حامی فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

حامی فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق وبررسی در مورد زندگی نامه ارسطو

اختصاصی از حامی فایل تحقیق وبررسی در مورد زندگی نامه ارسطو دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 4

 

زندگی نامه ارسطو 

ارسطو یکی از بزرگترین متفکران جهان است. در سراسر تاریخ فلسفه، گذشته از افلاطون و کانت، شاید هیچ کس ژرفا و پهنای اندیشه او را نداشته باشد، از بیست و چهار قرن تاکنون تاثیر او در فیلسوفان و دانشمندان گیتی بیرون از حد و حساب و بسا بیمانند بوده است. دانشمندان ایرانی حتی پیش از اسلام و قبل از رواج زبان عربی از او متاثر بوده‌اند استاد ذبیح الله صفا می‌نویسد:

"در پاره‌ای از کتاب پهلوی اصطلاحات فراوان علمی موجود است و این اصطلاحات که غالبا قابل تطبیق بر اصطلاحات فلسفی یونانی خاصه حکمت ارسطوست، می‌رساند که تنها به وسیله عیسویان ایرانی، علم یونانی پذیرفته و به زبان سریانی ادا نشده است بلکه زرتشتیان نیز به این کار مبادرت کرده و زبان پهلوی را معادل آوردن بسیاری کلمات در برابر اصطلاحات فلسفی یونانی ثروتمند ساخته بودند...یکی از مشاهیر عیسویان [در عهد ساسانی] پولس ایرانی (paulus persa) رئیس حوزه ایرانی نصیبین است که کتابی مشتمل بر بحث درباره منطق ارسطو به سریانی برای خسرو انوشیروان نوشـــت و در آن نسـبت به اثبات وجود واجــب و توحید و سایر نظر‌های فلاسفه، برتری روش حکما بر اهل ادیان اشاره کرد ....معلمین کلیساهای نسطوری در ایران .... چون به آثار ارسطو توجه داشتند در کلیساهای خود در ایران .... با قوت بسیار به تحقیق در روش این استاد یا شراح اسکندرانی او توجه کردند... مجاهداتی که پیش از خسرو انوشیروان (531 ـ 579م ) شده بود در برابر توجه او به علوم فاقد اهمیت است. این پادشاه که هم فرمانروایی مدبّر و هم سرداری شجاع بود به حکمیت نیز علاقه داشت و از فلسفه افلاطون و ارسطو آگاه بود و ترجمه پهلوی این دو استاد را می‌خواند.

"دکتر ذبیح الله صفا،‌ تاریخ ادبیات ایران – جلد اول"

 

ارسطو در 384 ق.م در شهر یونانی زبان استاگیرا ((stagira واقع در شبه جزیره خالکیدیکس (Chalcidice) چشم به جهان گشود. پدرش نیکو ماخوس (Nicomachus) پزشک بود و عضو صنف آسکله‌پیادای ( asclepiadae ) و طبیب در بار آمونتاس دوم (پادشاه مقدونیه Amyntas). ممکن است ارسطو از کودکی، و در نتیجه شغل پدر، به زیست شناسی دلبسته شده باشد، اما هیچ دلیلی در دست نیست که ار آن هنگام آغاز به تحقیق کرده باشد. پزشکان صنف اسکله‌پیاد فرزندان خویش کالبد شکافی یاد می‌دادند؛ اما ارسطو هنوز بسیار کوچک بود که پدرو مادرش هر دو در گذشتند و بنابراین، بعید است که او از این آموزش بهره‌مند شده باشد.

ارسطو در هفده سالگی به آتن رفت و وارد آکادمیای افلاطون (plato) شد و تا هنگام  مرگ وی در 348 ق.م همچنان شاگرد و همکار او بود و آنجا ماند. اهمیت تاثیر فلسفی افلاطون در همه آثار  ارسطو هویداست. حتی وقتی که او از استاد انتقاد می‌کند یعنی بیشتر اوقات به شهادت نوشته‌های موجود ـ به نبوغ افلاطون احترام عمیق می‌گذارد.

پس از مرگ افلاطون‌، ارسطو از آتن رفت. ممکن است بستگیهایش با دربار مقدونیه سبب رویگردانی مردم از او شده باشد. شاید هم نسبت به انتخاب اسپئوسیپوس (Speusippus) به جانشینی افلاطون نظر خوش نداشته، زیرا با رگه‌ای از آرای مکتب افلاطونی که در آثار اسپئوسیپوس پرورش داده می‌شده موافق نبوده است. به هر تقدیر، ارسطو به دهرت هرمیاس (hermias)، که از همشاگردیهای گذشته‌اش در آکادمیا و در آن زمان جبار آلوس در تروآد (Troad) بود به آن سان رفت. سه سال آنجا عضو محفل کوچکی از متفکران بود و باپوتیاس (Pythias)، دختری که هرمیاس او را به فرزندی پذیرفته بود، ازدواج کرد. در ایام اقامت در آسوس و سپس در میتوانه (Mitylene) در جزیره لیسبوس (lesbos)  ، دست به پژوهشهای در زیست شناسی زد که بعدها شالوده نوشته‌هایی علمی‌اش شد.

در 349 ق.م ارسطو به دعوت فیلیپ مقدونی (Philip of Macedon پادشاه مقدونیه) به پلا(pella ) پایتخت آن سرزمین رفت و مربی فرزند او، اسکندر کبیر (Alexander the great ) شد که پسری سیزده ساله بود.

پس از پایان دوره تربیت اسکندر، ارسطو به استاگیرا بازگشت و چند سال آنجا بود و سپس باز به آتن رفت و به تعلیم فلسفه پرداخت.

ارسطو در آتن از بیگانگان مقیم بود، بنابراین، نمی توانست مالک ملکی در آن شهر باشد. پس بیرون شهر چند ساختمان اجاره کرد و در اینجا که لوکیون (lykeion) نام گرفت. مدرسه‌ای از خود بنیان نهاد. (متصل به ساختمان اصلی ایوانی ستون‌دار "پری پاتوس Peripatos" بود و همین سبب شد که بعدها پیروان ارسطو را "پری پاتیک" بنامند).

