حامی فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

حامی فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

زندگی نامه دو ادیب نیشابور

اختصاصی از حامی فایل زندگی نامه دو ادیب نیشابور دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 4

 

ادیب نیشابوری - محمد تقی(1315-1396 ه.ق)

شیخ محمد تقی ادیب نیشابوری، مشهور به ادیب دوم، در سال 1315 ه.ق (1274ه.ش) در خیرآباد، از بلوک عشق آباد نیشابور پا به جهان نها. پدرش اسدالله نام داشت و واز دانش بی بهره نبود.محمد تقی نزد پدر خوندن و نوشتن را فراگرفت و در 18 سالگی به دستور پدر عازم مشهد شد و نزد دایی خود حاج شیخ محمد کدکنی (م 1357 ه.ق) مقدمات را فراگرفت و در اواخر سال 1333 ه.ق وارده حوزه درس میرزا عبدالجواد ادیب نیشابوری گردید.شیخ محمد تقی از محضر میرزا عبدالجواد، کمال استفاده را برد و در آموختن ادبیات عرب، فارسی، منطق، فلسفه، ریاضیات، تفسیر، حدیث، رجال، فقه، اصول، طب، علو غریبه و علوم جدید رنجها کشید. وی در کسب این دانشها به جز میرزا عبدالجواد، از محضر اساتید دیگر از جمله آقا میرزا عسکری مشهود به آقا بزرگ حکیم ( م 1355 ه.ق)، شیخ حسن برسی (م 1340 ه.ق) شیخ اسدالله یزدی (م 1350 ه.ق) میرزا باقر مردس رضوی (م 1343 ه.ق)، آقا سید جعفر شهستانی، قوام الحکما، مشیرالاطباء و حکیم فاضل خراسانی بهره برد.ادیب نیشابوری متون ادبی، منطقی و اصولی، از جمله سیوطی، مغنی، شرح مطول، شرح نظام، حاشیه ملاعبدالله، معالم، مقامات حریری، عروض و قافیه را در مدرسه های خیراتخان، سلیمانیه، میرزا جعفر، مسجد ترکها، مسجد گوهرشاد و درسال1325 ه.ش، چند ماهی در آموزش و پرورش تدریس میکرد. اوهمیشه زودتر از دیگران در جایی، بالای حجره چهارزانو می نشست و درس را شروع می کرد.در سال 1341 ه.ش با پیشنهاد سید جلال الدین تهرانی استاندار و نایب التولیه وقت آستان قدس، عنوان مدرسی آستان قدس را پذیرفت و در آرامگاه شیخ بهایی به تدریس پرداخت و این امر هفت سال ادامه یافت تا این که در زمستان 1348 پایش آسیب دید و از آن پس تا زمان ارتحال در منزل تدریس می نمود. او در 21 آذر 1355 / بیستم ذی الحجه 1396 ه.ق، در 81 سالگی بدرود حیات گفت و در زاویه غربی صحن عتیق دفن گردید.ادیب انسانی آزاده و عارف مسلک بود و نسبت به امور دنیوی، مقامات و شخصیتها بی اعتنا بود و مناعت طبع داشت و از تملق و ریا دوری می جست و آثار علمی و ادبی زیادی از خود بر جای گذاشت. گوهر تابنده، آئین نامه، ستایش نامه، طریقت نامه، حدیث جان و جانان، رساله یعقوبیه، مجمع راز، فیروز جاوید، آسایش نامه، تاریخ ادبیات عرب، تاریخ ادبیات ایران، تابش جان و بینش روان، البدایه و النهایه، گوهر مراد، راسله قافیه و آرایش سخن در شمار آثار ماندگار ادیب هستند.

