حامی فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

حامی فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

اخلاق در نهج البلاغه

اختصاصی از حامی فایل اخلاق در نهج البلاغه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 16

 

اخلاق در نهج البلاغه

آیت الله مشکینى‏ سپاس خداى عظیم را که به ما وجود، عنایت کرد و نعمت عقل و خرد، مرحمت فرمود. سپاس او را که به ما نعمت ایمان داد. و درود ما به روان انبیاء بزرگ الهى، رابطین بین الله و مخلوق. و درود به روان پاک شهداى تاریخ، از اولین شهید تا شهداى امروز و این ساعت. درود به رهبر کبیر انقلاب و درود بر ملت شریف ایران. سخن گفتن در اطراف کتابى مانند نهج البلاغه انسانى عظیم، همانند امیر المؤمنین على (ع)، خاصه براى فردى مثل بنده، کار مشکلى است. لکن براى این که فتخار حضور در جلسه منتسب به آن مولا را داشته باشم، حاضر شدم. موضوع صحبت ما «اخلاق در نهج البلاغه» است. این جمله بدین معناست که بگوییم این کتاب شریف یا صاحب این کتاب راجع به «اخلاق» و «علم اخلاق» چه نظرى دارد، و آیا در این کتاب، راجع به «اخلاق» صحبتى شده است یا نه، و این کتاب توجه به علم «اخلاق» دارد یا نه و اگر این کتاب ناظر به «اخلاق» است، در چه حدودى راجع به این علم یا این موضوع سخن گفته است. تشخیص این معنا که این کتاب، در باره «اخلاق» چه گفته، ابتداء توقف دارد به این که معناى اخلاق را به نحو اجمال تصور کنیم، و از این تصور، تصدیق این معنا که این کتاب در باره «اخلاق» چه نظر دارد، روشن مى‏شود. اخلاق، جمع «خلق» است. روان انسان، حالات و ملکاتى دارد و اخلاق‏عبارت از «ملکات روان» است. تشخیص اخلاق، توقف دارد به این که سه موضوع را انسان تصور کند: «روان»، «اخلاق» و «غرض». «روان» انسان، عبارت است از روح انسانى. ابتدا باید به نحو اجمال، سخنى از روان گفته شود و سپس از مفهوم اخلاق که عارض بر «روان» است و آن گاه در این که این عوارض بر این موضوع چه نتایجى دارد. این سه جمله را اگر بتوانم عرضه بدارم، توجه کتاب نهج البلاغه به اخلاق، روشن خواهد شد. انسان، داراى روانى است. من و شما داراى جوهره‏اى هستیم غیر از جسم، به نام «روان» که در کتاب الهى و در اخبارى که به دست ما رسیده، در باب آن، سخن گفته شده است. گاهى از این جوهره، تعبیر به «روح» شده، تعبیر به «نفس» شده، تعبیر به «قلب» شده، تعبیر به «صدر» شده و تعبیر به «عقل» شده است. یعنى «روان» شما و روح شما پنج تا اسم دارد. این «روان» شما را گاهى «روح» مى‏گویند، به این تناسب که بدن شما را او زنده نگه داشته و او سبب حیات بدن شماست. پس او «روح» است: «لانّ الرّوح ما به الحیاة الشّیى». روان شما یک نام دیگرش «نفس» است. شما همان «روان» اید. حقیقت شما عبارت از «روان» شماست. شما آن «روان» تان هستید و آن «روان» شمایید. نفس عبارت از حقیقت شی‏ء است. حقیقت شما همان «روان» شما است. و وقتى که آن حقیقت پیدا شد، شما پیدا شده‏اید و تا آن حقیقت باقى است، شما باقى خواهید بود. فلذا روان شما گر چه ازلى نیست ولى ابدى هست، ازلى نیست، یعنى از اوّل آن وقتى که خدا هست، روان شما نیست. خداوند روان شما را خلق کرده است، روان شما حادث است، اما همین روان شما ابدى و همیشگى است: خُلِقْتُم لِلْبَقاء وَ لا لِلْفَناء. اى بشر خیال نکن که براى مرگ آفریده شده‏اى تو براى بقا و جاودانگى آفریده شده‏اى. این شما که همیشه هستید، آن روان شماست و