لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه12
فهرست مطالب ندارد
حضرت زکریا(ع)
حضرت زکریا، پیامبرى از نسل سلیمان و پدر یحیى است که کفالت و سرپرستى مریم، مادر عیسى را نیز بر عهده داشت و خانوادهاش بیت تقوا، عفات و عبادت بود. نام این پیامبر الهى هفت بار در قرآن در سورههاى آل عمران، انعام، مریم و انبیا یادشده است. <قرآن مجید از زکریا تحت دو عنوان یاد کرده؛ یکى کفالت مریم و دیگر بشارت به تولد حضرت یحیى»(1) و همچنین خاندانش را به کار نیک و خشوع و دعا به درگاه حق ستوده است،
وَوَهَبْنا لَهُ یَحْیى وَأَصْلَحْنا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ کانُوا یُسارِعُونَ فِى الخَیْراتِ وَیَدْعُونَنا رَغَباً وَرَهَباً وَکانُوا لَنا خاشِعِینَ؛(2)
و یحیى را بدو بخشیدیم و همسرش را براى او شایسته و آماده حمل گردانیدیم. زیرا آنان در کارهاى خیر شتاب مىنمودند و ما را از روى رغبت و بیم مىخواندند و دربرابر ما فروتن بودند.
وَزَکَرِیّا وَیَحْیى وَعِیسى وَإِلْیاسَ کُلٌّ مِنَ الصّالِحِینَ؛(3)
و زکریا و یحیى و عیسى و الیاس را (یاد آر)، همگى از صالحان بودند.
شیوههاى تبلیغى حضرت زکریا(ع)
- پیشتازى در خیرات
فضاى حاکم بر آیات حکایتگر قصه زکریا و خاندانش فضایى آکنده از ایمان، تقوا، پایدارى و احسان است و یکى از صفات بارز این خاندان و در رأس آنها زکریا، شتاب در انجامدادن کارهاى نیکو است که شیوهاى از شیوههاى تبلیغ عملى نیز محسوب مىشود؛
إِنَّهُمْ کانُوا یُسارِعُونَ فِى الخَیْراتِ؛(4)
آنان در کارهاى خیر شتاب مىنمودند.
بهعبارت دیگر در روابط ایشان با همنوعان، همواره اصل نیکى، خدمت و احسان حاکمبود.
- عبادت خالصانه و سفارش به آن
عبادت و توجه باطنى خالص به خداى بزرگ حقیقتى است که مظاهر آن در اعمال و رفتارهاى اجتماعى جلوه گر مىشود و زکریا به خاطر خشوع باطنى و تضرع مخلصانه بهدرگاه الهى مىتوانست به انجامدادن خیرات و احسان به بندگان خدا همت گمارد؛
وَیَدْعُونَنا رَغَباً وَرَهَباً وَکانُوا لَنا خاشِعِینَ؛(5)
و از روى رغبت و بیم ما را مىخواندند و دربرابر ما فروتن بودند.
توکل و اعتماد زکریا به عنایات الهى نیز در اثر آن ایمان و خشوع بسیار چشمگیر بود؛
وَزَکَرِیّا إِذْ نادى رَبَّهُ رَبِّ لا تَذَرْنِىفَرْداً وَأَنْتَ خَیْرُ الوارِثِینَ؛(6)
و زکریا را (یاد کن) هنگامى که پروردگار خود را خواند: پروردگارا، مرا تنها مگذار و تو بهترین ارث برندگانى.
او خود همواره به عبادت الهى سر گرم و حتى جایگاه مخصوصى بدان اختصاص داده بود. زمانى که ملائکه بشارت یحیى را برایش آوردند آن حضرت در محراب مشغول ابتهال و تضرع بود؛
فَنادَتْهُ المَلائِکَةُ وَهُوَ قائِمٌ یُصَلّى فِى المِحْرابِ أَنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیى؛(7)
پس در حالى که وى ایستاده در محراب خود دعا مىکرد، فرشتگان، او را ندا دردادند که؛ خداوند تو را به ولادت یحیى مژده مىدهد.
زکریا راهنما و مشوق دائمى مردم به نماز و دعاى پروردگار بود و حتى آنگاه که ازجانب خدا مأمور به سکوت گردید، مطابق برخى تفاسیر با اشاره، مردم را به نماز رهنمون شد.
