لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 20
مقدمه
مقدمه بخث را با طرح چند پرسش در باب سیاست حکمداری امیرالمومنین آغاز می کنیم.
آیا همان گونه که شایع است سیاست ملک داری علی علیه السلام سبب شکست او شده و به عکس عقل سیاسی و دهای معاویه توفیق و غلبه ی او را باعث گردیده است؟
مسائلی در تاریخ اتفاق افتاده که نسل معاصر نسبت به آنها عجولانه و بی تأمل قضاوت کرده و بعد این قضاوت سینه به سینه و دهان به دهان به آیندگان تحویل گردیده و مادام که مرد محققی درباره ی صحت و سقم آن نیندشد و زیر و روی آمر را به دقت بازدید نکند و بطلان آن را با دلیل و حخت نشان ندهد، قضاوت ناصحیح پیشینیان و شایعه ی نادرست جاری، قوت خود را حفظ می کند و به تدریج جزو اصول انکار ناپذیر قرار می گیرد.
مسئله ی سیاست مداری امیرالمومنین «ع» از این جمله است. فضائل بی مانند علی «ع» اگر پاکدلان را شیفته و شیدای او کرد، حسادت و بد خواهی بدخواهان و تنگ چشمان را نیز برانگیخت. تاریخ نشان می دهد که ایام حیات رسول خدا «ص» به او حرمت و مقامی که نزد او داشت چه آتش رشک و حسدی در کانون سینه ی تنگ چشمان افروخته بود، به طوری که چندین بار و در چند مورد از او نزد رسول خدا «ص» عیبجویی کردند و هر بار با خشم پیغمبر «ص» و رنجش شدید او روبرو شدند، نویسندگان سنی اتفاق دارند که در یک مورد از چهار نفر قرار گذاشتند در مراجعت از سفری که برایدریافت خمس همراه علی «ع» رفته بودند در انتقاد از او خدمت پیامبر «ص» ادای شهادت کنند،
تاریخ غلط های مشهوری دارد که چون فرصت قضاوت صحیح منقضی شده، نسل های بعد آن اغلاط را مانند اصل مسلمی پذیرفته اند و یکی از آن غلط ها ضعف سیاسی ملک داری و نارسایی تدبیر حکومت امیرالمؤمنین (ع) است، که کمتر محل بحث و نقد واقع شده و جماعتی نرسیده و نسنجیده آن را پذیرفته اند. در اینجا برخی تصمیم های مهم سیاسی امام را مورد بحث قرار می دهیم تا معلوم و مسلم شود که نه تنها نقطه ضعفی در سراسر گفتار و رفتار سیاسی امام وجود ندارد، بلکه اگر قرار بود کسی در مقام و مسند خلافت اسلامی و به نام خلیفه در آن روزگار زمام قلمرو وسیع اسلامی را به عهده می گرفت و می خواست به لوازم مقام خلافت عمل کند، به از راهی که امام در پیش گرفت تصور نمی شد.
برخورد امام با طلحه و زبیر
طلحه و زبیر که بودند؟ زبیر پسر صفیه دختر عبدالمطلب پسر عمّ خود پیغمبر (ص) است. طلحه در اسلام طلحهالخیر است. این دو چهره همواره با پیغمبر و علی در چشمها دیده میشدند و ازچهرههای برجسته و متنفذ و مقدس اسلام بودند. این دو، چهرههایی هستند که در شورای عمر، خودشان در برابر علی و عثمان کاندیدای خلافت هستند.
طلحه و زبیر تحت تأثیر و فشار محیط با امام بیعت کردند و پس از چندی با توقع دخالت یافتن در امر حکومت و شاید امارت و ولایت کوفه و بصره (عراقین) با او وارد مذاکره شدند، حتی میتوان گفت توقعشان بیش از فرمانداری ساده بود و شاید میخواستند امام آنها را در مقام خلافت با خود شریک کند و دستگاه رهبری سه نفری تشکیل دهند.
به طوری که می دانیم امیرالمؤمنین (ع) این تقاضا را رد کرد و پس از چندی مجبور شد در بصره با آنها مصاف دهد در این امر سه رأی مختلف وجود دارد که امیرالمؤمنین (ع) هر سه را رد کرد.
