برای دانلود کل پاپورپوینت از لینک زیر استفاده کنید:
دانلود پاورپوینت حقیقت مرگ - 25 اسلاید
برای دانلود کل پاپورپوینت از لینک زیر استفاده کنید:
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:26
عالم خلق و عالم امر
دورنمائى از مسائل نفس و روح در قرآن
حسین حقانى زنجانى
روح چیست؟
روح, موجودى مجرد است و جسم و قابل قسمت نیست و حیات و فعالیت اعضاى بدن, به او متکى است.
واژه روح در قرآن در سوره ها و آیات متعددى تکرار شده است و متبادر از آن, همان موجودى است که مبدإ حیات و زندگى است و آن را منحصر به انسان و یا انسان و حیوان ننموده است, بلکه آن را در غیر انسان و حیوان نیز اثبات نموده است مثل آیه مبارکه: ((...فاتخذت من دونهم حجابا فإرسلنا الیها روحنا))(1).
((..مریم میان خود و آنان حجابى افکند و در این هنگام, ما روح خود را به سوى او فرستادیم)).
و آیه مبارکه: ((و کذلک إوحینا الیک روحا من إمرنا))(2). ((همان گونه(که بر پیامبران پیشین, وحى فرستادیم) بر تو نیز روحى را به فرمان خود وحى کردیم)). و آیات دیگر. پس براى روح, مصداقى در انسان هست و مصداق هاى دیگرى نیز در برخى موجودات دیگر.
این دو آیه و آیات دیگر به صراحت دلالت بر وجود روح در انسان و برخى موجودات دیگر غیر از انسان به معانى مختلف وجود دارد از جمله آیاتى که به صراحت دلالت بر این دارد که مراد از روح, تنها روح انسانى است, آیه مبارکه زیر است:
((یسئلونک عن الروح قل الروح من إمر ربى))(3).
((از تو (اى پیامبر) راجع به روح مى پرسند, بگو روح از کار خدا است و به شما جز اندکى از علم داده نشده است)).
در این آیه گرچه روح, مطلق آورده شده و لکن از قرائن موجود در آیه, استفاده مى شود که مراد از روح مورد سوال, روح انسانى است که به امر خدا انجام گردیده است.
بنابر عقیده بیشتر مفسران در آیه بالا روح به معناى روان و عامل حیات به کار رفته است(4).
مفسر بزرگ اهل سنت ((شیخ ابوالفتوح رازى)) در تفسیر ((روح الجنان))(5). در ضمن بیان اقوال مختلف در مورد مفهوم و معناى روح مى گوید:
((آنچه در این آیه مورد سوال قرار گرفته, روح آدمى است که قوام حیات به آن است و آدمى به آن زنده و با فقدان آن انسان زنده نمى ماند)).
مرحوم شعرانى در حاشیه تفسیر رازى چنین بیان مى کند:
((تفسیر روح با این مفهوم درست تر به نظر مىآید که سوال از وجود روح و حقیقت آن از دیرباز میان ملل جهان متداول بود, خاصه یهود و مخصوصا آن جماعت از یهودیان که با فلاسفه آمیخته و از عقاید و اختلافشان درباره روح, اطلاع یافته بودند, تعجب بشر درباره روح از آن است که مى بیند قدرتى است بر خلاف طبیعت و گوئى بر ضد آن در نبرد است و گوشت و پوست و استخوان را چون به خود رها کنند زود پوسیده و متعفن و پراکنده مى گردد و روح, او را سالها از فرسودگى و تعفن, نگاه مى دارد و به حرکت و سخن مىآورد و تعقل و ادراک مى کند و اینها هیچ یک, کار جسم نیست, جسم, سنگین است و سوى پائین میل دارد و روح بر مى جهد و جسم را مى جهاند.
((حال پس خود روح از چه مبدإ و منشإ است؟ خداوند جواب داد که مبدإ آن از فرمان خدا است و مانند نور خورشید بر ابدان تابیده و اگر فرمان الهى نبود و از وراى عالم طبیعت, دستورى نرسیده و فروغى نتافته بود, همه چیز جامد بود و صامت)).
تفسیر آیه ((و ما اوتیتم من العلم الاقلیلا)). ((شما آدمیان جز اندکى که از علم, نصیب ندارند)). این است که روح از دیدگاه قرآن, موقعیتى در عالم وجود دارد و آثار و خواصى در این عالم, بروز مى دهد که بسیار بدیع و عجیب است و شما از آن بى خبرید!
مرحوم ((بحرانى)) مولف تفسیر ((برهان)) در تفسیر آیه فوق از حضرت امام باقر(ع) نقل مى کند که فرمود:
((معناى آیه, این است که جز تعداد کمى از بشر; از روح, آگاهى ندارند)).
استاد معظم علامه فقید, سید محمد حسین طباطبائى(ره) در تفسیر ((المیزان))(6) مى نویسد:
((کلمه روح به طورى که در لغت معرفى شده, به معناى مبدإ حیات است که جاندار به وسیله آن قادر بر احساس و حرکت ارادى مى شود ولى مراد از روح در این آیات همان روح و نفس به نام ((نفس ناطقه)) مى باشد که در کالبد همه افراد انسانهاى موجود, وجود دارد. و وجود آن از ناحیه خدا و وابسته به او است)).
چنانکه در آیه دیگر مى فرماید:
((..انما إمره اذا إراد شیئا إن یقول له کن فیکون))(7).
((فرمان او چنین است که هرگاه چیزى را اراده کند, تنها به آن مى گوید: موجود باش! آن نیز بى درنگ موجود مى شود)).
از این آیه معلوم مى شود که:
1. امر خدا یعنى ایجاد هستى و وجودى است که از ناحیه خداوند به روح متعلق شده و این موجود, وابسته به خداست و به امر او پیدا شده نه علل و اسباب دیگرى.
2. موجودى به نام روح, وجود دارد و به همین مناسبت حضرت مسیح(ع) به عنوان کلمه خدا و روح او شمرده شده, آنجا که مى فرماید: ((انما المسیح عیسى بن مریم رسول الله و کلمه إلقاها الى مریم و روح منه))(8). ((مسیح, عیسى بن مریم, فقط پیامبر خدا و کلمه اوست که آن را به مریم القإ کرده است و روحى از جانب او است)).