ادیب نیشابوری - عبدالجواد(1281-1344 ه.ق)

میرزا عبدالجواد ادیب نامور حوزه خراسان در قرن اخیر، در سال 1281 ه.ق در "بیژن گرد" از روستاهای نیشابور چشم به جهان گشود. در اوان کودکی، بیماری آبله چشم راستش را زا او گرفت و سوی اندکی برای چشم چپش باقی ماند.میرزا حافظه بسیار خوبی داشت. پس از آشنایی با خواندن و نوشتن، به تشویق پدرش ملاحسین، عازم نیشابور شد و سال 1297 ه.ق برای دانش اندوزی به حوزه پر رونق مشهد آمد، ابتدا به مدرسه خیرات خان رفت، بعد مدرسه فاضل خان و در آخر در مدرسه نواب حجره ای گرفت و ضمن فراگیری مقدمات علوم ادب، کتابهای نهج البلاغه، مغنی، مطول، مقامات بدیعی، مقامات حریری، حاشیه و شمسیه را بدون استاد یادگرفت و مقداری فقه و اصول و حکمت و کلام را نزد اساتید آن عصر حوزه، تلمذ کرد و به نیشابور بازگشت و پس از درگذشت پدر، در حدود سال 1310 ه.ق بار دیگر به مشهد آمد و در یکی از حجره های مدرسه نواب مستقر شد و تا پایان عمر هرگزبه سفر نرفت.میرزا انسانی سخت کوش بود، او با این که قدرت بینایی بسیار اندکی داشت، هرگز دست از مطالعه نکشید. گاهی تا سپیده صبح چشم از کتاب بر نمی داشت و سحرگاهان ترنم گنجشکان او را به خود می آورد. به تدریج دانسته های ادبی و تاریخی او به جایی رسید که سخنان ارجمند او در گستره این دانشها، همه نیز مهارت داشت و نظریات ملاصدرا را می پسندید و در نجوم و جبر و مقابله و حساب و هندسه از دانایان بودو با موسیقی نیز آشنایی داشت. اما بدون تردید تخصص او در علوم ادب بود. او تمام قاموس و برهان قاطع را در حفظ داشت و افزون بر دوازده هزار بیت از اشعار عرب جاهلی را به خاطر سپرده بود.ادیب اهل قناعت و مناعت طبع بود. از وجوهات کمتر استفاده می کرد . بیشتر از راه حق التدریس آستان قدس رضوی و عایدات اندک ارثی نیشابور، روزگار می گذرانید. او همسر نگزید و به تنهایی راه زندگی را به آخر برد. بیانی صریح داشت و در مبارزه با جهل و ریا بیداد می کرد. زندگی نظام مندی داشت و هفته ای یک با به حرم مطهر مشرف می شد. در بیشتر درسهای او، متجاور از سیصد طلبه شرکت می کردند. ادیب در شصت و سومین سال زندگی خود، صبح جمعه ششم خرداد 1305 / 15 ذیقعده 1344 ه.ق درگذشت و در مقبره ای نزدیک دارالحفاظ آستان قدس رضوی به خاک سپرده شد.ادیب ملک الشعرای بهار، بدیع الزمان فروزانفر، محمد پروین گنابادی، محمد تقی مدرس رضوی، محمود فرخ، محمد تقی ادیب نیشابوری ، محمد علی بامداد، سیدجلال الدین تهرانی سید حسن مشکان طبسی را در مکتب خود پروراند


دانلود با لینک مستقیم


زندگی نامه دو ادیب نیشابور

پاورپوینت در مورد آقا محمد بید آبادى گیلانى اصفهانى

اختصاصی از حامی فایل پاورپوینت در مورد آقا محمد بید آبادى گیلانى اصفهانى دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

پاورپوینت در مورد آقا محمد بید آبادى گیلانى اصفهانى


پاورپوینت در مورد آقا محمد بید آبادى گیلانى اصفهانى

فرمت فایل :powerpoint (لینک دانلود پایین صفحه) تعداد صفحات 197 صفحه

 

