حامی فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

حامی فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق در مورد اثبات وابستگی وتاثیرمتقابل روح وبدن

اختصاصی از حامی فایل تحقیق در مورد اثبات وابستگی وتاثیرمتقابل روح وبدن دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 19 صفحه


 قسمتی از متن .doc : 

 

به نام خدا موسسه اموزش عالی امین گروه : علوم اجتماعی موضوع تحقیق: اثبات وابستگی وتاثیرمتقابل روح وبدن استاد: آقای مهندس صادقیان تهیه کننده: علی محمودی اردیبهشت 88 فهرست نظریه بیگانگی روح وبدن رد نظریه بیگانگی روح وبدن وابستگی روح وبدن دیدگاه شیخ اشراق یگانگی روح وبدن دیدگاه دین باوران درمورد تاثیرروح بر بدن تاثیر بدن برروح مقدمه:

یکی ازبحث هاى اساسى انسانشناسى، ارتباط ساحتهاى وجود انسان، یعنى روح و بدن اوست. از دیرباز اندیشمندان و صاحبنظران با سه سؤال در زمینه ارتباط روح و بدن و چگونگى تاثیر و تاثر این دو بر هم، روبرو بوده اند:

1.اگر انسان آمیخته اى از روح مجرد و بدن مادى است و از دو حقیقت بیگانه ترکیب یافته است، ارتباط این دو و نیز ماهیت واحده انسان چگونه توجیه پذیر است؟ به عبارت دیگر، اگر انسان از جوهر مجرد نفسانى و جوهر مادى جسمانى ترکیب یافته است، آیا روح و بدن در اصل هستى و در آغاز پیدایش هیچگونه ارتباطى با هم نداشته و به طور کلى از هم بیگانه بوده اند2.، یا اینکه در اصل هستى ارتباط عمیق و بنیادین داشته و دارند؟

در مورد ارتباط روح و بدن، پاسخ فلاسفه بزرگ متفاوت است.

نظریه اول: بیگانگى روح از بدن

افلاطون مى گوید: روح، جوهر مجردى است (پیراسته از جرم، زمان، مکان، انقسام پذیرى و...) که بالفعل وقدیم است و قبل از بدن موجود بوده و فعلیت داشته است; ولى بدن جوهرى است جسمانى، روح از مرتبه خود تنزل کرده و به بدن تعلق مى گیرد. بنابراین روح انسان از عالم دیگرى است و به جسم هبوط کرده است و بدن به منزله زندان اوست. روح از عالم ملکوت است و از آن عالم تنزل نموده و در زندان تن گرفتار شده است. بر این اساس، این دو در اصل هستى هیچ ارتباطى با هم ندارند وکاملا از هم بیگانه هستند. اساس بودن نظریه بی به طور اختصار مى توان سؤالات زیر را درباره این نظریه ارائه کرد.

اولا: ماهیت واحد انسان بر اساس این نظریه چگونه توجیه پذیر است؟ آیا ترکیب روح و بدن ترکیب انضمامى نخواهد بود؟

ثانیا: ارتباط روح و بدن چگونه ارتباطى خواهد بود ووقتى دو عنصر بیگانه و دو حقیقت متضاد، ماهیت انسان را تشکیل مى دهند، تصویر ارتباط این دو چگونه خواهدبود؟ آیا ارتباط این دو، بسیار کمرنگ و سطحى نخواهد بود؟

ثالثا: در صورت فعلیت نفس و کامل بودن او پیش از بدن، چه امرى باعث شد که از عالم ملکوت هبوط نماید و در زندان تن زندانى شود؟

نظریه دوم: وابستگى روح و بدن

ارسطو نظریه استاد خود (افلاطون) را نپذیرفت ومعتقد شد که رابطه روح و بدن، عمیق و وثیق است واین ارتباط، بر اساس ارتباط صورت با ماده قابل توجیه است. در نظریه ارسطو نه تنها از قدیم بودن روح وفعلیت آن پیش ازبدن اثرى نیست، بلکه روح را حادث به پیدایش بدن مى داند و به ادله اى نیز استناد کرده است. این نظریه نفس و بدن را دو عنصر جدایى ناپذیر مى داند.; نفس، صورت جسم است و هر صورتى با ماده خود تلائم و سازگارى دارد و روح و جسم با هم و همراه هم به وجود مى آیند و ترکیب روح و بدن، ترکیبى اتحادى است; نه اینکه انسان از دو ذات و دو ماهیت ترکیب یافته باشد، نیمى از حقیقت انسان، جسمانیت او باشد و نیم دیگر نفسانیت او. این چنین نیست که انسانیت انسان به صورت اوست و آن روح مجرد اوست که اندیشه، اراده و حالات گوناگون انسان به آن وابسته


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد اثبات وابستگی وتاثیرمتقابل روح وبدن

مقاله بررسی و دلایل اثبات وجود خدا در فلسفه اسپیتوزا

اختصاصی از حامی فایل مقاله بررسی و دلایل اثبات وجود خدا در فلسفه اسپیتوزا دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله بررسی و دلایل اثبات وجود خدا در فلسفه اسپیتوزا


مقاله بررسی و دلایل اثبات  وجود خدا در فلسفه اسپیتوزا

لینک پرداخت و دانلود در "پایین مطلب"

 

فرمت فایل: word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحات:52

مطالعه و بررسی دلایل اثبات وجود خدا در فلسفه اسپیتوزا، این نتیجه را به دست می دهد که مبنای پذیرش وجود خدا توسط او دلایلی است که از فسلفة دکارت در اختیار داشته است. هر چند برخی از شارحین فلسفه اسپیتوزا براهین موجود در آثار او را بعضاً متفاوت دانسته‌اند[1] اما واقعیت این است که اصل و اساس این براهین همان اصول موضوعه ای است که او از آثار دکارت آموخته است. این احتمال قوی به نظر می رسد که تفاوت استدلالهای اسپیتوزا و دکارت در خصوص اثبات وجود خدا بیشتر مربوط به نتایجی باشد که دو فیلسوف (و خصوصاً اسپیتوزا) از آنها استخراج کرده اند.

