حامی فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

حامی فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله عبادت و پرستش، نیاز ثابت انسان‏

اختصاصی از حامی فایل دانلود مقاله عبادت و پرستش، نیاز ثابت انسان‏ دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 «فلو لا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فی الدین و لینذروا قومهم اذا رجعواالیهم‏». (1) به طورى کلى براى هر انسانى لازم است که داراى فکر نقادى باشد. قوه‏نقادى و انتقادکردن به معناى عیب‏گرفتن نیست. معناى انتقاد، یک شى‏ء رادر محک قرار دادن و به وسیله محک‏زدن به آن، سالم و ناسالم را تشخیص‏دادن است. مثلا انتقاد از یک کتاب معنایش این نیست که حتما باید معایب‏آن کتاب نمودار بشود بلکه باید هر چه از معایب و محاسن داشته باشدآشکار بشود. انسان باید در هر چیزى که از دیگران مى‏شنود نقاد باشد یعنى‏آن را بررسى و تجزیه و تحلیل بکند. صرف اینکه یک حرفى در میان مردم‏شهرت پیدا مى‏کند خصوصا که با یک بیان زبیا و قشنگ باشد دلیل بر این‏نیست که انسان حتما باید آن را بپذیرد و قبول بکند. به ویژه در امر دین وآنچه که مربوط به دین است، انسان باید نقاد باشد آنچه که در شبهاى گذشته راجع به احادیث بحث مى‏کردیم که پیغمبر فرمودآنچه را که از من مى‏شنوید به قرآن عرضه بدارید اگر موافق است بپذیرید واگر مخالف است نه، خود نوعى نقادى است. حدیثى است که من عین‏عبارات آن یادم نیست ولى مضمون آن یادم است که ائمه ما آن را از حضرت‏عیسى مسیح نقل کرده‏اند. تقریبا مضمونش اینست: شما که علم را فرا مى‏گیرید،اساس کار اینست که نقاد باشید یعنى قدرت انتقاد در شما باشد، کورکورانه‏تسلیم نشوید، خواه گوینده صالح باشد و خواه ناصالح در بین حدیث دارد: «کونوا نقادا». حدیث دیگر که فى‏الجمله از آن یادم هست راجع به اصحاب‏کهف است که داستان آنها در قرآن آمده است: «انهم فتیة ءامنوا بربهم و زدناهم‏هدى و ربطنا على قلوبهم‏» (2) ... معروف است که اینها صراف بوده‏اند،صیرفى بوده‏اند. این سخن را به این معنى گرفته‏اند که کار آنها صرافى بوده‏است. ائمه ما فرموده‏اند که در این نسبت که گفته‏اند اینها صراف طلا و نقره‏بوده‏اند، اشتباه شده است. نه، «کانوا صیارفة الکلام‏» صراف سخن بودند نه‏صراف طلا و نقره، یعنى مردمان حکیمى بوده‏اند، مردمان دانائى بوده‏اند وچون حکیم بوده‏اند وقتى حرفى به آنها عرضه مى‏شد، آن حرف رامى‏سنجیدند. تفقه در دین که در این آیه ذکر شده است:«فلو لا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فی الدین‏»مستلزم این است که انسان واقعا نقاد باشد و کار نقادى او به آنجا کشیده شودکه هر چیزى را که گفته مى‏شود و با امر دین تماس دارد بتواند تجزیه وتحلیل بکند. همین جمله‏اى که من دیشب نقل کردم و گفتم اخیرا معروف‏شده است و به حضرت امیرالمؤمنین نسبت داده‏اند: «لا تؤدبوا اولادکم...» ازباب تعبیر لفظى خیلى زیبا و قشنگ است، خیلى سازگار است روى همین‏جهت مى‏بینید یک مقبولیتى در میان افراد پیدا کرده است و هر کس در هرجائى این جمله را مى‏گوید. الآن حکایتى یادم آمد: من در سنین چهارده‏پانزده سالگى بودم که مقدمات کمى از عربى خوانده بودم بعد از واقعه‏معروف خراسان بود و حوزه علمیه مشهد به کلى از بین رفته بود و هر کس‏آن وضع را مى‏دید مى‏گفت دیگر اساسا از روحانیت‏خبرى نخواهد بود.جریانى پیش آمده بود که احتیاج به نویسندگى داشت از من دعوت کرده‏بودند. مقاله‏اى را من نوشتم. مردى بود که در آن محل ریاست مهمى داشت.وقتى آن مقاله را دید، یک نگاهى به سر و وضع من انداخت، حیفش آمد،دید که من هنوز پابند عالم آخوندى هستم شرحى گفت، نصیحت کرد که‏دیگر گذشت آن موقعى که مردم به نجف یا قم مى‏رفتند و به مقامات عالیه‏مى‏رسیدند. آن دوره از بین رفت، حضرت امیر فرموده است بچه‏تان رامطابق زمان تربیت کنید. و بعد گفت آیا دیگران که پشت این میزها نشسته‏اندشش تا انگشت دارند؟ و حرفهائى زد که من آن فکرها را از مغزم بیرون‏مى‏کنم. البته من به حرف او گوش نکردم. بعد رفتم به قم و مدت اقامتم در قم‏پانزده سال طول کشید. بعد که به تهران آمدم، اولین اثر علمى‏اى که منتشرکردم کتاب‏اصول فلسفه بود. آن شخص هم بعد به نمایندگى مجلس رسید و مردى باهوش و چیزفهم بود و در سنین جوانى احوال خوبى نداشت ولى بعد تغییرحالى در او پیدا شد. تقریبا در حدود هجده سال از آن قضیه گذشته بود که‏اصول فلسفه منتشر شد و یک نسخه از آن به دستش رسید و او یادش رفته‏بود که قبلا مرا نصیحت کرده بود که دنبال این حرفها نرو. بعد شنیدم که هرجا نشسته بود به یک طرز مبالغه‏آمیزى تعریف کرده بود. حتى یکبار درحضور خودم گفت که شما چنینید، چنانید. همانجا در دلم خطور کرد که توهمان کسى هستى که هجده سال پیش مرا نصیحت مى‏کردى که دنبال این‏حرفها نرو. من اگر آن موقع حرف ترا گوش مى‏کردم الآن یک میرزابنویسى‏پشت میز اداره‏اى بودم در حالى که تو الآن اینقدر تعریف مى‏کنى. غرض این‏جهت است که یک جمله‏هائى است که به ذائقه‏ها شیرین مى‏آید و مانندبرق رواج پیدا مى‏کند. اصلا همان طورى که بعضیها به وسائل مختلف‏برایشان پیش آمدهاى خوبى بروز مى‏کند و بعضیها هم بدشانس و بدبخت‏مى‏باشند، اگر ملاحظه کرده باشید جمله‏ها هم اینطور است. بعضى جمله‏هایک جملات خوش‏شانسى هستند. این جملات بدون اینکه ارزش داشته‏باشند مثل برق در میان مردم رواج پیدا مى‏کنند و حال آنکه جمله‏هائى‏هست صد درجه از اینها باارزشتر، و حسن شهرت پیدا نمى‏کنند. این جمله‏«لا تؤدبوا اولادکم باخلاقکم‏» جزء جملات خوش‏شانس دنیا است و شانس‏بیخودى پیدا کرده است. در مراد این جمله من دیشب اینطور عرض کردم:گو اینکه این جمله به این‏معنى و مفهومى که امروزیها استعمال مى‏کنند غلط است ولى یک معنا ومفهوم صحیحى مى‏تواند داشته باشد که غیر از چیزى است که امروزیها ازآن قصد مى‏کنند، و فرقى گذاشتم میان آداب و اخلاق که آداب غیر از اخلاق‏است. آن وقت آداب را دو گونه ذکر کردیم. ممکن است مقصود از آداب‏امورى باشد که در واقع امروز به آنها فنون مى‏گویند. علاوه بر اخلاق، علاوه‏بر صفات خاص روحى، علاوه بر نظمى که انسان باید به قواى روحى هرکس لازم و واجب است که یک سلسله فنون را یاد بگیرد، البته آنهم اندازه‏دارد یعنى فنى را باید بیاموزد که از آن فن یک اثر براى بشریت در جهت‏خیربرخیزد و ضمنا زندگى او را هم اداره بکند. در فنون است که انسان باید تابع‏زمان باشد. اگر «لا تؤدبوا اولادکم بآدابکم‏» بگوئیم درست است، یا «لا تؤدبوا اولادکم بفنونکم‏» حرف درستى است چون زندگى متغیر است،انسان نباید در اینجور چیزها جمود به خرج بدهد و همیشه بخواهد به اولادخودش آن فنى را بیاموزد که خودش داشته است در صورتى که ممکن است‏همان فن به شکل بهتر و کاملتر در زمان جدید پدید آمده باشد. مساله‏دیگرى که گفتم و بعد، از سؤالات آقایان معلوم شد که احتیاج به توضیح‏بیشترى دارد مساله آداب و رسوم است. آداب و رسوم هم بر دو قسم است.بعضى از آنها از نظر شرعى سنن نامیده مى‏شود یعنى شارع روى آنها نظردارد. شارع، آن آداب را به صورت یک مستحب توضیح داده است و نظر به اینکه اسلام‏هیچ دستورى را گزاف نمى‏دهد، امورى را که اسلام سنت کرده است ما بایدبه صورت یک اصل حفظ کنیم. مثلا دیشب در جواب سؤال یکى از آقایان‏عرض کردم اسلام براى غذاخوردن آدابى ذکر کرده است اسلام دین‏تشریفاتى نیست بلکه اگر آدابى را ذکر کرده، حساب نموده است. مثلا اگرمى‏گوید مستحب است «اطالة الجلوس عند المائدة‏» یعنى طول‏دادن نشستن‏بر سر سفره، مستحب است انسان غذا را زیاد بجود مستحب است بسم الله‏بگوید، مستحب است الحمدلله بگوید، مستحب است دست را قبل و بعداز غذا بشوید، اینها تشریفاتى نیست، حقایق است. اسلام به سلامت انسان‏اهمیت مى‏دهد، مى‏خواهد دندان، معده و اعصاب انسان سالم باشد. تنهابه جنبه‏هاى روانى نمى‏پردازد. آدمى که سر سفره با عجله غذا مى‏خورد،این خودش منشا مرض مى‏شود. این، یک حسابى است که به یک زمان‏اختصاص ندارد و براى تمام زمانها است اسلام مى‏گوید مستحب است لقمه‏را کوچک بردارید، مستحب است زیاد بجوید، مستحب است دست را قبل‏از غذا بشوئید. حدیثى است، نقل مى‏کنند که حضرت على (ع) مزرعه‏اى‏داشت. مردى است به نام «ابى نیزر» مى‏گوید روزى حضرت به مزرعه آمد،خودش کلنگ برداشت و در یک چاه فرو رفت، مدت زیادى در آن چاه عمل‏مقنى‏گرى انجام مى‏داد و خیلى هم به تندى کار مى‏کرد. یک وقت از چاه‏بیرون آمد در حالى که عرق از سر و صورت او جارى بود بعد فرمود آیا اینجاغذائى حاضر هست؟ گفتم بله، مقدارى کدو ست‏خدمتتان بیاورم؟ فرمودبسیار خوب، بیاور.حضرت برخاست و به سر نهر آبى رفت، دست‏خودش را با شن شست‏وقتى که خوب پاکیزه شد و خواست با دستهاى خودش آب بخورد گفت: «ان‏کفی انظف الآنیة‏» دو دست من تمیزترین ظرفها است. بعد با ست‏خودش‏آب خورد. این حساب نظافت است. مستحب است‏خلال‏کردن مستحب‏است مسواک کردن. اینها دیگر زمان و مکان ندارد. اما آنهائى که من عرض‏کردم زمان و مکان دارد. این نکته را توجه داشته باشید که بعضیها جمود به‏خرج مى‏دهند خیال مى‏کنند که چون دین اسلام دین جامعى است، پس‏باید در جزئیات هم تکلیف معنى روشن کرده باشد. نه اینطور نیست. یک‏حساب دیگرى در اسلام است. اتفاقا جامعیت اسلام ایجاب مى‏کند که‏اساسا در بسیارى از امور دستور نداشته باشد، نه اینکه هیچ دستور نداشته‏باشد بلکه دستورش این است که مردم آزاد باشند و به اصطلاح تکلیفى درآن امور نداشته باشند. از جمله حدیثى است به این مضمون: «ان الله یحب ان‏یؤخذ برخصه کما یحب ان یؤخذ بعزائمه‏» خیلى مضمون عجیبى است! خدادوست دارد در مسائلى که مردم را آزاد گذاشته است، مردم هم آزاد باشند.یعنى مسائل آزاد را آزاد تلقى بکنند، از خود چیزى درنیاورند. آنکه رخصت‏است را آزاد بدانند. امیرالمؤمنین مى‏فرماید: «ان الله حدد حدودا فلا تعتدوهاو فرض فرائض فلا تترکوها» یعنى خدا یک چیزهائى را واجب کرده است،آنها را ترک نکیند، یکى چیزهائى را هم ممنوع اعلام کرده است، به آنهاتجاوز نکنید «و سکت لکم عن اشیاء و لم یدعها نسیانا فلا تتکلفوها» (3) خدادرباره بعضى از مسائل سکوت کرده است، البته فراموش نکرده بلکه‏خواسته است که سکوت بکند و بندگانش در آن مسائل آزاد و مختار باشنددر آنچه که خدا مردم را آزاد گذاشته است‏شما دیگر تکلیف معین نکنید. پس آن موضوعى که عرض کردم یک سلسله آداب و رسوم در میان مردم‏هست که اگر آنها را انسان از طریق مثبت انجام بدهد، نه جائى خراب‏مى‏شود و نه جائى آباد، و اگر ترک هم بکند همینطور، مسائلى است که خدادر آن مسائل سکوت کرده است. بشر یک حالتى دارد که هیچ وقت از او جدانمى‏شود و آن این است که علاقه‏اى به بعضى از تشریفات دارد. یک رازى‏است در این مسائل. دیگر نباید گفت‏حتما باید این کار را بکند. این،مساله‏اى بود که من امشب لازم دانستم درباره آن توضیحى بدهم. امشب‏مى‏خواهم قسمتى از عرایضم را اختصاص بدهم به یکى از خلقهاى ثابت‏همگانى تغییرناپذیر و نسخ‏ناپذیر که زمان هیچ وقت نمى‏تواند در آن تاثیرداشته باشد و آن موضوع عبادت و پرستش است. یکى از حاجتهاى بشرپرستش است. پرستش یعنى چه؟ پرستش آن حالتى را مى‏گویند که در آن‏انسان یک توجهى مى‏کند از ناحیه باطنى خودش به آن حقیقتى که او راآفریده است و خودش را در قبضه قدرت او مى‏بیند، خودش را به او نیازمند ومحتاج مى‏بیند، در واقع سیرى است که انسان از خلق به سوى خالق‏مى‏کند. این امر اساسا قطع نظر از هر فایده و اثرى که داشته باشد خودش‏یکى از نیازهاى روحى بشر است. انجام ندادن آن، در روح بشر ایجاد عدم‏تعادل مى‏کند. مثال ساده‏اى عرض مى‏کنم: اگر ما کجاوه‏اى داشته باشیم وحیوانهائى، خورجینهائى که روى این حیوانها مى‏گذارند باید تعادلشان‏برقرار باشد. نمى‏شود یک طرف پر باشد و طرف دیگر خالى. انسان دروجود خودش خانه خالى زیاد دارد. در دل انسان جاى خیلى از چیزهاهست. هر احتیاجى که بر آورده نشود، روح انسان را مضطرب و نامتعادل‏مى‏کند همانطور که دیشب عرض کردم اگر انسان بخواهد در تمام عمر به‏عبادت بپردازد و حاجتهاى دیگر خود را برنیاورد، همان حاجتها او راناراحت مى‏کند. عکس مطلب هم این است که اگر انسان همیشه دنبال‏مادیات برود و وقتى براى معنویات نگذارد، باز همیشه روح و روان اوناراحت است. «نهرو» مردى است که از سنین جوانى لامذهب شده است‏در اواخر عمر یک تغییر حالى در او پیدا شده بود. خودش مى‏گوید من هم‏در روح خودم و هم در جهان یک خلاى را، یک جاى خالى را احساس مى‏کنم که هیچ چیز نمى‏تواند آن را پر بکند مگر یک معنویتى. و این اضطرابى‏که در جهان پیدا شده است، علتش اینست که نیروهاى معنوى جهان‏تضعیف شده است. این بى‏تعادلى در جهان از همین است. مى‏گوید الآن درکشور اتحاد جماهیر شوروى این ناراحتى به سختى وجود دارد تا وقتى که‏این مردم گرسنه بودند و گرسنگى به ایشان اجازه نمى‏داد که در باره چیزدیگرى فکر بکنند، یکسره در فکرتحصیل معاش و در فکر مبارزه بودند. بعد که یک زندگى عادى پیدا کردند (الآن) یک ناراحتى روحى در میان آنان پیدا شده است. در موقعى که از کاربیکار مى‏شوند تازه اول مصیبت آنها است که این ساعت فراغت و بیکارى‏را با چه چیز پر بکنند؟ بعد مى‏گوید من گمان نمى‏کنم اینها بتواند آن ساعات‏را جز با یک امور معنوى با چیز دیگرى پر بکنند. و این همان خلاى است که‏من دارم. پس معلوم مى‏شود که واقعا انسان یک احتیاجى به عبادت وپرستش دارد. امروز که در دنیا بیماریهاى روانى زیاد شده است، در اثر این‏است که مردم از عبادت و پرستش رو برگردانده‏اند. ما این را حساب نکرده‏بودیم ولى بدانید هست، حقیقتا هست: نماز قطع نظر از هر چیز طبیب سرخانه است‏یعنى اگر ورزش براى سلامتى مفید است، اگر آب تصفیه شده‏براى هر خانه لازم است، اگر هواى پاک براى هر کس لازم است، اگر غذاى‏سالم براى انسان لازم است، نماز هم براى سلامتى انسان لازم است‏شمانمى‏دانید اگر انسان در شبانه روز ساعتى از وقت‏خودش را اختصاص به رازو نیاز با پرودگار بدهد، چقدر روحش را پاک مى‏کند! عنصرهاى روحى‏موذى به وسیله یک نماز از روح انسان بیرون مى‏رود. در یک جلسه که راجع‏به عبادت صحبت مى‏کردم گفتم نگوئید اسلام دین اجتماعى است، اسلام‏دین اخلاق است. چطور؟ اسلام دین همه اینهاست. اسلام بالاترین حرف‏را درباره تعلیمات اجتماعى گفته است. مى‏فرماید:«لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم‏الناس بالقسط‏» (4) تمام پیغمبران را فرستادیم براى اینکه در میان مردم عدالت اجتماعى پیدا بشود.اسلام براى اخلاق خوب بالاترین حرفها را زده است. مى‏فرماید«هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم ءایاته و یزکیهم و یعلمهم‏الکتاب و الحکمة‏» (5) .ولى آیا اسلام که ارزش تعلیمات اجتماعى را اینقدر بالا برده، از ارزش‏عبادت چیزى کاسته است؟ ابدا، ارزش عبادت را هم یک ذره نکاسته است‏بلکه مقام عبادت را در مافوق همه اینها حفظ کرده است. از نظر اسلام‏سرلوحه تعلیمات، عبادت است. اگر عبادت درست باشد آن دو تاى دیگردرست مى‏شود و اگر عبادت نباشد آن دو تا واقعیت پیدا نمى‏کند. باور نکنیدکه یک کسى در دنیا پیدا بشود که در مسائل اخلاقى و اجتماعى مسلمان‏خوبى باشد ولى در مسائل عبادى مسلمان خوبى نباشد. ما براى آدم نمازنخوان‏چیزى از مسلمانى قائل نیستیم. امیرالمؤمنین فرمود بعد از ایمان به‏خدا چیزى در حد نماز نیست. پیغمبر اکرم فرمود نماز مثل چشمه آب گرمى‏است که در خانه انسان باشد و انسان روزى 5 بار در آن آب گرم شستشو بکند.«تعاهدوا امر الصلاة و حافظوا علیها» (6) (کلام امر است) یعنى رسیدگى به کار نماز بکنید، محافظت بر نماز بکنید.