حامی فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

حامی فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلودمقاله جنگ خندق ( 17 شوال سال 5 هجری)

اختصاصی از حامی فایل دانلودمقاله جنگ خندق ( 17 شوال سال 5 هجری) دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 


مهمترین حادثه ی این سال جنگ خندق است به پیامبر خبر رسید که کفار قریش با هماهنگی و هم عهدی با قبایل مختلف آماده نبرد با پیامبر می شوند پیامبر مسأله را با اصحاب خود در میان گذاشتند به پیشنهاد صحابی بزرگ ایشان حضرت سلمان فارسی در اطراف مدینه خندق حفر کردند خندق به صورت یک زاویه قائمه حفر شد چون نیازی نبود که در اطراف مدینه حفر خندق به صورت دایره انجام شود یک رشته کوه در یک طرف مدینه و قلعه بنی قریضه هم در کنار آن عملاً مدینه را از دو سمت و سو محفوظ می داشت نقطه ضعف در دو قسمت دیگر مدینه بود در حفر خندق 2 هزار نفر شرکت داشتند لذا حفر خندق در مدت 6 روز انجام شد عرض خندق 4 متر و عمق آن پیش از 2متر بودت بعضی از محققین معتقدند که طول خندق 12000 زارع یعنی حدود 5/5 کیلومتر بوده است با توجه به اینکه عرض آنرا 5 متر و عمق آن نیز 5 متر تخمین زده اند با این حساب باید هر ده نفر در 6 روز 20 متر از خندق را حفر کرده باشند یعنی 500 متر خاکبرداری بعبارت دیگر 500/137 متر خاکبرداری توسط مسلمانان در عرض 6 روز صورت گرفته باشند
چنانکه دیدیم ابوسفیان در سال 4 هجرت گروهی را به بدر آورد اما در وسط راه پیشیمان شد و برگشت این بازگشت موقعیت فرماندهی او را در نظر بزرگان قریش ضعیف کرد و ناچار شد به تهیة سپاه بزرگ و متعلمی بپردازد سرانجام در سال هجرت سپاهی بین هفت تا هزار تن فراهم آورد که 600 تن سواره جزء آنان بود این لشکر بزرگ رو به مدینه نهاد چون سپاه از قبیله های مختلف عرب تشکیل شده بود این جنگ احزاب نامیده اند به علاوه در این جنگ گروهی از یهودیان بنی فقیر که در خیبر به سر می بردند با قریش و قبیله غعلغان علیه پیغمب متحد شدند یهودیان بنی قریفله نیز که پیرامون مدینه سکونت داشتند و متعهد بودند که قریش را یاری نکنند پیمان شکنی کردند و با مردم مکه همدست شدند در مقابل این لشکر انبوه پیغمبر فقط 30 هزار سپاهی داش ت که به جز چند تن بقیه پیاده بودند مردم مدینه بر خلاف جنگ احد این بار پذیرفتند که شهر حالت دفاعی بخود بگیرد در این جنگ بود که به صلاح دیر سلمان فارسی برای حفاظت شهر خندقی کندند مدینه از 3 سو به وسیله نخلستان و ساختمان محفوظه بود و دشمن نمی توانست از این 3 جانب به شهر حمله برد و با کندن خندقی در شمال آن سمت نیز از هجوم سراران دشمن محفوظ ماند پیش از آنکه سپاه مکه به نزدیکی مدینه رسد کار کنمدن خندق پایان یافت چون دشمن بر انجا رسید در شگفت ماند چه تا آن رو چنان مانعی برای پیشروی جنگی ندیده بود سواران نمی توانستند از خندق بهمند و چون پیش می آمدند تیراندازان به آن ها مجال نمی دادند عمروبن عبدور و عکرمه بن آبی جمل تصمیم گرفتند از خندق عبور کند عمرو که شجاعی نامدار بود به دست علی ( ع) کشته شد به صورت ظاهر جنگ خندق برای مدینه زیان آور بود سپاه اندک مسلمانان در مقابل آن لشکر انبوه چه می توانست بکند؟ پیغمبر نخست خواست قبیلة غطفان را از جمع لشکریان جدا کند بدانها پیام داد یک سوم محصول مدینه از آن شما بر شرطی که با قریش همکاری نکنید انصار مدینه از پیغمبر پرسیدند این مصالحه وحی آسمانی است؟ گفتند در این صورت ما تن به چنین شکستی نمی دهیم آن روزها که خدا ما را به دین اسلام هدایت نکرده بودجه خواری تن در نمی دادیم امروز که خدا به سبب تو ما را رستگار ساخته چگونه ممکن است خود را زبون سازیم در نتیجه آن مصالحه انجام نشد .