به هر حال صرفنظر از صحت و سقم این سخن که آیا دلایل اسپیتوزا متفاوت از استدلالهای دکارتی اثبات وجود خدا هستند یا خیر، در مجموع در این زمینه چهار برهان یا چهار تقریر مختلف از یک برهان، در آثار فیلسوف مورد نظر ما قابل تفکیک هستند که در این قسمت به شرح آنها خواهیم پرداخت.

1- برهان اول

به نظر می رسد با توجه به اشارات خود اسپیتوزا در آثارش مهمترین برهانی که او برای اثبات وجود خدا بیان می کند، برهانی است که اکنون قصد بیان آن را داریم. این برهان مبتنی بر این اصل است که در گفتن اینکه چیزی مندرج در طبیعت یا مفهوم چیزی است به منزله این است که بگوییم آن دربارة این چیز صادق است[2].»  به عنوان مثال اگر ما مفهوم سه ضلعی را مندرج در طبیعت یا مفهوم یا ذات مثلث می دانیم این بدین معنی است که مثلث های موجود در جهان هم سه ضلعی هستند. مقدمه دوم این برهان این است که طبق تعریف اسپیتوزا از مفهوم خدا، «وجود ضروری مندرج در مفهوم خداست»[3]

بنابراین، در مورد خدا میتوان گفت که «وجود ضروری در اوست یا اینکه او موجود است[4]

این برهانی است که اسپیتوزا آن را برهان لمی می داند و به واسطة آن با توماس آکوئیناس که معتقد به عدم امکان اقامه برهان لمی در اثبات وجود خداست، مخالفت می ورزد. همین برهان در قضیه 11 از کتاب اخلاق به این صورت بیان شده است که «خدا یا جوهر که ؟؟‌از موجود است.»[5] برخی از شارحین آثار اسپیتوزا با تبدیل این استدلال به قیاسی شرطی آنرا به این صورت توضیح داده اند:

«اگر تصور واضح و متمایزی داریم از خدا چونان موجودی که ماهیتش متضمن وجود است، پس خدا را مستقیماً ادراک می کنیم.

اما تصور واضح و متمایزی داریم از خدا چونان موجودی که ماهیتش متضمن وجود است. پس وجود خدا را مستقیماً ادراک می کنیم[6].

تفسیر استاد محسن جهانگیری مفسر و منتقد آزاد آسپیتوزا در کشور ما ، نیز مشابه تبیین فوق است. ایشان معتقدند : «این برهان را میتوان به صورت قیاس شرطی زیر درآورد:

هرگاه از خدا به عنوان موجودی که ذاتش مستلزم وجود است، تصوری روشن و متمایز داشته باشیم،‌وجود او را مستقیماً ادراک خواهیم کرد. اما از خدا به عنوان موجودی که ذاتش مستلزم وجود است تصوری روشن و متمایز داریم. پس وجود او را مستقیماً ادراک می‌کنیم. البته این قیاس با قیاس دیگری تکمیل می شود به این صورت که هر چیزی را که مستقیماً ادراک کنیم موجود است، آن موجود است. خدا را مستقیماً ادراک می کنیم که موجود است. پس خدا موجود است. یعنی که با نوعی از علم متقین به وجود خدا معرفت داریم[7]

بنابر چنین تفاسیری از این برهان است که کسانی مانند ویلیام ارل و ولفین معتقدند که چنین بیانی صرفاً ابراز یک شهود عقلی از ماهیت و وجود ضروری خدا است و اسپیتوزا در اینجا در مقام گزارش این امر است که ما تجربه ای از خدا داریم و یا می توانیم داشته باشیم که در آن وجودش را برای ماهیتش ضروری تصور می کنیم.

در مقابل بنابر تفسیر دیگری که از برهان وجودی اسپیتوزا بر اثبات وجود خدا که توسط هارولدزوکیم ارائه شده است هدف اسپیتوزا از ارائه چنین بیانی آوردن استدلال محکمی در خصوص وجود خدا بوده است. بنابراین برهان «باید گفت ماهیت جوهر اقتضا می کند که موجود باشد و جوهری که موجود نیست، اساساً جوهر نیست. یک جوهر ناموجود،‌یک امر متناقض با لذات است.

براین اساس شما یا باید مفهوم جوهر را رها کنید یا باید بپذیرید که جوهر یعنی خدا، بالضروره موجود است. اما اگر شما مفهوم جوهر را کنار بگذارید در آن صورت ناچارید مفهوم حالت را نیز کنار بگذارید. پس یا هیچ چیز وجود ندارد یا خدا بالضروره موجود است[8].


[1] - پارکینسن،‌جی، ایچ، عقل و تجربه از نظر اسپیتوزا ، ترجمه محمدعلی عبداللهی، قم، بوستان کتاب، 1381، ص 60.

[2] - اسپیتوزا، باروخ، شرح اصول فلسفه دکارت وتفکرات مابعدالطبیعی،ترجمه محسن جهانگیری،سمت،تهران،1382،ص‌77.

[3] - همان.

