حامی فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

حامی فایل

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله بروز ، اعتلا و سقوط تمدن ها و فرهنگ ها از دیدگاه اسلام

اختصاصی از حامی فایل دانلود مقاله بروز ، اعتلا و سقوط تمدن ها و فرهنگ ها از دیدگاه اسلام دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

در مقدمه این مبحث مهم ، اشاره ای مختصر به تعریف توصیفی فرهنگ و تمدن می کنیم . می توان گفت فرهنگ عبارت است از شیوه انتخاب شده برای کیفیت زندگی ، که با گذشت زمان و مساعدت عوامل محیط طبیعی و پدیده های روانی و رویداد های نافذ ، در حیات یک جامعه به وجود می آید . البته می دانیم که این گونه معرفی ، بیش از یک توصیف اجمالی نیست ، و لی برای دیدگاه ما در این مبحث کافی به نظر می رسد . اما تمدن عبارت است از برقراری آن نظم و هماهنگی در روابط انسان های یک جامعه که تصادم ها و تزاحم های ویران گر را منتفی کرده و مسابقه در مسیر رشد و کمال را جایگزین آنها کند ، به طوری که زندگی اجتماعی افراد و گروه های آن جامعه ، موجب بروز وبه فعلیت رسیدن استعدادهای سازنده آنان بوده باشد. در این زندگی متمدن که قطعاً هر کسی ارزش واقعی کار و کالای خود را در می یابد ، و هر کسی توفیق و پیروزی دیگران را از آن خود و توفیق و پیروزی خود را از آن دیگران محسوب می کند، انسان رو به کمال ، محور همه تکاپوها و تلاش ها قرار می گیرد . لذا تمدن در این تعریف ، بر مبنای انسان محوری معرفی می شود ، در صورتیکه در اغلب تعریف های دیگری که تاکنون در مغرب زمین گفته شده است ، اصالت در تمدن از آن انسان نیست ، بلکه به طوربسیارماهرانه ای اصالت انسانیت درآن تعریفات حذف می شود و به جای آن ، بالا رفتن در آمد سرانه و افزایش کمی و کیفی مصرف ، جزﺀ تعریف قرار می گیرد .
این نکته را هم متذکر می شویم که مقصود ما از انسان محوری ، آن معنای مضحک نیست که مستلزم انسان خدایی است . بلکه منظور ما این است که محور همه تلاش ها و ارزش های مربوط به تمدن ، باید خدمت گزار انسان باشد ، نه این که انسا ن را قربانی ظواهر و پدیده های فریبا به نام تمدن کند . به عبارت روشن تر ، انسان در تعریف تمدن هدف قرار می گیرد ، و این شایستگی برای هدف قرار گرفتن ، از قرار گرفتنش د رجاذبه کمال مطلق که خداست ناشی می شود.
پس از توجه به این مقدمه ، نخست این مسئله را به عنوان یک اصل اساسی در نظر بگیریم که تمدن و فرهنگ، با همه عناصر ممتازی که دارند ، از دیدگاه اسلام ، در خدمت حیات معقول انسان ها قرار می گیرند. نه این که حیات معقول انسان ها د رخدمت تمدن وفرهنگی قرار بگیرد که برای به فعلیت رسیدن استعدادهای مثبت انسانی و اشباع احساس های برین او به وجود آمده است . در مواردی ، انسان ها باید در راه وصول به تمدن و فرهنگ فداکاری کرده و دست از جان خود بشویند . این یک فداکاری و گذشتی است که انسان برای ریشه کن کردن آفات تمدن در خدمت حیات معقول ، و به وجود آوردن شرایط حیات مزبور ، برای انسان ها انجام می دهد ، نه برای دو پدیده مزبور که ارتباطی با حیات معقول انسان ها نداشته باشد .
حال اجتماع انسانی در بروز و اعتلا و سقوط تمدن ها و فرهنگ ها ، شبیه به حال فردی از انسان است که تحت تأثیرعواملی بروز می کند و به اعتلا می رسد و سقوط می کند . مثلا ً احساس نیاز ، چنان که فرد را وادار به تلاش و تکاپو در عرصه طبیعت و منطقه روابط همنوعانش می کند ، همچنین جامعه را به گسترش و عمیق تر کردن درک و معرفت و سازندگی در عرصه زندگی تحریک و تشویق می کند .
ما شاهد بروز تعدادی از اکتشافات در موقع بروز جنگ ها بوده ایم . لذا ممکن است یک یا چند نیاز موجب اکتشاف و به دست آوردن امتیاز یا امتیازاتی باشد که آن ها هم به نوبت خود ، مردم را برای وصول به امتیازات زنجیری دیگر موفق کند . ولی داستان تمدن ها از نظر عوامل به وجود آورنده ، د رنیاز خلاصه نمی شود . بلکه در موارد بسیار فراوان ، به قول بعضی از محققان در سر گذشت علم ، بارقه ا و جهش های مغزی انسان ها بوده است که عناصر مهم تمدن اصطلاحی را به وجود آورده است . گاهی دیگر تمدن ها و فرهنگ های مثبت ناشی از اکتساب و استفاده از تمدن ها و فرهنگ های دیگر جوامع است . البته این گونه تمدن ها و فرهنگ ها ، گاهی به طور صوری و راکد مورد تقلید قرار می گیرند ، که در این صورت ،نه تنها موجب پیشرفت جامعه مقلد و پیرو نمی شود ، بلکه ممکن است موجب عقب ماندگی و باختن هویت اصیل خو آن جامعه مقلد بوده باشد . ما دردوران اخیر ، در جوامعی متعدد ، شاهد این گونه انتقال تمدن ها و فرهنگ های تقلیدی هستیم ، که چگونه هویت اصیل خود جوامع مقلد را محو و نابود کرده است . در صورتی که اگر آن جوامع فریب امتیازات تقلیدی آن تمدن ه و فرهنگ ها را نمی خوردند و با همان هویت اصیل خود به راه می افتادند ، می توانستند از تمدن و فرهنگ اصیل و آشنا با خویشتن برخوردار شوند .
یکی دیگر از عوامل بروز تمدن ها و فرهنگ ها ، احساس لزو م جبران ضعف در برابررقیبان است ، که می توان گفت از اساسی ترین عوامل محسوب می شود . با این حال ، تشخیص عامل قطعی بروزو اعتلا و سقوط تمدن ها و فرهنگ ها ، با نظر به تعریفات و استدلال هایرایج در این مبحث ، حداقل بسیار دشوار است . آن چه که از قرآن مجید و نهج البلاغه بر می آید ، این است که عامل اساسی آغاز و پایان منحنی تمدن ها و فرهنگ ها خود انسان است . در آیاتی که در مبحث قبل ذکر شد وهم چنین درآیات سوره های ﺴﺑﺄ و بقره می بینیم که خداوند اموری را مانند کفران نعمت (در از بین بردن اجتماع و تمدن ﺴﺑﺄ) ، فساد، خود کامگی ، ظلم، استکبار، افساد در روی زمین است و انحراف از حقیقت ، عوامل سقوط تمدن ها و فرهنگ ها معرفی فرموده است . از همان آیات به خوبی استفاده می شو که مفاهیم مقابل آن صفات رذل ، عوامل بروز و اعتلای تمدن ها و فرهنگ ها است . یعنی از همان آیات ، با کمایل وضوح بر می آید که سپاس گزاری نعمت های خداوندی، صلاح و اصلاح میان انسان ها ، تهذب ، عدالت و حرکت در مسیر واقعیات ، از عوامل مهم بروز و اعتلا ی تمدن ها و فرهنگ های انسانی صحیح است . خداوند سبحان در قرآن مجید تصریح فرموده است : « واگر اهل آبادی ها ایمان می آوردند و تقوا می ورزیدند قطعاً برکات خود را از آسمان و زمین برای آنان باز می کردیم (نازل می کردیم) ، ولی آنان [ ایمان و نقرا و منادیان آن دو، یعنی پیامبران را ] تکذیب کردند ودر نتیجه ، آنان را به سبب اندوخته های[ ناشایستشان] مواخذه کردیم . » *
آیات قرآنی ، در این که ظلم عامل سقوط جوامع و تمدن ها و فرهنگ هاست ، فراوان است و تاکید شگفت انگیزی دارد . از آن جمله : ۱.« و بدین سان است مواخذه پروردگار تو ، هنگامی که آبادی ها را مواخذه (ساقط و مضمحل ) کرد در حالیکه آنها ستمکار بودند .»*
٢.« پس دنباله قومی که ظلم کردند بریده شد و سپاس مر خدا را که پرورنده عالمیان است .»*
۳.« مامردم قرونی پیش از شما را به جهت ظلمی که کردند نابود کردیم .»*
۴.«[ ای نوح ] و کشتی را به نظاره ما و به سبب وحی ای که به تو کردیم ، بساز و درباره کسانی که ظلم کرده اند ، بامن سخنی مگو ، قطعاً آنان غرق خواهند شد .»*
۵.« و خداوند مثل آن آبادی را [برای شما] می زند که در امن و امان و آرامش بود ، و روزی او از هر طرف فراوان می رسید . سپس آن آبادی به نعمت های خداوندی کفران ورزید . خداوند در نتیجه تبهکاری هایی که انجام می دادند ، لباس گرسنگی و ترس را به آن آبادی چشانید و برای آنان پیامبری از خودشان آمد ، او را تکذیب کردند. پس عذاب ، آنان را د رحالی که ستمکاران بودند ، در گرفت .»*
۶.« و آنان را که ستم کردند ، صیحه ( فریاد شدید آسمانی ) گرفت و آنان دردیار خود،در حالی که به رو[ یا به زانو] در افتاده بودند ، هلاک شدند .»*
۷.« و آ« آبادی ها را زمانی که[ به جهت آن که] ظلم کردند ، نابود کردیم و برای نابود شدنشان زمان معینی قرار دادیم .»*
۸.« و خداستکه عاد اولی (عاد بن ارم ، پیش از قوم عاد معروف)را هلاک کرد . و ثمود را و از آنان کسی را نگذاشت . و پیش از آنان قوم نوح را نابود کرد آنان ظالم ترو طغیان گرتر بودند.»*
٩.« آیاکسی جز مردم ستمکارهلاک می شود ؟»
۱۰ .« وما آبادی هارا به هلاکت نمی رسانیم مگر این که اهل آنها ستمکار باشند .»*
امیرالمومنین علیه السلام ، که سخنانش گاهی اقتباسی از قرآن مجید و گاهی تفسیری از آن کتاب الله و در مواردی تطبیق کلیات آن به مصادیق و افراد آن هاست ، ظلم را از اساسی ترین عوامل سقوط و تباهی جوامع معرفی فرمده است . از آن جمله :« بر حذر باشید از خدا، بترسید از خدا، درباره نتایج دنیوی لم و وخامت اخروی آن .»*
یکی دیگر از عوامل سقوط جوامع و نابودی تمدن ها و فرهنگ ها ، استکبار است ، که مفهوم عام آن عبارت است از هدف دیدن خود و وسیله دیدن دیگران ، امیرالمومنین علیه السلام در سسقوط جوامع ، چنان که در آیات قرآنی مشاهده خواهیم کرد ، استکبار را مطرح فرموده است . او می فرماید :« عبرت بگیرید و تجربه بیندوزید از آنچه که پیش ا زشما متکبران امت ها را گرفتار ساخت از غضب خداوندی و حملات و عذاب ها و کیفرهای سخت او . و پند بگیرید از خاک آلود شدن (با جایگاه های) صورت ها و مواضع نهادن پهلوهای آنان . و به خدا پناه ببرید به خدا از اسباب تو لید کبر همان گونه که از حوادث کوبنده روزگار به او پناهنده می گردید .
از جمله مواردی که امیر المومنین علیه السلام در مورد عوامل اعتلا و سقوط جوامع و فرهنگ ها و تمدن ها بیان فرموده خطبه قاصعه است .
« پس اگر ناچار از تعصب هستید ، عصبیت خود را برای اخلاق نیکو و کردار های پسندیده و امور زیبا قرار بدهید که خاندان های اصیل و بزرگمنش عرب و رﺆسای قبایل به آن موصوف بودند: تعصب به داشتن اخالق مرغوب عقلا ، وآرمان های بزرگ و درجات بالای ارزش ها و آثار پسندیده که از خود به یادگار می گذاشتند . پس تعصب بورزید به خصلت ها وعادات پسندیده مانند حمایت و حفظ حقوق همسایگی و وفا به پیمان و اطاعت نیکو کار و مخالفت با خود خواهی و فراگرفتن فضل و فضیلت و بزرگ شمردن معصیت قتل نفس ، و انصاف به خلق و فرو بردن غضب و پرهیز از فساد در روی زمین . بترسید از آن عذاب هایی که بر اقوام و مللی پیش از شما در نتیجه اعمال زشت و کارهای ناشایست فرود آمد . حالات آنان را در نیکی ها و بدی ها متذکر شوید و بترسید از اینکه همانند آنان باشید . و هنگامی که درحالت نیک وبد آنان اندیشیدید ، اموری را عهده دار شوید که عزت را ملتزم وضع زندگی آنان ساخت و دشمنانشان را دور ساخت وعافیت و آسایش را بر آنان گسترش داد ونعمت را برای آنان مطیع ساخت و کرامت انسانی طناب خود را برای همه آنان وصل نمود و آن : اجتناب از جدایی و پراکندگی بود و التزام به انس و الفت و یکدیگر را به آن توصیه نمودن . و از هر کاری که پشت آنان را شکست و قدرتشان را به ناتوانی مبدل ساخت ( عوامل شکست و ناتوانی آن اقوام و ملل) بپرهیزید . و از کینه ها و عداوت هایی که در دل هایشان جای گرفته بود وخصومت هاییکه در سینه ها موج میزد و از پشت به همدیگز کردن نفوس و دست از کمک و تعاون با یکدیگر کشیدن بپرهیزید . و بیندیشید در حالات مردمان با ایمان که پیش از شما از این دنیا گذشته اند که چگونه زندگی را در حال تصفیه و ابتلا سپری کردند. مگر آنان سنگین بار ترین مردم و جهادگرترین بندگان در هنگام بلا و مشقت پذیرترین اهل دنیا در تنگناهای حالات زندگی نبودند. فاعنه و طواغیت ، آنان را به بردگی خود گرفتند و عذاب بدی به آنان دادند وتلخی ها را جرعه به جرعه به آنان نوشاندند . روزگار آنان به این منوال در ذلت هلاکت بار و در فشار سخت مغلوبیت سپری می شد ، نه چاره ای برای حفظ و نگهداری خویشتن از آن همه گرفتاری ها داشتند و نه راهی برای دفاع از خویشتن . تا آن گاه که خداوند سبحان بردباری جدی آنان را در اذیت ها و آزارهایی که درراه محبت او می دیدند ونیز این که ناگواری ها را از بیم و هراس از مقام ربوبی تحمل می کردند ، دید و به آنان از تنگناهای بلا فرجی عطا نمود و به جای ذلت وخواری عزت و در عوض ترس ، امن و امان عنایت فرمود، در نتیجه پادشاهان و فرمانروایان و پیشوایان و پیشتازانی گشتند وکرامت خداوندی به درجه ای نصیب آنان گشت که حتی آن را در آرزوهای خود هم نمی دیدند . پس بنگرید به وضع آنان تا آن گاه ک مردمشان اجتماع داشتند و تمایلاتشان با هم بو دارای دل های معتدل بودند و دست های تکیه به هم داده و شمشیرهای به یاری هم کشیده شده و بینایی های تیزبین و تصمیم های متحد . آیا آنان با چنین عواملی ، سرورانی در پهنه زمین و سلاطینی بر گردن های عالمیان نبودند ؟ حال بنگرید به سرنوشت آنان در آخر کارشان ، در آن هنگام که جدایی میان آنان افتاد و انس والفت به پراکندگی تبدیک گشت و اختلاف کلمه و اختلاف دل هاوارد جمع آنان گشت و در نتیجه به تیره های مختلف تقسیم شدند و در حال ستیزه گری با یکدیگر پراکنده شدند ، خداوند لباس کرامتش را از پیکرشان بیرون آورد وطراوت و فراوانی نعمتش را از آنان سلب نمود. حال داستان های اخبار آنان در میان شما برای عبرت گیری انسان های پند آموز مانده است . تجربه و عبرت بیندوزید از حال فرزندان اسماعیل و اسحاق و اسراییل :که احوال شمابه احوال آنان سخت متناسب است و چه شبیه به یکدیگر است مَثل ها (امثال صفات شما با آنان ). در وضع زندگی آنان بیندیشید ، در حال تفرقه و پراکندگی . آن شب هاکه کسری ها و قیصرها مالکین آنان بودندو آنان را از مساکن و مزارع و مراتعی که داشتند و از دریای عراق (دجله و فرات)دور می ساختند و هم چنین آنان را از اماکن سر سبز و خرم به بیابان های بی آب و علف و جایگاه های وزش باد و تنگنای معیشت می راندند. و آنان را در احتیاج و فقر رهامی کردند و دمساز شبران پشت ریش و پشمین (یا بی پشم) . آنان ذلیل ترین امت ها بودند از حیث خانه و کاشانه و خشک ترین قرارگاه . به حمایت هیچ دعوتی که بتوانند به آن چنگ بزنند پناهی نداشتند و نه امیدی به سایه الفتی داشتند که به عزت آن تکیه کنند . احوال در اضطراب ، و قدرت ها مختلف ، و کثرت پراکنده ، در بلایی شدید و طبقاتی از نادانی ! دخترانی که در میان آن قوم زنده به گور می شدند و بت هایی که پرستش می شدند و ارحام و خویشاوندنی که از هم می بریدند و غارت ها و چپاولگری هایی از هر طرف به راه می افتاد. بنگرید به موارد نعمت هاییکه خداوند به وسیله بر انگیختن رسولی به آنان عنایت فرمود . اطاعت آن مردم را به دینی که آورده جلب و محکم ساخت ، و انس و الفت آنان را به دعوت خود جمع فرمود . در این هنگام نعمت با کرامت خود را برای آنان بگستراند و نهرهای نعمت هایش را بر آنان به جریان انداخت و دین اسلام آنان را به فواید و نتایج برکات آن دین جمع نمود . پس در نعمت آن ملت (دین)غوطه ور گشتند و در طراوت عیش آن ملت شادمان گشتند. امور زندگانی در سایه یک سلطه پیروز برای آنان اعتدال یافت وموقعیت آنان در جانب عزت پیروز جایگیر گشت ، و امور زندگی در مراتب بالایی از ملک ثابت به سوی آنان میل کرد . آن گاه آنان فرمانروایان جهانیان گشتند و پادشاهانی در پهنه زمین . حال امور کسانی را ملک شده اند که روزگاری بر آنان (مسلمانان) مالک بودندو احکام را در میان جمعی انفاذ می کنند که در میان خود آنان مقرر و اجرا می کردند. دیگر نیزه ای از آنان را برای شناخت تیزی و کندی و قدرت آن آزمایش نکردندو سنگی از آنان را برای شکستن نکوبیدند .»*