خداوند در برخى از آیات روح و جان موجود در انسان ها را متعلق به خود دانسته یعنى تنها از ناحیه او به انسان, عطإ شده است چنانکه در مورد خلقت حضرت آدم(ع) مى فرماید:
((فاذا سویته و نفخت فیه من روحى))(9). ((هنگامى که کار انسان را به پایان رساندم و در او از روح خود (یعنى یک روح شایسته و بزرگ) دمیدم)). و در آیه مبارکه دیگر چنین وارد شده است: ((ثم سواه و نفخ فیه من روحه))(10) ((سپس اندام انسان را موزون ساخت و از روح خویش در وى دمید)).
در این دو آیه روح, متعلق به انسان ذکر شده و با کلمه ((من)) آورده شده یعنى مبدإ پیدایش او از ناحیه خداست. و نام این ایجاد را ((نفخ)) یعنى دمیدن نهاده است(11) هم چنانکه این کلمه در سایر آیات وارده در این باب نشان دهنده همین واقعیت است: ((یلقى الروح من إمره على من یشإ))(12). ((وحى را به هر یک از بندگان خویش که بخواهد القإ مى نماید)). و آیه ((ینزل الملائکه بالروح من إمره على من یشإ من عباده))(13). ((فرشتگان را با وحى به هر یک از بندگان خویش که بخواهد مى فرستد تا دلهاى مرده را به وسیله آن زنده نماید)).
و آیه ((تنزل الملائکه و الروح فیها باذن ربهم من کل إمر))(14).
((فرود آیند فرشتگان و روح(مراد جبرئیل است) در آن شب به اذن خدا با هر کارى که تقدیر خدا در امور مختلف است)). چنانکه خوانندگان ملاحظه مى کنند, کلمه ((من)) در همه این آیات مى فهماند که روح از جنس و سنخ امر است و آنگاه امر را بیان مى کند و مى فرماید:
((انما إمره اذا إراد شیئا إن یقول له کن فیکون))(15). ((فسبحان الذى بیده ملکوت کل شىء)), ((جز این نیست که هرگاه خداوند اراده کند چیزى را, امر کند به او و بگوید باش, پس به وجود مىآید)).
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه101
عدالت و حقیقت خواهى على علیه السلام
فان فى العدل سعة و من ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق (نهج البلاغهـاز کلام 15)
على علیه السلام مرد حق و عدالت بود و در این امر بقدرى شدت عمل بخرج میداد که فرزند دلبند خود را با سیاه حبشى یکسان میدید،آنحضرت از عمال خود باز جوئى میکرد و ستمگران را مجازات مینمود تا حق مظلومین را مسترد دارد بدینجهت فرمود:بینوایان ضعیف در نظر من عزیز و گردنکشان ستمگر پیش من ضعیفند.حکومت على علیه السلام بر پایه عدالت و تقوى و مساوات و مواسات استوار بود و در مسند قضا جز بحق حکم نمیداد و هیچ امرى و لو هر قدر خطیر و عظیم بود نمیتوانست رأى و اندیشه او را از مسیر حقیقت منحرف سازد.على علیه السلام خود را در برابر خدا نسبت برعایت حقوق بندگان مسئول میدانست و هدف او برقرارى عدالت اجتماعى بمعنى واقعى و حقیقتى آن بود و محال بود کوچکترین تبعیضى را حتى در باره نزدیکترین کسان خود اعمال نماید چنانکه برادرش عقیل هر قدر اصرار نمود نتوانست چیزى اضافه بر سهم مقررى خود از بیت المال مسلمین از آنحضرت دریابد و ماجراى قضیه آن در کلام خود آنجناب آمده است که فرماید:و الله لان ابیت على حسک السعدان مسهدا و اجر فى الاغلال مصفدا احب الى من القى الله و رسوله یوم القیامة ظالما لبعض العباد و غاصبا لشىء من الحطام.. .
بخدا سوگند اگر شب را (تا صبح) بر روى خار سعدان (که به تیزى مشهور است) به بیدارى بگذرانم و مرا (دست و پا بسته) در زنجیرها بر روى آن خارهابکشند در نزد من بسى خوشتر است از اینکه در روز قیامت خدا و رسولش را ملاقات نمایم در حالیکه به بعضى از بندگان (خدا) ستم کرده و از مال دنیا چیزى غصب کرده باشم و چگونه بخاطر نفسى که با تندى و شتاب بسوى پوسیدگى برگشته و مدت طولانى در زیر خاک خواهد ماند بکسى ستم نمایم؟
و الله لقد رأیت عقیلا و قد املق حتى استماحنى من برکم صاعا...
بخدا سوگند (برادرم) عقیل را در شدت فقر و پریشانى دیدم که مقدار یکمن گندم (از بیت المال) شما را از من تقاضا میکرد و اطفالش را با مویهاى ژولیده و کثیف دیدم که صورتشان خاک آلود و تیره و گوئى با نیل سیاه شده بود و (عقیل ضمن نشان دادن آنها بمن) خواهش خود را تأکید میکرد و تقاضایش را تکرار مینمود و من هم بسخنانش گوش میدادم و (او نیز) گمان میکرد دینم را بدو فروخته و از او پیروى نموده و روش خود را رها کردهام!
فاحمیت له حدیدة ثم ادنیتها من جسمه لیعتبر بها!...
پس قطعه آهنى را (در آتش) سرخ کرده و نزدیک تنش بردم که عبرت گیرد!از درد آن مانند بیمار شیون و فریاد زد و نزدیک بود که از حرارت آن بسوزد (چون او را چنین دیدم) گفتم اى عقیل
چکیده
آسیب شناسی به خاطر بی توجهی به حقیقت و جایگاه نماز و ارائه راه کارها در جهت رفع آسیب ها در اقامه نماز :
فریضه سترگ نماز دارای جایگاه و اهمیت اجتماعی و تربیتی ارزشمند و مهمی است .
نماز از بعد اجتماعی دارای جایگاه ارزندهای است؛ زیرا روابط و مناسبات انسانها با یکدیگر و ماهیت و جهتگیری جامعه را مشخص نموده و کیفیت ویژهای به آن میبخشد؛ لذا اگر انسان رابطه خود را با خداوند، به خوبی تنظیم و تصحیح کرد، موفق به تنظیم و بهبود رابطهاش با سایر انسانها خواهد شد. در روایت از امام معصوم ـ علیه السّلام ـ آمده است که اگر آدمی رابطه خود را با خداوند اصلاح کرد، خداوند رابطه او را با دیگران اصلاح خواهد نمود. از این عبارت نتیجه میگیریم که چون نماز تجلی رابطه مطلوب خالق و مخلوق است موجب مطلوبیت روابط اجتماعی مردم با یکدیگر خواهد شد.