  • آقا محمد بید آبادى گیلانى اصفهانى.از اعاظم حکماى قرون اخیره و احیا کننده فلسفه ملا صدراست.از زمان صدر المتالهین به بعد هر چند افکار و اندیشه‏هاى او در میان فضلا خصوصا آنان که سلسله شاگردى‏شان به خود وى مى‏رسیده مطرح بوده است،ولى ظاهرا هنوز موج افکار پیشینیان از قبیل بو على و شیخ اشراق غلبه داشته است،خصوصا در نحله‏اى که از میرفندرسکى و سپس ملا رجبعلى تبریزى انشعاب یافته است.
  • چنانکه مى‏دانیم-و خود ملا صدرا نیز بازگو مى‏کند-ملا صدرا در زمان خودش شهرت و احترامى نداشته است،مانند یکى از طلاب عادى زندگى مى‏کرده (46) در صورتى که ملا رجبعلى تبریزى(مثلا)که تقریبا معاصر اوست در مرحله‏اى از احترام بود که شاه و وزرا به دیدارش مى‏شتافته‏اند.اندیشه‏هاى صدرا تدریجا شناخته شد و رو آمد.ظاهرا آن دهانه فرهنگ که این آب جارى زیر زمینى از آنجا کاملا ظاهر شد و بر همه پدیدار گشت،مرحوم آقا محمد بید آبادى است.
  • وى مطابق نقل روضات مردى فوق العاده زاهد،متقى،با گذشت،ایثارگر،ساده زیست‏بوده است.آقاى آقا شیخ آقا بزرگ تهرانى در کتب خود از او به عنوان یک عارف سالک یاد مى‏کند.او واقعا مردى اخلاقى و مهذب بلکه سالک بوده است.در سال 1352 شمسى دو رساله کوچک از وى در«سیر و سلوک‏»به زبان فارسى وسیله آقاى مدرسى طباطبایى از افاضل قم، ضمیمه مجله‏«وحید»چاپ شد.روح اخلاقى و عرفانى بید آبادى موجب اعراض او از توجه به صاحبان زر و زور بود،آنها به او رو مى‏آوردند و او اعراض مى‏کرد.
  • بید آبادى شاگردان بسیارى پرورش داده است که عن قریب از آنها یاد خواهیم کرد،و در سال‏1197 درگذشت (47) .
  • ملا مهدى نراقى کاشانى.از اعاظم فقها و حکماست.او و پسرش ملا احمد نراقى از بزرگان علماى اسلام به شمار مى‏روند و هر دو به جامعیت معروفند.مرحوم سید محمد باقر شفتى اصفهانى و حاج محمد ابراهیم کلباسى نزد او تحصیل حکمت کرده‏اند (48) و خود وى شاگرد ملا اسماعیل خواجویى بوده است (49) .
  • میرزا ابو القاسم حسینى خاتون آبادى معروف به‏«مدرس‏».از مشاهیر مدرسین فلسفه در اصفهان و از خانواده میر محمد حسین خاتون آبادى سبط مجلسى بوده است (50) .شاگرد ملا اسماعیل خواجویى بوده (51) و در سال‏1203 درگذشته است.
  • ملا محراب گیلانى،حکیم و عارف مشهور.ریحانة الادب او را از شاگردان خواجویى و بید آبادى شمرده است (52) ولى روضات از او فقط به عنوان شاگرد خواجویى یاد کرده است (53) .
  • بنابر نقل آقاى آقا شیخ آقا بزرگ تهرانى در نقباء البشر(صفحه 1114)مرحوم میرزا عبد الرزاق خان بغایرى صاحب کتاب معرفة القبله که در سال 1372 هجرى قمرى وفات کرد،از دختر زادگان ملا محراب بوده است.ملا محراب در سال‏1197 درگذشته است (54) .

 

  • آقا محمد بید آبادى گیلانى اصفهانى.از اعاظم حکماى قرون اخیره و احیا کننده فلسفه ملا صدراست.از زمان صدر المتالهین به بعد هر چند افکار و اندیشه‏هاى او در میان فضلا خصوصا آنان که سلسله شاگردى‏شان به خود وى مى‏رسیده مطرح بوده است،ولى ظاهرا هنوز موج افکار پیشینیان از قبیل بو على و شیخ اشراق غلبه داشته است،خصوصا در نحله‏اى که از میرفندرسکى و سپس ملا رجبعلى تبریزى انشعاب یافته است.
  • چنانکه مى‏دانیم-و خود ملا صدرا نیز بازگو مى‏کند-ملا صدرا در زمان خودش شهرت و احترامى نداشته است،مانند یکى از طلاب عادى زندگى مى‏کرده (46) در صورتى که ملا رجبعلى تبریزى(مثلا)که تقریبا معاصر اوست در مرحله‏اى از احترام بود که شاه و وزرا به دیدارش مى‏شتافته‏اند.اندیشه‏هاى صدرا تدریجا شناخته شد و رو آمد.ظاهرا آن دهانه فرهنگ که این آب جارى زیر زمینى از آنجا کاملا ظاهر شد و بر همه پدیدار گشت،مرحوم آقا محمد بید آبادى است.
  • وى مطابق نقل روضات مردى فوق العاده زاهد،متقى،با گذشت،ایثارگر،ساده زیست‏بوده است.آقاى آقا شیخ آقا بزرگ تهرانى در کتب خود از او به عنوان یک عارف سالک یاد مى‏کند.او واقعا مردى اخلاقى و مهذب بلکه سالک بوده است.در سال 1352 شمسى دو رساله کوچک از وى در«سیر و سلوک‏»به زبان فارسى وسیله آقاى مدرسى طباطبایى از افاضل قم، ضمیمه مجله‏«وحید»چاپ شد.روح اخلاقى و عرفانى بید آبادى موجب اعراض او از توجه به صاحبان زر و زور بود،آنها به او رو مى‏آوردند و او اعراض مى‏کرد.
  • بید آبادى شاگردان بسیارى پرورش داده است که عن قریب از آنها یاد خواهیم کرد،و در سال‏1197 درگذشت (47) .

