حامی فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

حامی فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

واحد شماره نه طرح کرامت امر به معروف و نهی از منکر

اختصاصی از حامی فایل واحد شماره نه طرح کرامت امر به معروف و نهی از منکر دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

واحد شماره نه طرح کرامت امر به معروف و نهی از منکر


واحد شماره نه طرح کرامت امر به معروف و نهی از منکر

واحد شماره نه طرح کرامت امر به معروف و نهی از منکر

فرمت فایل: ورد

تعداد صفحه: 10

 

 

 

بخشی از متن:

فعالیت شماره یک : قــصــــــه

عنوان قصه : پیر و کودکان

- نگاه کن برادر، مى بینى چه کار مى کند.

- آن پیرمرد را مى گویى؟

- آرى ، کارش اشتباه است، نه؟

- راست مى گویى، اما چگونه او را آگاه کنیم؟

- اگر به طور مستقیم به او بگوییم از ما که مثل نوه هاى او هستیم قبول نخواهد کرد، شاید هم ناراحت شود و براى همیشه خاطره تلخى از وضو در ذهنش باقى بماند.

- نکند کلام ما را توهین و تحقیر بشمارد؟ آن وقت لج بازى مى کند و هیچ گاه راه وضوى صحیح را نمى پذیرد.

فکرى به ذهنم رسید، بیا در گوشت بگویم.

دو نفرى به نزدیک آن پیرمرد رسیدند ، طورى وانمود کردند که با هم اختلاف دارند ، یکى مى گفت ((وضوى من صحیح است)) و آن دیگرى در جوابش مى گفت ((وضویى که من مى سازم کامل تر و بهتر است.))

و سرانجام توافق کردند در حضور پیرمرد وضو بگیرند تا او داورى کند. هر دو وضوى صحیح و کاملى گرفتند. پیرمرد هر چه دقت کرد اشتباهى در وضوى آن دو ندید. پى به اشتباه خود برد، فهمید که هدف این دو نوجوان با ادب چیست، گفت: ((بچه ها، وضوى هر دو شما صحیح است، وضوى من اشتباه بود و شما مرا به اشتباهم آگاه کردید.))


دانلود با لینک مستقیم


واحد شماره نه طرح کرامت امر به معروف و نهی از منکر

واحد شماره دو طرح کرامت حل مسأله

اختصاصی از حامی فایل واحد شماره دو طرح کرامت حل مسأله دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

واحد شماره دو طرح کرامت حل مسأله


واحد شماره دو طرح کرامت حل مسأله

واحد شماره دو طرح کرامت حل مسأله

فرمت فایل: ورد

تعداد صفحه: 6

 

 

 

بخشی از متن:

فعالیت شماره یک :

قــصــــــه

عنوان قصه : شیر گرسنه و خرگوش دانا

در یک مرغزار زیبا و خوشبو که از زیبایی زبانزد خاص و عام بود، حیوانات با خوشی به چرا مشغول بودند و در نعمت و راحتی به سر میبردند. در نزدیکی آنها یک شیر زندگی می کرد که هر روز به سراغ آنها می رفت و یکی را به دلخواه انتخاب و شکار می نمود و میخورد.

روزی از روزها حیوانات دور هم جمع شدند و با هم تصمیمی گرفتند و خرگوشی را نزد شیر فرستادند تا با او مذاکره کند.
خرگوش پیش شیر رفت و به او گفت: ای سلطان جنگل، تو هر روز به سراغ ما می آیی و یکی از ما حیوانات را شکار می کنی، در اینکه تو چاره ای نداری و باید به فکر به دست آوردن غذای روزانه ات باشی، شکی نیست ولیکن ما از اینکه هر روز در تب و تاب و اضطراب هستیم که نوبت کدامیک از ماست؟ بسیار ناراحتیم. به همین جهت مصلحت را دراین دیدیم که خودمان  نماینده ای داشته باشیم که هر روز، حیوانی را انتخاب کند و نزد شما بیاورد به این ترتیب هر کسی که قرار و نوبتش می رسد، خودش را برای مرگ آماده می کند.

شیر قبول کرد و از این تصمیم بسیار خوشحال شد چون دیگر مجبور نبودکه برای تهیه غذا به شکار بپردازد. هر روز، نماینده حیوانات یکی از آنها را انتخاب می کرد و نزد شیر می برد و او هم با خوشحالی هر چه تمامتر مشغول به خوردن می شد.

یک روز قرعه کشی کردند و قرعه به نام خرگوش دانا افتاد.