برخی از صاحب نظران این طور مطرح میکنند که علل وادادگی و روی گردانی جوانان از دین و فرایض دینی تناقض گفتار و رفتار متولیان سیاسی، مذهبی و سیاست زدگی مبلغان مذهبی است.
این مسأله تنها عامل روی گردانی جوانان از مسائل مذهبی نیست؛ بلکه در کنار آن میتوان به پدیدههایی نظیر مصرفگرایی، تجمل پرستی و رقابتهای مادی و نظایر آنها نیز اشاره کرد.
یا غفلت والدین از تربیت دینی و مذهبی فرزندانشان و اکتفا نمودن به مسائل مادی و حداکثر تحصیلی آنان نیز از جمله عوامل و اسباب ایجاد این مساله است.
ـ وابستگی و تعلق خاطر کودکان و نوجوانان و جوانان به رسانههای گروهی به ویژه رسانههای تصویری و ناتوانی این رسانهها در انتقال معرفت و جاذبه دینی به نسل حاضر و بالعکس تلاش برخی رسانهها در جهت دلبسته نمودن کودکان و نوجوانان و جوانان به محصولات فرهنگی غرب و نیز فقدان ادبیات دینی برای کودکان و نوجوانان و جوانان از جمله علل این دین گریزی یا دوری از معنویت و کم توجهی و بیتوجهی به نماز است.
بعد از آسیب شناسی به خاطر بی توجهی به حقیقت و جایگاه نماز به راه حل هر یک از موارد مذکور می پردازیم ، تا شاید بتوانیم با ارائه آن ،گام مثبتی برای رفع آسیبها در اقامه نماز برداشته و اندکی از مشکلات دینی و مذهبی را رفع کرده باشیم .
مقدمه
از بعد تربیتی نماز، میتوان نماز را همچون منشوری کثیر الاضلاع تصور نمود که از هر وجه به آن بنگریم جلوه خاصی دارد. به عنوان نمونه میتوان به این ویژگی بسنده کرد که نماز موجب ایجاد و تثبیت عزت نفس آدمی میشود؛ زیرا نمازگزاری که در پیشگاه خدا به عبادت میپردازد در حقیقت با نفی عبودیت غیر خدا و گردن نهادن به عبودیت خدا، به این رابطه معنا میبخشد.
به نکتهای دربارهی نقش نماز در باز داشتن جوان از گناه اشاره شد. حال این سئوال پیش میآید که چه عواملی در گرایش نسل جوان به دینداری و نماز موثر است؟
البته در این زمینه عوامل فراوانی وجود دارد که به برخی از آنها اشاره میکنم:
1ـ پشتوانه نماز و سایر عبادات، اعتقادات محکم و پا برجاست. اگر نسل جوان از حیث اعتقادی و باورهای دینی، ساخته شوند و بینش صحیح و مستدلی در این مورد داشته باشند به طور طبیعی به لوازم و پیامدهای آنها نیز که نماز و نیایش است روی میآورند.
2ـ تقویت شناخت و معرفت نسل جوان نسبت به نماز، آثار اقامه و آثار ترک نماز و نقش محوری نماز نسبت به سایر عبادات میتواند منجر به پای بندی بیشتر به نماز شود.
3ـ استفاده از زبان و بیان هنر و ادبیات در ترسیم جذبهها و جلوههای نماز به ویژه از زندگی بزرگان و فرزانگان به صورت نمایشنامه، تئاتر، فیلم و میان پردههای نمایشی میتواند در عینی ساختن آثار این عبادت بنیادین، در نتیجه جذب جوانان مؤثر و سودمند تلقی شود.
4ـ نسل جوان امروز همان کودکان و دانش آموزان سالهای پیشین خانوادهها و مدارس هستند که مهمترین سالهای رشد و بالندگی خویش را در کنار خانوادهها و والدین گذرانیده و پس از آن در مدرسه و در کنار معلمان و مربیان آن را تداوم بخشیدهاند. منظور اشاره به این واقعیت است که اگر خانوادهها و نیز مربیان و معلمان شیوههای جذاب و زندهای را برای آشنایی کودکان و نوجوانان با نماز، به کار گیرند. آنها در سنین جوانی علاقه و گرایش بیشتری به نماز نشان داده و آن را حفظ خواهند کرد. همچنین آشنا نمودن والدین و مربیان با طرحها و روشهای جذاب و پر کشش دربارهی نماز، میتواند تأثیر به سزایی در این امر داشته باشد.
موضوع مهم دیگری که مطرح است جایگاه و کارکرد فرایض دینی و مذهبی در علوم روان شناختی و تربیتی است. برای این فریضه چه شأن و جایگاه و کارکردی در علوم فوق در نظر گرفته شده است؟
کارکرد فرایض دینی و مذهبی در علوم روان شناختی و تربیتی در دو مقوله زیر قابل بررسی است:
1ـ بررسی آثار، پیامدها و تبعات این گونه فرایض از منظر علوم روان شناختی و تربیتی؛ نظیر مطالعه در آثار روان شناختی نماز، عبادت، نیایش و نظایر آنها با دیدی جدید، ابتکاری و جذاب.
2ـ جستجو و تفحص در زمینه راهکارهای مؤثر و پیشنهادی دین و فرایض دینی در حل معضلات و مشکلات جامعه معاصر؛ نظیر افسردگی، اضطراب، استرس و خودکشی به ویژه آن دسته از مشکلات پیچیدهای که علوم روان شناختی و تربیتی هنوز نتوانسته پاسخ قاطعی برای آنها بیابد.
آسیب شناسی به خاطر بى توجّهى به حقیقت و جایگاه نماز
راستى چرا در میان نوجوانان و جوانان برخى آنچنان که باید، به نماز اهمیت نمى دهند و یا اینکه چرا بعضى از آنان ارتباط چندانى با نماز ندارند و یا عدهاى از نوجوانان و جوانان در حالیکه از خانواده مذهبى و مسلمان هستند نماز نمى خوانند؟
این سئوالى است که ما بدنبال علل و عوامل و پاسخ صحیح آن بوده نخست سعى داریم که عوامل آن را شناسایى نموده سپس راه حل ها را ارائه دهیم.