 


دانلود با لینک مستقیم


پاورپوینت در مورد آقا محمد بید آبادى گیلانى اصفهانى

تحقیق درمورد چوب گردو 11 ص

اختصاصی از حامی فایل تحقیق درمورد چوب گردو 11 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 11

 

نوشته : دکتر محمد حسین پاپلی یزدی و عباس جلالی

فصلنامه تحقیقات جغرافیایی ، شماره 38 ،پاییز1374

گردو نام گونه ای درخت است که در سراسر جهان به خاطر میوه و چوبش معروف است. گردوی ایرانی یکی از 17 جنس ( در دانشنامه آمریکانا 20 جنس آورده است) این گونه و مهمترین آنهاست. گردوی بومی دنیای قدیم ،گردوی ایرانی/ فارسی یکی از مهمترین درختان گردوی مناطق معتدله است. چوبهای دکوری بسیار عالی از آن به دست می آید.

پیشینه کشت این گونه ، آنقدر قدیمی است که خاستگاه آن ناشناخته مانده است. بلندای آن به بیش از30 و قطر تنه اش به 8/1 متر می رسد. از مهمترین سخت چوبهاست و عمرش به چند صد سال می رسد. میوه گردو درون پوسته ای سخت با ضخامت متفاوت قرار دارد.

برگها مرکبند و پوست آنها به رنگ روشن تا سفید و در درختان جوان بسیار نرم و هموار است ولی با گذشت عمر خاکستری و ترکدار می شود.

خاستگاه این درخت معلوم نیست ؛ هرچند که عده ای معتقدند خاستگاه آن ایران و آسیای صغیر است. درخت گردو را در اکثر نقاط ایران به ویژه نقاط کوهستانی و کوهپایه ای می توان یافت.بهترین آب و هوا برای درخت گردو آب و هوای نیمه سرد و مرطوب و کم باران است. در سارسر ایران و از جمله خراسان ، به ویژه در دره های کوهستانی این درخت پراکنده است .

هر چه از شمال خراسان به سمت جنوب پیش برویم رویش گردو به سوی کوهپایه های با ارتفاع بیشتر گسترش می یابد. ارتفاع و شرایط اقلیمی نقش مهمی در رشد این درخت و مرغوبیت محصول آن دارد. در خراسان این درخت حداکثر تا ارتفاع 2100 متری و در موارد بسیار استثنائی تا ارتفاع 2300 متری به شرط واقع نشدن در مسیر باد رشد می کند.

هرچه ارتفاع بیشتر باشد ؛ مغز گردو سفیدتر و مرغوب تر می شود. مغز گردوی واقع در ارتفاعات پست ، تیره و در نتیجه کم ارزشتر از مغز گردوی واقع در ارتفاعات بلند است . اگر یگ دره ی کوهستانی ؛ مثلاً دره سررود واقع در کلات نادری را در نظر بگیریم از آبادی خواجه مراد ( 650 متری ) به طرف پایین که هوا گرم است ، درخت گردو نمی روید و اگر هم تک درختهایی باشد محصول آن مرغوب نیست . از این آبادی و یا در حقیقت از این ارتفاع (650 متری) به بالا درخت گردو وجود دارد و در مسیر دره هر چه به طرف بالا تر حرکت کنیم محصول گردو مرغوب تر می شود . در آبادب باغکند در ارتفاع 1700 متر درخت گردو بسیار زیاد و محصول آن نیز بسیار مرغوب است . در آبادی برده با ارتفاع 1870 متر باغات گردو خیلی کم است و در آبادی آبکمه با ارتفاع 2090 متری درخت گردو اصلاً وجود ندارد.