الّا این بدن، این لباس چند روزه روان، این لباس را خواهید کند و از این جهان به جهان دیگر خواهید رفت. آن روان را «نفس» مى‏گویند، زیرا که شما آنید و آن، عین شماست. این روان را «قلب» نیز مى‏گویند. یکى از نام‏هاى روان شما قلب است، زیرا حرکت شما، سکون شما، قلب و انقلاب شما، و تمام حرکت‏هاى شما معلول آن است. پس اوست که مقلب است، اوست که سرتا پا حرکت است. نام روانتان بدین مناسبت «قلب» است. یکى از نام‏هاى شما و روان شما «صدر» است، زیرا در حقیقت آن است که در میان سینه شما است، در اینجا، اسم ظرف بر مظروف اطلاق شده است. یکى از نام‏هاى روان شما «عقل» است. «عقل» به معناى قوّه آمده است، ولى در اینجا به معناى مدرک است. یعنى وقتى شما درک مى‏کنید، مى‏فهمید، قدرت فهم دارید، کلیات را درک مى‏کند، آن روان شماست که درک مى‏کند. بنا بر این شما جوهره‏اى دارید به نام روان، به نام روح، به نام نفس، به نام قلب، به نام صدر و به نام عقل. آن جوهره اوصافى دارد. تا حال یک بعد از سه بعد اخلاق، عرض شد. اما این روان شما، بر طبق تحقیق علماى اخلاق، داراى اوصاف و حالات و ملکاتى است. یعنى روان شما چنان است که حالتى و صفتى به سادگى عارض آن مى‏شود و بزودى از بین مى‏رود. مثل این که از کسى خوشتان مى‏آید، ساعت دیگر از او بدتان مى‏آید. حبّ و بغض از حالات روان شماست. برخى از اوصاف روان شما، به نام «حالات» خوانده مى‏شود. اما برخى دیگر «ملکات» است، یعنى همیشه هست. به این زودى پیدا نمى‏شود و بزودى هم زایل نمى‏شود. این اوصاف پایدار را «ملکات» مى‏گویند. شما روحتان داراى «ملکه» یعنى عوارض دائمى است. این ملکات انسانى است که «اخلاق» نامیده مى‏شود. علما در باره این ملکات، سخنها گفته‏اند، و ملکات روانى انسان را به چندین قسم، تقسیم کرده‏اند. بعضى از ملکات شما «موروثى» و بعضى «اکتسابى» است. امام صادق مى‏فرماید: «فمنه موروثى و منه کسبى». این ملکات، برخى طبیعى و فطرى شماست و خداوند این خاصیت و خوى و ملکه را در روان شما قرار داده است. بعضى از صفات شما کسبى است، زحمت مى‏کشید، فعالیت مى‏کنید تا این صفت روانى را پیدا مى‏کنید. قسم دیگر از ملکات، رذائل و فضائل است. برخى از ملکات شما عبارت از فضائل نفس شماست، جمال روح شماست. زیبائى قیافه روان شما عبارت از فضائل‏اخلاقى است. برخى از ملکات، رذائل است، صفت‏هاى زشت است، قیافه کریه روح است. بحث «اخلاق» عبارت از بحث در همین ملکات است.آیا انسان مى‏تواند اخلاق فاضله را تحصیل کند، ملکات پسندیده را پیدا کند و آیا مى‏تواند ملکات زشت را از خودش دور کند انسان کامل، انسانى است که بکوشد و در خود، ملکات فاضله را ایجاد کند. و آن را که بنحو طبیعى موجود است، تقویت کند. و انسان کامل، انسانى است که بکوشد و آن رذائل را در خود تضعیف کند و تا مى‏تواند از بین ببرد. وقتى که انسان کوشید و به آنجا رسید هر چه ملکه فاضله بود بدست آورد، و هر چه رذائل بود از خود دور کرد، آن جاست که یک انسان ملکوتى مى‏شود و مصداق: «خلیفة اللَّه فى الأرض» مى‏شود انسان مسجود ملائکه مى‏شود، انسان آسمانى مى‏شود، انسانى مى‏شود که در مراحل انسانیت تکامل پیدا کرده است. همین مکارم اخلاق است که اگر انسان بکوشد و آن را کسب کند، مصداق بیان پیامبر بزرگ (ص) مى‏شود که مى‏فرماید: «بعثت لأتمّم مکارم الاخلاق»: من براى این برانگیخته شدم و انبیاء براى این معنا به سوى بشر فرستاده شدند که روان آنها را در اخلاق، تکامل بخشند،