موضوع مزبور بعنوان یک سئوال و موضوع تحقیق در میان عده کثیرى از دانش آموزان دبیرستانى، دانش پژوهان مراکز پیش دانشگاهى و دانشجویان مطرح گردید تا بدون هیچ حدس و گمانى از طرف نگارنده علل را از بیان خودشان جویا شویم که در این صورت قضیه از ظن و گمان خارج و به واقعیت عینى نزدیکتر گردد.
آنان در این نظر سنجى علل و عواملى را برشمردهاند که بسیار جالب توجه است.
لازم به ذکر است که برخى از این علل از درصد بالایى برخوردار بوده که اکثریت آن را بیان داشته اند و بعضى دیگر در حدّ متوسط و ضعیف مطرح شده اند. ما به ترتیب اهمیت، آن عوامل و علل را بر مى شماریم سپس نحوه از بین بردن آنها و یا راه حلها را با استمداد از آیات و روایات با بضاعت اندک علمى ارائه خواهیم داد.
محیط خانواده و بى توجهى والدین
بى توجه بودن یا کم توجهى پدر و مادر یا مربى خانواده نسبت به فرزندان در محیط خانه و سطحى نگرى آنان در ابتداى نوجوانى فرزندان و یا احیاناً بى مبالاتى اعضاى خانواده نسبت به مسائل دینى خصوصاً فریضه نماز تأثیر بسزائى در تربیت فرزندان بجاى مى گذارد. بعنوان مثال فرزند اگر در خانهاى رشد نماید که در آن خانه کسى به نماز اهمیت ندهد و یا در قبال مسائل دینى خود را مسئول ندانند و یا خود اهل نماز باشند ولى فرزند خانواده را تحریض و تشویق به نماز ننمایند قطعاً فرزند آن خانواده اهل نماز و عبادت نخواهد شد البته شاید در آینده بر اثر عوامل دیگر به نماز روى آورد که این احتمال ضعیفى است.
نوجوانى نوشته بود که چگونه از من انتظار نماز خواندن برود در حالیکه در خانه ما هیچ یک اهل نماز نیستند و دیگرى بیان کرد که توقع نماز خواندن از کسى که هیچ یک از اعضاى خانواده اش اهل نماز نباشند. توقع بى جایى است.
اینگونه از خانواده ها که فرزندانشان تمایل و گرایش چندانى به مسائل عبادى از خود نشان نمى دهند بر دو قسمند: یک گروه خانواده هایى هستند که والدین و مربیان آنان به نماز اهمیت نمى دهند و طبعاً فرزندانشان از آنان تقلید مى کنند. این دسته از خانوادهها اگر چه محدودند ولى وجودشان قابل انکار نیست. فردى نقل مى کرد ما چند نفر براى مهمانى به منزل کسى رفتیم بیشتر یا همه دوستان وضو ساختیم که نماز بخوانیم سراغ مهر نماز از صاحب خانه گرفتیم در جواب به ما گفت یک مُهر در خانه داریم که گاهى من با آن نماز مى خوانم و گاهى خانمم.
دسته دیگر خانواده هایى مى باشند که خود دیندار و اهل عبادتند و لیکن نسبت به فرزندان خود در این امر هیچ وقعى نمى نهند. نماز خود را مى خوانند و روزه شان را مى گیرند امّا از اینکه فرزندان به مسائل دینى پاى بند باشند یا نه براى آنها یکسان است. هرگز از فرزندان بعنوان پدر و مادر نمىخواهند که نمازش را بخواند و یا روزهاش را بگیرد. هیچ مسئولیتى را در قبال آنان احساس نمى کنند. گویا او همه چیز را مى فهمد و باید با همان فهم خود عمل کند و یا همه اعمال او را حتى بعد از سن تکلیف با بچه بودن توجیه مى کنند.
بسیار روشن و مسلّم است که چنین فرزندى بزودى به عبادت تن در نخواهد داد. کانون خانواده مهمترین عامل دراین زمینه محسوب مى شود چون کانونى که جوان در آن رشد یافته کانون بى تفاوتى بوده است و هرگز کسى از طریق محبت و تشویق و یا از راه قهر و تهدید او را به امور عبادى و ادار نکرده و یا از او نخواسته است. چه بسا این جوان نسبت به سایر امور زندگى فردى سر به زیر و تسلیم پذیر و با شخصیتى از دیدگاه خانواده باشد و لیکن اهل نماز و دیانت نیست. این بدان جهت است که والدین در آن امور تأکید داشته امّا در امور دینى اصرارى به خرج نداده اند. و اگر در بُعد دینى توجه داشتند قطعاً خللى در او مشاهده نمى کردند.
عدم آگاهى و بینش کافى از فریضه نماز
عالم نبودن به محتواى نماز، درک پایین و بسیار اندک نسبت به تأثیر آن، عدم توجه به جایگاه نماز در اسلام، نداشتن انگیزه و هدف در اقامه و برپایى آن، آشنا نبودن به اسرار و فلسفه نماز و درخواست امور مادى از خدا و عدم دست یابى به آن یکى از عواملى است که جوانان را از این فریضه الهى دور نگه داشته است. در گفته ها و نوشته هاى بسیارى از آنان این نکته جلب توجه مى کرد که ما نمىدانیم براى چه باید نماز خواند. اگر نماز نخوانیم چه مى شود. با ترک نماز چه چیزى را از دست خواهیم داد و ظاهراً مشاهده مى شود آنان که نماز را برپا مى دارند با کسانى که تارک نمازند فرقى نمى کنند. اگر نماز باید در زندگى افراد مؤثر واقع شود پس چرا این اثر ملموس نیست و چرا این مرزبندى را عملاً ما نمى بینیم؟
مگر خدا به دو رکعت نماز ما محتاج است؟ جوان باید قلبش پاک باشد، انسان باید با دوستان و همسایگان و نزدیکان و همنوعان خود رفتار شایستهاى داشته باشد. خدا اینها را از ما خواسته است. نه اینکه نماز بخوانیم و در عین حال صدها عمل ناشایست را مرتکب شویم. اصل این است که ما انسان خوبى باشیم حال چه قائم به نماز باشیم یا تارک آن. پس ملاک انسان خوب بودن، نماز خواندن نیست بلکه دل و قلبى پاک داشتن است.
