جهانیشدن ، خزیدن زیر سایه غرب
جهانی شدن به مثابه بحثی معرفتی، شامل مفاهیمی است که در آن و ملزومات آن، اختلاف نظر وجود دارد. در باب جهانی شدن، مباحث انتزاعی و آکادمیک و مباحث سیاسی و ژورنالیستی بسیاری درگرفته و تقسیمات متعددی هم از آن صورت گرفته است. آنچه از منظر خوانندگان میگذرد مفاد میزگردی است که با حضور استادان و دانشوران گرامی دکتر رضا داوری، دکتر محمدرضا ریختهگران و دکتر رامین خانبگی در این خصوص تشکیل شده است؛
O در این میزگرد، تنها بر چند سوال متمرکز میشویم تا برخی اختلافها روشنتر شود. ابتدا از اضلاع جهانی شدن و پیامدهای مختلف آن بپرسیم تا یک تبیین کلی از مفهوم جهانی شدن داشته باشیم و سپس وارد جزییات شویم.
دکتر رضا داوری - اصطلاح جهانی شدن، مطلب چندان تازهای نیست، اما اصطلاح «گلوبالیزاسیون» در آثار فلاسفه دویست سیصد سال اخیر بهکار نرفته بلکه این اصطلاح در سالهای اخیر شایع شده است در همین مدت اندک درباره آن هزاران کتاب نوشتهاند اما هرچه بیشتر درباره آن میگویند و مینویسند چیزی از ابهام آن کاسته نمیشود. شاید بهتر باشد که بگویم جهانیشدن، یک مفهوم نیست بلکه یک حادثه است البته جهانیشدن، یک سابقه فکری و مبنای فلسفی دارد. اگر تمدن غربی در ذات خود، داعیه جهانی شدن یا در واقع، استعداد جهانی شدن را داشته است، از آنروست که فلسفه، امری جهانی است. با این همه، چیزی که کمتر به آن توجه میشود مبانی جهانی شدن است. ایدهآل کانت این بود که مردم از محجوری بیرون آیند و بنیانگذاران تجدد در قرن هیجدهم حتی اندیشیدند که جهانی با فرهنگ واحد به وجود میآید و مدعی بودند که میخواهند عقل و آزادی را جهانی کنند اما اکنون جهانیشدن، جهانی شدن «اقتصاد و سیاست» شده و فرهنگ، جزئی یا شانی از سیاست به حساب میآید. و در واقع به نوعی فرهنگ و سیاست با هم یکی شدهاند. البته «جهانی شدن» در معنی تمام آن در دین و با دین، شروع شده منتهی جهانی شدن ادیان، غیر از جهانی شدنی است که امروز عنوان شده است. جهانی شدن در دین و در اسلام، با مضمون دیگری مطرح بوده است.
دکتر محمدرضا ریختهگران - بهنظر میآید که مساله گلوبال شدن فرهنگ، اقتصاد و سیاست، به معنای جهانی شدن نیست. من «گلوب» را کره ارض میدانم، بنابراین گلوبالیزاسیون، یعنی ظهور آن مرتبهای که احکام فرهنگ، کل کره ارض را دربرمیگیرد. این به معنای «جهانی شدن» نیست. چون اگر جهان را بهمعنای عالم بگیریم در معارف ما به معنای کره ارض نبوده است بلکه عالم با علم ارتباط داشته است. بنابراین اگر در این معنا گلوبالیزاسیون را تعبیر کنیم، به بسط تکنولوژیهای ارتباطی و دیجیتالی و ماهوارهای برمیگردد. آنچه گفته شد راجع به لفظ گلوبالیزاسیون بود. معمولا در «جهانی شدن»، بحث را به اقتصاد مربوط میکنند. مطلب اصلی در اقتصاد، مطلب «خانه و خانمان» است. ما وارد دورهای میشویم که تلقی جدیدی از خانه و خانمان برای بشر پدید میآید. در کتابهای ادیان بین واژهHouse وHome تفاوت قائل شدهاندHome . یکی از فقرات دایرةالمعارفهای دینی و بهعبارتی، یک مفهوم دینی است. بر همین اساس میتوان بحث جهانی شدن را دارای مناسبات فلسفی - دینی دانست.
