دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل: Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه :40
بخشی از متن مقاله
مقدمه
داشتن یک ارتباط صحیح با دانش آموزان در کلاس مستلزم آشنا شدن با ویژگیهای عمده رفتاری آنهاست. در واقع داشتن تعاملی مناسب با دانش آموزان در گروه شناختی صحیح و البته نه همه جانبه از افراد است، چرا که هیچگاه نمیتوان یک انسان را از تمامی جوانب شناخت وقتی شناخت کلی از شاگردان پیدا کردیم قادر خواهیم بود سازگاری مناسبی با آنها پیدا کنیم.
تفاوتهای روانی و جسمانی دانش آموزان
در یک کلاس که دانش آموزان دارای مشترکاتی از قبیل سن ، جنس ، زبان ، جامعه و ... تفاوتهای زیادی هم با یکدیگر دارند. این تفاوتها در سه نوع از شاگردان جلب توجه میکند. و البته منظور از تفاوتها همان تفاوتهای روانی و جسمانی است.
گروه اول
در بین شاگردان یک کلاس عدهای هستند که باصطلاح افراد بدون دردسر نامیده میشوند. که درس خوان و وقتشناس و بیآزار هستند، دوستان معدود و مانند خودشان دارند، سر بزیرند و حتی چندان سوال نمیپرسند اما تکالیفشان را انجام میدهند. برای امتحان دلشوره زیادی دارند و هیچ رقابت قابل ملاحظهای بین آنها دیده نمیشود. در هیچ گروهی عضو نمیشوند، چون فکر میکنند چیزی برای عرضه ندارند. آنها اوقات فراغت را درس میخوانند تا عقب ماندگی که رغم خود دارند، جبران کنند.
گروه دوم
عده دوم افرادی هستند بسیار پر جنب و جوش و کمی هم خودخواه و خود مرکزبین ، هنگام ورود به کلاس سر و صدا راه میاندازند. تا معلم آماده درس گفتن بشود و یک دور کتابشان را دید میزنند و در طول درس معلم را یاری میدهند تا نشان دهند که پیش از او مطالعه کردهاند. نمرات متوسط است، اما هوشیار و زیرک هستند. غیر از کتابهای مدرسه به خواندن جملات و داستانها علاقه نشان میدهند.
آنها به نمرات شاگردان آرام و درس خواندن حسادت میکنند و البته به نوعی معتقدند که آنها درس نمیخوانند بلکه همه چیز را حفظ میکنند. به نظر افراد این گروه سواد داشتن فقط حفظ کردن مطالب کتابهای درسی نیست. این افراد اهل ریسک کردن هستند. دوستان بسیار زیادی دارند چرا که جسور و سر زباندار هستند و بچهها چنین افرادی را دوست دارند. آنها حتی ممکن است برای جذب دوستان بیشتر سر جلسه امتحان افراد ضعیف را بوسیله تقلب یاری دهند.
آنها دوست دارند نماینده کلاس بشوند، به هر بهانهای وارد دفتر مدرسه میشوند، تخته را قبل از معلم پاک کرده و در ردیفهای اول مینشیند. گاهگاهی به تقلید از بزرگترها اخبار هم گوش می کنند. آنها همیشه از لحاظ سر و وضع آراسته ، تمیز و مرتب هستند. در گروههای نمایشی و سرود شرکت میکنند و دوست دارند قبل از همه انشائشان را بخوانند. حتی موقع معمولی صحبت کردن هم صدایشان بلند است. تعداد این افراد در کلاس زیاد نیست.
گروه سوم
عده سوم درست برخلاف عده اول میباشند. بنابراین ترجیحا آنها را افراد پر دردسر مینامیم. ردیفهای آخر کلاس با چنین افرادی آشناست. آنها دوستان بخصوصی دارند، دوستانی که برخلاف مقررات مدرسه لباس میپوشند و وضع و ظاهر خود را درست میکنند. ظاهرا کلاس درس ، معلم و نمره برای این افراد اهمیتی ندارد. آنها موضع قدرت خود را جای دیگری یافتهاند. درس خواندن آنها اجباری است که از سوی والدین و شاید هم اجتماع بر آنها تحمیل شده است. مردود شدن و تجدید شدن نه تنها برای آنها سهمناک نیست، بلکه خیلی عادی مینماید.
آنها به عنوان افرادی ناهنجار شناخته میشوند و این ، رفته رفته برای خود آنان نیز قابل قبول میشود. بنابراین به پرخاشگری و آزار و اذیت همکلاسیها و هم مدرسهایهای خود میپردازند و به این ترتیب همیشه عدهای از آنها شاکی میباشند. با این حساب ترک تحصیل ، فرار از مدرسه ، گرایش به گروههای نامناسب ، بی بند و باری و... در بین این افراد به وفور یافت میشود.
