افزایش اندوزگرایی در میان جوانان شده است. سایت های ضداخلاقی و استفادهی نادرست از اینترنت. چرا جامعه گرایش به استفاده از سایت های ضداخلاقی دارد؟ آیا با محدود کردن استفاده از این سایت ها مشکل حل می شود یا فقط علامت سؤال را پاک کرده ایم. باید از دیدگاه روانشناسی و جامعه شناسی این مسئله ریشه یابی شود و راه حل عملی برای آن پیدا شود.
اینترنت مانند یک چاقو آلت دست پزشک بیمار است . یک بچه چند نفر را نابود می کند.
آموزش و پرورش آموزش بچه ها را به عهده دارد.
آموزش درون خانواده که بچه ما چگونه باید با این تکنولوژی برخورد کنند. اما آیا پدر و مادرها می دانند که به فرزندان خود کمک کنند. این انجمن های خانه و مدرسه – صدا و سیما – آموزش و پرورش به ازای نوآموزی پدران و مادران نیاز داریم. سواد مورد نیاز برای پرورش فرزندان خود نداریم و باید تلاش کنیم تا با نوین اطلاعات آشنا شوند تا وقتی والدین خود شناخت نداشته باشند بچه ها سخن والدین خود را نخواهند پذیرفت در مورد بدی یا خوبی این تکنولوژی.
چه استفاده ای از اینترنت می کنید؟ کسی نیست بر رفنار ما نظارت کند. افرادی به خودشان اعتماد ندارند باید به رفتار خود نظارت کنند. خانواده ها باید اطلاعات خودشان را از اینترنت بالا ببرند و بچه های خودشان را تنها نگذارند در استفاده از اینترنت. بچه هایی که زبان انگلیسی نمی دانند چرا و چه استفاده یا از اینترنت می کنند؟ اینترنت را در اختیار فرزندان خود بگذارید و نظارت خود را به بچه ها در هیچ شرایطی.
بچه پشت اینترنت تحت بمباران اطلاعات قرار نگیرد که بسیار مخرب است در فکر و اندیشه شخصیت فرزند و نیاز با تمام جلوه ماشین با سرعت بالا از روی نمابر رایانه می توانید ببینید و این امکان اغواکننده گردد. می توان این جهان اینترنت بسیار جذاب و حیرت انگیز است و بچه ها دوست دارند وارد این دنیای شگفت انگیز شوند. قرارگرفتن در دنیای مجازی موجب جذابیت اینترنت شده است. آیا تهاجم فرهنگی در اینترنت وجود دارد. اگر آری ، به چه صورتها و اشکالی وجود دارد و اگر نوع و شیوه تهاجم فرهنگی را ندانیم راه مقابله با آن را نخواهیم دانست باید برای ارائه فرهنگ اصلی خودمخان برنامه ریزی کنیم. اینترنت در واقع دنیای مجازی است که افراد با اسامی مجاز به گفتگو با هم می پردازند.
از اینترنت استفاده می کنید؟ چه استفادهای می کنید؟ از چت استفاده میکنید؟
دوستان اینترنتی دارید؟ وارد سایت های مختلف می شوید؟ بیشتر اوقات فراغت یا اوقات مفید خودتان را در کافی نت می گذرانید؟ چه چیز اینترنت باعث جذابیت شده است؟ (چرا اینترنت جذاب است؟) مزایای اینترنت چیست؟ موجب تقویت زبان انگلیسی می شود؟ چه قدر وقتتان را برای Chat می گذارید؟ (وارد گروههای مختلف Chat می شوید؟ چه گروههایی؟)
بیشتر در چه مقطع سنی به کافی نت می آیند؟
چقدر از وقتتان را برای بازی در اینترنت می گذرانید؟
چقدر هزینه می کنید؟ چند ساعت وقت می گذرانید؟
باید برنامه ریزی از Chatroom ها باشد roomهای مشخصی را احاطه کنند برای عقاید و سلایق متفاوت Chatroomها شده باشد. علاقه و اشتیاق به گفتگو – علاقه و اشتیاق برای اشنایی با فرهنگ های گوناگون تبدیل Chatroomها به کلاس های درس می شود.
اطلاعاتی که به دوستانتان می دهید چه نوع است؟ شخصی است؟ چند تا ID دارید؟ با نام واقعی خودتان Chat می کنید. از سایت های مختلف اینترنت می کنید؟ Chat جذابترین چیز است در اینترنت؟ چه پدیده های منفی در Chat است؟
چرا میانگین استفاده از Chat بیشتر از سایت در میان جوانان ایرانی و نقاط دنیا است؟
در چت افرادی وجود دارند که با مهارت هوشی بعد از Chat می تواند کامپیوتر (رایانه) طرف مقابل چت خود را در اختیار خود قرار داده و هرگونه خرابکاری دیگری که فکرشان را بکنید مثل حذف برنامه های دلخواهتان یا اضافه کردن یکسری از مطالب مبتذل و غیراخلاقی. در مقایسه چت در ایران و جهان می توان این موضوع را دریافت که مردم این وقت خود را خیلی به بتالت می گذرانند هر سنی که شما فکر کنید در چت روم ها (Chatrooms) وجود دارند از کودک 8 و 9 ساله تا آدم سن بالا برای هر کاری که فکر کنید. بعضی برای بدست آوردن مطالب خصوصی افراد از آنها و بعضی ها هم که برای کار شخصی و غیراخلاقی به هرگونه که فکر می کنید. در کل Chatroomd نه جای خوبی برای افراد است و نه جای بدی البته ابتذال آن بیشتر از خوبی های آن است.