خداوند به پیغمبر مى‏فرماید:«و امر اهلک بالصلوة و اصطبر علیها» (7) به خاندانت دستور بده که نماز بخوانند، خودت هم بر نماز صبرکن یعنى نماز زیاد بخوان و آن را تحمل کن. «ان ربک یعلم انک تقوم ادنى من‏ثلثی اللیل و نصفه و ثلثه و طائفة من الذین معک‏» (8) خدا مى‏داند که تو وافرادى که با تو هستند شبها بپا مى‏خیزید، عبادت مى‏کنید، خدا را پرستش‏مى‏کنید. «و من اللیل فتهجد به نافلة لک عسى ان یبعثک ربک مقاما محمودا» (9) اى پیغمبر! قسمتى از شب را تهجد بکن (بر او واجب بود) شاید که خدابه این حال ترا به مقام محمود برساند. امکان ندارد انسانى انسان کامل بشودبدون عبادت و پرستش. پیغمبر، پیغمبر است و همان عبادتها و همان‏پرستشها و همان استغفارها. امام صادق مى‏فرماید پیغمبر در هیچ مجلسى‏نمى‏نشست مگر اینکه 25 بار استغفار مى‏کرد، مى‏گفت «استغفر الله ربى و اتوب‏الیه‏». على بن ابى طالب امیرالمؤمنین است به اینکه وجود جامعى است، هم‏زمامدار عادلى است و هم عابد نیمه‏شبى همان عبادتها به على آن نیروهاى‏دیگر نظیر روشن‏ضمیرى را داده بود نباید ارزش عبادت را فراموش کرد. «عدى بن حاتم‏» نزد معاویه آمد در حالى که سالها از شهادت مولا گذشته‏بود. معاویه مى‏دانست که عدى یکى از یاران قدیمى مولا است. خواست‏کارى بکند که این دوست قدیمى بلکه یک کلمه علیه حضرت سخن بگوید. گفت عدى! این‏الطرفات؟ پسرانت چه شدند؟ (عدى سه پسر داشت که در سنین جوانى دررکاب حضرت در جنگ صفین کشته شده بودند. مى‏خواست عدى راناراحت بکند بلکه او از مولا اظهار نارضایتى بکند.) عدى گفت در رکاب‏مولایشان على با تو که در زیر پرچم کفر بودى جنگیدند و کشته شدند. گفت‏عدى! على درباره تو انصاف نداد. گفت چطور؟ گفت پسران خودش رانگهداشت و پسران ترا به کشتن داد. عدى گفت معاویه! من درباره على‏انصاف ندادم، نمى‏بایست على امروز در زیر خروارها خاک باشد و من زنده‏باشم. اى کاش من مرده بودم و على زنده مى‏ماند. معاویه دید تیرش کارگرنیست. سبک این مرد این بود که وقتى مى‏دید کارش با خشونت پیش‏نمى‏رود، لین مى‏شد. گفت عدى! الآن دیگر کار از این حرفها گذشته است.دلم مى‏خواهد چون تو زیاد با على بودى یک قدرى کارهایش را برایم‏توصیف بکنى که چه مى‏کرد. گفت معاویه!! مرا معذور بدار. گفت نه حتماباید بگوئى. عدى گفت‏حالا که مى‏خواهى بگویم، آنچه را که مى‏دانم‏مى‏گویم. نه اینکه مطابق میل تو سخن بگویم بلکه حقیقت را مى‏گویم. گفت‏بگو. این مرد شروع کرد به صحبت کردن درباره على. گفت‏یکى ازخصوصیات او این بود: «یتفجر العلم من جوانبه و الحکمة من نواحیه‏» مردى‏بود که علم و حکمت از اطرافش مى‏جوشید. معاویه! على آدمى بود که درمقابل ضعیف، ضعیف بود و در مقابل ستمکاران نیرومند. با اینکه در میان مامى‏نشست و هیچ تکبرى نداشت و بدون امتیاز مى‏نشست اما خدا یک هیبتى از او دردل مردم قرار داده بود که بدون اجازه نمى‏توانستیم حرف بزنیم و... بعدگفت معاویه! من مى‏خواهم منظره‏اى را که به چشم خودم دیدم برایت‏بگویم. در یکى از شبها على را در محراب عبادت دیدم. دیدم مستغرق‏خداى خودش است و محاسنش را به دست مبارک گرفته مى‏گوید: آه آه ازاین دنیا و آتشهاى آن. مى‏گفت «یا دنیا! غرّی غیری‏». آنچنان عدى على راوصف کرد که دل سنگ معاویه تحت تاثیر قرار گرفت به طورى که با آستینش‏اشکهاى صورتش را پاک مى‏کرد. آن وقت گفت دنیا عقیم است که مانندعلى بزاید. و مناقب شهد العدو بفضلها و الفضل ما شهدت به الاعداء على مردى است که دشمنانش درباره فضل و فضیلت او گواهى دادند
عبادت نیازی پایدار در انسان
عبادت و پرستش نیازی پایدار در انسان (کتاب: مجموعه مقالات آیت الله شهید صدر
عبادات اسلامی،نقش بسیار مهمی در تربیت انسان ایفاء می‏کند،و احکام عبادات،بخش حساسی از وظائف شرعی،و رفتار الهی یک انسان متدین را در زندگی روزانه‏اش تشکیل می‏دهد.
نظام پرستش در آئین اسلام،نظامی است پایدار و ثابت.و با پیشرفت‏های مادی زندگی عمومی جز در مواردی ناچیز رابطه‏ای ندارد.یعنی اوضاع و احوال تکامل مادی در آن تاثیری بجای نگذاشته است.
در حالی که جنبه‏های دیگر آئین اسلام با روند تکاملی زندگی در حال تغییر و تحول دائم است.روش کار،و نحوه پیاده کردن آنها،با خصوصیات دگرگون شده زندگی همراه است. مثلا«نظام معاملات و پیمان‏ها و قراردادهای بازرگانی هماهنگ با سایر نیازها عوض شده است.
برای مثال انسان عصر فضا،همان گونه نماز و روزه‏اش را انجام می‏دهد و حج می‏گزارد که پدرانش در عصر آسیاب دستی برگزار می‏کردند.
درست است نسبت به تهیه مقدمات نماز،انسان عصر فضا با دوران‏های سابق خیلی فرق کرده است.مسافرت حج برای مسلمانان امروز وسیله هواپیما صورت می‏گیرد،ولی در گذشته شتر مهمترین نقش را در نقل و انتقالات بیابانی داشت.پوشش نماز امروزه وسیله کارخانه‏های تمام- اتوماتیک و چرخ‏های عظیم صنعتی صورت می‏گیرد،ولی در گذشته پارچه‏ها همه دست بافت بود.و همینطور...اما اعمال و خواندنی‏های عبادات،همه بیکسان پایدار مانده است، زیرا تشریع آنها و نیازی که بشر بآنها دارد و باعث آنها شده،پایدار است و ارزش تشریع آنها به هیچوجه با پیشرفت پیوسته انسان،در تسلط بر طبیعت و بهبود وسائل زندگی،قابل تغییر و دگرگونی نیست.
مقصود اینکه اسلام وظائف نماز،روزه،حج،زکات و دیگر عبادات را به صورت موقت نخواسته است،و هیچ گونه شرائط زمانی ندارد،بلکه این وظائف را کسانی که از وسائل فنی و تکنولژی جدید با استفاده از نیروی اتم،برخورد دارند،همان گونه انجام می‏دهند که انسانهای دوار گذشته،آنها که زمین را با وسیله شخم دستی کشت می‏کردند،انجام می‏داند.
از آنچه گذشت نتیجه می‏گیریم مسئله‏ای را که تشکیلات عبادات،پاسخ می‏دهد،یکی از نیازهای پایدار انسان است.نیازی که انسان آن را با خود آورده،و در اعماق شخصیت او ثابت است.و تکامل پیوسته زندگی نمی‏تواند در آن تاثیری بگذارد،زیرا پاسخ ثابت نماز و سایر عبادات،نشان دهنده نیاز ثابت به آنست و از اینجا این پرسش پیش می‏آید که:
آیا چه نیاز پایداری در زندگی انسان وجود دارد که از آغاز پیدایش انسان،دین نقش پاسخگوئی و تربیتی آن نیاز انسانی را به عهده گرفته است،و می‏خواهد نیاز زندگی انسان امروز را درست مانند نیاز زندگی انسان گذشته بیکسان پاسخ دهد و بر اساس پایداری این نیاز است که عبادات بر طبق احکام اسلام،تشریع گردیده است؟در نتیجه می‏خواهیم نقش مثبت عبادات را در زندگی انسان بررسی کنیم.
ممکن است در وهله اول به نظر آید چنین نیاز پایداری در زندگی مورد قبول نیست،و هر گاه بین زندگی انسان امروز و زندگی انسان‏های گذشته دور،مقایسه‏ای بعمل آید معلوم می‏شود یکنواختی انسان‏ها را به هیچوجه نمی‏توان پذیرفت،زیرا ما می‏بینیم انسان بطور دائم از اوضاع و احوال زندگی چادر نشینی و قوم و قبیلگی که بر اساس بت پرستی و افکار و اندیشه‏های محدود و متحجر بنا شده بود،به سرعت فاصله می‏گیرد و دور می‏شود.این دوری ملازم با دگرگونی‏هائی در نیازها و آرمان‏های انسان می‏باشد،و در نتیجه روش برآوردن نیازهایش نیز دگرگون می‏شود.بنابر این،عبادات چگونه می‏تواند با ساختمان یکنواخت و ثابتش،نقش واقعی را در میدان زندگی انسان با پیشرفت‏های سریع وسائل و افزارهای زندگی ایفاء کند؟
هر گاه عبادات مانند نماز،وضو،غسل،روزه و غیره در یکدوران زندگی برای انسان‏های بدوی مفید بود،بدلیل اینکه در تربیت‏خلق و خوی آنها تاثیر می‏گذاشت و الزام عملی برای حفظ نظافت بدن و لباسشان بود و می‏توانست آنها را از افراط در خوردن و آشامیدن باز دارد،ولی این هدف‏ها در زندگی انسان امروز،خود بخود انجام می‏گیرد و در برنامه زندگی یک فرد متمدن گنجانیده شده و از نظر رفتار اجتماعی این کارها را شخص خودبخود انجام می‏دهد. بنابر این دیگر نیازی به عبادات به صورتی که در زندگی انسان‏های گذشته دور،ضروری بود، نیست.عبادت‏ها دیگر نمی‏توانند نقش سازنده‏ای در تمدن بشر داشته باشند دیگر نمی‏توانند مشکلات تمدن امروز را حل کنند.