 

­ پای بندی شدید به خصلت های نیکو . هر اجتماعی از انسان ها که تقیدی به خصلت های نیکو نداشته باشد طعم انسانیت را نخواهد چشید . اگر چه از همه سطوح و ابعد عالم طبیعت آگاهی داشته و در حد اعلا از آن ها برخوردار بوده باشد ، چنان که در تعدادی از جوامع دوران مامشاهده می شو د، در حقیقت لزوم خصلت های نیکو برای یک جامعه متمدن ، لزوم آب برای ماده روینده نیازمندبه آب است .به همین دلیل ، در نهج البلاغه در ده ها مورد امیر المومنین علیه السلام به داشتن و تقویت خصلت ها نیکو اصرار فرموده است . قرآن مجید یک قسمت از آیات خود را به بیان ضرورت همین خصلت های نیکو قرار داده است . در یک جمله مختصر ، تقید به خصلت های نیکو که انسان را متخلق به اخلاق عالی میکند ، هدف اعلای بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله معرفی شده است . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرموده است :«من برای تتمیم مکارم اخلاق مبعوث شده ام .»
به نظر می رسد آغاز سقوطارزش های انسانی و وارد شدن انسان هابه تاریخ طبیعی حیوانی ، از موقعی است که اخلاق را از قاموس زندگی حذف کردند و وجدان را از کار انداختند و گفتند :وجدان پدیده ای است که زندگی خانوادگی و اجتماعی آن را می سازد ، و اصالتی در درون آدمی ندارد ! برای این نابکاری ، قیافه علمی پوشانیدند و این موجود را که در نتیجه تعلیم و تربیت می توانست به تکاپوی :

 

حمله دیگر بمیرم از بشر
تا برآرم از ملائک بال و پر
بار دیگراز ملک پران شوم
آن چه آن دروهم ناید آن شوم
وارد شود ، به حدی از پستی ور ذالت و حقارت کشاندیند که :
جز ذ َکَرنی دین و او نی ذِکراو
سو ی اسفل برد او را فکر او
با یان حال ، اینمبتلایان به بیماری زندگی بی هدف و ازار ناآگاه مصرف و استهلا ک ، باور نم یکنندکه یکی از دلایل سقوط و ارتجاع و حرکت قهقرایی آنان ، همین است که می گوید : من آن انسان زنده ام که در حدود ٢۰۰۰راه را برا ی بازی با آلت تناسل و دروازه ورود انسان ها به زندگی کشف کرده ام ! اما صحبت ا زخصلت های نیکو که یکی از آنها عبارت است از شناختن حقوق حیات مادی و معنوی دیگر انسان ها ،یا باید برای شعر و خیالبافی به کاربرود و یا برای حست و خیز های ما کیاولیست های جوامع !

