دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 179
مقدمه :
رواشناسی علم تحقیق در رفتار موجودات زنده بویژه در تفکر، احساس و رفتار بشر است به همین دلیل از چندی پس روانشناسان علاقه شدیدی نسبت به مشکلات عملی که برای افراد بشر پیش می آید و راه حل هایی که می توان برای آنها پیشنهاد داد پیدا کرده اند.
منظور روانشنایی علاوه بر پیشرفت علمی و صنفی بهبود بخشیدن به زندگی انسان نیز هست این علاقه روز افزون روانشناسان به مسائل روزمره و عملی بشر موجب شده که دانش ما در افراد و بویژه کسانی که دچار مشکلات روانی هستند به طور قابل ملاحظه ای افزایش یابد. عدم سازش و وجود اختلالات رفتاری در جوامع انسانی بسیار مشهود و فراوان است در هر طبقه و صنفی و در هر گروه وجمعی اشخاص نامتعادلی زندگی می کنند. بنابراین در مورد همه افراد اعم از کارگر، دانش پژوه، زارع، پزشک ومهندس، معلم، استاد دانشگاه و.. خطر ابتلا به ناراحتی های روانی از جمله استرس ( فشار روانی ) وجود دارد به عبارت دیگر، هیچ فرد انسانی در برابر امراض مصونیت ندارد.البته دانستن اینکه هر فردی ممکن است گرفتار ناراحتی و فشارهای روانی شود خود به خود کافی نیست زیرا سلامت روانی تنها منحصر به تشریح عمل اختلالات رفتار نیست بلکه هدف اصلی آن پیشگیری از وقوع ناراحتی هاست. پیشگیری به معنای وسیع آن عبارت است از به وجود آوردن عواملی که مکمل زندگی سالم و طبیعی است به علاوة درمان اختلالا ت جزیی رفتار به منظور جلوگیری از وقوع بیمارهای شدید روانی. همچنین به موازات تغییر و تحولاتی که در جسم انسان صورت می گیرد روان او هم دستخوش تغییراتی می گردد در این مسیر « خود » که در مرکز ساختار روانی انسان قرار دارد و به عنوان منبع و مرجع و فعالیت های فکری، عاطفی و رفتاری انسان ایفای نقش می کند شکل می گیرد.
روان انسان از بخش های متفاوتی تشکیل شده که عبارتند از : توانائیهای حسی و حرکتی، شناختی، هوشی، عاطفی، احساسی که در رفتار های غریزی و فطری نشان داده می شود.
نوزاد ابتدا نسبت به خود و تواناییهای خود ویا موضوعات و اشیاء ، محیط، گرایش عاطفی مثبت یا منفی ندارد ولی بتدریج در نتیجه عوامل مختلف، سمت گیری عاطفی پیدا می کند و روی هر چیزی سرمایه گذاری عاطفی انجام می دهد.واکنش های محیطی و اطرافیان کودک در تصویری که او از خود پیدا می کند بسیار موثر هستند.واکنش های والدین، معلم، فامیل، دوست شخصیت های خانوادگی و اجتماعی در شکل گیری عاطفی « خودپنداره » نقش مهمی را ایفا می کند.
انسان در فرآیند جامعه پذیری می آموزد که خود را به عنوان موجودی مستقل و جدا از دیگران باز شناسد خودمداری هویت شخصی است که دیگران در برابر کنش و واکنش نشان می دهند.
نوزاد انسان در بدو تولد مفهومی از خود ندارد و آگاهی از هستی خویش را در فرآیند اجتماعی شدن می یابد. « خود » شامل تمام افکار، ادراکات و ارزشهایی است که « من » آن را تشکیل می دهد. ( بختیاری فر، ایران، شرف الدین ، هدی. مکرانی مونا 85-84 ).
« من » آنچه که هستم و آنچه که می توانم انجام دهم را شامل می شود. این « خود » ادراک شده به نوبه خود هم بر ادرک فرد از جهان و هم بر رفتار او تأثیرمی گذارد. اندیشه مفهوم خود در اصل بر توانایی انسان به تفکر مبتنی است که معمولاٌ آنرا ویژگی خاص انسان می دانند. ( ستوده، 1381 )
گروهی از روان شناسان اجتماعی که خود را « تعامل گران نمادین » می نامند معتقدند که افراد بر اساس اینکه دیگران در مورد آنها چه نظری دارند یا با آنها چگونه رفتار می کنند در مورد خود اظهار نظر می کنند این عقیده در مورد خود « خود آیینه ای » نامیده شده است و براین مسئله تأکید می کند که مادر مورد خودمان انعکاسی آیینه وار از عقاید دیگران در مورد ماست. ( تجلی 1376 )
تصورات افراد از خود از حالات عینی به حالات انتزاعی و متمایز تغییر می کند،تغییرات وابسته به سن در فهم کودکان از دنیای اجتماعی نیز بر شکل گیری خود پنداره های آنان تأثیر
می گذارد.
یکی از مفاهیم به کار رفته در این پژوهش مفهوم خودپنداره است.مهمترین مفهوم در نظریه پدیدار شناختی درباره شخصیت مفهوم خویشتن است. خویشتن شامل تمام افکار، ادراکات و ارزشهایی است که من را تشکیل می دهد. من شامل آنچه هستم و آنچه که می توانم باشم و میتوانم انجام دهم می شود.
این خویشتن ادراک شده به نوبه خودم بر ادراک خود از جهان و هم بر رفتار اوتأثیر می گذارد. فردی که از یک خود پنداره ضعیف برخوردار است نظرگاه کاملاٌ متفاوتی نسبت به جهان خواهد داشت. خودپنداره لزوماً منعکس کننده واقعیت نیست بلکه ممکن است شخصی که بسیار موفق و قابل احترام است خود را کاملاً آدم شکست خورده ای بپندارد.از نظر راجرز در خود پنداره فرد دست به ارزیابی تجربه ها می زند، مردم میل دارند به نحوی رفتار کنند که با خود پنداره آنان همخوان و همساز باشد.تجربه ها و احساساتی که با خود پنداره شخص همسازی ندارد تهدید کننده است وممکن است به حیطه ی هوشیاری راه داده نشود این اساساً همان مفهوم واپس زنی از نظر فروید است. اما راجرز معتقد است که اینگونه واپس زنی نه لازم است و نه دائمی. جنبه هایی از تجارب که شخص باید آنها را به خاطر ناهمخوانی با خودپنداره اش انکار کند هر چه بیشتر باشد به همان نسبت شکاف بین خویشتن شخص وواقعیت ژرفتر می شود و اضطراب بالقوه اش افزایش می یابد، کسی که خودپنداره اش با عواطف و تجاربش همساز نیست باید از خود در مقابل واقعیت دفاع