اختصاصی از
حامی فایل دانلود مقاله نقدی بر شیطان پرستی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
مقدمه :
واقعیت این است که همیشه انسان ها در صدد بودند از رازهای عالم وجود آگاهی یابند تا بتوانند از تاثیر و نقش آنها در زندگی خود بهره گیرند و با ملکوت عالم مأنوس باشند . قرآن نیز انسان ها را به این امر تشویق کرده و فرموده : « اولم ینظروا فی ملکوت السماوات و الارض ... » (1) و علاوه بر این ، قرآن با تشویق مومنان به تدبر در آیات کتاب خداوند عمیق ترین و دقیق ترین اسرار و سنن واقعی عالم وجود را در اختیار انسان ها قرار می دهد تا عطش رازآموزی انسان را به صورتی صحیح سیراب کند . ولی از آنجایی که خداوند در مقابل هر غذای حلالی غذای حرامی نیز قرار داده تا معلوم شود چه کسی طالب حق است و چه کسی طالب ارضای نفس اماره ، در مورد توجه به غیب هم موضوع همین گونه است، و انسان های گرفتار نفس اماره بدون آنکه بدانند ؛ نحوه ی رویکردشان به راز و امور غیبی ، رویکردی وهمی و بی ثمر می باشد ، که نمونه های این رویکرد انحرافی را در جادوگران می توان ملاحظه کرد . نویسنده ی محترم در این مباحث سعی کرده به کمک قرآن و روایات و دلایل حکمی ، تفاوت این دو رویکرد را روشن نماید تا نه تنها مرز خرافه با حقیقت روشن شود ، بلکه خواننده با معارف بلندی در موضوع امور غیبی آشنا گردد و ان شاء الله بتواند با پیگیری این امور جهت زندگی خود را هر چه بیشتر به سیره ی اولیاء دین « علیهم السلام » نزدیک کند .
بعضی از سوالاتی که لازم است بدانها پاسخ دهیم عبارتند از :
1 ـ نقش سحر در زندگی انسان ها چه اندازه است ؟ آیا می توان از طریق سحر سرنوشت انسان ها را تغییر داد ؟
2 ـ آیا چشم زخم حقیقت دارد ، و افرادی هستند که توان چشم زدن داشته باشند ؟
3 ـ جایگاه احضار روح در معارف اسلامی کجاست ؟
4 ـ کیفیت و حکم هیپنوتیزم چگونه است ؟
زمینه های پذیرش شیطان یا ملک :
همان طور که می دانید و قرآن هم به ما خبر داده است بالاخره مجموعه ای از قوای غیبی در عالم موجود است که اگر بخواهیم انواع آنها را بشماریم به این صورت است که متوجه باشیم ، اصل همه غیب ها حضرت غیب الغیوب یعنی حضرت رب العالمین است ، خداوند غائبی است که تمام عالم تحت تاثیر و سیطره ی اوست . ملائکه نیز از حقایق غیبی اند که بر عالم و آدم تاثیر می گذارند و علاوه بر تدبیر عالم ، به اولیاء الهی نیز کمک می کنند . از جمله قوای غیبی عالم که می توانند تاثیرگذار باشند ، جنیان هستند ، حالا چه ازجهت مثبت و چه از جهت منفی . جنیانی را که نقش منفی دارند شیاطین می نامند . و باز از جمله موجودات غیبی که می توانند تاثیرگذار باشند ، نفس انسان ها است ، بعضی از انسان ها می توانند بر روح و روان سایر انسان ها تاثیر بگذارند .
می توان از وجودات غیبی ، درست استفاده کرد ، همچنان که می شود از انوار آنها محروم شد . همان طور که می توان از خدا استفاده کرد و قلب را آماده پذیرش انوار الهی نمود ، می شود با پشت کردن به دین الهی ، از انوار حضرت رب العالمین محروم شد . حال اگر خود را از انوار الهی محروم کردیم ، قوای غیبی منفی جای آن را می گیرد . زیرا همان طور که این یک قاعده است که : « دیو چون بیرون رود فرشته درآید » عکس آن هم هست که : « فرشته چو بیرون رود دیو در آید » دیو همان شیطان است .
هیچ وقت نمی شود قلب و فکر ما بدون یک نیروی خیالی حرکت کند ، ما همیشه بر اساس قوای خیالیه کارهایمان را انجام می دهیم . به عنوان نمونه ، قبل از اینکه بلند شویم و به این جلسه بیاییم ، یک تصور خیالی از اینجا داریم که بر اساس آن بدن را حرکت دهیم تا بیاییم اینجا . حال آن صور خیالی که عامل حرکت ما است یا بر اساس تجلی نور الهی بر قوه ی خیال ما به وجود آمده ، یا بر اساس وسوسه های شیطان ایجاد شده است ، خیال ما خالی از یکی از آن دو نمی باشد . اگر زمینه ی پذیرش نور الهی ضعیف شد ، شیطان با تحریک قوه ی وهمیه فعالیت خود را شروع می کند و با وعده های دروغ ما را به مسیری که می خواهد می کشاند .
قرآن می فرماید : « و قال الشیطان لما قضی الامر ان الله وعدکم وعد الحق و وعدتکم فاخلفتکم و ما کان لی علیکم من سلطان الا ان دعوتکم فاستجبتم لی فلا تلومونی و لومرا انفسکم ما انا بمصرخکم و ما انتم بمصرخی انی کفرت بما اشرکتمون من قبل ان الظالمین لهم عذاب الیم » (2) و چون روز حساب بر پا شد شیطان می گوید : خدا به شما وعده داد ، وعده ی راست ، و من به شما وعده دادم ، و خلاف کردم ، و مرا بر شما هیچ تسلطی نبود جز اینکه شما را دعوت کردم و اجابتم نمودید پس مرا ملامت نکنید و خود را ملامت کنید ، من فریادرس شما نیستم و شما هم فریاد رس من نیستید ، من به آنچه از قبل برای خدا شریک می دانستید ، کافرم . آری ستمکارن عذابی پر درد خواهند داشت .