 

تاریخ و عبرت در کلمات و سیره امام على(ع)
مقاله‏اى که پیش روى شما است، متضمن سیر اجمالى در کلمات مولاى متقیان و امیرمؤمنان، حضرت على ـ علیه‏السلام ـ درباره تاریخ است. پژوهنده‏اى که با چنین قصدى در کلمات آن بزرگ نظر مى‏کند، به نکات بدیع بسیار برمى‏خورد که مى‏توان آن‏ها را گوهرهاى تذکر تاریخى دانست. مرد خدا در هرچه نظر مى‏کند و مى‏بیند، در آن جلوه خدا مى‏بیند و از حوادث روزگار درس عبرت مى‏آموزد؛ اما نه مرد خدا بودن یا مرد خدا شدن آسان است و نه بخت دیده عبرت‏بین، یار همه کس مى‏شود. ما چیزها را مى‏بینیم و مى‏پنداریم که چون چشم داریم مى‏بینیم و داشتن چشم براى دیدن و دیدار کافى است. درست است که ما با چشم مى‏بینیم و اگر چشم نداشتیم اشیاى دیدنى و محسوس را نمى‏دیدیم، اما دیدن چشم صرف یک امر مکانیکى و فیزیولوژیک نیست و اگر چنین بود بیننده با آن چیزى دریافت نمى‏کرد؛ یا همه بینندگان هرچه را مى‏دیدند یکسان درک مى‏کردند. اصلا دیدن و شنیدن را نحوه بستگى و تعلق ما و نظم سخن و عالمى که در آن بسر مى‏بریم، راه مى‏برد. به سخن بلند مولاى موحدان بیندیشیم که فرمود: ما رأیت شیئا الا و رأیت‏الله قبله. آن‏که پیش از دیدن با چشم تن، چشم دل باز نکرده است، چیزى نمى‏بیند و اگر ببیند امور پراکنده و آشفته و آشوب مى‏بیند. دیدن چشم را ادراکى مقدم بر آن راه مى‏برد که ملاصدرا از آن به «ادراک بسیط» تعبیر کرده است. نظیر این ادراک در پدیدارشناسى معاصر هم مورد توجه قرار گرفته است و در حقیقت با وجود و عدم این درک بسیط است که گروهى از مردمان، اهل ذکر مى‏شوند و مردمى دیگر در غفلت مى‏مانند یا غفلت و تذکر در اوقات و زمان‏هاى تاریخى یک قوم کم‏تر و بیش‏تر مى‏شود. اشخاص هم، چون به حوادث و پیش‏آمدها مى‏نگرند، آنها را یکسان درک نمى‏کنند؛ یعنى اگر دل عبرت بین نباشد، دیده نیز عبرت بین نمى‏شود.
هان اى دل عبرت‏بین از دیده عبر کن هان
ایوان مدائن را آیینه عبرت دان
.1 کیست که دل عبرت بین دارد؟
قبل از این که به این پرسش بپردازیم، باید تصریح شود که قرار نیست از فلسفه تاریخ حضرت على(ع) بحث شود و آن بزرگ در عداد فلاسفه تاریخ قرار گیرد؛ زیرا نکات نهج‏البلاغه و به طور کلى کلمات علوى ـ و یا هر روایتى که از ائمه دین نقل شده است ـ سخن هدایت است، نه زبان عبارت ارباب علوم رسمى. نهج‏البلاغه سراسر درس تذکر و عبرت است. هر درس تذکرى، فلسفه تاریخ نیست. قصد صاحب بزرگ آن نیز تدوین فلسفه تاریخ و هیچ علم خاص دیگر نبوده است. البته مولا فرموده است که «خبر گذشته و آینده و احکام ناظر بر روابط کنونى جامعه‏تان در قرآن موجود است» (1) . با وجود این، نه قرآن و نه نهج‏البلاغه، کتاب فلسفه نیستند. حضرت على(ع) هم نخواسته است فلسفه تاریخ تدوین کند؛ بلکه او دل عبرت‏بین داشته و با مرگ که تقدیر همه آدمیان است، انس یافته و با این انس گذشته و گذشتگان را مى‏دیده و در موقع و مقام ولایت مقتداى اهل نظر و بصیرت و اعتبار شده است.
آنها که مى‏گویند علم با تجربه به دست مى‏آید، درست مى‏گویند؛ اما اگر این گفته را بر فرض وجود بشرى که حقیقت وجودش لوح پاک و عارى از هر نقش است، استوار کنند، راهشان به بن‏بست مى‏رسد. آدمى لوح پاک و نانوشته نیست و حتى اگر لوحى باشد که بر آن چیزى حک نشده باشد، آن لوح آمادگى و استعداد خاص دارد و لااقل اثر تجربه مى‏تواند در آن حک شود، یا بهتر بگوییم تجربه در این لوح معنى مى‏شود؛ زیرا تجربه قبل از فهم نیست و اگر فهم نباشد، تجربه صورت نمى‏بندد. حوادث تاریخ هم براى کسى تجربه مى‏شود که از پیش فهمى از تاریخ داشته باشد. این فهم، فهم هیچ حادثه مشخص و معینى نیست، بلکه درک بسیط و غیرحصولى این معانى است که: .1 ما اهل عهد و پیمانیم و اگر عهد مى‏شکنیم باز آن را تجدید مى‏کنیم؛ .2 زندگى دنیوى زندگى با مرگ است و ما با مرگ زندگى مى‏کنیم؛ .3 ما وقتى با یاد مرگ تنها مى‏شویم، از حوادث تاریخ بهتر مى‏توانیم درس بیاموزیم. ما در روز الست پیمان بسته‏ایم که جز پروردگار حقیقى خود را نپرستیم، اما این‏جا یعنى زمین جایگاه آزمایش و دار بلا و ابتلا است. چنان‏که خداوند چون آدم را آفرید و به فرشتگان امر کرد که او را سجده کنند و شیطان با استکبار از اطاعت فرمان سرباز زد، آدم را در سرایى جاى داد که ابزار زندگیش را کامل و جایگاهش را ایمن ساخته بود و او را در خصوص ابلیس و دشمنى ریشه‏دارش هشدار داد؛ اما سرانجام ابلیس به دام فریبش آورد. یقین او را به شک و در نهایت نشاط وى را به دلهره و ترس بدل کرد و با فریبکارى ابلیس، آدم به دام پشیمانى فرو افتاد. با این همه خداوند سبحان در توبه را به روى آدم گشوده گذاشت. تا از آن تنگنا و بن‏بست گریزگاهى بیابد و راه نجاتى بجوید و کلمه رحمتش را به او آموخت و بازگشتش را به بهشت وعده فرمود . سپس او را به سراى گرفتارى و آزمون و دنیاى زاد و زایش فرود آورد و از آن وقت در حق او این سخن بلند درست آمد که: چکند کز پى دوران نرود چون پرگار
هر که در دایره گردش ایام افتاد در پیام نخستین روز خلافت فرمود: «آن کس که با دیده عبرت به سرنوشت گذشتگان بنگرد، پرهیزگار مى‏شود و هرگز در پى بدى و ناسازگارى نمى‏رود .» (2) و در وصف و صفت دهر، مرگ را دخیل کرده است: الدهر یخلق الابدان و یحدد الآمال و یقرب المنیه و یباعد الامنیه من ظفر به نصب و من فاته تعب؛ «روزگار پوشاننده بدن‏ها، محدودکننده آرمان‏ها، نزدیک آورنده مرگ‏ها، و دورکننده آرزوها است. کامیابى‏هاى مادیش رنج‏آورند و ناکامى‏هایش خستگى زا.» (3) نیز از قومى و مردمى یاد مى‏کند که مرگ تن خود را بزرگ مى‏شمارند و خود بیش از هر چیز بزرگ شمار مرگ قلب‏هاى زنده خویشند (4) این مرگ، آگاهى مردى را که مى‏گفت: «پسر ابى‏طالب از مرگ بى‏پژمان است، بیش از آنچه کودک پستان مادر را خواهان است (5) » مستعد آشنایى با راه‏هاى آسمان و آینده ساخته بود. این جان مستعد همزمان حضرت مصطفى (ص) و هم عهد نزول قرآن که از پیامبر درس آموخت، نه فقط آموزگار و مفسر قرآن، بلکه قرآن ناطق و متحقق شد. مولاى موحدان از قرآن آموخت که علم و عبرت و خشیت و حکمت ملازم و به هم بسته‏اند. در این گفته دقیق دقت فرمایید: «یقین را نیز چهار شعبه است: نگرشى به زیرکى، رسیدن به دقائق حکمت، پند گرفتن از گذشت روزگار و نگهداشتن روش اسلاف. آن کس که نگرش زیرکانه‏اش بود به دقایق حکمت دست یابد و آن‏که به دقایق حکمت دست یابد، سیرت [عبرت‏] روزگار را بشناسد و آن‏که سیرت روزگار را بشناسد، چنان است که با اسلاف بسته است.» (6) در نامه به امام حسن(ع) نیز این نکته را دوباره مورد تأکید قرار داد و فرمود: «اگر من به اندازه تمامى نسل‏هاى گذشته عمر نکرده‏ام، در کار و کردار آنان نظر کرده‏ام و در اخبارشان اندیشیده‏ام و در آثارشان سیر کرده‏ام؛ چنان‏که گویى یکى از آنان شده‏ام.» (7) و در خطبه 16 فرمود: «... آن‏که عبرت‏هاى روزگار او را آشکار شود و از آن پند پذیرد و از کیفرها که پیش چشم او است، عبرت گیرد، تقوا او را نگاه دارد.» (8) نیز در خطبه 361 با استناد به آیه مبارکه ان فى ذلک لعبرة لمن یخشى (نازعات، آیه 26) همه موجودات و حوادث را نشانه عبرت مى‏بیند و البته بزرگ‏ترین عبرت‏ها در نظر او سرگذشت مردمى است که بستگى به دنیا آنها را مست غرور کرده است؛ یعنى از وضع خود غافلند و نمى‏دانند که فریفته دنیا شده‏اند. حضرت مولا در شرح آیه ما غرک بربک الکریم، وضع ما را در دنیا این چنین وصف کرده است: راستش را مى‏خواهى دنیا هرگز تو را نفریفت؛ اما تو بودى که فریفته آن شدى. او اندرزهاى گرانبهایش را در دسترس تو گذاشت و از برابرى و انصاف آگاهت ساخت؛ ولى تو به آن‏ها پشت پا زدى. دنیایى که پیوسته درد و ناراحتى تن و کم شدن نیرو و کاهش توانایى را به تو یادآورى مى‏کند، راستگوتر و وفادارتر و بالاتر از آن است که تو را بفریبد. یا این که فریفته‏ات سازد و بعد دچار رنج و شکنجه‏ات کند. اگر با دنیا در خانه‏هاى خالى و جامانده و دیار فراموش‏شده و وامانده روبه‏رو شوى، هر آینه مى‏بینى که چون رفیقى شفیق و یارى دلسوز به تو یادآورى‏هاى درست و سودمند مى‏نماید و همیشه پندهاى رسا و گرانبها بر آنها مى‏افزاید. (9) نکات ظریفى در این کلمات درج است که آدمى را به حیرت و اعجاب وامى‏دارد. دنیا و زندگى و مرگ و تاریخ و حوادث در نگاه على ـ علیه‏السلام ـ همان نیست که به نظر مردم معمولى مى‏آید؛ بلکه همه این‏ها در نظر آن بزرگ، آیینه حق است و اگر در آن حق را ببینند، آن شى‏ء، حکم آموزگار پیدا مى‏کند. مفاهیمى مثل دنیا و زندگى بسته به این‏که در چه نسبتى وارد شوند، معناى متفاوت پیدا مى‏کنند؛ چنان‏که به خود نظر کردن یا خودبینى، خوب و پسندیده نیست، اما گاهى باید فارغ از غم دنیا و بود و نبود آن در آیینه وجود خویش نظر کرد و در غم خویش بود. اگر از ما و به خصوص از کسانى که پرواى اخلاق دارند، بپرسند آیا غمخوار خویش باید بود یا غم دیگران باید خورد، دومى را سفارش مى‏کنند و مسلما در ساحت اخلاق، درست این است که به فکر دیگران باشیم؛ اما ساحتى مقدم بر این ساحت اخلاقى وجود دارد که اخلاق از آن‏جا مى‏روید؛ آن‏جا باید غمخوار خویش باشیم و با رجوع به آن ساحت است که حافظ گفته است:
پیوند عمر بسته به مویى است هوش‏دار
غمخوار خویش باش غم روزگار چیست
در این‏جا شاید شاعر نظر به احوالى داشته است که انعکاس آن در آغاز نامه امیرمؤمنان به فرزندش امام حسن ـ علیهماالسلام ـ پیدا است. آن‏جا که فرمود: آنچه آشکار از پشت کردن دنیا بر خود دیدم و از سرکشى روزگار و روى آوردن آخرت بر خویش سنجیدم، مرا از یاد جز خویش باز مى‏دارد و به نگریستنم بدانچه پشت سر دارم نمى‏گذارد، جز که من هرچند مردمان را غمخوارم، بیش‏تر غم خود را دارم. این غمخوارى رأى مرا بازگردانید و از پیروى خواهش نفسم بپیچانید و حقیقت کار را برایم آشکار نمود. (10) مى‏بینیم که نسبتى میان غمخوار خویش بودن ـ به‏معناى تذکر به حقیقت وجود آدمى ـ و ادبار دنیا و اقبال آخرت وجود دارد. راستى چگونه مردى که دنیا پیش چشم او از آب دهان بز بى‏مقدارتر بود، دنیا را ستایش مى‏کرد و سمت پندآموزى و راهنمایى به او نسبت مى‏داد. توجه کنیم که دنیاى بى‏مقدارتر از آب دهان بز و خوارتر از کفش کهنه، دنیاى غرور فریفتگان است و به همین جهت مى‏فرمود: «دنیاى شما پیش من... اما دنیایى که آفریده خدا است و گذرگاه و وطن آدمیان است، سراى خوبى است.» دنیا به خودى خود بد نیست، بلکه در نسبت با ما است که بد یا خوب مى‏شود. اگر در نسبتى که با آن داریم، حد و قدر آن را شناختیم، در آن صورت خانه ما و جایگاه آزمایش ما است؛ اما اگر اندیشه اخلاد الى الارض وجود ما را مسخر کرد، دنیا مایه تباهى و زیانکارى ما خواهد بود. ما به دنیا آمده‏ایم که از آن بیرون شویم . ما با یاد مرگ با دنیا نسبت درست برقرار مى‏کنیم. عبرت هم با شناخت این نسبت، یعنى شناخت دنیا و با یاد مرگ ممکن و میسر مى‏شود؛ اما مرگ چیزى نیست که به آسانى وصف شود و دل‏هاى مردمان آن را دریابد و بپذیرد.
در خطبه 113 به مخاطبان خود ـ که مردم سراسر تاریخند و نه صرف جمعى که در مجلس او حاضر بوده‏اند ـ تذکر مى‏دهد که یاد مرگ از دل‏هاى آن‏ها رفته و جاى آن را آرزوهاى فریبنده گرفته است. به عبارت دیگر بستگى به این جهان، آن جهان را از یادها برده است.
در این جا این پرسش پیش مى‏آید که با مقدم داشتن آخرت بر دنیا، تاریخ چه اهمیتى مى‏تواند داشته باشد. اندیشه تاریخى که از قرن هیجدهم در اروپا پدید آمده و فلسفه‏هاى تاریخ در زمینه آن روییده است، بیش‏تر جهان‏بین است و به آخرت ناظر نیست. اما این نظر تاریخى در اصل دینى است و شاید در عالم دنیادارى هم گویاى سپنجى بودن جهان و نه حکایت دوام و پایدارى آن باشد. در ادیان توحیدى که کتاب آسمانى و پیامبر دارند، این اصل جارى است که خداوند آدمیان را بدون راهنما نمى‏گذارد و در وقت مناسب پیامبران و سفیران خود را مى‏فرستد تا مردم را بشارت دهند و انذار کنند. پیامبران چنان‏که عارفان گفته‏اند، هر کدام مظهر یک یا چند اسم از اسماى الهى‏اند و پیامبر خاتم مظهر جمیع اسماى الهى است و در هر عهد یا دوره‏اى، اسم یا اسمایى غالب و حاکم است. بنابراین قول هر عهدى صورت و حقیقت خاص دارد. علاوه بر این، دین وعده نجات مى‏دهد و معتقدان و مؤمنان، امید نجات و آمدن منجى دارند.
در تفکر دینى ما بشر فقیر و نیازمند است و خداوند هرگز او را به خود وانمى‏گذارد و این به خود وانگذاشتن، مستلزم جارى بودن حکمت الهى در تاریخ است. این‏که تاریخ بشر بر طبق حکمتى جریان دارد و اهل خشیت و حکمت، این حکمت را در مى‏یابند و از عبرت‏ها درس مى‏آموزند، ریشه در تفکر دینى دارد.
.2 چرا و چه وقت پیامبران مبعوث مى‏شوند؟
گفتیم که تاریخ در تفکر دینى و در نظر ارباب معرفت، تاریخ پیامبران و رسولان الهى است و با حادثه سکنا گزیدن حضرت آدم در زمین آغاز مى‏شود و با آمدن منجى آخر زمان پایان مى‏یابد. این‏که کسانى این تلقى را نوعى یا صورتى از تاریخ‏انگارى دانسته‏اند، درست نیست. البته تاریخ‏انگارى برگرفته از نظر عهد عتیق و عهد جدید و قرآن مجید و کلمات اولیاى دین درباره تاریخ است؛ اما آن نگاه و نظر تاریخى دینى در فلسفه تاریخ و تاریخ‏انگارى متأخر، از جوهر دینى و الهى خالى مى‏شود و وجهه بشرمدارى (اومانیسم) پیدا مى‏کند.
اگر توجه داشتن به آغاز و انجام کار بشر و اقوالى مانند این که صلاح و فساد صرفا صفت اشخاص نیست، بلکه عارض زمانه و تاریخ نیز مى‏شود، یا هر کارى مرهون وقت خاصى است و امثال این‏ها، در ذیل مذهب اصالت تاریخ قرار مى‏گیرد، بیش‏تر دینداران باید مایل به مذهب اصالت تاریخ باشند؛ ولى اگر براى بیرون آمدن و رهایى از مذهب اصالت تاریخ نباید از آغاز و انجام سخن گفت و به هیچ نظم و پیوستگى و ربط در تاریخ قائل نبود، به نظر مى‏رسد که اعتقاد به تاریخ‏انگارى بهتر از انکار آن است. ولى این‏جا مقام رد و اثبات تاریخ‏انگارى نیست، بلکه مى‏خواهیم نسبت میان انسان و تاریخ را در کلمات و اشارات حضرت على ـ علیه‏السلام ـ درک کنیم. این‏که آیا بحث از آغاز و پایان تاریخ، نوعى تاریخ‏انگارى است، باید در جاى خود بحث شود. اکنون سخن این است که ما حقیقت خود را در آغاز تاریخ و هنگام آمدن آدم ابوالبشر به زمین مى‏بینیم و مولاى متقیان چه خوب این آغاز را تقریر فرموده و شرح داده است: چگونه شیطان، آدم ابوالبشر را فریفته تا یقین را به گمان بفروخته و آتش دودلى بر و بار عزم او را سوخته و شادمانى داده و بیم خریده، فریب خورده و پشیمانى کشیده تا خداوند در توبه به روى او گشوده و کلمه رحمت بر زبان او نهاده و بدو وعده بازگشت به جنت داده و او را درین سرا که خانه رنج و امتحان است، فرود آورده است. (11) تاریخ با عهد پدید مى‏آید و به یک معنا عهد همان تاریخ است. کسى که عهد مى‏بندد، ممکن است عهد خود را بشکند. آدمى در روز الست عهد کرده است که پروردگار خود را بپرستد، اما بشر اهل غفلت و فراموشى است و چه بسا در گردش زمان عهد را از یاد مى‏برد. به این جهت ارسال رسولان ضرورت پیدا مى‏کند: خداوند سبحان از فرزندان او (آدم) پیامبرانى برگزید و این هنگامى بود که بیش‏تر آفریدگان از فطرت خویش بگردیدند و طومار عهد در نوردیدند . حق او را نشناختند و برابر او خدایانى ساختند.... پس هرچند گاه پیامبرانى فرستاد و به وسیله آنان به بندگان هشدار داد تا حق میثاق الست را بگذارند و نعمت فراموش کرده را به یاد آورند. (12) تاریخ در حقیقت تاریخ غفلت و تذکر است؛ اما تذکر به عهد قدیم، صرف تکرار تاریخ و اعمال و سخنان گذشتگان نیست. افلاکى از قول شمس تبریزى نکته‏اى آورده است که وضع غفلت را به خوبى روشن مى‏کند: «تا کى... با عصاى دیگران راه روید؟ این سخنان که مى‏گویید از حدیث و تفسیر و حکمت و غیره، سخنان مردم آن زمان است که هر یک در عهد خود به مسند مردى نشسته بودند و معانى مى‏گفتند و چون مردان این عهد شمایید اسرار و سخنان شما کو.» (13) وقتى بنا به گفته مولاى متقیان: «روزگارى خواهد آمد که اسلام را از حقیقت آن بردارند، همچون ظرفى که واژگونش کنند و آن را از آنچه در آن دارد تهى سازند» کسانى باید پیدا شوند که عهد گذشته را به یاد آورند و تجدید کنند. حضرت مولى الموحدین در تفسیر آیه ان فى ذلک لایات و ان کنا لمبتلین (مؤمنون، آیه 30) دنیا را دار بلا و ابتلا و آزمایش خوانده است. ما همواره در معرض آزمایشیم و در موقعیت خاص قرار داریم و باید پاسخگوى عمل خود باشیم و این یکى از صورت‏هاى تاریخى بودن وجود آدمى است. ما فارغ از زمان و تاریخ نیستیم و این‏که فرمود: الدهر یومان یوم لک و یوم علیک نیز بر همین معنا دلالت دارد. دهر نسبت به ما على السواء نیست و ما بیرون از آن قرار نداریم. زمانه یا با ما است و یا بر ما است. به عبارت دیگر، گاهى زمانه به ما رو مى‏کند و گاهى پشت، و پیدا است که مردمان در ایامى که زمانه به آنان رو مى‏کند، خشنود مى‏شوند و در زمانه ادبار ناراضى و خشمگینند . آن‏ها با خشنودى و سخط خود به تاریخ بستگى پیدا مى‏کنند؛ چنان که وقتى کسى کارى مى‏کند و دیگران به آن رضا مى‏دهند، آن‏ها همه مسئول آن کارند. علاوه بر این مردمان را خشنودى و ناخشنودى به هم مى‏پیوندد؛ چنان که ناقه ثمود را یک تن پى کرد، اما چون همه به آن رضا دادند، خداوند همه ایشان را عذاب کرد. در قرآن کریم نیز فاعل فعل جمع است و پشیمانى نیز به جمع نسبت داده شده است. مردمان با موافقت و مخالفت قلبى خود نشانه و مظهر وحدت مى‏شوند و اگر اختلاف و تفرقه در میان آنان راه یابد، ضعف و فتور نیز در پى آن خواهد آمد. در پاسخ شخصى که گفت کاش برادرم در این جنگ با شما بود، فرمود: «اگر برادرت در ایمان با ما بود، در این صحنه نیز بى‏تردید با ما است». یکى دیگر از لوازم تاریخى بودن بشر هم‏پیمانى و همبستگى است. در این همبستگى است که آدمى خود را مسئول مى‏یابد و با آن سامان و نظم پدید مى‏آید. این بستگى مایه وحدت و الفت مردمان است و اگر سست شود، وحدت به تفرقه و دورى مبدل مى‏شود و رشته کارها از هم مى‏گسلد. اندرز امام ـ علیه السلام ـ این است که در تفاوت احوال مردمان بیندیشیم و ببینیم چه چیز آنان را عزیز کرد و شر دشمنان را از سر آنان کوتاه گردانید و زمان بى‏گزندى آنان را طولانى کرد. به نظر آن بزرگ این‏ها فرع دورى نمودن از پراکندگى و روى آوردن به سازوارى (الفت) و یکدیگر را بدان برانگیختن و سفارش کردن و پرهیز از کین‏توزى و کاشتن تخم نفاق در سینه و دست از یارى یکدیگر کشیدن و کارهایى از این قبیل است که پشت نیرومندان را مى‏شکند. (14) پس بستگى ایمانى و گذشت از نفسانیت فردى و غرور است که مایه بزرگى و عزت مى‏شود؛ ولى این بدان معنا نیست که اهل ایمان در تاریخ ظاهرى، همواره بر مسند پیروزى نشسته باشند . ایمان و دلبستگى به حق تاوان سنگین دارد. ایمان با تحمل درد و با گذشت و شجاعت اثبات مى‏شود. ایمان حرف نیست، ادعا نیست، بلکه در آزمایش بزرگ متحقق مى‏شود. مولا نیز که در سخنان خود به تجربه‏هاى تاریخ نظر داشته است، از عذاب‏هایى یاد مى‏کند که مؤمنان تحمل کرده‏اند. «... وقتى فرعون‏ها مؤمنان را به بردگى مى‏گیرند، اگر ایمان و صبر را نگاه دارند ـ که در حقیقت صبر و ایمان آنان را نگاه مى‏دارد ـ خداوند گشایشى برایشان پدید مى‏آورد و ارجمندشان مى‏سازد. این عزت و ارجمندى تا زمانى مى‏پاید که قوم یکدل و یک جهت باشد و دیده‏ها به یک سو دوخته و اراده‏ها در پى یک چیز تاخته باشد، اما چون میانشان جدایى و تفرقه افتد و سخن‏ها و دل‏ها پراکنده شود، خداوند لباس کرامت از تنشان بیرون مى‏آورد.»
مولاى ما تذکر مى‏دهد که داستان و تاریخ این مردم باقى مى‏ماند و مایه عبرت عبرت‏آموزان مى‏شود و باید چنین شود. نمونه‏اى که آن حضرت ذکر مى‏کند، سرگذشت فرزندان اسماعیل و اسحاق و اسرائیل ـ علیهم‏السلام ـ است که تا گرفتار پریشانى و تفرقه بودند، قیصرها و کسراها بر آنان حکومت مى‏کردند: «نه دعوتى [بگوششان مى‏رسید] که به آن روى آورند و نه سایه الفتى [مى‏یافتند] که رخت بدان جا افکنند.» (15) این نه فقط اشاره به وضعى است که اعراب قبل از بعثت پیامبر(ص) بدان دچار بودند، بلکه در آن بعثت همه پیامبران به وقت و تاریخ موکول شده است؛ یعنى زمانى که مردم دوران فترت را مى‏گذرانند، در عین حال دل‏ها مستعد وحدت و گوش‏ها آماده شنیدن پیام همبستگى و عزت شده باشد. اینان هم تا وقتى صاحب نعمتند که یاد خدا مى‏کنند و شکر نعمت او به جا مى‏آورند؛ چنان که مى‏فرماید: هرگز هیچ قومى که نعمت و عیش راحت داشته آن را از دست نداده است، مگر این که به ورطه گناه درافتاده است؛ چرا که «خداوند نسبت به بندگانش ظلم روا نمى‏دارد» . (انفال، آیه 51) و اگر مردمان در هنگامى که نعمت بر سرشان نازل مى‏شد و از نقمت رهایى مى‏یافتند با صدق نیت و صفاى قلب به خداى خود رو مى‏کردند، خداوند نعمت را به ایشان باز مى‏گرداند و فساد ایشان را به صلاح و سامان مبدل مى‏کرد. اما اکنون نگرانم که مبادا در وضع فترت باشید. بى‏گمان وضع گذشته شما در نظر من پسندیده نبود، اما اگر به وضع زمان بعثت بازگردید، مردم سعادتمندى هستید. من آنچه از دستم برآید مى‏کوشم و درباره گذشته چیزى که مى‏گویم این است که خداوند گذشته را عفو مى‏کند. (16) آن حضرت در هنگام قبول خلافت نیز با تذکر این اصل که روشن شدن عبرت‏هاى تاریخ و عبرت گرفتن از حوادث، تقوا مى‏آفریند [تقوایى که آدمى را از گرفتارى در شبهات مصون مى‏دارد] هشدار داده بود که آزمون روز بعثت پیامبر(ص) تجدید شده است. بازگشت روز بعثت نکته قابل تأملى است. در روز بعثت مردمان مشرک بودن و چون پیامبر (ص) دعوت خود را اظهار کرد، بسیارى با او به مخالفت و دشمنى برخاستند. اما روزى که على ـ علیه‏السلام ـ به خلافت رسید، قلمرو حکومت اسلام از مدیترانه و آفریقا تا قلب آسیا وسعت داشت. این بار کسانى به نام اسلام و مسلمانى در برابر حکومت على ـ علیه‏السلام ـ قرار گرفتند و این بدان جهت بود که مسلمانى مسلمانان دیگر شده بود. امام این معنا را مى‏دانست، اما همه از عهده فهم آن برنمى‏آمدند. امام به مردمى که بلاى تفرقه و خودرأیى در جانشان افتاده بود، تذکر مى‏داد که بسیارى از مردمان بعد از هجرت به بدویت و تعصب عربیت روى آوردند و بعد از این که همبستگى اسلامى پیدا کردند، باز گروه گروه شدند و دیگر به اسلام و به نام آن تعلقى ندارند و از ایمان جز رسوم و تشریفات چیزى نمى‏شناسند. (17) اسلامى که پیامبر آورد، ترکیبى اتحادى از روح و جسم بود. این اسلام در طى زمان تبدل پیدا کرد و روح آن دچار ضعف شد و جسم آن باقى ماند. با این تحول و تبدل پیدا است که حکومت عدل دشوار مى‏شود. مولا ـ علیه السلام ـ مى‏دانست که زمان و قدرت از هم منفک نیست و از این که فرمود: اذا تغیر السلطان تغیر الزمان، مراد این نبود که وقتى حاکمى برود و حاکمى دیگر به جاى آن بیاید، زمان هم دیگر مى‏شود. در این جا مراد از سلطان، قدرت پراکنده و منتشرى است که بر دل و جان مردم غالب مى‏شود؛ چنان‏که اگر این سلطان، دین توأم با روح باشد، زمان زمان دین و زبان زبان عدالت است و اگر دین ظاهر و بى‏روح و تشریفاتى و لفظى سلطنت کند، زمان با فرصت‏طلبان مدارا مى‏کند و حتى در به روى آنان مى‏گشاید. امام ـ علیه السلام ـ میان مردم و حکومتى که دارند، مناسبت قائل است. مردم گاهى و در زمانى حکومت ظالم را بر حاکم عادل ترجیح مى‏دهند و حکومت عدل را برنمى‏تابند؛ ولى حکومت ظالم مردم را به باطل مى‏کشاند و مردمى که از باطل پیروى کنند، نعمت و آزادى را نیز از دست مى‏دهند. مردم وقتى دست در حبل‏المتین الهى مى‏زنند، آرامش و قرار و وحدت پیدا مى‏کنند و به نظام و ثبات و اقتدار مى‏رسند. نکته مهم این است که درک و فهم نیز به یک معنا تاریخى است؛ چنان‏که فرمود: شما امور را تجریه کرده‏اید و طعم تجربه را چشیده‏اید و از گذشته پند آموخته‏اید و از تاریخ گذشته، مثل‏ها براى شما گفته‏اند و شما را به امر واضحى دعوت کرده‏اند که جز کران و کوران کسى نمى‏تواند آن همه را ناشنیده و نادیده انگارد و آن که خداوند در آزمایش و تجربه او را بهره‏مند نسازد، از هیچ چیز بهره‏مند نمى‏شود و چندان دچار کاستى و نقصان مى‏شود که خوب و بد (معروف و منکر) را از هم بز نمى‏شناسد. (18) او به پیروى از قرآن و پیامبر، نژاد و نسب را به چیزى نمى‏گرفت و عزت و عظمت را فرع همزبانى و وحدت کلمه مى‏دانست و تعلیمش بر این اساس استوار بود که هیچ قومى ذلیل بالذات یا عزیز ذاتى نیست و چه بسا عظمت‏ها که به خوارى مبدل مى‏شود و چه بسیار رنج‏کشیدگان که به عظمت و قدرت مى‏رسند. درست است که عزت و ذلت به دست خداوند ـ جلت عظمته ـ است، اما تا قومى مستعد عزت نشود، عزت نمى‏یابد 