دانلود با لینک مستقیم


واحد شماره دو طرح کرامت حل مسأله

واحد شماره هفت طرح کرامت تفکر نقاد

اختصاصی از حامی فایل واحد شماره هفت طرح کرامت تفکر نقاد دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

واحد شماره هفت طرح کرامت تفکر نقاد


واحد شماره هفت طرح کرامت تفکر نقاد

واحد شماره هفت طرح کرامت تفکر نقاد

فرمت فایل: ورد

تعداد صفحه: 5

 

 

 

بخشی از متن:

فعالیت شماره یک : قــصــــــه

عنوان قصه : گناه مرغ خانگی

روزی بود روزگاری بود . روزی یک باز شکاری را با تیر زده بودند و پس از مقداری پرواز در نزدیکی یک مرغ خانگی که مشغول دانه خوردن بود به زمین افتاد و ناله می کرد . مرغ خانگی به باز گفت : بلا دور است اگر کاری از من برمی آید در خدمتگزاری حاضرم .

باز شکاری گفت : نمی خواهم برایم کاری بکنی و از من دور شو ، من و تو نمی توانیم با هم بسازیم و هیچ از اخلاق تو خوشم نمی آید .

مرغ خانگی گفت : کم لطفی می کنید مگر من چه گناهی کرده ام که شما از دیدار من بیزارید ؟

بازشکاری گفت : عیب تو این است که از وفا و جوانمردی بویی نبرده ای و من شخصی بزرگ هستم و از آشنایی با مردم بی وفا ننگ دارم .

مرغ خانگی با تعجب گفت : چرا به من تهمت می زنی و بی دلیل سخن می گویی در صورتی که من اهلی هستم و تو وحشی . دلیل تو بر بی وفایی من چیست ؟

باز شکاری گفت : علامت بی وفایی تو این است که آدم ها درباره تو خوبی می کنند ، آب و دانه ، جا و منزل می دهند و تو از لطف و مهربانی آنها گوشه و توشه ای داری ولی هر وقت می خواهند تو را بگیرند از جلوی آنها فرار می کنی و از مرغ های وحشی نیز وحشی تر می شوی و از ارباب خود می ترسی ولی ما بازهای شکاری با اینکه وحشی هستیم همین که چند روزی با کسی آشنا شدیم و از دست او آب و غذا گرفیتم وفاداری می کنیم برای آنها شکار می کنیم و هر چه از آنها دور باشیم وقتی ما را صدا می کنند و سوت می زنند فوری برمی گردیم و روی دست و شانه آنها می نشینیم و از مرغ های اهلی خودمانی تر می شویم.


دانلود با لینک مستقیم


واحد شماره هفت طرح کرامت تفکر نقاد

واحد شماره هشت طرح کرامت توکل

اختصاصی از حامی فایل واحد شماره هشت طرح کرامت توکل دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

واحد شماره هشت طرح کرامت توکل


واحد شماره هشت طرح کرامت توکل

واحد شماره هشت طرح کرامت توکل

فرمت فایل: ورد

تعداد صفحه: 6

 

 

 

بخشی از متن:

فعالیت شماره یک : قــصــــــه

عنوان قصه : توکل به خدا

یکی بود یکی نبود در زمان های قدیم در یکی از شهرها پیرمردی با زنش زندگی می کرد .کار این پیرمرد نانوایی بود و بعد از اتمام کار روزانه اش به ماهیگیری می رفت و ماهی هایی را که می گرفت برای مصرف خودشان به خانه می آورد .این پیرمرد در سخاوت و پاکی زبانزد خاص و عام بود و همه اهل شهر احترام خاصی برایش قائل می شدند چنان که از شهرهای دیگر هم به دیدنش می آمدند .کسانی که پول برای خرید نان نداشتند به آنها نان می داد .هر وقت به خانه وارد می شد تکیه کلامش این بود سلام زن تنورت داغه چایئت به راه و زنش هم به او خوش آمد می گفت و ماهییی که با خودش آورده بود و از دستش می گرفت و در تنور سرخ می کرد و با هم می خوردند.

تا اینکه روزی شاه از آوازه و شهرت این پیرمرد به خشم می آید و به وزیرش می گوید باید کاری کنیم تا این پیرمرد در پیش مردم اعتبار خودش را از دست بدهد چرا که مردم اعتمادی که به او دارند به من که شاهشون هستم ندارند .

وزیر نقشه می کشد تا اینکه یک روز به اتفاق شاه با لباس مبدل وارد نانوایی پیرمرد می شوند و چند تا نان از او می خرند . دست توی جیب خود برده و می گویند که ما پول همراه خود نیاوردیم به او می گویند ما تاجر هستیم و از دیاری دیگر آمدیم . پیرمرد می گوید اشکالی ندارد شما نان ها را ببرید هر موقع آمدید این طرف پولش را می دهید .

وزیر می گوید نه اصلا نمی شود شاید نیامدیم.


دانلود با لینک مستقیم


واحد شماره هشت طرح کرامت توکل