دانلود با لینک مستقیم


اخلاق در نهج البلاغه

دانلود تحقیق و مقاله درباره اخلاق 20 ص

اختصاصی از حامی فایل دانلود تحقیق و مقاله درباره اخلاق 20 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 21

 

مقدمهدوست داریم زندگى هایمان ، سرشار از صمیمیت و خونگرمى و صفا باشد.حـریـم انـسـانها و حرمت همگان ، محفوظ بماند و معاشرت هایمان نشاءت گرفته از فرهنگ قرآنى و تعالیم مکتب باشد.

و این ، یعنى زندگى مکتبى

پـایـدارى و اسـتـحکام رابطه هاى مردمى ، در سایه رعایت نکاتى است که برگرفته از حقوق متقابل افراد جامعه باشد.

در ایـنـکه چگونه باید زیست و چه سان با دیگران باید رابطه داشت ، نکته اى است که در بحث آداب معاشرت مى گنجد.

بـر خـلاف فـرهـنـگ غـربـى ، روح و مـحتواى فرهنگ دینى ما بر پایه ارتباط، صمیمیت ، تعاون ، همدردى و عاطفه استوار است . جلوه هاى این فرهنگ بالنده نیز در دستورالعملهاى اخلاقى اسلام دیده مى شود.

زنـدگـى مـکـتبى ، در سایه شناخت این رهنمودها و به کار بستن آنها در صحنه هاى مختلف زنـدگـى اسـت ، نـه بـا شـعـار و ادعـا. به هر میزان که معیشت و معاشرت ما با این گونه هـدایـتـهـاى دیـنى در مقوله رفتار، هماهنگ باشد، به همان اندازه زندگیهایمان مکتبى است . مسلمان باید به گونه اى در چهارچوب اصول و سنن فرهنگ دینى خودش زندگى کند که بـا شـهـامت و افتخار، بتواند امضاى دین را پاى همه رفتارش بگذارد و زندگیش برچسب اسلام داشته باشد و الگوى اسلامى را بر زندگى خویش در خانه و جامعه ، سایه افکن سازد.

آداب برخورد، دید و بازدید، رفت و آمدهاى خانوادگى و دوستانه ، نحوه گفتار و رفتار بـا اقـشـار مـخـتـلف ، دوسـتـى و حـد و حـدود آن ، مراعات آن ، مراعات حقوق دیگران ، ادب و سـپاس و احترام ، از جلوه هاى بارز اخلاق معاشرت است . این گونه رابطه هاى اجتماعى ، با عنوانهاى مختلف و در شرایط گوناگون انجام مى گیرد. گاهى به صورت صله رحم است ؛ در ارتباط با اقوام و بستگان . گاهى نام عیادت به خود مى گیرد؛ در مورد بیماران . گـاهى نسبت به برادران و خواهران دینى ، عنوان زیارت مى یابد، گاهى با همسایگان اسـت ، گـاهـى بـا مـسـتـمـنـدان . گـاهـى هـم بـر مـحـور اطـعـام اسـت و گـاهـى بـه شکل مسافرتهاى دور و نزدیک و بردن هدیه و آوردن سوغات سفر. گاهى هم براى شرکت در مجلس عقد و عروسى یا مشارکت در مراسم سوگ و تسلیت گویى است

بـه هـر حـال ، هـمـه ایـنها نوعى رابطه و معاشرت است و نشان دهنده منش انسانى و فرهنگ اخـلاقـى هـر فـرد. اسـلام نـیز در این باره بسیار سخن گفته و رهنمود داده است که در این کتاب ، گوشه اى از معارف و آموزشهاى دین در این زمینه ها را مرور مى کنیم

بـاشـد کـه فرهنگ خودى و هویت دینى را پاس بداریم و با افتخار و سربلندى و رها از سـلطـه فـرهنگى بیگانه و با تکیه بر رهاورد مکتب و وحى ، زندگى و روابط خویش را بر پایه ارزشهاى برگرفته از قرآن و اهل بیت (علیهم السلام )، سامان بخشیم و براى نسلهاى آینده هم ادب و اخلاق را میراث بگذاریم .آنـچـه پـیش روى شماست مجموعه اى است از رهنمودهاى اخلاق دینى در معاشرت با دیگران که نخست ، در سالهاى 78 ـ 1376 در مجله پیام زن با عنوان اخلاق معاشرت انتشار یافت و اینک با اندکى بازنگرى تقدیم مى گردد.

تعریف اخلاق

علم اخلاق عبارت است از فنى که پیرامون ملکات انسانى بحث مى‏کند، ملکاتى که مربوطبه قواى نباتى و حیوانى و انسانى اوست، به این غرض بحث میکند که فضائل آنها را از رذائلش‏جدا سازد و معلوم کند کدام یک از ملکات نفسانى انسان خوب و فضیلت و مایه کمال اوست، وکدامیک بد و رذیله و مایه نقص اوست، تا آدمى بعد از شناسائى آنها خود را با فضائل بیاراید، واز رذائل دور کند و در نتیجه اعمال نیکى که مقتضاى فضائل درونى است، انجام دهد تا دراجتماع انسانى ستایش عموم و ثناى جمیل جامعه را بخود جلب نموده، سعادت علمى و عملى‏خود را به کمال برساند.