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   28 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله عبادت و پرستش، نیاز ثابت انسان‏

نقاله درباره عبادت در اسلام

اختصاصی از حامی فایل نقاله درباره عبادت در اسلام دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

نقاله درباره عبادت در اسلام


نقاله درباره عبادت در اسلام

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 

تعداد صفحه:34

فهرست و توضیحات:

مقدمه

تجزیه و تحلیل

روش تحقیق

سابقه تحقیق

اصطلاحات و مفاهیم

عبادت در اسلام 

عبادت و پرستش خداوند یکتا و ترک پرستش هر موجود دیگر ، یکی از اصول تعلیمات پیامبران الهی است ، تعلیمات هیچ پیامبری از عبادت خالی‏ نبوده است . چنانکه می‏دانیم در دیانت مقدسه اسلام نیز عبادت سر لوحه همه تعلیمات‏ است ، چیزی که هست در اسلام عبادت به صورت یک سلسله تعلیمات جدا از زندگی که صرفا به دنیای دیگر تعلق داشته باشد وجود ندارد ، عبادات اسلامی‏ با فلسفه‏های زندگی توام است و در متن زندگی واقع است .

گذشته از اینکه برخی عبادات اسلامی به صورت مشترک و همکاری دسته جمعی‏ صورت می‏گیرد ، اسلام به عبادتهای فردی نیز آنچنان شکل داده است که متضمن‏ انجام پاره‏ای از وظایف زندگی است ، مثلا نماز که مظهر کامل اظهار

عبودیت است چنان در اسلام شکل خاص یافته است که حتی فردی که می‏خواهد در گوشه خلوت به تنهائی نماز بخواند خود به خود به انجام پاره‏ای از وظائف اخلاقی‏ و اجتماعی از قبیل نظافت ، احترام به حقوق دیگران ، وقت شناسی ، جهت‏ شناسی ، ضبط احساسات ، اعلام صلح و سلم با بندگان شایسته خدا و غیره مقید می‏گردد .

از نظر اسلام هر کار خیر و مفیدی اگر با انگیزه پاک خدائی توام باشد عبادت است ، لهذا درس خواندن ، کار و کسب کردن ، فعالیت اجتماعی‏ کردن اگر لله و فی الله باشد عبادت است . در عین حال ، اسلام نیز پاره‏ای تعلیمات دارد که فقط برای انجام مراسم‏ عبادت وضع شده است از قبیل نماز و روزه و این خود فلسفه‏ای خاص دارد .

دین یعنى عبودیت و عبادت. عصر جدید، عصر گسست از دین است. مشخصه عمده این گسست دین‏ستیزى و دین‏زدایى نیست؛ بلکه دست‏کارى‏هایى در دین است تا باورهاى دینى در کار انسان عصر جدید بى‏سامانى پدید نیاورند. حقوق بشر با اصل دین که عبودیت است، مشکل دارد.


دانلود با لینک مستقیم


نقاله درباره عبادت در اسلام

تحقیق در مورد افراط در زهد و عبادت اسلام

اختصاصی از حامی فایل تحقیق در مورد افراط در زهد و عبادت اسلام دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد افراط در زهد و عبادت اسلام


تحقیق در مورد افراط در زهد و عبادت اسلام

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)


تعداد صفحه:3

افراط در زهد و عبادت اسلام

از همان وقتهائی که تصوف هم در دنیای اسلام‏ پیدا شد، ما می‏بینیم افرادی پیدا شدند که تمام نیروی خودشان را صرف‏ عبادت و نماز کردند و سایر وظائف اسلامی را فراموش نمودند مثلا در میان‏ اصحاب امام علی علیه السلام مردی را داریم بنام ربیع بن خثیم همین خواجه ربیع‏ معروف که قبری منسوب به او در مشهد است. حالا این، قبر او هست یا نه‏ من یقین ندارم و اطلاعم در این زمینه کافی نیست ولی در اینکه او را یکی‏ از زهاد ثمانیه یعنی یکی از هشت زاهد معروف دنیای اسلام می‏شمارند، شکی‏ نیست


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد افراط در زهد و عبادت اسلام

دانلود مقاله عبادت و عبودیّت

اختصاصی از حامی فایل دانلود مقاله عبادت و عبودیّت دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