قالَ آیَتُکَ أَلّاتُکَلِّمَ النّاسَ ثَلاثَ لَیالٍ سَوِیّاً * فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ مِنَ المِحْرابِ فَأَوْحى إِلَیْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُکْرَةً وَعَشِیّاً؛(8)
فرمود: نشانه تو این است که سه شبانه روز با اینکه سالمى با مردم سخن نگویى. پس از محراب بر قوم خویش درآمد و ایشان را آگاه گردانید که روز و شب به نیایش بپردازید.
گفتهاند که هر روز از غرفه خویش در هنگام نماز صبح و خفتن بیرون مىآمد و اذان مىگفت و بنىاسرائیل با او نماز مىکردند. چون وقت وعده خدا رسید و نتوانست با مردم سخن بگوید در زمان مقرر بیرون آمد و با اشاره آنها را اعلام کرد به نماز.(9)
بههر حال از جمله پیامهاى آیات فوق این است که این اسوه قرآنى همچون دیگر مبلّغان قرآنى، مردم را چه با سخن آشکار و چه با اشاره و نداى کوتاه به تسبیح و عبادت خداى یکتا سفارش مىکرده است.
جدول مشخصات و عناصر شیوههاى تبلیغ حضرت زکریا(ع)
ردیف
شیوهها
محل اجرا
نوعبیان
وسایل و ابزارها
زمینهها(عوامل موجبه)
هدف
میزانپذیرش
1
پیشتازى در خیرات
در همهجا
عملى
-
تخلّق پیامبر به ارزشهاى الهى
ترویج نیکىها
خوب
2
عبادت خالصانه و سفارش به آن
همهجا بهویژه محراب و مسجد
عملى
نمازجماعت، خطابه
-
تبلیغ عملى توحید
خوب
1 - خزائلى، اعلام قرآن، ص 349.
2 - انبیاء (21) آیه 90.
3 - انعام (6) آیه 85.
4 - انبیاء (21) آیه 90.
5 - انبیاء (21) آیه 90.
6 - همان، آیه 89.
7 - آل عمران (3) آیه 39.
8 - مریم (19) آیات 10 - 11.
9 - محمدباقر مجلسى، حیاة القلوب، ج 1، ص 380
دعاهاى حضرت زکریا(ع) براى درخواست فرزند
زکریّا یکى از پیامبران الهى است. او یک عمر توحید و خدا پرستى و پاکى و درستى را تبلیغ کرد و مردم را به راه راست هدایت نمود. آنگاه که به سنّ پیرى رسید فکر مىکرد به زودى مرگ به سراغ او خواهد آمد و در غمى جانکاه فرورفت.
غم و اندوه زکریا براى آن بود که فرزندى نداشت و از نزدیکان او هم کسى نبود که راه او را ادامه دهد و از این نظر بسیار اندوهگین شد که مشعل هدایتى که از دیر باز در خاندان او و به دست پدران او بوده است به خاموشى گراید.
پیرى خود و عقیم بودن همسر، او را از چشم داشتن به لطف الهى باز نداشت او این خواسته و آرزوى خود را در موارد گوناگون از خداوند درخواست کرد که در سهجاى قرآن کریم از آن یاد شده است:
الف) حنّه همسر عمران در حال حاملگى نذر کرده بود فرزندى که به دنیا مىآورد خدمتگزار بیت المقدس شود. وقتى که زایمان کرد دختر زایید و گفت:
خداوند هم نذر او را قبول کرد. زکریا که شوهر خاله مریم و بزرگِ بیت المقدس بود سرپرستى مریم را برعهده گرفت و او را بزرگ کرد. و در میان مسجد براى او محرابى ساخت که مریم در آن به عبادت مىپرداخت. زکریا هر گاه براى سرکشى به مریم به محراب او داخل مىشد مشاهده مىکرد طعام گوارا و میوههاى غیر فصل نزد مریم موجود است، از مریم مىپرسید:
جواب مىشنید:
در این هنگام، عبادت و معنویت و کمالات مریم، زکریا را تکان داد و باخود گفت: چه مىشد من چنین فرزندى داشتم و بلا فاصله دست به دعا برداشت و گفت:
رَبِّ هَبْ لى مِنْ لَدُنْکَ ذُرِیَّةً طَیِّبَةً اِنَّکَ سَمیعُ الدُّعاء؛
بارالها، به من ذریه و فرزندانى پاکیزه از نزد خود ببخش، به درستى که تو شنونده دعایى.