طبق آیه ی فوق شیطان در آن شرایط دارد می گوید خودتان بد بودید و زمینه ی پذیرش نور الهی را در وجود خود از بین بردید ، من را چرا ملامت می کند . چون اهل جهنم در قیامت به شیطان می گویند : چرا ما را گمراه کردی ؟ می گوید : من شما را گمراه نکردم ، در این گمراهی خودتان را ملامت کنید ، من دیدم شما پذیرای وعده های من هستید ، جلو آمدم ، باز بیشتر پذیرای وعده های من بودید ، بیشتر جلو آمدم . گاهی آنقدر طرف پذیرای شیطان می شود که به تعبیر امیرالمومنین « علیه السلام »: « اتخذوا الشیطان لامرهم ملاکا و اتخذهم له اشراکا فباض و فرخ فی صدورهم و دب و درج فی حجورهم فنظر باعینهم و نطق بالسنتهم فرکب بهم الزلل و زین لهم الخطل فعل من قد شرکه الشیطان فی سلطانه و نطق بالباطل علی لسانه » (3)
شیطان را معیار کار خود گرفتند ، و شیطان نیز آنها را دام خود قرار داد و در دلهای آنها تخم گذارد ، و جوجه های خود را در دامانشان پرورش داد . با چشم های آنان می نگریست ، و با زبان های آنان سخن می گفت . پس با یاری آنها بر مرکب گمراهی سوار شد و کردارهای زشت را در نظرشان زیبا جلوه داد ، مانند رفتار کسی که نشان می داد در حکومت شیطان شریک است و با زبان شیطان ، سخن باطل می گوید .
حضرت می فرمایند ممکن است کسی روح و عقل و قلبش ، همه و همه در دست شیطان قرار می گیرد .
بدن مظهر قدرت روح :
برای جواب به سوالات لازم است آیاتی را به عنوان مبنا مطرح کنیم تا راحت به جواب برسیم ، از جمله مبناهایی که باید بدان توجه داشت توجه تاثیر نفس یا منِ انسان است بر تن او . شما نفسی دارید که بر « تنِ » شما تاثیر می گذارد . حتی وقتی به جهت ترس ، قلبتان شروع می کند بزند « منِ » شما می ترسد و تحت تاثیر آن است که قلب گوشتی شما شروع به تپش های غیر عادی می کند . این قدر نفس آدم روی تن او تاثیر دارد که تن مظهر بسیاری از حالات من او می شود ، تا آنجا که گاهی با تحریک بدن توسط « نفس » تازه معلوم می شود چه قدرتی داشته ایم ، مثلاً هیچ وقت فکر نمی کردید بتوانید از روی جوی آب جلوی خانه تان بپرید . ده سال آنجا زندگی می کردی و هیچ وقت تصور پریدن از روی آن را هم نداشتی ، اما وقتی یک گرگ دنبالت کرد دیگر معطل نمی شوی که از روی پل بروی آن طرف ، با تمام نیرو از روی جوی آب می پری آن طرف ، حتی دو متر هم آن طرف تر می پری ، بعد هم از خود می پرسی این قدرت را از کجا آوردم ؟ این قدرت را « منِ » شما در بدن شما ایجاد کرد .
« من » ترسید و برای دفع خطر چنین قدرتی را به بدن داد .
گاهی کسی که صرع دارد با یک حرکت چند نفر را که دست او را گرفته اند پرت می کند آن طرف ، چون با تحریک من یا نفس او بدنش چنین قدرتی پیدا می کند که به طور عادی هیچ وقت بدن و ماهیچه هایش چنین قدرتی ندارند ، ولی چون روح او فوق العاده تحریک شده و از تعادل خارج گشته است دیگر نمی تواند با عقلش آن تحریک را کنترل کند . در همین رابطه می گویند : « دیوانه ها زور دارند » به خاطر اینکه « من » آدم ها قدرت فوق العاده دارد . ولی عقل تاثیر آن را بر بدن کنترل می کند ، حال اگر عقل در میدان نبود دیگر قدرت نفس انسان در کنترل عقل نخواهد بود .
« من » انسان ها آنقدر قدرت دارد که می تواند از فاصله ی دور قطار در حال حرکت را نگه دارد . آن مرتاض با دستش نمی تواند قطار را نگه دارد ، اما با تمرکز قوای نفس روی قطار می تواند این کار را بکند ، تمرکز یعنی جمع کردن قوای نفس . البته مدت ها طول می کشد تا بتواند نفس خود را عادت به تمرکز بدهد . حال با توجه به چنین قدرتی که در نفس هر کس هست ، انسان می تواند از آن قدرت به صورت مثبت و یا منفی استفاده کند ، مومنی که نفس خود را متمرکز می کنند و قدرت آن را ظاهر می نمانید ، اهل کرامت می شوند ، و غیر مومنین درهمان رابطه اهل فتنه و فساد می شوند .
... ادامه دارد.
پی نوشت ها :
1) سوره ی اعراف ، آیه ی 185
2) سوره ی ابراهیم ، آیه ی 22
3) « نهج البلاغه » ، ترجمه مرحوم دشتی ، ص 53
ماوراء (2) کتک خوردن از خیالات !
مبنا یا موضوع دومی که باید مورد توجه قرار گیرد که به یک اعتبار ادامه همان نکته اول است ، موضوع شدت تاثیر من روی تن است . این قدر گاهی من انسان روی تن آدم تاثیر می گذارد که با ساختن خیالات و رشد آنها موجب می شود که هر چه تصور می کند بر روی بدنش محقق شود . این در حالی است که انسان در تعادل نباشد و عقل او روی خیالاتش کنترل نداشته باشد .
نقش خیال بر روی تن بسیار عجیب است . مثلاً اگر طرف در خانه تنها نشسته است ، یک مرتبه فکر کند که نکند یک دزد از دیوار بالا بیاید . در این حال اگر عقل و ایمان او به کمک آیند که مگر خدا تو را تنها می گذارد ، خدا خودش کمک می کند ؛ همین توکل انسان به خدا نمی گذارد آن خیال رشد کند . اما اگر عقل و ایمان در صحنه ی نبود و آن خیال همچنان رشد کرد و باز قدرت گرفت و رشد کرد ، یک مرتبه طرف آن دزد را بالای دیوار می یابد . اگر باز خیال کرد که حالا می آید و یک کتک محکم به من می زند ، می یابد که آن دزد آمد و شروع کرد او را زدن ، و اگر خیال کرد طوری او را زد که تمام بدنش سیاه شد ، می یابد که بدنش سیاه شد . بعد که آن خیالات رفت و آشنایان آمدند می بینند که واقعاً بدن او سیاه شده و می پذیرند که دزدی آمده و او را کتک زده و بدن او را سیاه کرده است . در حالی که او از خیالات خودش کتک خورده ، آن خیالات آنقدر قوی بود که روی بدن او تاثیر گذارد . بنده خودم موردی را می شناختم که می گفت : جنیان آمدند و محکم با دست روی صورتم زدند ، و فردا صبح جای پنج انگشت روی صورتش کبود بود . این همان کتک خوردن از خیالات نفس خود است . عموم مردم این قدرها خیالاتشان را رشد نمی دهند ، چون با توکل و ایمان و عقل آن را کنترل می کنند ، ولی انسان های معمولی از خیالاتشان تاثیر می گیرند و اگر در یک تنهایی قرار گرفتند که کاملاً خیالاتشان امکان رشد کردن پیدا کرد تاثیر شدیدی از آن می گیرند .
