بررسی ارتباط بین هوش عاطفی و عملکرد مدیران
1-1) مقدمه
از هنگام شکلگیری روانشناسی علمی در اواخر قرن نوزدهم میلادی، سعی بر آن بوده است که شخصیت آدمی، مناسبات اجتماعی، چگونگی تفکر و شناخت او نسبت به پدیدههای متفاوت مورد بررسی قرار گیرد. سعی و علاقه روانشناسان در کنار شناخت اجزاء متفاوت رفتار و شناخت آدمی متوجه چگونگی سنجش رفتار و عملکردهای ذهنی نیز بوده است. به همین دلیل دانشمندان روانشناس، همواره در کنار بحثهای نظری و مفهومی در جستجوی ابزارهایی بودهاند که به سنجش عوامل روانی بپردازند. ابزارهایی که چه از جهت کیفی و چه از نظر کمی، مسایل روان آدمی را مورد سنجش قرار دهند. در این بین کشف پدیدهای به نام هوش، کشفی بسیار جذاب و چشمگیر بود. وجود قوایی در ذهن که به وسیله آن آدمی به حل مشکلات میپردازد، پدیدهای که دارای ریشههای زیستی و وراثتی است و عوامل محیطی و اجتماعی نیز در آن تاثیر میگذارد، توجه همگان را به خود جلب کرد.
ابزارسازیهای اولیه شکل گرفت و به دنبال خود انتقادهای متفاوت را باعث شد. بدست دادن علائمی از وجود هوش سرشار در میان مشاهیر علم و ادب، «هوش» را بیش از پیش جذاب ساخت، حال همگان میخواستند به میزان هوش خود پیببرند. مولفههای تشکیلدهنده آن را بشناسند و دریابند که آیا راهی برای افزایش آن وجود دارد یا خیر.
با گذشت زمان تعریفهای جدید جای تعاریف قدیمی و ابزارهای سنجش، جای ابزارهای قدیمی را گرفت. تعاریف به تدریج تکامل و معنای عمیقتری مییافتند. دیگر تنها صحبت از یک هوش نبود: هوش کلامی هوش غیر کلامی ، هوش فضایی و مانند آن هر یک قابلیت و استعدادهای خاصی را میسنجیدند. با نفوذ هر چه بیشتر مسائل اجتماعی و موارد بینفردی در روانشناسی، صحبت از هوش اجتماعی، هوش چندگانه و نهایتا هوش عاطفی به میان آمد.
به نظر میرسد که توجه و علاقه جهانی به هوش عاطفی به این علت باشد که در این رویکرد به همه جنبههای انسانی عاطفی فردی و بین فردی ارتباط، مهارتهای بین فردی و اجتماعی، خودآگاهی در تامین بهرهوری بهینه سازمان و ترغیب کنشهای سازنده در محیط کار پرداخته شده است. درست است که عملکرد افراد در سازمانها و محیط کار از جنبههای سختافزاری و امکانات فنی نیز تاثیر میپذیرد، ولی جنبهها و زمینههای روانشناختی، اجتماعی و فرهنگی حاکم بر محیط کار نقش تعیین کنندهتری دارند.(ساعتچی،1379،ص42)
اگر نیروی محرک هوش در قرن بیستم هوش منطقی(IQ) بوده است، بنابراین طبق شواهد موجود در آغاز قرن بیستیکم، هوش عاطفی(EI) و انواع مربوطه، هوش سودمند و خلاق خواهد بود. مطالعاتی که در زمینه هوش عاطفی انجام شده حاکی از آن است که باهوشترین افراد از نظر عقلانی اغلب در تجارت یا زندگی موفق نیستند. طی چند سال اخیر هوش عاطفی همپای هوش منطقی به طور وسیع مورد قبول واقع شده است. تحقیقات نشان میدهد که مدیر یا متخصصی که از هوش عاطفی بالایی برخوردار و از نظر فنی نیز باتجربه است با آمادگی و مهارت بیشتر و سریعتر از دیگران به رفع تعارضها، ضعفهای گروهی و سازمانی و خلاءهای موجود، تیرگی روابط متقابل و مرموزی که ارزشمند و سودمند جلوه مینماید، خواهد پرداخت.