در مواجهه با فضای سایبر یک پرسش بنیادین، اما غالباً از یاد رفته وجود دارد. فضای سایبر کجاست؟ این پرسش به واقع از مهم ترین پرسش های فلسفی روزگار ماست. وقتی به یاری ابزاری اکنون ساده خود در بزرگ راه های اطلاعاتی می یابیم، آیا به میزان حقیقی بودن و نیز به ویژگی های هستی شناختی جهان مجازی می اندیشیم؟ نگته این است که فضای سایبر، محیطی برآمده از کابل های مسی، قطعه های کوچک، آی سی ها و دستگاه نظام مندی از صفر و یک است، اما با این همه هیچ یک از این ها نیست. ما در پل ارتباطی این محیط افسون زده، خود را در جهانی دیگر می یابیم؛ جهانی یکسره متفاوت با آنچه در آن به گونه ای طبیعی زیست می کنیم. این جهان در دل خانه ها و خیابان های ماست. می توان این دنیای پرهیاهوی شلوغ را «جهان موازی» نامید. حقیقت این است که وجود جهان یا جهان های موازی یا جهان هستی، خود، ایده ای فلسفی است دکه می تواند برخی از دشواری ها و پرسمان های فکری، فلسفی و حتی دینی را دتوضیح دهد. هستی های دیگر جایی را اشغال نمی کنند. چنین نیست که جایی، «مکان«ی برای هستی های دیگر وجود داشته باشد. هرچه هست در دل همین «هستی» است. جهان هستی لایه لایه و تودرتوست و در کنار خود جهان هایی دیگر دارد که می توانند یکسرده با آنچه اکنون هست متفاوت باشند. از نظرگاه معرفت شناختی برای ذهن های دیگر، این مکه همه جهان آفریده تخیل «من» نیست، «من» انسانی در مواجهه با «من»های دیگر قرار می دهد. به سخن دیگر، جهان درون انسان را در برابر بی شمار – یا بی نهایت «من»ها و جهان های دیگر می نهد. این سرآغاز حیرت فلسفی است. وجهه فلسفی فضای سایبر این است که حضور در جهان های گونهگون را تجربه دپذیر کرده است: اکنون «من» در جهان «دیگران». وقتی لینک هیا ارتباطی ما را به پایگاهها و صفحه های گوناگون می برند، درست به این حس انسانی کاملاً ملموس می ماند که در محیطی از هستی – اما نه از آن گونه که هرروزه با آن رویاروییم – قدم می زنیم. در واقع، از تودرتویی این فضا، همان خلق مدام جهان های متکثر است. عالم اکنون امتداد بی بعد دو بی کران خود را ملموس نشان می دهد.
هویت و جهان دوم
جامعه اطلاعاتی عصر جدید با مفهوم «تعلق» بیگانه است. در کمتر از کسر ثانیه به میانه دنیایی نو پرتاب می شویم که خود را در آن درست همانند دیگران می دانیم و به قدر آنها مالک می شماریم. این فضا، سپهر بی مکان است؛ جامعه ای بدون تعین مکانی. در این جامعه بی تعین ما تنها یک کاربریم. همین و هیچ. در این سپهر که همه امنیت آن به ناشناس بودن است، از اسم و نشان فرد چیزی پرسیده نمی شود. این بی نشانی می تواند گونه ای آزادی و احساس رهایی به فرد ببخشد و هم می تواند برای او دشواری هایی به بار آورد. اما آنچه مهم است تکیه ابزار به گونه ای هویت دیجیتال است. در شبکه وب نام انتخابی کاربر و رمز ورود او که باز هم انتخابی است پرسیده می شود، در این فضا شماره ها و اعداد اهمیت دارند و بس. این هویت ارقامی ممکن است آدمی را تبدیل به واحدی ایزوله شده کند و تنهایی درونی او را تشدید نماید. قطع ارتباط فیزیکی و عاطفی با «دیگران»، آدمی را به زاویه های درونی تر «خود» می برد و این سرآغاز یک بحران هویت است. روشن اسیت که گروه هایی چون کودکان و نوجوانان خطرپذیرند.
سپهر و سایبر و فلسفه زندگی روزمره
زندگی هر یک از ما، از صبح گاهان که چشم از خواب می گشاییم تا شامگاهان که دوباره چشم از بیداری می بندیم، سرشار از کنش ها و واکنش های انسانی است. وجوه مختلف زندگی انسان – در همه ابعاد و با هر عمق – در عین تفاوت، یکسره هماندند. نیازهای زندگی ها، معناداری فعالیت هایمان، تکرار رفتارهای همیشگی، آغاز نگرش به مفهومی به نام فلسفه زندگی روزمره شده است. در ظرف جست و جوی انسان مدرن برای معنای زندگی، توجه به این فلسفه – این شاخه از ظهور اندیشه های فلسفی در کاربرد زندگی روزانه – مهم جلوه می کند. گونه های مختلف رفتارهای انسان از زندگی ما تفکیک ناپذیرند. به سبب همین است که انسان ها در همه سطوح معرفتی ناگزیر از چنین رفتارهایی می شوند. نکته مهم نیزب انعطاف پذیری ایده آل سپهر سایبر با این مفهوم است.
در فضای سایبر انواع و اقسام وجوه زندگی انسانی وجود دارد. درست به مثابه خود جهان، در جهان صفر و یک نیز همه گونه رفتارهاید انسانی هست. این سپهر در صدد تعمیق و تکثیر امکانات بیر شمار خود برای سازگار شدن با روزمره است. در این جا چند وجه ویژه این امکانات را برمی شماریم.
1-اصل ارتباط: ایده آل زندگی انسانی و هویت آن «ارتباط» است. در زندگی طبیعی انسانی ارتباط با دیگران هویت را شکل می دهد، به زندگی جهت و حتی معنا می دهد و امکان حضور و تعین به آدمی می بخشد. همین لوازم زبیعی زندگی روزمره در سپهر سایبر نیز تعبیه شده است. ارتباط انسانی در قالب گپ های اینترنتی و حضور در اتاق های گفت و گو، درست به مثابه ارتباطات انسانی عمل می کند. جالب این است که این حضور به شکلی خودخواسته و بی نشان انجام می پذیرد. پژوهش ها نشان می دهند که ارتباط در چنین محیط هایی می تواند به صمیمیت انسان عمیق افزون ببخشد. علی رغم پاره ای از افت ها، ارتباط در جهان مجازی خصلتی کاملاً انسانی دارد و مثل همه ارتباط های دیگر به آدمی معنا می دهد. نکته مهم امکان استفاده از نقابهای هویتی دروغین است.