رأی اول این بود که با واگذاشتن بصره و کوفه که از نظر درآمد مالیاتی غنیترین نقاط تحت فرمانروایی امام بود آنها را راضی نگهدارد. عجب این است که صاحب این رأی ابن عباس بود، امیرالمؤمنین (ع)گفت: این فکر صحیح نیست زیرا این دو نفر با سوابقی که در دورهی عقمان دارند، ضعفای این دو ایالت را تحت فشار قرار می دهند و با اقویا میسازند و پس از قوت گرفتن همه را میکوبند و جمع مال بیشتر و تهیهی طرفداران دنیاپرست، کار را بر خلیفه مشکل خواهد کرد. علاوه براینکه امضای سند امارت وسیلهی تبرئه و تزکیهی آنها میشد و در یاران امیرالمؤمنین (ع) اختلاف و رنجش میآورد.
نظر دوم این بود که امام به یکی حکومت دهد و به دیگری ندهد تا بین آنها تفرقه بیفتد و از شرّشان مصون ماند. این رأی هم در نظر امام صحیح نبود، زیرا از طرفی مسئلهی تبرئهی یکی از آنها و رنجش یاران علی (ع) در بین بود و از طرف دیگر حتی از کید آنکه راضی میشد نمیتوانست در امان باشد و دیگری یا در شام به معاویه می پیوست یا در مکه با وجود عایشه و جمعیت طرفدار عثمان، فتنه به پا میکرد، یا در مدینه میماند و طبعاً از خرابکاری باز نمیایستاد.
در نظر هر محقق منصفی رأی امام اصلح به نظر می رسد. زیرا اگر هدف از این دادن و ندادن اختلاف بین این دو نفر بود به شکلی هم که امیرالمؤمنین (ع) با آنها رفتار کرد، یعنی هر دو را یکجا راند، باز از روز اول نفاق و شقاق در صفوفشان راه یافت. در حرکت از مکه به بصره از روز اول اختلاف داشتند که کدامیک بر لشکریان نماز بخواند و اگر کوشش عایشه در توفیق بین دو دسته نبود از همان روز اول هم جدا میشدند.
رأی سوم این بود که امام آنها را در مدینه تحت نظر نگاهدارد یا بازداشت کند تا از شرّشان ایمن بماند. این رأی هم مورد قبول قرار نگرفت، زیرا مخالفان امیرالمؤمنین (ع) در طبقهی متنفذ منحصر به این دو نفر نبودند و علی (ع) با علم به اینکه آنها به قصد آتش افروزی به مکه میروند اجازه داد از پایتخت خارج شوند و فرمود: «میدانم ارادهی عمره ندارید بلکه قصد غدر دارید».
مهمترین اصلی که درسراسر حکومت پنجساله مورد نظر امام بود و هیچگاه تخلف از آنرا جایز نشمرد، رعایت اصل آزادی و استقلال در فکر و رفتار و گفتار اتباع خود بود.
امیرالمؤمنین (ع) اگر این دو نفر را حبس میکرد، از طرفی با دیگران که به مکه یا شام میگریختند چه میکرد؟ و از طرف دیگر اصل احترام به آزادی را چگونه در موارد مشابه رعایت می فرمود؟ از اینها گذشته امام می دانست که حتی با اسارت این دو نفر در پایتخت، فتنهی عثمانیها در مکه بروز خواهد کرد. مهمتر از همه اینکه در میان یاران امیرالمؤمنین (ع) کسانی بودند که دانسته یا نادانسته به این قبیل سخت گیریها همواره اعتراض داشتند. آری مردمی که در میدان صفین نبرد با دشمن را جایز نمیشمردند چگونه تحمل میکردند که امام دو پیرمرد صحابی و ظاهراً بیگناه را بدون هیچ دلیل و برهان محکمه پسند از آزادی محروم کند؟
این معنی را نیز نباید از نظر دور داشت که اگر امام میخواست حتی با فداکردن آزادی و آزادمنشی، اشخاص مشکوک را تحت نظر بگیرد یا به زندان بیندازد و بدین وسیله از شرّشان مصون بماند، چون روزهای اول حکومت هنوز سلطهی کافی نداشت این کار مقدور نبود.
