین چگونگی نگرش مانسبت به مردم باتوجه به اطلاعاتی که از آنان در اختیار داریم، به عوامل ذکرشده بستگی دارد. درکتاب حاضر ،هرفصل جنبه خاصی ازادراک میان فردی رامورد توجه قرار می دهد وتحقیقات روانشناسی مربوط به آن را تشریح و بررسی می کند. همچنان که پیش می رویم،تدریجاً ازاطلاعات مربوط به قضاوت شونده ،به عوامل مرتبط باقضاوت کننده ،نحوهء پیدایش استنباطها ،انتظارات و تاثیر آنها برقضاوت وی وسرانجام ارزیابی کلی مراحلی که قضاوت کننده طی یک برداشت می گذراند، می رسیم.
هرفصل باذکر مثالی ازشرکت کوچک فرضی ام.تی.دیزاین.که درپی استخدام یک طراح جدید است آغاز می شود وبه تدریج مراحل مختلف گزینش تاانتخاب شایسته ترین متقاضی مورد بررسی قرار می گیرد. لازم به تذکر است که این مثال نه به عنوان الگویی برای نحوهء انتخاب بلکه همچون نمونه ای ازکاربرد عملی ادراک میان فردی درنظر گرفته شده است.
برداشت از اطلاعات غیر کلامی
پول فرض کنید دریک شهر غریب دوستتان رامی بینید.تصمیم داریدبا اوکمی به گردش بروید ومناظر وجاهای دیدنی شهر راببینید .اما دوستتان خیلی گرفتار است وازشما خواهش می کند کتابی راکه اوامانت گرفته به کتابخانه بازگردانید .شما تقاضای اورا می پذیرید بدبختانه درمیان راه گم می شوید، لذا تصمیم می گیرید که مسیر صحیح را سؤال کنید. به خانمی که یک کیف دستی همراه دارد نزدیک می شوید،به نظر شاغل می آید وخیلی هم عجله دارد ،بنابراین به دنبال شخص دیگری می گردید. زن ومردی که ساک خرید به دست دارند،درحالی که صحبت می کنند ومی خندند نزدیک می شوند.به نظرتان آدمهای مهربانی هستند.پس راه راازآنها می پرسید .رفتار کاملاّ دوستانه ای دارند ،اما آنهاهم راه رابلد نیستند. درایستگاه اتوبوس ازمردی که خیلی خسته به نظر می رسد مسیر کتابخانه رامی پرسید، ولی اوفقط با بی اعتنایی شانه هایش رابالا می اندازد. دراین حین خانم پیری که پشت به او ایستاده جلو می آید ومسیر رابه شما می گوید. درمیان راه ،مردی ژولیده ونامرتب شما را نگه داشته می گوید که کیف پولش را گم کرده است. سپس ازشما درخواست می کند برای سوار شدن به اتوبوس به اوکمی بدهید . هرچند که حرفش را باور نمی کنید ،معهذا مقداری به اوپول می دهید.
سرانجام به کتابخانه می رسید .کتابدار خانمی است موهایش سفت ازپشت بسته وخیلی جدی وخشک به نظر می آید. اوبه شما می گوید که موعد بازگرداندن کتاب گذشته وباید مقداری پول به عنوان جریمه بپردازید .شماپول راپرداخت می کنیدو پس از بازگشت ،برای دوستتان تعریف می کنیدکه چه جریاناتی برای شما رخ داده است.
از مثال فوق می توان دریافت که ما همواره درحال ارزیابی رفتار مردم وقضاوت درمورد خصوصیات آنها هستیم،این که چگونه افرادی هستند ،چه می کنند وآیا در گفتارشان صادق هستند یانه . این نگرش ها به نوبه خود بررفتار ما نیز تاثیر می گذارد.
انواع داده های غیرکلامی
هنگام برخورد بافراد، همواره مجموعه ای ازاطلاعات غیرزبانی از آنها بدست می آوریم .نخست خصوصیات فیزیکی شخص همچون رنگ پوست، قد یافرم صورت است که خیلی سریع حتی طی نگاهی گذرا نیز جلب نظر می کند.در حالت عادی، عوامل فوق درطول زمان بسیار کم تغییر می کنند. دوم،ویژگیهای حرکتی بدن هستندکه مورد توجه قرار می گیرند،مانند نوع حرکات وصحبتها که باکمی کوشش می توان آنها را تغییر داد.خصوصیات دیگری هم وجود دارند که به راحتی می توان شکل آنها را عوض کرد،مانند مدل مو ونوع لباس یاجواهرات. حتی می توان از عوامل فوق، جهت ارائه تصویری خاص از یک فرد بهره جست ،همچون مدیر یک شرکت با لباسهای کاملاّ مرتب، ویا یک پانک باظاهری آنچنانی وعجیب وغریب. درآخر،ویژگیهای حرکتی صورت همچون لبخند یا اخم مورد توجه قرار می گیرد. ترکیب کلیه منابع مذکور، منبع متنوع وتقریباّ کاملی را برای قضاوت در اختیار بیننده قرار می دهد.