همه این گفته ها حاکى از آن است که شناخت لازم و آگاهى کافى از فضائل نماز و جایگاه آن در اسلام براى کثیرى از نوجوانان و جوانان حاصل نشده است.
سستى و تنبلى
بعد از دو عامل مذکور، علت دیگرى که در ترک یا بى توجهى به نماز بیان شده است عنصر و عامل تنبلى است. غالباً نوجوانان و جوانان به آسانى تن به فعالیت نمى دهند مگر در امورى که بیشتر جنبه احساسى و هیجانى داشته و یا در امورى که با انگیزه و شناخت قبلى همراه باشد. براى فردى که چند سال است به سن تکلیف رسیده قدرى مشکل است در هواى سرد زمستان آستین خود را بالا زند و با آب سرد وضو بگیرد و یا کفش و پوتین را از پایش در آورد و مسح نماید به همین خاطر گاهى از نماز خواندن طفره مى رود و یا براى او دشوار است که از خواب نوشین صبح گاهى بزند و نمازش را بخواند و... .
هر چند که برخى از نوجوانان و جوانان این عامل را در موضوع مورد بحث مهم شمردهاند و لیکن به نظر مى رسد که این علت نمى تواند بعنوان یک عامل مستقل و بلکه یک علت به حساب آید چون بعداً خواهیم گفت که تنبلى خود معلول علل دیگرى مى باشد.
مجالست و همنشینى با دوستان ناباب
بدیهى است که نقش بسیار مهم دوستان در شکل دهى شخصیت انسانى خصوصاً در سنین نوجوانى و جوانى را نباید نادیده انگاشت. دوستان شایسته و خوب در سوق دادن انسان به سوى سعادت و کمال مؤثرند و دوستان ناشایست در انحراف آدمى به سمت ناهنجاریهاى اخلاقى. چه بسا جوانانى که در مسائل دینى علاقمند و به دیندارى خود راغبند و لیکن در محیطهاى مختلف از قبیل محلهاى که در آن زندگى مىکنند یا محیط کار و تحصیل که در آن ساعاتى از عمر را سپرى مى سازند با افرادى آشنایى شوند که به تدریج او را در دام بى دینى و لا ابالى گرى گرفتار مى کنند.
فساد اخلاقى
برخى از جوانان در علت دورى از نماز و تعالیم دینى و مذهبى، مفاسد اخلاقى را بسیار مؤثر مىدانند. البته این عامل در خانوادهها و محیطهاى مختلف داراى شدت و ضعف مىباشد و در بروز و ظهور آن مىتوان عللى را بر شمرد که هر کدام از آن عوامل به تنهایى مىتواند در ایجاد آن و انحراف شخص کافى باشد.
عواملى چون خواندن و مطالعه نوشته هاى تحریک آمیز در مکتوبات و مقالات خصوصاً اگر با نثر روان یا بصورت نظم بوده باشد، تصاویر و عکسهاى مبتذل در بیرون از خانواده و نیز بد حجابى یا بى حجابى برخى از اعضاى فامیلى در مراسم جشن و سرور و عدم رعایت موازین شرعى و سنّتهاى غلط حاکم بر برخى از خانواده ها در درون خانواده مى توانند در بروز مفاسد اخلاقى اشخاص خصوصاً جوانان تأثیر زیادى داشته باشند. کم نیستند جوانانى که با ایجاد و مهیا بودن چنین زمینه هایى غسل بر آنها واجب گردیده و آن اراده و تصمیم راسخ را ندارند که در داخل وقت خود را تطهیر نموده و نماز را بپا دارند و یا اگر در خارج وقت خود را پاک کرده اند قضاى نماز را بجا آورند چنانچه برخى صراحتاً گفته اند که نگاه به این تصاویر و صحنه ها، مقدمه و زمینه خود ارضایى و مفاسد دیگر اخلاقى است.
مزاحم دانستن نماز براى کارهاى شخصى
برخى چون در وقت نماز مشغول کارها و اعمال شخصى خود هستند فرصت اینکه نماز را در اوّل وقت آن اقامه کنند ندارند و وقتى که فرصتهاى اوّلیه براى اقامه و برپایى نماز از دست برود تدریجاً بعد از استراحت چون دوباره مشغول فعالیت مى شوند اقامه نماز را مانعى براى انجام کارهاى خود مى دانند. البته خواهیم گفت که این عامل به بهانه شبیه تر است تا یک علت براى ترک یا بى توجهى به نماز.
تکبر و غرور
عامل دیگرى که در ترک نماز و سایر فرایض عبادى مى تواند مؤثر باشد غرور جوانى و تکبر و بزرگ منشى برخى از افراد است. صفت غرور از پستترین اوصاف انسانى است که شاید بتوان گفت منشأ تمام گناهان و معاصى مى گردد. هرگاه این خصلت در کسى پا بگیرد و استقرار یابد فرد را به مهلکه هاى بزرگى مى کشاند با متصف شدن به این صفت فرد چنین مى پندارد که اگر در مقابل خداى خود سجده کند کوچک مى گردد بنابر این براى اینکه بزرگى و غرورش محفوظ بماند در مقابل هیچ کس نباید سر تعظیم فرود آورد ولو در مقابل خداوند متعال. فلذا این خیالبافى شاعرانه و تصورات جاهلانه او را از همه او امر متعبدانه دور ساخته و مانعش مىشود که او در مسیر سعادت خویش گام بردارد. این همان وصفى است که وقتى در ابلیس ظاهر و آشکار شد در مقابل دستور صریح خداوند سرباز زد و حاضر نشد امر الهى را در سجده بر آدم امتثال نماید.
تسویف (واگذارى امور به آینده)
برخى از جوانان با توجه به اینکه چند سالى است که وارد سن تکلیف شده و در مقابل تعالیم و دستورات دین مکلف مى باشند و بر آنها واجب است که به احکام دینى گردن نهند ولى با این توجیهات که ما هنوز جوانیم و تازه اوایل عمر ماست و بهانه هایى از این قبیل اعمال دینى را ترک مىکنند. جوان در بسیارى از مواقع نماز نخواندن خود را این چنین توجیه مى کند که من بعداً مى خوانم و یا قضاى آن را بجا مى آورم. عمر طولانى در پیش است پس مى توان اعمالى که امروز از من ترک مىشود در سنین پیرى و زمان بیکارى انجام داد و یا توبه کرد. بنابر این عملى که در آینده قابل جبران باشد و از طرفى مغفرت و بخشش الهى آن را شامل گردد جاى نگرانى نیست.
