لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 30
تاریخچه رقابتهای مسترالمپیا
رقابتهای "مسترالمپیا" مهمترین و معتبرترین رقابت در کل دنیای بدنسازی است. برنده عنوان قهرمانی بعنوان بزرگترین بدنساز دنیا شناخته می شود و در اصل از قهرمان این رقابتها بعنوان قهرمان جهان یاد می شود. بدنسازان بزرگی هر ساله به مسابقات می آیند و به تاریخ می پیوندند
شاید کمترین آرزوی هر بدنساز حرفه ای، حداقل یک بار شرکت در این مسابقات باشد
درسال 1963، جو ویدر به بررسی عناوین بدنسازی موجود در آن زمان پرداخت( از جمله Mr. World, Mr.unicerseو...)
و احساس کرد، هیچکدام از آنها بطور کامل با مسیری که ورزش با آن روبروست مطابقت ندارند. او احساس می کرد، نسل آن زمان بدنسازان می توانند ورزش بدنسازی را به سطح بسیار بالایی ارتقاء دهند، ولی برای این کار نیاز به رقابتی متناسب با استعدادهایشان داشتند. او نهایت رقابت، نهایت عنوان برای نهایت فیزیک بدنی، یعنی مسترالمپیا را بنیانگذاری کرد که در سال 1965 صورت عملی به خود گرفت و مسابقات این ورزش را برای همیشه متحول کرد.
اولین دوره رقابتها در 18 سپتامبر1965 برگزار شد( 28 شهریور 1344) انبوه تماشاچیان مشتاق در آکادمی موزیک بروکلین نیویورک در حالیکه در جایگاههای خود آرام و قرار نداشتند، انتظار می کشیدند و جیغ و فریاد می کردند. آنها دست می زدند، پایکوبی می کردند و تا جایی که حنجره شان اجازه می داد فریاد می کشیدند. همه اینها برای سوپر استار کالیفرنیا بود با بازوهایی خیلی بزرگتر از آنچه در آنچه در آن روزگار می توانست قابل تصور باشد و او کسی نبود جز لری اسکات افسانه ای و این شب تحقق بزرگترین دستاورد جو ویدر بود. شب اولین رقابت مسترالمپیا در تاریخ بدنسازی. لری اسکات فوق ستاره آن روز بود. که از سال 1963 در دنیای بدنسازی چیزی برای او جهت فتح کردن باقی نمانده بود.
او قهرمان آمریکا،Mr. Universe و Mr. World شده بود. گذشته از اینها اسکات در همان زمان هم دارای یک خانه پر از نشان، افتخارات و لوحهای رنگارنگ بود و حالا احساس می کرد، وقت گذشتن از بدنسازی و کسب درآمد است.
جو ویدر تشخیص داده بود که به حفظ لری اسکات در بدنسازی نیاز است، برای اینکه بتوان این ورزش را وادار به رشد کرد. او مسابقات مسترالمپیا را ایجاد کرد تا بتواند همه قهرمانانMr. Universe را فعال حفظ کرده و برایشان موقعیت کسب درآمد از راه رقابت را فراهم کند. او به این نتیجه رسیده بود که برای موفقیت این رشته در آینده، قهرمانان باید بتوانند از راه رقابت زندگی خود را بگذرانند، مثل همه ورزشکارن حرفه ای دیگر.
به هر حال اسکات، برنده رقابت مسترالمپیا در شب گرم سپتامبر 1965 شد و قهرمانی اش را در مسترالمپیا 1966 تکرار کرد. لری اسکات مردی بود که فیزیکش تا امروز در اذهان باقی مانده مردی که دارای حجم عضلانی بالایی بود، در دوره ای که بدنسازان عضلانی در حد او بندرت دیده می شد. او بازوهایی داشت که حتی با استانداردهای امروز، بعنوان بازوهای کامل مورد پذیرش است. عضلانی دو سر بازوی او کامل و گرد بود و در هنگام فیگور جلوباز و کاملاً خشک و واضح. در هنگام فیگور پشت بازو، حجم بالای عضلات سه سرپشت بازوی او غیرقابل انکار بود.