1 - شناخت و مراعات حقوق دیگران

شناخت وظیفه ، پایه انجام وظیفه است

انـسـانـهـا در جـامـعـه نـسـبت به یکدیگر وظایف متقابل دارند و به تعبیرى دیگر، بر عهده خـویـش نـسـبـت بـه افراد دیگر حقوق متقابل دارند. شناخت این حقوق و انجام آن و مراعات دو جانبه ، ضامن تصحیح روابط و سالم سازى معاشرتها و زدودن کدورتها و کاهش اختلافها و گله مندیهاست

در جامعه انسانى ، جز با مراعات دیگران و حقوقشان ، وضع رفتارى سامان نمى پذیرد. مـثـلا پـدر و مـادر نـسـبـت به فرزندان و به عکس ، وظایفى دارند. زن در برابر شوهر و شـوهـر در بـرابـر زن ، تـعهداتى دارد. فرمانده و سرباز، نسبت به هم حقوق و وظایفى دارنـد. دو شـریـک بـا یـکـدیـگـر، کـارفـرما و کارگر، رئیس و مرئوس ، معلم و شاگرد، هـمـسایه با همسایه ، مشاور و مشورت خواه ، خویشاوندان و ارحام نسبت به هم ، برادران و خـواهـران دیـنـى نسبت به یکدیگر، مسلمان با مسلمان و... نمونه هاى دیگرى از ارتباطهاى اجـتـماعى ، هر کدام نسبت به هم محدوده و مجموعه اى از تکالیف را دارند که در آیین اسلام ، به انجام آنها توصیه شده است . این وظایف و تکالیف و حقوق ، اگر:

1 - شناخته شود،

2 - به آنها عمل شود،

3 - عمل هم دو سویه و متقابل باشد،

بسیارى از مشکلات ، یا پیش نخواهد آمد، یا برطرف خواهد گشت .شـبـیـه ایـن در قـوانین راهنمایى و رانندگى وجود دارد و رانندگان اگر آن آیین نامه ها را بـدانـنـد و بـه آنـهـا عـمـل کـنـنـد و عـمـل هـم بـه صـورت مـتـقابل و از سوى همه رانندگان باشد، نه یکجانبه و ناقص ، طبیعى است که بسیارى از تصادفات و حوادث و ضایعات رانندگى پیش ‍ نخواهد آمد.

حقوق مسلمانى

جـامـع تـریـن مـتـن حـدیـثـى کـه بـه بـیـان ایـن حـقـوق و وظـایـف مـتـقـابـل پـرداخـتـه اسـت ، رسالة الحقوق از امام زین العابدین (علیه السلام ) است که در کتابهاى روایى (از جمله در تحف القول و مکارم الاخلاق و...) آمده است . حق برادر دینى ، حق هـمـسـایـه ، حـق خـویـشاوند، حق فرزند و اولاد و پدر و مادر، حق زن و شوهر، حق شاگرد و اسـتـاد، حق مولا و بنده ، حق همنشین و دوست و شریک ، حق والى و رعیت ، حق مشیر و مستشیر از جمله حقوقى است که در آن حدیث ارزشمند بیان شده است

در جـامـعـه اسـلامـى ، مـسـلمـان مـتـعـهـد خـود را نـسـبـت بـه بـرادران دیـنـى مـسـؤ ول احساس مى کند و تکالیفى بر عهده او است . طبعا هر مسلمانى باید این حق را بر گردن خـویـش احـسـاس کـند و آن گونه که یاد شد، مراعات و به کار بستن اینها طرفینى باید بـاشـد، تا اثر خویش را بگذارد. این حقوق بسیار است ، به برخى از آنها که در احادیث اسلامى آمده است ، اشاره مى شود:1 - ایـنـکـه مـسـلمـان آنـچه را براى خود دوست دارد، براى برادر دینى خودش هم بپسندد و آنـچـه را بـراى خـود نـمـى پـسـنـدد، بـراى دیـگـران هم نپسندد و روا نشمارد. این اولین و مـهـمـتـریـن حـقـى اسـت کـه هـر مـسـلمـان بـر گـردن مـا دارد و روایات بسیارى در این زمینه نقل شده است ، حقى بسیار مهم ، اما بسیار آسان و اندک

امـام صـادق (عـلیـه السـلام ) بـه مـعـلى بـن خـنیس در حدیثى که به برشمارى این حقوق پرداخته است ، مى فرماید:

ایسر حق منها ان تحب له ما تحب لنفسک و تکره له ما تکره لنفسک (1) آنچه براى خود دوست مى دارى ، براى او هم دوست بدارى و آنچه براى خویش


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق و مقاله درباره اخلاق 20 ص

نمونه پرسشنامه شناسایی مولفه های اخلاق حرفه ای مدیران مبتنی بر رویکرد اسلامی

اختصاصی از حامی فایل نمونه پرسشنامه شناسایی مولفه های اخلاق حرفه ای مدیران مبتنی بر رویکرد اسلامی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

نمونه پرسشنامه شناسایی مولفه های اخلاق حرفه ای مدیران مبتنی بر رویکرد اسلامی


نمونه پرسشنامه شناسایی مولفه های اخلاق حرفه ای مدیران مبتنی بر رویکرد اسلامی

پرسشنامه حاضر با هدف بررسی مولفه های اخلاق حرفه ای مدیران مبتنی بر رویکرد اسلامی در 20 مولفه، طراحی شده  که به صورت فرمت PDF در 39 سوال در اختیار شما عزیزان قرار گرفته است، در صورت تمایل می توانید این محصول را از فروشگاه خریداری و دانلود نمایید.


دانلود با لینک مستقیم


نمونه پرسشنامه شناسایی مولفه های اخلاق حرفه ای مدیران مبتنی بر رویکرد اسلامی

نقش اخلاق در ارتباطات

اختصاصی از حامی فایل نقش اخلاق در ارتباطات دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 24

 

نقش اخلاق در ارتباطات

استیسی مری دانشجوی رشته‌ی ارتباطات در یک دانشگاه دولتی است. هفته‌ی گذشته استاد او در سمیناری، چندین نظریه در باب اخلاق به دانشجویان خود ارایه کرد. استیسی تا پیش از این پرداختن به بحث های فلسفی را اتلاف وقت می‌دانست اما از آن پس، در این باره دچار تردید شد. به موقعیت های جالبی که او طی 12 ساعت گذشته با آنها روبرو شده توجه کنید:

1) در پایان کلاس تولید برنامه های صبحگاهی تولیزیونی، رئیس دانشکده نزد دانشجویان آمد تا فرم نظرخواهی از استاد درس مربوطه را بین دانشجویان توزیع کند. استیسی برای استادش احترام قایل بود چرا که او به دانشجویانش خیلی توجه می‌کرد. اما متأسفانه به عنوان استاد درس تکنیک های رسانه ای بی نظم و بی لیاقت بود. آیا استیسی می بایست نقاط ضعف استادش را نادیده می گرفت تا مبادا کارش را از دست بدهد یا این که باید واقعیت را می گفت؟

2) هنگام صرف ناهار یکی از دانشجویانی که در سمینار شرکت کرده بود نزد استیسی آمد و به او گفت که سرپرستی دانشجویانی را برعهده دارد که سه شنبه شب‌ها به کودکان محله های فقیر نشین شهر آموزش می دهند و از استیسی خواست تا او نیز به آنان بپیوندد. استیسی همیشه فکر می کرد که او آدم نامطمئنی است و می ترسید که در هنگام تاریکی هوا در آن محله ها بماند. اما چون نمی خواست که احساس خود را بروز دهد گفت که وقت آزاد ندارد.

3) وقتی استسی و هم اتاقیش میشل در حال صرف شام بودند. تلفن زنگ زد، همین که استیسی خواست گوشی تلفن را بردارد میشل داد زد: “اگر سین بود، بگو نیستم”. وقتی گوشی را برداشت شنید که کسی می گوید: “سلام من سین هستم، میشل آنجاست؟” استیسی می دانست که گفتن حقیقت، سرآغاز یک جنگ روانی شدید با میشل خواهد بود.

4) بعد از ظهر آن روز وقتی استیسی از کتابخانه بر می گشت، یکی از دانشجویان بنام هارولد که در آپارتمان کناری او زندگی می کرد، او را به یک نوشیدنی دعوت کرد. استیسی هم پذیرفت. هارولد به طور کلی شخصیتی مثبت دارد اما آن شب بخاطر مصرف بیش از حد الکل، پرخاشگر شده بود و وقتی خواست با اتومبیل در شهر گشتی بزند، استیسی کلید ماشین را توی جیبش گذاشت. چند دقیقه بعد، هارولد از او پرسید: “آیا تو کلید مرا برداشته ای؟”.