خصوصیات ظاهری
درطول تاریخ ،همواره این عقیده بین مردم رواج داشته که ترکیب فیزیکی افراد، منعکس کننده منش درونی آنهاست.قیافه یا خصوصیات چهره و ترکیب یا ساختمان بدنی،هر دو عامل مهمی هستند که بازتاب شخصیت فرد محسوب می شوند. برای مثال،اشخاص چاق همواره شوخ، وافرادی که پیشانی بلند دارند غالباّ باهوش تصور می شوند. اززمان یونان باستان تا عصر کنونی ، بسیاری ازنویسندگان درآثار خود وجود ارتباط میان ویژگیهای ظاهری افراد وخوی منش آنها را به نوعی بیان کرده اند.
قیافه
مثلاّ وجود یک لبخند همیشگی بردهان می تواند بازتابی از شخصیت مهربان و بانشاط شخص باشد. به زغم آلپورت، درقیافه شناسی دو عامل اصلی مد نظر قرار می گیرند :
1. بررسی ترکیب استخوانی صورت که به ساختمان ژنتیکی بستگی دارد.برای مثال،چهره شناسان می گویند بینی عقابی نشانگر اصالت وعلو طبع است.درصورت قایل شدن چنین ارتباطی، نتیجه می گیریم که مبدا ژنتیکی شخصیت افراد یک عامل مادرزادی است.
2. تجزیه ترکیب ساختمان ماهیچه ای.دراین موردتصور که تجربیات هرفرد برسیمای او تاثیر می گذارد، برای مثال مرد بداخلاقی که ظاهری عبوس دارد، ماهیچه های صورتش حالت محکم ودرهم پیچیده دارند ودهانش همواره به حالت ناخشنودی به سمت پایین متمایل شده است.
در عصر ویکتوریا تلاشهای بسیاری جهت شناسایی جنایتکاران ازروی ویژگی های چهره آنها انجام می شد. دراینجا چند سؤال پیش می آید :چراتصور می رود که میان خصوصیات چهره وجنایت ارتباط وجوددارد ؟ آیا این بدان معناست که تبهکاری خصیصه ای مادرزادی است ؟ بدون آنکه بخواهیم درمورد صحت یاسقم نظرات فوق نظر دهیم،تنها به این نکته اشاره می کنیم که طبق شواهد بسیار،افراد زیادی وجود دارند که از بخت بد، بدون آنکه جنایتکاران یا اصولاّ خلافکار باشند، دارای خصوصیات چهره اینگونه اشخاص هستند.
در قرن حاضر، روانشناسان سعی داشته اند برخی ازاین ویژگی های چهره را به صورت تجربی وعملی مورد بررسی قرار داده،مشخص نمایند.مسئله ای که بیش ازهر چیز آنها رابه خود مشغول ساخته ،این است که آیاخصوصیتی که ازروی یک ویژگی ظاهری برداشت می شود،توسط سایر معیارهای شخصیتی نیز تایید می گردد؟
اعتقادات رایج درزمینه چهره شناسی، علی رغم عدم برخورداری از اعتبار علمی کافی، از نقطه نظر روانشناسی ارزش مطالعه وبررسی دارند.
سکوردمعتقد است که فرد درهر برداشت،پنج مرحله راپشت سر می گذارد.اول بعد زمانی است.یک نگاه به حالت چهره طرف مقابل،نوعی برداشت پایدار ازخصوصیت شخصیتی وی درذهن می گذارد،برای مثال بامشاهده چهره خندان فرد، همواره او را مهربان ودوستداشتنی می دانیم. مرحله دوم پاراتاکسیس یا مقایسه است که طی آن، خصایص شخصیتی رااز شخصی که می شناسیم به کسی که نمی شناسیم نسبت می دهیم.اگر مادر شما مهربان وخونگرم باشد،احتمالاّ با دیدن خانم دیگری که شبیه به مادرتان است، اورا نیز مهربان ومهربان وخونگرم تلقی می کنید. سوم طبقه بندی است که درواقع همان نگرش کلیشه ای نسبت به افراد می باشد،آنچنان که ما براساس خصوصیات چهره یک فرد، او را گروهی خاص ( ازلحاظ جنس، سن،ونژاد ) متعلق می دانیم ومعتقدیم که اودارای همان خصوصیتاتی است که مابرای گروه مزبور قایلیم.