2-اوقات فراغت: در زندگی آدمی لحظههایی هست که به گفته گوستاو فلوبر باید تلف شوند. فارغ از نظام های کاری، لحظه های خلوتی را در پیش روی آدمی پدید می آورد که بخش مهم از زندگی یکایک ما را می سازند. اوقات فراغت جزء ذات زندگی اند و از این رو به همان اندازه باید مهم شمرده شوند. در فضای مجازی امکان تلف کردن این اوقات هست! قدم زدن گمنامانه در کوچه های شهری که نمی شناسیم، تماشای بزرگترین میدان یکی از پایتخت های جهان، زائرانه به دیدار معبدی بودایی رفتن، نشستن پای صفحه شطرنج و مثلاً با آدمی در پرده بازی کردن و ظرفیت های ذهنی و رفتاری یکدیگر را محک زدن، از زیبایی های هم صحبتی با یک بیگانه لذت بردن، یا گوش سپردن به موسیقی ناشناخته ای از جنوب عالم، همه در این فضا شدنی اند. این صفحه گشوده پیش روی آدم و عالم در هیچ یک از ادوار تاریخ بشری نظیر نداشته و تصور نمی شده است. اکنون در سپهر سایبر فرصتی بی بدیل و یکه برای به سر بردن وقت فراغت وجود دارد.
3-اصل لذت: در زندگی روزمره هر یک از ما دقایق و ساعت هایی هست که می توانیم از انجام کاری لذت ببریم. باغبانی کردن، ساختن چیزی از یک تکه چوب، دوباره خواندن کتابی که در کودکی دوستش داشته ایم، تماشای یک فیلمر هراس بار و خلاصه بسیاری کنش های دیگر، به غایت یک اصل انجام می گیرند: لذت، همانم اوقات فراغت را گذراندن نیز بدون این اصل بی فایده و طاقت فرساست. این البته با مفهوم سرگرم شدن هم می سازد، اما به واقع برتر از آن است. نکته این است که درست به سان خود سپهر، غایت ها و اهداف بسی تو در تو و لایه لایه اند و امتداد و عمق می یابند. در این فضا هم می توان از تماشای عکسی از طبیعت، فیلمی کمدی، کاریکاتوری مضحک، خواندن کتابی به زبان اسپانیایی، مطالعه آداب و رسوم سرخپوست ها و پژوهش در شمار گونه های بومی علفچه ها و درختچه ها در آفریقا، به لذت رسید و در عین انجام دادن کاری – هرچند بسیار جدی – دل و جان به رهایی لذت سپرد.
4-تعلق به گروه: وقتی عضو گروهی – ورزشی، فرهنگی، اقتصادی، هنری – هستیم، خود را به گونه ای دیگر می فهمیم. ما می توانیم از امتیازات گروهی برخوردار شویم و به بخش هایی از زندگی خودمان معنا بدهیم. کسی که اخبار ریز و درشت یک تیم ورزشی را دنبال می کند یا از دوستداران کانن روبل است یا به تاریخ کوهنوردی در اورست علاقه دارد،فضای سایبر را محیط متعلق به گروه می یابد. همه نقش های اجتماعی چنین تعلقی در جامعه روزمره، در سپهر مجازی هم هست و چه بسا تنوع و انگیزش بیشتری ایجاد می کند. واقع این است که اکنون می توانیم در گروه هایی جهانی و بی مرز عضو باشیم.
5-وبلاگ: بخش هایی از زندگی ما هستند که همیشه مخصوص می مانند. هر یک از ما در زیست بوم خود حیاط خلوت ویژه ای داریم که آن را تنها از آن «خود» می دانیم. اما با این حال داشتن یک فضای خصوصی کاملا عمومی امری است که در عالم مجازی سایبر ممکن شده است. اکنون و در عرصة گستره ارتباطات، هر یک از ما قادریم پنهان ترین علایق و سلائق و نیز درونی ترین علایق و سلائق و نیز درونی ترین وجوه زندگی فردی خود را به معرض تماشای همگان بگذاریم. وبلاگ بخش پراهمیت زندگی هر کس برای «عرضه» است. تعامل چند جانبه ای که در پدیده وبلاگ هست، این عنصر دنیای مجازی را پیچیده کرده است. از یک سو وبلاگ عنصری متکی بر دنیای مجازی است و نیازمند شناخت، دانش و اهمیت این فضا. از دیگر سو، اساس داشتن یک تاریکخانه عمومی، نیاز به «عرضه شدن» و «حرف زدن» است. اگر کسی احساس می کند که به مثابه هویتی انسان حرف هایی دارد که می خواهد و می تواند با «دیگران» بزند یا حتی از درون خود به بیرون بیاورد، می تواند وبلاگی داشته باشد. وبلاگ بسط درون در فضای سایبر است. به هرچه که تعلق خاطر داشته باشیم، از ریز تا درشت، می توانیم علاقه های خود را با دیگران در میان بگذاریم.
وبلاگ، با تکیه بر همین مفهوم، نقش گونه ای عامل تخلیه روانی یا برقراری دیالوگ با دیگران را ایفا می کند و از این رو حتی به پالایش اسرار درون و نیز درک خود فرد از جهان «خود» یاری می رساند. یک نکته هم در این جا هست. در وبلاگ هم می توان مثل همه بسترهای دنیای وب ناشناس بود یا بخشی از وجود خود را با مواجهه همگانی برد. این پدیده درست نوعی آشکارسازی یا تعیین خودخواسته است. در وبلاگ ما می توانیم با فنومن دیگری مواجه شویم نه با اگزیستانس او. این است که حتی همین هم می تواند فضایی مجاز اندر مجاز تولید کند. با این حال، آنان که خود را درست وا می نمایند، خصوصی ترین اسرار و کشش های درونی خود را از تاریکخانه بیرون می آورند و «بر آفتاب می اندازند». در داشتن چنین گوشه دنجی که هیچ نگاهی آن را نمی پاید می توان همه کار کرد و همه کس بود؛ از جمله می توان «خود» بود. وبلاگ هم می تواند بخشی از کنش های زندگی روزمره ما باشد و هم می تواند به نوعی بستر آموزش یا عرضه اطلاعات بدل شود. ابعاد روان شناختی و جامعه شناختی پدیده وبلاگ، که از قضا در بیان جامعه کاربران ایران محبوبیت و رواج بسیار دارد، نیازمند تأملات بیشتر است.