یافتههای علمی نشان میدهد که نقش احساسات و عواطف مثبت مانند بردباری، خوشبینی، آرمانخواهی احساس عزت نفس و امثال آن در کنار عوامل منطقی شامل هوشمند بودن، تفکر، تحلیل و سایر امور منطقی نظیر آن، در کامیابی و موفقیت انسانها آن طور که باید شناخته نشده است. حتی برخی پژوهشگران نقش هوش عاطفی را تا هشتاد درصد و نقش هوش منطقی (شناختی) را تنها بیست درصد در این امر میدانند.(شیروانی،1383،ص52)
دکتر استین در همین رابطه میگوید: هوش عاطفی در پیشبینی موفقیت در کار اگر از هوش شناختی مهمتر نباشد کمتر از آن نیست و اضافه میکند که شخص بسیار کارآمد با هوش بهر بالا، ممکن است از ساختار عاطفی لازم برای مقابله با تنشهای محیط کار برخوردار نباشد. انسان حقیقتا باهوش انسانی است که نه تنها از لحاظ «شناختی» بلکه از لحاظ «عاطفی» نیز باهوش باشد.( Bar – on, et al,2000,p12)
در این فصل شمایی کلی از تحقیق ارائه میشود. بدین صورت که ابتدا سئوالات اصلی تحقیق در قالب بیان مسئله مطرح شده سپس اهمیت و ضرورت بحث، در خصوص موضوع تحقیق مورد بررسی قرار گرفته است. در ادامه اهداف محقق از انجام این تحقیق بر شمرده خواهند شد و فرضیات تحقیق به طور کامل آورده شده، پس از آن به طور خلاصه روش تحقیقِ مورد استفاده در این تحقیق توضیح داده خواهد شد.
در پایان نیز پس از تعریف کوتاهی از واژههای تحقیق، تعاریف عملیاتی مربوط به هر یک از شاخصها به طور جداگانه عرضه خواهد شد.
1-2) بیان مساله
پژوهشگران در طی هشت دههی اخیر جنبههای اجتماعی کار را با علاقه مورد بررسی قرار دادهاند. به طور کلی سوابق آن را میتوان در مطالعات مشهور هاثورن (1920) ردیابی نمود. این مطالعات نشان داده است که نیازهای اجتماعی و هیجانی کارکنان برای انگیزش، کار و فعالیت، درست به اندازه مشوقهای پولی و یا تنبیهها و محدودیتها تاثیرگذار است. به طور تخصصیتر این مطالعات نشان میدهد، هنگامیکه مدیران توجه بیشتری به کارکنان داشته و سلامت و بهزیستی آنها را به نحو موثرتری مورد توجه قرار میدهند، هم رضایتمندی شغلی کارکنان افزایش مییابد و هم عملکرد آنها بهبود مییابد. بر همین اساس برنامههای آموزشی بیشماری در زمینه آموزش روابط و در جهت بهبود اداره روابط انسانی در گروههای کاری رشد خود را آغاز نموده است. (Bar – on, 1999,p50)
روانشناسان در صدد شناسائی عواملی هستند که با استفاده از آنها بتوان افراد را در زندگی فردی و اجتماعی یاری داد تا موفقتر عمل نموده و با احتمال شکست کمتری مواجه شوند. در گذشته تمرکز اغلب آنان روی فرایندهای شناختی و هوش عمومی بوده است اما مطالعات پیرامون موفقیت افراد در جنبههای مختلف زندگی نشان میدهد که غیر از هوشبهر بالای افراد، عوامل دیگری وجود دارند که فرد با کمک آنها قادر به مقابله بهتر با مسایل تنشزا بوده و خواهد توانست فراز و نشیبهای زندگی را راحتتر پشت سر بگذارد.(گلمن ،1380،ص12 )
آنها درصدد هستند به این سئوالات پاسخ دهند که چرا برخی از مردم نسبت به بعضی دیگر از بهداشت روانی بهتری برخوردارند؟ این سئوال به سئوال دیگری میانجامد که چرا برخی نسبت به برخی دیگر در زندگی موفقترند؟ چه عواملی این تفاوتها را رقم میزند؟ پاسخ به این سئوالات به لزوم بررسی و عواملی (مهارتهای عاطفی) که تصور میشود موفقیت افراد را تبیین میکند دخالت دارد. به سرعت روشن شد که کلید تعیین و پیشبینی موفقیت و کامیابی تنها هوش شناختی نیست. بسیاری از افراد با هوش شناختی بالا در زندگی حیرانند، حال آنکه بسیاری با هوش شناختی پایینتر به موفقیت دست یافتهاند، شاید افراد باهوش را بشناسیم که به علت بیلیاقتی اجتماعی یا فقدان انگیزه در زندگی اجتماعیشان چندان موفق نبودهاند. بعلاوه چه بسا دوستانی داشته باشیم که با هوش عمومی متوسط و با اتکا و اعتماد به تواناییهایشان به موقعیتهای اجتماعی و شغلی بالا و موفقیتهای چشمگیری دست یافته باشند. (Bar – on, 1999,p64)