عسرت در حفر خندق
بسیاری از مورخین و محققین وقتی می خواهند به جنگ احزاب با خندق بپردازند و اسناد و مدارک را مورد بررسی قرار دهند از شکوه شور انگیز مسلمانان در حفر خندق و مقامت چهل روزه آنان در برابر کفار و مشرکین قریش دار سخن می دهند و ناتوانمی بت پرستان و همپیمانان آنها را در نفوذ به مدافع مسلمانان مورد تجزیه و قرار می دهخند کمتر دیده و شنیده ایم که محققین به عمق فاجعه ای که احزاب در چند قدمی آنها برای همدم و نابودی حرث و نسل مسلمین تدارک دیده بودند اشاره کنند مسلمانان در شرایط بسیار سختی به لحاظ اقتصادی و معیشتی بسر می بردند شهر مدینه در محاصره بود منافقین مدینه آخرین اطلاعات ازمواضع مسلمانان و تغییر و تحولات جبهه ها را به مشرکین می دادند و یهودیان بین قرینه که با مسلمانان پیمان نامه امضا کرده بودند با نزدیک شدن قریش به نزدیک مدینه پیمان شکنی کردند و به آنها پیوستند این دو گروه اطلاعات مهمی را از مسایل مسلمانان به دشمن می دادند قریش بر مبنای این اطلاعات بهتر می توانستند برای شکست مسلمانان برنامه ریزی کنند مهمتر از همه این که حفر خندق در فصل تابستان در ماه رمضان انجام شده است از غذا و نان خبری نبود مسلمانان برای اینکه احساس گرسنگی نکنند سنگ پهنی را در دستمان قرار می دادند . آنرا به شکم خود می بستند این سنگ به حجر مجاعه معروف شد
در چنین شرایطی به حفر خندق اقدام کردن در محاصره دشمنان به دفاع از تمامیت اسلام پرداختن و با توکل بر قدرت قاهره الهی در انتظار پیروزی بودن دلیل محکم و نیرومندی برا ایمان مومنان صدر اسلام و برهان مستحکمی بر ارزشمندی جنگ خنداست مشرکین قریش در 17 شوال سال5 هجری به پشت خندق رسیدند و بسیار تعجب کردند زیرا تا آنروز چنین پدیده ای را برای دفاع از شهرها ندیده بودند قریش پی برد که فکر حفر خندق از غیر عرب است بنابراین در پشت خندق متوقف شدند و به حفر سنگر و نصب چادر پرداختند روزها طول کشید و امکان نفوذ به مدینه وجود نداشت
چندین بار ابوسفیان نمایندگانی را به نزد کعب این اسد رئیس یهودیان بنی قریضه فرستاد و تقاضای کمک کرد کعب همپیمان پیامبر بوده او درآغاز تقاضای همکاری با قریش را رد کرد ولی بالاخره اصرار حی بن اخصلب رئیس قبیله بنی نضیر و دیگر شخصیت های مکه مقاومت او را شکست و حاضر شد پیمان خود را با پیامبر بکشند او 3 نوع همکاری را به قریش قول داد:
1ـ به قریش آذوقه و خوار و بار بدهد
2ـ نیروی رزمنده برای جنگیری در اختیار قریش بگذارد
3ـ در مدینه به ناامنی و تخریب و احیاناً ترو دست بزند
و البته این یک پیروزی بزرگ برای قریش بود پیامبر از پیمان شکنی کعب آگاه شدند بر حفاظت از شهر و نظارت بیشتر بر بنی قریضه و رفت و آمدهای به داخل قلعه آنها افزودند پیامبر به منظور ایجاد رعب در دل بنی قریضه و وحشت در دل مشرکین قریش و تقویت روحیه مردم مسلمان مدینه همه روزه گروههای منظمی را به داخل شهر مدینه و کوچه های فرستاند و آنها شعار الله اکبر و لا الله الا الله را با صدای رسا و دسته جمعی سر می دادند بسیاری از یهودیان بنی قریضه از رفتار پیامبر و مسلمانان متوجه شدند که پیمان شکنه آنها را پیامبر فهمیده اند بنابراین سخت به وحشت افتادند عمر وبن عبدود شجاع معروف عرب با پریدن از روی خندق محاصره را شکست و خود را به سپاهان اسلام رساند و مبارز طلبید بهمراه عمرو چند تن دیگر فرماندهان قریش مانند عکرمه بن ابی جهل و هبیره بن وهب و نوضل بن عبد الله و... و از عرض خندق عبور کردند. البته نوضل بن عبد الله به میان خندق سقوط کرد حضرت امیر ( ع ) به میان خندق آمد و او را از پای در آورد .