 او بعضی سخنرانیها برای عامه می‌کرد، اما بشتر اوقاتش به نوشتن یا به درس گفتن برای گروهی کوچکتر از شاگردان جدی می‌گذشت. اغلب آثار موجود او متن درسهایی است که به این گروه داده شده و به نگارش در آمده است. در این گروه چند متفکر نیز مانند تئوفراستوس (Theophrastus) و ائودموس (eudemus) عضویت داشتند که بعدها خود از دانشمندان معتبر شدند. پوتیاس، همسر ارسطو هنوز دیری از این دوره زندگی نگذشته فوت کرد، و او بقیه عمر را با زنی برده به نام هرپولیس (herpyllis) به سربرد و از او پسری موسوم به نام نیکو ماخوس پیدا کرد که کتاب اخلاق نیکوماخوس را به اسم وی کرده است. ارسطو در وصیّت نامه خویش از هرپولیس به علت وفاداری و مهربانی‌اش به نیکی یاد می‌کند، هرچند تا پیش از مرگ خودش او را قانوناً از بند بردگی آزاد نکرد. بر خلاف افلاطون و بسیاریی از افراد تحصیل کرده یونانی در آن روزگار، به نظر می‌رسد که ارسطو منحصرا به جنس مخالف گرایش داشته است. چنین می‌نماید که بر زنان آنچنان احترامی نمی‌گذاشته و حتی توجه دقیقی نمی‌کرده است.

وقتی که در 323 ق.م مرد و احساسات ضد مقدونی در آتن دوباره سر برداشت، ارسطو ناگزیر از ترک آن شهر شد. واضح است که معتقد بوده که جانش در خطر است، زیرا با اشاره به اعدام سقراط (Socrates) می‌گوید اجازه نمی‌دهد آتنیان "دوباره نسبت به فلسفه مرتکب گناه شوند". پس به خالکیس (chalcis) موطن خویشاوندان مادری‌اش، رفت و سال بعد به علت بیماری در‌گذشت.

دانته هنگام وصف دکارت نخستین دوزخ درباره ارسطو چنین می‌گوید:

دیــــدم آن پیــــر و استــــاد همه                  او چو چوپان و دیگران چو رمه

همه ارباب فضل و دانش و هـوش                 حلقه طاعتش نهاده به گوش

بــر فلاطــون و پیـــر او سقــــراط                   پیشتر از همه به قرب بساط

از این بیانات مقدار احترامی را که در ارسطو طی هزار سال از آن بر خوردار بوده است می‌توان حدس زد. دوران اقتدار ارسطو هنگامی به پایان رسید که اسباب و آلات نو پیدا شد و مشاهدات روز افزون گردید و تجربیات از روی تانی و دقت علم را از نو نبا نهاد و " آلکم "  و "راموس" و " راجر " و فرانسیس بیکن با اسلحه مقاومت‌ناپذیری مسلح شدند. تاکنون هیچ مغزی نتوانسته است تسلط خود را بر فکر بشر این اندازه ادامه می‌دهد.

به گرداگرد خود چون نیک می‌دید                 بلا انگشتری و او نگین بود

 

سال شمار زندگی ارسطو

سال ( ق م )" قبل از میلاد مسیح "

384                   تولد ارسطو در استاگیرا

367                   ارسطو به آتن مهاجرت می‌کند و به آکادمی افلاطون می‌پیوندد

356                   تولد اسکندر کبیر

347                   مرگ افلاطون. ارسطو آتن را ترک می‌گوید و عازم دربار هرمیاس در آثار نئوس می‌شود و در آسوس اقامت می‌گزیند

345                   ارسطو به موتی‌لنه در جزیره لسبوس می‌رود ( و پس از چندی به استاگیرا باز می‌گردد)

343                   فیلیپ مقدونی ارسطو را به می‌یزا دعوت می‌کند و به ترتیب اسکندر می‌گمارد.

341                   مرگ هر میساس .

336                   فیلیپ کشته می شود و اسکندر تاجگذاری می‌کند .

335                   ارسطو به آتن باز می‌گردد و در لوکیون آغاز به تدریس می‌کند.

323                   مرگ اسکندر

322                   ارسطو از آتن به خالکیس می‌رود و در آنجا می‌میرد.

 

منابع: ارسطو- مارتا نوسباوم- طرح نو

تاریخ فلسفه- ویل دورانت


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق وبررسی در مورد زندگی نامه ارسطو

دانلود تحقیق سقراط و افلاطون و ارسطو 30ص

اختصاصی از حامی فایل دانلود تحقیق سقراط و افلاطون و ارسطو 30ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود تحقیق سقراط و افلاطون و ارسطو 30ص


دانلود تحقیق سقراط و افلاطون و ارسطو 30ص

دسته بندی : علوم انسانی _ تاریخ و ادبیات، تحقیق

فرمت فایل:  Image result for word ( قابلیت ویرایش و آماده چاپ

فروشگاه کتاب : مرجع فایل 

 


 قسمتی از محتوای متن ...

 