عوامل اقلیمی نقش موثری در رشد درخت گردو دارند. گاه یم عامل اقلیمی باعث می شود که در دو آبادی تقریباً هم ارتفاع ؛ در یکی گردو باشد و در یکی اصلاً نباشد یا بسیار کم وجود داشته باشد . مثلاًدر سرچشمه های رودخانه اترک در آبادی عمارت با ارتفاع 1700 متر درخت گردو بسیار کم است . یکی از دلایل عمده کمی درخت گردو در این روستا جهت وزش باد است ، که مانع مهمی در رشد درخت و عامل عمده سرمازدگی نهال در زمستان است. اما در دره یدک (سرچشمه دیگر اترک) با ارتفاع 1760 متر درخت گردو بسیار زیاد است و محصول آن نیز بسیار مرغوب است؛ زیرا جهت این دره به گونه ای است که وزش باد نمی تواند مانع رشد نهال گردو باشد.

اسامی درخت :

اسم درخت و میوه آن در مناطق مختلف خراسان با آواهای گوناگون خوانده می شود . در بیشتر نقاط خراسان درخت و محصول آن را گردو می نامند. اما در گیفان آن را جز(jes ) ، در گلمکان جَوز ( jaws)و در مهوید جوز(jows )می نامند . در حقیقت مهمترین اسامی این درخت در خراسان گردو و جوز است.

کاشت:

کاشت دستی: گردو را ابتدا در خزانه می کارند . برای این کار ابتدا قطعه زمین مناسبی را در باغ انتخاب می کنند ، حدود 100تا 150 گردوی بسیار خوب را از میان گردوها دستچین کرده و آنها را زیر خاک می کنند ( مثل روستای فریزی ) در برخی روستاها ابتدا گردو را خیس کرده و سپس آنها را به اندازه 4 انگشت زیر خاک می کنند.(مثل روستای گیفان)

نهال تا 3 سال در خزانه می ماند . سال سوم ارتفاع نهال ها به 5/1 متر می رسد . در این موقع نهال را با ریشه و خاک از جای در می آورند. ریشه را در داخل گونی مرطوب می پیچند تا از گزند در امان بماند و آن را به محل اصلی کاشت درخت حمل می کنند .

کاشت طبیعی: گردو های خودروی بسیاری در طبیعت وجود دارد. در خراسان به کاشت خودرو (کلاغ کشت) می گویند . کلاغها گردوهای رسیده را که معمولاً درشت ترین آنها نیز هستند؛ برای خوردن انتخاب می کنند. تعدادی را می خورند و تعدادی را در جاهایی دور از چشم و دسترس زیر خاک پنهان می کنند . همین کار باعث می شود گردو رشد کند و نهال آن تبدیل به درختی تناور شود.

کشتگاه دائمی:

گردوی آبی: گودالی قیفی با درازا و پهنای 1×1 و ژرفای 5/0 متر در باغ مورد نظر حفر می کنند و نهال را در آن می کارند. این نهالها در هر مدار گردش آب که ممکن است بین 7 تا 18 روز باشد ،آب می خورند.

گردوی دیمی: گودالی با اندازه های فوق را را در محل مورد نظر که معمولاً در شیب دامنه های رو به آفتاب است حفر می کنند و نهال را در آن می کارند. سعی می شود نهال گردوی دیم در جایی کشت شود که امکان جذب رطوبت و آب باران وبرف باشد. پس از کاشت نهال دیم چندین با با سطل به آن آب می دهند تا نهال خود را در خاک بگیرد ، پس از آن گردوی دیم دیگر آبیاری نمی شود.