قدیمی ها می گفتند زن هایی را که تازه زایمان کرده اند تنها نگذارید ، جنیان می آیند او را اذیت میکنند . این حرف از جهتی درست است و از جهتی غلط ، چون از جهتی واقعاً این خانم در آن حالت ضعف بدنی پیش آمده و تنهایی ، خیالاتش را نمی توانست کنترل کند ، و لذا صورتی را در بیرون برای خود می ساخت و از آن تاثیر می پذیرفت ، و از جهت دیگر چون واقعاً چیزی در بیرون نبود ، او در خیالات خود آن را می ساخت . آدمی که ضعیف شود نیروی کنترل خیالش تحلیل می رود ، از این رو خیالش تحرک بیشتری پیدا می کند . نمونه ی ساده این حالت را وقتی در روز به شدت خسته شده اید و سب می خواهید بخوابید تجربه کرده اید . هر چه می خواهید بخوابید ، خیالاتتان نمی گذارد ، چون بدن ضعیف است تاثیر خیالات بیشتر است . خیالاتتان در شرایط خستگی بدن قوی تر از شرایط عادی تاثیر می گذارند . اما اگر بدنتان در شرایط عادی باشد ، خیالات که می آیند قدرت کمتری در تاثیرگذاری دارند . از قدیمی ها شنیده اید که می گفتند در حمام ها اگر صبح زود می رفتیم جنیان را می دیدیم . چون اولاً : وقتی تنها در حمام بودند جنیان را می دیدند زیرا تنهایی ؛ خیال پرور است . ثانیاً : در آن فضا به جهت بخار زیاد ، اکسیژن به اندازه ی کافی موجود نبود و لذا به بدن فشار می آورد و قوه ی وهمیه قوی می شد ، وقتی قوه وهمیه قوی شد انسان هر چه را انتظار دارد می سازد ، آنقدر هم شدید می سازد که از آن تاثیر می گیرد . طرف می گوید خودم دیدم در جنگل که بودم از لابلای درخت ها یک مرتبه کسی آمد و شروع کرد به زدن من ، و این هم جای مشت او ، و واقعاً به اندازه جای مشت صورت او ورم کرده است ، شما می مانید که آخر اینجا جایی نیست که کسی پنهان شده باشد و بعد هم بیاید این بنده خدا را کتک بزند . غافل از اینکه او در آن تنهایی با رشد خیالات ، از خودش کتک خورده ، منِ او آنقدر قدرت دارد که به این شکل بر بدن او تاثیر بگذارد . در حالی که ما این تاثیرات را به پای انسان یا جنی می گذاریم . (4) البته نمی خواهم وجود جن را رد کنم ، فعلاً می خواهیم نقش قوای نفس روشن شود ، تا آرام آرام برسیم به جایگاه جن و ملک و سحر . موقعی که طرف از خیالات خود تاثیر می گیرد آنقدر به خیال خود اجازه ی رشد داده است که آن خیال می تواند روی بدنش او تاثیر گذارد . حتماً شنیده اید طرف خواب رفیقش را دید که صحرای محشر است رفیقی که در جهنم بود ، جلو او را گرفت که یک ریال از او طلبکار هستم بده و گر نه نمی گذارم از پل صراط به سوی بهشت رد شوی ، گفت اینجا که پول ندارم ، گفت پس بگذار برای اینکه یک کمی خنک شوم انگشتم را روی بدنت بگذارم ، از سوز تماس انگشت او روی بدنش فریاد کشید و بیدار شد ، دید راستی راستی آن جای بدنش زخم شده است و به شدت می سوزد . آری خیال طرف ، به عالم قیامت سیر کرد و تحت تاثیر آن عالم قرار گرفت و آن تاثیر را به بدن منتقل کرد . بدن او که به قیامت نرفت ، بدنش در رختخواب خوابیده بود ، روحش به قیامت رفت و از آن عالم متاثر شد ولی بدنش زخم شد .
در فرانسه برای اینکه ثابت کنند روان انسان بر بدنش تاثیر می گذارد در محکمه و در جلو زندانی مجازات او را این چنین قرار دادند که باید آهن گداخته ای را روی دستش بگذارند ، برای اجرای حکم در زندان و جلوی فرد زندانی کوره ای حرارت زا آوردند و میله ای را هم در کوره گذاشتند تا خوب داغ و قرمز شد ، دست های فرد زندانی را همان طور که نگاه می کرد به تخت بستند ، و پس از آن چشمش را بستند ـ بنده ی خدا در ذهن خود تصور می کرد که می خواهند آهن قرمز را روی دستش بگذارند ـ بعد میله آهن قرمز را نزدیک دستش آوردند ، ولی یک میله ی آهن سرد را روی دستش گذاشتند ، یک دفعه فریاد زد ، سوختم و بعد هم دستش تاول زد . از این طریق تاثیر روان بر بدن را نشان دادند .
تأثیر روان بر جسم :
ابن سینا بحث بسیار خوبی دارد که ما در جای دیگر به طور مفصل عرض کرده ایم.(5) می گوید تخته ای با عرض یک موزائیک وطول مثلاً ده متر را بر سطح زمین قرار دهید و به یک نفر انسان عادی بگویید بر روی آن حرکت کن، امکان اینکه پایش از روی تخته جدا شود بسیار بسیار کم است. ولی اگر همین تخته را بر روی ارتفاع چهار متری قرار دهید، به طوری که زیر آن تخته خالی باشد و آن شخص بخواهد روی آن حرکت کند، امکان سقوط آن بسیار بیشتر است. زیرا درحالت دوم تصور افتادن در او قوی تر است گاهی آنقدر آن تصور شدید می شود که طرف گمان می کند سقوط واقع شد و لذا بدن خود را مطابق آن سقوط تغیر حالت می دهد و در نتیجه سقوط می کند. یعنی اول در ذهن خود افتادن را تصور کرد ، و سپس به ماهیچه هایش عکس العملی مطابق سقوط کردن را دستور داد و در نتیجه به جهت حرکت ماهیچه ها سقوط کرد . در صورتی که در حالت عادی عکس آن واقع می شود ، یعنی اول ماهیچه ها توان مقاومت ندارند و سپس طرف سقوط می کند . ابن سینا با این حرفش ، نکته ی مهمی را متذکر می شود . حتماً شنیده اید که او یک پزشک بزرگ است ، او می فهمد که بسیاری از بیماری ها را اول روح پذیرفته است که بیمار شود بعد آن را به بدنش تحمیل می کند ، در واقع به بدنش می گوید چرا بیمار نمی شوی؟
عین قاعده فوق را در بقیه مسائل روحی و خیالی می توانید مشاهده کنید . فارابی و محی الدین و امثال آنها میگویند اگر کسی قاعده خیال را بشناسد بسیاری از اسرار تفکر برایش حل و روشن می شود و می بیند نقش خیال تا کجاها گسترش دارد و روح ما با قدرت فوق العاده ای که دارد ، چگونه بر جسم ما تاثیر می گذارد .