فرایندی که اکنون پیش آمده و از دیدگاه گلوبال شدن، فرهنگ و سیاست را تغییر میدهد یک فرآیند کاملاً طبیعی است و به قصد یا تحکم، پدید نیامده است. اگر این را بپذیریم آن وقت دیگر سوال بیمورد است که موضع ما و موضع جهان اسلام در ارتباط با جهانی شدن چگونه باشد؟ درواقع، جهانی شدن مثل رودی خروشان است، نهتنها باید موضع ما در قبال این رود، روشن باشد بلکه سوال اصلی ما باید این باشد که چه کنیم که محاسن و فواید این فرآیند طبیعی مشمول حال ما شود و در مواقعی که این رود طغیان میکند، کمترین خسارت را ببینیم.
O درواقع ما به سوال دیگری رسیدیم که فرع بر این است که موضع جهان اسلام در قبال جهانی شدن چه باشد و آن این است که چه تفاوتی بین «جهانیسازی» و «جهانیشدن» وجود دارد؟ آیا آقایان، جهانی شدن را امری حتمی که نمیتوان در مقابل آن مقاومت کرد (مثل برخی پدیدههای قهری و طبیعی) و به عنوان یک پدیده اجتماعی و تاریخی قهری، تلقی میکنند؟! و یا اینکه پروژهای با عنوان جهانی سازی از سوی کانونهای قدرت، ثروت و رسانه با اهداف خاصی تعقیب میشود؟!
دکتر ریختهگران : آنچه بهنظر من وجود و تحقق دارد آن فرآیند طبیعی است. ممکن است در این میان کسانی از این فرایند طبیعی در جهت مقاصد خودشان استفاده کنند، اما این فرایندی است که با سیر گسترش تاریخ هستی پدید آمده است. در این سالها بسیاری از مرزهای کشورها برداشته شده، پول واحد در سطح اروپا رایج شده و بهطور کلی بحث یونیورسالیسم در کنار مبحث گلوبالیزاسیون، حکایت از وجوه مختلف تحقق این فرایند دارد. البته کسانی از سیاستمداران هم در جهت مقاصد خود به تأیید این فرایند برمیخیزند یا نظری را اعمال میکنند.
O شما به بحث در احکام جهانی شدن وارد شدید و از جبر تاریخ صحبت کردید. در این دیدگاه، جهانی شدن، یک امر محتوم و طبیعی و لاهوتی و اجتنابناپذیر تلقی میشود. آیا مرادتان جهانی شدن به معنای وسترنیزه شدن و یا مدرنیزاسیون است؟ جهانی شدن را به چه تعریف میکنید؟
دکتر داوری: من اعتقادی به جبر و ضرورت تاریخی ندارم. زمانی در تفکر، طرحی درانداخته میشود، کسانیکه میآیند و این طرح را متحقق میکنند صاحباختیارند اما چنین نیست که آدمی اختیار نامحدود داشته باشد و هروقت و هر جا از عهدة همه کار برآید. تفکر که با آزادی صورت میگیرد ممکن است جهان را به صورت خاصی قوام دهد و این جهان، مرزها و حدودی دارد یعنی وقتی طرح یک جهان ریخته میشود و مردمی در آن بسر میبرند نظام زندگیشان به اقتضای طرح اولیه، ترتیب یافته است. عدهای نسبت به طرح، آگاه هستند و بعضی هم ناآگاه در آن زندگی میکنند، بنابراین مساله این نیست که آیا میشود با این طرح درافتاد یا محکوم هستیم که آنرا قبول کنیم. در اینجا جبر، مطرح نیست. ما به اختیار در این خانه زندگی میکنیم، اما باید با امکانات خانه هماهنگ شویم، در حدود خانه، زندگی خود را سامان بدهیم، البته میتوانیم از آن خانه بیرون آییم و در خانه دیگری سکنی کنیم اما مردم هر روز خانه خود را عوض نمیکنند و نمیتوانند که هر روز از خانهای به خانه دیگر بروند و اگر هم میتوانستند به این سفر دائمی تن نمیدادند. اختیار از آن جهت که در مفهوم نمیگنجد به دشواری، فهم میشود. بشر، صاحباختیار است اما قدرت مطلق ندارد، ما کارها و وظایفی داریم که در همین آزادی آنها را انجام میدهیم و اختیار ما در همان کار است. پس یک صورت بحث این است که آیا اختیار من با فعل است یا قبل از فعل؟ نظر من روشن است. من میگویم، اختیار من با فعل من است. ایندو از هم جدا نیستند. خداوند همانطور که مرید است فعال هم هست و علم و اراده و فعل او همه یکی است. بشر را با خدا قیاس نمیکنیم اما در مورد بشر هم میتوانیم بگوییم که اختیارش با فعل و در فعل است. یعنی اگر میخواهید بدانید که آیا قوم و مردمی آزادند یا آزاد نیستند به فعل و کار و بار آنها بنگرید.