درخت گردو:


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درمورد چوب گردو 11 ص

زندگی

اختصاصی از حامی فایل زندگی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 2

 

زندگی‌نامه دانش‌آموز شهید محمد فرجی

دانش‌آموز شهید محمد فرجی در سال 1348 در یک خانواده مذهبی در

روستای مرازاد از توابع شهرستان جلفا دیده به جهان گشود. پدرش را

در کودکی از دست می‌دهد و مسئولیت اداره خانواده‌اش بر دوش مادرش

می‌افتد؛ شهید با احساس مسئولیت و غیرت فراوانی که داشت با انجام کارهای کشاورزی و کارگری در اداره خانواده مادر را یاری می‌کرد. دوره ابتدایی را در روستای خود تحصیل می‌کند و چون مدرسه راهنمایی در زادگاهش وجود نداشت پایه اول و دوم راهنمایی را در روستای داران به تحصیل می‌پردازد. پایه سوم تحصیل را در مدرسه تازه تاسیس افشار که به زادگاهش نزدیک‌تر بود ثبت‌نام نموده و شروع به تحصیل می‌کند. شهید اخلاق نیک و پسندیده‌ای داشت و با وجود سن کم فرائض دینی را بجا می‌آورد عاشق امام بود عشق و علاقه او به جبهه و شهادت؛ او را به جبهه‌های نبرد حق علیه باطل می‌کشاند و تحصیل را رها نموده و به جبهه می‌شتابد. در جواب خواهرش که می‌پرسد چرا به جبهه می‌روی می‌گوید: من عاشق جبهه هستم و می‌خواهم مثل جوان‌هایی که شهید می‌شوند شهید شوم. در اولین اعزام خود پس از حدود یک ماه حضور در جبهه در عملیات کربلای 4 در اثر انفجار نارنجک از ناحیه‌ی پا و شکم به شدت مجروح می‌شود و پس از چند روز بستری شدن در یکی از بیمارستان‌های تهران به آرزوی دیرینه خویش رسیده و شربت شهادت می‌نوشد.

روحش شاد و راهش پررهرو باد


دانلود با لینک مستقیم


زندگی

یادداشتی بر داستان «فردا»ی صادق هدایت از محمد بهارلو 8ص

اختصاصی از حامی فایل یادداشتی بر داستان «فردا»ی صادق هدایت از محمد بهارلو 8ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 8

 

یادداشتی بر داستان «فردا»ی صادق هدایت از محمد بهارلو

          در «نوشته‌های پراکنده صادق هدایت»، که حسن قایمیان گرد آورده است، داستان کوتاهی هست به نام فردا که تاریخ نگارش 1325 را دارد. این داستان اول بار در مجله «پیام نو» (خرداد و تیر 1325) و بعد در کبوتر صلح 1329 منتشر شد، و اگرچه در زمان انتشار درباره آن مطلب و مقاله‌ای در مطبوعات درج نشد، نشانه‌هایی در دست است مبنی بر این که در همان سال‌ها واکنش‌ها و بحث‌های کمابیش تندی را برانگیخته است، که مصطفی فرزانه در کتاب خاطرات‌گونه خود درباره صادق هدایت به طور گذران به نمونه‌ای از آن‌ها اشاره کرده است. اهمیت داستان فردا، قطع نظر از مضمون اجتماعی آن، در شیوه نگارش و صناعتی است که صادق هدایت به‌کار برده است، که شیوه‌ای است غیرمتعارف، ظاهراً گنگ و پرابهام، که تا پیش از آن در داستان‌نویسی ما سابقه نداشته است، و تا دو دهه بعد از آن نیز هیچ نویسنده‌ای طبع خود را در آن نیازمود.          فردا به شیوه تک‌گویی درونی نوشته شده است:1- تک‌گویی مهدی زاغی 2- تک‌گویی غلام. و غرض از آن آشنایی مستقیم با زندگی درونی کارگر چاپ‌خانه‌ای است به نام «مهدی رضوانی مشهور به زاغی». داستان بدون دخالت نویسنده و توضیحات و اظهارنظر‌های او نوشته شده و به صورت گفت‌وگویی است بدون شنونده و بر زبان نیامده. نویسنده خواننده را به درون ذهن آدمی ‌فرومی‌برد و او را در آن‌جا تنها می‌گذارد تا خود دربیابد که هر کسی درباره چه چیز حرف می‌زند:

بعد از شش سال کار، تازه دستم خالی است. روز از نو روزی از نو! تقصیر خودمه چهار سال با پسر خاله‌ام کار می‌کردم، اما این دو سال که رفته اصفهان ازش خبری ندارم. آدم جدی زرنگیه. حالا هم به سراغ اون می‌رم. کی می‌دونه؟ شاید به امید اون می‌رم. اگر برای کاره پس چرا به شهر دیگه نمی‌رم؟ به فکر جاهایی می‌افتم که جا پای خویش و آشنا را پیدا بکنم. زور با زو! چه شوخی بی‌مزه‌ای! اما حالا که تصمیم گرفتم. گرفتم...خلاص.