اخلاق باید موارد خاکستری زندگی ما را در بر گیرد. وقتی تصمیم های اخلاقی سیاه و سفیدند، دانستن کاری که باید انجام داد مشخص و آسان است. ممکن است بر اعتقادات خود پایدار باقی نمانیم اما هیچ وقت این سئوال در ذهنمان ایجاد نمی شود که چه باید بکنیم؟ موقعیت هایی که استیسی با آنها روبرو شده ممکن است برای همه‌ی ما پیش آمده باشد. موارد فوق نمونه هایی از فریب کاری های گفتاری هستند. سکوت اختیار کردن در این شرایط موجب وخیم تر شدن اوضاع می‌شود. در موارد 1و2، بی صداقتی های استیسی تنها به کتمان حقیقت خلاصه می‌شود در حالی که موارد 3و4 دروغ هایی گستاخانه‌اند. در دو مورد نخست، از طرف دیگران بر استیسی فشار وارد می‌شود اما در دو مورد بعدی، خود اونیز اندکی مقصر است (او نمی‌بایست به تلفن جواب می داد یا کلید ماشین را در جیبش می گذاشت).

البته، در زندگی موقعیت های پیچیده ای وجود دارند که آسیب های حاصل از آنها بسیار جدی تر است. نظریات اخلاق گرایانه ای که در این بخش مورد بحث قرار گرفته‌اند، می توانند به استیسی کمک کنند تا بتوانند در موقعیت های فوق با کمال صداقت برخورد کند. نظریه‌ی آخر، درباره‌ی روشهای تصمیم گیری مبتنی بر اخلاق است. در نظریه‌ی نخست، نتایج رفتاری را مورد بررسی قرار می دهند. آیا دروغ می‌تواند به خوبی منجر شود یا آن که از آسیب رساندن جلوگیری نماید؟ سه تئوری بعدی درباره‌‌ی درستی یک رفتار بدون توجه به سودآوری یا عدم سودآوری آن است. آیا دروغ گویی منصفانه ودرست است؟ و آیا ما وظیفه داریم همواره صادق باشیم؟

سه نظریه‌ی بعدی نیز به شخصیت و انگیزه های درونی می پردازند که به واسطه‌ی آنها می‌توان یک فرد را اخلاقی نامید. آیا گفتن حقیقت، فضیلت محسوب می‌شود؟ آخرین نظریه هم به امکان وجود تفاوت شما دارد؟ از روی کدام نظریه بهتر می‌توانید رفتار استیسی را مورد قضاوت قرار دهید؟

خودخواهی اخلاقی: اپیکوروس

منفی اندیشان می گویند مردم فقط به فکر خود هستند. چرا که همه می خواهند اولین باشند. پیروان مکتب خود پرست اخلاقی معتقدند افراد باید چنین باشند و هر کس باید سلایق شخصی خود را ارتقا دهد. سیستم اخلاقی خود پرستان تنها به یک فرد خلاصه می‌شود.

اپی کوروس چند سال پس از مگ ارسطو، زندگی خوب را تا حد ممکن شاد بودن تعریف کرد. “من به نجیب زادگان و اطرافیان بی خاصیت آنان خدو می اندازم اگر بویی از شادی نبرده باشند”. با وجودی که گفته‌ی اپی کوروس یادآور ضرب المثل “بخور، بخواب و شادباش” است اما آنچه او بر آن تاکید داشته، شادی ناشی از دوستی‌ها،ادراک درست و بالاتر از همه بی دردی است. او می گوید: “در غم شیطان لانه کرده اما عواملی شادی


دانلود با لینک مستقیم


نقش اخلاق در ارتباطات

دانلود مقاله کامل درباره نمونه‏هایى از اخلاق پیامبر (ص(

اختصاصی از حامی فایل دانلود مقاله کامل درباره نمونه‏هایى از اخلاق پیامبر (ص( دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 7

 

نمونه‏هایى از اخلاق پیامبر (ص)

در سیره عملى پیامبر (ص) صدها نمونه از اخلاق نیک و زیبا وجوددارد که هر کدام نشانگر قطره‏اى از اقیانوس عظیم حسن خلق آن‏حضرت است، همان گونه که خداوند با تعبیر «و انک لعلى خلق‏عظیم; و همانا تو اخلاق عظیم و برجسته‏اى دارى‏» به این مطلب‏اشاره فرموده است.

نظر شما را به چند نمونه از آن‏ها جلب‏مى‏کنیم: 1- عدى بن حاتم مى‏گوید: «هنگامى که خواهرم سفانه به اسارت‏سپاه اسلام درآمد و من به سوى شام گریختم، پس از مدتى خواهرم‏با کمال وقار و متانت ‏به شام آمد و مرا در مورد این که‏گریخته‏ام و او را تنها گذاشتم سرزنش کرد، عذرخواهى کردم، پس‏از چند روزى از او که بانویى خردمند و هوشیار بود، پرسیدم:«این مرد (پیامبر اسلام) را چگونه دیدى؟» گفت: «سوگند به‏خدا او را رادمردى شکوهمند یافتم، سزاوار است که به اوبپیوندى که در این صورت به جهانى از عزت و عظمت پیوسته‏اى‏».