تعداد صفحات : 30 صفحه

1- سقراط در اواخر مائه پنجم در اذهان کسانی که جستجوی حقیقت و معرفت می کردند تشویق و تشتت بسیار دست داده و مخصوصاً تعلیمات سوفسطائیان افکار را پریشان و عقاید را متزلزل ساخته بود و به همین جهت بنیان احوال اخلاقی مردم نیز رو به سستی گذاشته و مفاسد بزرگ از آن بروز می کرد .
در این هنگام سقراط ظهور نمود و او از بعضی جهات به سوفسطائیان شباهت داشت و معاصرین اکثر میان او و آن جماعت فرق نمی گذاشتند و لیکن سقراط که خداوند اخلاق است در حکمت شیوه تازه ای بدست داد و آن شیوه را شاگرد او افلاطون و شاگرد افلاطون ارسطو دنبال و تکمیل کردند و حکمت را به اوج ترقی رسانیدند و از این رو سقراط امام حکماء و استاد فلاسفه است و چون در راه تعلیم و تربیت ابناء نوع جان سپرده است از بزرگترین شهدای عالم انسانیت نیز بشمار می رود ( معاصر اردشیر درازدست و داریوش دوم ) .
مقام سقراط اگر کسانی کتاب « حکمت سقراط » را خوانده باشند ، از داستان شگفت و تعلیمات آن بزرگوار آگاه شده اند و برخورده اند به این که او جنبه پیغمبری دارد و وظیفه خود را متنبه ساختن مردم به جهل خویش و توجه به لزوم معرفت نفس و مزین نمودن آن به فضایل و کمالات قرار داده و لیکن رأی و نظر مخصوصی در فلسفه اظهار ننموده بلکه همواره اقرار و اصرار بنادانی خویش داشته است .
شیوه سقراط گفته اند سقراط فلسفه را از آسمان به زمین آورد یعنی ادعای معرفت را کوچک کرده جویندگان را متنبه ساخت که از آسمان فرود آیند یعنی بلند پروازی را رها نموده به خود باید فرو رفت و تکلیف زندگانی را باید فهمید و نیز گفته اند شیوه سقراط دست انداختن و استهزاء بود .
اگردر مکالمه او توفرون و مکالمه الکبیادس از رسائل افلاطون که ما به فارسی در آورده ایم نظر شود دیده خواهد شد که سقراط چگونه حریف را دست انداخته و بالاخره او را مستأصل و مجبور می ساخت که اقرار به نادانی خود نماید .
اما آنچه استهزاء سقراطی نامیده اند در واقع طریقه ای بود که برای اثبات سهو و خطا و رفع شبهه از اذهان داشت بوسیله سئوال و جواب و مجادله و پس از آنکه خطای مخاطب را ظاهر می کرد باز به همان ترتیب مکالمه و سؤال و جواب را دنبال کرده به کشف حقیقت می کوشید و این قسمت دوم تعلیمات سقراط را مامائی نامیده اند زیر که او می گفت دانش ندارم و تعلیم نمی کنم من مانند مادرم فن مامائی دارم او کودکان را در زادن مدد می کرد من نفوس را یاری می کنم که زاده شوند یعنی به خود آیند و راه کسب معرفت را بیابند و براستی در این فن ماهر بود و مصاحبان خود را منقلب می نمود و کسانی که او را وجودی خطرناک شمرده در هلاکش پافشردند قدرت و تأثیر نفس او را درست دریافته بودند .
مبنای تعلیمات اخلاقی سقراط تعلیمات اخلاقی سقراط تنها موعظه و نصیحت نبود و برای نیکوکاری و درست کرداری مبنای علمی و عقلی می جست .
بد عملی را از اشتباه و نادانی می دانست و می گفت مردمان از روی علم و عمد دنبال شر نمی روند و اگر خیر و نیکی را تشخیص دهند البته آنرا اختیار می کنند پس باید در تشخیص خیر کوشید مثلاً باید دید شجاعت چیست عدالت کدام است پرهیزکاری یعنی چه و راه تشخیص این امور آن است که آنها را بدرستی تعریف کنیم .
این است که یافتن تعریف صحیح در حکمت سقراط کمال اهمیت را دارد و همین امر است که افلاطون و مخصوصاً ارسطو دنبال آنرا گرفته برای یافتن تعریف ( حد ) به تشخیص نوع و جنس و فصل یعنی کلیات پی برده و گفتگوی تصور و تصدیق و برهان و قیاس به میان آورده و علم منطق را وضع نموده اند و بنابراین هر چند واضع منطق ارسطوست نظر به بیانی که کردیم فضیلت با سقراط است که راه را باز نموده است .
فلسفه کلیات عقلی سقراط برای رسیدن به تعریف صحیح شیوه استقراء به کار می برد یعنی در هر باب شواهد و امثال را امور جاری عادی می آورد و آنها را مورد تحقیق و مطالعه قرار می داد و از این جزئیات تدریجاً به کلیات می رسید و پس از دریافت قاعده ای کلیه آنرا بر موارد خاص تطبیق می نمود و برای تعیین تکلیف خصوصی اشخاص نتیجه می گرفت و بنابراین می توان گفت پس از استقراء به شیوه استنتاج و قیاس نیز می رفت و در هر صورت مسلم است که رشته استدلال مبتنی برتصورات کلی را سقراط بدست افلاطون و ارسطو داده و از این رو او را مؤسس فلسفه مبنی بر کلیات عقلی شمرده اند که مدار علم و حکمت بوده است .
اصول اخلاقی سقراط اما عقاید سقراط را در اصول مسائل مهم فلسفی به درستی نمی توان باز نمود چه او هرگز اظهار علم قطعی نمی کرد و به علاوه تعلیمات خود را نمی نوشت و بنابراین جز آنچه پیروان او بالاختصاص گزنوفون و افلاطون و ارسطو نقل کرده اند مأخذی برای پی بردن به تعلیمات او نداریم .
مهمترین مأخذ افلاطون است اما او هر چه نوشته از قول سقراط نقل کرده و بدرستی نمی توان عقاید استاد و شاگرد را از یکدیگر جدا نمود .

  متن بالا فقط تکه هایی از متن به صورت نمونه در این صفحه درج شده است.شما بعد از پرداخت آنلاین فایل را فورا دانلود نمایید

بعد از پرداخت ، لینک دانلود را دریافت می کنید و ۱ لینک هم برای ایمیل شما به صورت اتوماتیک ارسال خواهد شد.

( برای پیگیری مراحل پشتیبانی حتما ایمیل یا شماره خود را به صورت صحیح وارد نمایید )

«پشتیبانی فایل به شما این امکان را فراهم میکند تا فایل خود را با خیال راحت و آسوده دریافت نمایید »


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق سقراط و افلاطون و ارسطو 30ص

دانلود تحقیق کامل درمورد ارسطو و فن شعر

اختصاصی از حامی فایل دانلود تحقیق کامل درمورد ارسطو و فن شعر دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود تحقیق کامل درمورد ارسطو و فن شعر


دانلود تحقیق کامل درمورد ارسطو و فن شعر

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 26

 