عبادت چیست؟
عبادت، هدف آفرینش ماست. قرآن مى فرماید: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»
کارهایى را که انجام مى دهیم، اگر براى رضاى خدا باشد، عبادت است؛ گرچه مانند کسب و کار، تحصیل علم، ازدواج و یا خدمت به مردم، براى رفع نیازهاى خود یا جامعه باشد.
آنچه یک امر را عبادت مى کند، آنست که به انگیزه اى مقدس انجام شود و به تعبیر قرآن رنگ خدایى «صبغة اللّه» داشته باشد.
فطرت و عبادت
بعضى کارهاى ما بر اساس عادت است و برخى بر پایه فطرت؛ آنچه عادت است هم مى تواند با ارزش باشد، مثل عادت به ورزش و هم مى تواند بىارزش باشد، مانند عادت به سیگار. اما اگر امرى فطرى شد، یعنى بر اساس فطرت و سرشتِ پاکى که خداوند در نهاد هر بشرى قرار داده انجام شد، همواره با ارزش است.
فطرت و عبادت
بعضى کارهاى ما بر اساس عادت است و برخى بر پایه فطرت؛ آنچه عادت است هم مى تواند با ارزش باشد، مثل عادت به ورزش و هم مى تواند بى ارزش باشد، مانند عادت به سیگار. اما اگر امرى فطرى شد، یعنى بر اساس فطرت و سرشتِ پاکى که خداوند در نهاد هر بشرى قرار داده انجام شد، همواره با ارزش است.
امتیاز فطرت بر عادت آنست که زمان و مکان، جنس و نژاد، سنّ و سال در آن تأثیرى ندارد و هر انسانى از آن جهت که انسان است آن را دارا مى باشد؛ مانند علاقه به فرزند که اختصاص به نسل و عصر خاصّى ندارد و هر انسانى فرزندش را دوست مى دارد. اما مسائلى مانند شکل و فرم لباس یا غذا، از باب عادت است و در زمان ها و مکان هاى مختلف، متفاوت است. در بعضى مناطق، چیزى مرسوم است که در جاهاى دیگر رسم نیست.
عبادت و پرستش نیز یکى از امور فطرى است و لذا قدیمى ترین، زیباترین و محکم ترین آثار ساختمانىِ بشر، مربوط به معبدها، مسجدها، بتکده ها و آتشکده هاست.
البتّه در شکل و نوع پرستش ها تفاوت هاى زیادى دیده مى شود. یکى تفاوت در معبودها که از پرستشِ سنگ و چوب و بت ها گرفته تا خداى عزیز، و یکى در شکل و شیوه عبادت که از رقص و پایکوبى گرفته تا عمیق ترین و لطیف ترین مناجات هاى اولیاى خدا تغییر مى کند.
ریشه پرستش
کیست که خداوند را با اوصاف و کمالاتِ بى پایانش بشناسد، اما سر تسلیم و خضوع فرو نیاورد؟ قرآن از طریق داستان ها و تاریخها، نشانه هایى از قدرت و عظمت او را براى ما بیان مى دارد.
مى فرماید: خداوند به مریمِ بى همسر فرزند داد. رود نیل را براى موسى شکافت و فرعون را در آن غرق کرد. انبیا را با دست خالى بر ابرقدرت هاى زمان خود پیروز کرد و بینى طاغوت ها را به خاک مالید.
اوست که شما را از خاکِ بى جان آفرید و مرگ و حیات و عزّت و ذلّتِ شما بدست اوست.
کیست که ضعف و ناتوانى و جهل و محدودیت خود و خطرات و حوادثِ پیش بینى شده و نشده را درک کند، ولى احساس نیاز به قدرت نجات دهنده اى نکند و سر تسلیم خم نکند؟
قرآن در لابلاى آیات، ضعف انسان را به او گوشزد مى کند و مى گوید: تو هنگام تولّد هیچ نمى دانستى و هیچ آگاهى نداشتى، یکپارچه ضعف بودى، چنانکه پس از قدرت هم باز رو به ضعف مى روى.
تو هر لحظه مورد تهدید انواع خطرات هستى.
عمق پرستش
پرستش، عملى است که ما ظاهراً آن را یک نوع خضوع مى بینیم، اما عمق زیادى دارد.
پرستش برخاسته از جان است، برخاسته از معرفت است، برخاسته از توجه است، برخاسته از تقدّس است، برخاسته از ستایش است، برخاسته از نیایش است، برخاسته از التجا و استعانت است، برخاسته از عشق به کمالات معبود است.
آرى، پرستش عملى است در ظاهر ساده، ولى تا مسائل فوق نباشد، آن پرستش از انسان سر نمى زند. پرستش یعنى دل کندن از مادیّات و پرواز دادن روح، پا را فراتر از دیدنى‏ها و شنیدنى‏ها نهادن. پرستش تأمین کننده عشق انسان هاست که گاهى با ثنا و ستایش و زمانى با تسبیح و تقدیس و پاره اى اوقات با شکر و اظهار تسلیم، ادب خود را نسبت به پروردگارش اظهار مى دارد.
نماز در کلام على‏علیه السلام
حضرت على علیه السلام بارها در نهج البلاغه از نماز و یاد خدا سخن به میان آورده که در کتابى به نام «نماز در نهج البلاغه» گردآورى شده است. ما در اینجا جملاتى را در مورد فلسفه ذکر و یاد خدا که مهمترین مصداقش نماز است از آن حضرت نقل مى کنیم:
مى فرماید: «اِنَّ اللَّهَ جَعَلَ الذِّکْرَ جَلاءً لِلْقُلُوبِ تَسْمَعُ بِهِ بَعْدَالْوَقَرَة وَ تُبْصِرُ بِه بَعْدَ العَشوة» خداوند ذکر و یادش را صیقل روحها قرار داد تا گوشهاى سنگین با یاد خدا شنوا و چشم هاى بسته با یاد او بینا شوند.
آنگاه حضرت در مورد برکات نماز مى فرماید:
«قَدْ حَفَّتْ بِهِم المَلائِکَة وَ نُزّلَتْ عَلَیْهِمُ السَّکینَه وَ فُتِحَتْ لَهُم اَبْوابَ السَّماءِ وَ اُعِدَّتْ لَهُم مَقاعِدَ الکِرامات» فرشتگان آنان را در بر مى گیرند و آرامش بر آنان نازل مى شود، درهاى آسمان بر آنان گشوده و جایگاه خوبى برایشان آماده مى شود.
در خطبه اى دیگر مى فرماید:
«و اِنَّها لَتَحُتُّ الذُّنُوبَ حَتَّ الْوَرَق وَ تُطلِقُها اِطْلاقَ الرَّبَق» نماز گناهان را مثل برگ درختان مى ریزد و گردن انسان را از ریسمان گناه آزاد مىکند.
باز هم سیماى نماز
هر چه براى نماز گفته و نوشته شود حق آن ادا نمى شود و چگونه ممکن است عمودِ دین و پرچم اسلام و یادگار ادیان و انبیا و محور قبولِ همه اعمال در چند جمله بیان شود؟
نماز، برنامه هر صبح و شام است بهنگام صبح اولین کلامِ واجب نماز و بهنگام شام آخرین واجب، نماز است. پس آغاز و انجامِ هر روزت با یاد خدا و براى خدا است.
نماز در سفر یا وطن، در زمین یا هوا، در فقر یا غنى، رمز آنست که در هر کجا هستى و هر که هستى مطیع او باشى نه غیر او.
نماز، ایدئولوژى عملى مسلمان است که در آن عقائد و افکار و خواسته‏ها و الگوهاى خود را بیان مى کند.
نماز، استحکام بخشیدن به ارزشها و جلوگیرى از فروپاشى شخصیتِ افراد و اعضاى جامعه است که اگر مصالح ساختمان سُست باشد ساختمان فرو مى ریزد.
اذانِ نماز، شیپورِ توحید است که سپاه متفرّقِ اسلام را در یک صف و زیر یک پرچم فرا مى خواند و آنان را پشتِ سر امامى عادل قرار مى دهد.
نماز و قرآن
در مواردى قرآن و نماز در کنار هم آمده اند، مانند:
«یَتلُونَ کِتابَ اللَّهِ وَ اَقامُوا الصَّلوةَ»
قرآن تلاوت مى کنند و نماز به پاى مى دارند.
و یا در جاى دیگر مى فرماید: «یُمَسِّکوُنَ بِالْکِتابِ وَ اَقامُوا الصّلوة» به قرآن تمسّک مى جویند و نماز به پاى مى دارند.
گاهى براى نماز و قرآن، یک صفت آورده شده، چنانکه کلمه ذِکر هم به قرآن گفته شده است: «اِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنا الذِّکر» ما ذکر را نازل کردیم. و هم فلسفه نماز شمرده شده است: «اَقِمِ الصَّلوةَ لِذِکْرى » نماز را بخاطر یاد من به پاى دار.
جالب آنکه گاهى بجاى کلمه نماز کلمه قرآن آمده است، مانند آیه «اِنَّ قُرآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً» که گفته اند مراد از قرآن الفجر، نماز صبح است.
بگذریم که خواندن قرآن بصورتِ حمد و سوره، یکى از واجباتِ نماز است و بحث نماز در اکثر سوره هاى قرآن، هم در بزرگ ترین سوره (بقره) و هم در کوچک ترین سوره ها (کوثر) آمده است.
نماز و قصاص!
نه تنها در اسلام، بلکه در همه ادیان الهى قانون قصاص مطرح است که طبق آن کیفر کسیکه گوش قطع کند آنست که گوشش بریده شود و کیفر کسى که دندان بشکند آنست که دندانش شکسته شود تا عدالت اجرا شود. یکى از موارد قصاص آنست که دست دزد باید قطع شود، ولى فقط چهار انگشت او، و کف دست باقى مى ماند. زیرا قرآن مى گوید: «وَ اَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ» محلّ سجده براى خداست.
چون انسان هنگام سجده باید کف دست خود را بر زمین گذارد لذا در کیفر سارق باید به مسأله نماز و سجده توجه داشت و کف دست او را قطع نکرد تا حقّ عبادت حتى براى سارق هم محفوظ بماند!
عبادت و ولایت
عبادت زمانى ارزش دارد که سطحى نباشد، بلکه همراه با شناختِ رهبر آسمانى و ولایت او و همراه با خشوع و آداب مخصوص خود باشد.
ادب و آداب نماز
حضور شاکرانه و عابدانه در برابر پروردگار، دلى پاک مى خواهد و نیّتى خالص، زندگى و رفتارى خداپسندانه مى طلبد و معرفتى عمیق و بصیرتى مکتبى. زبانى دور از گناه مى خواهد و چهره اى نیالوده به نافرمانى معبود. توجّه و حضور قلب در نماز، ادب لازم در این عبادت والاست.
امام صادق علیه السلام فرمود: هنگام نماز، از دنیا و آنچه در آن است مأیوس شو، تمام هدف و توجّت به خدا باشد و یاد روزى باش که در برابر دادگاه عدل الهى قرار مى گیرى.
رعایت آداب ظاهرى و باطنى و شرایط صحّت و قبول و کمال، عمل را مطلوب خدا مى سازد و نماز را شایسته صعود به درگاه خدا مى سازد.
آداب نماز، که در قالب احکام نماز باید مراعات شود، در هر سه بخش نماز جارى است:
1. مقدّمات نماز، یعنى امورى که باید قبل از شروع به نماز به آن ها پرداخت.
2. مقارنات نماز، یعنى اعمال و آداب متن نماز.
3. تعقیبات نماز، یعنى امور پس از نماز.
نماز، سپاس نعمت
انسان، اسیر محبّت دیگران است و نعمت و نیکى، انسان را به مقام سپاس و تشکّر مىکشید.
اگر کسى نعمتى به ما بخشید و احسانى در حق ما کرد، با زبان و عمل، سپاسگزار او مى شویم.
ما بنده خداییم و غرق در نعمت هاى او، پس در هر نفسى، نه یک نعمت بلکه صدها نعمت موجود است و بر این نعمت ها نه یک شکر، بلکه هزاران شکر لازم است. کافى است که اندکى چشم بصیرت بگشائیم و ببینیم لطف و فضل خدا را درباره خودمان، آنگاه خواهى نخواهى سپاس او خواهیم گفت.
نماز، نوعى سپاس از نعمت هاى فراوان و بى شمار اوست.
خداوند، به ما هستى بخشید. آنچه براى زندگى مادى و معنوى لازم داشتیم، عطا کرد. هوش و عقل و استعدادمان داد. قطرات باران، برگ درختان، ماهیان دریا، پرندگان آسمان، نور خورشید و هدایت عقل و ولایت پاکان و راهنمایى وجدان را جهت سعادت ما ارزانى داشت.