سپس در حالى که در محراب نماز مىگزارد فرشتگان الهى به او بشارت دادند که خداوند فرزندى به نام یحیى که بزرگ و پاکدامن و پیامبر خواهد بود به تو عطا مىکند.
زکریا ناباورانه گفت:
جواب آمد:
ب) در آغاز سوره مریم آمده است: یاد کن رحمت پروردگارت را بر حضرت زکریا. آنگاه که آهسته پروردگارش را خواند و گفت:
رَبِّ إِنِّی وَهَنَ العَظْمُ مِنِّی وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً وَلَمْ أَکُنْ بِدُعائِکَ رَبِّ شَقِیّاً وَإِنِّی خِفْتُ المَوالِیَ مِنْ وَرائِی وَکانَتِ امْرَأَتِی عاقِراً فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیّاً یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیّاً؛
بارالها، استخوانم سست شده و موى سپید سرم را فرا گرفته است، تاکنون هر گاه تو را خواندهام بدعاقبت نبودهام. من از موالىِ پس از خود مىترسم، همسرم نیز عقیم است، فرزندى به من عطا کن از جانب خود که وارث من و وارث آل یعقوب باشد، و او را پسندیده بدار.
از جانب خداوند ندا آمد:
زکریا گفت:
جواب آمد:
خداوند یحیى را با کتاب و حکمت به زکریا عطا فرمود.
ج) در سوره انبیاء، در مقام یاد پیامبران و اشاره به زندگى و بندگىشان، آن گاه که نوبت به زکریا مىرسد، خداوند مىفرماید: آن گاه که زکریا پروردگارش را ندا داد و گفت:
رَبِّ لا تَذَرْنى فَرْداً وَأَنْتَ خیْرُ الوارِثینَ؛
بارالها، مرا تنها نگذار و تو بهترین وارثانى
قال رب انى وهن العظم منى و اشتغل الراءس شیبا ((گفت : خداوندا! بدرستى که سست شده استخوان از بدن من و سرم از پیرى چون شعله سفیدى برآورده است ،)) و لم اکن بدعائک رب شقیا ((و به دعاى تو اى پروردگار من هرگز محروم نبودم بلکه همیشه دعاى مرا مستجاب کرده اى ،)) و انى خفت الموالى من ورائى و کانت امراءتى عاقرا ((بدرستى که من مى ترسم از خویشان بدکردار خود که وارث من باشند بعد از من ، و بود زن من عقیم و فرزند نیاورد براى من ،)) فهب لى من لدنک ولیا# یرثنى ویرث من آل یعقوب واجعله رب رضیا ((پس ببخش مرا از جانب خود فرزندى که اولى باشد به میراث من از سایر خویشان من که میراث برد از من و میراث برد از آل یعقوب - یعنى یعقوب پسر ماثان که عموى مریم بود، یا یعقوب پسر اسحاق علیه السلام - و بگردان آن فرزند را خداوندا پسندیده خود و پاکیزه اخلاق )).
و على بن ابراهیم گفته است : زکریا علیه السلام در آن وقت فرزندى نداشت که بعد از او قائم مقام او باشد و از او میراث برد، و هدایا و نذرهاى بنى اسرائیل از براى عباد و علماى ایشان بود، و زکریا در آن وقت سرکرده عباد و علماء ایشان بود، و زن او خواهر مریم دختر عمران بن ماثان بود، و یعقوب پسر ماثان بود، و سایر اولاد ماثان در آن وقت سرکرده هاى بنى اسرائیل و شاهزاده هاى ایشان بودند، و ایشان از اولادان سلیمان بودند.(382)
یا زکریا انا نبشرک بغلام اسمه یحیى لم نجعل له من قبل سمیا پس حق تعالى فرستاد بسوى او که : ((اى زکریا! ما تو را بشارت مى دهیم به پسرى که نام او یحیى است و کسى را قبل او او همنام او نگردانیده بودیم یا آنکه پیش از او شبیه او نیافریده بودیم )).
قال رب انى یکون لى غلام و کانت امراتى عاقرا و قد بلغت من الکبر عتیا ((گفت : خداوندا! چگونه خواهد بود از براى من پسرى و حال آنکه زن من عقیم است که در جوانى فرزند نمى آورد و حال آنکه من رسیده ام از پیرى به حدى که بدنم خشک شده است و به نهایت پیرى رسیده ام )).
