حامی فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

حامی فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

مقاله درباره نهج البلاغه از مشهورترین و معتبرترین منابع حدیث شیعه است که به کوشش سیّد رضى

اختصاصی از حامی فایل مقاله درباره نهج البلاغه از مشهورترین و معتبرترین منابع حدیث شیعه است که به کوشش سیّد رضى دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله درباره نهج البلاغه از مشهورترین و معتبرترین منابع حدیث شیعه است که به کوشش سیّد رضى


مقاله درباره نهج البلاغه از مشهورترین و معتبرترین منابع حدیث شیعه است که به کوشش سیّد رضى

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 13

 

نهج البلاغه از مشهورترین و معتبرترین منابع حدیث شیعه است که به کوشش سیّد رضى (359 ـ 1 ـ نهج البلاغه حاوى سخنان زیباى 406 ه* ق) گردآورى و تدوین گردیدهنقش نهج البلاغه در فقه نقش نهج البلاغه در فقه اسلامیوتر از سخن خدا معرفى مى شود.2 ـ تنوع موضوعات نهج البلاغه اعجاب برانگیز است، معارف بلند توحیدى ارزشهاى والاى الهى، پند و اندرز و موعظه، بیان و تحلیل حوادث سیاسى و اجتماعى، دستور کار حکمرانان و توبیخ آنها از جمله مطالب نهج البلاغه است. تاکنون درباره ابعاد مختلف این کتاب عظیم سخن بسیار گفته شده، بعد عقیدتى، فلسفى، سیاسى، اخلاقى، اجتماعى و . . . ولى کمتر از بعد فقهى آن - سخن به میان آمده است و شاید این به خاطر آن بوده است که این بحثها در سطح عموم نشر مى‏شده و سخن از بعد فقهى آن باید با فقها گفته شود، و با اصطلاحات مخصوص این علم، که طبعا همگان را مفید نخواهد بود . ولى هم نهج البلاغه از این نظر غنى است و هم مى‏توان گوشه‏هائى از این بحث را آن چنان تهیه کرد که خالى از اصطلاحات پیچیده علمى، و همگان را مفید باشد . و این نوشتار به همین منظور تهیه شده است . اسناد روایات نهج البلاغه: با اینکه در نهج البلاغه جمله‏هاى فراوانى پیرامون احکام مختلف فقهى وجود دارد، جمله‏هائى راهگشا و مؤثر، ولى آنچه در درجه اول از نظر فقهى اهمیت دارد سند این خطبه‏ها و نامه‏ها و کلمات است که باید با ضوابط و ادله حجیت‏خبر که در علم اصول آمده است هماهنگ باشد، و بتوان در یک مسئله فقهى مربوط به حلال و حرام روى آن تکیه کرد . مگر در مسائل اخلاقى، اجتماعى، سیاسى و عقیدتى اعتبار حجیت‏خبر از نظر سند لازم نیست که تنها در مسائل فقهى روى آن تکیه مى‏شود؟ در پاسخ باید گفت: آنچه در مسائل عقیدتى در نهج البلاغه آمده همراه با استدلالات عقلى و فلسفى و قرآنى است، و باید هم چنین باشد، زیرا اصول اعتقادى تنها از طریق علم و یقین شناخته مى‏شود، نه از طریق خبر واحد و مانند آن . و این امر در مورد بسیارى از رهنمودهاى سیاسى و اجتماعى و مانند آن نیز صادق است . بنابراین، تکیه بر اسناد در این موارد چندان مطرح نیست . در زمینه مسائل اخلاقى نیز چون اصول اخلاقى از امورى شناخته شده، و هماهنگ با فطرت است، و نقش یک رهبر اخلاقى بیشتر جایگزین کردن این اصول در روح پیروان، و ایجاد انگیزه‏هاى پذیرش، و حرکت‏به سوى آن است و نه تعلیم این اصول، لذا در این زمینه نیز مسئله سند حدیث چندان مطرح نیست . مخصوصا در مواردى که اصول اخلاقى از مرز واجب و حرام درمى‏گذرد و شکل «مستحب‏» را به خود مى‏گیرد که بنابر اصل معروف «تسامح در ادله سنن‏» در میان علماى اصول، مطلب واضحتر خواهد بود . اما در مورد مسائل فقهى مخصوصا آنچه به احکام تعبدى واجب و حرام باز مى‏گردد چاره‏اى جز یافتن یک سند معتبر نیست، و گرنه دلالت هر اندازه قوى باشد با فقدان سند قابل اعتماد، کارى از پیش نمى‏رود . بنابراین، نقش اعتبار سند در مسائل فقهى ظاهرتر و سرنوشت‏سازتر است، هر چند این مساله در سایر موارد نیز داراى اهمیت است . براى راه یافتن به اعتبار سند یک حدیث راههاى شناخته شده‏اى در پیش است: 1 - معتبر بودن تمام رجال سند یک حدیث، مثلا اگر حدیثى را مرحوم کلینى در کتاب کافى نقل کرده و میان او و