آسیب شناسی
به همه آنچه می توان در باره جامعه اطلاعاتی و به ویژه کار ویژههای فضای سایبر گفت، یک نکته از چشم ناظران پنهان نمانده است. امروزه رویکرد انتقادی به همه جوانب زندگی و همه وجوه حیات بشری، محصول همین جهش اطلاعاتی است. در دنیای مجازی نیز سخن از آسیب شناسی این سپهر می رود. هر کنش بشری محتاج بازبینی و بازسنجی و تعامل انتقادی است. از این رو، برای بازپیرایی دشواری های پدید آمده یا محتمل از فضای سایبر باید نخست آنها را شناخت و سپس به راه برون شد از آنها اندیشید. سپهر سایبر آسیب هایی نیز به بار می رود. در سطح رولان شناختی، کار با ابرازی چنین ممکن است درجعه ارتباطات انسانی را به سرحد تعامل با ابزار تنزل دعهد. نوعی گسست روانی به سبب حضور در جهان کاملا متفاوت در کاربران محتمل است. جهان دیجیتال کارکردهایی سراسر جدا از جهان رئال دارد و این است که دست کم افراط و غرقه شدن در آن زندگی واقعی فرد را دچار مشکل می کند. این پرسش روان شناختی است که آیا آدمیان با پناه بردن به حوزه سیبرنتیک تنهاتر و ایزوله تر نمی شوند. روی دادن این دشواری ها الزامی نیست، اما آن اندازه جدی است که باید به آنها اندیشید.
تنهایی، خلأ و ماشینی شدن روابط انسانی، از آسی های روذان شناختی این جهان است. اگر ارتباط در این سطح باقی بماند، ادمی را فلج و ناتوان می کند. ارتباط کابوس گوئی که کاربر با جهان مجازی می یابد می تواند اختلالات روانی و شخصیتی عمده ای را در او ایجاد کند، آن گاه است که کابوس بر زندگی فرد سایه می افکند. برخی از اسیب های فضای مجازی از ذات تکنیک شمرده شده اند. سیطره تکنیک بر اسنان و افزایش سلطه بر او درد عالم مدرن دانسته شده و این در جهان مجازی پیچیده تر و عمیق تر است. فیلسوفانی که در نقد دنیای مدرن سخن گفته اند این نکته را هشدار داده اند از دیگر سو، با تمرکز قدرت اداره و انباشت اطلاعات در یک یا چند قطب سیاسی – اقتصادی، همواره بیم ان یم رود که این فضا دستاویز و ابزار بسط اقتدار تمامیت خواه کسانی واقع شود و همین موجب آن باشد که نقشه جهان اینده بر اساس محاسبات اطلاعاتی تغییر کند. آسیب شناسی فضای مجازی در حوزه هیا گوناگونی چون ساحت های روانی، اجتماعی، اخلاقی، سیاسی، اقتصادی و در عمق انسان شناسی از مباحث پراهمیت دانش ارتباطات، به ویژه برای کشورهای پیرو، به شمار می آید. شناخت دقیق این دانش بدون درک انگاره هیا آسیب شناختی آن ممکن نخواهد بود.
پنجره ای به افق رسانه
امروزه اینترنت عرصه نوینی در فضای رسانه گشوده است. عرصهای که افزون بر امکانات رسانه در معنای سنتی، توانایی های متفاوتی را نیز فراهم ساخته است و توانسته است حضور خود را بر ساحت های مختلف حیات بگسترد و با پیش کشیدن فضایی مجازی در کنار دنیایی واقعی، اقتضائات جدیدی در زمینه های زیستی و فرهنگی پدید اورد – و اگرنه که دنیایی مستقل در عرض رئال، حداقل به عنوان بخشی از آن که الزامات دنیای دیجیتال را پیچیده تر ساخته است، باشد – اما در وجه رسانه ای که نمود بسط یافتگی و توانایی آن است، رسانه ای است که از یک سو آسان و هموار فرا می آید، بسیار سریع و کم هزینه است، تخصص ویژه ای نمی طلب، بی فاصلة مکان و جغرافیاست، و از سوی دیگر که فرم مألوف رسانه را دگرگون ساخته، مشارکت اختیارمند مخاطب و عبور از خطی بودن فرم رسانه در فرایند پیام است. تا پیش از این و حتی اکنون، در رسانه ها، اعم از شنیداری و دیداری، مخاطب در مقابل متکلم قرار داشته و تنها کنش پذیر بوده است، اما در رسانهای مانند اینترنت، مخاطب خود در تولید ئو ساختار مفهوم پیام مشارکت دارد. دیگر پیام از انحصار گذپته و آن زمان در آمده و تنها اراده ای خاص در شکل دهی به آن مختار اول و آخر نیست.
از همین جا می توان به سویة معرفتی این پدیده راه برد. این مشارکت متکثر در جهانی مجازی، هویت هایی تازه شکل می دهد. که در عین فردیت یافتگی، مشارکت گراست، چرا که این فردیت در فرآیندی آگاهانه و جمعی به دست آمده است. اکنون وبلاگ خانة این میهمان است. خانه ای که پنجره ای به افق رسانه می گشاید. پنجره ای مشوف به باغ هویت دارد و از حیاط خلوت فردیت بی هیچ دالانی یکسره به پذیرایی ارتباط زده جمع وارد می شود.
اکنون بلاگرها که همانند خصلت این پدیده جوان، غالباً جوانند در خلوت خویش می نشینند و مونیتور را چون دفتر خاطرات می گشایند و از تجربیات خود بی هیچ مرزی و قلاعده و هنجاری می گویند، امروز بلاگرها در دفتر خاطرات خود و با توجه به دلبستگی های خود طیف گسترده ای از پیام ها را ایجاد کرده اند که همه در آن سهیم بوده اند، از سیاست گرفته تا پزشکی و باغبانی و شعر و حکمت و ورزش و اقتصاد و همه و همه. طیفی که با توسعه امکانات وب، و با توسعه فردیت جمع گرایی بلاگرها، هر روز توسعه می یابد. این توسعه باعث شده است که در این میان و در کنار صداهای خوش، آوازهای گوش خراش بسیار برآید. فردیت این فضا و قاعده گریزی آن باعث شده است تا بعضاً بلوک بندی های متفاوتی پدید اید، حلقه ها و گروه های بسیاری ایجاد شود، قاعدة زبانی ویژه ای پیشنهاد شود، آداب و تربیتی مطالبه گردد، قهر و شدت مدیری روا دانسته شود، اما با این همه وبلاگ ها می افزاید و حتی تجربه های شیرین و خوشی بر جای می گذارد. مانند اعتراض گسترده وبلاگ نویسان به تغییر نام خلیج فارس،که در نهایت باعث شد تا مؤسسه مزبور نام این خلیج را تنها خلیج فارس بداند و یا وبلاگ های ضد جنگ که در پس تهدید ایران از سوی آمریکا طراحی شدند و هر روز به زبان های مختلف علیه جنگ می نویسند و از صلح می گویند این ها همه همگرایی های کنش مندی را در میان وبلاگ نویسان ایجاد کرده است. وبلاگ نویسانی که هر کدام در سویی از این جهان به سر می برند و همه جهان را در صفحه مانیتور در دسترس گذارده اند.