[4] - همان

[5] - اسپیتوزا، باروخ، اخلاق، ترجمه محسن جهانگیری، مرکز نشر دانشگاهی ، تهران، چاپ اول ، 1364، ص 21.

[6] - Wolfson, Harry, the Philosopy of spinoza , cambrigge: massachusetts, 1934, pp, 174-213.

[7] - اسپیتوزا، ‌باروخ، همان، ص 22.

[8] - حسامی فر، عبدالرزاق، براهین اثبات وجود خدا در آثار اسپیتوزا، دو فصلنامه حکمت، شماره 8 پاییز و زمستان 1385 ، ص 103-100.


دانلود با لینک مستقیم


مقاله بررسی و دلایل اثبات وجود خدا در فلسفه اسپیتوزا

مقاله درباره اثبات حرمت یا عدم حرمت سقط

اختصاصی از حامی فایل مقاله درباره اثبات حرمت یا عدم حرمت سقط دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله درباره اثبات حرمت یا عدم حرمت سقط


مقاله درباره اثبات حرمت یا عدم حرمت سقط

لینک پرداخت و دانلود در "پایین مطلب"

 فرمت فایل: word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 تعداد صفحات:101

آنچه که لازم است در ابتدای مباحث طرح شده مورد بررسی سقط جنین می باشد

چگونه می اوان حرمت سقط جنین را ثابت کرد و از چه راهی امکان اثبات وجود دارد؟ چرا که ثابت شدن یا نشدن این مسئله اثراتی مستقیم بر روی جواز یا عدم جواز آن در موارد مختلف خواهد گذاشت، مثلاً در صورت اثبات عدم حرمت سقط سنگینی حکم در موارد دیگر (  مثلاً در خطر بودن جان مادر ) نیز کمتر خواهد شد و شاید بتوان حکم ساده تری را در این گونه موارد صادر کرد و بالعکس در صورت اثبات حرمت سقط جنین هنگامیکه در موارد مختلف اصل حرمت سقط باشد برای رد این اصل شرایط ایجاد شده حکم جدیدی را صادر نمود، البته انجام تمام این مراحل وصدور حکمهای مختلف در حیطة کار مراجع تقلید و فقها می باشد و از محدودة کار ما خارج می باشد لذا فقط به بررسی آنها و تحلیل مراتب مختلف آن می پردازیم و به هیچ وجه در صدد صدور حکم با رد احکام صادر شده نمی باشیم و بیان مطلبی در ذیل سخنان بزرگان و فقها صرفاً به منظور ایجاد سؤال جهت یافتن جواب می باشد و هرگز به معنای رد سخنان آنان نمی باشد.

طبق تحقیقات در کتب مختلف روایی و فقهی بزرگان هیچکدام از این کتب که تعداد آنها نیز کم نبوده روایتی که به طور مستقیم ولالت بر جرمت سقط کند یافت نمی شد. در تأیید این گفته سخن چندی از بزرگان را نیز می توان اضافه نمود مانند این بیان که می فرماید: « در کتب فقهیه در باب جنایت بر حمل مطلبی که دلالت بر حرمت اسقاط جنین کند نیامده است و یا من نیافته ام »،[1] آیا نویسنده این مقاله فرد شناخته شده ای است؟ نویسنده مهم است.

اما به دلیل انکه مسئله دارای اهمیت بسیاری می باشد لذ پس از بررسیهای مختلف تنها روایتی که جهت حرمت سقط به آن استناد کرده اند روایت ذیل می باشد که به روایت اسحق بن عمار معروف است:

قال: قلت لابی الحسن (ع ) : المرأه تخاف الحبل فقشرب الدواء فتلقی ما فی بطنها ؟ قال : لا فقلت : انما هو نطفه ، فقال : إن اول مایخلق نطفه. [2]

اسحق بن عمار می گوید : به حضرت موسی بن جعفر ( ع‌ ) عرض کردم: زن از آبستن شدن می ترسد ، دوایی می آشامد و آنچه را که در شکمش دارد بیرون می اندازد

 « حکم آن چیست؟ و یا یان کار صحیح است؟ » فرمود: نه ، عمار می گوید : عرض کردم : انچه که زن از شکمش بیرون می اندازد نطفه است، فرمود : اغاز خلقت انسانی نطفه است.

آنچه که بیشتر علما و بزرگان بدان استناد کرده اند و آن را دلیلی برای حرمت گرفته اند. همین روایت می باشد. [3] اما چند نکته قابل ذکر می باشد اولاً : در این روایت قید تخاف آورده شده است که شاید بتوان این روایت را محدود به همان کرد یعنی پاسخی که معصوم در این رابطه داده است با در نظر گرفتن شرایط خاصی که در روایت مقید به آن شده است باشد، بنابراین با در نظر داشتن این مطلب شاید بتوان اثبات حرمت را ازطریق این روایت کمی سبک تر انکاشت.