امام صادق (ع) که گوینده اصلى حدیث است، پنج نفر واسطه هستند باید تمام این پنج نفر افراد معتبر و موثق بوده باشند، که این کار معمولا با مراجعه به کتب علم رجال - که مخصوصا براى همین هدف تدوین شده - انجام مى‏گیرد و پس از مراجعه به این کتب مى‏بینیم که مثلا تمام رجال سند این حدیث افراد عادل، ثقه، معتبر و شناخته شده‏اند . اما با نهایت تاسف مرحوم سید رضى «قدس سره‏الشریف‏» گردآورنده بزرگ «نهج البلاغه‏» عنایتى به این امر نکرده، و اسناد این خطبه‏ها و نامه‏ها و کلمات قصار را نیاورده است، و در نتیجه نهج البلاغه به صورت احادیث مرسل درآمده است . هر چند - چنانکه خواهیم دید - طرق دیگرى براى اثبات اعتبار اسناد این اثر عظیم اسلامى در دست داریم، و شاید مرحوم سید رضى هم به همین دلیل، عنایتى به جمع اسناد آن نکرده، و یا به خاطر وجود دلائل متقن در لابلاى عبارات نهج البلاغه خود را مستغنى از این معنى مى‏دانسته و مسائل مطروح در آن را بى‏نیاز از سند مى‏شمرده است . به هر حال این موضوع مربوط به گذشته و عصر مرحوم سیدرضى «رحمة الله علیه‏» است . 2 - راه دیگرى که براى سند یک حدیث مورد استفاده قرار مى‏گیرد، به اصطلاح «عرضه کردن بر کتاب الله‏» است، یعنى حدیث را با متن قرآن که اصلى‏ترین و قطعى‏ترین سند اسلامى است مقایسه مى‏کنیم اگر با آن هماهنگ بود آن را معتبر مى‏شمریم . این روشى است که در احادیث متعددى از معصومین علیهم السلام به ما رسیده است . (1) استفاده از این روش در مورد بسیارى از احادیث نهج‏البلاغه کاملا میسر است . چرا که هماهنگى عجیبى میان محتواى نهج البلاغه و آیات قرآنى مى‏بینیم . گویى هر دو یک مطلب است‏با دو عبارت: یکى نظم و «کلام خالق‏» و دیگرى «کلام مخلوق‏» و هر دو در اوج فصاحت، در نهایت انسجام و بلاغت، و در کمال دقت و نظم ظرافت . 3 - راه سوم تشخیص چگونگى سند یک حدیث‏یا یک کتاب، «شهرت آن در میان اصحاب‏» و علما و بزرگان دین است، که اگر معیار این باشد، این کتاب نفیس اسلامى در اوج شهرت در میان همه علما است، و همگى با دیده عظمت‏به آن مى‏نگرند و پیوسته در کلمات خود به مطالب مختلف آن استناد مى‏جویند و روى آن تکیه مى‏کنند، استنادى که بیانگر اعتماد آنها به این کتاب والاقدر اسلامى است . 4 - راه دیگر براى رسیدن به اعتبار سند یک حدیث‏یا یک کتاب، «علو مضمون‏» است . مراد از «علو مضمون‏» آن است که محتوا و مضمون حدیث‏به قدرى عالى و در سطح بالا باشد که نتوان احتمال داد از غیر معصوم صادر شده باشد و این معنى در کلمات فقهاى بزرگ درباره بعضى از روایات برجسته و عالى مضمون که ظاهرا سند معتبرى از آن در دست نیست گفته شده است . مثلا مرحوم شیخ اعظم علامه انصارى در کتاب «رسائل‏» در بحث‏حجیت‏خبر واحد هنگامى که به حدیث معروف امام حسن عسکرى (ع) در مورد «تقلید مذموم و تقلید مطلوب‏» مى‏رسد، مى‏گوید این حدیث (گر چه حدیث مرسلى است، ولى آثار صدق از آن ظاهر و آشکار است، بنابراین نیاز به بررسى سند آن نیست) و فقیه بزرگ معاصر مرحوم آیة‏الله بروجردى در بحث نماز جمعه هنگامى که سخن به بعضى از فقرات دعاى صحیفه سجادیه که با مسئله نماز جمعه ارتباط دارد، رسیدند، در درسشان مى‏فرمودند گرچه صحیفه سجادیه (به عقیده بعضى) با سلسله اسنادى طبق موازین معروف رجال به دست ما نرسیده اما محتوى و مضمون آن به قدرى عالى و برجسته و والاست که صدور آن از غیر معصوم محتمل نیست . و به راستى این چنین است، چه کسى غیر از امام معصوم که علمش از اقیانوس وحى و نبوت سرچشمه گرفته توانایى دارد چنین مضامینى را در دعا به کار برد؟ مطلب در صحیفه سجادیه آنقدر بالا و شگفت‏انگیز و روح پرور و فصیح و بلیغ است که از توان انسان عادى خارج است . همین معنى درباره محتواى نهج البلاغه به طرز عجیبى حکمفرماست زیرا بلندى فوق‏العاده مطالب، مخصوصا در خطبه‏ها، فصاحت و بلاغت‏شگفت‏انگیز عبارات، نشان مى‏دهد که از سرچشمه‏اى در کنار سرچشمه قرآن سیراب شده و از مقام ولایتى مدد گرفته که تالى تلو