همگام با رشد صنایع و فناوری تکنیکی، امروزه توجه ویژهای نیز به بعد انسانی و تلویحا روانشناختی کار شده است. صاحبان صنایع با سرمایهگذاریهای کلان سعی دارند، با ایجاد شرایط فیزیکی و روانی مناسب برای پرسنل خود، آنها را در انجام بهتر و دقیقتر وظایف خود یاری دهند، تا اهداف اصلی آنها و از جمله مهمترین آنها افزایش بهرهوری آسیب نبیند. توجه ویژه به وضعیت روانشناختی کارکنان، موضوع جدید و تازهای نیست و یکی از جدیدترین پدیدههایی که در این حیطه مورد توجه قرار گرفته است، موضوع هیجان و هوش عاطفی کارکنان است. وجود سایتهای بیشمار اطلاعرسانی و ارائه سالانه و حتی ماهانه صدها مقاله در مجامع علمی خود موید این مطلب است.
تردیدی نیست که اداره مطلوب سازمانها بیش از هر چیز در گرو نحوهی عملکرد نیروی انسانی آنهاست. نیرویی که قادر است با اتکا به مهارتهای حرفهای خود وظایف محوله را با شایستگی انجام دهد و به این ترتیب رشد و پویایی را نصیب سازمان متبوع خود سازد.(ساکی،1378،ص80)
در سالهای اخیر نوع نگرش به مدیریت منابع انسانی، ارزیابی و کنترل عملکرد کارکنان و مدیران دستخوش تحولات عمدهای شده است. کار گروهی، که در آن افراد با تواناییها و مهارتهای فنی مختلف با هم در تعامل و کنش متقابل هستند، به طور محسوسی مبتنی بر مهارتهای اجتماعی، تواناییهای فردی و بین فردی، همکاری و کار گروهی، قبول و احترام به دیگران شده است. مهارت مدیران در ایجاد همدلی در بین کارکنان، توان آنان در ایجاد انگیزش، میزان مشارکت دادن آنها در گردانش امور و تصمیمگیریها، حضور روانشناختی مدیران و سرپرستان، ایجاد فضای صمیمانه و حس تعلق و علاقه به سازمان در بین کارکنان، منتهی به ایجاد شرایط مثبت برای کار باعلاقه خواهد شد. لذا شناسایی این مهارتها و دانش بر فرایند آنها، مدیران را در رسیدن به عملکرد بالا یاری خواهد رساند.
مدیریت و یا عامل انسانی مهمترین دلیل تحولاتی است که امروز بشر در همه زمینهها و به هر شکلی در جوامع گوناگون شاهد آن است. در واقع عامل انسانی است که تفاوتهای فاحش امروز زندگی بشر با شرایط گذشتهاش را رقم زده است. اگر این عامل از زندگی روزمره حذف شود در واقع توسعه و پیشرفت از زندگی انسان حذف میشود. برای تغییر و حرکت بسوی شرایط بهتر علاوه بر عواملی چون سرمایه، مواد اولیه و غیره مهمترین و اصلیترین عامل نیروی انسانی است. در واقع ثروت و دارایی هر جامعهای تنها و تنها نیروی انسانی است. این دیدگاه شاید افراطی به نظر برسد ولی واقعیتهای پیشرو در جوامع گوناگون این امر را ثابت میکند. اگر یک جامعه را با همه امکانات مادی و ثروتهای بیکران، با جامعهای که از همه این امکانات بیبهره است مقایسه کنیم و مشاهده کنیم که جامعه فاقد ثروت از توان و قدرت بالاتری برخوردار است تنها عاملی که این مسئله را ایجاد کرده باید عامل انسانی باشد. هوش عاطفی به نظر میرسد میتواند شکل تکامل یافتهای از توجه به انسان در سازمانها باشد و ابزاری نوین و شایسته در دستان مدیران برای هدایت افراد درون سازمان و مشتریان برون سازمان و تامین رضایت آنها.