اکنون سیاسی شدن فضای وب یکی از مخاطراتی است که این فرصت دلچسب را در آستانه دریغی بزرگ قرار داده است. وبلاگ نمی تواند سیاسی نباشد، چرا که نمی تواند آزاد نباشد، اما اگر این سیاسی گری، عرصه غرض ورزی هایی شود که تنها به دلیل که در فضای رسمی مجال حضور نمی یابند و به وبلاگ رانده شده اند، و جز ابرازب عقده هایی چند، نه اندیشه ای، نه تجربه ای و نه نکتة نغزی بیان نمی دارند، طبیعت فرم این رسانه را به مخاطره انداخته اند. ساختار این رسانه، مشارکت جمعی است. اگر این رسانه دچار فرم متگکم – مخاطب خطی شود که در اکثر وبلاگ های سیاسی چنین است، فارغ از اینکه محتوای پیام با قوانین رسمی نظام در تضاد است یا خیر، ضعف رسانه های سنتی را یک سو نگرند با توجه به سرعت این رسانه، به مرتب بیشتر خواهد داشت. جدا از اینکه امکانات وسیع این رسانه برای ما در حد نوشتاری تقلیل خواهد بود.
وبلاگ برای ما فرصتی است؛د فرصتی تا هویتی ایرانی و شیعی ما از این رهگذر در مشارکتی جمعی به هویتی کنشگر توسعه یابد. هویتی که مثل فضای وب پویاست، منفرد است، جمع گراست، از واقعیت ریشه می گیرد و با مجاز می آمیزد؛ هویتی که گوهر ناب ایرانی را آینه داری می کند.
آنارشی و اینترنت
کلمة آنارشی (yhcrana) به دو طریق معنا می شود، یک معنای مثبت و یک معنای منفی. آنارشی در کاربرد مثبت آن، شیوه ای که آنارشیستهای چون پرودون و کروپتکین آن را به کر می بردند، به معنای فقدان دولت و به این دلیل به معنای آزادی از قدرت قهری دولت است. کاربرد منفی و رایج تر آنارشی نیز بیانگر فقدان دولت است، اما دقیقاً به همین دلیل، به صورت شرایطی از بی قانونی و آشوب تصور می شود. به طور خلاصه آنارشی – جامعه بدون دولت – را می توان به صورت یک آرمان یا یک خطر تلقی کرد.
در واقع استدلال ها به نفع آنارشی به عنوان یک آرمان هرگز در نظریه سیاسی جدی گرفته نشده است، چرا که عموماً تصور می شود که این ارمان به طور بدیهی غیرواقع گرایانه است. با این وجود است که می توان این سخن را به نفع آن بیان کرد: قدرتمندترین ابزار مصیبت انسانی، چه در دوران گذشته و چه در دوران گذشته و چه در دوران مدرن، دولت بوده است. هیچ جماعت جنایتکاری تا به حال حتی به وجود آوردن آن درجه ای از وحشت و رنج نزدیک نشده است که به میانجیگری دولت های تحت تسطل استالین، هیتلر، مائو یا پل پوت امکان پذیر شد. آیا حقیقت دارد که جوامع بدون دولت بدتر از این جوامع هستند؟
مختلفان اناری، آنهایی که این کلمه را به معنای منف بر می برند، ممکن است پاسخ دهند که ما نباید در مورد موهبت های دولت بر مبنای بدترین نمونه های آن قضاوت کنیم. آنها همچنین ممکن است بپذیرند که دولت واقعاً نامطلوب است، اما مجادله کنند که دولت شری ضروری است، به همان طریقی که برای مثال یک عمل جراحی گسترده شری ضروری است. این طرح استدلال آشنا به طرزی عالی می توان در افکار «تامس هابز» یافت. ایده این است که دولت، که به صورت قدرت انحصاری اجبار مشروع تعریف می شود، ضروری است تا از جنگ همه علیه همه جلوگیری کند، عدالت را به اجرا درآورد و از بی گناهان و آسیب پذیران محافظت به عمل آورد.
آنارشیست های مثبت به نوبه خود ممکن است پاسخ دهند که این مدعا نوعی مصادره به مطلوب کردن است. حقیقت این است که دستگاه دولت، مقصود نظری اش هرچه که باشد، ممکن است برای دست یازیدن به ظلم و بهره کشی از بی گناهان و آسیب پذیران مورد استفاده قرار گیرد. هنگامی که چنین وصفی رخ می دهد، انحصار کارآمد دولت بر قوه قهریه شرایط را بدتر می کند. آن گاه پرسش آنارشیست ها این است که آیا به وجود آوردن و حفظ کردن بنیادین اجتماعی با امکان انحراف یافتنی این همه ویرانگر عاقلانه است.
مقصود من حل و فصل کردن منازعه میان آنارشیست ها و مداعان دولت نیست من حل و فصل کردن منازعه میان آنارشیست ها و مدافعان دولت نیست بلکه می خواهم نشان دهم که تصور آنارشی را می توان به دو طریق متفاوت مورد ملاحظه قرار داد، و این افرادی که برداشتی مثبت از آن دارند بنیادهایی فکری برای دیدگاهشان دارند. این ملاحظه اگر قرار باشد که بات سؤالی متفاوت موجه شویم یعنی این که آیا ظهور اینترنت گامی در جهت آنارشی نیست، ضرورت دارد؛ زیرا اگر چنین باشد، ما پیش از این آنارشی استقبال کنیم یا از آن بهراسیم، باید سؤال کنیم که کدام معنای آنارشی مورد نظر است.