دانلود با لینک مستقیم


مقاله درباره نهج البلاغه از مشهورترین و معتبرترین منابع حدیث شیعه است که به کوشش سیّد رضى

تحقیق درباره نهج البلاغه

اختصاصی از حامی فایل تحقیق درباره نهج البلاغه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 38

 

پیامبر در نهج البلاغه

بیشتر مطالب که در نهج البلاغه آمده است در دوران ریاست مداری آن حضرت صادر شده است. نه تنها سخنان و مطالب آن حضرت در دوران خانه نشینی و تحت نظر بودن (25 سال) ثبت نشده و از آن ها در نهج البلاغه اثری نیست بلکه مطالبی را هم که با موافقت خلفا بیان می داشت، ثبت، و ضبط نشده بلکه تمام مطالب آن حضرت هم در دوران ریاستش جمع آوری نشده است. به همین جهت قرن ها گذشت ، روزگار سپری شد پدران درگذشتند و پسران را به جای خود قرار دادند.تا زمان بعثت رسول خدا رسید. و خدا آن حضرت را به جای وفای به عهد و تکمیل نبوت خود که با پیامبران عهد بسته بود و توصیفش را بر آن بیان کرده بود و از هر لحاظ شایسته بود انتخاب کرد. در آن روز ملت های روی زمین با هم مخالف و دارای هوس های متفاوت و عقاید متعددی بودند: دسته ای خدا را با خلق و خو شبیه می دانستند و دسته ای دیگر عقیده ای به خدا نداشته اند و دسته ی سوم دیگری را عبادت می کردند. در چنین شرایطی خدا مردم را به وسیله ی محمد (ص) از راه نادرست نجات داد و به وسیله ی شخصیت آن حضرت ملت را از نادانی رها کرد.

(نهج البلاغه) اندیشه امام على علیه السلام

این مجموعه نفیس و زیبا به نام‏«نهج البلاغه‏»که اکنون در دست ماست و روزگار از کهنه کردن آن ناتوان است و گذشت زمان و ظهور افکار و اندیشه‏هاى نوتر و روشنتر مرتبا به ارزش آن افزوده است، منتخبى از«خطابه‏ها»و«دعاها»و«وصایا»و«نامه‏ها»و«جمله‏هاى کوتاه‏»مولاى متقیان على علیه السلام است که به وسیله سید شریف بزرگوار«رضى‏»(رضوان الله علیه)در حدود هزار سال پیش گردآورى شده است.