با توجه به قدرت فوق العاده ی روح ، اگر این روح ، الهی شود با چنین توان و استعدادی می تواند نه تنها در بدن خود بلکه در خارج از بدن خود نیز موثر باشد . خدا به هیچ وجه دشمن ما نیست ، دوست ماست ، روحی که از خدا نور بگیرد روی جسم هم که اثر گذارد تاثیرش موجب متعادل شدن جسم می شود ، مضافاً اینکه آن روح ، روحی می شود دارای حکمت و بصیرت . اگر روح از خدای حکیم بصیر علیم محبوب تاثیر نگیرد ، از خیالات و وهمیات شیطانی تاثیر می گیرد و در نتیجه میل های غیر متعادل در آن سر بر می آورد و همان میل ها را به بدن خود نیز سرایت می دهد .
روح اگر از ملک تاثیر بگیرد مثل آنها « عباد مکرم » می شود ، اما اگر انسان دریچه ی روح خود را به سوی وسوسه باز کرد ، شیطان داخل می شود ، وقتی شیطان آمد ، بستگی دارد که شما چطور دعوتش کنید اگر کم دعوتش کنید ، و نور ملائکه را به کلی در خود خاموش نکرده باشید جنگ بین ملک و شیطان در جان شما شروع می شود ، گاهی غلبه با آن است و گاهی غلبه با این (6) مثلاً ملک به قلب الهام می کند که خدا انسان را تنها نمی گذارد ، به خدا توکل کن و اضطراب به خود راه نده . چیزی نمی گذرد شیطان می آید و وسوسه می کند که نه آقا اگر دیر بجنبی بدبخت می شوی ، با رشوه هم که شده باید این کار را بکنی . باز ملک با الهاماتش به دادمان می رسد و باز شیطان با وسوسه هایش فکر ما را به دست می گیرد و همین طور جنگ بین ملک و شیطان هست تا اینکه یا قلب ملکی می شود یا شیطانی . عموماً از چهل سال به بعد تکلیف آدم ها معلوم می شود . انسان بیشتر میدان را به شیطان داده ، اینقدر او جلو می آید تا تمام قلب را شیطانی کند . حالا که تمام قلب انسان شیطانی شد ، دیگر خودش را کاملاً در اختیار شیطان می گذارد ، که کار جادوگران حرفه ای از این قرار است . از این رو جادوگری حرام است چون جادوگران حرفه ای از این قرار است . از این رو جادوگری حرام است چون جادوگر کارهایی می کند که شیطان به کمکش بیاید و در همین رابطه مجبور می شود به هر پستی و رذالتی تن دهد . یکی ا زهمین ها که عجیب هم زحمت کشیده بود چندین سال رفته بود آمریکا از جادوگران آمریکایی درس گرفته بود بعد هم رفته بود شیراز به قول خودش چهار سال هم در شیراز آموزش دیده بود ، آنقدر ظاهرش خراب بود که نگاهش هم که میکردی شیطنت را در نگاهش می دیدی و اذیت می شدی . استاد شیرازی اش که یک خانم بوده به او دستور داده بود باید مدتی خون بخوری و در مدفوع خود بنشینی ـ تا روحش پست شود و بتواند با شیطان ها مرتبط گردد ـ شهید مطهری « رحمه الله علیه » در تفسیر سوره ی جن می فرمایند : روی هم رفته جنیان نسبت به انسان ها در درجه ی وجودی پایین تری هستند . حال شما حساب کنید شیطان ها که از جنیان پست هستند چه اندازه پایین می باشند و برای ارتباط با آنها چقدر باید روح را پست کرد .
پی نوشتها:
4) عین این حالت در رابطه با عقیده به « بختک » مطرح است که شخص با پیش فرض هایی که دارد در شرایط جسمی ، روحی خاصی که ذهن او بیشتر تحت تاثیر خیالاتش می باشد ، تصور می کند موجودی بر روی او افتاده است و به او فشار می آورد ، بدون آنکه بختک واقعیت خارجی داشته باشد .
5) به قسمت سوال و جواب های کتاب « علل تزلزل تمدن غرب » وی را به نوشتار « شیعه و تمدن زایی » از همین نویسنده رجوع شود .
6) برای تحقیق بیشتر در رابطه با جنگ بین ملک و شیطان به کتاب « هدف حیات زمینی آدم » از همین نویسنده ، جلسات 15 تا 19 رجوع فرمائید .
ماوراء (3) قدرت اجنه
درجه ی وجودی جنیان :
جنی ها به عنوان موجودات مختار ، هم صنف خوب دارند و هم صنف بد . اما چه خوب و چه بد ، از نظر درجه ی وجودی ، نسبت به انسان در درجه ی وجودی پایین تری هستند و اگر کسی بخواهد با آنها ارتباط برقرار کند باید پایین بیاید . به همین جهت در سوره ی جن مشخص است که رسول خدا « صلی الله علیه و آله و سلم» مستقیماً با جنیان ارتباط برقرار نکردند بلکه خداوند به پیامبر « صلی الله علیه و آله و سلم» خبر میدهد و می فرماید : « قل اوجی الی انه استمع نفر من الجن فقالوا انا سمعنا قرانا عجبا * یهدی الی الرشد فامنا به ولن نشرک بربنا احدا» (7)
ای پیامبر ! بگو به من وحی شده است که تنی چند از جنیان گوش فرا داشتند و گفتند راستی ما قرآنی شگفت آور شنیدیم که به راه راست هدایت می کند پس به آن ایمان آوردیم و هرگز کسی را شریک پروردگارمان قرار نخواهیم داد .
با این وصف ، جادوگران با بدترین جنیان و شروریان آنها ارتباط برقرار میکنند . قرآن در مورد جنس شیطان و شخصیت او می فرماید :
« و اذ قلنا للملائکه اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابلیس کان من الجن ففسق عن امر ربه ، افتتخذونه و ذریته اولیاء من دونی و هم لکم عدو ، بئس للظالمین بدلا » (8) و یاد کن هنگامی را که به فرشتگان گفتیم آدم را سجده کنید پس همه جز ابلیس سجده کردند ، او از گروه جن بود ، پس از فرمان پروردگارش سرپیچید . آیا با این حال او و نسلش را به جای من دوستان خود می گیرید و حال آنکه آنها دشمن شمایند و چه بد جانشینانی برای ستمگرانند .
آیه ی فوق می فرماید : اولاً : شیطان از جنس جنیان است ، با توانایی های خاصی که جنیان دارند . ثانیاً : از امر بندگی پروردگارش سر باز زده است .