 

حفظ زبان
1ـ سعی که در گفتن آنچه که مردم راخوش نیاید،بی پروا باشد،درباره اش خبرهایی خواهند گفت که نمی دانند
2ـ زبان عاقل در نهانگاه دلش قرار دارد،ودل احمق بر سر زبانش ‍‍.
واز مضامین عجیب وشریفی ومنظور امام (ع) این است که: عاقل زبان را به حال خود میگذارد،تا با دل خود شور نماید و در ذهن آنرا بر میرسد،و احمق هر چه بر زبانش آید،بر تفکر وتحلیل آن پیشی دارد .پس به این ماند که زبان عاقل دنباله رو و احمق پیرو زبان اوست.
3ـ دل احمق در دهانش قرار دارد وزبان عاقل در دلش.{هر دو معنی یکی باشد}
4- وحشی است زبان،می گزد اگر غفلت کنند از آن.
5ـ وقتی عقل کمال یافت،کس به پر گویی نپرداخت.
6ـبر مردم زمانی میرسد که جز سخنی چنین را تحویل نگیرند،وجز بد کار را طرفه کار نخوانند،وجز منصف را ضعیف نینگارند.
7- آدمی مخفی است در زیر زبان.
8-سخنی بخردانه بر زبان نیاوردن،سودی نمی بخشد،همانطور که سخنی به نادانی گفتن.
9-ابهت آدمی در کمتر سخن گفتن حاصل می گردد،وانصاف داشتن به تعداد دوستان می افزاید،وبا بخشش قدر مرتبت آدمی بالا می رود،وبا تواضع،نعمت کامل می شود،وتحمل رنج،مرد را سرآمدمی سازد،و عدالت،دشمن را مقهور می گرداند،و بردباری مقابل فرد کم عقل،یاران را می افزاید.
10-حکیمان اگر سخنی درست گویند،درمان کنند واگر نه درد افزایند.
11-بیانگر میزان عقل توست فرستاده است،واز آنچه بر زبان می رانی رساتر است نامه ات.
12-وقتی سخنت به اوج رسید،گشایش حاصل می گردد وهنگامیکه زنجیره بلایا آدمی را در بر میگیرند،راحتی فرا می رسد.
13- اگر از دهان کسی چیزی پرید تا وقتی که میتوانی آن را به نیکی توجیه کن نباید که بر آن گمال بد بری
14ـ سخن به زبان توست تا به سخنش نگفته ای، و چون گفتی تو در اختیار آنی بنابراین مراقب زبان خود باش آنگونه که درهم و دینارت را مراقبی چه بسا حرفی نعمتی را به باد داد و نقمتی را بر نهاد
15ـ تا مرد سخن نگوید عیب و هنرش نهفته می ماند
16ـ چه بسا حرفی که برش آن از یورش بردن بیشتر است
17ـ با کسی که به تو گفتن آموخت تیز گویی مکن و در برابر آنکه آداب سخن را با تو گفت به بلاغت دم نزن
18ـ سکوت خوب نیست وقتی باید سخن گفت همانطور که سخن از روی نادانی صحیح نیست
19ـ آن کسی که در زبان هم ناخشنودی خود را بیان نمود اجر یابد و از آن نخستین برتر است
20ـ بعضی مردم کار ناشایست را با دست و زبان و دل خود زشت می شمارند این چنین افرادی خصایل نیک را به غایب کسب نموده و بعضی مردم به زبان و دل زشت می شمارند ولی دست به کار نمی شوند این افراد خصلت از خصایص نیک را کسب کرده اند و یک خصلت را ضایع نموده اند و بعضی ناشایست را تنها به دل زشت می شمارند و به دست و زبان چنین نکنند این افراد در خصلت را که شریف تر است ضایع داشته اند به یک خصلت نموده اند و بعضی به طور کلی ناشایست را نه به دل و نه به زبان و نه به دست مقابله نکرده اند این افراد مردگانی میان زندگان و تمام اعمال نیک و جهاد در راه خدا در مقابل امر به معروف و نهی از منکر تنها بازدهی است بر دریای پر خروش به واقع امر به معروف و نهی از منکر نه اجلی را نزدیک سازند و نه از مقدار روزی کم می کنند و بهتر از همه عدالت گویی نزد حاکم ستمکار است
21ـ از راههای آمرزش گناهان سلام کردن و نیکو سخن گفتن است
22ـ خداوند متعال بهشت را حرام کرده است بر هر فحش دهنده و ناسزا گویی کم حیا که نسبت به آنچه می گوید و می شنود بی مبالات است
23ـ آنکس که زبانش راست گوید عملش نیز پاکیزه می شود و هر کس که نیتش خوب باشد روزیش زیاد می شود
24ـ قرآن فرا گیرید زیرا که بهترین سخن است و در آن بیندیشید که به راستی بهای دلهاست
25ـ نزدیک ترین شما به من در فردای قیامت راستگوترین شما در سخن و امانت دارترین شماست
26ـ آدمی باید که بسیار نگوید و سخن دیگری به سخن خود قطع نکند
27ـ آنکس که در کردار و رفتار ناخوشاید بکوشد دیگران هم سخنان ناپسندیده درباره اش می گویند
28ـ اخلاق خوب چند چیز است راستی گفتارـ عطای گدا ـ نیکی در عوض نیکی ـ حفظ امانت ـ حمایت همسایه
29ـ از دروغ جدی یا شوخی بپرهیزید
30ـ از خدا بترسید و متوجه باشید چه میگویید
31ـ از دوستی با آنکس که دروغ می گوید بپرهیز چون او همچون سرابی است که دور را به تو نزدیک و نزدیک را برایت دور می کند
32ـ از سخنان بیهوده چشم بپوش سخنی که رفع حاجت کند تو را کفایت کند
33ـ اگرچه پیش خردمند خاموشی ادب است به وقت مصلحت آن به که در سخن کوشی
34ـ اگر سری دارید با کسی مگوئید در قرینه ی دل آنرا صیانت کنید
35ـ امر به معروف و نهی از منکر راستی در گفتار سه رکن کوشش است
36ـ امیدواری در سه چیز است؛ حیاء، امانت و راستی