قال کذلک قال ربک هو على هین خلقتک من قبل و لم تک شیئا ((گفت خدا: بلکه چنین است امر خدا، گفت پروردگار تو: این بر من است و بتحقیق که تو را آفریدم پیشتر و نبودى هیچ چیز)).
از حضرت امام محمد باقر علیه السلام منقول است که : ولادت حضرت یحیى علیه السلام بعد از بشارت حضرت زکریا علیه السلام به پنج سال شد.(383)
قال رب اجعل لى آیه قال آیتک الا تکلم الناس ثلاث لیال سویا ((گفت : خداوندا! براى من علامتى قرار ده که بدانم چه وقت خواهد شد؟ فرمود: علامت تو آن است که نتوانى سخن گفت با مردم سه شب در حالى که صحیح باشى و لال نباشى و علتى نداشته باشى )).
و در چند حدیث معتبر از حضرت صادق علیه السلام منقول است که : چون زکریا را در آن وقت علم بهم نرسید که آن ندا از جانب حق تعالى است و احتمال مى داد که از جانب شیطان باشد، از خدا آیتى و علامتى طلبید که حقیقت آن وعده براى او ظاهر گردد، پس حق تعالى وحى فرمود به او که : آیت تو آن است که بى آزارى و علتى سه روز با کسى سخن نتوانى گفت ، چون این حالت او را حادث شد دانست که آن ندا از جانب خدا بوده است و در آن سه روز سخنى که با مردم مى گفت اشاره به سر مى کرد.(384)
فخرج على قومه من المحراب فاوحى الیهم ان سبحوا بکره و عشیا ((پس بیرون آمد بر قوم خود از محراب نماز - یا از غرفه خود - پس اشاره کرد بسوى ایشان که تنزیه کنید و تسبیح بگوئید خداى خود را - یا نماز کنید براى او - در بامداد و پسین )).
و گفته اند که : هر روز از غرفه خود در وقت نماز صبح و خفتن بیرون مى آمد و اذان مى گفت و بنى اسرائیل با او نماز مى کردند، چون وقت وعده خدا رسید و نتوانست با مردم سخن بگوید در وقت مقرر بیرون آمد و به اشاره آنها را اعلام کرد به نماز، پس دانستند که وقت شده است که زنش حامله شود، و سه روز بر این حال بود که با کسى سخن نمى توانست گفت و تسبیح و دعا و نماز مى توانست نمود.(385)
یا یحیى خذ الکتاب بقوه و آتینا الحکم صبیا تقدیر کلام آن است که : پس یحیى را به او عطا کردیم و او را به حد کمال رسانیدیم و وحى فرستادیم بسوى او که ((اى یحیى ! بگیر کتاب را - یعنى تورات را - به قوت روحانى - که به تو عطا کرده ایم ، یا به جد و اهتمام بگیر و عزم کن بر عمل کردن به آن - و عطا کردیم به او حکم پیغمبرى را در وقتى که کودک بود)).
و گفته اند سه ساله بود؛ و بعضى گفته اند مراد از حکم ، حکمت و دانائى است چنانچه از حضرت امام رضا علیه السلام منقول است در تفسیر این آیه که : کودکان ، حضرت یحیى را تکلیف به بازى کردند، در جواب ایشان فرمود: براى بازى خلق نشده ام .(386)
و مؤ ید اول است آنکه به سند معتبر منقول است که على بن اسباط گفت : به خدمت امام محمد تقى علیه السلام رفتم در وقت امامت آن حضرت ، و در آن وقت قامت مبارکش پنج شیر بود، پس من تاءمل مى کردم در قامت آن حضرت که براى اهل مصر نقل کنم ، پس نظر نمود به من و فرمود: خدا در امامت بر مردم حجت تمام مى کند چنانچه در پیغمبرى مى کند، و چنانچه گاهى پیغمبرى را در چهل سالگى مى دهد گاهى در کودکى چنانچه حضرت یحیى را داد و فرمود: (و آتینا الحکم صبیا)، همچنین در امامت گاهى در بزرگى مى دهد گاهى در خردسالى .(387)
و حنانا من لدنا وزکوه و کان تقیا ((شفقت و مهربانى و رحمتى از خود شامل حال او کردیم ، یا او را مهربان بر بندگان خود گردانیدیم و پاکیزگى از گناهان ، یا نمو در اعمال شایسته یا توفیق صدقات و زکات به او دادیم ، و بود متقى و پرهیزکار از هر چه پسندیده ما نیست )).