او بطور باورنکردنی بدون چربی بود و جزئیات عالی در عضلات پشتش دیده می شد. او جزو بدنسازان پیشگامی بود که این ورزش را به سطح مدرن ارتقاء داد. پس از مسابقات 1966 او اعلام بازنشستگی کرد و رقابت برای تصرف عنوان قهرمانی در سال 1967 آغاز شد. در سال 1967، سرجیو اولیوا( معروف به اسطوره) در شرایطی برتر از دیگر رقبا برنده سومین دوره رقابتها شد. مردم حیرت زده بودند که سرجیو تا چه اندازه توانسته بهتر شود. چرا که در سال پیش او عنوانی بهتر از چهارمی کسب نکرده بود( در بین چهار شرکت کننده). در واقع او خیلی بهتر از دیگران شده بود و توانست برنده سال 1968 هم شود. در واقع هیچ کس توان مبارزه با او را نداشت. سرجیو بدنسازی بود که از نظر حجم خالص عضلانی و تسلط در بسیاری از فیگورها، بیست سال جلوتر از زمان خودش حرکت می کرد. حتی امروز هم، تعداد کمی از بدنسازان می توانند فیگور ساعد در بالای سر را بطور کامل اجرا کنند. فیگوری که او در زمان پیروزی از آن استفاده می کرد و به فیگور پیروزی معروف شد.
بازوها، پاها و پشت او الگوی بسیاری از بدنسازان پس از او شد.
او مفاصل کوچکی داشت، کمری باریک و عضلاتی بزرگ. همه این خصوصیات باعث برتری او در رقابت می شد و دلیل بسیاری از پیروزیهایش بود.
با این وجود، بزرگترین رقیب سرجیو در راه بود. 1969 سال بزرگترین رقابت در تاریخ بدنسازی بود. اولیوا بوسیله یک جوان اتریشی به مبارزه طلبیده شد و این جوان کسی نبود جز آرنولد شوارتزنگر. ولی سرجیو در یک مبارزه نزدیک، موفق از مبارزه بیرون آمد. حالا او برای سومین سال پی در پی برنده مسترالمپیا شده بود. ولی آرنولد قول داد که دیگر هرگز سرجیو نتواند او را شکست دهد. هر دو آنها بسختی برای مسابقه سال بعد که در سپتامبر 1970 برگزار شد تمرین کردند، آرنولد همانطور که ادعا کرده بود توانست از سرجیو پیشی بگیرد تا سومین مردی باشد که عنوان المپیا را بدست می آورد.
او ادعا کرد تا زمانی که بازنشسته شود عنوانش را حفظ خواهد کرد و هرگز شکست نخواهد خورد. آرنولد عنوان قهرمانی را در سال 1971 هم حفظ کرد. برای اولین بار، مسابقات در خارج از نیویورک و در پاریس برگزار شد و همزمان با آن مسابقاتNABBA Universe هم در لندن برگزار شد. آرنولد، با 100 درصد وفاداری نسبت بهIFBB، در مسترالمپیا شرکت کرد، در حالیکه دیگر قهرمان بزرگ آن سال شرکت در رقابت NABBA و دوری از آرنولد را ترجیح دادند. سال 1972، المپیا در اسن آلمان برگزار شد، جایی که میزبان جنگ بزرگ دیگری بین سرجیو و آرنولد بود. حتی تا امروز هم، کسانی که مسابقات آن سال را دیدند، با گذشت بیش از 30 سال هنوز در مورد اینکه چه کسی باید قهرمان می شد بحث می کنند. قضاوت توسط هفت داور انجام شد، و با چهار به سه رأی، آرنولد عنوان مسترالمپیا را تصاحب کرد. سال 1973، مسابقات مجدداً به نیویورک بازگشت. آرنولد برای چهارمین سال متوالی و با پیروزی بر فرانکو کلمبو و سرج نوبرت عنوان قهرمانی را تصاحب کرد. اکثر مردم اعتقاد داشتند که این یک قهرمانی ساده برای آرنولد بود، ولی رقیبی تنومند برای سال بعد منتظر او بود، ورود ناگهانی لوفرینو به مسابقات حرفه ای. با 193 سانتیمتر قد و حدود 122 کیلوگرم وزن، سنگین ترین رقیبی بود که آرنولد تا به حال با آن مواجه شده بود. رقابت در نیویورک برگزار شد. در این سال برای اولین بار مسابقات در دو کلاس وزنی 90+ کیلو و 40- کیلو برگزار شد و این وضع تا سال 1979 ادامه یافت. آرنولد باز هم تسلطش را نشان داد و برای پنجمین بار قهرمان شد، ولی شایعاتی مبنی بر بازنشستگی او به گوش می رسید.