O این طرح در کجا پیریزی میشود؟! و چگونه؟!
دکتر داوری: اگر بگوییم که مثلاً رنهدکارت و بعضی از فلاسفه امثال او با سلیقه و ذوق خاص خود آمدند و این طرح را درانداختند و بشر را خوشبخت یا بدبخت کردند شعار دادهایم. نه دکارت و نه هیچ شخص دیگری قدرت ندارد که تکلیف تاریخ را معین کند اما تفکر که به شخص، وابسته نیست. تفکر، صرف بعضی آرأ و نظرها که رد و اثبات میشود نیست بلکه ممکن است با آن بنای جهانی گذاشته شود که در آن جهان، طرحها و تقاطعها و مسیرهایی تعبیه شده است یا میشود. مردمی که در این جهان زندگی میکنند، با مبادی آن نسبتی دارند و با آن مبادی، فکر و عمل میکنند. شاید کانت، صورت کلی این طرح را میدید و گاهی مثل خوابآلودها حرفهایی میزد که گویی دارد از پایان تجدد، خبر میدهد. دکارت، پیش از کانت، طرحی برای جهان درانداخته بود. من نمیدانم چگونه میشود که یک فکر درمیگیرد و مقبولیت پیدا میکند. و با آن عالمی نو بهوجود میآید. این تقسیم نظر و عمل، یک تقسیم اعتباری است. حتی در دوره جدید تاریخ که نظر و عمل از هم جدا میشود این نظر است که بنیاد زندگی با آن گذاشته میشود و این زندگی است که نظر را موجه میسازد. تفکر جدید غربی، تفکر جهانی است و به این جهت است که گفتم تمدن غربی میل به گسترش دارد. در جهان متجدد، بشر، دائرمدار همهچیز است و طبیعی است که قدرت هم قدرت بشر باشد و البته این قدرت است که میل به گسترش و بسط دارد. تقدیر تاریخی برای بسیاری موجب سوتفاهم شده است. حوادث تاریخی، جبر نیست. این حوالت تاریخی، در مقابل داعیه همه توان بودن «سوبژکتیویتة» بشر است. سخن آن است که عالمی در تاریخ ساخته میشود و در این عالم، کموبیش فکرها با عمل هماهنگ است. البته نمیتوانیم بگوئیم که غرب امروز همهچیزش هماهنگ و منظم است، اما یک نوع نظم و هماهنگی دارد. ایدئولوژیها با هم اختلاف و تقابل دارند اما همه از اصول مشترک بر آمدهاند. در غرب، آرأ، آزاد است به شرط آنکه به ریشه عالم غربی، آسیب وارد نکند.
O آیا پرسش از این حوالت تاریخی در حوزه فلسفه تاریخ قرار میگیرد یا جامعهشناسی معرفت؟ یا اصلاً آن را باید یک نظریه عرفانی دانست؟
دکتر داوری: نمیدانم چه بگویم. حوالت، امری در عین حال مربوط به وجودشناسی و زندگی عادی است. درک آن با طرح نسبت آدمی با وجود، ممکن میشود. آدمی همواره امکاناتی فراروی خود دارد و بدین جهت، آزاد است منتهی امکانهای همه عوالم، یکسان نیست. حوالت در واقع، محدودکننده امکانهای عالم است و این محدودیت نیز با تفکر در هم شکسته میشود. ما در تفکر، پایمان روی زمین است، آویزان نیستیم، جایی داریم، اما در این نسبت، با وجود، تفکر میکنیم و عالم با تفکر آدمی، تعین پیدا میکند. هر عالمی امکانها و رهآموزهایی دارد که برای جامعهشناس، شناخت این رهآموزها آسان نیست اما شاید برای عارف متفکر، درک آن دشوار نباشد هر چند این مطلب به هیچ وجه مطلب عرفانی نیست.