تفاوتهای فردی در قالب تفاوتهای جسمانی دانش آموزان
*قدرت تکلم: قدرت تکلم در همه افراد یکسان نیست. بعضی از افراد از لکنت زبان ، بعضی از صدای گرفته و تودماغی ، بعضی از تندگویی و بعضی از کند تلفظ کردن رنج میبرند. عدهای هم هستند که صدای رسا و گیرایی دارند، تلفظ کلمات را بطور صحیحی انجام میدهند. اما در هر صورت ، همه به نحو یکسانی در کلاس سهیم هستند.
یک فرد که صدای خوبی ندارد، یا موقع خواندن دچار مشکل میشود، نباید محکوم به سکوت شود، و معلم نباید در این مورد تبعیض قاتل شود. اگر صدای یک فرد دلنشین و زیباست، نحوه تلفظ کسی که کلمات را میجود و تندتند بیان میکند، نیاز به اصلاح دارد. معلم علاوه بر تشویق شاگردان در مورد تلفظ صحیح و فن بیان ، باید از مسخره شدن شاگردان مشکلدار توسط سایرین جلوگیری کند.
*ضعف بینایی: این ضعف عموما بین افراد شایع است و گاه به علت بیتفاوتی والدین ، بسیاری اوقات ناراحتیهایی مانند تنبلی چشم ، ضعف دوربینی ، نزدیک بینی ، آستیگماتیسم ، انحراف چشم و ... را باعث میشود. اما یک معلم باید با تیزبینی افراد مشکلدار را تشخیص داده و موارد لازم را به خانوادهها هشدار دهد.
*مشکل شنوایی: این نوع ضعف معمولا دیرتر از ضعف چشم احساس میشود. غالبا فردی که مشکل شنوایی دارد، تصور میکند اطرافیان آرام صحبت میکنند. این عامل به خاطر خجالتی که شاگرد از معلم دارد، به راحتی بیان نمیشود. و به آسانی قابل تشخیص نیست. ولی میتوان با دقت در املا نویسی و محاوره با او به این مشکل پیبرد و مراتب درمان را پیگیری کرد.
*تفاوت در قوای جسمانی: در یک کلاس همواره افراد بلند قد و قوی بنیه احساس قدرت میکنند. آنها همکلاسیهای کوتاه قد و ضعیف خود را تحقیر میکنند و به زور در هر کجا که دوست دارند مینشینند. به این ترتیب دانشآموزانی که جثه ضعیفی دارند و نمیتوانند با آنها مقابله کنند، به آخر کلاس رانده میشوند. معلم در این مورد باید برخورد منطقی و صحیحی داشته باشد. اول باید به همه اطمینان بدهد که ردیف اول و آخر کلاس در صورتی که آنها دانش آموزان ساعی و خوبی باشند، تفاوتی با هم ندارند. و بعد باید آنها را با ردیف کردن و نشان دادن تفاوتهای قدشان برای جایگزین شدن در جای خود متقاعد کند. البته در صورتی که یک فرد بلند و یک فرد کوتاه قد دوست باشند ، جدا کردن آنها تاثیر عاطفی بدی ، روی آنها میگذارد.
*چپ دست بودن: موضوعی که متاسفانه چندان اهمیت به آن داده نشده است، چپ دست بودن عدهای از افراد است. تمام امکانات موجود در کشورها برای افراد راست دست تدارک دیده شده است. در یک کلاس درس ، معلم باید تعداد چپ دستها را شناسایی کرده و صندلی مناسب برای این افراد سفارش دهد تا آنها نیز با مشکل مواجه نشوند.
آینده بحث
تفاوتهای فردی ، اموری مهم هستند که نادیده گرفتن آنها نقصانی جبران ناپذیر در ساختار پرورشی و آموزشی مدارس ایجاد میکند. در ضمن معلم باید از نظر مالی تامین باشد تا با فراغ خاطر بتواند تمام وقت خود را صرف دانش آموز بکند. معلمی که شغل دوم دارد، هیچ گاه فرصتی برای مطالعه و جمع آوری مطالب جدید و ارائه به دانش آموزان نخواهد داشت. در هنگام معاینات قبل از ثبت نام دقت کافی مبذول داشته شود. معاینه نباید سرسری و بدون توجه صورت گیرد. بعد از فهمیدن مشکلات کودک نباید تسلیم خواهش پدر و مادر کودک مبنی بر ثبت نام کودک شده ، ابتدا باید اقدامات درمانی یا پیشگیری بر روی کودک انجام شود و بعد ثبت نام صورت گیرد. نگاهی به تفاوت های فردی در پیشرفت یادگیری
چرا کودکی برای همه ما خاطره انگیز است؟ و حتی خاطرات تلخش ما را به یاد «بودنمان» می اندازد؟ آیا به خاطر این نیست که یادگیری های کودکی معنی دار، پراحساس و همراه با تجربه های هدف است؟ انسان از اوان کودکی کنجکاوی خاصی نسبت به شناخت بیرون و درون خود دارد. در این راستا با محیط درگیری حسی پیدا می کند.