ثانیاً : انچه که مورد توجه قرار می گیرد این است که اصل عدم حرمت مگر این که دلیلی وجود داشته باشد که بتوان حرمت را ثابت کرد در مورد این روایت نیز چنین است که با  توجه به اینکه اصل عدم حرمت سقط می باشد پس چگونه می توان در نظر گرفتن دلیل دیگری صرفاً با اتکا به این روایت حرمت را قابت کرد ، چرا که در اکثر موارد بزرگان و فقها این روایت را دلیلی بر اثبات حرمت سقط آورده اند در حالیکه این روایت به تنهایی اثبات کننده حرمت نمی باشد، مگر اینکه در کنار سایر ادله باشد. چرا به تنهایی دلیل نیست ؟ آیا دلایلی متعارض به این دلیل وجود دارد؟

در ادامه جهت اثبات حرمت می توان به روایات دیگر نیز اشاره کرد که در این روایات مستقیماً حکمی برای سقط وجود ندارد اما به کار بردن لفظ قتل در این روایات جای تأمل دارد:

روایت صحیحة الوعبیده از حضرت باقر (ع ):

فی امراه شربت دوائ و هی حامل لنظرح ولدها فالقت ولدها فقال إن کان عظمأ قدنبت علیه الحم و موسی له السمیع و البصر فان علیها دبته تسلیمها ألی ابیه و ان کان علقه او مضغه فان علیها اربعین دنیا رأاو غده تسلیمها الی البیه قلت قهی لاثرت من ولدها دتیه؟ قال: لا، لا نها قتله.[4]

زنی درحالیکه آبستن است دوائی می آشامد که فرزندش را سقط کند « حکم آن چیست؟» فرمود : اگر استخوانی باشد که گوشت بر او روئیده و گوش و چشم برای او ایجاد شده است باید دیة او را به پدرش تسلیم کندو اگر عقله یا مضغه بوده باشد باید چهل دنیا ریا برده ای به پدرش تسلیم نماید. گفتم : آیا این زن از دیه فرزندش ارث نمی برد؟

فرمود: نه ، زیرا او قاتل فرزندش است.

و روایت صحیحه رفاعه بن موسی نخاس :

قلت لابی عبد البه ( ع ) اشتری جرایه فربها احتبس طمثها من فاد اودم اوریع فی رحم فتقی دواء لذاک فتطمث من یوحیها، أنیجورلی ذلک و أنا لاادری من حبل هوا و غیره؟ فقال ( طی ) : لاتفعل ذلک فقلتله: إنه انما ارتفع طمثها منها شهرأ و لو کان ذلک من حبل انما کان نطفه کنطفه الرجل الذی یعزل ، فقال لی: إن النطفه اذا وقعت فی الرحم تصیر الی عقله ، ثم الی مضغه ، ثم الی ها ثاء اله ، وان النطفه اذا وقعت فی غیر ارحم یخلق منها شیء فلاتسقها دواء اذا ارتفع طمثها شهرأ و جاز وقته الذی کانت تطمث فیه .


دانلود با لینک مستقیم


مقاله درباره اثبات حرمت یا عدم حرمت سقط

دانلود پروژه رشته حقوق با موضوع ادله اثبات دعوی 70 ص فایل ورد

اختصاصی از حامی فایل دانلود پروژه رشته حقوق با موضوع ادله اثبات دعوی 70 ص فایل ورد دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود پروژه رشته حقوق با موضوع ادله اثبات دعوی 70 ص فایل ورد


دانلود رساله رشته حقوق با موضوع ادله اثبات دعوی 70 ص فایل ورد

دانلود پروژه تخصصی رشته حقوق با موضوع (ادله اثبات دعوی) 70 ص فایل ورد قابل ویرایش

 

 

 

 

فهرست :

مقدمه:

فصل اول - کلیات

مبحث اول: تعریف

گفتار اول: دلیل

گفتار دوم: اثبات

بند اول: اثبات جرم از طریق خاص

بنددوم: دلایل فاقد ارزش اثباتی

مبحث دوم: ادله اثبات جرم در قوانین موضوعه ایران قبل و بعد از انقلاب

مبحث سوم: تفاوت ادله اثبات جرم با ادله اثبات حکم 

مبحث چهارم: تامین دلیل

گفتار اول: تامین دلیل برای جرم واقع شده

گفتار دوم: تامین دلیل برای جرم احتمالی

گفتار سوم: پرونده تامین دلایل در اثبات جرم

فصل دوم- ادله اثبات دعوی کیفری

مبحث اول: معاینه محل

مبحث اول: معاینه محل

گفتاراول: دلیل ضرورت معاینه محل

گفتار دوم: اشخاص مامور معاینه

گفتار سوم: نحوه حفظ صحنه جرم

گفتار چهارم: نتایج حفظ صحنه جرم:

مبحث دوم: تحقیق محلی

گفتار اول: شناسائی تحقیق محلی

گفتار دوم: حضور ضروری افراد در تحقیق محلی

مبحث سوم: کارشناس

گفتار اول: انجام تحقیق وسیله خبره

گفتار دوم: پرسشهای قاضی از اهل خبره

گفتار سوم: اختلاف نظر اهل خبره

گفتار چهارم: تشخیص هویت متوفی و علت مرگ

بند اول: تشخیص هویت:

بند دوم: تشخیص علت مرگ:

گفتار پنجم: تشخیص جنون متهم

بند اول: تکلیف متهم

بند دوم: تکلیف مجنی علیه

مبحث چهارم: تفتیش منازل و اماکن

گفتار اول: تفتیش و بازرسی منزل

گفتار دوم: بازرسی اماکن و اشیا

مبحث پنجم: اقرار

گفتار اول: تعریف اقرار

بند اول: اخبار بودن

بند دوم: اخبار بودن بر وقوع جرم 

بند چهارم: صراحت و قاطعیت اقرار

گفتار دوم: اقرار به عنوان دلیل در امور کیفری

گفتار سوم: انکار بعد از اقرار

گفتار چهارم: توبه بعد از اقرار

مبحث ششم: اسناد

گفتار اول: موقعیت سند در دادرسی کیفری

گفتار دوم: استکتاب سند

گفتار سوم: اساس تطبیق

مبحث هفتم: شهادت

گفتار اول: تعریف شهادت

گفتار دوم: شرایط شاهد:

بند اول: شرط بلوغ

بند دوم: شرط عقل

بند سوم: شرط ایمان

بند چهارم: طهارت مولد

بند پنجم: عدالت شاهد

بند ششم: عدم انتفاع مشخص

بند هفتم: عدم دشمنی دنیوی

بند هشتم: عدم اشتغال به تکدی و لگردی

گفتار سوم: تشریفات استماع شهادت از شهود

بند اول: احضار شهود

بند دوم: جلب شهود

بند سوم: چگونگی اداء شهادت

بند چهارم: باز جوئی شهود مقیم خارج از کشور

گفتار چهارم: شهادت در حدود

2- حد لواط: لواط با چهار با اقرار و یا شهادت دادن چهار مرد به دیدن ثابت می‌شود پس در لواط هم شهادت پذیرفته شده است

گفتار پنجم: شهادت در قصاص

مبحث هشتم: امارات

گفتار اول: انواع اماره

گفتار دوم: تفاوت بین اماره قضائی و قانونی

مبحث نهم: قسامه

گفتار اول: تعریف قسامه

گفتار دوم: تفاوت قسامه و سوگند در امور کیفری

گفتار سوم: تعریف لوث

گفتار چهارم: آیا در قسامه لوث معتبر است؟

گفتار پنجم: آیا با شهادت زنها و فساق و بچه لوث حاصل می‌شود؟

گفتار ششم: موانع حصول لوث

مبحث دهم: علم قاضی

گفتار اول: دلیل بودن علم قاضی

گفتار دوم: حجیت علم قاضی از نظر فقهای امامیه

 

مقدمه:

ادله اثبات دعوی مجموعه و سایلی است که برای اثبات دعوی در مراجع قضائی مورد استفاده قرار می‌گیرد واصل 166 قانون اساسی در این موارد می‌گویند: (احکام دادگاهها باید مستند مستدل به مواد قانون و اصولی باشد همچنین  برا ساس آن حکم صادر شده است. ماده 214 ق. آ. د. ک مصوب 1378 می‌گویند: (رای دادگاه باید مستدل و مستند و موجه بوده و مستند به مواد قانون و اصول باشد که بر اساس آن صادر شده است.دادگاه مکلف است حکم هر قضیه را در قوانین مدونه بیاید زیرا ذکر جهات و دلائل در رای این امکان را فراهم می‌سازد. که طرفین دعوی با ملاحظه حکم صادره به صحت حکم صادره پی برده و تضمین برای آزادی و حقوق فردی به شمار می‌رود و الزام دادرسان به مدل ساختن آراء خود موجب می‌شود که در رسیدگی و صدور رای منتهای دقت را به خرج دهند و بعلاوه توجیه و استدلال به تفاسیر قضائی بار علمی داده و موجب صدور رویه های قضائی شایسته و صدور احکام عادلانه می‌گردد.

ادله اثبات دعوای کیفری یکی از مهمترین موضوعات دادرسی کیفری است تحولات چشمگیری یافته است. در طول تاریخ شهادت و اقرار در اثبات جرائم نقشی اساسی و اغلب انکار ناپذیر را بویژه در دوره دلائل قانونی ایفا کرده است در گذشته دلائل قانونی بر قاضی تحمیل می‌شد و او چاره ای جز صدور حکم محکومیت بر مبنای دلائل ارائه شده نداشت اوردالی یاداوری ایزدی، دوئل قضائی و شیوه های غیر متعارف کشف و اثبات جرائم در کنار شهادت و اقرار یا در صورت فقدان آنها جایگاه خاصی را به خود اختصاص می‌داد و عدالت کیفری طی قرون متمادی با توسل به آنها تامین می‌شده است. شهادت و اقرار بویژه در مواردی که تحت شکنجه و تهدید با اکره و اغوا اخذ شده باشد به تدریج اعتبار مطلق خود را از دست دادند چنین است که دوره دلائل قانونی سپری می‌شود و دوره اقناع وجدانی قاضی یا دلائل معنوی مطرح می‌شود.

رشد علوم و فنون در زمینه های مختلف تمام ابعاد زندگی بشر را تحت تاثیر قرار داده است علومی مانند روان کاری روان شناسی، جرم شناسی، و ….و نیز علوم آزمایشگاهی در نظام های قضائی نفوذ کرده است البته این شیوه گر چه هنوز به قدر کافی جایگاه خود را نیافته است ولی با تلاش هائی که صورت می‌گیرد و جایگاه اصلی خود را به دست خواهد آورد.

این تحقیق در دو فصل ارائه شده است فصل اول درباره کلیات ادله می‌باشد و در فصل دوم هم ادله مورد استفاده در امور کیفری گفته شده است.


دانلود با لینک مستقیم


دانلود پروژه رشته حقوق با موضوع ادله اثبات دعوی 70 ص فایل ورد

تحقیق در مورد اثبات محرک غیرمتحرک در فیزیک و متافیزیک ارسطو

اختصاصی از حامی فایل تحقیق در مورد اثبات محرک غیرمتحرک در فیزیک و متافیزیک ارسطو دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد اثبات محرک غیرمتحرک در فیزیک و متافیزیک ارسطو


تحقیق در مورد اثبات محرک غیرمتحرک در فیزیک و متافیزیک ارسطو

فرمت فایل:WORD(قابل ویرایش)تعداد12 صحفه

 

 

 

 

 

در این نوشتار اثبات‌های مرتبط با محرک غیرمتحرک در فیزیک و متافیزیک وی بررسی می‌گردند و در انتها نیز صورت صوری شده‌ای از اثبات ارسطو در مابعدالطبیعه بر اساس علت فاعلی و علت غایی ارائه خواهد شد.