ارسطو و فن شعر

میراث شگرف پرمایه ای که از تعالیم ارسطو، دانای یونان ، درتاریخ اندیشه باقی مانده است در عین آنکه درعصر ما هنوز لامحاله به عنوان یک پدیده تاریخی و انسانی درخور توجه است خود آن نیز، از یک سو در طی تاریخ پابه پای نهضتها و مکتبهای فکری و فلسفی عرضه تغییر و اصلاح شده است و از سوی دیگرسرمایه ای از اندخته فلسفی دنیای قبل از وی را – درتأثیرهایی که تدریجا از آنها پذیرفته است و درنقدهایی که بهمناسبت طرح مسایل از آنها عرضه کرده است – به دنیای بعد از وی انتقال داده است و البته، با چنین حالی، جای شگفتی نیست اگر میراث فلسفی او مثل شبح یک سنت بردوش قرنها سایه افکند و سرگذشت فکر و فلسفه اوتا حدی با سراسرداستان فرکو فلسفه انسانی مشتبه شود. در واقع از همین روست که ارسطو مثل یک قهرمان برگ افسانه ها، در طی قرنها دراز و در بین اقوام گونه گون، از دیرباز موضوع قصه ها و معروض ستایشها و نکوهشها شده است . درواقع درباره احوال او روایات موجود خالی ازگزاف وافسانه بسیار نیست امااز مجموع آنها می توان تصویری از زندگی و اندیشه او طرح کرد. به موجب انی روایات، و تا حدی که از غور در جزئیات آنها بر می آید، ارسطو به احتمال قوی در نخستین سال المپیاد نودو نهم به دنیا آمد – در سال 384ق م . استاگیرا زادگاه او که امروز ظاهراً شهر استاورو[1] در جای انست یک کوچنشین یونانی در ولایت تراکیه ودر مجاورت کوه آتوس [2]بود که چون یونانیان کالسیس [3] آنجا را آباد کرده بودند تمام نواحی اطراف به نام آنها کالسیدیس خوانده می شد. اهالی استاگیرا و سایر نواحی کالسیدیس البته یونانی بودند و فرهنگ وآداب یونانی هم در بین آنها غلبه داشت. معهذا بعضی محققان مثل برنایز[4] و فون هومبولت[5] به سبب همین نکته که نشأت ارسطو در خارج از خطه اصلی یونان باستان بود، پنداشته اند که وی را باید نیمه یونانی خواند اما گروت[6] و برخی پژوهندگان دیگر به درستی خاطرنشان کرده اند که خانواده های یونانی در این کوچ نشینی ها زبان و آداب قومی خود را حفظ می کرده اند و آنها را نمی توان نیمه یونانی خواند . در واقع اگر د ر رفتار و گفتار ارسطو گه گاه نیز چیزی غیر یونانی هست آن را باید به ویژگی های شخصی و تأثیر محیط زندگی خصوصی او مربوط شمرد. باری ، پدرش نیقوماخس [7] طبیب و رفیق آمونتاس [8] پارشاه مقدونیه و جد اسکندر بود، و شاید همین نکته ، و اینکه احتمالا ارسطو در دوره کودکی در دربار امونتاس با شاهزاده فیلیگوس آشنایی یافته بود، از اسبابی شده باشد که بعدها، فیلیپوس وی را جهت تربیت و سرپرستی پسرش اسکندر انتخاب کرده باشد. درانی باره البته سند موثقی در دست نیست اما آنچه ازمجموع مآخذ و قراین بر می آید این احتمال برا ممکن جلوه می دهد. البته بعید به نظر می آید که ارسطو از تعلیم پدر تأثر مهم و بلاواسطه ای یافته باشد چرا که وقتی پدرش وفات یافت وی طفلی خردسال لیکن علاقه ارسطو به طبیعت و شوق به مسایل مربوط به زیست شناسی و نظایر آن در وی ممکن است تأثیر مع الواسطه و ناخود آگاه حرفه پدری باشد. در حقیقت آنگونه که از روایات کهنه بر می آید خانواده نیقوماخس مثل بسیاری از خاندانهای معروف پزشکان یونانی در آن ایام، نسب خودرا به اسقلبیوس می رانیدند و به هرحال حرفه طبابت در خانواده نیقوماخس موروثی بود. خود او نیز ظاهراً در جراحی مهارت داشت ، جالینوس اختراع وترکیب دارویی را به او نسبت می دهد و خود ارسطو هم در کتاب حیوان اشارتی به یک تألیف او دارد . در هر حال میراث حرفه ای و سابقه احوال خانواده لامحاله انی اندازه در ذهن کودک تأثیر داشته است که اورا به شیوه مشاهده مستقیم در احوال کائنات طبیعت و اسرار زندگی جانوران برانگیخته باشد و ارسطو این علاقه را در تمام کارهای علمی خویش نشان داده است. بدون شک اگر ارسطو، آنگونه که در روایات کهن هست ارث هنگفتی را که در طفلی از پدر دریافت تباه کرده و ناچار یک چند تن به حرفه سربازی و داروفروشی در داده باشد، باز میراث عمده ای را که قبل از ولادت خویش از علایق ذوقی و فکری پدر دریافت توانست به ثمر برساند و ازآن تعلیم بزرگ فلسفی بسازد که حتی با میراث فکری استادش افلاطون معارضه کند و احیانا آن را از حیثیت و اعبتار بیندازد. معهذا روایتی هم که می گوید وی ثروت پدر را برباد داد، و قبل از آنکه در آتن به حوزه افلاطون را ه پیدا کند یک چند به سربازی و دارو فروشی و مشاغل دیگر دست زد ممکن است به کلی بی اساس باشد چرا که از آثار خود او چیزی که تبحر او را در این مسایل و مشاغل نشان دهد برنمی آید . در هر صورت قبل از ورود به حوزه آکادمی افلاطون ، که مقارن 17 سالگی اوبود، از احوال او چیز درستی به طور قطع معلوم نیست. آنگونه که از فحوای پاره ای روایات بر می آید، هنپگام ورود وی به آتن افلاطون در سیسیل بود و ارسطو جوان در آنجا یک چند از محضر استادان دیگر استفاده کرد. وقتی افلاطون به آتن بازگشت (ح 360 ق م) ارسطو به محضر وی راه جست و تا پایان عمر افلاطون (347 ق م ) دیگر هرگز از محضر وی جدا نشد. بدینگونه بخش عمده ای از دوران 20 سال اقامت او در آتن (347-367 ق م) در محضر افلاطون گذشت و از بعضی مآخذ چنان بر می آید که تمام این 20 سال را در حوزه افلاطون به سر آورد. د رحوزه آکادمی این شاگرد نورسیده ، چنان فهم و استعدادی از خود نشان داد که استاد او را عقل و اهل مطالعه ، خواند و بدین گونه تفوق نیروی ادراک او و همچنین اهمیت علاقه ای را که او در امر مطالعه داشت ستود.