با خود گفتم به راستى که نظریه صحیح همین است، به عنوان پذیرش‏اسلام، به مدینه سفر کردم، پیامبر (ص) در مسجد بود، در آن جا به‏محضرش رسیدم، سلام کردم، جواب سلامم را داد و پرسید:کیستى؟ عرض کردم عدى بن حاتم هستم، آن حضرت برخاست و مرا به‏سوى خانه‏اش برد، در مسیر راه با این که مرا به خانه مى‏برد،بانویى سالخورده و مستضعف با او دیدار کرد، اظهار نیاز نمود،پیامبر (ص) به مدتى طولانى در آنجا توقف کرد و آن بانو را درمورد تامین نیازهایش راهنمایى فرمود. با خود گفتم:«سوگند به خدا این شخص پادشاه نیست.»

سپس از آن جا گذشتیم وبه خانه رسول خدا (ص) وارد شدم، پیامبر (ص) از من استقبال وپذیرایى گرمى نمود، زیراندازى که از لیف خرما بود، نزدم آوردو به من فرمود: بر روى آن بنشین. گفتم: بلکه شما بر آن‏بنشینید. فرمود: نه، شما بر آن بنشین، خود آن حضرت بر روى‏زمین نشست، با خود گفتم: این نیز نشانه دیگر که آن حضرت،پادشاه نیست. سپس مطلبى از دینم را که راز پوشیده بود بیان‏فرمود، دریافتم که او بر رازها آگاهى دارد، و فهمیدم که‏پیامبر مرسل مى‏باشد، بیانات و پیشگوییها و مهربانى‏هایش مراشیفته‏اش کرده و همانجا مسلمان شدم.»

2- در جنگ خیبر که با حضور شخص پیامبر (ص) در سال هفتم هجرت‏رخ داد، پس از پیروزى سپاه اسلام بر سپاه کفر، جمعى از یهودیان‏به اسارت سپاه اسلام درآمدند، یکى از اسیران، صفیه دختر حى بن‏اخطب (دانشمند سرشناس یهود) بود.بلال حبشى، صفیه را به همراه زنى دیگر به اسارت گرفت و آن‏ها رابه حضور پیامبر (ص) آورد، ولى هنگام آوردن آن‏ها اصول اخلاقى رارعایت نکرد، و آن‏ها را از کنار جنازه‏هاى کشته‏شدگان یهود حرکت‏داد، صفیه وقتى که پیکرهاى پاره پاره یهودیان را دید بسیارناراحت‏شد و صورتش را خراشید، و خاک بر سر خود ریخت، و سخت‏گریه کرد.

هنگامى که بلال آنها را نزد پیامبر (ص) آورد،پیامبر (ص) از صفیه پرسید: «چرا صورتت را خراشیده‏اى و این‏گونه خاک‏آلود و افسرده هستى؟! » صفیه ماجراى عبورش از کنارجنازه‏ها را بیان کرد، رسول اکرم (ص) از رفتار غیر انسانى و خلاف‏اخلاق اسلامى بلال حبشى ناراحت‏ شده و بلال را سرزنش کرده و فرمود: «ا نزعت منک الرحمة یا بلال حیث تمر بامراتین على قتلى‏رجالهما; اى بلال! آیا مهر و محبت و عاطفه از وجود تو رخت‏بربسته که آن‏ها را از کنار کشته‏شدگانشان عبور مى‏دهى؟! چرابى‏رحمى کردى؟»

جالب این که پیامبر اکرم (ص) براى جبران رنج‏ها و ناراحتى‏هاى‏صفیه، با او ازدواج کرد، سپس او را آزاد، و بار دیگر باپیش ‏نهاد صفیه با او ازدواج نمود و به این ترتیب، ناراحتى‏هاى اورا به طور کلى از قلبش زدود.

3- در ماجراى جنگ حنین که در سال هشتم هجرت رخ داد، شیماءدختر حلیمه که خواهر رضاعى پیامبر (ص) بود، با جمعى از دودمانش‏به اسارت سپاه اسلام درآمدند، پیامبر (ص) هنگامى که شیماء را درمیان اسیران دید، به یاد محبت‏هاى او و مادرش در دوران‏شیرخوارگى، احترام و محبت‏شایانى به شیماء کرد. پیش روى اوبرخاست و عباى خود را بر زمین گستراند، و شیماء را روى آن‏نشانید، و با مهربانى مخصوصى از او احوال‏پرسى کرد، و به اوامر فرمود: «تو همان هستى که در روزگار شیرخوارگى به من محبت‏کردى...» (با این که از آن زمان حدود شصت‏سال گذشته بود).