1- محرک غیرمتحرک در فیزیک

در کتاب هشتم فیزیک، ارسطو از بررسی ماهیت حرکت، به این نتیجه رسید که برای توضیح هر حرکتی در جهان، باید محرک غیرمتحرک اولی وجود داشته باشد. او در 8.1 فیزیک استدلال می‌آورد که حرکت سرمدی است چراکه حرکت نمی‌تواند وجود داشته باشد مگر آن‌که موجودی پیشتر آن را به شی افاضه نماید. درنتیجه پیوسته شی متحرکی باید وجود داشته باشد تا حرکت را به دیگر متحرک‌ها عطا نماید زیرا شی ساکن نمی‌تواند افاضه کننده حرکت باشد. به علاوه اگر حرکت سرمدی نباشد، پس زمان نیز نمی‌توانست همیشه وجود داشته باشد، چراکه زمان اندازه حرکت است و در نزد ارسطو، زمان بی‌آغاز و بی‌پایان است. حرکت را نیز پایانی نیست، زیرا برای چنین اتفاقی لازم است تا امری حرکت را بایستاند که خود آن امر نیز به علتی برای ایستاندن خود نیازمند است و این فرایند تا بی‌نهایت ادامه خواهد یافت. لذا ارسطو در 8.6 نتیجه می‌گیرد: "هیچ زمانی خالی از حرکت نبوده است و هیچ زمانی نخواهد بود که از حرکت خالی باشد" (252b) ( که با توجه به تعریف زمان از روی حرکت، چنین جمله‌ای بدیهی است).

پس از آن‌جا که هر شیئی توسط شیء دیگری به حرکت درمی‌آید و حرکت سرمدی است، ارسطو نتیجه می‌گیرد که امری باید وجود داشته باشد که حرکت را به دیگر اشیا افاضه می‌کند ولی خود متحرک نیست؛ در غیر این صورت سلسله‌ی لایتناهی‌ای از حرکت‌دهنده‌های متحرک لازم می‌آمد که با توجه به سرمدی بودن حرکت، محال می‌باشد (فیزیک، 8.5). هر آن‌چه متحرک است، درواقع متحرک بالعرض (بالقوه) است ولذا امر دیگری باید آن را به حرکت درآورده باشد. پس اگر محرک غیرمتحرکی وجود نداشته باشد، حرکتی وجود نخواهد داشت. در فصل ششم از کتاب هشتم فیزیک، ارسطو بیان می‌دارد که به دلیل ضروری بودن و سرمدیت حرکت، محرک غیرمتحرک نیز باید سرمدی و ضروری باشد. دلیل او نیز چنین است: هر آن‌چه در حرکت (امری سرمدی و مستمر) دخیل است، خود نه ضروری است و نه سرمدی چراکه بوجود می‌آید و نابود می‌گردد. ارسطو نتیجه می‌گیرد که باید امر یا اموری سرمدی و ضروری خارج از فرایند حرکت وجود داشته باشد (یا باشند) که حرکت را به اشیاء متحرک افاضه کند (یا کنند)؛ چراکه اشیاء غیرضروری و ممکن الوجود ممکن نیست علت تمامی حرکت‌ها باشند زیرا خودِ بوجود آمدنِ آنان، علتی داشته است.

ارسطو سپس استدلال می‌آورد که تنها یک محرک غیرمتحرک وجود دارد، نه فقط چون ضرورتی در محرک‌های غیرمتحرک، تعدد وجود ندارد، بلکه چون فقط یک محرک می‌تواند حرکت متصل و مستمری را در سیستمِ بهم‌پیوسته‌ای از علت و معلول ایجاد نماید. به علاوه، وحدت اتصالی حرکت، آن را به عنوان یک حرکت، نیازمند یک علت می‌کند (260a).

