امام علی
30 صفحه
مقدمه
آن شب مکه حال و هوای دیگری داشت ، زمینش ، آسمانش و مردمانش گویی همه بی قرار بودند ، حتی پرندگان مهاجر و پرستوهای مهاجر که شب هنگام از آسمان مکه می گذشتند گویی نوعی جذابیت و کشش در آن سرزمین حس می کردند و آنجا را امن یافتند . آن شب هر پرنده مهاجر که از آسمان مکه گذر می کرد تا ، ناخودآگاه قصد فرود آمدن داشت تمام موجودات آن دیار را احساس امنیت و آرامش شگفتی داشتند گویا نخل ها تکبیر می گفتند وحلقه ذکر بسته بودند و صدای تکبیر و تحلیلشان به آسمان بلند بود مردگان گویا آهنگ خروج از قبور داشتند و پهلوانان نامی عرب و عجم اضطراب خاصی وجودشان را احاطه کرده بود ، بارالها این چه سری است مردم آن دیار قلبهایشان تند تر می تپید و گرمای عجیبی سر تاسر وجودشان را فرا گرفته بود ، همگی از پس روزنه های خانه شان آسمان را می نگریستند ، ستارگان می درخشیدند و لبخند می زدند ، نور عجیبی خانه ابوطالب را در برگرفته بود ابوطالب بی قرار بود ، فاطمه بنت اسد مضطرب و بی قرار بود ، محمد مصطفی نیز شادمان وبی قرار بود همسایگان در انتظار تولد فرزند ابوطالب بودند . آن شب جبرئیل و میکائیل به همراه جمعی از آسمانیان در زمین فرود آمده بودند آنها نیز بی قرار بودند
امام علی (ع)