لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 112
وحدت در کثرت وبالعکس
حمد:بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ(1)((به نام خداوند رحمتگر مهربان.))
((الف)) های سه گانه غیرمکتوب باقیمانده از 22 حرف [اگر بسم الله الرحمن الرحیم را به صورت حروف جداگانه بنویسیم] اشاره به ((عالم الهی حق تعالی)) به اعتبار ذات و صفات وافعال دارند. پس آنها به اعتبار تفصیل سه عالم جداگانه اند ولی در حقیقت یک عالم می باشند و سه حرف ((الف)) مکتوب اشاره به ظهور و عوامل سه گانه الهی در ظهور اعظم انسانی است که سبب احتجاب عالم الهی می گردند [که درا ین مطلب مذکور به آن اشاره شده است] هنگامی که از حضرت رسول اکرم (ص) سوال می شود که ((الف)) (باء) [در کلمه بسم] کجا رفت؟ فرمود(( شیطان آنرا دزدید)) که امر به کشیدن (مد) باء بسم الله به جای ((الف)) آن نیز اشاره به احتجاب ((الوهیت الهیه)) به واسطه صورت رحمت واسعه او و ظهورش در صورت انسانی می باشد [وفهم این مطلب به قدری مشکل است] که آنرا جز اهلش نمی دانند و به همین دلیل است که (( الف) به صورت غیرمکتوب آمده است.
حمد :الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ(2)((ستایش خدا را که پروردگار جهانیان،))
پس مطلق حمد، حقیقت حمد دائماٌ مختص به اوست که این حمد را برحسب استحقاق ذاتی او به اعتبار الولیت و آخریت و حد فاصل (میان) این دو، در مقام جمع و به لسان تفصیل می باشد. پس در حقیقت حامد و محمود در مقام جمع و تفصیل و عابد و معبود در مبدا و منتهی اوست. هنگامی که به واسطه تجلی صفاتی خود جلوه می نماید، او را به عظمت و جمالش و در عین حال قدرت و جلالش مشاهده می نمایند پس به صورت قول و فعل عبادت را مختص به او می دانند و از او طلب یاری می نمایند زیرا که معبود جز او ندیده و حول و قوه ای جزبه واسطه او نمی دانند.
حمد :صِراطَ الَّذینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ الضّالِّینَ(7)(( راه آنهایى که برخوردارشان کردهاى، همانان که نه درخور خشماند و نه گمگشتگان.))
﴿ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ ﴾ : همانان که در ظواهر مانده اند و به واسطه نعمتهای رحمانیه و نعمتهای جسمانی و ذوق حسی از حقائق روحانی و ونعمتهای قلبی وذوق عقلی غافل مانده اند همانند قوم یهود که دعوت آنان به ظواهر و بهشت ها و حور و قصور بود سپس [حضرت حق] برآنان غضب فرموده که این غضب باعث ؟؟؟ و دوری و توقف در ظواهر گشت [باید دانست که توقف در ظواهر خود به منزله دور ترین حجابهای ظلمانی [از حق تعالی] می باشند.
﴿وَ لاَ الضّالِّینَ﴾: کسانی که در بواطن [که همان حجب نورانی می باشند] توقف کرده و به واسطه نعمت رحیمیه حق تعالی از نعمت رحمانیه حق در حجاب مانده و از ظاهریت حق غافل شده راه راست را گم کرده اند در نتیجه از شهود جمال حق تعالی در کل هستی محروم شده اند مانند مسیحیت که دعوتشان به بواطن و انوار عالم قدس می باشد. در حالیکه دعوت پیروان موحد محمدی(ص) به سوی کل و جمع میان محبت جمال ذات از طرف زیبایی صفات از طرف دیگر می باشد [جمع وحدت و کثرت]
بقره:الم(1)ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدًى لِلْمُتَّقینَ(2)((الف، لام، میم. این است کتابى که در [حقانیت] آن هیچ تردیدى نیست؛ [و] مایه هدایت تقواپیشگان است))
﴿ الم*ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدًى لِلْمُتَّقینَ﴾ : الف، لام، میم* این است کتابی که در آن هیچ تردیدی نیست و مایه هدایت تقوا پیشگان است.
(الم * ذلک الکتاب) : [حق تعالی] به وسیله این سه حرف (الم) اشاره به کل وجود از حیث کل بودنش داشته است زیرا که (ا) براساس آنچه گفتیم اشاره به ذات الهی است که اول وجود است و (ل) اشاره به عقل فعال دارد که جبرئیل نامیده می شود و او وسط وجود است که فیض را از مبدا وجود گرفته و به آخر وجود می رساند و (م) اشاره به آخر وجود است که دائره وجود [وقوس صعود و نزول] به واسطه آن تکمیل شده و به نقطه آغازین خودمی رسد. و به همین جهت است که (ختم) [و پایان] نامیده می شود و [در همین زمینه] می فرمایند ((ان الزمان قداستدار کهیئۀ یوم خلق الله السموات والارض)) و از برخی از پیشینیان نقل شده است که از ل دو ((الف)) تشکیل شده است یعنی به ازاء ذات و ((صفت علم)) که دو عالم از عوامل سه گانه الهیه می باشند که قبلا به آنها اشاره کردیم پس ((ل)) اسمی از اسماء الهی است زیرا که [در اصطلاح عرفا]: اسم عبارت است از اعتبار ذات همراه با صفتی از صفات و اما (م) اشاره به ذات همراه به جمیع صفات و افعال دارد که به واسطه [اسماء] این صفات و افعال در صورت محمدیه که همان اسم اعظم ((الله)) است محتجب شده است.
بقره:وَ إِنْ کُنْتُمْ فی رَیْبٍ مِمّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ(23)(( و اگر در آنچه بر بنده خود نازل کردهایم شک دارید، پس -اگر راست مىگویید- سورهاى مانند آن بیاورید؛ و گواهان خود را -غیر خدا- فرا خوانید.))
﴿ وَ إِنْ کُنْتُمْ فی رَیْبٍ مِمّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا﴾ پس آنگاه که توحید را اثبات نموده بعد از آن به اثبات نبوت استدلال فرمود چرا که اسلام آوردن با آن کامل می شود. زیرا اسلام آوردن جز با اقرار به شهادتین صحیح نمی باشد چرا که توحید تنها [بدون نبوت] احتجاب از تفصیل [و خلق] به واسطه [استغراق] در جمع می باشد.
که این جبر محض است که ما را به زندقه و اباحیگری می کشاند و [از طرف دیگر نیز] انتساب فعل و قول به رسول [بدون در نظر گرفتن حق تعالی] احتجاب از جمع به واسطه تفصیل [و خلق] بوده که صرف تفویض و کنار نهادن حق تعالی از امور است که ما را به محبوبیت و شریک قراردادن برای حق تعالی می کشاند ردحالیکه اسلام با جمع میان دو قول لااله الا الله و ((محمد رسول الله)) و اینکه او مظهور افعال الهی است طریق اعتدال را برگزیده است پس افعال خلق نسبت به افعال حق تعالی مانند بدن برای روح می باشد. که مصدر فعل روح می باشد اما جز به وسیله بدن افعال انجام نمی گیرند [در مقام مقایسه نیز] وجود با اینکه فاعل حقیقی حق تعالی است اما جز به واسطه خلق انجام نمی گیرند.
تحقیق درمورد وحدت در کثرت و کثرت در وحدت