با نوع ارتباطی که با دنیای جالب و پر از سوال خود دارد به تدریج حس تعلق مسوولیت پذیری توانایی حل مشکلا ت و تصمیم گیری به دست می آورد و یاد می گیرد.
برای هر دانش آموز «یادگیری» تجربه ای طبیعی و لذت بخش است. چه می شود که این لذت با ورود او به مدرسه تبدیل به یک «مساله» می گردد و مرتب باید برای حل آن چاره اندیشی کرد؟ آیا غیر از این است که ما معلمان با تلا ش خودمان و گرفتن قدرت فعالیت از دانش آموز یادگیری را برای او مصنوعی و مشکل می کنیم؟
روش های فعلی ما معلمان، بیشتر در جهت تقویت وظیفه کم اهمیت تر مغز یعنی «حافظه» تلا ش می کند و از هدف اصلی خود که «تفکر» می باشد دور افتاده است.
در آموزش و پرورش متکی به حافظه که بحث کمتری در کلا س به منظور بالا رفتن شناخت و قدرت درک دانش آموزان صورت می گیرد هرچند ممکن است فراگیر به آزمون ها پاسخ صحیح بدهد ولی به علت آنکه ما شناخت کافی از تفاوت های فردی و استعدادهای ذاتی دانش آموز نداریم، استعدادهای ذاتی او شکوفا نمی شود و آنچه بیش از همه دانش آموز را از نیل به هدف باز می دارد اعتمادی به خود و نیروهای پویایی درونش برای رشد و پیشرفت است.
امروزه نقش تعلیم و تربیت در اصلا ح فرد و جامعه چنان بارز است که هیچ کشوری را در جهان نمی توان یافت که بدون بهره مندی از آن توانسته باشد به مراحلی از رشد و توسعه به ویژه در حل مسائل و مشکلا ت اجتماعی خود دست یابد. لذا توجه به تفاوت های فردی و کشف استعدادها در دانش آموزان امری است حیاتی که می بایست به وسیله نهادهای تربیتی و در درجه اول از طرف خانواده و مدرسه صورت گیرد. خانواده به عنوان اولین نهاد اجتماعی است که کودک در آن رشد می یابد و به سن مدرسه می رسد.
اگر خانواده در دوران کودکی به کودک توجه لا زم را بکند و به رشد جسمانی و روحی و عاطفی او توجهات لا زم را مبذول کند وقتی او وارد مدرسه می شود به راحتی می تواند تعلیم پذیر باشد. ولی امروزه به علت اینکه توانایی های مالی خانواده های کم درآمد در سطح متعادل نیستند، کودکان این خانواده ها در دوران کودکی با سو»تغذیه و فقر عاطفی روحی و روانی روبه رو می شوند و چنانکه این کودکان به مدرسه پا می گذارند نمی توانند خود را پابه پای دیگر همکلا سیان خود در یادگیری به جلو بکشند و در نتیجه همیشه یک تفاوت فاحش در یادگیری این کودکان با دیگر همکلا سیان به وجود می آید و این امر کار را بر مربیان آموزشی سخت می کند.
تفاوت های فردی پیش از آنکه در یافته های پژوهش ها جستجو گردد باید در خود انسان دیده شود. نخست آنچه انسان ها را از هم متفاوت می سازد عامل وراثت است.
هر کس با ردیفی از ویژگی ها زاده می شود که با خصوصیات فرد دیگر یکسان نیست. عامل دیگری که سبب تفاوت در بین انسان ها می شود محیط است. محیطی طبیعی و اجتماعی ویژگی هایی را در فرد پدید می آورد و شخصیت او را شکل می دهد.
نخستین بار سرفرانسیس گالتون به وجود تفاوت های فردی توجه کرد. اولین کار گالتون برای روانشناسی نبوغ ارثی او بود. اساس فکری او این بود که مردان برجسته فرزندان برجسته می آورند. اندیشه گالتون در زمینه تفاوت های فردی منشا خدمات ارزنده برای آموزش و پرورش شد.
*** متن کامل را می توانید بعد از پرداخت آنلاین ، آنی دانلود نمائید، چون فقط تکه هایی از متن به صورت نمونه در این صفحه درج شده است ***