چون شیطان جادوگران را مال خودش می داند ، در راستای هدف فاسدی که آنها دارند کمکشان می کند . البته دو نوع جادوگر داریم : جادوگران قلابی که به واقع جادوگر نیستند و بیشتر با حدسیات کار می کنند و خیالاتی را به افرادی که به آنها رجوع می کنند القاء می نمایند و آنها هم از سر سادگی می پذیرند . ولی بعضی از جادوگران به کمک شیاطین کارهایی از دستشان بر می آید ، قرآن در رابطه با جادوگران نوع دوم می فرماید : « و اتبعوا ما تتلوا الشیاطین علی ملک سلیمان و ما کفر سلیمان و لکن الشیاطین کفروا ، یعلمون الناس السحر ، و ما انزل علی الملکین ببابل هاروت و ماروت و ما یعلمان من احد حتی یقولا انما نحن فتنه فلا تکفر فیتعلمون منهما ما یفرقون به بین المرء و زوجه و ما هم بضارین به من احد الا باذن الله و یتعلمون ما یضرهم و لا ینفعهم و لقد علموا لمن اشتراه ما له فی الاخره من خلاق و لبئس ما شروا به انفسهم لو کانوا یعلمون » (9) و یهودیان آنچه را که شیطان در رابطه با سلطنت سلیمان گفتند ، پیروی کردند ، در حالی که سلیمان کفر نورزید لیکن آن شیطان ها به کفر گراییدند که به مردم سحر می آموختند و نیز از آنچه بر آن دو فرشته هاروت و ماروت در بابل فرو فرستاده شده بود پیروی کردند با اینکه آن دو فرشته هیچ کس را تعلیم سحر نمی کردند مگر آنکه قبلاً به او می گفتند ما وسیله ی آزمایشی برای شما هستیم پس زنهار کافر نشوی ولی آنها از آن دو فرشته چیزهایی می آموختند که به وسیله ی آن میان مرد و همسرش جدایی بیفکنند ، هر چند بدون اذن خدا نمی توانستند به وسیله ی سحر به احدی زیان برسانند . و خلاصه چیزی می آموختند که برایشان زیان داشت و سودی بدیشان نمی رسانید و قطعاً یهودیان دریافته بودند که هر کس خریدار این متاع باشد در آخرت بهره ای ندارد ، وه که چه بد بود آنچه به جان خریدند اگر می دانستند .
بحث مفصل این آیه را به بعد موکول می کنیم ، ولی عنایت بفرمایید که خداوند در آیه ی فوق می فرماید : شیاطین به مردم سحر می آموزند . پس موضوع نقش شیاطین در آموزش سحر به جادوگران واقعی چیزی است که قرآن نیز به آن اشاره کرده است .
جنیان و سرعت انتقال اشیاء :
قران می فرماید : وقتی هدهد برای حضرت سلیمان « علیه السلام » خبر آورد که یک خانمی با این خصوصیات در قوم سبا هست ، حضرت فرمودند چه کسی می تواند تخت او را اینجا بیاورد ؟ دو کس بلند شدند یکی عفریت جن و دیگری جناب حضرت عاصف بن برخیا . عفریت یعنی شرور ، معلوم است یکی از جنیان شرور در خدمت حضرت بوده و حضرت او را اسیر کرده بودند و از این طریق نقش ایمان را در اسیر کردن جنیان شرور به ما می نمایانند . آیا شیاطین باید سر به سر ما بگذارند یا ما باید کاری کنیم که آنها تحت قدرت ما باشند ؟ قرآن می فرماید : « قال عفریت من الجن انا آتیک به قبل ان تقوم من مقامک و انی علیه لقوی امین » (10) عفریت جن گفت : من می توانم تخت آن خانم را قبل از آنکه از جایتان بلند شوید و جلسه تمام شود بیاورم ، پس معلوم می شود جنینان چنین توانی دارند ، منتها توانایی های آنها در زمان انجام می گیرد و به همین جهت گفت : قبل از اینکه جلسه تان تمام شود آن تخت را می آورم . در حالی که عاصف بن برخیا عرض کرد قبل از آنکه چشمت به هم بخورد می آورم . یعنی کار عاصف در بی زمان و در عالمی فوق عالم ماده صورت می گیرد . عرض بنده آن است که این آیه نشان می دهد جنیان می توانند با سرعت زیاد چیزی را جا به جا کنند . حتماً شنیده اید که گاهی می گویند چیزهایمان که گم شده ، جنی ها برده اند ، دروغ نیست ، البته بعضی ها خودشان یادشان می رود چیزهایشان را کجا گذاشته اند ، بی خودی گردن جنی ها می گذارند اما بالاخره جنی ها می توانند این کار را بکنند .
اخیراً خواهری فریب خانمی را خورده بود که کارهای غیرعادی انجام می داد و به او گفته بود می خواهم شما را با امام زمان (عج) آشنا کنم ، او را به جمکران می برد و می گفت به من دستور داده اند باید با پای برهنه دور مسجد جمکران بدویم . این خانم می گفت در مسیری که از اصفهان به طرف قم می رفتیم یک مرتبه همان طور که پهلوی من نشسته بود لباسش عوض شد . بنده عرض کردم این با جنی ها ارتباط دارد . ابتدا نمی پذیرفت و این کارها را حمل بر کرامت می کرد ، می گفت مثلاً همان طور که داخل اتاق ایستاده یک دفعه چادرش عوض می شود ، یا برای ما میوه تازه می آوردند که مثلش در بازار نیست . می گفت : کفش هایمان گم شد ، بعد از چند روزگفت : کفش ها زیر مبل خانه مادرتان است . بنده بر اساس همان کاری که عفریت جن انجام داده عرض کردم این با جنیان ارتباط دارد و هیچ کرامتی هم در کار نیست، به او بی محلی کنید و گر نه پای جنیان را خودتان در زندگی تان باز می کنید. جادوگران واقعی با ریاضت های سخت ، پدر خود را در می آورند تا با جنینان مرتبط شوند تا آنها خبرهایی نیمه کاره و به درد نخور را برای آنها بیاورند و شما را به خودشان مشغول کنند . شما از خود نمی پرسید اگر این جادوگران کاری می توانستند بکنند ، چرا اول برای خودشان نمی کردند ، چرا اکثر آنها فقیر و بدبخت اند ؟
با دقت در آیه ی 102 سوره ی بقره که عرض شد در مورد جادوگران می فرماید : « و ما هم بضارین به من احد » ؛ آنها هرگز نمی توانند ضرر بزنند « الا باذن الله » مگر اینکه خدا بخواهد . زیرا این سنت خداست که آدم های نادان تنبیه شوند . حال سنت تنبیه آدم نادان صورت های مختلف دارد ، یک صورتش اینکه ماشین به او می زند ، یا دزد اموال او را می برد . یکی از صورت های تنبیه خدا این است که با مسئول اداره اش درگیر می شود و او حقوقش را کم می کند ، یکی هم اینکه از طریق جادوگران ضربه می خورد . پس یکی از راه هایی که خدا آدم ها را تنبیه می کند از طریق جادوگر است ، نه اینکه جادوگر همه کاره است و هر کاری خواست می تواند بکند . مگر دزد همه کاره است ، چرا دزد به دلش می افتد این ماشین را ببرد ، چرا ماشین دیگری را نمی برد ؟ اینها همه روی حساب است و همه در مسیری که خداوند اذن بدهد انجام می شود ، و اذن خدا هم بی حکمت نیست . شما می بینید این ماشین جلوی فلانی که رسید ترمزش برید . بنده در موردی که در فکر بودم این بنده خدا چه طوری از موقعیتی که برای خود ایجاد کرده نجات پیدا می کند ، خبردار شدم تصادف کرده است ، چون فهمیدم خداوند در عین تنبیهی که به او کرده شرایط نجات او را از آن موقعیت فراهم نموده است خیلی خوشحال شدم . آن تصادف ؛ ظاهرش تصادف بود ولی باطنش تنبیه خداوند بود و به اذن او هم انجام شد . حالا آن راننده چه کاره است که باید سبب این تصادف شود و از آن طریق تنبیه شود ، آن هم حکمت خاص خود را دارد . زیرا بالاخره دنیا آنچنان است که « و ما تسقط من ورقه الا یعلهما » (11) یک برگ فرو نمی افتد مگر آنکه خدا از آن آگاه است .