سازمانهای آموزشی به عنوان سازمانهای مورد مطالعه در این تحقیق اصولا قالب و الگوی سایر نهادها و موسسههای موجود در جوامع هستند و از این رو از ارکان اصلی توسعه جوامع در زمینههای مختلف محسوب میشوند.
تقریبا همه اعضای جامعه دورانی مهم از زندگی خود را در درون سازمانهای آموزشی سپری میکنند و در بخشهای دیگر زندگی نیز به صورتهای مختلف تحت تاثیر عملکرد این سازمانها قرار میگیرند. به این ترتیب سازمانهای آموزشی و عملکردشان که متاثر از عملکرد نیروی انسانی آنهاست، اهمیت و حساسیت اجتماعی بالایی دارد که کمتر سازمانی در جامعه دارای آن است.(ساکی،1378،ص80)
فرایند آموزش و پرورش با انسان سرو کار دارد و چون انسان موجودی پیچیده است از این رو نظام آموزشی و کارورزان آن به ایفای دشوارترین و پرمسئولیتترین وظایف و فعالیتهای اجتماعی اشتغال دارند. در هر نظام آموزشی سنجیده و عقلانی که دارای هدفهای روشن و برنامه مشخص است، ایفای وظایف و فعالیتهای آموزشی و رهبری آنها باید به افراد شایسته و صاحب صلاحیت سپرده شود.
از مسایل اساسی و بااهمیت نظام آموزش و پرورش، مدیریت و سازماندهی آن است. مدیریت در آموزش و پرورش از مدیریت کردن بر یک سازمان دیگر تقریبا متمایز است، زیرا مدیریت آموزشی امری ظریف، تخصصی، علمی است که علاوه بر عوامل گفته شده کارش تولید کالا نیست بلکه مدیریت در این سازمان انسانسازی است لذا مدیریت باید تخصص خود را با خصوصیات روانشناسی اعمال نماید.
مدیر آموزشی نقش حساس و حیاتی در پیشبرد اهداف تعلیم و تربیت دارد. مدیر باید دارای ویژگیها، تواناییها و مهارتهای خاصی باشد تا بتوان با کمال اطمینان کودکان و نوجوانان را به دست او سپرد. دانش و آگاهی و مهارتهای مدیر باید قبل از پرداختن به مدیریت در حدی باشد که نیازی به آزمایش و خطای مکرر نباشد. در تعلیم و تربیت و مدیریت آموزشی هر آزمایش و خطایی همراه با زیانهای بزرگی خواهد بود که خیلی از آنها جبرانناپذیر است.(میرکمالی،1378،ص20 )
همانطور که اشاره شد یکی از عوامل روانشناختی که در محیطهای کاری مورد توجه قرار گرفته، هوش عاطفی و اثر آن بر موفقیت افراد میباشد. در این پایاننامه سطح معنیدار بودن ارتباط بین دو مقوله(هوش عاطفی مدیران و عملکرد آنان) مورد بررسی قرار میگیرد.
این پژوهش به دنبال پاسخ به این سوالات میباشد:
1- مولفههای هوش عاطفی مدیران چه میباشند؟
2- آیا بین هوش عاطفی مدیران و عملکرد آنان رابطهای وجود دارد؟
3- آیا بین هریک از مولفههای هوش عاطفی با عملکرد مدیران رابطه وجود دارد؟
4- آیا بین هوش عاطفی مردان و زنان و همچنین مدیران دبیرستانهای دولتی و غیرانتفاعی تفاوت وجود دارد؟
1-3) اهمیت تحقیق
صلاحیت مدیران از نظر مهارتهای مدیریتی، یکی از مهمترین عوامل استمرار موفقیت در هر سازمان است. اثربخشی و کارایی مدیران مستلزم داشتن مهارتهای مدیریتی است و نقصان هر یک از مهارتها شانس موفقیت خود و در نهایت سازمان را به عنوان یک کل کاهش میدهد.(میر سپاسی،1370،ص23)
اهمیت این بحث بر مدیران و مسئولان سازمانها و موسسات پوشیده نیست، که موفقیتهای حرفهای تا حد زیادی تحت تاثیر عوامل تشکیلدهنده هوش عاطفی است. بعضی از دلایل مربوط به اهمیت هوش عاطفی در محیط کار بسیار واضح است. در این مورد میتوان به بازاریابهایی اشاره کرد که به آسانی قادر به جلب اعتماد مشتریها بوده و سلیقه آنها را به آسانی کشف میکنند. همچنین میتوان به مدیرانی اشاره کرد که از لحاظ فنی توانمند بوده اما در کنار آمدن با دیگران و کنترل شرایط تنشزا ناتوان هستند. رهبری و ریاست به معنای تسلط نیست بلکه هنر متقاعد کردن اشخاص برای کار در جهت یک هدف مشترک است.