ضعف اعتقادى
عامل دیگرى که در روحیه جوانان مى تواند تأثیر زیادى را بگذارد باورهاى دینى و تقویت روحیات مذهبى است که بخش عمده این مسئولیت بر عهده مبلغان دینى مى باشد.
امروزه بخش عظیمى از جوانان که بهترین و مهمترین، قشر جامعه محسوب مى شوند از ضعف اعتقادى رنج مى برند. در کتب درسى خواندهاند که خدا و قیامتى هست و مسائل دینى تا حدودى به آنان گفته شده و لیکن به باور و یقین نرسیده است.
اصول اعتقادى را بصورت مستدل و متقن فرا نگرفته بلکه اصول را چون فروع مقلدانه باور دارد. تعالیم دین را با انگیزه و اعتقاد انجام نمىدهد و بیش از آنکه با درایت و بینش همراه باشد با احساس و عاطفه با امور دینى برخورددارد. این ضعف درعقیده و عدم استوارى آن برپایه منطق موجب مى گردد که جوان به مسائل دینى آن اهمیت خاص را قائل نباشد و یا پاى بندى کامل به تعالیم دینى را نداشته باشد. به همین جهت بسیار دیده مى شود که بعضى از افراد، نماز خواندشان موسمى و فصلى است. مثلاً در فصل خاصى مثل ماه مبارک رمضان یا ایام ماه محرم و صفر، نمازشان را مى خوانند و بقیه ماههاى سال را با نماز وداع مى گویند.
و یا بعضى فقط به چند تا از نمازهاى واجب عمل مى کنند و نماز صبح را مثلاً نمى خوانند. این نیست مگر از ضعف اعتقادى فرد. و تا این ضعف جبران نگردد، مشکل فوق قابل حل نخواهد بود.
رفتار نامناسب مبلغان دینى
ابتدا این نکته را متذکر شوم که منظور از عنوان مزبور، انکار یا زیر سئوال بردن مبلغان متعهد و متدّین خصوصاً روحانیون وارستهاى که حیات خویش را صرف تبلیغ دین نمودهاند نیست بلکه توجه دادن به این نکته است که باید برخورد با جوانان بسیار با ظرافت و دقّت انجام گیرد. چون چه بسا جوانانى که مقید به موازین دینى باشند ولى با یک عکس العمل فردى که لباس دین بر تن کرده است از دین بى زار گردند. تحقیقات و نظر سنجى ها گویاى این حقیقت است که برخى از جوانان به خاطر دوستى و صمیمیت و ارتباط نزدیکى که با طلاّب و روحانیون خصوصاً طلبه جوان پیدا کرده که باید از آن بعنوان یک پدیده میمون و مبارک نگریست رفتارى را مشاهده مى کنند و یا سخنانى را مى شنوند که موجب سستى و وهن آنها از دین مىگردد. بعنوان مثال اگر جوانى مشاهده نماید که یک روحانى در محفلى نشسته و مشغول صحبت و احیاناً غیبت دیگران است و توجهى به نماز در اول وقتش ندارد و یا در رفتار با کسى تندى مى کند این اعمال، تأثیر منفى اش را بر روحیه دیگران باقى مى گذارد. گاهى گفته مى شود که اگر واقعاً نماز در اول وقت آن همه فضیلت دارد پس چرا یک روحانى بعنوان مبلغ دین به آن توجه ندارد. این هم عاملى است که برخى از جوانان بیان مى دارند. علاوه بر موارد ده گانه اى که بیان شد عاملى چون مشکلات مادى، کاستى در تبلیغات، نداشتن مشوّق، مشکل ازدواج، وجود آلودگى اخلاقى برخى از محیطهاى محلى، عدم جاذبه کافى مساجد و مکانهاى عبادى و عدم رعایت مسائل بهداشتى در مساجد و نمازخانه ها از دیگر عواملى هستند که در ترک و رویگردانى یا کم توجهى نوجوانان و جوانان به مسائل عبادى خصوصاً نماز تأثیر به سزایى دارند که باید در رفع و حلّ آن کوشا بود. نمودار زیر تحقیق انجام شده را نشان مى دهد.
1 – محیط خانواده و بی توجهی والدین
2 – عدم آگاهی و بینش کافی از فرضیه نماز
3 – سستی و تنبلی
4 – مجالست و همنشینی با دوستان ناباب
5 – فساد اخلاقی
6 – تزاحم نماز با کارهای شخصی
7 – غرور و تکبر
8 – تسویف ( واگذار کردن کار به آینده )
9 – ضعف اعتقادی
10 – رفتار نامناسب مبلغان دینی
الگوسازى غلط
برخى از گروه ها، رسانه ها و مطبوعات یک سویه عوامل بیگانه را الگوسازى مى کنند.
زمانى که اندیشه غربى به جاى اندیشه اسلامى تبلیغ شود جوان در عمل دچار تزلزل مى شود و شاید به سمت اعتقادات غربى هم سوق پیدا کند.
مبلغ نماها
انسان هاى ریاکار به دنبال جاه و مقام اجتماعى در لباس شیادى، بلا و ضربه اى به دین وارد مى کنند که امروزه از این نقطه، ضربات مهلکى به دین وارد شده و مى شود. زمانى که اعمال و عبادات در جامعه توأم با تظاهر است، روح نداشته و به دل و جان نمى نشیند. نتیجه این تظاهرها و شیادى ها، بى تفاوتى و خستگى طالب دین مى شود .
پ. نارسایى مکان ها و امکانات برپایى نمازطولانى بودن برنامه نماز، فقدان امکانات وضو گرفتن و همه عواملى که به نمازخانه و غیره مربوط است بر اقبال نداشتن جوانان به نماز مى افزاید. آموزش و تربیت ائمه جماعات و تغذیه آنها به طور مداوم از نظر آشنایى با علوم دین و نیازمندى هاى نماز و بکارگیرى امامان جماعت آگاه، با قرائت صحیح به جذابیت نماز کمک فراوان مى کند.
