فرمت فایل : WORD (قابل ویرایش)
تعداد صفحات:46
چکیده:
موضوع تحقیق :
بررسی رابطه افسردگی با اسناد درونی و بیرونی
مقدمه
این روزها تقریباً همه از افسرده بودن حرف میزنند. ولی افسرده بودن ((یعنی چه؟)) آیا یک اصلاح پزشکی نظیر ((عفونی شدن)) است. و یا به مفهوم عامیانه ((بی دل و دماغ بودن)) نزدیکتر است؟ (وحید رواندوست –1369 –14)
وقتی میگویید ((افسردگی)) منظورتان دقیقاً چیست؟ آیا میتوانید افسردگی را به طور روشن با کلماتی که قابل درک برای دیگران باشد توصیف کنید؟ به احتمال زیاد در خواهید یافت که روشن و واضح بودن در این مورد کاری بس دشوار است : زیرا کلمه افسردگی به طرق مختلف توسط آدمهای مختلف بکار برده میشود. اکثراً شرایط امروزی در گیر چنین بیماریهایی هستند. غمگینی واکنشی بجاست با محدودیت زمانی که در نتیجه فقدان یا تغییر حاصل میشود. غمگینی احساسی است طبیعی که از تفکر واقع بینانه پدید میآید، ولی افسردگی، بیماری و ناشی از افکار تحریف شده است، شخص افسرده احساس بیارزشی و تحقیر میکند، در حالیکه غمگینی با چنین احساسی توأم نیست. (همان منبع فوق)
افسردگی امروزه به قدری شایع است که سرماخوردگی روانپزشکی لقب گرفته است. تقریباً هر انسانی گهگاه دچار افسردگی میشود. برای بسیاری از ما زمانهایی وجود دارد که اندوهناک، کرخت (سست و بیحال) هستیم، حتی در مواردی هم به فعالیتهایی نشاط بخش هم علاقه نداریم. (وحید رواندوست-1369-15)
افسردگی در زمانهای بسیار دور در نوشتهها آمده است و توصیفهایی از آنچه ما امروزه اختلالات خلقی میخوانیم در بسیاری از مدارک طبی قدیم وجود دارد. حدود 450 سال قبل از میلاد بقراط اصطلاح مانی و ملانکولی را برای توصیف اختلالات روانی بکار برد و نخستین بار سقراط حدود 350 سال قبل از میلاد افسردگی را تشخیص داد و علت را ازدیاد صفراوی سیاه میدانست. در حدود 100 سال قبل از میلاد، کورفیلوس سلوس در کتاب D emedicine افسردگی را ناشی از صفراوی سیاه معرفی نمود. (وحید رواندوست-1369-16)
این اصطلاح را پزشکان از جمله ارسطو و جالینوس نیز بکار بردند همینطور الکساندر ترالز در قرن هشتم در قرن وسطی طبابت در ممالک اسلامی رونق داشت و رازی و ابن سینا ملانکولی را بیماری مشخصی تلقی مینمودند در سال 686 ابونق نوعی بیماری روانی را توصیف نمود و آن را مانیای نام نهاد. (همان منبع فوق)
مفهوم جایگاه مهار (به عنوان یک ویژگی شخصیتی به شکلهای مختلف در سراسر تاریخ بشر عنوان شده است. در تراژدیهای یونان باستان از درماندگی انسان در مقابل قضا و قدر) بسیار سخن گفتهاند. فلاسفه مفهوم جایگاه مهار را به شکل جبر و اختیار، جامعهشناسان به صورت خود مختاری در مقابل از خود بیگانگی و روان شناسان به صورت رفتار گرایی در برابر خردگرایی مورد بحث قرار دادهاند با این وجود جایگاه مهار بعنوان یک سازه روان شناختی به شکل علمی از دو دهه قبل آغاز شده است. (پایان نامه آزیتا عسکراوی و همکاران-1380-10)
اکنون با چند تعریف از افسردگی و جایگاه مهار بحث را ادامه میدهیم :
افسردگی1 حالتی است که بر کیفیت خلق شخص تأثیر عمیق دارد و نحوه ادراک او را از خویش و محیطش دگرگون میسازد. (ابوالقاسم اکبری-1381-209)
افسردگی حالت روانی ناخوشایندی است که با دلزدگی، یأس و خستگی مشخص میگردد و غالباً با یک اضطراب، کم و بیش همراه است. (ابوالقاسم اکبری-1381-209)
افسردگی اصطلاحی وسیع و مبهم است برای شخص عادی حالتی مشخص با غمگینی، گرفتگی و بیحوصلگی برای پزشک گروه وسیعی از اختلالات عاطفی بازدید شاخههای متعدد را تداعی میکند. (وحید رواندوست-1369-19)