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   25 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله جنگ خندق ( 17 شوال سال 5 هجری)

دانلود مقاله تاریخ تعلیم و تربیت در اسلام ( قرن 1- 6 هجری)

اختصاصی از حامی فایل دانلود مقاله تاریخ تعلیم و تربیت در اسلام ( قرن 1- 6 هجری) دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

نخستین حرکت در مسیر تعلیم و تربیت اسلامی با پیغمبر اکرم (ص) بوده است. پیغمبر اسلام ضمن انجام رسالت و دعوت به دین جدید، همچنین رهبر و رئیس حکومت، مربی و معلم بانفوذ نیز بود. پروفسور مک دونالد (prof.D.B.macdonald ) طی مقاله ای تحت عنوان تربیت اخلاقی مسلمین از قول یکی از علمای کلام دوره های اولیه اسلام از رسول خدا بدینگونه توصیف می نماید: محمد از مکتب تربیتی خداوند یک نمونه است، رفتار و سکنات او با قرآن مطابقت دارد او تربیت یافته قرآن است و خود مربی مخلوقات می باشد از جمله صفات بارز باریتعالی ((رب)) است به معانی تربیت کردن، پروراندن و بکمال رسیدن بکار می رود پیغمبر اکرم با آگاهی مستقیم و نزدیک از نقش و مقام تربیتی پروردگار خویش می فرماید:
((ادیبی ربی فاحسن تادیبی)) پیغمبر اکرم و دیگر انبیا تنها شاگردان این مکتب نیستند. بلکه پروردگار صانع و معلم و مربی کلیه مخلوقات خویش بوده و انبیاء و کتب آسمانی وسیله و واسطه ابلاغ بوده اند. بنابراین اساس و مبانی تعلیم و تربیت اسلامی و نیز مرجع آن قرآن خواندن است که ستون اصلی آموزش و پرورش است و مورد تاکید تعلیمات اسلامی. اولین آیه قرآن – اقرا باسم ربک الذی خلق- است که پیغمبر را مورد خطاب قرار می دهد و او را به خواندن امر می کند در صدر اسلام با اجرا و گسترش آن در سطح وسیعی تحقق پیدا می نماید در دوران شکل گیری و سازمان یابی اسلام به عنوان یک دین و یک حکومت تعلیم و تربیت اسلامی متکی به دو پایه بود:
الف) یادگیری و انتقال دانشها به عنوان یک ایدئولوژی و به بیان دیگر یک مسئولیت دینی بود.
ب) هدف از این کار تنها الله و کسب رضای او بوده است
قرآن مجید و حدیث نبوی پایه و اساس فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی را تشکیل می دهد- تعلیم و تحصیل از کارهای ارزشمند می باشد. در اسلام هدف از علم هر آن چیزی است که با موضوعات دینی پیوستگی دارد و منشاء آن نیز قرآن و حدیث است اگر ضرورتی برای تحصیل علوم دیگر احساس می گردید می بایست نتیجه و حاصل آن به آموزش قرآن و حدیث بیانجامد.
با بررسی دقیق می توان نتیجه گرفت که از زمان حیات حضرت رسول مسئله تعلیم و تربیت اسلامی مورد توجه و دقت بوده و همواره حالت توسعه و پیشرفت داشته است. و با مساعی مردانی چون النمری(متوفی 462 هجری) زرنوجی(متوفی 591 هجری) و اخوان الصفا و امام محمد غزالی(متوفی 505 هجری) و ابن خلدون(متوفی808 هجری) دوران مشعشعی پیموده است به اسناد منابع موجود می توان نظر دکتر طوطح(totah ) را پذیرفت که می گوید: فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی در طول تاریخ خود به چهار هدف زیر توجه داشته است:
الف) هدفهای دینی ب) هدفهای اجتماعی
ج) لذت ذهنی و فکری د) هدف مادی
طوطح با طرح چهار مورد فوق با این گفته ابوعمر یوسف بن عبدالبر النمری القرطبی همصدا می شود که: در تحصیل علم کوشا باش که دانش ترا به سوی دین رهبری می کند. ذهن را روشن می سازد، در خلوت و تنهائی دوست و مونس، در مناسبات اجتماعی بسیار آموزنده و ارزنده است و بالاخره اینکه درهای سعادت دنیوی و مادی را به روی تو می گشاید.
تعریف فلسفه:
فلسفه یا فیلوسوفیا از دو کلمه فیلو به معنی دوستداری، سوفیا به معنی دانایی، ترکیب یافته است. یعنی دوستداری دانایی این معنی خیلی دقیق و راهبر است چرا که هم خواستگاه هم مقصد فلسفه را روشن می سازد. می گویند این کلمه را اولین بار سقراط بکار برد تا حساب خود را از گروهی که آن زمان سوفیست نامیده می شدند جدا سازد.
اگر در جایی فلسفه را با قید بکار ببریم منظورمان بررسی و شناخت تحلیلی و انتقادی مسائل اساسی تربیت و تجارب تربیتی انسان است در ارتباط با کل هستی. در فلسفه تربیت ما در جستجوی تربیت انسان کامل از طریق انتخاب بهترین هدف، محتوا و روش و غیره خواهیم بود.
کلمه تربیت از نیروی عضلات بدن تا کمالات معنوی را شامل می شود. بطوریکه امروزه سخن از تربیت بدنی، تربیت فنی و حرفه ای، تربیت نظامی و تربیت معلم، تربیت مهندس و ... به میان می آید مسلم است این گونه افعال لزوما مشمول تربیت در معنایی که گفتیم نمی شود. این قبیل آموزشها موقعه ایی تربیت تلقی می شوند که از عمق کافی برخوردار باشند و مخصوصا با هدفهای متعالی و ارزشمند پیوند حاصل کنند در غیر این صورت یک نوع ایجاد عادت یا مهارت در اثر تمرین و تکرار و تقویت می باشند که فاقد خصوصیات اصلی تربیت است. آنچه از واژه تربیت می توان استنباط کرد این است که تربیت شامل ایجاد یا فعلیت بخشیدن هر نوع کمالی در انسان می شود که مطلوبیت و ارزش داشته باشد این کمال گاهی جنبه شناختی دارد که به دانش و شناخت و آگاهی انسان مربوط می شود. گاهی جنبه حرکتی دارد که با نگرش، اعتقاد، ایمان و علاقه، احساسات، تمایلات انسان مرتبط است.
تربیت همان کشاندن، آدمی است به سوی ارزشهای والای انسانی، چنانچه آن ارزشها را بفهمد، بپذیرد، دوست بدارد و بکار آورد و این برترین معنای تربیت است که همانا رو کردن آزادانه و آگاهانه به ارزشهاست. به عبارت کاملتر تربیت عبارت است از فراهم کردن زمینه ها و عوامل برای شکوفا کردن و به فعلیت رساندن استعدادهای بالقوه انسان و حرکت تکاملی او به سوی هدف مطلوب منطبق بر اصولی معین و برنامه ای منظم و سنجیده.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