          در این قطعه، مهدی زاغی خصوصی‌ترین اندیشه‌ها و احساساتش را بیان می‌کند، اندیشه‌ها و احساساتی که با ضمیر ناهوشیار، اندیشه‌های آرمیده، فاصله چندانی ندارند. زبان ذهن او عموماً آگاه به خود و واقع‌بینانه است و کمابیش همان ترکیب منظم زبان روزمره را دارد.

تو دنیا اگر جاهای مخصوص برای کیف و خوش‌گذرانی هست، عوضش بدبختی و بیچارگی همه‌جا پیدا می‌شه. اون‌جاهای مخصوص، مال آدم‌های مخصوصیه. پارسال که چند روز پیشخدمت «کافه گیتی» بودم، مشتری‌های چاق داشت، پول کار نکرده خرج می‌کردند. اتومبیل، پارک، زن‌های خوشگل، مشروب عالی، رختخواب راحت، اطاق گرم، یادگارهای خوب، همه را برای اون‌ها دستچین کردند، مال اون‌هاست و هرجا که برن به اون‌ها چسبیده. اون دنیا هم باز مال اون‌هاست. چون برای ثواب کردن هم پول لازمه! ما اگر یک روز کار نکنیم، باید سر بی‌شام زمین بگذاریم. اون‌ها اگر یک شب تفریح نکنند، دنیا را بهم می‌زنند!

          پیدا است که صادق هدایت ترکیب کلامی‌ مهدی زاغی را نه به صورت شکل نخستین آن و همان‌گونه که بر ذهن چنین آدمی‌جاری می‌شود بلکه در هیئت پروده آن، از طریق جمله‌های مستقیم و نظم ساختمانی عبارات، بیان کرده است. اشاره به «جدی» و «زرنگ» بودن پسرخاله مهدی زاغی و توصیف «مشتری‌های چاق» «کافه گیتی» نه محصول ذهن و برآمد اندیشه مهدی زاغی که ریخته قلم هدایت است. طبیعی است که مهدی زاغی خصوصیات پسرخاله خود و مشتری‌های کافه گیتی را می‌شناسد اما آن چه ارائه می‌دهد توصیفات و توضیحاتی است که گویا برای دیگری، برای خواننده، نقل می‌شوند. البته این پروردگی و انتظام، ارائه جمله‌هایی با بار اطلاعاتی به خواننده، در همه‌جا وجود ندارد و خواننده ناچار است، چنان که طبیعت چنین داستان‌هایی است، برای گردآوردن داده‌های حسی مهدی زاغی همه حواس خود را به کار گیرد. کشف این‌که دقیقاً درباره چه چیزی گفت‌وگو می‌شود همیشه آسان نیست:

رختخوابم گرم‌تر شده... مثل این‌که تک هوا شکسته... صدای زنگ ساعت از دور میاد. باید دیروقت باشه... فردا صبح زود... گاراژ... من که ساعت ندارم... چه گاراژی گفت؟... فردا باید... فردا.