تکرار میکنم که با روح زمانه نیز نباید اشتباه شود به هر حال متفکران میتوانند بیرون از دایره حوالت باشند. کانت، حوالت مقید و محدود تاریخی زمان نبود، او حوالت تاریخی زمان را معین کرد یا درست بگوییم حوالت او را هم تفکر کانتی معین کرد. حوالت تاریخی با آزادی میآید و به یک اعتبار، قوام کار یک عالم است.
O راجع به جهانی شدن و احکام آن بسیار بحث شده است، اما تعریف مشخصی از آن کمتر ارائه میشود. در تعریف کلیات، همه تفاهم دارند، اما وقتی مسأله، دقیق میشود، سوءتفاهمها هم آغاز میشود. شما اگر بخواهید جهانی شدن را در چند جمله تعریف کنید، چه مفهومی از آن درنظر دارید؟
دکتر رامین خانبگی: نخست اینکه باید متذکر شوم که جهانیسازی، آنگونه که امروز رخ نموده است، به صورت واژگانی رایج و متداول در نوشتهها ظهور و بروز دارد، در اصل پدیدهایست کاملاً اقتصادی که سیاست را جهت رسیدن به هدف، به عنوان محمل و ابزاری کارآمد در اختیار گرفته است. از این رو به اعتباری نیز سیاسی است. اما گر چه این پدیده صرفاً اقتصادی و به تبع سیاسی باید در بستری به نام اجتماع، تحقق یابد نمیتوان از منظری جامعهشناختی بدان نگریست. زیرا دید جامعهشناسانه در این خصوص، دیدی کاملاً متأخر است. یعنی تا زمانی که پدیده در بستر اجتماع کاملاً روی نمایان نکرده، نمیتوان درباره آن به نظریهپردازی جامعهشناسانه پرداخت. از این رو، از منظر جامعهشناسانه، وقایعی را که پیش رو وجود دارد و در آیندهای نزدیک و یا نه چندان دور رخ خواهد نمود به هیچ وجه نمیتوان پیشبینی و پیشگویی کرد. بدین لحاظ افرادی چون هابرماس، گیدنز و... نمیتوانند درخصوص «جهانیشدن» بحث و گفتوگو کنند، مگر آن زمان که عیان شده و تحقق یافته باشد. حال آنکه دغدغه امروزین درخصوص جهانی شدن آن چیزی است که در آینده رخ خواهد نمود و وضعیتی است که آینده به خود خواهد گرفت. مدل جامعهشناسانة صرف، برای تبیین و پیشگویی آنچه در شرف ظهور و بروز و اتفاق افتادن است، کاملاً ناکارآمد و سترون است.
تنها از منظری، اصالتا اقتصادی و سپس سیاسی است که میتوان سخن از جهانیشدن راند و یا حدس و گمانی معقول از آنچه احتمالا پیش خواهد آمد، ترسیم نمود.
دوم اینکه، همین پدیده صرفا اقتصادی، همچون دیگر مفاهیم رایج در غرب، نظیر مدرنیزم و یا سکولاریزم، از این رو که در فضای گفتمانی کاملا متفاوتی شکل گرفته است، معنایی متناسب با آن فضا را ارائه و نمایان و القأ میکند. آنچه به نظر، مهم میآید این است که در ابتدا نخست این فضای گفتمانی روشن و آشکار گردد.