چهارم کیفیت کارکردی است که براساس آن ازروی عملکردبخشهای مختلف صورت، خصوصیات فردی راتشخیص می دهم. لبهای باریکی که به هم فشرده شده اند،حاکی از شخصیت کم حرف صاحب آن هستند. درآخر ،تعمیم مجازی است که درآن ، برداشت غالباّ به صورت مطلق است وبراساس مجموعه ای ازحالات ظاهری شکل می گیرد.زنی که دارای لبهای باریک بوده وموهایش را محکم ازپشت بسته باشد، فردی دقیق و سخت گیر وحتی عجیب جو قلمداد می شود.
عوامل فوق،علت عمومیت قضاوتهای شخصی ازروی چهره را روشن می سازد.هر چند که این برداشتها ازاعتبار علمی چندانی برخوردار نیستند، اما تحقیقات انجام شده، وجوداین باور همگانی را که میان ویژگی های چهره وشخصیت،ارتباط وجوددارد، ارتباط اثباتمی کند،زیرا بیش از 90% افرادبه آنها معتقدند.
ساختمان بدنی
ماهمواره میان ساختمان بدنی افراد وشخصیت آنها ارتباط قایل می شویم ومی توانیم این ارتباط را دربسیاری ازآثار ادبی جهان مشاهده کنیم.برای مثال ،درصحنه ای از نمایشنامه ژولیوس سزار اثر شکسپیر (پرده اول ،صحنه دوم )،سزار می گوید :
دراطراف مردانی باشند که فربه اند ،
اشخاصی که سر وصورت آراسته دارند وشب می خوابند.
این کسیوس چهره ای لاغر وریاضت کشیده دارد.
وی بسیار می اندیشد.مردانی چنین خطرناکند.
طی دهه 1950 در آگهی های مربوط به بدنسازی آقایان چنین جملاتی به چشم می خورد : مردان ضعیف و ریز نقش که تفریح و سرگرمی چندانی در زندگی ندارند ، کمتر مورد توجه قرار می گیرند و در رقابت با سایر مردان ، اغلب بازنده هستند . لغتی که در سالهای 1980 و 1990 در مورد برخی اشخاص به طور مکرر می شنویم ( بی عرضه ) است . غالباً شخصیت چنین فردی را این گونه توصیف می کنیم : درون گرا و بی علاقه نسبت به ورزش و فعالیتهای بدنی . به همان ترتیب افراد چاق را بامزه و خوش مشرب ، و ورزشکاران را کم هوش می دانیم .
البته شواهدی نیز دال بر وجود ارتباط میان ترکیب بدنی و شخصیت فرد وجود دارد . کرچمر روانپزشک آلمانی ، با مطالعه بر روی ترکیب بدنی بیمارانش ، ناراحتی های آنان را بر اساس سیستم ابتکاری خود در مورد انواع مختلف ساختمان بدنی طبقه بندی نمود . وی دریافت مبتلایان به اسکیزوفرنی بیشتر آستنیک ( بلند و لاغر اندام ) هستند ، حال آنکه افرادمبتلا به شیدای افسردگی دارای ساختمان بدنی پیکنیک ( کوتاه و چاق ) می باشند . وی چنین استنباط کرد که افراد عادی نیز دارای یک سری خصوصیات فردی در ارتباط با ساختمان بدنی خود هستند . سیستم طبقه بندی کرچمر بسیار پیچیده است ، اما به طور کلی می توان چنین برداشت کرد که افراد نوع آستنیک درون گراتر و دارای نفوذ و اقتدار کمتر نسبت به افراد نوع پیکنیک هستند . البته اشکالاتی نیز در اینجا به چشم می خورد ، همچون تمایل افراد به چاقی همزمان با افزایش سن . با این وصف ، جالب است بدانیم که ظاهراً همین نظریات با باورهای رایج میان مردم هماهنگی دارد .