روش تربیت:
کاربرد هر روشی در تربیت از دو حالت خارج نیست یا خشک است و غیر قابل انعطاف و خشن و در نتیجه نامطلوب می باشد و بر عکس ممکن است منطبق بر نیازها، علایق، شخصیت کودک به عنوان انسانی بالقوه دارای اراده و مختار، در هر حال مطلوبیت یا عدم مطلوبیت روشها بر اساس نظام ارزشی و اخلاقی و معیارهای فرهنگی هر جامعه سنجیده و معین می شود. مثلا در فرهنگ اسلامی که انسان موجودی دارای اراده و قدرت انتخاب شده کاربرد هر روشی که در تضاد با این اصل باشد نادرست است بر این اساس انتخاب و کاربرد روشهایی که متضمن اطاعت کورکورانه و تحمیل درس و عقیده باشد فاقد اعتبارند.
مفهوم فلسفه تربیت:
فلسفه تربیت در جستجوی ایجاد نظریه هایی درباره ماهیت انسان، جامعه و جهان می باشد تا بتواند توسط آنها داده های گاه متعارض پژوهشهای علوم رفتاری را نظم دهد. و هدفهایی را که تربیت باید تادیب کند و وسایل کلی را که در نیل به آنها می تواند بکار ببرد معلوم نماید. فلسفه تربیت پرسیدن پرسشهایی است برای رسیدن به راه و رسم تربیت درست، منسجم، پیوسته و هماهنگ و جلوگیری از تضاد و تناقض در نظر و عمل و تربیت، پرسشهایی نظیر ماهیت انسان چیست؟ کمال انسان در چیست؟ آیا زندگی معنا و هدفی دارد؟ آیا تربیت امر ضروری است؟ از آنجا که پاسخ این سئوالات برای تدارک یک جریان درست و هماهنگ تربیتی ضرورت دارد و همه آنها لزوما مبنای فلسفی دارند بنابراین فلسفه تربیت یا حکمت تربیت معرفتی است برای راه گشایی خردمندانه در عمل تربیتی- در حقیقت کوششی است برای نظم بخشیدن یافته های علوم رفتاری و علومی که به نحوی با انسان و تربیت او سر و کار دارد از یک طرف تنظیم نظریه عمومی درباره تربیت انسان و هدایت وی به سوی یک زندگی مطلوب از طرفی دیگر یک عالم تربیتی برای این که انسجام در عقاید خود داشته باشد و در گفتار و کردار دچار تناقض نباشد به ناچار باید از یک فلسفه تربیتی پیروی کند برای این منظور ضرورتا بایستی با افکار و عقاید فلاسفه که کمتر دچار تناقض گویی هستند آشنا شوند.
منبع: مربیان بزرگ – ترجمه غلام حسین شکوهی
ضرورت و اهمیت تعلیم و تربیت
رشد فرد:
نقش شگفت انگیز تعلیم و تربیت در زندگی انسان ( و حتی حیوان) بر هیچ خردمندی پوشیده نیست و تا کنون هم ضرورت آن مورد تردید قرار نگرفته است، چرا که تعلیم و تربیت صحیح می تواند فرد را به اوج ارزشها برساند و اگر غلط افتد وی را به سقوط کشاند زیرا آدمی ( بر خلاف حیوانات که آگاهیها و نیازهای خود را به صورت غریزی می دانند) در آغاز ولادتش فاقد علم و ادراک و تربیت و کمال است و به تدریج با تعلیم و تربیت مستقیم و غیر مستقیم ، استعدادهای بالقوه او به فعلیت می رسد و رشد و تکامل می یابد چنانکه قرآن مجید می فرماید:
َوالله اَخَرجَکم مِن بطونِ امَهاتِکم لَاتَعلَمونَ شَیئا وَ جَعَلَ لَکم الَسمعَ وَ الاَبصارَ و الاَفِئدَهَ لَعَلَکم تَشکرون.
و خداوند شما را از شکم مادرانتان بیرون آورد در حالی که هیچ نمی دانستید و برای شما گوش و دیدگان دلها قرار داد تا شکر گذار باشید.