2- محرک غیرمتحرک در متافیزیک

  • در فصل اول کتاب دوازدهم متافیزیک، ارسطو سه گونه جوهر را از هم بازمی‌شناسد: جوهر محسوس سرمدی، جوهر محسوس فناپذیر (که این دو را physikai می‌خواند چراکه با حرکت سروکار دارند) و جوهر نامتحرک. ارسطو استدلال می‌آورد که وجود چنین جوهری ضروری است چراکه محرک غیرمتحرک سرمدی، فعلیت محض و خیر است. استدلال او با فرض سرمدی و متصل بودن حرکت آغاز می‌گردد: "ممکن نیست که حرکت –و زمان- متکون باشند یا از میان بروند زیرا حرکت همیشه باید موجود بوده باشد؛ و اگر زمان نباشد قبل و بعد وجود نخواهد داشت" (متافیزیک، 1071b). او سپس استدلال می‌کند که حرکت سرمدی در صورتی وجود خواهد داشت که محرک، حرکت را از روی ضرورت افاضه نماید: حرکت سرمدی، حرکتی است ضروری چراکه غیراز این نمی‌تواند باشد چه اگر می‌توانست، دیگر سرمدی نمی‌بود (این نکته را ارسطو بدیهی می‌گیرد که آن‌چه سرمدی است، ضروری نیز هست). این نکته را نیز باید خاطر نشان نمود که برای ارسطو، حرکتِ متصل، حرکتِ انتقالی دورانی است: "حرکت متصل وجود ندارد مگر حرکت مکانی، و یگانه حرکتِ مکانی متصل حرکتِ مستدیر است" (متافیزیک، 1071b). این مساله نشان می‌دهد که آن‌چه افاضه کننده اولین حرکت است، دارای هیچ جنبه بالقوه‌ای نیست، بلکه فعلیت محض است، چراکه حرکت سرمدی ضروری نخواهد بود اگر محرک می‌توانست به حرکت درنیاورد. ارسطو در فصل ششم مابعدالطبیعه این موضوع را چنین نوشته است: ""اگر چیزی وجود دارد که می‌تواند اشیا را به حرکت آورد یا آن‌ها را منفعل سازد ولی بالفعل چنین نمی‌کند، پس وجود حرکت ضروری نمی‌تواند بود چراکه چیزی که قوه‌ای دارد ضرورتی نیست بر اینکه از حالت بالقوه به حالت بالفعل درآید" (متافیزیک، 1071b). تنها آن چه فعلیت محض است می‌تواند حرکت ضروری القا کند.
  • از نظر ارسطو، آسمان اول پیوسته در مداری مستدیر در حرکت است، و این امر به معنای سرمدی بودن آن می‌باشد: "بنابراین آسمان اول باید سرمدی باشد" (متافیزیک، 1072a). سپس آسمان اول حرکت را به اشیاء دیگر انتقال می‌دهد. خصلت سرمدیت حرکت، مستلزم محرک غیرمتحرک است: "پس چیزی هم هست که به آن حرکت می‌بخشد. چون شیئی که به حرکت آورده می‌شود و دیگری را به حرکت می‌آورد واسطه است، پس چیزی هم باید باشد که علت محرکه باشد بی‌آن‌که خود حرکت کند، یعنی چیزی که سرمدی و جوهر و فعلیت است" (متافیزیک، 1072a). محرک غیرمتحرک جوهر سرمدی و فعلیت محضی است که اولین آسمان را به حرکت درمی‌آورد بدون این‌که خود حرکت کند، حال چه خود خود را به حرکت آورد چه دیگری. ارسطو در فصل هفتم کتاب دوازدهم متافیزیک، چنان که نقل گشت، باز تاکید می‌کند که محرک غیرمتحرک باید از هرگونه بالقوگی تهی باشد در غیر این صورت حرکت بر او نیز مصداق خواهد یافت.
  • تا کنون بیان ارسطو در اثبات محرک غیرمتحرک و صفات ضروری وی نقل گردید، ولی اثبات یک رخداد بدون تبیین مکانیزم چگونگی وقوع آن رخداد کامل نخواهد بود. ارسطو در توصیف چگونگی به حرکت درآوردن اشیاء توسط محرک غیرمتحرک، ابتدا ماهیت میل و تفکر را بررسی می‌کند. موضوع‌های میل و فکر در حرکتند چراکه فکر و میل در آنانکه متمایل و متفکراند، حرکت می‌آفرینند اما خود حرکت نمی‌کنند: "موضوع میل و موضوع فکر نیز بدین سان سببِ حرکت می‌شوند، یعنی به حرکت می‌آورند بی‌آن‌که خود متحرک باشند" (متافیزیک، 1072a). این بررسی او را به این نکته رهنمون گشت که محرک غیرمتحرک با علت غایی بودن حرکت آسمان اول، آن را به حرکت در می‌آورد: "علت غایی نامتحرک همان گونه محرک است که معشوق، محرک است؛ درحالی که هر محرک دیگر چون خود به حرکت آورده می‌شود اشیاء دیگر را نیز به حرکت می‌آورد" (متافیزیک، 1072b). محرک غیرمتحرک نمی‌تواند حرکت را به عنوان علت فاعلی اولی افاضه نماید، چراکه مستلزم در حرکت بودن خود وی خواهد بود. آن چه در استدلال ارسطو به صورت ضمنی وجود دارد (و تئوفراست بعدها آن را در قالب ایراد معروف خود به صراحت بیان نمود) این امر است که آسمان اول باید روح یا شعور داشته باشد تا به محرک غیرمتحرک عشق ورزد و آن را چون غایت خود در نظر گیرد. محرک غیرمتحرک در عین حال اصل اول (arche) نیز هست چراکه او باقی امور را نیز تبیین می‌نماید زیرا باعث تمام حرکت‌هاست: "پس آسمان‌ها و جهانِ طبیعت وابسته‌ی چنین مبدائی هستند" (متافیزیک، 1072b).
  • او به شیوه‌ی محدودتری نیز اثبات محرک غیرمتحرک را مطرح می‌کند. او می‌گوید: "اگر نگوییم به ضرورت، لااقل محتمل این است که از سه حالت ممکن، نه تنها دو تا بلکه سومی هم با واقعیت انطباق داشته باشد" (متافیزیک 1072a). ما به تجربه شیئی را می‌شناسی که متحرک است بی‌آن‌که خود او، خود یا چیز دیگری را به حرکت آورد؛ همچنین شیئی را می‌شناسیم که متحرک است و در عین حال، خود یا چیزی دیگر را نیز به حرکت می‌آورد. پس چرا شق سوم واقعیت نداشته باشد، یعنی شیئی که دیگری را به حرکت می‌آورد ولی خودش متحرک نیست؟ (متفکران یونانی، ص 1445).
  • در این مرحله، ارسطو به آن‌چه در پی اثبات آن بوده است، نامی می‌دهد: خدا (ho theos)؛ و درواقع با این نام‌گذاری، شماری از احکامی را که برای موجودی دیگر اثبات نموده بود (خدا) به محرک غیرمتحرک انتقال می‌دهد. این خدا یک کار را به صورت سرمدی انجام می‌دهد که بهترین امور است: خدا می‌اندیشد (kai estin hê noêsis noêseôs noêsis)؛ و بدین دلیل نیز او زنده است. ارسطو محرک غیرمتحرک را خدا نامید، و نیز جوهر؛ اما آن را با تمامی جوهرهای دیگر متمایز می‌داند چراکه "سرمدی، غیرمتحرک و متمایز از اشیاء محسوس است" (متافیزیک، 1073a). خدا بی‌حجم  است، بدون بدن یا وجود مکانی؛ و نیز خدا بی‌جزء است و لذا تقسیم‌ناپذیر. پس ارسطو با اثبات محرک غیرمتحرک درواقع چنین موجودی را ثابت کرده است.
  • ارسطو تا بدین جا گویی تنها از یک محرک غیرمتحرک صحبت کرده است، اما در فصل هشتم از کتاب دوازدهم متافیزیک، او به سراغ پرسش از تعداد محرک‌های غیرمتحرک می‌رود. یک نتیجه تعدد آنان است: "و چون می‌بینیم که علاوه بر حرکت مکانی بسیط کیهان، که می‌گوییم مسببش جوهر اول نامتحرک است، حرکت‌های مکانی دیگری هم وجود دارند که سرمدی هستند –یعنی حرکات سیارات- (زیرا جسمی که دارای حرکت مستدیر است سرمدی و بی‌سکون است، و ما این مطلب را در ضمن تحقیقات خود درباره‌ی طبیعت ثابت کرده‌ایم)، پس علت و مسبب هر یک از این حرکات باید جوهری نامتحرک و سرمدی باشد." (متافیزیک، 1073a). آن محرک غیرمتحرکی که ارسطو در فصل هفتم درباره‌ی آن سخن می‌گفت، محرک آسمان اول، فلک ثوابت، است؛ ولی چون حرکات آسمانی دیگری نیز وجود دارد، پس باید محرک‌های غیرمتحرک دیگری را نیز فرض نمود. او 55 حرکت از این گونه را فرض نموده است (متافیزیک، 1074a). اما جلوتر ارسطو باز به گونه‌ای سخن می‌گوید که گویی تنها یک محرک غیرمتحرک وجود دارد: "ولی ذات نخستین فاقد ماده است زیرا فعلیت کامل است. پس محرکِ نامتحرکِ اول، چه از حیث عدد و چه از حیث تعریف واحد است و از این رو آن چیزی هم که به طور سرمدی و متصل متحرک است، واحد است و در نتیجه بیش از یک آسمان وجود ندارد."(متافیزیک، 1074a). خدا ماده ندارد و لذا تنها یک خدا می‌تواند وجود داشته باشد چراکه ماده است که مصادیق یک تعریف را متعدد می‌گرداند. همچنین محرک غیرمتحرک نیز یکی است چون تنها یک آسمان وجود دارد و تمامی حرکات متحدند چراکه میان آنان وحدت اتصالی برقرار است. این فصل، فصل مناقشه افکنی بوده است، دقیقا به همین دلیل که ارسطو در ابتدای آن محرک غیرمتحرک را متعدد دانسته است.