یک روانشناس دیگر موسوم به شلدون که از تحقیقات کرچمر آگاه بود ، به نوبه خود نظریه ای در همین زمینه ارائه داد . وی در سال 1940 تصاویر تعداد بسیار زیادی از افراد را مورد بررسی دقیق قرار داد و چنین نتیجه گیری کرد که کلاً افراد از لحاظ فرم بدن سه نوع هستند : اندومورف ، مزومورف (ستبرتن )، و اکتومورف (کشیده تن ) . برخی از افراد هم ترکیبی از هر سه هستند . اندومورفها دارای فیزیک بدنی گرد و چاق هستند ، مزومورفها بدنی عضلانی و کشیده دارند و اکومورفها لاغر و دارای عضلات کم می باشند .
شلدون در سال 1942 آزمایش دیگری در زمینه مزاج انجام داد و شخصیت حدوداً 200 مرد را طی مدت پنج سال مورد تجزیه و تحلیل قرار داد و دریافت که مجموعه ای از روایط مشخص میان ویژگی های فردی و فرم بدنی وجود دارد . اندومورفها افرادی هستند که تمایل زیادی به خوردن غذا دارند . آنان کاملاً راحت طلب ، خوش مشرب ، مهربان و خونسرد می باشند و نیازمند آن هستند که میان مردم و در جمع باشند و به طور کلی افرادی اجتماعی محسوب می شوند . مزومورفها اشخاصی هستند با انرژی زیاد که به فعالیتهای بدنی علاقه مند هستند و غالباً بی باک و نترس می باشند و تمایل زیادی به کسب قدرت و فرمانروایی بر دیگران دارند . اکتومورفها بیشتر درون گرا هستند ، عصبی و خشک می باشند وهمگام مواجهه با مشکلات میل دارند تنها باشند .
قد
بلندی قد در مردم از برخی جنبه ها نوعی امتیاز محسوب می شود . همة ما کلمة ( سر بلند ) را شنیده ایم . سربلند یعنی افرادی که شخصیتی قوی و آزاده دارند و قد بلند هستند ، به همین خاطر می توانند افراد و پدیده ها را بهتر ببینند . مایکل دوکاکیس نامزد ریاست جمهوری آمریکا در سال 1989 طی یک مناظرة تلویزونی با رقیب بلند قد خود جورج بوش بر روی سکو ایستاد تا هم قد او به نظر برسد . ولی این تدبیر موثر واقع نشد و جورج بوش بلند قد به کاخ سفید راه یافت .
کلاً مردان خواهان زنی هستند که کوتاه تر از آنان باشد و بالعکس زنان مردی را می خواهند که بلندتر از آنان باشد . در فیلمها نیز اگر مرد و زن نقش اول هم قد باشند ، .عمولاً طئزی از مرد فیلمبرداری می شود که بلندتر به نظر آید .
مردان کوتاه قد از این که معمولاً فاقد قابلیتهای لازم تصور می شوند، رنج برند. البته باید دانست که فاکتور قد به تنهایی در انتخاب شغل یا همسر دخالت کند و عوامل بسیار دیگری هم هستند که تاثیر گذار می باشند. میکی رونی و دادلی مور کسانی هستند که با وجود کوتاهی قد، در بسیاری از فیلمها به نقش هنر پیشه اول بازی می کردند و حتی شهرت آنان بسیار بیشتر از سایر هنر پیشگان معروف است. جالب است بدانید که عامل قد در زنان به اندازه مردان مورد توجه و دقت قرار نمی گیرد.
علامت مشخصه- خصوصیت فیزیکی غیر عادی
اگر بخواهیم منطقی فکر کنیم، باید هیچ خصوصیات جسمانی غیر عادی همچون اثر زخم، بد شکلی، نقص عضو و ناتوانی جسمانی بر نگرش ما نسبت به شخصیت افراد تأثیر نگذارد. با این حال چنین تفکری در مورد عمل وجود ندارد. آنچه می بینیم این است که ناتوانی فیزیکی از جهات دیگر نیز نقیصه هایی را به دنبال دارد. همچنان که گافمن در سال 1963 بیان داشت، عقیده عمومی بر این است که برخی از ویژگیهای فیزیکی غیر عادی نشانه ناهنجاری شخصیتی هستند. وی در کتاب خود موسوم به «علایم مشخصه» این برداشت را مورد تجزیه قرار می دهد.