اینترنت دو خصلت بارز دارد، بین المللی گرایی (انترناسیونالیسم) اش و عوام گرایی (پوپولیسم)اش. بین الملل گرایی اینترنتی صرفاً مربوط به این حقیقت نیست که باعث ارتباط یافتن مردمانی از ملل مختلف می شود، چرا که بسیاری از ابزارها و فعالیت های انسانی چنین کاری را انجام می دهند. نکته در این جاست که جست و جو در اینترنت کاملاً نسبت به مرزهای ملی بی اعتنا است. مردمانی که در غیر اینترنت غریبه می بودند، که توسط علائق مشترکی پیوند می یابند که هیچ ربطی به ملیت ندارد. اینترنت از این جهت در تضادی شدید با آنچه فیلسوفان «جامعه مدنی» می گویند قرار می گیرند. یعنی جامعه ای که خصوصیت آن پیوند دادن افراد غریبه یا وحدت بخشیدن به آنها درون یک یک حکم یا حوزة سیاسی است.
به همین دلیل اینترنت جدا از دلایل دیگر دارای پتانسیل است که از لحاظ سیاسی ضدحکومت و برانداز باشد. اما شکل این براندازی بسیار عمیق است و این وضع صرفاً به خاطر این نیست که جاسوسان یا افرادی مانند آنها اکتنون شکلی تقریباً غیرقابل کشف شدن از ارتباط با رهبران سیاسی شان را در اختیار دارند. امری که حقیقی و مهم است یا این که تروریست ها مخی توانند در امنیتی نسبی اطلاعات را مبادله کنند، بلکه این وضع به دلیل آن است که همة تعامل ها برروی شبکه اینترنت می توانند بدون توجه به مرزهای ملی صورت گیرد. از آن جایی که جهان روابط بین الملل تاکنون عمدتاً به صورت روابط بین دولت ها بوده است. و وضع جدید به معنای آن است که اکنون فضایی در حال رشد از تماس و همکاری وجود دارد که دولت ها، حتی در هماهنگی با یکدیگر، کنترل ناچیزی بر آن دارند. از آن جایی سلطه (ytirohtuA) دولت، گرچه با قدرت (rewop) آن یکسان نیست، به طور غیرمستقیم بر ان قدرت تکیه دارند، این پتانسیل اینترنت در کاهش دادن قدرت دولت ها با به وجود آوردن معنایی از فعالیتی بی اعتنا به ان همزمان پناسیلی برای کاهش دادن سلطة دولت است. به همین دلیل است که یک آنارشیست ممکن است از اینترنت استقبال کند.
دومین خصلت اینترنت عوام گرایی یا پوپولیسم آن است. بار دیگر باید از نظر داشته باشیم که این عوام گرایی نه در مرتبه ای سطحی که بلکه در مرتبه ای عمقی قرار دارد. در شرایط حاضر صلاحیت های خاصی برای جست و جو کردن چیزها برروی شبکه و مهم تر از آن مشارکت کردن در آن لازم نیست و هیچ سیستم واقعی سانسوری که مشارکت ها را در غیاب چنین صلاحیت هایی مانع شود وجود ندارد. تنها نوع سانسوری برای مثال توسط دولت سنگاپور و شرکت هایی که دسترسی افراد را به اینترنت ممکن می کنند، ]برای جلوگییر از دسترسی با سایت های غیراخلاقی[ پیشنهاد شده است مقصودی کاملاً متفاوت دارد. به علاوه با در دسترس بوده گسترده کامپیوترها در مدارس و کالج ها و تأسیس کافه های اینترنتی، هزینه استفاده و وارد شدن به اینترنت آن قدر ناچیز شده است که از آنها هم کار چندانی برای مقابله کردن با عوامگرایی سیستم به صورت یک کل برنمی آید.
این خصلت عوام گرایانه اینترنت بیشترین شادی آنارشیست ها را باعث می شود، چرا که به نظر می رسد امکان اجتماعی بین المللی نوینی را عرضه می کند که در آن معمولی ترین افراد می تواذند دسترس نامحدودی به جهان اطلاعات داشته باشد و کم اهمیت ترین افراد مستقیماً در شکل دهی به جهان دخالت کنند. افراد برروی اینترنت بر مبنای علائق و انتخاب های فردی خودشان عمل می کنند و هم پیمان می شوند و انجام دادن چنین کارهایی توسط مرزهای ملی یا قدرت های مسلط بازرسی نمی شوند. تحقیق آنارشی مثبت هنگامی کامل می شود که ما به این تابلو، تصویر دولت های ناکامی را بیافزاییم که علی رغم قدرت های قاهرشان عاجزانه به این وضعیت می نگرند.
گرچه این تحلیل و سناریویی که مجسم می کند، کاملاً تخیلی و بی اساس نیست، اما بر مبنای مفروضاتی است که نیاز به بررسی دارند. این امر تنها هنگامی حقیقت دارد که دسترسی نامحدود به دانش بر سازندة قدرت یافتن عمومی باشد و بر همین قیاس در صورتی که ناتوانی در محدود کردن آن به عنوان تقلیل یافتن قدرت دولت شمرده شود. دومین فرض این است که توانایی در مشارکت کردن در جهان اینترنت نیز به وجود آورندة قدرت یا به عبارت دیگر تأثیری بر پیامدها در جهان ]واقعی[ باشد.
یک نتیجه گیری مقدماتی باید این باشد. این اندیشه که اینترنت ویژگی های مثبتی برای آنهایی دارد که آنارشی را به عنوان یک آرمان تلقی می کنند، بی وجه نیست. اما تنها هنگامی کاملاً اثبات می شود که بررسی برخی از مفووضات تعیین کننده را تأیید کند.
برای ذهنی که آنارشی را به عنوان شرایطی که باید از آن ترسید تلقی می کند، همان ویگی های اینترنت که آنارشیست ها تحسین می کنند ممکن است نقض های آن دانسته شود. اینترنت زمینة کاملاً برانگیزاننده ای برای توطئه های جنایتکارانة در اختیار پست ترین مخرج مشترک انگیزش های انسانی است. البته چنین دیدگاهی دقیقاً همان مفروضات را می پذیرد، و بنابراین در معرض همان تردیدها قرار می گیرد. کمترین چیزی که در این مورد می توانیم بگوییم این است که موضع بدبینانه نه ضعیف و نه قوی تر از آن موضع خوش بینانه است.