پس یکی از راه هایی که خداوند برای بعضی ها به عنوان تنبیه قرار داد از طریق جادوگران و جنیان است . البته اینها آزاد نیستند که بتوانند هر بلایی سر هر کس بیاورند ، درست است قدرت ما به جنینان نمی رسد ، اما قدرت خدا به آنها می رسد . پس نباید خودمان را در مقابل قدرت جادوگران دسته بسته بدانیم و فکر کنیم خداوند سرنوشت ما را در دست آنها قرار می دهد . یکی بگوید نکند فلانی دارد برای من جادو می کند ، مگر دست خودش است ! اگر خدا مصلحت بداند و زمینه را ما با بی ایمانی خود فراهم کرده باشیم ، طبق مصلحت الهی ، خداوند از آن طریق ما را تنبیه می کند ، راه نجات هم برگشت به بندگی خدا است و راضی بودن به آنچه خداوند برای ما مقدر کرده است . اگر بنا نیست خدا مرا تنبیه کند ، هیچ جادوگری نمی تواند کاری بکند ، خودتان شنیده اید که جادوگران می گویند فلانی ضد جادو است . نه ، او ضد جادو نیست ، به جادوگران باید گفت : شما فکر می کنید آنجایی که جادو می کنید ، جادو بود که اثر کرد ما خودمان با آرزوهای دنیایی زمینه ی تاثیر جادوی شما را فراهم کردیم .
آری خداوند می فرماید : شیطان و قبیله ی او شما را می بینند و شما آنها را نمی بینید ؛ « ... انه یراکم هو و قبیله من حیث لا ترونهم ... » (12) ولی با اینکه می فرماید آنها شما را می بینند ، در جای دیگر ما را متوجه می کنند نه تنها وسعت دید آنها محدود است و به عمق عقل ها و قلب ها دسترسی ندارند ، حتی به حریم مادی اولیاء الهی نیز نمی توانند وارد شوند . قرآن می فرماید : « فلما قضینا علیه الموت ما دلهم علی موته الا دابه الارض تاکل منساته فلما خر تبینت الجن ان لو کانوا یعلمون الغیب ما لبثوا فی العذاب المهین » (13) پس چون مرگ را بر سلیمان مقرر داشتیم جز موریانه که عصای او را به تدریج می خورد افراد را از مرگ او آگاه نگردانید ، پس چون [ سلیمان ] فرو افتاد برای جنینان روشن گردید که اگر غیب می دانستند در آن عذاب خفت آور باقی نمی ماندند .
از آیه ی فوق بر می آید که اگر ما اجازه ی ورود به جنینان ندهیم از بسیاری از احوالات و افکار ما غافل اند و می توان با وارد شدن در قلعه ی شریعت الهی از تیررس حیله های آنها به دور بود . این طور نیست که فکر کنیم حال که آنها را می بینند و ما آنها را نمی بینیم آنها اجازه داشته باشند به راحتی وارد حریم شخصی ما شوند و با ما مقابله نمایند .
جالب است که جنیان طبق آیه ی فوق اقرار می کنند که : « لو کانوا یعلمون الغیب ما لبثوا فی العذاب المهین » اگر از غیب آگاهی داشتیم در عذاب خوار کننده گرفتار نمی ماندیم . این می رساند که اولا ً : اینها جنیان شروری بوده اند که حضرت سلیمان « علیه السلام»آنها را در اسارت خود درآورده بودند . ثانیاً : با همه ی زرنگی که داشته اند نفهمیدند حضرت سلیمان « علیه السلام»رحلت کرده اند .
لازم است در رابطه با نقش جادوگران ، سخن خدا را یک اصل بگیریم که می فرماید : « و ما هم بضارین به من احد الا باذن الله » هیچ جادوگری ، هیچ ضرری به کسی نمی تواند برساند ، مگر به اذن خدا . پس اشکال در ما است که زمینه ی تاثیر شیطان را در خود فراهم می کنیم .
پی نوشتها:
7) سوره ی جن ، آیات 1 و 2
8) سوره ی کهف ، آیه / 50
9) سوره ی بقره ، آیه ی / 102
10) سوره ی نمل ، آیه ی / 39
11) سوره ی انعام ، آیه ی / 59
12) سوره ی اعراف ، آیه ی / 27
13) سوره ی سبا ، آیه ی / 14
ماوراء (4) تأثیر چشم زخم
سحر و بی نتیجه بودن آن :
در جواب این سوال که چرا سحر حرام است ، عرض می کنم سحر یک نوع جهت گیری به طرف عوامل غیرالهی است و لذا هم فعل ساحر حرام است ، هم فعل آن کس که نزد ساحر می رود . حتی از ظاهر آیات بر می آید که سحر از مشروب خوردن و قمار کردن بدتر است . و چون در سحر جهت ساحر و شخصی که به ساحر رجوع می کند ، غیر الهی است به هیچ نتیجه ای نخواهند رسید . زیرا قرآن می فرماید : « و لا یفلح الساحر حیث اتی » (14) ساحر هیچ وقت نه رستگار می شود و نه نتیجه می گیرد و نه نتیجه می دهد ، هر جا بیاید . چون آن ساحرانی هم که حرفه ای هستند با ضعیف ترین و پست ترین جنیان ارتباط دارند ، جنینان فهمیده و عاقل هیچ وقت به جادوگران اعتنا نمی کنند . مگر آدم های ضعیف و نفهم در بین انسان ها کاری می توانند بکنند که جنیان نفهم بتوانند کاری بکنند ؟ در دنیای خودمان آدم های سودجو و خودخواه می توانند به آدم های ساده و ضعیف و بی دین زور بگویند . در رابطه با جن ها هم آنهایی که ساده تر و ترسو هستند به تسخیر جادوگران در می آیند ، آنهایی که می شود با حیله و تهدید در اختیار گرفت . خود جن ها هم از این تسخیرها که به دست جادوگران انجام می شود ناراحتند ، مثل آدم هایی که از دست ارباب خود ناراحت اند ولی توان و هنر مخالفت ندارند ، لذا جنیان تسخیر شده اگر در فرصتی توانستند به خود جادوگران ضربه بزنند حتما می زنند . آقای ایوبی قائنی در کتاب « سفینه الصادقین » قضیه ای را نقل می کنند از فردی که چند جن در اختیار داشت و از این طریق بقیه را مورد آزار و اذیت قرار می داد و در یک غافلگیری همان جن ها او را خفه کردند .