از این رو مکتب اسلام برای تربیت در تمام مراحل و مقاطع زندگی حتی قبل از ولادت و حین تولد و دوران شیر خوارگی و غیره دستورهای ویژه ای داده است تا انسان از کودکی در کانون خانواده و در آغوش والدین معلم و فرهنگ، محیط، تعلیم و تربیت مناسب و لازم را ببیند و برا ی مراحل عالیتر زندگی انسانی آماده شود و پرورش یابد.
بر این اساس شکوفایی استعدادها و ارزشهای والای انسانی مبتنی بر تعلیم و تربیت است و انسان و وصولش به کمال نهایی، همه مرهون تعلیم و تربیت صحیح است. آری، آفرینش انسان به گونه ای است که سیما و سیرتش، دنیا و آخرتش، با تعلیم و تربیت ساخته و پرداخته می شود و به کمال وجودی شایسته حال خود می رسد، زیرا انسان خویش را نشناسد و رابطه خود را با جهان و خلق و خالق نیابد و نداند که از کجا آمده و در کجاست و به سوی کدامین مقصد در حرکت است و چه برنامه و راهی را باید دنبال کند هرگز هدف و هویتی انسانی نخواهد داشت و این موهبت تنها در پرتو تعلیم و تربیت بدست می آید.
به همین سبب ابوحامد محمد غزالی و خواجه نصیرالدین طوسی و بسیاری از علمای دیگر، تعلیم و تربیت را اشرف صناعات و برترین دانشها دانسته اند.
رشد اجتماع:
تعلیم و تربیت از آغاز زندگی بشر بر فراز کره خاکی و تصرف او در طبیعت و تاثیر وی در جامعه وجود داشته است و همواره شناسایی نیازهای مادی و معنوی انسان و روش ارضای آنها از طریق تعلیم و تریت بدست می آمده و به نسل بعد منتقل می شده است تا رفته رفته دامنه این شناخت به رشد و دانش و تکنولوژی امروز رسیده است.
تعلیم و ترببیت اعم از رسمی و غیر رسمی، عمدی و غیر عمدی نه تنها می تواند در رشد اخلاقی، عقلانی، رفتاری و حتی جسمانی فرد موثر باشد، بلکه وسیله ای در جهت رفع نیازهای حقیقی( اقتصادی، سیاسی، نظامی و غیره ) و مصالح اجتماعی به شمار می آید، یعنی نقش تعلیم و تربیت نه تنها در عینیت بخشیدن به زندگی مادی و معنوی فرد متوقف و محدود نمی شود بلکه تمام شئون اجتماعی او را در بر می گیرد و عامل رشد و تحول اساسی جامعه می گردد.
از این رهگذر است که به اطمینان می توان گفت مشخصه یک جامعه سالم و رشد یافته، تنها داشتن موقعیت جغرافیایی خوب و معادن متنوع و منابع مالی نیست بلکه نظام تعلیم و تربیتی زنده و موقتی است که انسانهایی آزاده، مستقل، خلاق، مبتکر و تلاشگر می سازد تا جامعه را در زمینه های علوم، صنایع، اقتصاد، سیاست و غیره از عقب ماندگی نجات دهند زیرا همه اصلاحات و فعالیتها، بوسیله اندیشه و تلاش انسان انجام می گیرد و وقتی او اصلاح و سالم پرورش یافت همه چیز بخوبی ساخته می شود.
تعلیم و تربیت از دیدگاه صاحبنظران بزرگ
تعلیم و تربیت از دیدگاه افلاطون (427- 346 ق-ح)
افلاطون نخستین متفکری است که به تاثیر جامعه (بویژه سیاست) در تعلیم و تربیت و نیز تعلیم و تربیت در جامعه و سیاست توجه کرده و به مطالعه اوضاع و فلسفه آن پرداخته است. نظریات تربیتی او را می توان در اثارش بویژه کتاب جمهور و رساله های دیگر، نظیر ((پروتاگوراس)) ((نوامیس)) و ((منون)) یافت.