دکتر داوری: شما فرق جهانی شدن با سکولاریزاسیون و مدرنیزاسیون را در چه میبینید؟
دکتر خانبگی: اجازه میخواهم به نکتهای اشاره کنم. در طول تاریخ بشر، همواره، پیش از دوران مدرن، دنیا و آخرت، ظاهر و باطن، پنهان و آشکار، در کنار هم جزء اموری بودهاند که انسان دستکم به صورت نظری آنها را باور داشته و بدان وقعی میگذاشته است. در کنار این امر، غفلت از یکی از این دو امر گاه و بیگاه رخ نموده است، چه در حوزه امور فردی و چه اجتماعی، چه محدود و چه گسترده. اینکه انسان ممکن است مثلا غافل از آخرت، روز جزأ، غیب، معاد، خدا و... باشد، امری طبیعی مینماید. اما تنها در دوران مدرن غرب (آن هم به ویژه پس از انقلاب فرانسه) است که انسان غربی تصمیم میگیرد به صورت آگاهانه و عمداً نسبت به چیزی غافل باشد و به طور قاطعانه این شقوق را نایده بینگارد. پس از انقلاب کبیر فرانسه، جدایی دین و سیاست به عنوان نخستین گام رسمی و اجتماعی سازمان یافته، که امروزه میوههای آن را به صورت «جهانیسازی» میبینیم، صورت میپذیرد. در این دوره از تاریخ، بحث بر سر انکار وجود آخرت نیست، بلکه صحبت بر سر کنار گذاشتن تذ کار و یادآوری امر غیرمادی، دین، خدا، و... در حوزه امور اجتماع است. به دیگر سخن، در حوزه اجتماع، غفلت از آخرت به صورت امری متعین، لحاظ شده؛ بهگونهای که کسی حق ندارد با تذ کار به آن، امور اجتماعی را پایهریزی، هدایت و به سامان کند. به تعبیر فلسفی، دوران پیش از مدرن اگر ماهیتی «لابشرط» دارد که میتواند با غفلت و تذکار، جمع شود در دوره مدرن، در حوزه امور اجتماعی، انسان با ماهیتی «بشرط لا» مواجه است یعنی به شرط اینکه با آخرت، کاری نداشته باشد!!» در اینجا قید «عدم» به صورت حتمی و بایسته، لحاظ شده است. در دورهای که امروزه در آن به سر میبریم یعنی بستری که جهانیشدن در آن در حال مطرحشدن و شکلگیری است همین ماهیت «لابشرط»، تبدیل به ماهیت «به شرط» شیء شده است. به عبارت دیگر، داعیان این طرح، این امر را به لحاظ هستیشناسی و آنتولوژیک مسلم انگاشتهاند که اصلا و اساسا چیزی جز «دنیا» وجود ندارد، تا بخواهیم درباره آن صحبت کنیم و عالم، منحصر در همین دنیاست و آخرت و غیبی، وجود خارجی ندارد. در اینجا دیگر بحث از غفلت و عدم غفلت در کار نیست بلکه انحصار عالم در همین عالم مادی و محسوس و ملموس است. از این رو، فرایند «جهانیشدن» در اصل و اساس و بن و پایه، فرایند «این جهانیشدن» است و بس.
گمان میکنم با توجه به مطالبی که بیان شد، حوزه گفتمانی بحث روشن باشد. افرادی که در این عالم زیست میکنند به چیزی جز یک کاسهکردن این جهان نمیاندیشند. به عبارت دیگر کاملا به مفهوم «قدرت» در حوزه سیاست و آنچه در بطن و بستر روابط انسانی میگذرد، واقف و آشنا میباشند. شخصی که در چنین بستری میاندیشد و عمل میکند و به عبارت دیگر با گوشت و خون زیست میکند، نیک میداند که چگونه عمل کند و از چه عواملی مدد جوید و چه مراحلی را طی نماید.
از این حیث، معنی ندارد که حتی فرض نماییم که جریان جهانیشدن، یک پروسه و روند است. در جهانی که وقایعی محدود و موردی چون بحران جنوب شرق آسیا، بیخانمانی آرژانتین و... به طور حتم، یک طرح و پروژة از پیش طراحی شده، میباشد چگونه میتوان فرض کرد که جریانی به این عظمت و وسعت، با داعیانی به این پر و پا قرصی که همه از بالاترین شخصیتهای هرم قدرت در دنیا هستند، تنها و تنها یک فرآیند طبیعی باشد؟!