در سال 1975 مسابقات به آفریقای جنوبی منتقل شد، و تا ابد در فیلمPumping Iron جاودان شد. اکثر افراد نزدیک به آرنولد، معتقد بودند تنها دلیل شرکت او در رقابت بخاطر این بود که برای اولین بار از رقابتها فیلمبرداری می شد و این می توانست باعث آغاز حرفه او در زمینه سینما شود. آرنولد براحتی به پیروزی رسید و فوراً بازنشستگی اش را اعلام کرد.
او حقیقاً مردی بود که بدنسازی را در مسیر اصلی حرکت، قرار داد. مثل لری، و سرجیو، آرنولد هم جلوتر از زمان پیش می رفت. او بطرز باورنکردنی دارای عضلات دو سر بازو بزرگ و قله ای بود. و در کنار بزرگ بودن دارای ساختاری بود که تنها بهترین ژنتیکها می توانند آنرا بسازند. عضلات سینه او ضخیم و با کیفیت بود و در هر دو این قسمتها یعنی بازوها و سینه حتی شاید بهتر از بزرگترین بدنسازان امروز بود. علاوه بر این دارای عضلات ساق عالی و کاملاً عضلانی بود . با توجه به استانداردهای امروز، پاها و پشت او قابل رقابت با نسل حرفه ای امروز نیست، ولی در دوران خودش بهترین بود. او اعتماد به نفس و جذابیت را به تصویر می کشید و این خصوصیات در فیلمی که او ستاره آن بود یعنیPumping Iron واضح و مشهود است.
اغلب مردم قبل از ظهور او نمی خواستند مثل بدنسازان رقابتی باشند و به آن اندازه عضلانی. آرنولد تنومند بود، ولی نه تا حدی که زیبایی عضلات را از دست داده باشد. عشق و علاقه و تأثیر او در این ورزش با هیچ بدنساز دیگری قابل مقایسه نیست. او مسابقات آرنولد شوارتزنگر کلاسیک را در 1989 پایه گذاری کرد و تا امروز هم جزو بهترین رقابتهای بدنسازی حرفه ای به حساب می آید. در ضمن کتاب دایره المعارف بدنسازی آرنولد هنوز هم یکی از بهترین مراجع بدنسازی محسوب می شود و بعنوان یکی از بزرگترین افرادی که وارد رشته بدنسازی شد، همواره در ذهنها خواهد ماند. سال 1976، رقابتها در کلمبوس اوهایو انجام شد، با حضور آرنولد بعنوان مجری مسابقات به همراه جیم لوریمر. بالاخره فرانکو کلمبو پس از بیش از پنج سال تلاش و چند بار مقام دومی، برنده عنوان مسترالمپیا شد. البته این یک پیروزی آسان نبود، و با فاصله ای بسیار اندک نسبت به فرانک زین بدست آمد. پس از رقابت، کلمبو اعلام بازنشستگی کرد و زین سریعاً تمریناتش را برای سال بعد آغاز نمود.