با درنظر گرفتن آنچه گفته شد آیا سالمترین و عاقلانهترین راه آن نبود که امام در پیش گرفت؟ آیا بهتر نبود امام از اصل آزادگی منحرف نشود و قصاص قبل از جنایت نکند، به دست دو شیخ بدنام و مالدار سند برائت و طهارت نسپارد و آنها را بر جان و مال و آبروی مردم مسلط نسازد و فرصت دهد تا باطن خود را بروز دهند و در میدان نبرد پس از کوشش فراوان در راه مسالمت و اجتناب از کشتار، عاقبت به شمشیر فرمان دهد تا حرف آخر را بزند؟
امیرالمؤمنین (ع) پس از جنگ جمل و پیروزی کم نظیری که بر دشمنان خود یافت، به مراتب قویتر و مسلطتر از میدان برگشت و بی شک از هر یک از سه راه دیگر اگر رفته بود نتیجه بهتر از این نمیشد و شاید عواقب بدتری دامنگیر حکومت علی (ع) میگردید، زیرا نباید فراموش کرد که جمع کثیری از یاران علی (ع) تشنهی خون کسانی بودند که در دوران عثمان منشأ بسیاری از مظالم و جنایت شمرده میشدند.
در میدان جمل بالاخره این دسته بودند که حتی قبل از فرمان هجوم در لحظاتی که هنوز امیرالمؤمنین (ع) امیدوار بود با گفتگو و مسالمت دشمنان خود را متعاقد کند حمله را شروع کردند.
فرمان عزل معاویه: مهمترین تصمیم سیاسی امام
مهمترین مسئله ای که امیرالمؤمنین (ع) در بدو زمامداری در پیش داشت، مسئله ی امارت معاویه ابن ابوسفیان در شام بود. اهمیت این امر از سایر مسائل سیاسی خلافت علی (ع) بیشتر است و شاید میتوان گفت تمام و لااقل بسیاری از مشکلاتی که بعدا ًپیش آمد، از قبیل مسئلهی حکمیت و قیام خوارج و حتی شهادت امیرالمؤمنین (ع) همه و همه شاخه های متعدد این اصل اساسی است.
بزرگترین اشکالی که منقدین بر تدبیر مملکت داری علی (ع) دارند، رفتار ایشان با معاویه است. به دلایلی که در زیر مطرح خواهد شد درست ترین و عاقلانه ترین راهی که در آن اوضاع و احوال، امیرالمؤمنین (ع) می توانست پیش بگرید، همان است که با منتهای قاطعیت پیش گرفت.
جمعی میگویند چون علی (ع) اهل خدعه و مکر سیاسی نبود، چون دروغ و ظاهرسازی در مذهب اخلاقی او راهی نداشت، به ناچار کاری کرد که هرکس مانند او باشد میکند.
قطع نظر از شرایط اخلاقی و صدق و خلوص و مروت و فتوت مولا که به ناچار با دروغ و خدعه و ریا ناسازگار بوده است باز هم در آن شرایط، اگر عمروعاص و شخص معاویه دو داهی معروف عرب هم به جای حضرت علی (ع) و در مقام او بودند و می خواستند کم ضررترین راه حل را جست و جو کنند جز آنچه امیرالمؤمنین (ع) کرد، نمی جستند.
اگر امیرالمؤمنین (ع) جز آنچه کرد می کرد از هر دو طرف با شکست و ناکامی، و از دست دادن ایمان فدائیانی که در میدان های جمل و صفین با او پیمان مرگ بستند روبرو می شد و اعتماد و اطاعت معاویه و یاران او را نیز به دست نمی آورد؛ زیرا:
شروع مسئله از اینجاست که مغیره ابن شعبه داهی نامی عرب روز اول خلافت خدمت امام رفت و پرسید با معاویه چه خواهی کرد؟ فرمود او را منفصل می کنم زیرا شایسته ی
تاریخ اسلام