اما یک مسیر فکری دیگری وجود دارد که ارزش کارش را دارد. این نظریه بر این ایده استوار است که اینترنت بیشتر از آنارشی سیاسی، آنارشی اخلاقی را ترویج می کند و این که آنارشی اخلاقی ذاتا ویرانگر است. برای بررسی این موضوع لازم است که نگاهی دقیق تر به ایده تربیت اخلاقی بیاندازیم. در اینجا من تنها می توانیم طرح مختصری از مسیری فکری ارائه دهیم که برخی از تأکیدات نسبتاً جریی آن بر روانش شناسی اخلاقی تکیه دارد.
من از کلمه «ترجیحات» (secnereferp) به عنوان اصطلاحی ژنریک برای آن انگیزش های انسانی استفاده خواهم کرد که نوعی عنصر سنجشی مثبت دارد – مثل اشتیاق، علاقه، کنجکاوی و غیره در مقابل آنهایی که سبعانه ترند – مثل ترس، خشم، آشفتگی و غیره. «ترجیحات» به این معنا دست کم تا حد طبیعی هستند؛ به این معنا که پیش از این که اجتماعی شدن صورت پذیرد، حتی شاید پیش از آن که اجتماعی شده آغاز شود، برخی از چنین ترجیحاتی در انسان و.جود دارند و به توضیح دادن رفتار کمک می کنند. فرایند اجتماعی شدن ممکن است به مثابه تزکیه شدن این ترجیحات از طریق فرآیند پذیرش تأثیرات خارجی برساخته می شود.
بنابراین برای مثال، به این معنا ترجیح دادن، بیان کردن خود طبیعی محسوب می شود؛ بدون چنین ترجیحی انسان ها زبان نمی آموزند. اما این ترجیح، فی نفسه، به معنای واقعی کلمه متنافر (tnerehocni) است؛ تنها با بدست اوردن زیان توارثی و ابداع نشده است که این ترجیح را می توان به درستی درک کرد. ]از طرف دیگر[ کسب کردن چنین زبانی پذیرفته شدن این ترجیح طبیعی داشتن به خودبیانگری، توسط قواعد، جامعه سخنگویان زبان است.
به نظر من چیزی شبیه مثال بالا را باید در مورد اخلاقیات هم بیان کرد. تکانه های طبیعی که در کانون اخلاقیات قرار دارند و به عبارتی اساسی فعال برای خودآگاهی اخلاقی را تشکیل می دهند، هرچه که باشند، تعریف خود را هنگام بدست می آورند که در معرض فرآیند پالایش دهندة مجموعه ای به ارث رسیده و غیرابداع شده از ارزش ها و اداب قرار گیرند. به نظر من اشتباه است که فکر کنیم امور به علت آن که تمایل به آنها وجود دارد دارای ارزش می شوند؛ برعکس امیال ما هنگامی شکل می گیرند که آنها را با آنچه آموزیم از طریق تجربه جمعی به ارث رسیده در مورد آنچه ارزش تمایل داشتن را دارد، یعنی چیزی که ارزشمند (elbaulav) است، متناسب می کنیم. بنابراین برای مثال، به عقیدة من علاقه به موسیقی، یک ترجیح طبیعی است، اما در عین حال علاقه ای است که بلوغ خود را از طریق یافتن با یادگیری در بارة اشکال و ترکیب بندی های موسیقیایی بدست می آورد که تجربة جمعی نشان می دهد که اهدافی کافی برای تحقق یافتن آن ترجیح هستند.
بر این سؤال تربیت اخلاقی در سال های اول زندگی آشکارتر است، اما به طوری بی پایان ادامه می یابد و در همه مرحله شکل آن مشابه است. در معرض قرار داده و تعویل کردن ترجیحات طبیعی با تأثیرات اجتماعی کردن. این روند پیامد بجای هماهنگ شدن ترجیحات انسان های در غیر این صورت جدا از هم را به وجود می آورد، و بنابراین به وجود آوردن جامعة متدمن را ممکن می کند. به طور خلاصه تربیت اخلاقی یک روند اجتماعی شدن است، و به همین علت که به نظر من معمولاً منحرفان جدی اجتماعی، مثلاً قاتلان زنجیره ای، به شکلی ریشه ای توسط سابقه روانش ناختی شان از خود بیگانه شده اند. امر بارز در مورد اینترنت این است که شکل گیری آنچه را که «هم آمیزی مطلق علائق» می نامم ممکن و حتی تشویق خواهد کرد.
منظور من از این اصطلاح این است که توانایی پرسه زدن صرف در شبکة ساختار نیافته ای از ترجیحات است که به مجال همسانی (ecneurgnoc) صرف را فراهم می آورد و نه هماهنگی (noitanidroc). پرسه زنندگان اینترنت این فرصت را دارند که در جست و جوی روحیه های مشابه باشند و آن نوع تأثیرات اصلاح و تزکیه کننده را که در فرایندهای طبیعی یادگیری عمل می کنند نادیده بگیرند. این وضعیت بارزتر از همه شاید در مسائلی مانند شبکه های پورنوگرافی کودکان خود را نشان می دهد که در آن جلوی ترجیحات شریرانه گرفته نمی شود، چرا که آن چیزهایی که مانع این نوع ترجیحات می شوند را جست و جو کننده در اینترنت می تواند نادیده بگیرد و سپس تمایل این فرد پرسه زن اینترنتی با دریافت کردن پاسخ های تأکیدکننده از جانب افراد دارای ترجی مشابه، تقویت می شود.
پیامد منطقی چنین وضعیتی فروپاشی اخلاقی است و نه یگانگی اخلاقی. این فروپاشی به معنای بد کلمه آنارشیستی است، چرا که وسیله برای انتشار یافتن و به هم پیوستن ترجیحات خودساخته ای از هر نوع است، یقیناً چنین وضعیتی هرگز نمی تواند کامل شود، چرا که میزانی پایه ای از ارتباط همیشه مورد نیاز است، ارتباط برقرار کردن به نوعی زبان نیاز دارد و این امر به نوبه خود به تسلیم کردن تعرجیحات شخصی به تأثیرات اجتماعی کننده – به طریقی که بین از این توصیف شد – نیاز دارد. علاوه بر این خود پیوند یافتن ترجیبحات خودساخته به فعالیتی همگام نیاز به میزانی از نظم و انضباط اجتماعی را نیازمند است. اما آنچه که این روش نوین برقرارشدن تماس بین انسان ها امکان پذیر می کند، انتشار یافتن گسترده تر تمایلات آزاد شده، بدون تأثیرات فرهیخته کننده ای است که به طور طبیعی بر آنها لگام می زند و آنها را محدود می کند.