با توجه به اهمیت این امر در سالهای اخیر به منظور افزایش قابلیتهای هیجانی و اجتماعی در موسسات و سازمانها، برنامههای آموزشی ترتیب داده شده است. در این برنامهها پرورش قابلیتهایی مانند خودآگاهی، همدلی، پشتکار، انطباقپذیری، کارآمدی و روابط اجتماعی موثر، مورد توجه متخصصان قرار گرفته.(کاووسی،1381،ص66)
هوش عاطفی امروزه از جایگاهی رفیع و مطمئن و غیر قابل انکار در تعلیم و تربیت برخوردار است با وجودی که مربیان و دستاندرکاران تعلیم و تربیت به اهمیت آن پی بردهاند و با آن آشنایی دارند، اما فرایند استفاده و پرورش آن و گنجاندن آن در برنامههای آموزشی مدارس به کندی صورت میگیرد. در نظریه هوش عاطفی ادعا شده است که از مدارس باید به عنوان سازمانهایی یاد کرد که در آنها یادگیریها به صورت جامع و فراگیر ارائه میشوند و معلمان و کارکنان مدارس هم برای استفاده از هوش عاطفی و شیوههای یادگیری اجتماعی-عاطفی از مهارت کافی برخوردارند.(سیاروچی و همکاران ،1383،ص242)
امروزه همچنین به مدارس و محیطهای آموزشی به کاخهای آموزشی تعبیر میشود که در آنها روح ملی که با روحیه عاطفی عجین است جریان دارد.(قورچیان،1380،ص12)
کارکنان و عوامل انسانی موجود در مدارس در سطوح گوناگونی با مساله هوش عاطفی درگیر هستند. معلمان نه تنها باید به مهارتهای عاطفی و اجتماعی دانشآموزان توجه نموده، بلکه باید از میزان هوش عاطفی خودشان و چگونگی استفاده از مهارتهای هوش عاطفیشان آگاهی داشته باشند. مدیران و مسئولان مدارس نیز نه تنها باید نسبت به هوش عاطفی دانشآموزان و معلمان حساس باشند بلکه باید نسبت به هوش عاطفی خودشان هم حساس باشند و به آن توجه نمایند. کارکنان مدارس همچنین با والدینی در تعامل هستند که از سطوح گوناگون هوش عاطفی برخوردارند و به صورتهای گوناگون از این هوش در مورد ارتباط با فرزندانشان استفاده مینمایند.(سیاروچی و همکاران،1383،ص240 )
متخصصان باید معلمان و مسئولان مدارس را به اهمیت هوش عاطفی آشنا سازند و به آنان بگویند که چگونه کارکنان مدارس میتوانند به عنوان مدلی برای انجام اعمال هوشمندانه عاطفی، عمل نمایند و چگونه میتوانند مهارتهای هوش عاطفی را به صورت مستقیم در برنامههای درسی و آموزشی مدارس بگنجانند و به دانشآموزان آموزش دهند.(همان منبع)
مدیریت مدرسه یکی از چند پست مهم و اصلی در نظام آموزشی است و این سخن معروف، کسی که مدرسه را اداره میکند کشور را اداره میکند، بیانگر ارزش و اهمیت مدیریت آموزشی و مسئولیت بسیار خطیر مدیران است. به همین سبب در انتخاب مدیر مدرسه باید بیشترین دقت و احتیاط را به کار برد و در این انتخاب تنها عقل را داور قرار داد نه احساسات و روابط شخصی.(شعاری نژاد،1366،ص186 )
1-4) ضرورت تحقیق
مدیریت در جهان امروز و در چند دهه گذشته دگرگونیهای ژرفی را تجربه نموده و ضروری است همه به ویژه مدیران از نزدیک با این دگرگونیها آشنا شوند تا به خوبی دریابند که راز موفقیت کشورهای صنعتی در امر توسعه و اقتصاد چیست؟ و نیز بتوانند با اتکا بر ذوق، استعداد و مهارتهای خویش این یافتهها را با نیازهای سازمان خود و فرهنگ بومی ایران بسنجند و راههای نوین را برای بهتر اداره کردن سازمانهای کشورمان انتخاب و تجربه نمایند. از جهت دیگر دانستن علل کامیابی مدیران موفق نیز از جمله موارد ضروری است که آگاهی از آن در راستای توسعه و تعالی سازمانها برای مدیران از اهمیت زیادی برخوردار میباشد.