اصول عمده فلسفه افلاطونی را که مبنای نظریه تربیتی اوست علاوه بر اصل وجود خداوند، اصل ارتباط با مثل و اصل بقای نفس بعد از مرگ می توان به این شرح خلاصه کرد: الف: تامین سعادت انسان مستلزم حفظ جامعه و تامین عدالت در آن است- ب: میان ساختار جامعه و وجود نفسانی فرد هماهنگی برقرار است برای مثال همانگونه که جامعه به سه طبقه تقسیم می شود قوای نفسانی فرد نیز شامل سه قوه شهویه، غضبیه و عاقله است- ج) مهمترین کار جامعه، شناختن مستعدترین افراد و تربیت آنان برای زمامداری است.- د) تعلیم و تربیت باید به وسیله دولت و جامعه انجام گیرد. ه) تعلیم و تربیت در صورتی مثمر و موثر خواهد بود که عوامل فساد در جامعه وجود نداشته باشد.
به عقیده افلاطون جامعه از سه طبقه تشکیل شده است:
1) طیقه پیشه وران اعم از کارگر و کشاورز که می توان آن را از لحاظ ارزش به آهن تشبیه کرد.
2) طبقه سپاهیان که حافظ جامعه اند و از نظر ارزش در حکم نقره اند.
3) طبقه زمامداران که می توان از نظر ارزش آنها را به طلا تشبیه کرد.
معادل این سه طبقه، در فرد نیز سه قوه شهویه و غضبیه و عاقله وجود دارد که با سه منطقه در بدن یعنی شکم و سینه و سر مطابقت دارند، غرض از تعلیم و تربیت نیز در وهله اول پرورش قوه عاقله افراد مستعد است و این افراد را باید باز شناخت و برای زماداری آماده کرد.
به عبارت دیگر، به نظر افلاطون تعلیم و تربیت نوعی راز آموزی و بنابراین خواص است و رابطه میان استاد و شاگرد در حقیقت رابطه مراد و مرید و حتی عاشق و معشوق است.
اشکالی که به دیدگه افلاطونی نسبت به تعلیم و تربیت وارد است:
نخست این که وی سعی نکرده است تعریف جامع و مانعی از این پدیده به دست دهد ثانیا تحت تاثیر اوضاع و احوال و فرهنگ زمان خود به نوعی تربیت طبقاتی قائل است به این معنی که هدف اصلی تربیت را تنها ورود در فعالیتهای سیاسی جامعه و موثر بودن در آن می داند.
تعلیم و تربیت از دیدگاه ارسطو(384-322 ق-م)
ارسطو تعلیم و تربیت را دارای دو هدف مهم می داند که می توان یکی را هدف فردی یا طبیعی و دیگری را هدف اجتماعی یا سیاسی نامید این دو هدف به غایت واحد که همان سعادت است منتهی می شود به نظر او غرض از تعلیم و تربیت در غایت، ایجاد فضیلت در انسان است و مقصود از فضیلت در انسان (( کمال فعالیت عقلی او یا علو مرتبه این فعالیت است. بدین ترتیب می توان تربیت را نوعی ایجاد عادت که خود طبیعتی ثانوی است دانست این هدف که می توان آن را هدف طبیعی تربیت برشمرد از جسم شروع می شود و به پرورش عقل یا نفس ناطقه می انجامد. هدف دیگر تعلیم و تربیت به نظر ارسطو، هدف اجتماعی یا سیاسی است و آن عبارت از ایجاد فضیلت مدنی در انسان است. در حقیقت ارسطو تعلیم و تربیت را فنی می داند باید فضیلت مدنی را القا کند و او را برای اتصاف به این فضیلت آماده سازد.

 

 

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  20  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید

 


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله تاریخ تعلیم و تربیت در اسلام ( قرن 1- 6 هجری)