در حدیث معتبر از امام محمد باقر علیه السلام منقول است که : لطف الهى نسبت به او به مرتبه اى بود که هر وقت یا رب مى گفت حق تعالى مى فرمود: لبیک اى یحیى .(388)
و برا بوالدیه ولم یکن جبارا عصیا ((و نیکوکار بود به پدر و مادر خود و نبود تجبر و تکبر کننده و معصیت نسبت به ایشان یا نسبت به پروردگار خود)).
و سلام علیه یوم ولد و یوم یموت و یوم یبعث حیا(389) ((و سلام ما بر او باد - یا سلامتى ما از براى اوست از بلاها - در روزى که متولد شد و روزى که مرد و روزى که زنده خواهد شد و از قبر مبعوث خواهد گردید)).
و در جاى دیگر فرموده است که و زکریا نادى ربه رب تذرنى فردا و انت خیر الوارثین ((یاد کن زکریا را در وقتى که ندا کرد پروردگار خود را که : پروردگارا! مگذار مرا تنها و بى فرزند و تو بهترین وارثانى ،)) فاستجبنا له ووهینا له یحیى و اصلحنا له زوجه انهم کانوا یسار عون فى الخیرات و یدعوننا رغبا و رهبا و کانوا لنا خاشعین (390)
((پس مستجاب کردیم دعاى او را و بخشیدیم به او یحیى را و به اصلاح آوردیم از براى او جفت او را - على بن ابراهیم روایت کرده است که : حایض نمى شد و در آن وقت حایض شد(391) - بدرستى که ایشان پیشى مى گرفتند در نیکیها و اعمال شایسته و مى خواندند ما را براى رغبت به ثواب ما و ترس از عقاب ما و بودند از براى ما خشوع کنندگان )).
و به سند معتبر منقول است که : سعد بن عبدالله از حضرت صاحب الامر عجل الله تعالى فرجه الشریف سؤ الى چند کرد در هنگامى که آن حضرت کودک بود و در دامن حضرت امام حسن عسکرى علیه السلام نشسته بود، و از جمله آن سؤ الها این بود که پرسید از تاءویل (کهیعص )؟
فرمود: این حروف از خیرهاى غیب است که مطلع گردانید خدا بر آنها بنده خود زکریا علیه السلام را و بعد از آن براى محمد صلى الله علیه و آله ذکر فرموده است ، و این قصه چنان بود که زکریا از حق تعالى سؤ ال نمود که تعلیم او نماید نامهاى آل عبا صلوات الله علیهم را، پس جبرئیل نازل شد و آن نامهاى مقدس را تعلیم او نمود، پس زکریا علیه السلام هرگاه محمد و على و فاطمه و حسن علیهم السلام را یاد مى کرد، دلگیرى و اندوه و الم او برطرف مى شد، و چون نام حسین علیه السلام را یاد مى کرد گریه در گلوى مى شد و از بسیارى گریستن نفسش تنگ مى شد، پس روزى مناجات کرد که : خداوندا! چرا آن چهار بزرگوار را که یاد مى کنم غمها از دلم بیرون مى رود و دلم گشاده مى شود، و چون حسین علیه السلام را یاد مى کنم دیده ام گریان و دلم محزون مى شود و آه و ناله ام بلند مى گردد؟
پس حق تعالى واقعه کربلا را به او وحى نمود چنانچه فرموده است کهیعص که ((کاف )) اشاره است به کربلا؛ و ((ها)) به هلاک عترت رسول صلى الله علیه و آله در آن صحرا؛ و ((یا)) به یزید علیه اللعنه الشدید که ظلم کننده بر حسین بود؛ و ((عین )) عطش و تشنگى آن حضرت است ؛ و ((صاد)) آن حضرت است .
چون زکریا علیه السلام این را شنید، سه روز از محراب خود بیرون نیامد و منع فرمود مردم را که به نزد او بروند و رو آورد به گریه و فغان و نوحه و مرثیه مى خواند بر این معصیت و مى گفت : الهى ! آیا به درد خواهى آورد دل بهترین جمیع خلقت را به مصیبت فرزندان او؟ آیا این بلیه و محنت را به ساحت عزت او فرود خواهى آورد؟ آیا جامه این ماتم را بر على و فاطمه علیهماالسلام خواهى پوشانید؟ آیا شدت این درد و محنت را به عرصه قرب و منزلت ایشان داخل خواهى نمود؟ پس مى گفت : الهى ! روزى فرما مرا فرزندى که با این پیرى دیده من به او روشن گردد، چون به من عطا فرمائى مرا به محبت او مفتون گردان ، پس دل مرا به مصیبت آن فرزند به درد آور چنانچه دل محمد حبیب خود را به فرزندش به درد خواهى آورد.