آنچه تردید ناپذیر است این است که على علیه السلام چون مرد سخن بوده است،خطابه‏هاى فراوان انشاء کرده،و همچنین به تناسبهاى مختلف جمله‏هاى حکیمانه کوتاه فراوان از او شنیده شده است، همچنانکه نامه‏هاى فراوان مخصوصا در زمان خلافت نوشته است،و مردم مسلمان علاقه و نایت‏خاصى به حفظ و ضبط آنها داشته‏اند.

مسعودى که تقریبا صد سال پیش از سید رضى مى‏زیسته است(اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم هجرى)در جلد دوم مروج الذهب تحت عنوان‏«فى ذکر لمع من کلامه و اخباره و زهده‏»مى‏گوید:«آنچه مردم از خطابه‏هاى على در مقامات مختلف حفظ کرده‏اند (1) بالغ بر چهار صد و هشتاد و اندى مى‏شود. على علیه السلام آن خطابه‏ها را بالبدیهه و بدون یادداشت و پیشنویس انشاء مى‏کرد،و مردم،هم الفاظ آن را مى‏گرفتند و هم عملا از آن بهره‏مند مى‏شدند.»

گواهى دانشمند خبیر و متتبعى مانند مسعودى مى‏رساند که خطابه‏هاى على چقدر فراوان بوده است.در نهج البلاغه تنها239 قسمت‏به نام خطبه نقل شده است،در صورتى که مسعودى چهار صد و هشتاد و اندى آمار مى‏دهد و بعلاوه اهتمام و شیفتگى طبقات مختلف را بر حفظ و ضبط سخنان مولى مى‏رساند.

سید رضى و نهج البلاغه

سید رضى شخصا شیفته سخنان على علیه السلام بوده است.او مردى ادیب و شاعر و سخن‏شناس بود. ثعالبى که معاصر وى بوده درباره‏اش گفته است:

«او امروز شگفت‏ترین مردم عصر و شریفترین سادات عراق است و گذشته از اصالت نسب و حسب،به ادب روشن و فضل کامل آراسته شده است...او از همه شعراى آل ابیطالب برتر است‏با اینکه آل ابیطالب شاعر برجسته فراوان دارند.اگر بگویم در همه قریش شاعرى به این پایه نرسیده است،دور از صواب نگفته‏ام.» (2)

سید رضى به خاطر همین شیفتگى که به ادب عموما و به کلمات على علیه السلام خصوصا داشته است، بیشتر از زاویه فصاحت و بلاغت و ادب به سخنان مولى مى‏نگریسته است،و به همین جهت در انتخاب آنها این خصوصیت را در نظر گرفته است،یعنى آن قسمتها بیشتر نظرش را جلب مى‏کرده است که از جنبه بلاغت‏برجستگى خاص داشته است،و از این رو نام مجموعه منتخب خویش را«نهج البلاغه‏»نهاده است،و به همین جهت نیز اهمیتى به ذکر مآخذ و مدارک نداده است،فقط در موارد معدودى به


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درباره نهج البلاغه

تحقیق درباره خطبه 83 نهج البلاغه

اختصاصی از حامی فایل تحقیق درباره خطبه 83 نهج البلاغه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 16

 

خطبه 83 نهج البلاغه:

ومن خطبة له علیه السلام

وهی من الخطب العجیبة تسمّى «الغراء» [وفیها نعوت الله جل شأنه، ثمّ الوصیة بتقواه، ثمّ التنفیر من الدنیا، ثمّ ما یلحق من دخول القیامة، ثمّ تنبیه الخلق إلى ما هم فیه من الاعراض، ثمّ فضله علیه السلام فی التذکیر] [صفته جلّ شأنه]

الْحَمْدُ للهِ الَّذِی عَلاَ بِحَوْلِهِ ودَنَا بِطَوْلِهِ مَانِحِ کُلِّ غَنِیمَةٍ وَفَضْلٍ، وَکَاشِفِ کُلِّ عَظِیمَةٍ وَأَزْلٍ أَحْمَدُهُ عَلَى عَوَاطِفِ کَرَمِهِ، وَسَوَابِغِ ـ نِعَمِهِ وَأُومِنُ بهَ أَوَّلاً بَادِیاً وَأَسْتَهْدِیهِ قَرِیباً هَادِیاً، وَأَسْتَعِینُهُ قَاهِراً قَادِراً، وَأَتَوَکَّلُ عَلَیْهِ کَافِیاً نَاصِراً. وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً صلى الله علیه وآله عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، أَرْسَلَهُ لاِِنْفَاذِ أَمْرِهِ، وَإِنْهَاءِ عُذْرِهِ وَتَقْدِیمِ نُذُرِهِ [الوصیة بالتقوى]

أُوصِیکُمْ عِبَادَ اللهِ بِتَقْوَى اللهِ الَّذِی ضَرَبَ لَکُمُ الاََْمْثَالَ وَوَقَّتَ لَکُمُ الاَْجَالَ ر، وَأَلْبَسَکُمُ الرِّیَاشَ وَأَرْفَغَ لَکُمُ المَعَاشَ وَأَحَاطَ بِکُمُ الاِِْحْصَاءَ وَأَرْصَدَ لَکُمُ الْجَزَاءَ وَآثَرَکُمْ بِالنِّعَمِ السَّوَابغِ، وَالرِّفَدِ الرَّوافِغِوس، وَأَنْذَرَکُمْ بِالْحُجَجِ الْبَوَالِغِ فَأَحْصَاکُمْ عَدَداً، ووَظَّفَ لَکُمْ مُدَداً فِی قَرَارِ خِبْرَةٍ وَدَارِ عِبْرَةٍ، أَنْتُمْ مُخْتَبَرُونَ فِیهَا، وَمُحَاسِبُونَ عَلَیْهَا. [التنفیر من الدنیا]