از این رو با توجه به اینکه حدود 70درصد از زمان و انرژی مدیران در کار با انسانها صرف میگردد و اینکه نیروی انسانی از مهمترین سرمایههای هر سازمان است مسئله آموزش مدیران در زمینههای گوناگون روانشناسی بسیار اهمیت دارد. اهمیت روانشناسی تا حدی است که میتوان گفت یکی از دلایل توفیق صنعتی کشورهای پیشرفته توجه آنها به روانشناسی و کاربرد آن است چون عدم آشنایی مدیر با مفاهیم کاربردی روانشناسی، موجب عدم شناخت روحیه کارکنان و رضایت شغلی آنها گردیده و موجب ایجاد فضای روانی نامناسب و در نهایت بهرهوری کمتر خواهد بود. بنابراین یکی از نیازهای ضروری برای یک مدیر، شناخت خود و به کارگیری مهارتهای شناختی، عاطفی و رفتاری مناسب برای کار با نیروی انسانی میباشد که البته این مهم در صورت آموزش مدیران با تاکید واقعی به پرورش آنان از ابعاد گوناگون رفتاری میسر خواهد گردید.
سازمانهای بالنده دارای ویژگیهای متعددی هستند. وقتی یک سازمان به سوی دستیابی به سطوح بالای بهرهوری حرکت میکند، یعنی تلاش برای رسیدن به مرحله بالندگی را آغاز کرده است. یکی از مهمترین عوامل موثر بر بهرهوری، استفاده بهینه از نیروی انسانی در سازمان است. اگر بخواهیم نیروی انسانی سازمانها، کارآمد و کارایی و بهرهوری شغلی در سطح مطلوب باشد، باید از یافتهها و اصول روانشناسی در محیط کاراستفاده کنیم. روانشناسان معتقدند، هوش عاطفی که یکی از عومل مهم موفقیت در محیطهای آموزشی، حرفهای و روابط اجتماعی است، عبارت از آگاهی فرد از احساسات خود و دیگران، تشخیص هیجانها و عواطف مختلف و کنترل آنها و توانایی همدردی کردن با دیگران است.
از اینرودر کشور ما اکنون زمان آن فرا رسیده که امر مدیریت و رهبری در نظام آموزشی مورد توجه بیشتری قرار گیرد تا نسبت به تربیت افراد که مسئولیت اداره امور مدارس را بر عهده دارند اقدامات موثری به عمل آید. بدون شک کوشش در جهت ارتقای سطح معلومات و مهارتهای مدیران آموزشی کشور علاوه بر اینکه از بار مسائل و مشکلات نظام میکاهد، باعث به کارگیری روشهای صحیح انجام کار و اجرای اثر بخشی برنامههای آموزش و پرورش میشود.(صافی،1371،ص11 )
محقق امیدوار است که انجام این تحقیق زوایایی از بحث هوش عاطفی را آشکار نموده و به طور خاص این بحث را به نوعی برجسته نموده و توجه مدیران و برنامهریزان را به این موضوع مهم جلب نماید. از جمله گروههایی که از انجام این پژوهش بهره میبرند و مهمترینشان خود مدیران سازمانها میباشند که در صورت بررسی این ارتباط، توجه بیشتری به این موضوع مهم خواهند داشت.
گروه بعدی، مدیران منابع انسانی سازمانها میباشند که با انجام این پژوهش و برجسته شدن این موضوع توجه بیشتری به بحث هوش عاطفی نموده و در گزینش، انتخاب، کارمندیابی، آموزش کارکنان و ... به این مولفه مهم توجه بیش از پیش خواهند داشت.
1-5) اهداف تحقیق
1-5-1)اهداف اصلی تحقیق
1-5-1-1) بررسی رابطه بین هوش عاطفی و عملکرد مدیران.