پس خدا حضرت یحیى علیه السلام را به آن حضرت عطا فرمود، و به مصیبت او دلش را به درد آورد و مدت حمل یحیى در شکم مادر شش ماه بود و مدت حمل امام حسین علیه السلام نیز شش ماه بود.(392)
به سندهاى معتبر و صحیح بسیار از حضرت امام محمد باقر و امام جعفر صادق علیهماالسلام منقول است که : چنانچه پیش از یحیى علیه السلام کسى به نام او مسمى نشده بود، همچنین به نام امام حسین علیه السلام کسى پیش از او مسمى نشده بود، و پى کننده ناقه صالح علیه السلام ولد الزنا بود و کشنده حضرت یحیى علیه السلام ولد الزنا بود و کشنده امیر المؤ منین علیه السلام ولد الزنا بود و کشنده امام حسین علیه السلام ولد الزنا بود، و نمى کشد پیغمبران و اولاد ایشان را مگر فرزندان زنا، و نگریست زمین و آسمان مگر بر یحیى و حسین علیهماالسلام ، و آفتاب بر ایشان گریست که سرخ طالع مى شد و سرخ فرو مى رفت .(393)
و در روایت دیگر آن است که : رشح خون از آسمان مى ریخت چنانچه جامه سفیدى که در هوا مى داشتند سرخ مى شد، و هر سنگ که از زمین برمى داشتند از زیرش خون مى جوشید.(394)
و به سند معتبر از امام زین العابدین علیه السلام منقول است که فرمود: یا پدرم امام حسین علیه السلام چون به کربلا مى رفتیم در هیچ منزل فرود نمى آمدیم و بار نمى کردیم مگر آنکه آن حضرت یاد حضرت یحیى علیه السلام مى کردند، و روزى فرمودند: از پستى و بى قدرى دنیا نزد خدا آن بود که سر یحیى بن زکریا علیه السلام را به هدیه فرستادند براى فاحشه اى از فاحشه هاى بنى اسرائیل .(395)
و ابن بابویه رحمه الله علیه به سند خود از وهب بن منبه روایت کرده است که : روزى ابلیس لعنه الله علیه در مجالس بنى اسرائیل مى گشت و ناسزا به مریم علیها السلام مى گفت ، و آن حضرت را نسبت به زکریا علیه السلام مى داد، تا آنکه بنى اسرائیل بر زکریا شوریدند و در مقام قتل آن حضرت شدند، و حضرت زکریا از ایشان گریخت تا به درختى رسید و آن درخت براى آن حضرت شکافته شد، و چون زکریا به میان درخت رفت ، شکاف درخت بهم آمد و آن حضرت از نظر ایشان پنهان شد و ابلیس علیه اللعنه با سفهاى بنى اسرائیل از پى آن حضرت مى آمدند، چون به آن درخت رسیدند ابلیس علیه اللعنه دست گذاشت از پائین تا بالاى درخت و موضع دل آن حضرت را شناخت ، پس امر کرد ایشان را که آن موضع را با اره بریدند و آن حضرت را در میان درخت به دو نیم کردند و آن حضرت را به آن حال گذاشتند و برگشتند، و ابلیس از ایشان غایب شد و دیگر پیدا نشد؛ و به آن حضرت از بریدن اره هیچ المى نرسید، پس حق تعالى ملائکه را فرستاد که آن حضرت را غسل دادند و سه روز بر او نماز کردند پیش از آنکه او را دفن کنند، و چنین مى باشند پیغمبران جسد مطهر ایشان متغیر نمى شود و در خاک نمى پوسد و پیش از دفن سه روز بر ایشان ملائکه و انس نماز مى کنند.(396)
و در تفسیر امام حسن عسکرى علیه السلام مذکور است در تفسیر قول حق تعالى که در قصه یحیى علیه السلام فرموده است لم نجعل له من قبل سمیا یعنى : ((کسى را پیش از او نیافریده بودیم که یحیى نام داشته باشد،)) و فرمود در تفسیر قول خداى تعالى (و آتیناه الحکم صبیا) از حکمتهائى که خدا به آن حضرت در کودکى عطا فرموده بود آن بود که اطفال به او گفتند: بیا تا بازى کنیم ، گفت : آه ، والله که ما را براى بازى نیافریده اند بلکه براى جد و امر بزرگى آفریده اند، (وحنانا من لدنا) یعنى : ((تحنن و مهربانى بر پدر و مادر و سایر بندگان خود به او داده بودیم ،)) (و زکوه ) یعنى : ((طهارت و پاکیزگى داده بودیم هر که را ایمان به او آورد و تصدیق او بکند،)) (و کان تقیا) یعنى : ((پرهیزکار بود از شرور و معاصى ،)) (و برا بوالدیه ) ((و احسان مى کرد نسبت به پدر و مادر خود و فرمانبردار ایشان بود،)) (و لم یکن جبارا عصیا) ((و نمى کشت مردم را بر وجه غضب و نمى زد ایشان را از روى غضب )) و هیچکس نیست مگر آنکه گناه کرده است یا قصد گناه در خاطرش گذشته است بغیر از یحیى که هرگز گناه نکرد و اراده گناه نیز در خاطرش خطور نکرد.