فَإِنَّ الدُّنْیَا رَنِقٌمَشْرَبُهَا، رَدِغٌ مَشْرَعُهَا یُونِقُمَنْظَرُهَا، وَیُوبِقُ مَخْبَرُهَا، غُرُورٌ حَائِلٌ وَضَوْءٌ آفِلٌ وَظِلٌّ زائِلٌ، وَسِنَادٌمَائِلٌ، حَتَّى إِذَا أَنِسَ نَافِرُهَا، وَاطْمَأَنَّ نَاکِرُهَا قَمَصَتْ بِأَرْجُلِهَا وَقَنَصَتْ بِأَحْبُلِهَا وَأَقْصَدَتْشس بِأَسْهُمِهَا، وَأَعْلَقَتِالْمَرْءَ أَوْهَاقَ الْمَنِیَّةِقَائِدَةً لَهُ إِلى ضَنْکَ الْمَضْجَعِحس، وَوَحْشَةِ الْمَرْجِعِ، ومُعَایَنَةِ الْـمَحَلِّ وَثَوَابِ الْعَمَلِ وَکَذلِکَ الْخَلَفُ بِعَقْبِ السَّلَفِ لاَتُقْلِعُ الْمَنِیَّةُ اخْتِرَاماً وَلاَیَرْعَوِی الْبَاقُونَ اجْتِرَاماًلا، یَحْتَذُون مِثَالاً وَیَمْضُونَ أَرْسَالاً إِلَى غَایَةِ الاِنْتِهَاءِ، وَصَیُّورِصالْفَنَاءِ. [بعد الموت البعث] حَتَّى إِذَا تَصَرَّمَتِ الاَُْمُورُ، وَتَقَضَّتِ الدُّهُورُ، وَأَزِفَ النُّشُورُ أَخْرَجَهُمْ مِنْ ضَرَائِحِالْقُبُورِ، وَأَوْکَارِ الطُّیُورِ، وَأَوْجِرَةِالسِّبَاعِ، وَمَطَارِحِ الْمَهَالِکِ، سِرَاعاً إِلَى أَمْرِهِ، مُهْطِعِینَإِلَى مَعَادِهِ، رَعِیلاً صُمُوتاً قِیَاماً صُفُوفاً، یَنْفُذُهُمُ الْبَصَرُ وَیُسْمِعُهُمُ الدَّاعِی، عَلَیْهِمْ لَبُوسُ الاِسْتِکانَةِ وَضَرَعُ الاِسْتِسْلاَمِ وَالذِّلَّةِ، قَدْ ضَلَّتِ الْحِیَلُ، وانْقَطَعَ الاََْمَلُ، وَهَوَتِ الاََْفْئِدَةُ کَاظِمَةًص، وَخَشَعَتِ الاََْصْوَاتُ مُهَیْنِمَةً وَأَلْجَمَ الْعَرَقُ وَعَظُمَ الشَّفَقُ وَأُرْعِدَتِعص الاََْسْمَاعُ لِزَبْرَةِ الدَّاعِیإِلَى فَصْلِ الْخِطَابِ وَمُقَایَضَةِ الْجَزَاءِلص، وَنَکَالِالْعِقَابِ، وَنَوَالِ الثَّوَابِ.

[تنبیه الخلق] عِبَادٌ مَخْلُوقُونَ اقْتِدَاراً، وَمَرْبُوبُونَ اقْتِسَاراً وَمَقْبُوضُونَ احْتِضَاراً وَمُضَمَّنُونَ أَجْدَاثاً وَکَائِنُونَ رُفَاتاً وَمَبْعُوثُونَ أَفْرَاداً، وَمَدِینُون جَزَاءً، وَمُمَیَّزُونَ حِسَاباً قَدْ أُمْهِلُوا فی طَلَبِ الْـمَخْرَجِ، وَهُدُوا سَبِیلَ الْمَنْهَجِ ص، وَعُمِّرُوا مَهَلَ الْمُسْتَعْتِبِ وَکُشِفَتْ عَنْهُمْ سُدَفُ الرِّیَبِ وَخُلُّوا لمِضْماَرِ الْجِیَادِ وَرَوِیَّةِ الاِرْتِیَادِ وَأَنَاةِ الْمُقْتَبِسِ الْمُرْتَادِ فِی مُدَّةِ الاََْجَلِ، وَمُضْطَرَبِ الْمَهَلِ

[فضل التذکیر] فَیَا لَهَا أَمْثَالاً صَائِبَةً وَمَوَاعِظَ شَافِیَةً، لَوْ صَادَفَتْ قُلُوباً زاکِیَةً، وَأَسْمَاعاً وَاعِیَةً، وَآرَاءً عَازِمَةً، وَأَلْبَاباً حَازِمَةً! فَاتَّقُوا اللهَ تَقِیَّةَ مَنْ سَمِعَ فَخَشَعَ، وَاقْتَرَفَفَاعْتَرَفَ، وَوَجِلَفَعَمِلَ، وَحَاذَرَ فَبَادَرَ وَأَیْقَنَ فَأَحْسَنَ، وَعُبِّرَ فَاعْتَبَرَ وَحُذِّرَ [فَحَذِرَ، وَزُجِرَج فَازْدَجَرَ‌ط، وَأَجَابَ فأَنَابَ وَرَاجَعَ فَتَابَ، وَاقْتَدَى فَاحْتَذَى وَأُرِیَ فَرَأَى، فَأَسْرَعَ طَالِباً، وَنَجَا هَارِباً، فَأَفَادَ ذَخِیرَةً وَأَطَابَ سَرِیرَةً، وَعَمَّرَ مَعَاداً، وَاسْتَظْهَرَ زَاداًلِیَوْمِ رَحِیلِهِ وَوَجْهِ سَبِیلِهِ وَحَالِ حَاجَتِهِ، وَمَوْطِنِ فَاقَتِهِ، وَقَدَّمَ أَمَامَهُ لِدَارِ مُقَامِهِ. فَاتَّقُوا اللهَ عِبَادَ اللهِ جِهَةَ مَا خَلَقَکُمْ لَهُ، وَاحْذَرُوا مِنْهُ کُنْهَ مَا حَذَّرَکُمْ مِنْ نَفْسِهِ، وَاسْتَحِقُّوا مِنْهُ مَا أَعَدَّ لَکُمْ بِالتَّنَجُّزِلِصِدْقِ مِیعَادِهِ، وَالْحَذَرِ مِنْ هَوْلِمَعَادِهِ.