راهکار مناسب
علاوه بر شرکت اساتید صاحب نام و صاحب شهرت در نمازهاى جماعت، ارائه پاسخ هاى علمى و قانع کننده به سؤالات مذهبى نمازگزاران، آگاهى بخشى به نمازگزاران درباره فلسفه نماز، عامل بودن توصیه کنندگان به نماز، بیان زندگى بزرگان دین و احیاکنندگان نماز در طول تاریخ، اجتناب از روش هاى خشن، توبیخ، تنبیه، تهدید، تمسخر و غیره در امر نماز، اجتناب از اجبار و جلوگیرى از ریا در فرهنگ نماز، استقبال پرجاذبه از نمازگزاران در مساجد به ویژه جوانان و گوش دادن به حرف هاى جوانان در مساجد مى تواند براى حذف آثار منفى تبلیغ کلامى صرف براى نماز مؤثر باشد.
جوان به علت برخوردارى از حس کنجکاوى و دقت نظر شدید، همواره محیط اطراف خود را زیرنظر دارد. چنین فردى به خاطر دقت و تیزبینى نسبت به محیط اطراف و رفتارهاى اطرافیان، جایگاه خود و نحوه برخورد با پدیده هاى اجتماعى را طراحى مى کند. مواجهه با دوگانگى در رفتار و کردار برخى مبلغان یکى از مهم ترین عوامل دلزدگى جوان از دین و دین داران است. دعوت به ساده زیستى، عدالت، سلامت اخلاقى و مالى، پرهیز از دروغ و تهمت و حسادت از جمله تعالیمى است که معمولاً برخى از مبلغان به آن نمى پردازند.
عمل گزینشى به تعالیم دینى و ملاحظه منافع شخصى و گروهى در حوزه سیاست و اقتصاد تأثیرى عمیق در نگرش نمازگزار بویژه جوان به دین دارد. بنابراین باید تلاش کرد که با ارائه الگوهاى عملى مناسب، از انحراف فکرى آنها جلوگیرى کرد و به آنان آموخت که حساب دین داران و متولیان امر دین را نباید با دین یکى کرد .
ارائه راه کارها در جهت رفع آسیب ها در اقامه نماز
بعد از بیان علل و عوامل به پاسخ و راه حل هر یک از موارد مذکور مى پردازیم تا شاید بتوانیم با ارائه آن گام مثبتى براى این قشر عزیز که اکثریت جمعیت جامعه اسلامى و دینى ما را تشکیل مى دهند برداشته و اندکى از مشکلات دینى و مذهبى آنها را رفع کرده باشیم.
1 ـ نقش خانواده در تربیت فرزندان:
کانون خانواده اولین و بهترین مدرسهاى است که نسلهاى جوامع بشرى از آنجا رشد مى یابند بنابر این اگر والدین یا مربیان خانواده افراد مدیر و با مسئولیتى باشند قطعاً کانون خانواده محیط سالمى براى تعالى و رشد افراد آن خانواده خواهد بود و بالعکس اگر مربى خانواده انسان غیر مسئول و بى قید و شرطى باشد قطعاً افرادى که از آن خانه وارد اجتماع مى شوند انسانهاى مفیدى براى اجتماع نخواهند بود و به همین خاطر دین مسئولیت سنگین و خطیرى را برعهده خانواده گذاشته و ادب و تربیت فرزند را بعنوان بهترین عمل صالح وارثى ماندگار یاد کرده است. در نصوص وروایات که از ائمّه معصومین(علیهم السلام) و رسول گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم)به ما رسیده بخش عمدهاى از آن را احادیث اخلاقى و تربیتى تشکیل مى دهد که در اینجا به مناسبت موضوع به چند حدیث اشاره مى شود.
على(علیه السلام) در نامهاى خطاب به فرزند بزرگوارش امام حسن مجتبى(علیه السلام)مى فرمایند:
فَبادَرْتُکَ بالادبِ قَبْلَ اَنْ یَقْسُوَ قَلْبُکَ وَیَشْتَغِلَ لبُّکَ.
«فرزند عزیز در راه ادب آموزى تو از فرصت استفاده کردم و قبل از آنکه دل کودکانه ات سخت شود و عقلت به اندیشه هاى دیگرى مشغول گردد به تربیت تو مبادرت نمودم و وظیفه پدرى خود را انجام دادم» (1).
ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ بحار الانوار، ج1 ص223 روایت 12.
و نیز از امام صادق(علیه السلام) در روایتى چنین آمده است که فرمودند: انَّ خیرَ ما ورّث الآباءُ لابنائهم الأدبُ لا المال.
«بهترین ارثى که پدران براى فرزندان خود باقى مى گذارند ادب و تربیت صحیح است نه ثروت و مال»(1).
همه اهتمام امامان معصوم(علیهم السلام) بر این امر مبتنى است که پدر و مادر را در خانواده افراد با مسئولیت بار آورند تا حدى که بى مبالاتى و کم توجهى والدین را نسبت به امور فرزندان و اعضاى خانواده از گناهان و معاصى کبیره بشمار آوردهاند.
امام سجاد(علیه السلام) مىفرمایند: «وامّا حقّ ولدک فان تعلم انّه منک ومضاف إلیک فى عاجل الدّنیا بخیره وتسرّه وانّک مسئولٌ عمّا ولّیته به من حسن الأدب والدلالة على ربّه عزّ وجلّ والمعونة له على طاعته فاعمل فى امره عمل من یعلم انّه مثابٌ على الاحسان إلیه معاقبٌ على الاسائة إلیه».
«وامّا حقّ فرزندت به تو این است که بدانى او از تو بوجود آمده و در نیک و بد زندگى وابسته به تو است و همانا تو در سرپرستى وى، مسئول ادب و تربیت صحیح او هستى و تو مسئولى که او را به سوى خداوند بزرگ راهنمایى نمایى و در اطاعت از پروردگارش یاریش نمایى باید رفتار تو در تربیت فرزندت توأم با احساس مسئولیت باشد، رفتار کسى که بداند در حُسن تربیت فرزنددارى اجر و ثواب و در سوء رفتارش مستحق کیفر و عقاب است»(2).
ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ الروضه من الکافى، ج8 ص150 روایت 132.
2 ـ بحار الانوار، ج71 ص6 روایت 1.