          خواننده می‌بایست با موج اندیشه مهدی زاغی حرکت کند. همین عبارات مقطع و تک‌واژه‌ها وتار‌های پیچاپیچی از یادآوری، ما را با دیدگاه شخصیت او آشنا می‌سازند. هر کلمه و عبارت بریده‌ای مظهر هیچ و در عین حال همه چیز است. هدایت مطمئن است که خواننده با مقداری صرافت از آن‌چه او می‌گوید سردرمی‌آورد. اگر بنا بود همه آن چیز‌هایی که در ضمیر ناهوشیار مهدی زاغی، در ساعاتی پیش از خواب، جریان دارند به صورت سیال و نابخود بیان شوند، یعنی در سطح همان الفاظ و اشاره‌هایی که برای آدمی‌ با طبیعت او یادآور عواطف و اندیشه‌های سرشار هستند، در آن صورت خواننده ولو با صرافت طبع، چیز چندانی دستگیرش نمی‌شد. در طبیعت، در ذهن خواب‌زده، جملات به صورت بریده‌بریده و درهم ریخته و در میان جملات دیگر به یاد می‌آیند. وقایع به گذشته، که ریشه‌شان در آن است، بازمی‌گردند و هرچیز ظاهراً به‌طور تصادفی و پر ابهام و گنگ احساس می‌شود. به همین دلیل ثبت چنین حال و تجربه‌ای معانی و تعبیرات گوناگونی پدید می‌آورد، زیرا گاهی یک کلمه یا جمله نشانه جدا شدن از یک مطلب است و گاهی نشانه اندیشه یا احساسی که در گذشته واقع شده و به سبب ادای مطلب و کلمه‌ای واخوانی شده است یا هیچ‌یک، ممکن است ارتجالی و کاملاً بی‌مقصود یا به عبارت دیگر غیرقابل قضاوت باشد.

          اما تک گفتاری مهدی زاغی، غلام، همکار او، محصول گزینش آگاهانه نویسنده از ذهن و زبان آدم‌هایی است که قرار است به خواننده معرفی شوند، معرفی نامه‌ای است که در قالب اندیشه و خیال پیش از خواب، بدون ارتباط با محرک‌های بیرونی، بیان شده است. نشانه‌های اصرار نویسنده برای عرضه روشن وجوه شخصیت‌های خود جابه‌جا به چشم می‌خورد:

فقط یک رفیق حسابی گیرم آمد، اونم هوشنگ بود. با هم که بودیم، احتیاج به حرف زدن نداشتیم: درد هم‌دیگر را می‌فهمیدیم. حالا تو آسایشگاه مسلولین خوابیده. تو مطبعه «بهار دانش» بغل دست من کار می‌کرد.

          کاملاً روشن است که جمله توضیحی آخر، اشتغال هوشنگ در مطبعه «بهار دانش» فقط جهت مطلع کردن خواننده است، والا طبیعی است که مهدی زاغی خود نیازمند چنین توضیحی نیست. یا در تک گویی غلام، با این که از نوشیدن الکل زیاد پکر و گیج و منگ است، توضیحات مستقیم فراوانند:

از این خبر همه بچه‌ها تکان خوردند. حتی علی مبتدی اشک تو چشمش پر شد، دماغش را بالا کشید و از اطاق بیرون رفت. فقط مسیبی بود که ککش نمی‌گزید. مشغول غلط گیری بود- سایه دماغش را چراغ به دیوار انداخته بود.

          با خواندن این‌گونه توضیحات و اندیشه‌های وصفی خواننده احساس می‌کند که آن دو، به رغم آن‌چه خود اعلام می‌کنند، در خلوت آخر شب، چنان که باید، غرق در تفکرات و احساس خود نیستند. اگرچه مفاهیم از طریق واخوانی به ذهنشان راه می‌یابند، جملات وصفی و معترضه آن‌ها، ظاهراً برای آن که مبادا آن‌چه را که می‌گویند پیچیده و تاریک باشد، نواخت تک‌گویی را از صورت سیال و طبیعی آن خارج کرده است. در واقع هدایت سعی داشته است با درج ملاحظات و وصف‌های ملموس و پیوسته موقعیت قهرمانش را از لحاظ ادراک و احساس به طور منجز ثبت کند و حاضر نشده است خواننده را در تمام دقایق داستان با قهرمانش تنها بگذارد، و این به هر حال عدول از آن سبکی است که خود وضع کرده است. اما نکته قابل توجه این است که در آن لحظاتی که هدایت، به عنوان نویسنده، وارد جریان تک‌گویی شده است و خواننده صدای او را می‌شنود، بی‌طرفی لحن قابل لمس است و با وجود ناهنجاری آن از لحاظ ساختمان داستان ذهن خواننده از دنیای درونی شخصیت منحرف نمی‌شود.


دانلود با لینک مستقیم


یادداشتی بر داستان «فردا»ی صادق هدایت از محمد بهارلو 8ص