منها: [فی التذکیر بضروب النعم]

جَعَلَ لَکُمْ أسْمَاعاً لِتَعِیَ مَا عَنَاهَا وَأَبْصَاراً لِتَجْلُوَعَنْ عَشَاهَا وَأَشْلاَءًو ط جَامِعَةً لاََِعْضَائِهَا، مُلاَئِمَةً لاََِحْنَائِهَافی تَرْکِیبِ صُوَرِهَا، وَمُدَدِ عُمُرِهَا، بِأَبْدَانٍ قَائِمَةٍ بِأَرْفَاقِهَا وَقُلُوبٍ رائِدَةٍلاََِرْزَاقِهَا، فِی مُجَلِّلاَتِ نِعَمِهِ، وَمُوجِبَاتِ مِنَنِهِ، وَحَوَاجِزِعَافِیَتِهِ. وَقَدَّرَ لَکُمْ أَعْمَاراً سَتَرَهَا عَنْکُمْ، وَخَلَّفَ لَکُمْ عِبَراً مِنْ آثَارِ الْمَاضِینَ قَبْلَکُمْ، مِنْ مُسْتَمْتَعِ خَلاَقِهِمْ وَمُسْتَفْسَحِ خَنَاقِهِمْ

أَرْهَقَتْهُمُالْمَنَایَا دُونَ الاَْمَالِ، وَشَذَّبَهمْ عَنْهَاتَخَرُّمُ الاَْجَالِ لَمْ یَمْهَدُوا فِی سَلاَمَةِ الاََْبْدَانِ وَلَمْ یَعْتَبِرُوا فِی أُنُفِالاََْوَانِ. فَهَلْ یَنْتَظِرُ أَهْلُ بَضَاضَةِالشَّبَابِ إِلاَّ حَوَانِیَ الْهَرَمِ؟ وَأَهْلُ غَضَارَةِ الصِّحَّةِ إِلاَّ نَوَازِلَ السَّقَمِ؟ وَأَهْلُ مُدَّةِ الْبَقَاءِ إِلاَّ آوِنَةَ الْفَنَاءِ؟ مَعَ قُرْبِ الزِّیَالِغع، وَأُزُوفِالاِنتِقَالِ، وَعَلَزِالْقَلَقِ، وَأَلَمِ الْمَضَضِ وَغُصَصِ الْجَرَضِع، وَتَلَفُّتِ الاِسْتِغَاثَةِ بِنُصْرَةِ الْحَفَدَةِ وَالاََْقْرِبَاءِ، وَالاََْعِزَّةِ وَالْقُرَنَاءِ! فَهَلْ دَفَعَتِ الاََْقَارَبُ، أَوْ نَفَعَتِ النَّوَاحِبُ؟وَقَدْ غُودِرَفِی مَحَلَّةِ الاََْمُوَاتِ رَهِیناً وَفِی ضِیقِ الْمَضْجَعِ وَحِیداً، قَدْ هَتَکَتِ الْهَوَامُّ جِلْدَتَهُ وَأَبْلَتِ النَّوَاهِکُجِدَّتَهُ، وَعَفَتِالْعَوَاصِفُ آثَارَهُ، وَمَحَا الْحَدَثَانُ مَعَالِمَهُیع، وَصَارَتِ الاََْجْسَادُ شَحِبَةًبَعْدَ بَضَّتِهَا وَالْعِظَامُ نَخِرَةًبَعْدَ قُوَّتِهَا، وَالاََْرْوَاحُ مُرْتَهَنَةً بِثِقَلِ أَعْبَائِهَامُوقِنَةً بَغَیْبِ أَنْبَائِهَا، لاَ تُسْتَزَادُ مِنْ صَالِحِ عَمَلِهَا، وَلاَ تُسْتَعْتَبُمِنْ سَیِّىءِ زَلَلِهَا

أَوَلَسْتُمْ أَبْنَاءَ الْقَوْمِ وَالآبَاءَ، وَإِخْوَانَهُمْ وَالاََْقْرِبَاءَ؟ تَحْتَذُونَ أَمْثِلَتَهُمْ، وَتَرْکَبُونَ قِدَّتَهُمْ وَتَطَؤُونَ جَادَّتَهُمْ! فَالْقُلُوبُ قَاسِیَةٌ عَنْ حَظِّهَا، لاَهِیَةٌ عَنْ رُشْدِهَا، سَالِکَةٌ فی غَیْرِ مِضْمارِهَا! کَأَنَّ الْمَعْنِیَّسِوَاهَا، وَکَأَنَّ الرُّشْدَ فی إحْرَازِ دُنْیَاهَا.

[التحذیر من هول الصراط] وَاعْلَمُوا أَنَّ مَجَازَکُمْعَلَى الصِّراطِ وَمَزَالِقِ دَحْضِهِ وَأَهَاوِیلِ زَلَلِهِ، وَتَارَاتِف أَهْوَالِهِ؛

فَاتَّقُوا اللهَ تَقِیَّةَ ذِی لُبٍّ شَغَلَ التَّفَکُّرُ قَلْبَهُ، وَأَنْصَبَ الْخَوْفُ بَدَنَهُبف، وَأَسْهَرَ التَّهَجُّدُ غِرَارَ نَوْمِهِ وَأَظْمَأَ الرَّجَاءُ هَوَاجِرَیَوْمِهِ، وَظَلَفَ الزُّهْدُ شَهَوَاتِهِ وَأَوْجَفَ الذِّکْرُ بِلِسَانِهِ وَقَدَّمَ الْخَوْفَ لاََِمَانِهِ، وَتَنَکَّبَ الَْمخَالِجَمف عَنْ وَضَحِالسَّبِیلِ، وَسَلَکَ أَقْصَدَ المَسَالِکَإِلَى النَّهْجِ الْمَطْلُوبِ؛ وَلَمْ تَفْتِلْهُفَاتِلاَتُ الْغُرُورِ، وَلَمْ تَعْمَ عَلَیْهِمُشْتَبِهَاتُ الاَُْمُورِ،

ظَافِراً بِفَرْحَةِ الْبُشْرَى، وَرَاحَةِ النُّعْمَى فی أَنْعَمِ نَوْمِهِ، وَآمَنِ یَوْمِهِ. قَدْ عَبَرَ مَعْبَرَ الْعَاجِلَةِجف حَمِیداً، وَقَدَّمَ زَادَ الاَْجِلَةِ سَعِیداً، وَبَادَرَ مِنْ وَجَلٍ وَأَکْمَشَفِی مَهَلٍ، وَرَغِبَ فِی طَلَبٍ، وَذَهَبَ عَنْ هَرَبٍ، وَرَاقَبَ فِی یَوْمِهِ غَدَهُ، وَنَظَرَ قُدُماً أَمَامَهُ فَکَفَى بِالْجَنَّةِ ثَوَاباً وَنَوَالاً، وَکَفى بَالنَّارِ عِقَاباً وَوَبَالاً! وَکَفَى بِاللهِ مُنْتَقِماً وَنَصِیراً! وَکَفَى بِالکِتَابِ حَجیجاً وَخَصِیماً