و اما در مورد دکتر کلمبو، او واقعاً یک بدنساز استثنائی بود، هر چند که مثل آرنولد بر صحنه تسلط نداشت. او خدمت بسیاری به دنیای بدنسازی کرد و برنده تمام عناوین اصلی پاورلیفتینگ و بدنسازی موجود در زمان خود شد. در کنار دارا بودن فیزیکی در حد مسترالمپیا می توانست بیش از 730 پوند( 5/328 کیلوگرم) را با وزنی معادل 82 کیلوگرم لیفت کند! سابقه او در پاورلیفتینگ باعث گسترش تراکم عضلانی او شده بود، حجم عضلانی متراکمی که کمتر بدنساز حرفه ای امروز را می توان با آن مقایسه کرد. او همچنین یک بوکسور رقابتی و یکی از شرکت کننده ها در رقابتهای جهانی بود. در ضمن متخصصChiropractic ( درمان درد مفاصل با جابجا کردن مهره ها توسط ماساژ) و دارای مدرک دکترا در تغذیه و تخصص در طب ورزش و حرکت شناسی بود. از این جهات هیچ مسترالمپیای دیگر با او قابل مقایسه نیست.
1977، سال زین بود. زین با یک سال برنامه ریزی، کاملاً برای مسابقه آماده بود. او بسیار خشک و عضلانی به کلمبوس آمد. خودش فکر می کرد هیچ کس توان رقابت با چگالی عضلانی او را ندارد. اتفاقاً همینطور هم شد و او عنوان المپیا را به چنگ آورد. سال 1978، باز هم رقابتها در کلمبوس برگزار شد و فرانک زین مثل سال پیش اول شد. فرانک ثابت کرد که مسترالمپیا لازم نیست خیلی عظیم الجثه باشد و چیزی که باعث پیروزی می شود کیفیت است.
زین همواره در نمایشها بخاطر بدن مجسمه گونه اش مطرح بود. تناسب، تقارن و بالانس بدنی او با هیچ بدنساز دیگری قابل مقایسه نبود. او تنها با وزنی حدود 81 کیلوگرم توانست قهرمان مسترالمپیا شود. علاوه بر اینها دارای درجه استادی در رشته روان شناسی بود. او قهرمان بسیار پرمعلوماتی بود و توانایی بالایی برای سخنرانی در سمینارهای مربوط به بدنسازی داشت.
در سال 1979، زین برای سومین سال متوالی مسترالمپیا شد.
آیا می توانست باز هم ادامه دهد و به رکورد شش دوره قهرمانی آرنولد دست یابد؟ زین بنظرغیرقابل شکست می آمد.
ولی در سال 1980 همه چیز تغییر کرد و تبدیل به جنجالی ترین رقابتهای المپیا در طول تاریخ شد. فکر می کنید چرا؟
راز حجم و قدرت
هنوز هم بسیاری از ورزشکاران بدنبال ترتیب ست/تکرار، مکمل یا برنامه جادویی هستند. اما همان گونه که قبلا هم در هر فرصتی به مخاطبانم گفته ام، این کار، چندان پیچیده هم نیست. به قول همکارم، دکتر کن: "آب خوردن است".
با اینحال، بسیاری از مخاطبان متوجه مطلب نمی شوند. در ادامه، برخی واقعیتهای مربوطه به پیشرفت خودم را از هنگامی که وزنه زدن را جدی آغاز کردم، با خوانندگان در میان می گذارم. آن روزها، اشتیاق زیادی به حجیمتر و قویتر شدن و همچنین شرکت در مسابقات وزنه برداری قدرتی داشتم.
موارد زیر، اصول بنیادی تمرین ما بود. منظور از "ما"، من و مارک مک لد، معروف به "گامبی" است که با هم تمرین می کردیم.
تمرکز روی پرس سینه، اسکوات و ددلیفت. هفته ای دو بار اسکوات و پرس سینه می رفتیم. ددلیفت را هم هفته ای یک بار انجام می دادیم.
افزایش وزنه یا تکرار در هر جلسه تمرین! اگر وزنه را نمی توان اضافه کرد، پس باید تکرار را زیاد کرد.
رفع کوفتگی، علامت آمادگی برای تمرین نبود. هر وقت می توانستیم وزنه و/یا تکرار را اضافه کنیم، تمرین می کردیم.
حرکتهای اضافه را به حداقل می رساندیم. تمرینهای "اضافه" عادیمان، بارفیکس با وزنه، پرس سینه دست جمع، جلوبازو هالتر ایستاده و درازنشست با وزنه بودند.
