لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 62
تعریف فرهنگ
قبل از هر گونه بحث و صحبت پیرامون فرهنگ لازم است اقدام به تعریف فرهنگ نماییم و مفاهیمی که به نوعی به فرهنگ مربوط میشوند مانند تمدن و جامعه نیز لازم است تعریف شود. لازم به یادآوری این نکته است که مباحث مطرح شده در این وبلاگ خطاب به عموم مردم بوده و حتی المقدور سعی میشود مطالب به صورت ساده و قابل استفاده برای عموم مردم باشد و پرداختن به مباحث سطح بالا و مطرح کردن بحثها به صورت دانشگاهی نه در وسع دانش و معلومات من است و فکر میکنم چندان هم به اصل موضوع کمک نخواهد کرد، احساسم این است که مطالبی ساده و مشخص از زوایای پنهان زندگی اجتماعی و پرداختن به رفتارهایی که از روی عادت یا جبر اجتماع از مردم صادر میشود در صورت تحلیل و جمع بندی روشن میتواند تا حدودی راه گشا باشد. و اما تعاریف:
تمدن: از مدینه گرفته شده است که به معنی شهر است و منظور شهر نشینی و آداب و رسوم مخصوص زندگی اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، دینی و ... مربوط به شهرنشینی است که واژه انگلیسی معادل آن کلمه Civilisation است.
جامعه: به گروهی از مردم یک شهر، کشور و یا مردم جهان و یا صنفی از مردم اطلاق میشود در واقع میتوان گفت: جامعه گروه وسیع و پایداری از مردم مرکب از زن و مرد است که اشتراکات فراوانی دارند و برای بقا و ادامه حیات خود همکاری میکنند و سازمانهای مختلفی را برای رفع نیازمندیهای خود ایجاد نموده اند، جامعه در عین حالی که از افراد خود تشکیل شده است دارای هویت مستقل بوده و چیزی جدای از افراد خود است در واقع جامعه نتیجه روابطی است که میان افراد برقرار میشود.
و اما فرهنگ، فرهنگ به معنی ادب، تربیت، دانش، علم و معرفت، اداب و رسوم و هنرها و سنتهای مخصوص یک جامعه است که در طولهای سالیان دراز در وجود آنها شکل گرفته است و واژه انگلیسی معادل آن Culture است.
البته در تعاریف تمدن و فرهنگ مطابق معمول همه مفاهیم، بین دانشمدان یک علوم یا علوم مختلف اختلافات زیادی وجود دارد و بعضی حتی قایل به تفکیک تعاریف فرهنگ و تمدن نیستند ولی فکر میکنم جهت سهولت فهم موضوع و رسیدن به یک تعریف مشخص به تعاریف بالا استناد کنیم و توضیحی که لازم است این است که فرهنگ بیشتر مربوط به ویژگیهایی از رفتارهای مردم است که به صورت نهادینه و در طول سالهای طولانی در آنها به وجود آمده و شکل گرفته است مانند آداب میهمانی، مراسمهای مختلف و غیره در صورتی که در تمدن بیشتر اشاره به رفتارهایی است که جنبه تکنیکی و ضرورتی داشته مانند بروکراسی حاکم بر دستگاه اداری، قوانین راهنمایی و رانندگی و غیره. البته امکان تفکیک همه این رفتارها به صورت مشخص و خط کشی شده وجود ندارد و حتی رفتارهای مردم در جوامع مختلف میتوانند با هم تفاوت داشته و در جایی جز فرهنگ آنها محسوب شده در صورتی که در جامعه دیگر ممکن است اختصاص به تمدن داشته باشد نمونه بازر آن میتوان استفاده از خودرو را نام برد که در جوامع صنعتی جز فرهنگ آنها بوده ولی در جامعه ما هنوز به صورت فرهنگ تبدیل نشده و همچنان جلوه ای از تمدن به حساب می آید.
فرهنگصفتممیزه انسانازغیرانساناستو همین باعث تمایز وی از دیگر موجودات میشود .
انسانشناسان و مردمشناسان براساس فیسلهای بدست آمده به دو نوع موجودیت انسانی پیبردهاند یکی شبه انسان که اندام را داشته ولی چون وسائل فرهنگی با آن فسیلها یافت نشده آنرا « شبه انسان » نامیدهاند و فیلسفها زمانهای بعد که پیدا کردهاند چون با آثار فرهنگی همراه بودهاند آن را «انسان » نامیدهاند و میتوان چنین نتیجه گرفت که فرهنگ سبب انسان شدن انسان میشود. ولی باید گفت که فرهنگ ساخته خود انسان است که با شایستگی فکری وعقلی خود فرهنگ را میسازد. ساختن انسان توسط خود به وسیله ایجاد فرهنگ را میتوان بعنوان یک فرآید در نظر گرفت که در طی زمان این حرکت را ادامه داده است و برحسب شرایط موجودی زمانی و مکانی خود، این فرهنگها را شکل داده است تا بتواند خودرا بر جهان مادی و معنوی تطبیق دهد. پس فرهنگ دست ساخته انسان، وسیلهای برای تطبیق انسان با زندگی خود در این جهان است. و این جنبهای از تعریف انسان است که کمتر مورد توجه تعریفکنندگان فرهنگ از هر نحله تخصص قرار گرفته است و چون شرایط وجودی انسان در مکانهای مختلف و زمانهای متنوع فرق داشته است، بعبارتی دیگر میتوان گفت انسانها برحسب شرایط دارای است انسانیتهای مختلف میباشند. این تنوعهای مختلف فرهنگی در طی زمان مورد توجه انسانها بوده است. ازدیرزمان که انسانها گاهی بخاطر کنجکاوی و یا برای بدست آوردن زندگی بهتر کوچ و به انسانهای دیگر در میان کوهها و دشتها برخورد میکردهاند (حال چه با جنگ و چه با صلح ) برای آنها، این انسانها متفاوت از خودشان قلمداد میشدهاند و آن بخاطر متفاوت بودن فرهنگ آنها بوده است. فرهنگها چه با جنگ و یا صلح با هم تبادل
تعریف فرهنگ