2 ـ عدم آگاهى از فریضه نماز :
چنانچه گفته شد بسیارى از قصور و کوتاهى هاى افراد در مسائل دینى بخاطر عدم آگاهى کافى و معرفت لازم از مبانى دینى است. بدیهى است که تلاش و کوشش در هر عملى منوط به وجود انگیزهاى است که قبل از انجام عمل در فرد ایجاد شده است و هیچ انگیزهاى بدست نمى آید مگر با علم و آگاهى و پر واضح است که هر چه قدر آگاهى انسان در آن عمل بیشتر باشد با رغبت و تمایل بیشترى بدنبال آن مى رود و قدرت و توانایى اش در آن کار شدت مى یابد.
باور ما این است که اگر جوانان ما نسبت به نماز و یا سایر فرائض و تعالیم دین اطلاع دقیق و کافى را داشته باشند و از برکات و فضائل و آثار و نتایج آن مطلع باشند هرگز حاضر نمى شوند که چیزى را جایگزین آن سازند.
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 30 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
بسم الله الرحمن الرحیم
درباره نام آیت الله بهجت خاطره اى شیرین از یکى از نزدیکان آقا نقل شده است که ذکر آن در این جا جالب مى نماید، و آن این که : پدر آیت الله بهجت در سن 17-16 سالگى بر اثر بیمارى وبا در بستر بیمارى مى افتد و حالش بد مى شود به گونه اى که امید زنده ماندن او از بین مى رود وى مى گفت : در آن حال ناگهان صدایى شنیدم که گفت :
«با ایشان کارى نداشته باشید، زیرا ایشان پدر محمد تقى است .»
تا اینکه با آن حالت خوابش مى برد و مادرش که در بالین او نشسته بود گمان مى کند وى از دنیا رفته ، اما بعد از مدتى پدر آقاى بهجت بیدار مى شود و حالش رو به بهبودى مى رود و بالاخره کاملا شفا مى یابد.
چند سال پس از این ماجرا تصمیم به ازدواج مى گیرد و سخنى را که در حال بیمارى به او گفته شده بود کاملا از یاد مى برد.
بعد از ازدواج نام اولین فرزند خود را به نام پدرش مهدى مى گذارد، فرزند دومى دختر بوده ، وقتى فرزند سومى را خدا به او مى دهد، اسمش را محمد حسین مى گذارد، و هنگامى که خداوند چهارمین فرزند را به او عنایت مى کند به یاد آن سخن که در دوران بیمارى اش شنیده بود مى افتد، و وى را محمد تقى نام مى نهد، ولى وى در کودکى در حوض آب مى افتد و از دنیا مى رود، تا اینکه سرانجام پنجمین فرزند را دوباره محمد تقى نام مى گذارد و بدینسان نام آیت الله بهجت مشخص مى گردد، و پدر در زیر عکس کودکى ایشان محمد تقى ثانى نوشته است .
کربلایى محمود بهجت ، پدر آیت الله بهجت از مردان مورد اعتماد شهر فومن بود و در ضمن اشتغال به کسب و کار، به رتق و فتق امور مردم مى پرداخت و اسناد مهم و قباله ها به گواهى ایشان مى رسید. وى اهل ادب و از ذوق سرشارى برخوردار بوده و مشتاقانه در مراثى اهل بیت (علیهم السلام) به ویژه حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) شعر مى سرود، مرثیه هاى جان گدازى که اکنون پس از نیم قرن هنوز زبان زد مداحان آن سامان است .
بارى ، آیت الله بهجت در کودکى تحت تربیت پدرى چنین که دل سوخته اهل بیت (علیهم السلام) به ویژه سید الشهداء (علیه السلام) بود، و نیز با شرکت در مجالس حسینى و بهره مندى از انوار آن بار آمد. از همان کودکى از بازى هاى کودکانه پرهیز مى کرد و آثار نبوغ و انوار ایمان در چهره اش نمایان و عشق فوق العاده به کسب علم و دانش در رفتارش جلوه گر.
تا این که تحصیلات ابتدایى را در مکتب خانه فومن به پایان برد، و پس از آن در همان شهر به تحصیل علوم دینى پرداخت .
به هر حال ، روح کمال جو و جان تشنه او تاب نیاورد و پس از طى دوران مقدماتى تحصیلات دینى در شهر فومن ، به سال 1348 (هجرى قمرى) هنگامى که تقریبا 14 سال از عمر شریفش مى گذشت به عراق مشرف شد و در کربلاى معلى اقامت گزید.
بنا به گفته یکى از شاگردان نزدیک ایشان ، معظم له خود به مناسبتى فرمودند: «بیش از یک سال از اقامتم در کربلا گذشته بود که مکلف شدم .»
آرى ، دست تربیت حضرت رب سبحانه همواره بندگان شایسته را از اوان کودکى و نوجوانى تحت نظر جهان بین خود گرفته و فیوضاتش را شامل حال آنان گردانیده و پیوسته مى پاید، تا در بزرگى ، مشعل راهبرى راهپویان طریق الى الله را به دستشان بسپارد.
بدین سان ، آیت الله بهجت حدود چهار سال در کربلاى معلى مى ماند و از فیوضات سیدالشهداء (علیه السلام) استفاده نموده و به تهذیب نفس مى پردازد و طى این مدت بخش معظمى از کتاب هاى فقه و اصول را در محضر استادان بزرگ آن دیار مطهر مى خواند.
در سال 1352 (هجرى قمرى) براى ادامه تحصیل به نجف اشرف مشرف مى گردد و قسمت هاى پایانى سطح را در محضر آیات عظام از جمله مرحوم آیت الله آقا شیخ مرتضى طالقانى ، حاج سید محمد هادى میلانى و آقا سید ابوالقاسم خویى (رحمه الله) به پایان مى رساند.
با این همه ، همت او تنها مصروف علوم دینى نبوده ، بلکه عشق به کمالات والاى انسانى هماره جان ناآرام او را به جستجوى مردان الهى و اولیاء برجسته وا مى داشته است .
یکى از شاگردان آیت الله بهجت مى گوید: در سال هاى متمادى که در درس ایشان شرکت مى جویم هرگز نشنیده ام که جز در موارد نادر درباره خود مطلبى فرموده باشد. از جمله سخنانى که از زبان مبارکش درباره خود فرمود، این است که در ضمن سخنى به مناسبت تجلیل از مقام معنوى استاد خود حضرت آیت الله نائینى (رحمه الله) فرمود:
«من در ایام نوجوانى در نماز جماعت ایشان شرکت مى نمودم ، و از حالات ایشان چیزهایى را درک مى کردم .»