شدت! در قاموس ما، چیزی به نام "نیاز به انگیزه" نبود. "تمرین ناقص" نداشتیم. پس از تمرین، اخم نمی کردیم و به "فکر" فرو نمی رفتیم. اگر تمرینمان را کافی نمی دانستیم، با انگیزه بیشتر به جنگ وزنه ها می رفتیم. به یاد دارم یک روز صبح، گامبی به ددلیفت نرسید. با وجود آنکه روزی دو شیفت کار می کرد، آنقدر احساس ناراحتی کرده بود که همان شب، ساعت 9 به باشگاه برگشت و ددلیفت را با وزنه ای که قبلا نتوانسته بود بلند کند، زد.
ما مقید به حجم عضلانی، استراحت بین ست ها، سرعت تکرارها، درصد وزنه، سرعت، قدرت، یا هر چیز دیگری نبودیم.
هیچ جلسه تمرینی را از دست نمی دادیم (مگر به سبب بیماری).
افزایش وزنه یا تکرار در هر جلسه تمرین. هر جلسه! نگویید که این مورد را قبلا هم گفته ام. باز هم می گویم. به این شیوه، تمرکز بر پیشرفت می گویند!
خوب، حتما می پرسید نتیجه پایبندی به این اصول چه بود؟ با ذکر این نکته که در رسیدن به این حجم و قدرت بدنی، از هیچ گونه مکملی استفاده نشده است، با تصاویر زیر، پاسختان را می دهم!
این عکس هنگامی است که تمرین را با جدیت آغاز کرده بودم. هنوز هم آن کمربند وزنه برداری را دارم. آن موقع، هنوز نو بود و داشتم امتحانش می کردم. مارک "باب مریس" است. اگر حافظه ام درست کار کند، دکتر کن کمربند های باب مریس را پیشنهاد کرده بود. وزنم 160 پوند (73 کیلوگرم) بود و آماده تغییر!
بیل پایش در حال ددلیفت با یک کمربند باب مریس
این عکس هم که مرا در حال ددلیفت در مسابقات آزاد وزنه برداری قدرتی بدون داروی غرب میانی آمریکا نشان می دهد، دو سال بعد گرفته شده است. 560 پوند (255 کیلوگرم) وزنه به میله هالتر زده شده است. شب پیش از مسابقه، 210 پوند (95 کیلوگرم) و نگران اضافه وزن بودم (امان از پیتزا!). خودم را برای دسته 198 پوند (90 کیلوگرم) آماده کرده بودم. اینجا، تاثیر تمرکز بر اصول را در بدنم مشاهده می کنید. البته به تکنیکم توجه نکنید، افتضاح بود!
انجام ددلیفت در مسابقات آزاد وزنه برداری قدرتی بدون داروی غرب میانه آمریکا
بدون شک، ددلیفت یکی از تمرینهای مادر افزایش حجم و قدرت است. این تمرین، تاثیری کاملا مشهود بر بدن من گذاشت. هنگام ددلیفت، ما (من و گامبی) فشار مضاعفی به خود می آوردیم، چون می دانستیم با این حرکت است که می توانیم در مسابقات بدون دارو، از پس حریفانمان برآییم. این واقعیت که اغلب بدنسازان، توجه زیادی به ددلیفت نمی کنند، باعث شد تا در سطح منطقه ای، حرفی برای گفتن داشته باشیم.
ددلیفت هالتر
ما، هفته ای یک بار ددلیفت می رفتیم و کارمان را با یک ست نهایی 5 تکراری به پایان می رساندیم. به ندرت بیش از 5 تکرار می رفتیم، زیرا تصور می کردیم که در این صورت، دیگر "وزنه برداری قدرتی" نکرده ایم. بله، البته الان می دانیم که اشتباه می کردیم!
ما فقط در هر فرصتی که می توانستیم، وزنه اضافه می کردیم. هفته ای 5 پوند (2 کیلوگرم) وزنه اضافه می کردیم. اگر وزنه ای را نمی توانستیم 5 تکرار بزنیم، هفته بعد هم همان را می زدیم یا اگر سرحال بودیم و احساس قدرت می کردیم، ممکن بود آن را اضافه هم بکنیم. ما ددلیفت روی پایه هم می رفتیم. گاهی پایه را آنقدر بالا می آوردیم که میله هالتر روی زانوهایمان قرار می گرفت. و باز هم، 5 تکرار می رفتیم!
