تصور کنید در زمین فوتبال هیچ خطایی اتفاق نمیافتاد. آن وقت واژهای به نام پنالتی، اخطار و اخراج هم معنا نداشت. اشکها و لبخندها محو میشدند و زیبایی فوتبال هم رنگ میباخت. آدمها شبیه رُباتهای برنامهریزیشدهای بودند که وظیفهشان بردن بدون کوچکترین اشتباه بود.
حالا تصور کنید در این جهان پهناور که هزاران زمین فوتبال را در خود جای داده، قرار میشد هیچ انسانی دچار خطا و اشتباهی نشود؛ آیا جهان بهتری داشتیم؟ جنگافروزیها به پایان میرسید؟ جرموجنایت از صحنهی روزگار محو میشد؟ انسانها با یکدیگر روابط بهتری برقرار میکردند؟ پاسخ به این پرسشها و پیشبینی جهانی که هرگز تجربهاش نکردهایم، کار دشواری است. اما قابلپیشبینی آن است که هر چه بیشتر خطاهای خود را بشناسیم، رویکرد بهتری به زندگی خواهیم داشت. از آنجا که خطاهای بشری در طول حیاتش از الگوهای مشابهی پیروی میکنند، امکان شناختن آنها نیز امری ممکن است.
رولف دوبلی در این کتاب میکوشد براساس مطالعات، تحقیقات و تجربیات شخصیاش عمدهی این خطاها را شناسایی، بازخوانی و معرفی کند. همانگونه که خود در مقدمهی کتابش ذکر میکند، فهرست خطاهایش کامل نیست و موارد دیگری را نیز میتوان به آن افزود. او براساس مشاهدات علمی، نتایج آماری، استدلالها و استنتاجهای منطقی (در حوزهی علوم اجتماعی)، با ذکر مثالها و نمونههای ملموس، جهانبینی خود را دربارهی خطاهای شناختی مطرح میکند. بهتأیید نویسنده، این کتاب کلید یافتن شادمانی و مسیرهای منتهی به خوشبختی و موفقیت نیست، تلقی و برداشت من این است که محتوای آن بیانگر نگرشی متفاوت به عملکرد انسانی ماست؛ یک شوک خلاقانه به ذهن در جهت زدودن انباشتهای زایدش، شناسایی پیشفرضهای ساختگی، اشتباهات متداول و موقعیتهای کاذبی که به واسطهی خطاهای ذهنی دچارش میشویم. کاوشی است در شناخت واضحتر خطاهای انسانی که در زندگی، کارکردهای متفاوت و بعضاً متضادی دارد. برخی از آنها انسان را از خطر نابودی نجات میبخشد و برخی دیگر مانع از خردورزی و شفافاندیشیاش میشود. درک فرایند اندیشیدن و دامهایی که ذهن بر سر راهش قرار میدهد، کار سادهای نیست و بیسبب نیست رولف دوبلی کتابش را هنر شفاف اندیشیدن نام نهاده است.
«هنر شفاف اندیشیدن» (The Art of Thinking Clearly) «رولف دوبلی» (Rolf Dobelli)