 

3- صورت‌بندی اثبات محرک غیرمتحرک در متافیزیک

در پایان این نوشتار، شکل صوری شده‌ای از استدلال ارسطو در اثبات محرک غیرمتحرک ارائه می‌گردد:

(St00) هر متحرک یا بر اساس علت فاعلی متحرک است (ف-متحرک) و یا علت غایی (غ-متحرک)

(Pr01) اشیاء ف-متحرک‌اند.

 (Pr02)اگر شیئی ف-متحرک باشد، پس باید شیء دیگری وجود داشته باشد که آن را به حرکت آورده باشد.

 (Pr03) آن‌چه علت فاعلی یک ف-متحرک است، خود نیز یا ف-متحرک است و یا غ-متحرک. یعنی خود ف-محرکی ف-متحرک است یا ف-محرکی غ-متحرک.

 (Pr04) اگر تمام ف-محرک‌های یک سلسله از ف-محرک‌ها، ف-محرکی ف-متحرک باشند، پس این سلسله فاقد ف-محرک اول است.

(Pr05) اولین عضو سلسله ف-محرک‌ها، یک ف-محرک غ-متحرک است.

  (Pr06)اگر سلسله‌ای از ف-محرک‌ها، عضو اول نداشته باشد، پس در آن سلسله هیچ عضوی ف-متحرک نخواهد بود.

  (Pr07)سلسله‌ای از ف-محرک‌ها نمی‌تواند وجود داشته باشد که در هیچ عنصری ف-متحرک نیست.

 (Le08)سلسله‌ای از ف-محرک‌ها وجود ندارد که عضو نخستین ف-محرک غ-متحرک نداشته باشد.

 (Pr09)عالم طبیعت به عنوان یک کل، سلسله‌ای است از ف-محرک‌ها.

 (Pr10)عالم طبیعت یک ف-محرک غ-متحرک دارد.

  Pr10)ف-محرک غ-متحرک برای حرکت به یک محرک غیرمتحرک احتیاج دارد که به عنوان غایت ف-محرک غ-متحرک عمل کند.

 (Concl)یک محرک غیرمتحرک وجود دارد.

 

4- منابع

[1] گمپرتس، "متفکران یونانی"، ترجمه  محمد حسن لطفی، ج 3

[2] نوس‌بآووم، "ارسطو"، ترجمه عزت‌الله فولادوند

[3] ارسطو، "مابعدالطبیعه"، ترجمه محمد حسن لطفی

[4] Barry D. Smith, Aristotle's Unmoved Mover, Atlantic Baptist University.

[5] Vere Chappell, ARISTOTLE: THE EVERLASTING, UNMOVED, IMPERCEPTIBLE SUSBSTANCE, UNIVERSITY OF MASSACHUSETTS.

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد اثبات محرک غیرمتحرک در فیزیک و متافیزیک ارسطو