باید متوجه بود که همه ی ما در معرض امتحان هستیم و لذا در مشکلاتی قرار می گیریم تا معلوم شود در مشکلات و مصیبت ها به کجا رجوع کنیم ، پس از مدتی مشکلات می روند ، حال اگر به غیر خدا رجوع کرده باشیم در این امتحان رو سیاه می شویم ، همان طور که رضا خان و صدام آمدند و رفتند و روسیاه شدند و عده ای مثل مرحوم مدرس « رحمه الله علیه» و حضرت امام خمینی « رحمه الله علیه» تحت تاثیر قلدری آنها قرار نگرفتند و روسفید شدند ، ولی عده ای هم به همان پناه بردند و روسیاه شدند ، در سایر امور هم قضیه از همین قرار است .
عده ای در مشکلات به فالگیر پناه می برند و به ظاهر هم کارشان درست می شود ، غافل از اینکه علت رفع مشکل آنها به آن جهت بود که مدت امتحانشان به سر آمد ، اما با رجوع به فالگیر و جادوگر در رویارویی با آن مشکلات ، روسیاه شدند . مگر می شود از طریق حرام کسی به نتیجه برسد ؟ مثل شاه که به نتیجه نرسید ، شاه ساواک درست کرد تا جوانان ما را شکنجه کند و آنها را از جلو راه خود بردارد . ولی با این کار سرنوشت خود را بدتر کرد و روز به روز خود را به سقوط نزدیک تر نمود .
آیه ای که عرض شد روشن می کند که ساحر هیچ موقع و در هیچ شرایطی نه برای خودش می تواند کاری بکند و نه برای بقیه .
جایگاه چشم زخم :
پرسیده اید آیا چشم زخم تاثیر دارد ؟ بله چشم زخم تاثیر دارد ، قرآن هم به آن اشاره دارد و می فرماید : « و ان یکاد الذین کفروا لیزلقونک بابصارهم لما سمعوا الذکر و یقولون انه لمجنون * و ما هو الا ذکر للعالمین » (15) محققاً آنها که کافر شدند وقتی قرآن را شنیدند نزدیک شد با چشم های خود تو را به زمین بیندازند و گفتند او دیوانه است ـ در حالی که این حرف ها همه از شدت خشمشان بود ـ و قرآن چیزی جز ذکر الهی برای عالمیان نیست . رسول خدا « صلی الله علیه و آله و سلم» در تفسیر آیه ی فوق فرمودند : « چشم زخم ، حق است » (16) نیز می فرماید : « ان العین لتدخل الرجل القبر و تدخل الجمل القدر » (17) چشم زخم ؛ مرد سالم را در قبر و شتر سالم را در دیگ می کند .
حالا بر شخصیتی مثل پیامبر « صلی الله علیه و آله و سلم» اثر نمی کند بحث دیگری است . مگر می شود روح قدرتمند رسول خدا « صلی الله علیه و آله و سلم » تحت تاثیر روح های تنگ قرار گیرد ؟ آری روح ها می توانند بر همدیگر تاثیر گذارند ولی شرطش آن است که روح ها از همدیگر تاثیرپذیر باشند .
در موضوع چشم زخم قضیه از این قرار است که بعضی از روح ها در عین تنگ نظری ، در تمرکز روی موضوعی رشد کرده اند ، همان طور که بعضی از روح ها در عین وسعت ، در تمرکز روی موضوعی رشد کرده اند .
اینکه می فرمایند : نگاه به صورت مقدس امیرالمومنین « علیه السلام»ثواب دارد ، به جهت بهره مندی از روح متعالی آن حضرت است . چون روحی که پشت این صورت قرار دارد آن قدر با برکت و نسبت به بقیه دلسوز و مهربان می باشد که انسان با نظر به آن حضرت از آن روح متاثر می شود . یا اینکه می گویند به دیدن ارحام بروید تا روحتان تغذیه شود ، چون ارحام نظر لطف به ما می کنند و روحمان وسعت می یابد . ائمه « علیهم السلام » که جای خود دارد ، حتی علمایی که روی خود زحمت کشیده اند می توانند آنچنان روح انسان را تحت تاثیر قرار دهند که میل او تغییر کند . یکی از رفقای خوب ما می گفت دلم می خواست از یک سلسله افکار راحت شوم ولی زورم به خودم نمی رسید ، خدمت یکی از علماء رفتم و عرض کردم حاج آقا شما به من بفرمائید این افکار را از ذهنم دور بریزم . آن عالم قضیه دستش بود به من دستور دادند که دیگر آن طور فکر نکنید و آن افکار را دور بریزید . رفیق ما می فرمود بعد از آن دیگر آن فکرها از ذهنم رفت . آری تاثیر افکار بر افکار یک واقعیت است ولی اکثر آنهایی که دنبال فالگیر و رمال و احضار روح می روند تاوان جدا شدن از روح اولیاء و علماء ربانی را می دهند . از منبر و مسجد و روحانی جدا شدن آرام آرام کار را به رجوع به فالگیر ، رمال و جادوگر و شیطان می کشاند . روح انسان طوری است که نیاز دارد با بقیه ارتباط برقرار کند ، حتی در سیر و سلوک این قدر که ارتباط با استاد موثر است کتاب موثر نیست ، کتاب در مرتبه دوم است ، چون تاثیر جنبه های روحانی استاد واقعی سرعت سیر را بیشتر می کند .