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  43  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله بروز ، اعتلا و سقوط تمدن ها و فرهنگ ها از دیدگاه اسلام

دانلود مقاله سیاست های مالی در اسلام

اختصاصی از حامی فایل دانلود مقاله سیاست های مالی در اسلام دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

نوسانات گستردهء بازار در دههء 1930، تمامی دولت‌ها را بر آن داشت تا برای رسیدن به اشتغال کامل، قیمت‌های باثبات و نرخ رضایت‌بخشی از رشد اقتصادی، از طریق مدیریت تقاضای مجموع در اقتصادشان، سیاست‌های مداخله‌گرانهء کینزی را اتخاذ کنند.
نمودار شمارهء‌یک، این الگوی اقتصاد کلان را به تصویر کشیده است.
نمودار شمارهء یک نشان می‌دهد که تقاضای کل (AD) مجموع تقاضاهای افراد است و همان طور که منحنی نزولی نشان می‌دهد هر چه قیمت کم‌تر باشد میزان تقاضای کل بیش‌تر خواهد بود.
عرضهء کل (AS) یک منحنی صعودی است و هر چه قیمت بالاتر باشد، میزان عرضه نیز بیش‌تر خواهد شد. با این حال، به محض این که اقتصاد به استفادهء کامل از منابعش (کار، زمین و سرمایه) نزدیک شود، دیگر میزان تولید نمی‌تواند چندان افزایش یابد و این امر دلیلی است بر این که چرا وقتی به نقطهء اشتغال کامل (FE) می‌رسیم، منحنی عرضهء کل، تندتر می‌شود.
هم‌اکنون ASO و ADO را به عنوان منحنی‌های تقاضای کل اولیه و عرضهء کل اولیه و میزان تولید متناظر با آن‌ها یعنی 0Q و سطح قیمت 0P در نظر بگیرد. توجه داشته باشید که 0Q در سمت چپ FE قرار دارد که به معنی وجود بیکاری در اقتصاد است.
اکنون اگر دولت بخواهد که بیکاری را کاهش دهد باید رشد تقاضای کل را بیش‌تر کند و آن را به سمت بیرون یعنی 2AD هدایت کند.
محل تقاطع بین 2AD و 0AS در 2Q به سطح بالاتری از میزان تولید و کاهش سطح بیکاری می‌انجامد، با این حال، اگر 0P اولیه را خیلی زیاد در نظر بگیریم، پس دولت می‌تواند با هدایت آن به داخل و سمت چپ، یعنی 1AD ، تقاضای کل را بیش‌تر کند هم اینک توجه داشته باشید که سطح قیمت پایین‌تر از 0P به 1P ، تنزل یافته است.
دولت‌ها می‌توانند از طریق سیاست‌های مالی و پولی، تقاضای کل را مدیریت کنند. در این قسمت، کاربرد سیاست‌های پولی و مالی توسط دولت اسلامی، در چارچوب حدود مشخص شده توسط فقه اسلامی را بررسی خواهیم کرد.
سیاست مالی
سیاست مالی، مداخلهء دولت در اقتصاد با هدف مقابله با بی‌ثباتی‌های ایجاد شده توسط چرخه‌های تجاری در کوتاه‌مدت را نشان می‌دهد، از این رو، دولت با اعمال این سیاست، منتظر تنظیم بازار در بلندمدت نمی‌ماند. مهم‌ترین ابزارهای سیاست مالی، مالیات و هزینه‌های دولتی هستند، استفاده از این ابزارهای اقتصادی، توسط دولت برای نایل شدن به نتیجهء مطلوب، به تغییر در منحنی تقاضای کل، منجر می‌شود.
شایع‌ترین معیار برای سنجش عملکرد اقتصادی، تولید ناخالص داخلی (GDP) است. تولید ناخالص داخلی، قیمت بازار تمامی کالاها و خدمات تولید شده در یک کشور در عرض یکسال است. این معیار را می‌توان توسط معادلهء زیر دقیق‌تر، توصیف کرد.
GDP=C+I+G+X-M
واردات= M صادرات = X هزینه‌های دولتی= G سرمایه‌گذاری= I مصرف = C
دولت می‌تواند با افزایش مصرف، سرمایه‌گذاری یا هزینه‌های دولتی، باعث رشد تقاضای کل شود. برای افزایش مصرف دولت می‌تواند مالیات‌ها را کاهش دهد و باعث افزوده شدن به درآمدهای افراد شود که این امر به نوبهء خود، به افزایش میزان مصرف یا سرمایه‌گذاری منجر خواهد شد. از سوی دیگر، دولت می‌تواند با خرج پول بیش‌تری در اقتصاد، عملکرد اقتصادی و تولید ناخالص داخلی را بیش‌تر کند.
بودجهء‌هزینه‌های دولتی را می‌توان از طریق مالیات‌ها، استقراض و یا افزایش عرضهء پول تامین کرد. البته برای دولت آسان‌تر است که برای افزایش هزینه‌هایش و تحریک رشد اقتصادی، پول قرض کند، ولی از سوی دیگر، استقراض، استلزامات مالی برای دولت در پی خواهد داشت، چرا که باید سود آن را نیز بپردازد.
دولت می‌تواند از طریق کاهش مصرف، سرمایه‌گذاری و هزینه‌های دولتی، از رشد اقتصادی بکاهد. این امر به نوبهء خود نیازمند افزایش مالیات‌ها و یا کاهش هزینه‌های دولتی در پروژه‌های عمومی است.
اقتصاد اسلامی، قدرت دولت برای اجرای سیاست‌های مالی را محدود می‌کند. اسلام، بدهی دولت و پرداخت سود را ممنوع کرده است.
با این حال، دولت هنوز هم می‌تواند، مالیات‌های جدید وضع کند یا برای اجرای سیاست‌های مالی‌اش، نرخ مالیات‌ها را تغییر دهد.
به خاطر این محدودیت‌ها، اقتصاد اسلامی برای ادارهء اقتصاد، به قواعد اسلامی پایبند است. قواعد اسلامی مانند میانه‌روی در مصرف و ناتوانی دولت برای قرض کردن پول، به مثابه تثبیت‌گران خودکار عمل می‌کند.
این قواعد، ترمزهای خودکاری برای اقتصاد ایجاد می‌کنند و مانع از رونق بیش از حد آن می‌شوند. ناتوانی دولت برای قرض کردن پول، دولت را وادار می‌کند که بودجه‌ای متعادل داشته باشد که این امر به خودی خود، یک شیوهء ضدتورمی در اقتصاد اسلامی است.
از این رو، تورم توسط قواعد اسلامی کنترل می‌شود و بنابراین دولت برای مقابله با تورم، نیازی به سیاست مالی دلبخواهی برای کم کردن تقاضای کل، نخواهد داشت.
دولت‌های اسلامی بیش‌تر به دنبال این هستند که از طریق رونق‌بخشی به اقتصاد، بیکاری را کاهش دهند و میزان رضایت‌بخشی از رشد اقتصادی را به وجود آورند.
در این‌جا باز هم، دولت با محدودیت‌هایی مواجه است. شریعتی اسلامی، میزان مالیات‌های ثروت، درآمد، ارث و... را معین کرده است.
در نتیجه، نرخ مالیات زکات، _5/2 درصد و نرخ خمس شیعی، 20 درصد و به صورت نامتغیر است بنابراین دولت اسلامی نمی‌تواند سیاست مالی دلبخواهی به معنای واقعی آن را اعمال کند. از این رو، اقتصاد اسلامی برای نیل به ثبات اقتصادی به خاطر کاربرد ناچیز میزان مالیات، به هنجارهای اسلامی مانند انفاق و وقف، وابسته می‌شود.
سیاست پولی
سیاست پولی را بانک مرکزی از طریق کنترل میزان پول در گردش اجرا می‌کند. بانک مرکزی برای افزایش و تقاضای کلی، عرضهء پول را افزایش و برای کاستن از تقاضای کل، عرضهء پول را کاهش می‌دهد. این فرآیند را می‌توان از طریق معادلهء زیر بهتر توضیح داد:
Q * P = V * M
تولید مجموع اقتصاد= Q
سطح قیمت‌ها = P
شتاب پول = V
پول در گردش = M
سمت راست معادله، ارزش پولی تولید مجموع اقتصاد را نشان می‌دهد. سمت چپ معادله نیز نقل و انتقال همزمان پول را نشان می‌دهد. این معادلهء ساده نشان می‌دهد که چگونه پول در گردش، عملکرد اقتصاد را تحت تاثیر قرار می‌دهد.
طرفداران اقتصاد پول محور، معتقدند که شتاب پول (سرعتی که در آن، پول طی یک سال، دست به دست می‌شود) ثابت است. بنابراین پول در گردش، تنها متغیر موجود در سمت چپ معادله است. در سمت راست معادله، میزان کل تولید طی یک دورهء کوتاه مدت، به سادگی قابل تغییر نیست.
بنابراین، هر تغییری در میزان پول در گردش، به تغییر در سطح قیمت‌ها، تبدیل می‌شود. در حقیقت، پول بیش از حد، کالاهای خیلی اندکی را به دنبال دارد که منجر به تورم می‌شود. متعاقبا بانک مرکزی برای کنترل سطح قیمت‌ها باید پول در گردش را کنترل کند.
ابزارهای سیاست مالی شیوه‌هایی هستند که از طریق آن بانک مرکزی پول در گردش را کنترل می‌کند. شایع‌ترین شیوه‌ای که مورد استفادهء بانک مرکزی است با عنوان عملکرد بازار آزاد شناخته می‌شود. هرگاه بانک مرکزی بخواهد پول در گردش را افزایش دهد، اوراق قرضهء دولتی را در بازار آزاد، خریداری می‌کند و از این طریق، به اقتصاد پول تزریق می‌کند. از سوی دیگر، اگر بانک مرکزی بخواهد که پول در گردش را کاهش دهد، شروع به فروش اوراق قرضهء دولتی و پول را از بازار آزاد جمع‌آوری می‌کند.