[الوصیة بالتقوى] أُوصِیکُمْ بِتَقْوَى اللهِ الَّذِی أَعْذَرَ بِمَا أَنْذَرَ، وَاحْتَجَّ بِمَا نَهَجَ، وَحَذَّرَکُمْ عَدُوّاً نَفَذَ فِی الصُّدُورِ خَفِیّاً، وَنَفَثَ فِی الآذَانِ نَجِیّاً فَأَضَلَّ وَأَرْدَى، وَوَعَدَ فَمَنَّىَف، وَزَیَّنَ سَیِّئَاتِ الْجَرَائِمِ،


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درباره خطبه 83 نهج البلاغه

تحقیق درباره اخلاق در نهج البلاغه

اختصاصی از حامی فایل تحقیق درباره اخلاق در نهج البلاغه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 16

 

اخلاق در نهج البلاغه

آیت الله مشکینى‏ سپاس خداى عظیم را که به ما وجود، عنایت کرد و نعمت عقل و خرد، مرحمت فرمود. سپاس او را که به ما نعمت ایمان داد. و درود ما به روان انبیاء بزرگ الهى، رابطین بین الله و مخلوق. و درود به روان پاک شهداى تاریخ، از اولین شهید تا شهداى امروز و این ساعت. درود به رهبر کبیر انقلاب و درود بر ملت شریف ایران. سخن گفتن در اطراف کتابى مانند نهج البلاغه انسانى عظیم، همانند امیر المؤمنین على (ع)، خاصه براى فردى مثل بنده، کار مشکلى است. لکن براى این که فتخار حضور در جلسه منتسب به آن مولا را داشته باشم، حاضر شدم. موضوع صحبت ما «اخلاق در نهج البلاغه» است. این جمله بدین معناست که بگوییم این کتاب شریف یا صاحب این کتاب راجع به «اخلاق» و «علم اخلاق» چه نظرى دارد، و آیا در این کتاب، راجع به «اخلاق» صحبتى شده است یا نه، و این کتاب توجه به علم «اخلاق» دارد یا نه و اگر این کتاب ناظر به «اخلاق» است، در چه حدودى راجع به این علم یا این موضوع سخن گفته است. تشخیص این معنا که این کتاب، در باره «اخلاق» چه گفته، ابتداء توقف دارد به این که معناى اخلاق را به نحو اجمال تصور کنیم، و از این تصور، تصدیق این معنا که این کتاب در باره «اخلاق» چه نظر دارد، روشن مى‏شود. اخلاق، جمع «خلق» است. روان انسان، حالات و ملکاتى دارد و اخلاق‏عبارت از «ملکات روان» است. تشخیص اخلاق، توقف دارد به این که سه موضوع را انسان تصور کند: «روان»، «اخلاق» و «غرض». «روان» انسان، عبارت است از روح انسانى. ابتدا باید به نحو اجمال، سخنى از روان گفته شود و سپس از مفهوم اخلاق که عارض بر «روان» است و آن گاه در این که این عوارض بر این موضوع چه نتایجى دارد. این سه جمله را اگر بتوانم عرضه بدارم، توجه کتاب نهج البلاغه به اخلاق، روشن خواهد شد. انسان، داراى روانى است. من و شما داراى جوهره‏اى هستیم غیر از جسم، به نام «روان» که در کتاب الهى و در اخبارى که به دست ما رسیده، در باب آن، سخن گفته شده است. گاهى از این جوهره، تعبیر به «روح» شده، تعبیر به «نفس» شده، تعبیر به «قلب» شده، تعبیر به «صدر» شده و تعبیر به «عقل» شده است. یعنى «روان» شما و روح شما پنج تا اسم دارد. این «روان» شما را گاهى «روح» مى‏گویند، به این تناسب که بدن شما را او زنده نگه داشته و او سبب حیات بدن شماست. پس او «روح» است: «لانّ الرّوح ما به الحیاة الشّیى». روان شما یک نام دیگرش «نفس» است. شما همان «روان» اید. حقیقت شما عبارت از «روان» شماست. شما آن «روان» تان هستید و آن «روان» شمایید. نفس عبارت از حقیقت شی‏ء است. حقیقت شما همان «روان» شما است. و وقتى که آن حقیقت پیدا شد، شما پیدا شده‏اید و تا آن حقیقت باقى است، شما باقى خواهید بود. فلذا روان شما گر چه ازلى نیست ولى ابدى هست، ازلى نیست، یعنى از اوّل آن وقتى که خدا هست، روان شما نیست. خداوند روان شما را خلق کرده است، روان شما حادث است، اما همین روان شما ابدى و همیشگى است: خُلِقْتُم لِلْبَقاء وَ لا لِلْفَناء. اى بشر خیال نکن که براى مرگ آفریده شده‏اى تو براى بقا و جاودانگى آفریده شده‏اى. این شما که همیشه هستید، آن روان شماست و الّا این بدن، این لباس چند روزه روان، این لباس را خواهید کند و از این جهان به جهان دیگر خواهید رفت. آن روان را «نفس» مى‏گویند، زیرا که شما آنید و آن، عین شماست. این روان را «قلب» نیز مى‏گویند. یکى از نام‏هاى روان شما قلب است، زیرا حرکت شما، سکون شما، قلب و انقلاب شما، و تمام حرکت‏هاى شما معلول آن است. پس اوست که مقلب است، اوست که سرتا پا حرکت است. نام روانتان بدین مناسبت «قلب» است. یکى از نام‏هاى شما و روان شما «صدر» است، زیرا در حقیقت آن است که در میان سینه شما است، در اینجا، اسم ظرف بر مظروف اطلاق شده است. یکى از نام‏هاى روان شما «عقل» است. «عقل» به معناى قوّه آمده است، ولى در اینجا به معناى مدرک است. یعنى وقتى شما درک مى‏کنید، مى‏فهمید، قدرت فهم دارید، کلیات را درک مى‏کند، آن روان شماست که درک مى‏کند. بنا بر این شما جوهره‏اى دارید به نام روان، به نام روح، به نام نفس، به نام قلب، به نام صدر و به نام عقل. آن جوهره اوصافى دارد. تا حال یک بعد از سه بعد اخلاق، عرض شد. اما این روان شما، بر طبق تحقیق علماى اخلاق، داراى اوصاف و حالات و ملکاتى است. یعنى روان شما چنان است که حالتى و صفتى به سادگى عارض آن مى‏شود و بزودى از بین مى‏رود. مثل این که از کسى خوشتان مى‏آید، ساعت دیگر از او بدتان مى‏آید. حبّ و بغض از حالات روان شماست. برخى از اوصاف روان شما، به نام «حالات» خوانده مى‏شود. اما برخى دیگر «ملکات» است، یعنى همیشه هست. به این زودى پیدا نمى‏شود و بزودى هم زایل نمى‏شود. این اوصاف پایدار را «ملکات» مى‏گویند. شما روحتان داراى «ملکه» یعنى عوارض دائمى است. این ملکات انسانى است که «اخلاق» نامیده مى‏شود. علما در باره این ملکات، سخنها گفته‏اند، و ملکات روانى انسان را به چندین قسم، تقسیم کرده‏اند. بعضى از ملکات شما «موروثى» و بعضى «اکتسابى» است. امام صادق مى‏فرماید: «فمنه موروثى و منه کسبى». این ملکات، برخى طبیعى و فطرى شماست و خداوند این خاصیت و خوى و ملکه را در روان شما قرار داده است. بعضى از صفات شما کسبى است، زحمت مى‏کشید، فعالیت مى‏کنید تا این صفت روانى را پیدا مى‏کنید. قسم دیگر از ملکات، رذائل و فضائل است. برخى از ملکات شما عبارت از فضائل نفس شماست، جمال روح شماست. زیبائى قیافه روان شما عبارت از فضائل‏اخلاقى است. برخى از ملکات، رذائل است، صفت‏هاى زشت است، قیافه کریه روح است. بحث «اخلاق» عبارت از بحث در همین ملکات است.آیا انسان مى‏تواند اخلاق فاضله را تحصیل کند، ملکات پسندیده را پیدا کند و آیا مى‏تواند ملکات زشت را از خودش دور کند انسان کامل، انسانى است که بکوشد و در خود، ملکات فاضله را ایجاد کند. و آن را که بنحو طبیعى موجود است، تقویت کند. و انسان کامل، انسانى است که بکوشد و آن رذائل را در خود تضعیف کند و تا مى‏تواند از بین ببرد. وقتى که انسان کوشید و به آنجا رسید هر چه ملکه فاضله بود بدست آورد، و هر چه رذائل بود از خود دور کرد، آن جاست که یک انسان ملکوتى مى‏شود و مصداق: «خلیفة اللَّه فى الأرض» مى‏شود انسان مسجود ملائکه مى‏شود، انسان آسمانى مى‏شود، انسانى مى‏شود که در مراحل انسانیت تکامل پیدا کرده است. همین مکارم اخلاق است که اگر انسان بکوشد و آن را کسب کند، مصداق بیان پیامبر بزرگ (ص) مى‏شود که مى‏فرماید: «بعثت لأتمّم مکارم الاخلاق»: من براى این برانگیخته شدم و انبیاء براى این معنا به سوى بشر فرستاده شدند که روان آنها را