اغت علامت مشخصه در ابتدا به مفهوم نشان داغی بود که بر بدن جنایتکاران یا بردگان می زدند، امّا امروزه به صورت غیر مستقیم نشانگر نقص شخصیت قلمداد می شود.
بال در سال 1979 طی آزمایشی، تصاویر زن و مردی را که در اثر زخم بر چهره داشتند در اختیار داوطلبان قرار داد و از آنان خواست تا در مورد تعدادی از ویژگیهای شخصیتی آنان نظر دهند. نتیجه آن شد که داوطلبان، مرد مورد نظر را فردی بی تفاوت ، منزوی، فاقد جزابیت ، صداقت و صمیمت قلمداد کردند و زن را نیز به همان صورت فاقد صداقت ، زیبایی و اخلاق خوب ارزیابی نمودند. عکس این مطلب نیز صادق است، یعنی کسانی که دارای صفات شخصیتی ناخوشایند هستند، همواره دارای خصوصیات جسمانی غیر عادی تصور می شوند.
صدا
طی دهه های 1930 و 1940 آزمایشهای روانشناسی بسیاری در زمینه ارتباط میان صدا و شخصیت به عمل آمد. نتایج نشان داد که هر چند چنین ارتباطی فاقد اعتبار علمی کافی است، معهذا اغلب مردم آن را باور دارند. قضاوت در مورد منش افراد از روی صدای آنها شاید مورد تأیید مردم باشد، امّا با سایر معیارهای سنجش شخصیت هماهنگ نیست. با این حال ظاهراً چه بخواهیم چه نخواهیم ، مردم از روی صدای ما در مورد ویژگی های فردی مان قضاوت می کنند. براستی چه عاملی در صدا وجود دارد که فرد را در نظر دیگران باهوش ، حساس یا دارای جاذبة جنسی بالا جلوه می دهد ؟ ادینگتون در سال 1968 طی یک آزمایش ، یک مقاله را در اختیار زن و مردی که تحت تعلیم صدا قرار گرفته بودند گذاشت و از آنان خواست که عبارت آن به صورتهای مختلف بخوانند. سپس صدای آنها را ضبت کرد و آن را در اختیار دو گروه داوطلب قرار داد . گروه اول موظف بود ویژگیهای صوتی عبارت قرائت شده را بررسی کند و گروه دوم باید از روی صداها ، خصوصیت شخصیتی صاحب صدا را تشخیص می داد . نتیجه نشان داد جملاتی که با ریتم سریع خوانده شده بودند، بدون توجه به جنسیت صاحب صدا ، او را سرزنده و برون گرا نشان می دادند. افزایش درجه بلندی صدا در مردان، آنها را فعال تر و دارای جذابیت کمتر، و زنان را فعال تر و برونگراتر نشان می داد. نتایج تغییرات کیفیت صدا و خصوصیات شخصیتی در جدول 1.1 نشان داده است.
اطلاع از این نگرشهای کلیشه ای نسبت به انواع صداها، بدون تردید می تواند در تنظیم برنامه های رادیویی مؤثر واقع شود. گفته می شود که برخی از سیاستمداران صدای خود را تغییر می دهند تا افراد مثبت تری به نظر بیایند. جالب اینجاست که غالباً قضاوتهایی که بر اساس صدای افراد در مورد آنها صورت می دهیم ، با ظاهر و رفتار آنان فرق می کند. فرض کنید شخصی را که تنها به صورت تلفنی با او تماس داشته اید ملاقات می کنید؛ آیا ظاهر و رفتار او همان طور است که از صدایش انتظار داشتید؟
حالات حرکتی شخص:
نگاه ، لحن صدا و حرکات
همة ما انسانهایی هستیم که راه می رویم و صحبت می کنیم و همین جنبه های حرکتی می توانند به عنوان مبنای قضاوت به کار گرفته شوند. لحن خشن فروشندة مغازه ، او را در نظر ما خشک و بی ادب جلوه می دهد و بتلعکس لبخند او، وی را مهربان و دوست داشتنی می نمایاند. بنابراین می بینیم که همین اطلاعات غیر کلامی جزئی و ناپایدار منجر به ایجاد برداشتهای پایدارتری از شخصیت طرف مقابل می شود.