همان طور که روح های پاک می توانند از خود انوار معنوی القاء کنند و عزم ها را در توجه به معنویات زیاد نمایند و در نتیجه انسان قدرت تمرکز در مسائل توحیدی نصیبش شود ، بعضی از روح ها چون در مسائل پست متمرکز شده اند ، می توانند روح افراد را تحت تاثیر تنگ نظری خود قرار دهند و در نتیجه بدن انسان چون تحت تاثیر روح است ، آسیب ببیند . شاید طرف خودش نداند که حسود است ولی وقتی امکاناتی را در زندگی شما دید نمی تواند تحمل کند ، روحی که شدیداً به حسادتش میدان بدهد به طوری که سختش باشد که مثلاً شما عینک خود را عوض کرده اید ، به عینک که نگاه می کند ، شرایط از بین رفتن آن پیش می آید ، یا می شکند و یا گم می شود و ... ، این روح مثل یک مرتاض شده است که سال ها روح خود را روی موضوعی متمرکز کرده ، با این فرق که روح خودت را در توجه به افراد متمرکز کرده اند و در اثر آن تمرکز و آن حسادت در برخورد با دیگران ـ حتی ناخودآگاه ـ بر روح افراد تاثیر می گذارند به طوری که جسم آنها هم تحت تاثیر قرار می گیرد ، و یا روح آنها به سوی جهتی سیر می کند که موجب هلاکتشان می شود . به همین جهت به ما فرموده اند امکانات خود را خیلی به نمایش نگذارید .
امیرالمومنین « علیه السلام » از دوران کودکی مکرر پیش می آمد که چشم هایشان درد می گرفت . به طوری که ایشان در جنگ خیبر در آن شبی که فردایش خیبر را فتح کردند ، آنقدر چشم شان درد می کرده است که وقتی پیامبر « صلی الله علیه و آله و سلم» فرمودند ؛ فردا پرچم را به کسی می دهم که کرار است و فرار نیست . اصحاب می گویند به همه کس فکر می کردیم به غیر از امیرالمومنین « علیه السلام ». پیامبر « صلی الله علیه و آله و سلم » آب دهان مبارکشان را بر چشمان امیرالمومنین « علیه السلام » مالیدند . حضرت علی « علیه السلام » می فرمایند : دیگر برای همیشه چشمانم خوب شد . چون رسول خدا « صلی الله علیه و آله و سلم » با این عمل امیرالمومنین « علیه السلام » را تحت تاثیر روح خود قرار دادند . در خاطرات آیت الله بروجردی داریم که ایشان در دوره ی میانسالی چشمشان ضعیف می شود و خیلی غصه می خورند که مطالعه و تحقیقاتشان مختل شده است ، می گویند در بین دسته عزاداران امام حسین « علیه السلام » که گِل روی سرشان مالیده بودند یک کمی از آن گِل ها را به چشمانم مالیدم و تا سن 80 سالگی دیگر نیازی به عینک نداشتند . چون از طریق گِل های سر عزاداران سید الشهداء « علیه السلام » به نور آن حضرت متصل شدند و روحشان تحت تاثیر نور حضرت سیدالشهداء « علیه السلام »، به نحو بهتری قدرت تدبیر بدنشان را پیدا کرد .
عرضم این بود ؛ روحی که بیست سال است حسادتش را مدام رشد داده است آنقدر در تنگ نظری رشد کرده که وقتی به شما نگاه می کند جسم و روح شما تاثیر می گذارد .
در مورد میدان عمل انسانی که قدرت چشم زخم زدن دارد موضوع بر همان اساسی است که خداوند در مورد ساحران فرمود که : « و ما هم بضارین به من احد الا باذن الله » (18) آنها نمی توانند به احدی ضرر برسانند مگر به اذن خدا . همان طور که شما از دیگر عوامل ممکن است به اذن الهی ضربه بخورید ، چشم زخم هم از آن عوامل است ، زمینه ی تاثیر در شما باید فراهم باشد ، مثل سرماخوردگی که زمینه ی تاثیر ویروس آن در شما باید باشد ، و یا مثل فریب خوردن از افراد که با تحریک خیال انسان را فریب می دهند . ریشه ی تمام این تاثیرات ، در تاثیرپذیری روح در خود انسان است . کسی که توکلش به خدا کم است بیشتر تحت تاثیر قرار می گیرد و به اسباب های دنیایی امیدوار می شود . روحی که با خدای واحد به نحو مطلوب مرتبط نیست ، جهت روحش در آرزوهای دنیایی پراکنده است و لذا عزم واحد ندارد و جهت روحش به همان اندازه ضعیف می شود و تحت تاثیر روح فردی قرار می گیرد که قدرت چشم زخم دارد .
مگر می شود هم چشم زخم نخوری و سحر و جادو بر تو اثر نکند و هم سجده و رکوع طولانی نداشته باشید؟ اکثر مردمی که به نحو مطلوب به عبادت نمی پردازند عموماً از شیطان بازی می خورند ، حال یا جادوگران بازیشان می دهد یا خیالاتشان تحت تاثیر تبلیغات قرار می گیرد ، فرق نمی کند ، اگر برایت جادو هم نکنند ، هزار جور دیگر جادو شده ای ، نجات از این خطرات را باید رکوع و سجود حل کنیم . مگر این خانمی که الان موهایش را بیرون گذاشته و به خیابان آمده سحر نشده است و سرنوشتی بس خطرناک تر از آن که برایش جادو کرده اند ، ندارد ؟ این را هم شیطان سحر کرده است ، منتها نه از طریق جادوگر ، از طریق تبلیغات دنیای کفر . ریشه ی تاثیر هر دو هم در بیرون آمدن از بندگی خدا و در بی توکلی و بی ایمانی است . شیطان او را یک طور ، مرا یک طور دیگر ، شما را هم به نحوی دیگر سحر کرده است ، جدایی از شیطان با پناه بردن به خدا ممکن است . از طریق بندگی پروردگار است که می شود با نور خدا مسئله را حل کنید .
اینکه روح ها چنین تاثیراتی را دارند به خودی خود میتواند خوب باشد ، مثل همه چیزهای دنیا . آب به خودی خود خوب است ، اما همان آب اگر در مسیر درستی قرار نگیرد سیل می شود ، ما باید مواظب باشیم خود را در مسیر سیل قرار ندهیم . همان طور اگر افرادی توانایی چشم زدن داشته باشند ، مثل هر صفتی که باید اصلاح کرد، باید خود را اصلاح کنند ، و گر نه خودشان ضرر می کنند ، خواه به بنده یا شما بد کنند یا نکنند ، آنها نیستند که در زندگی من و شما نقش دارند ، ما هستیم که باید با اصلاح خود تاثیر چشم زدن آنها را به صفر برسانم . شیطان نه تنها به آدم های خوب ضرر نمی رساند ، بلکه در خوبی آنها هم نقش دارد ، چون آنها را دائم وسوسه کرد و آنان با
دانلود با لینک مستقیم
دانلود مقاله نقدی بر شیطان پرستی