مقصود از این شیوة اندیشیدن راه انداختن جار و جنجال نیست. تنها مقصود این است که یادآوری شود که اینترنت در واقع ابزاری با امکانات جدید است که باید به درک عمیقی از آن رسید. منظور من از ترسیم کردن این خط فکری که نتیجه گیری معینی را به دست می دهد، به راه انداختن بحث در این مورد است و نه این که مانع سایر نتیجه گیری ها شوم. این امر هیچ استلزام صریحی از مورد آنچه می توان در مورد ورود آنها انجام داد به همراه نمی آورد، اگر اصلا بشود کاری انجام داد.
وبلاگ، چاقوی دولبه
وبلاگ مضراتش بیشتر است یا منعفت هایش؟ این سوالی است که شاید هر کس به فراخور عقیده اش به این سوال جواب بدهد. گرچه عده ای معتقدند ضرب المثل «چاقو دولبه دارد» در مورد وبلاگئ هم صادق است. بنابراین وبلاگ، خوبی ها و بدی ها را یک جا با هم دارد. قرار است در این نوشتار نیمه خالی را ببینیم و آسیب هایش را برجسته کنیم. آسیب هایی که همیشه با وبلاگ نویسان همراهند و فکی جدانشدنی از وبلاگ را تشکیل داده اند. گرچه این آسیب ها در این مختصر نمی گنجند و احتیاج به بررسی جامعه شناسانه و تحلیلی ادیبانه دارند.
نثر افسارگسیخته
از روزهایی که وبلاگ در جامعه ایرانی همه گیر شد سه سال می گذرد. از آن هنگام تاکنون نثر وبلاگ نثری از هم گسیخته و بی قاعده بوده است. نثر هر وبلاگ آینه تمام نمای افکار و سواد ادبیاتی نویسنده وبلاگ است. گاه وبلاگ نویس از لحن عامیانه برای نوشتن استفاده می کند، گاه لحنی سخت پیچیده را با لحنی عامیانه در هم می آمیزد. گرچه نمی توان کسی را به درست نویسی و رعایت قواعد نوشتاری مجبور کرد اما پس از مدتی یعنی در آبن ماه 1382 اعتراض هایی از وبلاگستان برخاست و بحث های دامنه داری را به میان کشید. خوابگرد با مطرح کردن بحث «ابتذال در بلاگستان» گروهی از وبلاگنویسانی را به چالش کشید که معتقد بود نثر افسارگسیخته یکی از ویژگی های ذاتی وبلاگ است و وبلاگ یا جای فرهیخته نیست. گرچه این بحث ها را پایانی ندارد، اما حداقل فایده این بحث ها مطرح شدن موضوع ادبیات وبلاگی بود.
شهرت طلبی
وبلاگ رابطه مستقیمی با کسب شهرت و اعتبار دارد. هنگامی که یک وبلاگ جدید متولد می شود، نویسنده آن خود را در میان دریایی از وبلاگ ها می بیند که برای دیده شدن جزیره خود، دست و پا می زنند و حتی حاضرند گاهی اوقات کپی رایت را زیر پا بگذارند و با کپی کردن مطالب دیگران مشهور شوند. به قول لشک کولاکوفسکی متکلم و متفکر لهستانی: مشهور بودن حال به هر علتی که باشد به معنی ابراز وجود و تایید خویشتن است و نیاز به تایید خویش امری طبیعی است هرچند که در حوزه تمدن ما به نحوی بیمارگونه وجود دارد. بعضی از وبلاک نویسان به هر نحوی می خواهند نوشته خود را در معرض دید عده بیشتری از کاربران قرار دهند. گاه تلاش های آنان همانند شرکت های سازنده اسپم (هرزنامه) است. گویی همه باید باخبر شوند که او وبلاگش را به روز کرده است حتی اگر نخواهند آن وبلاگ را بخوانند برایشان ایمیلی خبر از به روز کردن وبلاگ می دهد.
آنچه اینترنت نمی تواند انجام دهد
هیوبرت دریفوس فیلسوف آمریکایی و استاد دانشگاه برکلی در زمینههای متفاوتی طبع آزمایی کرده است. ازجمله او یکی از منتقدان تأثیرگذار پروژة هوش مصنوعی بوده است، که محور کتاب مشهور او «آن چه که کامپیوترها نمی توانند انجام دهند» (2791) بود. کتابی که او بعدها دنباله ای هم بر آن نوشت تحت عنوان «آنچه کامپیوترها هنوز هم نمی توانند انجام دهند». او در این کتاب ها و در کتاب ها و مقالات دیگرش از دیدگاهی پدیدارشناسانه بر تفاوت بنیادی میان انسان های متجسد و دارای کالبد و ماشین های نامتجسد تأکید کرده است. محور اصلی نقد او اولین مقالات و کتاب هایش در ابتدای دهة 0791 بر پروژة هوش مصنوعی که در آن زمان در جریان بود، متمرکز بود، این پروژه که بعدها آن را «هوش مصنوعی خوب سبک قدیم» (GOFIA) نامیدند، در واقع آن سنت افلاطونی و دکارتی را دنبال می کرد که توانایی فکری انتزاعی را مهم ترین جنبة هوش انسانی به حساب می آورد. بر اساس همین عقیده بود که پژوهش گران GOFIA برای اجرای پروژه هوش مصنوعی شان کامپیوترها را با معرف های سمبولیک قواعد و فاکت ها برنامه ریزی کردند به این امید که این امر نهایتاً به کامپیوترها توانایی کنش هوشمندانه اعطا کند.
امروزه پس از چند دهة تلاش درستی انتقاد دریفوس از این پرلوژه آشکار شده و برنامة تحقیقاتی GOFIA تقریباً رو به زوال می رود و پژوهش گران اصلیذ هوش مصنوعی به سوی الگوهایی از ذهن با پیچیدگر بیشتر رو آورده اند. دریفوس در نقدش بر برنامه پژوهشی GOFIA از این استدلال نیچه تبعیت می کند که توانایی های عاطفی و شهودی وجود متجسدها در جهان ربای کنش هوشمندانه نقشی بنیادی دارند.
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 84 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
دانلود مقاله Chat