 


اثبات وجود خدا
در نوع اول، خدا از طریق برهان نظم و برهان علّی یا جهان شناختی اثبات می شود، بدین معنی که چون نظم در جهان وجود دارد، پس این نظم نیازمند ناظم است، یا اگر سلسه ی حوادث جهان را از جهت علت و معلولی آنها دنبال کنیم، به ناچار باید به وجود علت العلل یا علت اولی معترف شویم. آشکار است که پایه ی هر دوی این استدلال بر یقین داشتن به وجود جهان خارج متکی است، امری که با روش دکارت در تأملات ناسازگار است. هرآینه شکی در این بنیان بیفتد، این شک به وجود صانع و ناظم و علت العلل نیز سرایت خواهد کرد.
از همین روست که دکارت به نوع دوم اثبات خدا روی می آورد و آن اثبات خدا از طریق برهان وجودی است که در تأمل سوم و پنجم بازتاب یافته است.
استدلال دکارت بر وجود خدا در تأمل سوم و پنجم را می توان به صورت گزاره های زیر خلاصه کرد:
مقدمات:
1- من می اندیشم، پس من هستم.
2- من موجودی متناهی و ناکاملم .
3- هر چیزی را که با وضوح و تمایز کامل ادراک کنم، کاملاً حقیقت دارد.
4- علت فاعلی و علت تامه دست کم باید به اندازه ی معلولش مشتمل بر واقعیت باشد.
5- من مفهوم خدا را به عنوان جوهری نامتناهی و کامل با وضوح و بطور متمایز در خود می یابم.
استدلال و نتیجه:
- پس من که متناهی ام نمی توانم علت ایده ی خدا باشم و لزوماً باید خدائی وجود داشته باشد که این ایده را در من نهاده است. پس خدا وجود دارد.
- ضرورت کمال مطلق آن است که وجود هم داشته باشد چه اگر چیزی وجود نداشته باشد کامل نیست. پس خدا وجود دارد.

 