و امام علیه السلام فرمود در تفسیر این آیه (هنالک دعا زکریا ربه ) یعنى : چون زکریا دید نزد مریم میوه زمستان را در تابستان و میوه تابستان را در زمستان گفت به مریم : از کجاست این میوه ها از براى تو؟ مریم گفت : از جانب خدا است و خدا هر که را مى خواهد روزى مى دهد بى حساب و یقین دانست زکریا که او راست مى گوید زیرا که مى دانست کسى بغیر او به نزد مریم نمى رود، پس در آن وقت در خاطر خود گفت : آن کس که قادر است از براى مریم میوه زمستان را در تابستان و میوه تابستان را در زمستان بفرستد قادر است که مرا فرزند عطا فرماید هر چند پیر باشم و زنم سترون (397) باشد.
پس در آن وقت دعا کرد که : پروردگارا! ببخش مرا از جانب خود ذریت پاکیزه نیکوئى بدرستى که تو شنونده دعائى ؛ و ملائکه ندا کردند زکریا را در وقتى که در محراب به نماز ایستاده بود: بدرستى که خدا تو را بشارت مى دهد به یحیى که تصدیق کننده کلمه خدا - یعنى عیسى - خواهد بود، و سیدى یعنى سرکرده و بزرگى خواهد بود در طاعت خدا و بر اهل طاعت او، و حصور خواهد بود و با زنان نزدیکى نخواهد کرد، و پیغمبرى خواهد بود از شایستگان . و اول تصدیق یحیى علیه السلام عیسى علیه السلام را از آن بود که صومعه اى که حضرت مریم داشت و عبادت الهى در آنجا مى کرد غرفه اى بود که راهى نداشت و به نردبان به آن غرفه مى رفتند و کسى بغیر از زکریا به آن غرفه نمى رفت ، و چون بیرون مى آمد بر در غرفه قفل مى زد و از بالاى در روزنه اى کوچک گشوده بود که باد از آنجا داخل مى شد، پس چون مریم آبستن شده است غمگین شد و در خاطر خود گفت : کسى جز من به این غرفه بالا نمى آید و مریم آبستن شده است و من رسوا مى شوم در میان بنى اسرائیل و گمان خواهند کرد که من او را آبستن کرده ام .
پس به نزد زن خود آمد و این قصه را به او گفت ، آن زن گفت : اى زکریا! مترس که خدا براى تو نمى کند مگر آنکه خیر تو در آن است ، و بیاور مریم را که من ببینم و از حال او سؤ ال کنم ؛ پس زکریا علیه السلام مریم را به نزد زن خود آورد و حق تعالى از مریم مشقت جواب گفتن را برداشت ، و چون داخل شد به نزد زن زکریا که خواهر بزرگ او بود زن زکریا از براى او برنخاست ، پس یحیى علیه السلام به قدرت خدا در شکم مادر دست بر او زد و او را از جا کند و با مادر خود سخن گفت که : بهترین زنان عالمیان با بهترین مردان عالمیان که در شکم اوست به نزد تو مى آیند و تو از براى ایشان بر نمى خیزى ؟ پس زن زکریا از جا کنده شد و برجست و از براى مریم ایستاد، پس یحیى در شکم او سجده کرد براى تعظیم عیسى و این اول تصدیقى بود که او را کرد.(398)
مؤ لف گوید: مشهور آن است که مادر یحیى علیه السلام ((ایشاع )) بود و خلاف است که آیا خواهر مریم بود یا خاله او، و این حدیث دلالت بر اول مى کند.