ما می توانیم نوع احساسات دیگران را تا حد زیادی تشخیص دهیم و در این زمینه، ماهیچه های صورت بسیار به ما کمک می کنند. به نظر می رسد که بعضی از حالات صورت توسط همگان به عنوان بازتابی از احساسات درونی شناخته شده اند. احساساتی نظیر خوشحالی، تعجب ، ترس، عصبانیت، ناراحتی ، تنفر یا خجالت ، همگی بدرستی از روی حالات صورت خوانده می شوند. صدای شخص ، عامل دیگری است که منعکس کنندة احساسات درونی است. هنگامی که ما دچار احساسات فعال همچون شادی یا عصبانیت می شویم بلندتر و سریعتر صحبت می کنیم، و بالعکس زمانی که گرفتار احساسات انفعالی چون افسردگی و دلتنگی هستیم، به نرمی و آهستگی حرف می زنیم و لحن آرامی به خود می گیریم. حالات فیزیکی نیز تا حدی گویای احساسات درونی هستند. شخصی که خسته است، خود را روی صندلی ولو می کند و هنگامی که موضوعی برایش جالب باشد ، تقریباً نیم خیز می شود.
باید دانست که یک سری اختلافات فرهنگی در میزان نفوذ احساسات و چگونگی آن وجود دارد که خود به انواع برداشتها منجر می شود. برای مثال، انگلیسی ها و ژاپنی ها کلاً احساسات خود را کمتر بروز می دهند . تصور کلی از انگلیسی ها آن است مه افراد خویشتن داری هستند و به اصطلاح ، خم به ابرو نمی آورتد. این صفت غالباً به عنوان یک ویژگی کلیشه ای از سوی مردم سایر کشورها همچون آمریکا یا فرانسه که احساسات بارزتری دارند ، به آنها نسبت داده می شود.
تلاش آگاهانه برای به وجود آوردن یک تصور:
ایجاد تأثیر
نباید از بخشهای قبلی کتاب این طوراستنباط شود که ما هیچ کنترلی بر نگرش دیگران نسبت به خود نداریم. همة ما سعی می کنیم تأثیر مثبتی بر دیگران بگذاریم ، به عبارت دیگر همواره تلاش می کنیم که برداشت دیگران را نسبت به خود کنترل کنیم. مکثر ما برخی اوقات جهت ایجاد یک تأثیر مثبت در بیننده ، با استفاده از اطلاعات غیر کلامی خود نوعی"نمایش" اجرا می کنیم. با استفاده از عینک آفتابی در هوای ابری برای "خونسرد" جلوه کردن، کوتاه کردن مو به سبکی خاص، تغییر صدا به منظور خوش آهنگ تر شدن آن ، تظاهر به علاقه مندی و توجه به حرفهای کسل کنندة طرف مقابل و ... همگی راههایی برای ایجاد تأثیر آگاهانه هستند. در اکثر موارد همچون آماده شدن برای یک مصاحبه شغلی ، به طور آگاهانه به بررسی تأثیری که مایلیم بر مصاحبه گر بگذاریم، می پردازیم. البته برخی اوقات ایجاد تأثیر به صورت ناآگاهانه صورت می گیرد.
یکی از روشهای بررسی تأثیری که بر دیگران می گذاریم ، آن است که همچون هنر پیشگان نقش بازی کنیم. یک فروشنده اتومبیل را در نظر بگیرید مه ابتدا با مشتری سختگیر و بهانه جو کاملاً مودبانه و با حوصله رفتار می کند، سپس با خستگی بسیار به دفتر کارش باز می گردد و با عصبانیت برای همکارش تعریف می کند که با چه مشتری غیر قابل تحملیکلنجار رفته است. این مرد در واقع همچون هنرپیشه ای است که پس از اتمام نمایش به پشت صحنه می رود و از فرط خستگی خود را روی زمین رها می کند. به همان ترتیب، ما می توانیم به مخاطبانمان نقشهای متفاوتی ارائه دهیم. شخصیتی که ما از خود به مادرمان عرضه می کنیم، با آنچه دوستانمان راجع به ما می اندیشند شاید کاملاً متفاوت باشد.