بانک مرکزی همچنین می‌تواند از طریق تغییر نرخ تنزیل، پول در گردش را کنترل کند. نرخ تنزیل، میزان سودی است که بانک مرکزی دیگر بانک‌ها را موظف به پرداخت آن می‌کند، زمانی که آنان از بانک مرکزی پول وام می‌گیرند، زمانی که بانک مرکزی، نرخ تنزیل وام‌های استقراض را کاهش می‌دهد، دیگر بانک‌ها را به وام‌گیری پول بیش‌تر از بانک مرکزی تشویق می‌کند.
بانک‌ها نیز به نوبهء خود، پول بیش‌تری به مردم وام می‌دهند و این امر باعث افزایش میزان پول در گردش در اقتصاد می‌شود. اگر بانک مرکزی بخواهد پول در گردش را کاهش دهد، بهای استقراض برای دیگر بانک‌ها را افزایش می‌دهد. این بانک‌ها نیز به نوبهء خود، نرخ سود وام اعطایی به افراد را کاهش می‌دهند و این امر ضمن کاهش میزان تمایل به وام‌گیری، پول در گردش اقتصاد را کاهش می‌دهد.
آخرین ابزار سیاست پولی، شرط اندوخته است. بانک مرکزی درصدی از هر سپرده را که بانک‌ها به صورت نقد یا ودیعه، باید در بانک مرکزی نگهداری کنند تعیین می‌کند.
به عنوان مثال، اگر شرط اندوخته 10 درصد باشد، پس 10 درصد از هر سپرده، باید به صورت نقد و یا ودیعه در بانک مرکزی بماند و 90 درصد آن را بانک‌ها می‌توانند به افراد دیگر وام دهند.
از این رو، بانک مرکزی می‌تواند از طریق تغییر شرط اندوخته، پول در گردش را کنترل کند. اگر بانک مرکزی شرط اندوخته را بیش‌تر کند ضریب پولی و پول در گردش کاهش می‌یابد. از سوی دیگر، اگر بانک مرکزی شرط اندوخته را کاهش دهد، ضریب پولی و پول در گردش نیز افزایش خواهد یافت.
بعضی از اقتصاد‌دانان استدلال می‌کنند که چنین بهره‌گیری فعالی از پول یا سیاست پولی دلبخواهی در راستای تثبیت اقتصادی، ناکارآمد است، چرا که این امر نیازمند آگاهی کامل از رویدادهای آینده است. در نتیجه بانک مرکزی می‌تواند یک نقش پولی دایمی را به جای اعمال سیاست پولی دلبخواهی انجام دهد.
اگر دوباره به معادلهء قبلی نگاهی بیندازیم، درمی‌یابیم که سمت راست معامله، ارزش پولی تولید کل اقتصاد یا GDP را نشان می‌دهد.
گرچه تولید، در کوتاه‌مدت ثابت است ولی در بلندمدت می‌تواند افزایش یابد. بنابراین پول در گردش برای این که از افزایش سطح تولید عقب نیفتد، باید به تدریج افزایش یابد. از این رو میلتون فریدمن، برای این که اقتصاد بتواند همراه با رشد پول در گردش، رونق بیابد، پیشنهاد داده است که هر ساله میزان پول در گردش 445 درصد بیش‌تر شود.
از آنجایی که پرداخت بهره در اسلام، ممنوع شده است، عملی کردن سیاست پولی دلبخواهی، مشکل و یا غیرممکن است است. همان طوری که ذکر شد هنجارها و قواعد اسلامی، سطح قیمت‌ها را در اقتصاد، کنترل می‌کنند.
بنابراین سیاست پولی دلبخواهی که در پی کنترل میزان تورم باشد، در اقتصاد اسلامی، عملا ضرورتی ندارد. این امر، پیشنهاد فریدمن را برای اقتصادهای اسلامی، جذاب می‌سازد.
بنابراین، دولت‌های اسلامی برای افزایش رشد اقتصادی به موازات افزایش میزان پول، می‌توانند از این قاعدهء میلتون فریدمن، پیروی کنند
مقدمه
تامین منابع لازم برای رشد و توسعهء اقتصادی دغدغهء همهء کشورها خصوصا کشورهای در حال توسعه است. چگونگی تامین این منابع به بهترین صورت ممکن و با کم‌ترین مشکلات و عوارض همواره اذهان برنامه‌ریزان اقتصادی را به خود مشغول ساخته است. در اقتصادهای متعارف بهترین راه برای تامین کسری بودجهء‌دولت و تدارک منابع مورد نیاز موسسات غیردولتی انتشار اوراق قرضه است.
نظر به ممنوعیت ربا در اسلام و الغای کارکرد آن در نظام اقتصاد اسلامی و به تبع آن حرمت به کارگیری ابزارهای مبتنی بر بهره ضروری است برای تامین بخشی از منابع مالی مورد نیاز دولت و بخش خصوصی در عرصه‌های مختلف اقتصادی از ابزاری غیر از اوراق قرضه استفاده کرد تا هدف جذب و هدایت پس‌اندازهای پراکندهء مردم جهت دستیابی به رشد و توسعهء اقتصادی برآورده شده و در عین حال رونق و تنوع بازار سرمایه محقق شود.
در این راستا و با توجه به پیشرفت جوامع اسلامی و پدید آمدن نیازهای جدید و موفقیت نسبی ایدهء بانکداری اسلامی، اندیشمندان مسلمان به فکر طراحی ابزارهای مالی اسلامی افتادند، قابلیت عقود اسلامی تجربهء بازارهای مالی موجب شد در مدت زمان کوتاهی انواعی از ابزارهای مالی اسلامی طراحی و برای اجرا پیشنهاد شود.
گرچه همهء ابزارها معیارها و ضوابط لازم شرعی، اقتصادی و مدیریتی را ندارند و به این جهت نتوانسته‌اند به صورت موفق ظاهر شوند اما برخی از آن‌ها در عین رعایت ضوابط شرعی قابلیت بالای عملیاتی و توجیه اقتصادی را دارند.
• صکوک
یکی از عمده‌ترین ابزارهای مالی که در کشورهای اسلامی طراحی و عرضه شده است اوراق صکوک است که براساس قرارداد اجارهء عادی و اجاره به شرط تملیک طراحی شده است.
در این ابزار موسسهء مالی ناشر اوراق با واگذاری اوراق به مردم وجوه نقد آنان را به قرارداد وکالت جمع کرده سپس با استفاده از آن منابع کالاهای سرمایه‌ای و مصرفی بادوام مورد نیاز دولت، موسسات وابسته به دولت، بنگاه‌های اقتصادی و خانوارها را خریداری کرده آن گاه به قرارداد اجارهء عادی یا اجاره به شرط تملیک به آنان واگذار می‌کند. اوراق اجاره به ویژه اوراق اجاره به شرط تملیک از انواع ابزارهای مالی انتفاعی با نرخ بازدهی تقریبا معین محسوب می‌شود و انتظار می‌رود مورد استقبال افراد ریسک‌گریز و متعارف قرار گیرد.
این ابزار افزون بر افزایش رفاه عمومی موجب رشد و توسعهء سرمایه‌گذاری و تولید شده و ابزار مناسبی برای سیاست پولی و مالی نیز به حساب می‌آید.
صکوک به عنوان اوراق بهادار با پشتوانهء مالی تعریف می‌شود که باید خود دارای ارزش باشد و نمی‌تواند برآورندهء فعالیت‌های سفته‌بازی و سوداگرانه باشد. فعالیت‌هایی که بدون ایجاد ارزش افزوده و انجام کار صورت می‌گیرند و مشارکتی نیز در مخاطرات سرمایه‌پذیر نداشته و تنها به کسب سود بسنده کرده و در واقع از معاملهء پول به ایجاد منفعت می‌پردازند از نظر دین اسلام مشروع شمرده نمی‌شود.
• انواع صکوک
یک دسته‌بندی کلی از صکوک به این شکل است:
1. صکوک اجاره: این گواهی‌ها دقیقا بر پایهء یک دارایی مستقل که در ترازنامه آمده است انتشار می‌یابد. دارایی‌ها می‌توانند بخشی از زمین اجاره‌ای یا تجهیزات اجاره‌ای مانند هواپیما یا کشتی باشد. بازدهی ناشی از اجاره دادن این اموال می‌تواند ثابت بوده یا مطابق با شرایط ناشر به صورت شناور باشد.
2. صکوک مرکب: اوراق صکوک مرکب دارای نرخ بازدهی از پیش تعیین شده هستند چرا که درآمد مورد انتظار سرمایه‌گذار در آن لحاظ شده و تمامی عملیات مربوط به طرح یک پروژهء سرمایه‌گذاری مربوط به ساخت یک کالا یا خرید کالای آماده و زمان به انجام رسیدن و بازدهی به اطلاع سرمایه‌گذاران رسیده است.
3. صکوک قابل بازخرید با نرخ متغیر: دو نوع اوراق قرضه‌ای که ذکر شد تا اندازه‌ای قدرت ترازنامهء ناشر را منعکس می‌کند. در برخی موقعیت‌ها نقش صکوک نشان دادن قدرت تام و تمام ترازنامهء موسسهء ناشر است تا بتواند از این قدرت بهره‌برداری کند. در حال حاضر تعدادی از شرکت‌ها به طرف نوعی از صکوک متمایل شده‌اند که گواهی مشارکت تامین مالی دوره‌ای یا (MTFCs) نامیده می‌شود.