1-5-1-2) مقایسه هوش عاطفی مدیران زن و مرد.
1-5-1-3) مقایسه هوش عاطفی مدیران مدارس غیر انتفاعی و دولتی.
1-5-2) اهداف فرعی تحقیق
1-5-2-1) بررسی رابطه بین خودآگاهی و عملکرد مدیران.
1-5-2-2)بررسی رابطه بین خودکنترلی و عملکرد مدیران.
1-5-2-3)بررسی رابطه بین خودانگیزی و عملکرد مدیران.
1-5-2-4)بررسی رابطه بین همدلی و عملکرد مدیران.
1-5-2-5)بررسی رابطه بین مهارتهای اجتماعی و عملکرد مدیران.
علاوه بر این محقق به دنبال این است که با دقیق شدن روی موضوع هوش عاطفی، در آینده زمینه بحثهای بیشتر و انجام پایاننامههای دیگر در این موضوع مهم فراهم گردد.
و در نهایت با انجام این تحقیق و روشن شدن بعضی از زوایای این بحث، محقق پیشنهادهایی را به مسئولین آموزش و پرورش و سایر مدیران و محققین بعدی ارائه خواهد داد، که زمینه لازم برای پژوهشگران و دانشجویان دیگر در جهت انجام تحقیقات بعدی در این موضوع را فراهم خواهد کرد.
1-6)فرضیات تحقیق
1-6-1 ) فرضیهی اهم:
بین هوش عاطفی و عملکرد مدیران رابطه معنا داری وجود دارد.
1-6-1-1)فرضیهی اخص اول:
بین خودآگاهی و عملکرد مدیران رابطه معناداری وجود دارد.
1-6-1-2)فرضیهی اخص دوم:
بین خودکنترلی و عملکرد مدیران رابطه معناداری وجود دارد.
1-6-1-3) فرضیهی اخص سوم:
بین خودانگیزی و عملکرد مدیران رابطه معناداری وجود دارد.
1-6-1-4) فرضیهی اخص چهارم:
بین همدلی و عملکرد مدیران رابطه معناداری وجود دارد.
1-6-1-5) فرضیهی اخص پنجم:
بین مهارتهای اجتماعی و عملکرد مدیران رابطه معناداری وجود دارد.
1-6-2) فرضیهی دوم:
بین هوش عاطفی مدیران دبیرستانهای دولتی و غیر انتفاعی تفاوت معناداری وجود دارد.
1-6-3) فرضیهی سوم:
بین هوش عاطفی مدیران زن و مرد تفاوت معناداری وجود دارد.
1-7) روش تحقیق
چون در این تحقیق به دستکاری متغیرها نمیپردازیم بنابراین روش تحقیق از نوع توصیفی خواهد بود و از آزمونهای همبستگی برای بررسی ارتباط بین هوش عاطفی و عملکرد استفاده خواهد شد.
ابزار گردآوری اطلاعات در این پژوهش پرسشنامه، مصاحبه برای روش میدانی و بررسی فرضیات تحقیق میباشد و فیشبرداری و روش کتابخانهای برای سنجش ادبیات تحقیق استفاده خواهد شد.
قلمرو موضوعی تحقیق مباحث رفتار سازمانی، مدیریت منابع انسانی و روانشناسی است. در این خصوص هوش عاطفی را با مولفههای معرفی شده توسط گلمن و عملکرد را از طریق ارزیابیهای عملکرد آموزش و پرورش بررسی خواهیم کرد.
جامعه آماری این تحقیق، مدیران دبیرستانهای منطقه 9 تهران میباشد و با توجه به محدودیت این جامعه از کلیه افراد اطلاعات اخذ گردیده است.
قلمرو زمانی این تحقیق مربوط به نیمسال دوم تحصیلی 85-84 است.
برای بررسی رابطه بین هوش عاطفی و عملکرد مدیران، دادههایی که از طریق توزیع و جمعآوری پرسشنامه بین مدیران دبیرستانها به دست میآید، از طریق آزمون همبستگی و رگرسیون و سایر روشهای آماری بررسی خواهیم کرد و برای تجزیه و تحلیل دادهها، از نرمافزار آماری علوم اجتماعی (SPSS) استفاده خواهد شد.
1-8) تعریف واژهها
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 10 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
دانلود مقاله بررسی ارتباط بین هوش عاطفی و عملکرد مدیران