ص 9و10

با قبول دعوت یک همدرس و آشنای سابق ، هرمیاس، که در قسمتی از ولایت میزیه آسیای صغیر برای خود فرمانروایی کوچکی تحت حمایت هخامنشی ها به وجود آورده بود، همراه یک دوست و همدرس دیگر خویش به مام اکسنوکراتس را ه آسیا را پیش گرفت. در آسوس [9] واقع در دامنه کو ایدا[10] که هرمیاس جبار آتارنئوس از چند ی پیش به همراه چند تن از افلاطونیان سابق یک آکادمی تازه به وجود آورده بود و افلاطون هم در اواخر عمر برای این  شاگردان سابق خویش رساله ای نوشته بود و آنها را هدایت و تشویق هم کرده بود، ارسطو فرصتی برای تدریس و تحقیق یافت. هرمیاس هم در درس وی شرکت کرد و تئوفراسطس نیز که بعدها خلیفه ارسطو گشت ظاهرا از جزیره لسبوس[11]آمد و به حلقه این یاران جدید آکادمی پیوست. ارسطو در این ایام مطالعاتی در زمینه تاریخ طبیعی کرد و ظاهراً برای تحقیق در مسایل مربوط به حیات موجودات دریایی چندی نیز به لسبوس رفت ودراین مسایل یادداشتها و رسالاتی هم فراهم آورد، حتی به نظر می آید ارتباط با هرمیاس مجالی هم به ارسطو داد تا طرح رساله معروف سیاست، خودرا بریزد. در هر حال رابطه ارسطو با هرمیاس – که روی هم رفته سه سالی هم بیشتر به طول نکشید- فوق العاده دوستانه شد و بعدها موضوعی به دست افسانه پردازان داد تا چنانکه رسم است آنها با تهمتهای ناروا بیا لایند. با آنها هرمیاس خواجه بود محبت او نسبت هب ارسطو به روابط نامشروع هم منسوب شد و حتی ازدواج ارسطو با خواهر زاده او پوتیاس [12]هم به همین تهمتها ألایش  و ارتباء  یافت در این بین هرمیاس، با فیلیپوس مقدونی که دشمن ایران بود سروسری یافت و این نکته موجب شد که اورا دستگیر کنند و به شوش گسیل دارند . در آنجا هرمیاس دچار عقوبتی سخت شد و به هلاکت رسید .

ص 10 و 11

ارسطو ، که در دنبال ازدواج با پوتیاس، داماد هرمیاس محسوب می شد، وقتی در موتی لنه [13] در جزیره لسبوس می زیسبت، دعوت پادشاه مقدونیه را برای تتعهد امر تربیت پسرش اسکندر پذیرفت. در این هنگام ظاهراً وی نیز مثل بعضی خطباء آتن –غیر از دموستنس- چنان می اندیشید که یونانیان باید بر ضد بربرهای آسیا متحد شوند. بعضی قرائن نشاشن می دهد که ارسطو قبل از فاجعه هرمیاس، و ظاهراً به توصیه او به دربار فیلیپوس آمد و شاید هم انتخاب اوبه عنوان مربی و سرپرست اسکندر جزیی از یک توطئه ضد ایران، بین هرمیاس و دربار معدونی بوده باشد. باری، با قبول دعوت دربار مقدونیه ارسطو همراه تئوفراسطس و خانواده خویش به پلا پایتخت فیلیپوس رفت و  پادشاه مقدونیه که از حیثت علمی ارسطو آگاه بود، و او را ظاهرا از پیش می شناخت، از انیکه وی را در دربار خویش یافت اظهار خرسندی هم کرد . بدین گونه، یک هوس عجیب تاریخ ، چنانکه  مورخی معروف خاطرنشان می کند، خداوندگار اندیشه ار مربی کسی قراررداد که می بایست یک چند خداوندگار جهان شود. معهذا خداوندگار اندیشه در دربار پلا با مشکل کسی مواجه شد که می بایست با سه درنده وحشی در یک قفس زندگی کند. چون، فیلیپوس و زنش اولمپیاس هر دو بیش از حد خشن و دیوانه خوی بودند و اسکندر هم میراث غرور و خشونت والدین را با درنده خویی و تند مزاجی مهارناپذیر خویش توام کرده بود. اماتوفیق ارسطو در تربیت ولیعهد سیزده ساله مقدونیه ، ظارها حتی از آنچه خود او انتظار داشت بیشتر بود. البته روایت پلوتارک که می گوید علاوه بر اخلاق و سیاست، مسایل مهم فلسفی را نیز به وی تعلیم کرد و به همین سبب بعدها وقتی اسکندر در آسیا آگهی یافت که ارسطو آنگونه مسایل را نشر نکرده است، در طی نامه ای به وی اعتراض کرد ، نباید اساس درستی داشته باشد. اما علاقه اسکندر به ایلیاد هومر، که آنرا کتاب بالینی خود ساخت و شوقی که به مسایل مربوط به طب و تاریخ طبیعی نشان می داد، ممکن است تا حد زیادی از تأثیر تعلیم استاد باشد. با توجه به علاقه ای که ارسطو در رساله فن شعر به منظومه ایلیاد نشان می دهد و با درنظر گرفتن تأثیری که حوادث و قهرمانان این حماسه در خاطر اسکندر داشته است ، پیداست که ارسطو توانسته بود شاهزاده مقدونی را با سرچشمه های عمده فرهنگ یونانی آشنا نماید. اما اینکه ارسطو در تکوین عقایدو آرای سیاسی اسکندرهم تأثیری کرده باشد بعید به نظر می آید. خاصه که نظر ارسطو در سیاست محدود به احوال شهرهای یونانی بود و حتی بعدها تصوری از یک دولت بزرگ جهانی که اسکندر در امپراطوری هخامنشی کشف کرده بود، نداشت . تنها تعلیم موثقی که در زمینه سیاست عملی به اسکندر داد ظاهراً آن بود که به وی توصیه کرد خویشتن را رهبر یونانیها و خداوندگار اقوام بربر بشمارد با آنها همچون دوستان وبا اینان همچون بردگان رفتار کند و این قول او که شاید تا حید هم از نفرت و کینه باطنی نسبت به ایرانیان ناشی باشد در عین حال نشان می دهد که ارسطو نه با تعلیم سوفسطائیان عصر که از برابری بین افراد انسان سخن می گفتند توافق نظر داشته است و نه مفهوم وحدت اقوام را که اسکندر ظاهراً از تجربه سازمان دولت هخامنشی الهام یافت. در خاطر گذرانیده بوده سات. درهر حال، تأثیری که ارسطو در تربیت اسکندر کرد ، برای فیلیپوس هم مثل اسکندر مایه خرسندی شد.