 

در این نوع قرارداد صکوک تامین مالی بر عهدهء سرمایه‌گذاران قرار می‌گیرد که به نسبت سرمایهء خود در سود شریک می‌شوند. در بسیاری از مواقع اصل سرمایه توسط موسسهء ناشر تضمین نمی‌شود و می‌توان گفت ضمانت اصل سرمایه در تاریخ سررسید در این نوع قرارداد حالتی داوطلبانه دارد اما نکتهء قابل توجه در این زمینه نرخ متغیر این نوع صکوک است که بازدهی ثابت نداشته و نرخ بازدهی آن متغیر است.
4. سلف: در بازارهای مالی اسلامی قرارداد سلف تا حد زیادی جای خالی «فیوچرها» را پر می‌کند. در شرع اسلام پیش خرید جنسی که تاکنون تولید نشده و از شرایط آن اطلاعاتی در دست نیست به دلیل آنچه «غرر» نامیده ‌شده و موجد خطر مالی برای هر یک از طرفین معامله است ممنوع اعلام شده است اما در سلف مشکل «فیوچرز» حل شده است و اسلام قراردادهای آتی را تا آنجایی مشروع و آزاد می‌داند که در مورد میزان و کیفیت، اطلاعات شفاهی وجود داشته باشد.

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  21  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله سیاست های مالی در اسلام

نرم افزار شناخت فراماسونری تشکیلات دشمن اسلام

اختصاصی از حامی فایل نرم افزار شناخت فراماسونری تشکیلات دشمن اسلام دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تشکیلات فراماسون گروهی هستند که دشمن اصلی اسلام هستند.انها دجال را میپرستند و بر هر مسلمان واقعی واجب است تا شناختی کامل از این تشکیلات مخوف داشته باشد تا بتواند مسیر درست را در زندگی انتخاب کند.این نرم افزار شامل نشانه های فراماسونری،کشور امریکا و ارتباط ان با این مذهب شیطانی و...


دانلود با لینک مستقیم


نرم افزار شناخت فراماسونری تشکیلات دشمن اسلام

دانلود نمونه سؤال درس فرهنگ تمدن اسلام و ایران رشته آمار کارشناسی پیام نور

اختصاصی از حامی فایل دانلود نمونه سؤال درس فرهنگ تمدن اسلام و ایران رشته آمار کارشناسی پیام نور دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود نمونه سؤال درس فرهنگ تمدن اسلام و ایران رشته آمار کارشناسی پیام نور


دانلود نمونه سؤال درس فرهنگ تمدن اسلام و ایران رشته آمار کارشناسی پیام نور

با سلام

دانشجویان گرامی اگه به دنبال نمونه سؤال ارزان و با کیفیت دوره کارشناسی پیام نور  به همراه پاسخنامه براساس آخرین تغییرات می گردین دانلود بفرمایید.

نمونه سؤالات جمع آوری شده توسط کادری مجرب که همگی اساتید دانشگاه هستند جمع آوری و ارائه گردیده است. این نمونه سؤالات بدون مارک تبلیغاتی می باشند.

شما عزیزان می توانید نمونه سؤالات را به همراه پاسخنامه را دانلود نموده . حتماً برنامه وینرار را بر روی کامپیوترتان نصب بوده باشد یا نصب نمایید، زیرا نمونه سؤالات در یک فایل زیپ می باشند. دانلود و استخراج نمونه سؤالات به همراه پاسخنامه بسیار راحت می باشد.

در این فروشگاه نمونه سؤالات تمامی رشته های کارشناسی به همراه پاسخنامه موجود می باشد که شما می توانید از طریق فهرست سمت راست آن ها را بیابید. ضمناً در صورتی که بخواهید نمونه سؤالات سال های قبل و از چندین دوره استفاده نمایید با شماره تلفن: 09017568099 یا از طریق ایمیل: coffenet.tahrir.moalem@gmail.com  درخواست های خود را برای مدیر فروشگاه ارسال تا در اسرع وقت با شما تماس گرفته شود.

تمامی نمونه سؤالات به همراه پاسخنامه برای هر رشته فقط مبلغ: 650 تومان می باشد که با دانلود فایل مورد نظر می توانید تا سال ها از آن در کامپیوترتان استفاده یا دوستانتان نیز از این فایل استفاده نمایند در صورتی که فقط همان 650 تومان را پرداخت نموده اید. یعنی مزیت دانلود از این فروشگاه: 1- کم هزینه بودن2-جلوگیری از اصراف کاغذ3- با کیفیت بودن4-پرداخت امن این فروشگاه5-دانلود سریع و راحت6-موجود بودن تمامی رشته های کارشناسی پیام نور7- استفاده ی مادام العمر نمونه سؤالات8- پشتیبانی شبانه روزی فروشگاه9- بدون مارک تبلیغاتی


دانلود با لینک مستقیم


دانلود نمونه سؤال درس فرهنگ تمدن اسلام و ایران رشته آمار کارشناسی پیام نور

دانلود نمونه سؤال درس جهان اسلام غرب و استعمار رشته الهیات-تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی کارشناسی پیام نور

اختصاصی از حامی فایل دانلود نمونه سؤال درس جهان اسلام غرب و استعمار رشته الهیات-تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی کارشناسی پیام نور دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود نمونه سؤال درس جهان اسلام غرب و استعمار رشته الهیات-تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی کارشناسی پیام نور


دانلود نمونه سؤال درس جهان اسلام غرب و استعمار رشته الهیات-تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی کارشناسی پیام نور

با سلام

دانشجویان گرامی اگه به دنبال نمونه سؤال ارزان و با کیفیت دوره کارشناسی پیام نور  به همراه پاسخنامه براساس آخرین تغییرات می گردین دانلود بفرمایید.

نمونه سؤالات جمع آوری شده توسط کادری مجرب که همگی اساتید دانشگاه هستند جمع آوری و ارائه گردیده است. این نمونه سؤالات بدون مارک تبلیغاتی می باشند.

شما عزیزان می توانید نمونه سؤالات را به همراه پاسخنامه را دانلود نموده . حتماً برنامه وینرار را بر روی کامپیوترتان نصب بوده باشد یا نصب نمایید، زیرا نمونه سؤالات در یک فایل زیپ می باشند. دانلود و استخراج نمونه سؤالات به همراه پاسخنامه بسیار راحت می باشد.

در این فروشگاه نمونه سؤالات تمامی رشته های کارشناسی به همراه پاسخنامه موجود می باشد که شما می توانید از طریق فهرست سمت راست آن ها را بیابید. ضمناً در صورتی که بخواهید نمونه سؤالات سال های قبل و از چندین دوره استفاده نمایید با شماره تلفن: 09017568099 یا از طریق ایمیل: coffenet.tahrir.moalem@gmail.com  درخواست های خود را برای مدیر فروشگاه ارسال تا در اسرع وقت با شما تماس گرفته شود.

تمامی نمونه سؤالات به همراه پاسخنامه برای هر رشته فقط مبلغ: 650 تومان می باشد که با دانلود فایل مورد نظر می توانید تا سال ها از آن در کامپیوترتان استفاده یا دوستانتان نیز از این فایل استفاده نمایند در صورتی که فقط همان 650 تومان را پرداخت نموده اید. یعنی مزیت دانلود از این فروشگاه: 1- کم هزینه بودن2-جلوگیری از اصراف کاغذ3- با کیفیت بودن4-پرداخت امن این فروشگاه5-دانلود سریع و راحت6-موجود بودن تمامی رشته های کارشناسی پیام نور7- استفاده ی مادام العمر نمونه سؤالات8- پشتیبانی شبانه روزی فروشگاه9- بدون مارک تبلیغاتی


دانلود با لینک مستقیم


دانلود نمونه سؤال درس جهان اسلام غرب و استعمار رشته الهیات-تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی کارشناسی پیام نور