O بنابراین در تفسیر آقای خانبگی جهانیسازی را پروژهای میدانند که در نفسانی کردن امور و گسترش دنیازدگی به نفع صاحبان دنیا انجام میگیرد و زمام آن هم درواقع در دست جریانات سیاسی و اقتصادی یا بهعبارتی مافیای سیاست، قدرت و ثروت جهانی است. در اینصورت راه مقاومت دربرابر آن هم باز مشکل خواهد بود.
دکتر ریختهگران: من نظر دیگری دارم و گمان میکنم که سیر حقیقت وجود، به مرتبهای میرسد و احکامی پدید میآید که مربوط به همه کره ارض است. اصل مساله جهانی شدن با سکولاریزم و مدرنیته، ارتباط دارد و بین این دو، میایستد به این معنی که شیوه زندگی واحدی را بر کل عالم دیکته میکند، مثلا امروز همه فرودگاههای دنیا به یک نوع ساخته و اداره میشوند و شیوه یکسانی بر کل عالم، حاکم شده است و تشخصهای فردی و منطقهای نادیده گرفته میشود. دیگر این سرزمین و آن سرزمین، مفهوم ندارد، یک کره است، یک گلوب است و ماهیت آن به همان سکولاریسم و مدرنیته بازمیگردد. اگر بخواهیم وجوه فلسفی آنرا درنظر بگیریم تقابلی است میان دو تفکر، یکی با خاستگاه غربی و دیگر شرقی. این دوگانگیها را در طول تاریخ در دورههای مختلف داریم. در واقع، احکام مرتبه جمع، ظاهر میشود و ما فراسوی دوگانگیها میرویم. در واقع، آن فراسویی که نیچه گفت ظهور میکند و همه دوآلیتیها و دوگانگیها تمام شده است و الان همه، یک عالم است.
O آیا این استنباط از فرمایش آقای ریختهگران درست است که گفته شود «وجود»، اراده کرده است که جهان، یک دست، سکولاریزه شود؟
دکتر داوری: پاسخ دادن به این پرسش مشکل است. اگر وجود را خدا بدانیم میتوانیم بگوییم اراده کرده است. اما برای اینکه گرفتار مشکلات کلامی نشویم عرض میکنم که وجود در نسبتی که با آن پیدا میکنیم به نحو خاصی ظاهر میشود. مدرنیته هم حاصل نسبتی است که در این اواخر، بشر با وجود، پیدا کرده است. سکولاریزاسیون، حاصل نسبت تازه بشر با وجود است.
O آیا این نگاه، یک نظریة عرفانی از نوع غیرتوحیدی یا توحیدی به سیر تاریخی بشر است؟
دکتر داوری: من اگر از عرفان بگویم مرادم عرفان توحیدی است. ولی بحث کنونی را یک نظریة عرفانی نمیدانم.
O اگر توحیدی باشد این سوال پیش میآید که در عرفان توحیدی معمولاً از حکمت خداوند و غایتی که برای عالم وجود است پرسش میشود و این پرسش، معقول است و پاسخ نیز دارد. غالباً کسانیکه «جهانی شدن» را پروژه ندانند قایل به امکان مقاومت هم نخواهند بود. در این تعریفی که از جهانی شدن دادید مشخصه اصلی، سکولاریزهشدن بشریت است. اما در این قضیه آنتولوژیک عرفانی که تصویر شد و جهانی شدن هم در ذیل آن مندرج میشود، چه حکمت و غایتی نهفته است؟ آیا میفرمائید که خدا اراده کرده یا تصور کرده است که جهان، سکولاریزه شود و قابل مقاومت هم نیست؟
دکتر ریختهگران: ببینید الان در اخبار تلویزیون نشان میدهد که در ایتالیا یا آلمان با جهانی شدن مخالفند بنابراین از تنظیم خبرها میتوان استنباط کرد که فرآیند جهانیشدن، سیاسی - اجتماعی نیست بلکه مخالفتهایی هم با آن میشود.
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 12 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
دانلود مقاله جهانیشدن ، خزیدن زیر سایه غرب