این فقط قسمتی از متن مقاله است . جهت دریافت کل متن مقاله ، لطفا آن را خریداری نمایید

دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق کامل درمورد ارسطو و فن شعر

دانلود تحقیق زندگی ارسطو و اندیشه هایش

اختصاصی از حامی فایل دانلود تحقیق زندگی ارسطو و اندیشه هایش دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود تحقیق زندگی ارسطو و اندیشه هایش


دانلود تحقیق زندگی ارسطو و اندیشه هایش

 

تعداد صفحات : 175 صفحه     -     

قالب بندی : word              

 

 

 

زندگی ارسطو

ارسطو در 384 پ.م ، در شهر کوچک استاگیرا ، استاوروی جدید، در ساحل شمال شرقی شبه جزیره ی خاکیده یک متولد شد. گاهی کوشیده اند رگه ای غیر یونانی در منش او بیابند، و آن را به شمالی بودنش نسبت دهند. اما استاگیرا کاملا شهری یونانی بود، که از آندروس و خالکیس به آن جا کوچ کرده بودند و دارای گونه ای از گویش ایونی بودند پدرش ، نیکوماخوس ، به فرقه یا صنف آسکلیپاد تعلق داشت و محتمل است که خانواده ی او در سهده هشتم یا هفتم از مسنیا مهاجرت کرده  باشند. خانواده ی مادرش، فایستیس ، به خالکیس متعلق بود، جایی که ارسطو در روزهای آخر عمرش، از دست دشمنانش به آن جا پناه برد. پدرش طبیب، و با آمونتاس دوم پادشاه مقدونی، دوست بود، و ممکن است که بخشی از کودکی ارسطو در دربار سلطنتی سپری شده باشد. معقول است که علاقه ی ارسطو به علوم طبیعی و بیش از همه به زیست شناسی را حاصل تعلقش به نسل خانواده ی پزشکی بدانیم. گالینوس ( جالینوس) به ما می گوید که خانواده های اسکلپیاد به پسران تشریح را می آموختند، و محتمل است که ارسطو بعضی از اینگونه تعلیمات را دیده باشد، علاوه بر آن، ممکن است او پدرش را در اعمال جراحی کمک کرده باشد، و احتمالاً منشا داستانی که او را پزشکی قلابی معرفی می کند همین موضوع است. خانواده اش، زمانی که او پسر کوچکی بود، در گذشتند، و او تحت قیمومت خویشاوندی به نام پروکسنوس درآمد، که ارسطو بعدها پسر او نیکانور را به فرزندی پذیرفت.

او در هیجده سالگی وارد مدرسه ی افلاطون در آتن شد، و نوزده سال ، تامرگ افلاطون، در آن جا بود. لازم نیست که فرض کنیم کشش خاصی به زندگی فلسفی وجود داشته است که او را به آکادمی کشانده است، او صرفاً در صدد دیدن بهترین تعلیمی بود که یونان می توانست در اختیار او بگذارد. انگیزه ی او در پیوستن به مدرسه هر چه باشد، روشن است که در فلسفه ی افلاطون مهم ترین تاثیر زندگی اش را یافت. غیر ممکن بود که ذهنی این چنین قدرتمند مستلزمات همه ی آموزه های افلاطون را بپذیرد. اختلافات بزرگی در باب موضوعات مهم به تدریج برای ارسطو اشکارتر شدند. اما بر خلاف آثار علمی اش، هیچ برگی از آثار فلسفی اش نیست که اثری از افلاطون گرایی نداشته باشد .

 حتی هنگامی که با برخی آموزه های افلاطونی برخورد می کند خودش را در جرگه ی کسانی قرار می دهد که به نقد آنها مشغول است و اصول مشترک شان را خاطر نشان می کند. او نیز مانند هر مرد بزرگی در قدیم، افترا زنندگانی داشت او بعدها به گستاخی نسبت به افلاطون متهم شد. زمانی به شدت طرفدار افلاطون بود، و افلاطون او را « دانشجو» ئی تمام عیار و « مغز مدرسه» می نامید . بعدها زمانی که دیدگاه های خود را متمایز تر شد، روابط آنها صمیمیت قبل را نداشت. اما تا زمانی که افلاطون زنده بود، ارسطو عنصر وفادار مدرسه باقی ماند. او در فقره ی معروفی از وظیفه ی ناخوشایند نقد کسانی سخن می گوید که به عنوان مدرسه ی افلاطونی برایش عزیزند.

با این حال ، نباید فرض کنیم که او در خلال این بیست سال صرفا شاگرد بوده است. مکاتعب قدیم فلسفه از مردانی تشکیل شده بودند که رویه ی مشترک و دیدگاه های بنیادین واحدی به آنها وحدت بخشیده بود، اما هر کدام به طور مستقل به پژوهش های خویش مشغول بود. به ویژه، میتوان فرض کرد که ارسطو در خلال این سال ها مطالعاتش را در علم طبیعی به جایی رساند که افلاطون یا هیچ کدام از اعضای مدرسه نمی توانست بدان دست یابد. به نظر می رسد که او تدریس نیز می کرده است، اما شاید فقط درباره ی خطابه، و در مخالفت  باایسوکراتس، به نظر می رسد که تحت نظر ایسوکراتس درس نخوانده است، اما حتی سبک اسان و دقیق و بی حشو و زوایدش، و استعدادش برای صعود به مقامی موثر، بیشتر  مدیون « این مرد فصیح قدیم » است که تاثیرش در سبک یونانی و لاتین بسیار بزرگ است. در خطابه از هیچ نویسنده ای ( به جز هومر) تا این اندازه نقل نمی کند. اما در سرزنش فقر اندیشه ی ایسوکراتس، و ستایش موفقیت های خطیبانه ی او با افلاطون هم عقیده است، و این امر موجب است که ارسطو در روزهای جوانی اش خطابه را، آن چنان که مکتب ایسوکراتی حفظ کرده بود، به نقد کشد. احتمالاً چند اثر مفقود شده اش به این دوره متعلق هستند، اثاری که وی در آن ها کم و بیش به صورت عامیانه بحث کرده است نه به صورت فلسفی اصیل. همچنین به نظر می رسد که بعضی از اثار موجودش در این دوره شروع شده باشند.

هنگامی که در 7-348 پ. م اسپوسیپوس جانشین افلاطون شد و گرایش های افلاطون گرایی ای را که ارسطو آن ناراضی بود- به ویژه تمایل به « برگرداندن فلسفه به ریاضیات» عرضه کرد، ارسطو نسبت به ماندن در مدرسه بی میل شد اما ظاهراً قصد نداشت که مدرسه ای از آن خودش تاسیس کند. هم چنین این نیز ممکن است که طغیان احساس ضد مقدونی در آتن در نتیجه ی شکست الینتوس و نابودی اتحاد یونانی اتن را برای اقامت بیگانه ای دارای ارتباط های مقدومی ناامن ساخته باشد اما این دلیل به سختی می توانست کسنو کراتس را تحت تاثیر قرار دهد کسی که عضو اکادمی بود وارسطو را در مهاجرت از اتن همراهی کرد دلایل ارسطو هر چه باشد به هر حال او دعوت یکی از شاگردان قدیمی آکادمی یعنی هرمیاس  را کسی که از بردگی به رهبری اتارنئوس و آسوس در موسیا رسیده پذیرفت و حلقه ی افلاطونی کوچکی در اطراف خویش به وجود اورده بود او با پوتیاس ازدواج کرد، که زیبا و دختر خوانده ی هرمیاس بود، و او دختری به همین نام به دنیا آورد و ظاهراً در خلال اقامت بعدی ارسطو در اتن در گذشت. پس از درگذشت او، ارسطو با زنی از استاگیرا با نام هرپولیس پیوند دائمی و عاشقانه، هر چند غیر قانونی ، بست و از او پسری داشت به نان نیکوماخوس، که اخلاق نیوکاخوسی به نام اوست.