و در حدیث دیگر از حضرت صادق علیه السلام منقول است که : در روز قیامت منادى ندا خواهد کرد: کجاست فاطمه دختر محمد صلى الله علیه و آله ؟ کجاست خدیجه دختر خویلد؟ کجاست مریم دختر عمران ؟ کجاست آسیه دختر مزاحم ؟ کجاست ام کلثوم مادر یحیى ؟(399) (و تمام حدیث در جاى خود خواهد آمد).
از حضرت رسول صلى الله علیه و آله منقول است که : زهد حضرت یحیى در این مرتبه بود که روزى به بیت المقدس آمد و نظر کرد به عباد و رهبانان و احبار که پیراهن ها از مو پوشیده اند و کلاه ها از پشم بر سر گذاشته اند و زنجیرها در گردن خود کرده و بر ستونهاى مسجد بسته اند، چون این جماعت را مشاهده نمود به نزد مادرش آمد و گفت : اى مادر! از براى من پیراهنى از مو و کلاهى از پشم بباف تا بروم به بیت المقدس و عبادت خدا بکنم با عباد و رهبانان ، مادر او گفت : صبر کن تا پدرت پیغمبر خدا بیاید و با او مصلحت کنم .
چون حضرت زکریا آمد، سخن یحیى را نقل نمود، زکریا علیه السلام فرمود: اى فرزند! چه چیز تو را باعث شده است که این اراده نمائى و تو هنوز طفلى و خردسالى ؟
یحیى علیه السلام گفت : اى پدر! مگر ندیده اى از من خردسالتر که مرگ را چشیده است ؟
فرمود: بلى .
پس زکریا به مادر یحیى گفت : آنچه مى گوید چنان کن ، پس مادر کلاه پشم و پیراهن مو از براى او بافت ، یحیى پوشید و رفت به جانب بیت المقدس و با عباد مشغول عبادت گردید تا آنکه پیراهن مو بدن شریفش را خورد، پس روزى نظر کرد به بدن خود دید که بدنش نحیف شده است و گریست ، پس خطاب الهى به او رسید: اى یحیى ! آیا گریه مى کنى از اینکه بدنت کاهیده است ؟ بعزت و جلال خودم سوگند که اگر یک نظر به جهنم بکنى پیراهن آهن خواهى پوشید به عوض پلاس !
پس یحیى علیه السلام گریست تا آنکه از بسیارى گریه رویش مجروح شد به حدى که دندانهایش پیدا شد.
چون این خبر به مادرش رسید با زکریا به نزد او آمدند و عباد بنى اسرائیل به گرد او برآمدند و او را خبر دادند که : روى تو چنین مجروح و کاهیده شده است .
گفت : من باخبر نشدم .
زکریا گفت : اى فرزند! چرا چنین مى کنى ؟ من از خدا فرزندى طلبیدم که موجب سرور من باشد.
گفت : اى پدر! تو مرا به این امر کردى و گفتى که در میان بهشت و جهنم عقبه اى هست که نمى گذرند از آن عقبه مگر جماعتى که بسیار گریه کنند از خوف الهى .
فرمود: بلى اى فرزند! من چنین گفتم ، جهد و سعى نما در بندگى خدا که تو را به امر دیگر امر فرموده اند.
پس مادرش گفت : اى فرزند! رخصت مى دهى که دو پاره نمد از براى تو بسازم که بر اطراف روى خود نهى تا دندانهایت را بپوشاند و آب چشمت را جذب نماید؟
گفت : تو اختیار دارى .
پس مادرش دو قطعه نمد براى او ساخت و بر رویش گذاشت ، در اندک زمانى از گریه او چنان تر شد که چون آن را فشرد آب از میان انگشتانش جارى شد!
چون حضرت زکریا علیه السلام این حال را بدید گریان شد و رو بسوى آسمان نمود و عرض کرد: خداوندا! این فرزند من است و این آب دیده اوست و تو از همه رحم کنندگان رحیم ترى .
پس هرگاه که زکریا مى خواست بنى اسرائیل را م
تحقی در مورد حضرت زکریا