شیماء از پیامبر (ص) تقاضا کرد، تا اسیران طایفه‏اش را آزادسازد، یامبر (ص) به او فرمود:«من سهمیه خودمرا بخشیدم،و در مورد سهمیه سایر مسلمانان،به تو پیشنهاد مى‏کنم که بعد از نماز ظهر برخیز و در حضورمسلمانان، بخشش مرا وسیله خود قرار بده تا آنها نیز سهمیه خودرا ببخشند.

شیماء همین کار را انجام داد، مسلمانان گفتند: «ما نیز به‏پیروى از پیامبر (ص) سهمیه خود را بخشیدیم.»

سیره‏نویس معروف‏ابن هشام مى‏نویسد: «پیامبر (ص) به شیماء فرمود: اگر بخواهى باکمال محبت و احترام، در نزد ما بمان و زندگى کن، و اگر دوست‏دارى تو را از نعمت‏ها بهره‏مند مى‏سازم و به سلامتى به سوى قوم‏خود بازگرد؟» شیماء گفت: مى‏خواهم به سوى قوم خود بازگردم.پیامبر (ص) یک غلام و یک کنیز به او بخشید و این دو با هم‏ازدواج کردند، و به عنوان خدمتکار خانه شیماء به زندگى خودادامه دادند.

4- مهربانى و اخلاق نیکوى پیامبر (ص) در حدى بود که امام صادق (ع)فرمود:روزى رسول خدا (ص) نماز ظهر را با جماعت‏خواند، مردم بسیارى به‏او اقتدا کردند، ولى آن‏ها ناگاه دیدند آن حضرت بر خلاف معمول‏دو رکعت آخر نماز را با شتاب تمام کرد (مردم از خودمى‏پرسیدند، به راستى چه حادثه مهمى رخ داده که پیامبر (ص)نمازش را با شتاب تمام کرد؟!) پس از نماز از پیامبر (ص)پرسیدند: «مگر چه شده؟ که شما این گونه نماز را (با حذف‏مستحبات) به پایان بردى؟» پیامبر (ص) در پاسخ فرمود:«اما سمعتم صراخ الصبى; آیا شما صداى گریه کودک رانشنیدید؟» معلوم شد که کودکى در چند قدمى محل نمازگزاران‏گریه مى‏کرده، و کسى نبود که او را آرام کند، صداى گریه او دل‏مهربان پیامبر (ص) را به درد آورد، از این رو نماز را با شتاب‏تمام کرد، تا کودک را از آن وضع بیرون آورده، و نوازش نماید.

5- عبد الله بن سلام از یهودیان عصر پیامبر (ص) بود، عواملى ازجمله جاذبه‏هاى اخلاق پیامبر (ص) موجب شد که اسلام را پذیرفت ورسما در صف مسلمانان قرار گرفت، او دوستى از یهودیان به نام‏«زید بن شعبه‏» داشت، عبدالله پس از پذیرش اسلام همواره زیدرا به اسلام دعوت مى‏کرد، و عظمت محتواى اسلام را براى او شرح‏مى‏داد بلکه به اسلام گرویده شود، ولى زید هم چنان بر یهودى‏بودن خود پافشارى مى‏کرد و مسلمان نمى‏شد.

عبدالله مى‏گوید: روزى‏به مسجدالنبى رفتم ناگاه دیدم، زید در صف نماز مسلمانان نشسته‏و مسلمان شده است، بسیار خرسند شدم، نزدش رفتم و پرسیدم «علت‏مسلمان شدنت چه بوده است؟» زید گفت: تنها در خانه‏ام نشسته‏بودم و کتاب آسمانى تورات را مى‏خواندم، وقتى که به آیاتى که‏در مورد اوصاف محمد (ص) بود رسیدم، با ژرف‏اندیشى آن را خواندم‏و ویژگى هاى محمد (ص) را که در تورات آمده بود به خاطر سپردم،با خود گفتم بهتر آن است که نزد محمد (ص) روم و او رابیازمایم، و بنگرم که آیا او داراى آن ویژگى‏ها که یکى از آنها«حلم و خویشتن‏دارى‏» بود هست‏یا نه؟ چند روز به محضرش رفتم،و


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله کامل درباره نمونه‏هایى از اخلاق پیامبر (ص(