در پایان این سه سال، ارسطو به میتولنه در جزیره ی مجاور لسبوس رفت. نمی دانیم چه چیزی او را به آن جا کشاند، اما محتمل است که تئوفراستوس ، بومی جزره و کسی که ارسطو قبلا با او به عنوان عضو اکادمی آشنایی داشت، آن جا را در نظر ارسطو برای اقامت، مناسب ساخته باشد. بسیاری از پژوهش های او در زیست شناسی به اقامتش در اسوس و بیشتر از آن به اقامتش در میتولنه متعلق است در این اثار غالبا به پدیده های مربوط به تاریخ طبیعی مشاهده شد و در آن حول و حوش، و به ویژه در تالاب پورها اشاراتی شده است.

اشاره ی ایستوکراتس ، تقریباً در این تاریخ ، به فیلسوفان تازه کاری را که در لوکیوم گرد آمدند و او را چند محترم نداشتند، عموماً اشاره به ارسطو و دیگران دانسته اند، اگر چنین باشد، پس  ارسطو باید دوره از آتن دیدار کره باشد، زندگی نامه نویسان قدیم درباره ی این دیدار چیزی نمی دانند اما به نظر می رسد که این حدس بی مبناست .

در 2- 343  فیلیپ مقدونی که احتمالا ارسطو را آنگاه که نوجوانی هم سن او بوده است می شناخت و قطعا از هر میاس درباره ی  او چیزهایی شنیده بود از او دعوت کرد که آموزش و پرورش اسکندر را که در ان زمان سیزده سال داشت بر عهده بگیرد ارسطو که مایل بود پیوند قدیم با دربار مقدونیه را تجدید کند و چنانکه از سیاست بر می اید به تربیت قرمانروایان آینده اهمیت بسیار قایل بود این دعوت را پذیرفت  این موقعیت به نقوذ ارسطو در درباره منتهی شد و او راقادر ساخت تا به نفع استاگیرا و آتن و ارسوس شهر آبا و اجدادی تئوفراستوس که همراه ارسطو به پلا رفت با موفقیت پادرمیانی کند درباره ی آنچه او به این شاگرد برجسته یاد داد چیز اندکی می دانند یا اصلا چیزی نمی دانند احتمالا موضوع اصلی تعلیم او هومر و درام نویسان بوده است که رشته ی اصلی آموزش و پرورش یونانی بوده است می گویند ارسطو متن ایلیاد را برای اسکندر تجدید نظر کرده است اما شاگردان او به سنی رسیده بود که بتواند از آموزش پیش رفته تر ببیند به ویژه مسلم است که ارسطو باید با او درباب وظایف رهبران و هنر فرمانروایی بحث کرده باشد ارسطو برای او کتابی در باب مونارشی و کتابی درباب مستعمرات تصنیف کرد، که موصوع هر دو برای کسی که بزرگ ترین پادشاه یونانی و بزرگ ترین استعمارگر جالب بود.

می توان فرض کرد که در خلال اقامت وی با اسکندر نخست در پلا و سپس در قصر سلطنتی میزا در حومه ی آن شهر بود که توجه ارسطو  مخصوصا به موضوعات سیاسی جلب  شد و ایده اش در باب مجموعه ی بزرگ قوانین اساسی را شکل داد نبوغ و هوش اسکندر او را به زندگی عملی سوق داد نه به زندگی علمی – به استیلا بر آسیا که ارسطو بر ضد این اندیشه ی اسکندر فیلیپ را در جریان گذاشت و به کوشش برای ادغام تمدن شرقی با یونانی کاری که البته با عقیده ی ارسطو در باب برتری بی چون و چرای یونانی بر غیر یونانی ناسازگار بود به نظر می رسد که رابطه ی این  دو مرد هرگز به کلی گسسته نشده است اما نشانی از صمیمیت واقعی بین آن دو پس از پایان یافتن دوره ی شاگردی اسکندر با انتخاب شدن اش به مقام ولیعهدی پدرش در 340 در دست نیست احتمالا ارسطو از این پس در استاگیرا مستقر شد تردید نیست ارسطو در دوره ای که با اسکندر بود پایدارترین دوستان مقدونی اش را پیدا کرد و از جمله با آنتیپاتر دوست شد کسی که به زودی در طول غیبت اسکندر در آسیا گمارده ی او شد  و به این ترتیب مهم ترین یونان گردید .

ارسطو در 4-335 اندکی پس از مرگ فیلیپ به آتن بازگشت و پر ثمرترین دوره ی حیات او از این جا آغاز می شود در شمال شرقی خارج شهر احتمالا بین کوه لوکابتوس و ایلیسوس باغی قرار داشت که به آپولون و لوکئیوس و موساها وقف شده بود و قبلا پاتوق دلخواه سقراط بود ارسطو در این جا چند  ساختمان اجاره کرد او چون غریبه و بیگانه بود حق خریدن آنها را نداشت و مدرسه اش را بنیاد گذاشت او در این جا هر بامداد با شاگردانش در لوگیه یا میان درختان قدم می زد و درباره ی انتزاعی ترین مسایل فلسفه بحث می کرد و هر شامگاه مسایل کمتر مشکل را برای تعداد زیادتری از شنوندگان تبیین می کرد از این روی روایتی کهن بین گفتارهای آکرواماتیک یا پیشرفته و گفتارهای عمومی فرق می گذارد بی تردید این تمایز درست است اما برخلاف تصور بعضی ها هیچ نکته ی مرموزی در گفتارهای آکرواماتیک نیست یا در گفتارهای عمومی به هیچ وجه در گفتن حقایق مضایقه نشده است موضوعات انتزاعی تر منطق طبیعات مابعد الطبیعه مستلزم بررسی دقیق و برای تعداد اندکی جالب است در حالی که موضوعاتی مانند خطابه مغلطه یا سیاست به خواسته ها و نیازهای وسیع تری پاسخ می دهند و می توان آنها را برای عموم توضیح داد.