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درباره اخلاق در نهج البلاغه

دانلود مقاله درباره سیری در مفاهیم نهج البلاغه به ترتیب الفبای

اختصاصی از حامی فایل دانلود مقاله درباره سیری در مفاهیم نهج البلاغه به ترتیب الفبای دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله درباره سیری در مفاهیم نهج البلاغه به ترتیب الفبای


دانلود مقاله درباره سیری در مفاهیم نهج البلاغه                                                        به ترتیب الفبای

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 19

 

سیری در مفاهیم نهج البلاغه به ترتیب الفبایی برای آنکه از کنار دریای بیکران نهج البلاغه، لب تشنه بازنگردیم و با موضوعات و مفاهیم گوناگون نهج البلاغه و سبک و سیاق آن آشنایی بیشتری پیدا کنیم، گزیده‎ای از مفاهیم این کلام جاودانه را به شیوة الفبایی از نظر می‎گذرانیم. باشد که با غوطه‎ور شدن در دریای کلام امام ـ علیه السّلام ـ غبار تیرگی‎ها از جان بزداییم و با گوش جان سپردن به آوای ملکوتی نهج البلاغه، روح و روان را صفا بخشیم. برای پرهیز از اطالة کلام وبا توجه بهگستردگی معارف غنی ارزشی نهج البلاغه، در هر حرف از حروف الفبا تنها به یک یا دو مفهوم ( آن هم به نقل یک یا دو جمله) بسنده می‎کنیم:[1] 1. اخلاق آنکه حساب نفس خود کرد سود برد، و آنکه از آن غافل ماند زیان دید، و هر که ترسید ایمن گردید، و هر که پند گرفت بینا شد، و آنکه بینا شد فهمید و آنکه فهمید به دانش رسید.[2] 2. بینش همانا دنیا، نگاه کوردلان را بن‎بستی است که فراسویش هیچ نمی‎بیند. ولی آنکه بیناست نگاهش از دنیا گذرد، و از پس آن سرای آخرت را نگرد، بینا از دنیا رخت بربندد، و نابینا دل به دنیا بندد. بینا از دنیا بهره گیرد و کوردل برای دنیا توشه برگیرد.[3] 3. پارسایی ای مردم، پارسایی، دامن آرزو در چیدن است، و شکر نعمت حاضر گفتن، و از ناروا پارسایی ورزیدن و اگر از عهدة این کار برنیایید، چند که ممکن است خود را از حرام واپایید و شکر نعمت موجود فراموش منمایید که راه عذر برشما بسته است، با حجّت‎های روشن و پدیدار، و کتاب‎های آسمانی و دلیل‎های آشکار.[4] 4. تاریخ از گذشتة دنیا، آینده‎اش را چراغ عبرتی ساز؛ چرا که پاره‎های تاریخ با یکدیگر همانند است و در نهایت پایانش به آغازش می‎پیوندد و تمامش در حال دگرگونی است و رفتنیست.[5] 5. ثروت هیچ ثروتی چون خرد، هیچ تهیدستی چون نادانی، هیچ میراثی چون ادب وهیچ پشتیبانی چون مشورت نمودن نیست.[6] 6. جهاد امّا بعد، جهاد، دری است از درهای بهشت که خدا بر روی برگزیدة دوستان خود گشوده است؛ و جامة تقواست که تن آنان را پوشانده است. زره استوار الهی است که آسیب نبیند؛ و سپر محکم اوست که تیر در آن ننشیند. هر که جهاد را واگذارد و نا خوشایند داند، خدا جامة خواری بر تنش پوشاند و فوج بلا برسرش کشاند و در زبونی فرو ماند. دل او در پرده‎های گمراهی نهان، و حق از او روی گردان. به خواری محکوم و از عدالت محروم.[7] 7. چاره اندیشی برای بیچارگان (ای مالک) خدای را، خدای را، در خصوص فرودستان، زمینگیران، نیازمندان، گرفتاران، و دردمندان که دردشان را هیچ چاره‎ای نیست، چه در میان این قشر کسانی به دریوزگی روی می‎آورند و کسانی با نیاز آبرو داری می‎کنند. پس، برای خدا پاسدار حقی باش که خداوند برایشان تعیین کرده است و تو را به رعایتش فرمان داده است و از بیت المال و محصول زمین‎های غنیمتی اسلام ـ در هر شهری ـ سهمی برایشان در نظر بگیر؛ چرا که برای دورترین مسلمانان، همانند نزدیک‎ترینشان سهمی هست و تو مسئول رعایت حق همگانی.[8] 8. حب و بغض ای مردم، محور اجتماع مردم حب و بغض (خوشنودی وخشم) است، بی‎گمان ناقة ثمود را تنها یک نفر پی کرد، اما چون تمامی قوم ثمود به کار او رضا دادند، خداوند همة ایشان را سزاوار عذاب ساخت و این سخن خداوند سبحان است که فرمود: «پس آن ناقه را پی کردند و همگی پشیمان شدند.»[9] 9. خود شگفتی (عُجْبْ) از خودپسندی و تکیه زدن بر توانمندی‎هایت که به شگفتی وامی‎داردت و گرایش گوش سپردن به چاپلوسی‎ها را در تو زنده می‎کند، سخت بر حذر باش! که برای پایمال کردن نیکی نکوکاران، این مطمئن‎ترین فرصت است برای شیطان.[10] 10. دعا (گروهی آن حضرت را پیش رویش ستودند، فرمود:) بار خدایا تو مرا از خودم بهتر می‎شناسی و من خود را از آنان بیشتر می‎شناسم، خدایا ما را بهتر از آن کن که می‎پندارند و بیامرز از ما آنچه را نمی‎دانند.[11] 11. ذکر از سخنان آن حضرت است هنگامی که آیة «رجال لاتلهیهم تجارة و لا بیع عن ذکر الله» را تلاوت می‎فرمود: همانا خداوند سبحان یاد خود را مایة جلای دل‎ها کرد تا به یمن آن، شنوایی جایگزین کری، بینش جایگزین کوری، انعطاف و حق‎پذیری جایگزین کین‎توزی گردد. آری، خداوند ـ که تمامی بخشیده‎هایش گرانمایه است ـ در دوران‎های پی در پی تاریخ ـ حتی در روزگاران فترت ـ همواره بندگان خاصی دارد که در ژرفنای اندیشه و در عمق خردهاشان با آنان در راز است و از طریق خرد دمساز، و آنان با روشنایی ویژه‎ای که در چشم‎ها و گوش‎ها و دل‎هاشان پدید می‎آید به چراغ‎هایی می‎مانند فرا راه انسانها؛ ایام خدا را به یاد آنان آرند و مردمان را از بزرگی و جلال او ترسانند.[12] 12. رنگارنگی روزگار روزگار را دو چهره است: روزی از تو و روزی بر تو. در آن روزی که از توست سرکشی بنه و روزی که بر توست تن به شکیبایی ده![13] 13. رهبری آنکه خود را پیشوای مردم سازد، پیش از تعلیم دیگری باید به ادب کردن خود بپردازد، و بیش از آنکه به گفتار تعلیم فرماید باید به کردار ادب نماید، و آنکه خود را تعلیم دهد و ادب اندوزد، شایسته‎تر به تعظیم است از آنکه دیگری را تعلیم دهد و ادب آموزد[14] 14. زیان زبان جبران آنکه با نگفتن از دست نهاده‎ای آسان‎تر است از تدارک آنچه با گفتن از دست داده‎ای، و نگاهداری آنچه در مشک است با استوار بستن در آن با بند است. آنچه در دست است نگهداری، بهتر از آن است که آنچه نزد دیگران است خواهی؛ تلخی نومیدی بهتر، تا دست دریوزگی نزد مردمان بردن؛ کار با پارسایی برتر از هرزگی با توانگری است؛ و هر کس خود تواناتر است به راز خویش نگه داشتن؛ و بسا کوشنده که در جهت زیان خود کوشد! آنکه پرگوید، یاوه سراید؛ و هر که بیندیشد، بینش یابد.[15] 15. ژرفای هستی به ژرفای عظمت تو آگاهیمان نتواند بود. دانش ما تنها این است که می‎دانیم تو زنده و برپا دارندة جهانی، بی‎آنکه خواب بربایدت. ژرفای ذاتت را هیچ نگاهی درنیابد و ادراک وجودت را هیچ چشمی نتواند، بلکه این ادراک توست که پهنة چشم‎ها را فرا گرفته و پایان عمرها را می‎دانی و عنان سرتاپای پدیده‎ها را در دست قدرت خود داری. آنچه را ما از آفرینشت می‎بینیم و با آن از قدرتت به شگفتی می‎آییم و در توصیف بزرگی سلطنتت لب می‎گشاییم، بسی ناچیزتر است از آنچه از ما پنهان است و چشم‎هامان از دیدنش ناتوان است و اندیشه‎مان از تسخیر آن در بن‎بست است و میان ما و آن پرده‎هایی از غیب در افکنده است. پس هر که با قلبی فارغ اندیشه به کار گیرد تا دریابد که تو چگونه عرش خویش برپا داشته‎ای و مخلوقاتت را آفریده‎ای، و چگونه آسمان‎هایت را در فضا آویخته‎ای و چه‎سان زمین را بر امواج آب‎ها گسترده‎ای، نگاهش


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله درباره سیری در مفاهیم نهج البلاغه به ترتیب الفبای