لیری و کوالسکی در سال 1990 الگویی برای ایجاد آگاهانه تاثیر ارائه دادند مه شامل دو مرحله است:
1- انگیزه تاثیر
2- شکل گیری
اولین مرحله عبارت است از میزان انگیزه شخصی برای کنترل آگاهانة تاثیری که بر جای می گذارد. این مرحله خود تحت تاثیر سه عامل اصلی عمل می کند: هدف، میزان ارزش هدف ، و تفاوت میان برداشت مطلوب و برداشت موجود. زنی که واقعاً تصمیم دارد منشی یک دندانپزشک شود، یعنی شغلی که مستلزم بر خورداری از ظاهری مرتب و آراسته است، تمام سعی اش در آن است مه ظاهرش خوب به نظر بیاید ، مخصوصاً اگر بداند که سایرین او را زنی نا مرتب و بد لباس می شناسند. در اینجا می بینیم که هر سه عامل دارای اهمیت خاص خود هستند: آن زن واقعاً خواستار بدست آوردن شغل مورد نظر است ، می داند که ظاهرش چندان آراسته نیست ؛ و از مسائلی که در ارتباط با نوع برداشت از او مطرح می شود، آگاهی دارد. حال زن دیگری را در نظر بگیرید که تنها به منظور اطمینان از سلامت دندانهایش به همان مطب دندانپزشکی می رود.
در این صورت احتمال آنکه اوبه اندازة زن اول به نوع تاثیری که می گذارد اهمیت دهد ، حداقل می باشد.
پس از مرحله فوق، شخصی که اکنون انگیزه لازم را به دست آورده، تلاش می کند که تاثیری مثبت به وجود آورد و این امر به عوامل بسیاری بستگی دارد. عامل نخست ، تصوری است که ما از خود داریم و خودانگاره نامیده می شود؛ این تصویر بر چگونگی نگرشی که می خواهیم از خود سایرین ارائه دهیم موثر است. عامل دیگر ، تصور مطلوب است، یعنی آن چیزی که ما میل داریم باشیم. متقاضی شغلی که درآن ثبات قدم و پایبندی به قوانین کاری دارای بیشترین میزان اهمیت هستند، امکان دارد پنج سال در پست فعلی خود باقی بماند تا تصور یک "شخص وفادارو پایبند" را به کارفرمای خود ارائه دهد و این واقعیت را که یک دانشجوی اخراجی بوده در نظر کارفرما بی اهمیت جلوه دهد. البته این تصور مطلوب غلباً به نوع عقیدة فرد از خود و زندگی خود محدود می شود.
عامل سوم محدودیت تنها است. ما مجبوریم نقشهای زیادی را در زندگی روزمره اجرا کنیم: خواهر ، پدر ، پزشک ، سخنران و ...که هر یک از آنها انتظارات خاص خود را می طلبد و مردم سعی می کنند برداشت خود را مطابق با این انتظارات به عمل آورند. خانمی که می خواهد بانکدار شود ، برای مطابقت با این نقش، تلاش می کند. با ظاهر و رفتارش چنان بنماید که از یک بانکدار انتظار می رود: پوشش ساده، وظیفه شناس، مسئولیت پذیر و علاقه مند به مسائل شغلی؛ درست مانند هنرپیشه ای که برای ایفای نقش بانکدار ، لباس مناسب این شغل را می پوشد و رفتار متناسب با آن را بازی می کند، هر چند که هیچگاه این کاره نبوده است.
چهارمین عامل عبارت است از ارزش هدف. ما اغلب سعی می کنیم تاثیری را که خود می گذاریم با آنچه برای مخاطبمان ارزش محسوب می شود، هماهنگ باشد: آقای جوانی که نامزدش علاقه ای به مطالعة کتاب ندارد، علی رقم علاقة خود سعی می کند هنگام صحبت با نامزدش در مورد مطالبی که بیشتر مورد توجه و علاقه اوست صحبت کند. آخرین عامل، تصور فعلی و نهان اجتماعی است. تصور کنونی افراد از ما مستقیماً مربوط می شود به اطلاعاتی که آنان از ما دارند و این امر خود تاثیری که ما می خواهیم بر آنان بگذاریم موثر است. دانش آموزی که به واسطة عدم کوشش و پشتکار در امتحان مردود شده، مسلماً نمی تواند تصور "یک دانش آموز کوشا" را به والدینش که هزینه ای را صرف تحصیل او کرده اند ارائه دهد . بنابراین برای جبران این مشکل و حفظ حمایت مالی آنها، سعی می کند از بعضی تدابیر استفاده نماید. برای مثال برای خوشایند آنها تا مدتی بجای بیرون رفتن از خانه ، در آنجا می ماند و درس می خواند و یا حتی تنها تظاهر به درس خواندن می کند.