همچنین احتمالاً ارسطو در این جا صدها نسخه های دست نویس جمع آوری کرد یعنی اولین کتابخانه ی بزرگ را بنا نهاد که الگوی کتاب خانه های اسکندریه و پرگامون گردید نیز تعدادی نقشه و همچنین موزه ای از اشیا برای وضوح بخشیدن به سخنرانی هایش ، به ویژه سخنرانی های تاریخ طبیعی، تهیه کرد. می گویند اسکندر 800 قنطار به او داد تا بتواند این مجموعه را درست کند،  و به همه ی شکارچیان و شکار کنندگان پرندگان و صیادان ماهیان امپراتوری مقدونیه دستور داد که همه ی موضوعات جالبی را که در می یابند به ارسطو گزارش کنند. بی تردید همه ی این سخنان اغراق آمیز است و دانش ارسطو در باب نقاط دور دست  امپراتوری به گونه ای نیست که بتوان از اینگونه دستورات انتظار داشت اما در این داستان شاید حقیقتی وجود داشته باشد. می گویند ارسطو در مدرسه قانونی وضع کرده بود که بر اساس آن، فی المثل، اعضا موظف بودند مدرسه را به نوبت ده روز  « اداره کنند» که ممکن است از جمله  به این معنا باشد که شخص در خلال این مدت با ذکر کردن بر نهادها در برابر همه ی تازه  واردها سهمی در مدیریت داشته باشد، و این شیوه ای بود که در دانگشاه های قرون وسطایی متعارف شد. همچنین در باب غذا خوردن های دسته جمعی و مهمانی های ماهانه، که ارسطو  بر آن قواعدی وضع کرده بود، سخنانی گفته اند. اما اطلاعات ما در مورد کار مدرسه و تقسیم وظایف در اندرون ان بسیار ناچیز است . درس هایی که آثار موجود ارسطو یادداشت های انهاست، احتملاً به دوازده یا سیزده سال اصلی ریاست او بر لوکیوم متعلق هستند. واندیشه و پژوهشی که این درس ها  در خود گنجانده اند، حتی اگر فرض کنیم که بعضی از آثار را شاگردانش برایش فراهم آورده اند، متضمن نیروی ذهنی ای است که شاید بی همتا باشد ارسطو در خلال این مدت طرح های اصلی طبقه بندی علوم را به صورتی که هنوز هم باقی می مانند وضع کرده، و بعضی از علوم را به نقطه ای بسیار فراتر از آنچه  تا آن زمان رسیده بودند رساند در بعضی از آنها، مانند منطق، به درستی می تواند ادعا کند که هیچ سلفی نداشته است، و سده ها هیچ خلف ارزش مندی نیز نداشت . و در عین حال مدرسه، به سبب علاقه ی او به موضوعات عملی مانند اخلاق و سیاست، تاثیری در زندگی عملی گذاشت که با تاثیر سقراط و افلاطون سنجیدنی است و بیشتر است از تاثیر شاگردان گوشه نشین اکادمی آن عصر.

به هنگام مرگ اسکندر در 323 آتن دوباره مرکز احساسات ضد مقدونی گردید و ارتباطات ارسطو با مقدونیه او را در مظان اتهام قرار داد. ممکن است. خصومت مکاتب افلاطونی و ایسوکراتی احساسات سیاسی بر ضد او را افزوده باشد. در هر حال، بر اساس سرود و سنگ نوشته ای که او درباره ی هرمیاس نوشته بود، او را به اتهام پوچ بی دینی متهم کردند. برای آنکه اجازه ندهد آتنیان « دوباره بر ضد فلسفه گناه کنند» ، مدرسه را به تئوفراستوس سپرد، و خودش به خالکیس، پایگاه محکم مقدونی ، رفت. او در این جا به سال 322 در اثر بیماری ای که مدت ها به آن مبتلا بود در گذشت. دیوگنس وصتی نامه اش را برای ما حفظ کرده است که در ان برای خویشانس به دقت آینده نگری می کند، و بردگانش را از افروخته شدن ایمن می سازد و یکی از مستلزمات سیاست را با آزاد کردن چند تن از آنان عملی می سازد. ما گاهی می خواهیم او را فقط تجسم عقل بدانیم، اما وصیت نامه اش شاهدی گویا بر طبیعیت مهربان و قدر دان اوست.

 


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق زندگی ارسطو و اندیشه هایش

پایان نامه : انسان و ساختار زندگی اجتماعی از دیدگاه ارسطو

اختصاصی از حامی فایل پایان نامه : انسان و ساختار زندگی اجتماعی از دیدگاه ارسطو دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

پایان نامه : انسان و ساختار زندگی اجتماعی از دیدگاه ارسطو


 پایان نامه : انسان و ساختار زندگی اجتماعی از دیدگاه ارسطو

چکیده : این رساله به روش کتابخانه انجام شده است و هدف از این رساله آن است که انسان در دوران مختلف مورد توجه متفکران برجسته بوده و این مساله‌ای مهم است. پس جامعه‌ای که درآن به سر می‌برد قابل توجه است. برای دست‌یافتن به کمال و رسیدن به مرتبه والا، دیدگاه ارسطو که یکی از فیسلوفان برجسته دوره یونان بوده است بسیار مهم جلوه می‌کند. پژوهنده در فصل دوم تا چهارم به این موضوع پرداخته و فرضیه‌ها و گفته‌های این فیلسوف برجسته را در فصول این رساله دنبال می‌کند و به کسانی که ارسطو از آنها تاثیر پذیرفته است می‌پردازد. در فصول سوم مفصلا به انسان و نیازهای او و چیزهایی که لازمه او است و با آنها می‌تواند به کمال برسد می‌پردازد. پس به جامعه‌ای که بیشتر در آن به سر می برد توجه کرده و در فصل آخر که فصل نتیجه‌گیری است به بررسی این رساله می‌نشیند. می‌توان نتیجه گرفت که انسان با داشتن خصوصیتی به نام عقل می‌تواند با تلاش به زندگی سعادتمند و نیک‌بختی برسد و هم در بستر طبیعت مدنی (اجتماعی) رشد کند و به سعادت برسد.


دانلود با لینک مستقیم


پایان نامه : انسان و ساختار زندگی اجتماعی از دیدگاه ارسطو