به طور مختصر وجود خدا از نظر دکارت اینگونه اثبات شده است. اما اینکه چه ایراداتی و چه تناقضاتی در این میان وجود دارد و دلایل دکارت در این رابطه چیست خود بحثی دیگر است.
معنایى که براى فطرى بودن معرفت‏خدا بیان شد در واقع، از رابطه‏ى وجودى انسان با آفریننده‏ى هستى بخش، حکایت مى‏کند و چنین شناختى از آفریده‏اى که استعداد درک آن را داشته باشد جدا شدنى نیست و از این رو تعبیر «فطرى‏» در مورد آن کاملا صدق مى‏کند. چنین شهودى نه تنها به اصل «وجود» آفریننده تعلق مى‏گیرد بلکه به همه‏ى شؤون رابطه‏ى مذکور در بالا و از جمله «ربوبیت‏» نیز تعلق مى‏گیرد، چنانکه استعمال کلمه‏ى «رب‏» در آیه‏ى میثاق، شاهد آنست، یعنى در این شهود هم وجود خدا و هم ربوبیت او ثابت مى‏شود. و اگر چنین رابطه‏ى وجودى بین انسان و موجود دیگرى وجود مى‏داشت مورد شهود قرار مى‏گرفت پس این معرفت‏به «وحدت و یگانگى خدا» نیز تعلق مى‏گیرد، و به همین جهت است که عذرى براى شرک، باقى نمى‏گذارد.
دو تـقـریـر عـامـیـانـه براى برهان نظم الف - جهان از نظر نظم و هماهنگى اجزاء خود شبیه مـصـنوعات بشرى مانند خانه و کشتى است و لذا باید مانند مشابه خود ( مصنوعات بشرى ) صانع دانا و توانائى داشته باشد .
ب - تـجـربـه و آزمون ثابت کرده است که نظم در صنایع انسانى , بدون دخالت عقل وشعور پدید نمى آید .
و هـیـچ گاه خانه اى و یا کارخانه اى و یا شهر و کشتى بدون دخالت آگاهى و توانائى صورت پذیر نیست .
آنگاه از طریق تماثل انگارى میان طبیعت و مصنوعات انسانى باید در نظام جهان دخالت شعور را ضرورى دانست .
ایـن دو نـوع تـقـریر از برهان نظم چه بر اساس تشابه و چه بر اساس تماثل ,از تقریرهاى بس نـارسـا و عـامیانه است که در غرب رواج داشته و آن نیز معلول فقدان یک مکتب جامع در الهیات بوده است .
در حالى که برهان نظم ارتباطى با هیچ یک از این دو تقریر ندارد , بلکه برهانى صد در صد عقلى و مـنـطـقى است , و عقل پس از یک محاسبه با قاطعیت حکم مى کند که ارتباطى منطقى و علمى میان نظم و دخالت عقل و شعور موجود است و هرگز نظم بدون دخالت عقل پدید نمى آید .
1 - جهان در پوششى از نظام فرو رفته است .
مـشاهدات عینى و نتائج تمام علوم طبیعى و فلکى ثابت مى کند که نظام شگرف و خیره کننده اى بر این جهان حکمفرما است .
و از کـوچـکـتـرین ذرات این جهان ( اتم ) باساختمان پیچیده اش گرفته , تا منظومه هاى بزرگ آسمان تا آنجا که مى شناسیم و از آن آگاهیم همگى در پوشش نظام دقیق و کاملا حساب شده اى قرار گرفته اند و این مطلبى است که دانشمندان تمام رشته هاى علوم طبیعى و فلکى و نجومى آن را تصدیق مى کنند .
این همان مقدمه نخست است که در اثبات آن از حس و نتائج علوم تجربى کمک مى گیریم .
در ایـنـجا نقش حس و نتائج علوم تنها اثبات اصل نظم در طبیعت و جهان ماده است , و از این مرحله گام فراتر نمى نهد .
و امـا آفریننده این نظم کیست و این نظام شگرف و حساب شده , معلول چیست ؟
در این مرحله , هیچ یک از ابزارهاى یادشده , کوچکترین دخالتى ندارند , اینجا قلمرو عقل و خرد است که یکى از دو نظریه را برگزیند .
یـا بـگوید نظم به صورت دستگاههاى پیچیده و فوق العاده دقیق بدون دخالت مبدا عقل و شعور , بدون رهبرى علم گسترده امکان پذیر نیست .
و یا بگوید این نظام بدیع ازطریق تصادف پدید آمده و جامه عمل پوشیده است .
ما , در این جا , داورى را به عقل و خرد مى سپاریم , تا نظر قاطع خود را با طرح مقدمه دوم روشن سازد .
2 - ارتباط منطقى نظم با دخالت شعور .
عـقـل و خـرد به روشنى درک مى کند که یک رابطه منطقى و حسى و یا ریاضى میان نظم و عـقـل , یـا هـمـاهنگى و آگاهى یا هدف دارى , و شعور وجوددارد , و هرگز معقول نیست که اولى بدون دومى پدید آید .
ایـن رابـطـه در صورتى روشن مى گردد که واقعیت نظم را در جهان طبیعت درک کنیم , در تحلیل هماهنگى اجزاء یک پدیده براى تحقق یافتن یک هدف شخصى عنایت ورزیم , وهدفدارى پدیده ها را ارزیابى کنیم .
در این صورت است که عقل , حکم قاطع خود رابدون استمداد از هر نوع تشابه و تماثل صادر مى کند .
ایـنـک بـیـان واقـعیت نظم یعنى هماهنگى حاکم بر طبیعت و هدفدارى پدیده هائى که هـمـگـى مـبـین مراتب نظم هستند : واقعیت نظم در یک پدیده طبیعى جز این نیست که اجزاء مـخـتلفى از نظر کیفیت و کمیت دور هم گرد آیند , تا در پرتو همکارى اجزاء آن هدف مشخصى تحقق یابد .
نظم به این معنى , در پدیده اى به نام بینائى کاملا مشهود است .
دلیل علم‌ و قدرت‌ خداوند را بنویسید
علم‌ خدا محدود به‌ یک‌ حدّ خاصّ نیست‌، از یک‌ سبب‌ مخصوص‌ نیست‌ که‌ اگر آن‌ سبب‌ را بستیم‌، دیگر راهی‌ برای‌ علم‌ خدا و قدرت‌ خدا نباشد.
الَّذِی‌ جَعَلَ لَکُم‌ مِنَ الشَّجَرِ الاْخْضَرِ نَارًا فَإِذَا´ أَنتُم‌ مِنْهُ تُوقِدُونَ.
«ا´ن‌ خداوندی‌ که‌ برای‌ شما از درخت‌ سبز آتش‌ درست‌ میکند و شما از آن‌، وَقود و آتش‌ گیرانه‌ میگیرید و آتش‌ درست‌ می‌کنید.»
آخر آب‌ و سبزی‌ با آتش‌ چه‌ مناسبت‌ دارد؟ این‌ درختهای‌ سبز، سبزیش‌ به‌ چیست‌؟ به‌ آب‌، اگر آب‌ به‌ آن‌ نرسد خشک‌ میشود؛ حال‌ ببینید که‌ این‌ درخت‌ سبز منبع‌ آتش‌ است‌.
یا اینکه‌ بگوئیم‌: بعضی‌ از درختها هستند که‌ مانند جرقّه‌ و مانند سنگ‌ چخماق‌ وقتی‌ بهم‌ بخورند، آتش‌ میدهند.
دو درخت‌ هست‌ به‌ نام‌ مَرْخ‌ و عِفار؛ خاصیّت‌ این‌ دو درخت‌ آنست‌ که‌ چون‌ برگهای‌ هر یک‌ از آنها به‌ خودشان‌ سائیده‌ شود همانند سنگ‌ چخماق‌ و سنگ‌ فندک‌ آتش‌ میدهند.
و لذا وجود این‌ درخت‌ها در جنگل‌ موجب‌ خطر آتش‌ سوزی‌ است‌. چون‌ به‌ مجرّد آنکه‌ بادی‌ بوزد، برگ‌هایشان‌ به‌ هم‌ سائیده‌ میگردد و مانند فندک‌ آتش‌ میزند، و چون‌ این‌ درخت‌ آتش‌ گرفت‌ تمام‌ جنگل‌ در اثر مجاورت‌ می‌سوزد.
آن‌ خدائی‌ که‌ برای‌ شما از درخت‌ سبز آتش‌ آفرید فَإِذَا´ أَنتُم‌ مِنْهُ تُوقِدُونَ و شما از آن‌ آتش‌گیرانه‌ میگیرید.
سابقاً که‌ در منازل‌ نفت‌ و بنزین‌ و کبریت‌ نبود، برای‌ روشن‌ کردن‌ از سنگ‌ چخماق‌ استفاده‌ میکردند: دو قطعه‌ از آنرا به‌ هم‌ میزدند، جرقّه‌ای‌ میزد، فتیله‌ای‌ را با آن‌ روشن‌ میکردند، و پس‌ از آن‌ با آن‌ فتیله‌ هر چه‌ را میخواستند روشن‌ میکردند، هیزم‌ را آتش‌ میزدند و غذا می‌پختند.
یا از همین‌ چوب‌های‌ مرخ‌ و عفار در خانه‌ها می‌آوردند، و چون‌ میخواستند آتشی‌ افروزند، دو قطعه‌ از آنرا بهم‌ می‌زدند، مانند کبریت‌ آتش‌ می‌شد؛ فَإِذَا´ أَنتُم‌ مِنْهُ تُوقِدُونَ.
سوال در مورد قدرت خداوند
گاهی سوال می شود آیا خدا می تواند موجودی مانند خودش بیافریند؟ اگر بگویید می تواند پس تعدد خدایان ممکن است و اگر بگویید نمی تواند قدرت خداوند را محدود کرده اید و یا اینکه خداوند می تواند این جهان پهناور را درون تخم مرغی جای دهد بدون اینکه جهان را کوچک کند یا تخم مرغ را بزرگ؟ در جواب باید گفت در اینگونه موارد کلمه نمی شود بکار می رود نه کلمه نمی تواند و به عبارتی روشن تر طرح سوال نادرست است زیرا وقتی می گوییم آیا خداوند می تواند موجودی مانند خودش بیافریند کلمه آفریدن معنایش این است که آن شیی ممکن الوجود و مخلوق است و هنگامی که می گوییم مثل خداوند معنایش این است که آن شیی واجب الوجود باشد. و نتیجه اش این می شود که آیا خداوند می تواند چیزی بیافریند که هم واجب الوجود باشد و هم نباشد، هم ممکن الوجود باشد و هم نباشد (هم خالق باشد و هم مخلوق). طرح این سوال نادرست است و خداوند بر هر چیزی قادر است.
همچنین وقتی گفته می شود آیا خدا می تواند جهان ار در تخم مرغی قرار دهد بطوریکه نه جهان کوچک شود و نه تخم مرغ بزرگ؟ معنایش این است که جهان در همان حال که بی نهایت بزرگ است بی نهایت کوچک باشد و با توجه به غلط بودن این سوال نوبتی به جواب نمی رسد زیرا تعلق به محال محال است.
همین سوال را مردی از امیر المومنین علیه السلام نمود حضرت فرمودند: ان الله تبارک و تعالی لا ینسب الی العجز و الذی سالتنی لا یکون بدرستیکه خداوند تبارک و تعالی به عجز و ناتوانی نسبت داده نمی شود ولی آنچه تو می پرسی نشدنی است.
و در روایتی از امام رضا علیه السلام نقل شده که فرمود: بله خدا می تواند و در کوچکتر از تخم مرغ هم می تواند، خداوند دنیا را در چشم تو قرار داده در حالیکه از تخم مرغ کوچکتر است (البته این یک نوع جواب اقناعی است زیرا سوال کننده قدرت تحلیل این گونه مسائل را نداشته است).
امام خمینى از ولادت تا رحلت
هجرت به قـم, تحصیل دروس تکمیلى وتدریس علوم اسلامى
امـام خمینـى در سنگـر مبـارزه و قیــام
تبعیـد امـام خمینـى از تـرکیه به عراق
امـام خمینـى و استمـرار مبـارزه ( 1350 ـ 1356 )
اوجگیرى انقلاب اسلامى در سال 1356 و قیام مـردم
هجرت امام خمینى از عراق به پاریس
بازگشت امام خمینى به ایران
پس از 14 سال تبعیـد
رحلت امام خمینى
وصال یار, فراق یاران
انتظار فرج از نیمه خرداد کشم . سالها مى گذرد حادثه ها مى آید.
روز شمار تبعید حضرت امام خمینى (س)
زندگى امام به روایت امام
سفرى به تاریخ
. . . و آن روز قلب ملت از کار ایستاد
آنروز که عاشق جمالت گشتم دیوانه روى بى مثالت گشتم
دیدم نبود در دو جهان جز تو کسى بیخود شدم و غرق کمالت گشتم
امام خمینى (ره)
بدیهى است رهبرى و هدایت هر انقلابى پس از پیروزى به مراتب مشکلتر از دوره‏هاى پیش از پیروزى زیرا تا زمان حصول پیروزى انگیزه‏هاى فراوانى براى وحدت کلمه به منظور استیلا یافتن بر دشمن مشترک وجود دارد. حتى افراد و گروههایى یافت مى‏شوند که به رغم عدم خلوص کافى، براى دستیابى به اهداف خاص خود، ضمن قلمداد دادن خود به همراهى و همفکرى با مردم، در مبارزه شرکت مى‏کنند و معارضه آشکارى با رهبرى مبارزه و انقلاب ندارند، اما پس از پیروزى انقلاب، به دلیل سهم خواهى که از خصلتهاى افراد و گروههاى ناخالص است نغمه‏هاى جدایى آنها ساز مى‏شود و این روند در برخى موارد به شکل‏گیرى توطئه‏هاى گوناگون علیه انقلاب و رهبرى آن منجر مى‏گردد.
چنین واقعیتى را در انقلاب اسلامى ایران نیز شاهد بودیم که نمونه‏هاى بارز آن توطئه‏ها و کارشکنیهاى منافقین، ملى‏گراها و دیگر گروههاى وابسته به شرق و غرب بود. از سوى دیگر قدرتهاى استعمارى نیز به ستیز با انقلاب پرداختند و با تحمیل جنگ ناخواسته، محاصره اقتصادى تبلیغات مسموم و اعمال فشارهاى سیاسى به دشمنى با انقلاب و مردم مسلمان ایران پرداختند اما رهبریهاى خردمندانه و هوشیارانه امام خمینى (س) و مقاومت‏بى نظیر مردم تمام نقشه‏هاى شیطانى مستکبران عالم علیه انقلاب را نقش بر آب ساخت.
رحلت جانگداز امام خمینى (س) این توهم پوچ را در دشمنان قسم خورده انقلاب به وجود آورد که انقلاب اسلامى از مسیر خود منحرف مى‏شود و توده‏ها به بى تفاوتى کشیده خواهند شد، اما از آنجا که انقلاب اسلامى ایران، ریشه در اعماق قلوب مردم داشت، هیچ گاه تصور خام مخالفان اسلام و انقلاب و مردم، مصداق نیافت و مجلس خبرگان، یک روز پس از ارتحال امام، با انتخاب یکى از فرزندان رشید اسلام و شاگرد خلف و شایسته امام خمینى - حضرت آیت‏الله خامنه‏اى - بر تداوم راه رهبر راحل، مهر تایید زد و امروز همه جهان بر این نکته اعتراف دارند که پایانى براى انقلاب اسلامى متصور نیست و ایران اسلامى به عنوان تنها ملجا و مامن محرومان و پشتیبان مستضعفان شناخته شده است.
امروز هر ایرانى مسلمان و آزاده بر خود مى‏بالد که کشورش در شمار مستقل‏ترین و آزادترین ممالک دنیاست و رهبرش راهى را مى‏پیماید که بنیانگذار فقید جمهورى اسلامى ایران، از نخستین روزهاى قیام به پیروان راستین و وفادارش نشان داده است.
در تاریخ 28 اردیبهشت‏سال 1368 تیم پزشکى حضرت امام از اولین علائم خونریزى در دستگاه گوارش معظم له اطلاع یافت و بلافاصله معاینات و بررسیهاى لازم صورت گرفت انجام معاینات، دو زخم در معده حضرت امام را مشخص مى‏نمود که یکى سطحى و دیگر نسبتا عمیق بود. با مشاهده زخمها مشاوره با پزشکان متخصص بیماریهاى گوارشى صورت گرفت.
مشخصات ظاهرى زخمها حکایت مشکوکى از احتمال وجود بیمارى بدخیم مى‏کرد. مطالعات پرتونگارى و عکس‏بردارى از معده امام نشان دهنده ضایعاتى نگران کننده بود. بزرگترین زخم چهار تا پنج‏سانتى‏متر و حاشیه آن نامنظم و کاملا برجسته و متورم بود و در معده آثار خونریزى و خون تازه وجود داشت. این مشاهدات توسط اندوسکوپى و مشاهده داخل معده توسط دستگاه صورت گرفته بود که شرح آن توسط پزشکان تیم مراقبت از امام، آقایان دکتر عارفى و دکتر فاضل داده شده است.
روز یکشنبه 31 اردیبهشت ماه آزمایشات تکمیلى انجام شده و وضعیت قلبى و عمومى حضرت امام مورد بررسى دقیق واقع شد، چرا که تصمیم‏گیرى در مورد انتخاب درمانى جراحى در شخصى با سن امام و با وضعیت قلبى و عمومى ایشان تصمیم‏گیرى بسیار دقیق و حساسى بود. در چنین شرایطى با محاسبه بسیار دقیق وضعیت‏بیمارى و خطرات ناشى از عدم انجام عمل جراحى در مقایسه با انجام آن، انتخاب نهایى صورت گرفت.
مشکلى که از نظر جسمانى براى حضرت امام پیش آمده بود از دو جنبه جان معظم له را تهدید مى‏کرد. یکى ایجاد خونریزى وسیع و کشنده و غیرقابل کنترل و دیگرى احتمال ایجاد سوراخ در جدار معده و ورود محتویات معده به داخل حفر شکم در آن صورت یا به سرعت مرگ مستولى مى‏شد و یا باید تن به انجام عمل جراحى در شرایطى بسیار نامناسب داد که احتمال خطرش بسیار بیشتر از زمانى بود که جراحى با آمادگى کامل قلب و وضعیت عمومى بدن صورت مى‏گیرد.
شرح حالى که حضرت امام از وضعیت جسمانى و دستگاه گوارش ارائه مى‏فرمودند حاکى از افزایش میزان خونریزى در دستگاه گوارش بود و روز به روز بر میزان آن افزوده مى‏شد.
از طرفى مطالعات اندوسکوپى با دستگاه اندوسکوپ وسعت و عمق قابل توجه زخمها را نشان مى‏داد و بخصوص در مورد یکى از زخمها حاکى از نازک شدن خطرناک جدار معده بود.
بنابراین قضاوت پزشکان متفقا در پیشگیرى از دو عارضه بسیار خطرناک و کشنده که امکان وقوع آن در آینده‏اى نزدیک حتمى مى‏نمود برانجام عمل جراحى قرار گرفت. بنابراین این تصمیم‏گیرى با فرزند امام حضرت حجت‏الاسلام والمسلمین حاج احمد آقا در میان گذاشته شد و ایشان نیز مساله را با مسئولان مملکتى در میان گذاشت. جوانب کار براى مسئولان کاملا توضیح داده شد و پس از موافقت موضوع با حضرت امام مطرح شد. امام پس از حصور اطلاع از تصمیم پزشکان با خونسردى فرمود: "هر طور صلاح است همان طور عمل کنید. "
مقدمات عمل جراحى براى روز دوم خرداد آماده شد و امام به بیمارستان منتقل گشت. زمانى که امام، جماران را به سوى بیمارستان ترک مى‏کرد در سر پایینى کوچه جلو بیت‏به اطرافیان فرمود: "من از این سرازیرى که پایین مى‏روم دیگر بالا نمى‏آیم"
و بنا به گفته اطرافیان حالتى حاکى از آرامش و ثبات در برخورد با مساله مرگ در موقع گفتن این جمله کاملا حس مى‏شد.