شاید همگی ما به یک اندازه تمایل به ایجاد تاثیر نداشته باشیم. اسنایدر در ایت زمینه عقیده دارد مه میزان سازگاری در افراد مختلف یکسان نیست. برخی از افراد براحتی رفتارشان را با محیط و سایرین تطبیق می دهند و تصوری را که از خود ارائه می دهند، جهت مطابقت با شرایط موجود آگاهانه کنترل می کنند. برای پثال ، این گونه افراد در مصاحبه های شغلی سعی می کنند تاثیری که می گذارند منطبق با تصاویری که مصاحبه کننده از یک قاضی مناسب و لایق دارد، باشد. بالعکس کسانی که فاقد این خصوصیات هستد ، کمتر تحت تاثیر شرایط قرار می گیرند و بیشتر مایلند بدون توجه به محیط و اطرافیان،" خودشان" باشند. آنها در مصاحبه کننده است ندارند. اکثر سیاستمداران همواره در حال بررسی و کنترل نوع تاثیری که مایلند بر مردم بگذارند هستند و رفتارشان را با توجه به نوع مخاطبین و موضوعات مورد علاقة آنها تنظیم می کنند.
نشت افکار
همچنانکه ذکر شد، عوامل غیر کلامی نقش بسیار مهمی در چگونگی تصویری که خود بر جای می گذاریم ایفا می کنند، چرا که غالباً واضح ترین نشانه های شخصیتی ما، در نظر بیننده هستند و تعیین کنندة نوع قضاوتهای صریحی که در مورد ما می شود، می باشند.
اما برخی اوقات تأثیری که بر دیگران می گذاریم، آنگونه نیست که می خواهیم. در اینجا اصطلاحاً می گویند: «بند را به آب داده ایم» یعنی احساسات واقعی و درونی مان را آشکار کرده ایم. این موضوع را «نشت افکار» می نامند. بسیاری از مردم بنا به مقتضییات شغلی ، موظفند احساسات خود را کنترل کنند و مخفی سازند. برای مثال، گویندگان اخبار باید بدون توجه به محتوی خبری که می خوانند، همیشه لحن جدی و بدون احساس خود را حفظ نمایند . به همان ترتیب، پزشکانی که می خواهند خبر مرگ بیمار را به نزدیکانش اطلاع دهند، باید بر احساسات خود کاملاً مسلط باشند و خود را خونسرد جلوه دهند. تحقیقات نشان می دهند که ما هنگام بروز احساسات، بر ماهیچه های صورت خود تسلط بیشتری داریم تا ماهیچه های دست و پا. ممکن است یک فرد عصبی هنگام مصاحبه چهره ای کاملاً آرام آرام و خونسرد داشته باشد، اما در همان زمان می توان مجموعه ای از حرکات عصبی را در بخشهای انتهایی دستها و پاهایش مشاهده کرد. دلیل این امر آن است که میزان آگاهی ما از این بخشهای بدن کمتر از صورتمان است و از طریق تمرینهای مخصوص، این بخشها را هم می توان تحت کنترل در آورد.
زیبایی و جذابیت
توصیف زیبایی در تاریخ فرهنگ عرب و شرق به کرات مشاهده شده است. در افسانه های یونان باستان ، زیبایی اغلب به عشق و تراژدی انجامیده و این زیبایی های افسانه ای در آثار برخی از مشهورترین هنرمندان، جاودانه مانده اند:آفرودیتو پرسفونه، دو الهة مشهود، بر سر جوان بسیار زیبایی موسوم به آدونیس که باید هر نیمه سال را با یکی از آنها می گذرانید، با هم نزاع داشتند. شکسپیر این عشق را به عنوان موضوع یکی از نمایشنامه ها موسوم و آدونیس برگزیده بود.
میکل آنژ نیز به عنوان موضوع یکی از آثارش ، زئوس و عشق او را به گانومده یعنی زیباترین جوان عصر خود، انتخاب کرده بود. روبنس داوری مشهود پاریس را به خوبی در یکی از نقاشی هایش به تصویر آورد است. پاریس در افسانه های یونان به خاطر آفرودیت ، یعنی زیباترین الهه، مورد غضب دو الهة دیگر یعنی هرا و آتنه قرار گرفت، اما هلن ، زیباترین زن جوان عاشق او شد و عشق او شد و عشق آنان بزرگترین تراژدی حماسی یعنی جنگ تروا را به وجود آورد. بنابراین زیبایی انسان قادر است در افسانه ها احساسات شدید خدایان را بر انگیزد و شعله های جنگ را روشن سازد.
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 50 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
دانلود مقاله روانشناسی درک متقابل