بطور کلی افسردگی، به نوعی رفتار گفته میشود که صاحب آن با فرو رفتن در خود و بیتوجهی یا کم توجهی به محیط افراد و دیگران مشخص میشود. (همان منبع فوق)
واژه افسردگی به حالاتی از خلق گفته میشود مانند : بیروحیه بودن، بی توان بودن، احساس فقدان، نؤمیدی و بیهوده بودن که از بیرغبتی و بدبینی حکایت میکند و شوق، شادی و خوش بینی به عنوان نمونههای متضاد آن است. (وحید رواندوست-1369-22)
جایگاه مهار عبارت است از فرآیندی که افراد به کار میبرند تا رویدادها (رفتارها) را به عوامل زیربنایی آنها پیوند دهند به این صورت که ما شکستهای خود را به عوامل بیرونی نسبت میدهیم و شکستهای دیگران را به ویژگیهای شخصیتی خود آنان اسناد میدهیم. (دکتر یوسف کریمی-1383-302)
افسردگی زمانی رخ میدهد که قبلاً چیزی برای او لذت بخش بوده است. غذا برای شخص بیطعم، فعالیت جنسی بدون لذت- شغل خسته کننده و معاشرتهای پر معنی، پوچ و بیمعنی میگردد و حالت کاهش اعتماد به نفس، احساس درماندگی میل به خود ملامتگویی شایعترین علائم افسردگی است. (وحید رواندوست-1369-27)
در این افراد احساس بیارزش اغلب با احساس گناه همراه است و شکستهای گذشته و حال خود را بزرگ مینماید. انسان برای رهایی از افسردگی باید طرز تلقی خود را از جهان و طبیعت تجدید نظر کند و ذهن را از خطا و برداشتهای غلط و بیغلط پاک سازد. (آزاد-1372-114)
افسردگی زمانی نابهنجار است که خارج از کنترل فرد باشد نسبت به وقایع و رویدادهای متفاوت و بدون شک در زندگی خود با افرادی مواجه شدهاید که همواره گناه و شکست را حاصل اعمال خود بدانند یا خود را مسئول آن شکست بدانند، تلاش میکنند تا توجیه قابل قبولی برای شکست خود فراهم کرده و بدین وسیله از ایجاد تصویری منفی از خود در ذهن دیگران اجتناب کنند. (وحید رواندوست-1369-35)
کلمه افسردگی هنگامیکه به یک حالت روحی نسبت داده شود، تمام معانی عامیانهای را که گفته شد در خود دارد و نشانگر احساس کسالت روان، کمبود انرژی، از دست رفتگی، ناامیدی و بیفایده بودن است و بیعلاقگی و بدبینی نیز همراه آن میآید. افسردگی درجات و انواع مختلفی دارد و از عوامل متعددی ممکن است ناشی گردد این عوامل شامل سرشت طبیعی و وراثت، اختلال در فعالیتهای شیمیایی و هورمون بدن، اختلال در ترکیب شیمیایی انتقال دهندههای مغز، تجارب خانوادگی، از دست دادن یکی از والدین در اوایل زندگی یا محرومیت از علاقه و محبت والدین، حوادث ناراحت کننده منفی در سالهای اخیر زندگی، نداشتن روابط اجتماعی نزدیک با افراد قابل اعتماد که این عوامل منجر به از دست دادن حس احترام و اعتماد بر خود میگردد. (غلامرضا خواجهپور-1381-81)
معمولاً در افراد افسرده انتخاب هدف بسیار مشکل است و این قبیل افراد به ندرت به احساس موفقیت و رضایت از خود نایل میشوند در نتیجه میزان تقویتهای مثبت در مورد این افراد کاهش پیدا کرده و تقویتهای منفی به همان نسبت افزایش پیدا میکند و آثار شناختی و عاطفی حاکی از افسردگی را بدنبال دارد. افراد افسرده در ارزیابی اعمال خود بیشتر به رویدادهای منفی که به دنبال رفتار بروز میکند توجه مینماید بدون اینکه رابطه آن رویدادها را با رفتار خود در نظر بگیرند. انتخاب هدفهای بسیار بالا و غیر ممکن نیز باعث میشود که افراد افسرده به علت نرسیدن به هدفهای غیرواقع بینانه برداشت منفی از خود پیدا کنند. (غلامرضا خواجهپور-1381-83)
سؤال تحقیق :
آیا بین افسردگی با جایگاه مهار بیرونی و درونی ارتباط وجود دارد یا خیر؟
تحقیق بررسی رابطه افسردگی با اسناد درونی و بیرونی