 

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   29 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله عبادت و عبودیّت

تحقیق چرا عبادت ؟

اختصاصی از حامی فایل تحقیق چرا عبادت ؟ دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق چرا عبادت ؟


تحقیق چرا عبادت ؟

 

 

 

 

 

 


فرمت فایل : WORD (قابل ویرایش)

تعداد صفحات:22

موضوعات تحقیق:
چرا عبادت ،  چگونه عبادت، اقسام نماز، اثرات بهداشتی-روحی- روانی - درمانی - اجتماعی - اضائه و ترک نماز، علل گسترش انحطاط فراگیران به نماز

موضوع1:
چرا عبادت؟
فلسفه آفرینش انسان بندگی و عبادت و عبودیت اوست. این صریح کلام الهی در قرآن کریم است که می فرماید:
« و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون»
جن و انس را، خبر برای پرستش و بندگی خود نیافریدم.
1. عظمت خدا:
برخورد با یک شخصیت عظیم، انسان را به تواضع وا می دارد، دیدار با یک دانشمند بزرگ، آدم را به تکریم و احترام وا می دارد، چون که انسان در برابر عظمت و دانش آن شخصیت و این دانشمند خود را کوچک و کم سواد می بیند. خداوند، مبدأ همه عظمت ها و جلال هاست. شناخت خداوند به عظمت و بزرگی، انسان ناتوان و حقیقی را به کرنش و تعظیم وا می دارد.
2. احساس نیاز و وابستگی:
انسان، برخوردار از عجز ونیاز و ناتوانی است و خداوند، در اوج بی نیازی و غنای مطلق و سر رشته دار امور انسان هاست. این هم عاملی است، تا انسان در برابر خداوند، «بندگی» کند.

3. سپاس نعمت:
توجه به نعمت های بی حساب و فراوانی که از هر سو و در هر  زمینه ما را احاطه کرده قوی ترین انگیزه را برای پرستش پروردگار ایجاد می کند. نعمت هایی که حتی پیش از تولد انسان شروع می شود در طول زندگی همراه ماست و در آخرت هم اگر شایستگی داشته باشیم از آنها بهره مند خواهیم شد. در قرآن به این نکته اشاره شده و به مردم زمان پیامبر(ص) می فرماید:
« فلیعبدو ارب هذا البیت الذی اطعمهم من جوع و آمنهم من خوف»
باید خدای کعبه را عبادت کنند؛ خدایی که آنان را از گرسنگی نجات داد سیر کرد و از ترس ایمن ساخت.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق چرا عبادت ؟