ما عاشق عدد جادویی 5 بودیم! دیگر چه می کردیم؟ خوب، تقریبا همیشه بارفیکس با وزنه می رفتیم. اکنون که به گذشته نگاه می کنم، نمی دانم چرا. باز هم یکی دو ست – بله، درست حدس زدید – 5 تکراری می رفتیم!
شکم هم می رفتیم و 1 تا 2 ست درازنشست با وزنه انجام می دادیم. این، "برنامه" ما بود و به این ترتیب، طی مدتی کوتاه، از 500 پوند (227 کیلوگرم) هم بالاتر رفتیم.
با این حال، صعود به 550 پوند (250 کیلوگرم) برای هر دویمان دشوارتر بود، اما به هر حال از پسش برآمدیم. پس از آن، 600 پوند (273 کیلوگرم) را هدف قرار دادم و بدین ترتیب، تغییراتی در تمرینم ایجاد شد. گامبی هیچ وقت به 600 پوند نرسید ولی تا 570 پوند (260 کیلوگرم) بالا آمد. هر دویمان بشدت سنگین تمرین می کردیم اما صادقانه بگویم، گاهی اوقات، خیلی هوشمندانه تمرین نمی کردیم. خوب، در نهایت چه آموختم؟ ادامه را بخوانید.
هنگام ددلیفت، پاها، ستون بدن هستند. اگر قدرت پاهایتان افزایش یابد، ددلیفتتان هم باید سنگینتر شود. من هر وقت که می توانستم هالتر اسکوات را سنگینتر کنم، متعاقبا وزنه ددلیفت را هم اضافه می کردم.
عضلات ضعیف شکم، مانع ددلیفت می شوند. هنگام تمرین برای زدن وزنه 600 پوند، به این عضلات، توجه بیشتری داشتم. از آن پس، توجه بیشتری به پیشرفت در تمرینهای شکمم داشتم. دیگر به این عضلات، بعنوان عضلات درجه دو نگاه نمی کردم.
ظاهرا، ددلیفت از روی پایه، باعث کاهش تواناییم در ددلیفت از روی زمین می شد. سالها پیش، جریان رها کردن ددلیفت از روی پایه و عدم توصیه آن را شرح داده ام. البته، تمام ماجرا را نگفته بودم. ایستادن روی یک تخته نازک، فایده چشمگیری داشت. یک تخته به ضخامت سه چهارم اینچ (2 سانتیمتر) کفایت می کند. بله، همین تغییر ارتفاع ناچیز، تاثیری فوق العاده داشت. در واقع تا روز مسابقه، هرگز بدون تخته ددلیفت نمی کردم. یعنی میله هالتر اینقدر بالا می آمد؟
ظاهرا، کشش کمر با وزنه کمکم می کرد. این حرکت را پس از آخرین ست ددلیفتم انجام می دادم. تعداد تکرار عادی، 5 تا 8 بار بود. در این مورد هم سعی می کردم، وزنه را هر جلسه اضافه کنم. برای این تمرین، یک هالتر خمیده روی شانه هایم می گذاشتم. جهت جلوگیری از جراحت، می توان بین شانه ها و هالتر، یک حوله چند لا یا ابر گذاشت.
استراحت بیشتر بین جلسه های ددلیفت. آخرین ددلیفت من، دو هفته پیش از مسابقه بود. اکنون می دانم که این استراحت، چقدر مفید بود.
با کمر خمیده، ددلیفت نکنید! این اشتباه، قاتل من بود. فایده استراحت، همین بود. فکر می کنم اگر کمرم را صاف نگه داشته بودم، می توانستم هفته ای یک بار به ددلیفت ادامه دهم. من به علت ددلیفت با کمر خمیده، بارها به کمرم آسیب زدم. فکر نکنید که می توانید با کمر خمیده ادامه دهید. کسانی که با کمر خمیده ددلیفت می کنند، بالاخره به خودشان آسیب می زنند.
تاریخچه رقابتهای مسترالمپیا