مشخصات این فایل
عنوان: نبرد قادسیه
فرمت فایل : word( قابل ویرایش)
تعداد صفحات: 35
این مقاله درمورد نبرد قادسیه می باشد.
خلاصه آنچه در مقاله نبرد قادسیه می خوانید :
نبرد قادسیه:
چندی بعد از واقعة بویب، داستان قادسیه بیش آمد که به حقیقت سرنوشت دو طرف بدان وابسته بود. این جنگ از حیث نتیجه بسیار اهمیت داشت و در واقع مهمترین برخورد اسلام بود با ایران .
ایرانیان برآشفته از شکست بویب و احتمالاً نگران از اخبار پیروزی اعراب بر امپراطوری بیزانس تمام هم خود را متوجه فرات کردند و به دفاع از مرزهایی که با اعراب داشتند شتافتند .
بنابراین ایرانیان چون دیدند اعراب از هر سوی ایشان را فرو گرفته و حمله و غارت می کنند با یکدیگر گفتگو کردند و گفتند گرفتاری ما از این است که زنان بر ما پادشاهی می کنند و بر یزدگر پسر شهریار خسرو پرویز جمع شدند و او را که نوجوانی شانزده ساله بود بر خود پادشاه کردند ولی گروهی از ایرانیان به طرفداری سلطنت آزرمی دخت پافشاری کردند و دو گروه جنگ کردند و یزدگرد پیروز شد و آزر می دخت از پادشاهی خلع گردید و چون یزدگر پادشاه شد مردم را از هر طرف فراخواند و سپاهی فراهم ساخت و رستم پسر هرمز را بر آنان فرماندهی داد رستم مردی کار دیده و گرم و سرد روزگار را چشیده بود و به سوی قادسیه حرکت کرد .
قادسیه سرزمینی در عراق واقع در جنوب نجف اشرف است. بین آن و کوفه پانزده فرسخ و بین آن و عذیب چهار مایل فاصله بوده .
زمانی که ؟؟ آمادگی نیروهای ایران به فرماندهی رستم فرخ زاد در تیسفون به مثنی بن حارثه رسید مثنی به مدینه رفت تا در آنجا با عمر تهیه کاملی تدارک کند .
عمر نیز بی درنگ وسایل کامل فراهم ساخت و از آن جمله قبایل چادرنشین جنوب عربستان بودند که هنوز اسلام نیاورده و عشق جنگ و جاذبة تاراج و یغما آنها را وادار به این کار کرده بود، عمر نخست وانمود کرد که خود می خواهد فرماندهی سپاهی را که به ایران می فرستد به عهد بگیرد و ظاهراً این کار برای این بوده است که مردم را تحریک و تشویق بکند که داوطلبانه به این جنگ بروند، ولی حضرت علی (ع) که حکومت شهر بر عهده وی بود و عمر به او اعتماد زیادی داشت و دربارة او گفته بود «لولا علی الهلک عمر» یعنی اگر علی (ع) نمی بود عمر هلاک می شد و طلحه هم که در مقدمه لکشر بود مانع این کار شدند و خصوصاً عبدالرحمن در این باره گفت: اگر خلیفه برود و در این جنگ مغلوب یا کشته شود دیگر چیزی بر اسلام نمی ماند بهتر این است که خود بمانی و پیاپی برای مجاهدین مدد بفرستی و اگر امیری کشته یا اسیر شد امیر دیگری روانه کنی که این اقدام در نظر دشمن بیشتر مهم و کارگر خواهد بود. بنابراین عمر با تدبیر خود توانسبت قبایل را جمع و آنها را به جنگ ایران تشجیع و تشویق کند .
امیرالمؤمنین علی (ع) نیز بر این رأی موافقیت نمود و گفت: صلاح در این است که امیرالمؤمنین در مدینه باشد تا ؟؟ مملکت مسلمانان نگران باشند. سعد وقاص را بخوان و وی را برای یاری اهل اسلام در این کار نامزد فرما که او سزاوار این کار است.
امیرالمؤمنین عمر را رأی امیرالمومنین علی بن ابیطالب موافق آمد و گفت: آری سعدلایق این امر است و بیرون او کسی دیگر بدین کار اقدام نتواند نمود .
بلاذری در مورد امارت سعد وقاص به لشکر عراق می نویسد: عمر خواست که خود به جنگ رود پس لشکری نیاز است. عباس بن عبدالمطلب و گروهی از بزرگان اصحاب پیغمبر (ص)، وی را به ماندن و فرستادن سپاه و سلاح اشارت کردند. عمر نیز چنان کرد، لکن علی ابن بیطالب (ع) وی را به رفتن اشارت فرمود.
عمر گفت: من آهنگ ماندن کرده ام، آنگاه از علی (ع) خواست که او خود سوی عراق حرکت کند اما علی (ع) نپذیرفت. پس، عمر خواست سعیدبن زید را روانه کند،لکن، عزم دیگر کرد و سعد ابن ابی وقاص را بفرستاد .
پس عمر سعد بن ابی وقاص را طلبید و گفت:
«ای سعد هر گاه خدای تعالی یکی از فرزندان آرم دوست دارد، او را در دل خلق محبوب گرداند. تو بحمدلله این صفت را داری. حال لشکر عراق شنیده باشی که ایشان ؟؟ و سرانجام با کفار نبرد می کنند و میان جریربن عبدالله و مثنی بن حارثه مخالفت و عناد بیش آمده و من می خواهم که کسی را به سرداری ایشان فرستم تا مسلمانان را یاری کند. تو را لایق این کار دیده ام و از همگان تو را پسندیده ام. تو سردار لشکر عراق خواهی بود و هم سردار لشکری که حال فرستاده می شود. برخیز و استعداد کار می کن و روی بدان ؟؟آی که امید به فضل الاهی چنان می دارم که این کار به دست تو تمام یابد .
سعدبن ابی وقاص رضی الله عنه در واخر سال چهاردهم یا اوایل سال پانزدهم از هجرت با چهار هزار یا شش هزار یا هفت هزار کس بدانجانب رفت و سعد آن زمستان در منزل سیراف که قریب به حدود سواد است اوقات گذرانید . در این زمان مثنی بن حارثه به سبب زحمتهایی که داشت از عالم درگذشت و سعد وقاص بنابر وصیت مثنی همسر او ؟؟بنت خصفه را به نکاح خود درآورد .
پس از اتمام زمستان، سعدبن ابی وقاص با لشکر عظیم هب قادسیه رفت. قادسیه را بدان جهت بدین نام خوانده اند که اهل قادسی بدان نزول کردند و قادس قریه ای است در مروالرود .
دینوری در این رابطه می نویسد: عمر ، سعد بن ابی وقاص را بایست هزار نفر به سمت قادسیه فرستاد و سعد وقتی به قادسیه رسید طلحه بن خویلد اسدی را که از شجاعان عرب بود با گروهی برای ؟؟روانه کرد تا اخبار ایشان را برای او بیاورد، آن گروه چون عظمت و بسیاری سپاه ایران را دیدند به طلیحه گفتند ما را برگردان، گفت: نه، و من خود وارد اردوگاه ایشان خواهم شد تا از وضع آنان آگاه شوم، آنان او را متهم کردند و گفتند چنین تصور می کنیم که می خواهی به ایشان ملحق شوی و گویا خداوند ترا که مرتکب قتل عکاشه بن محصن و ثابت بن اقرم شده ای هدایت نفرموده است، طلحه به ایشان گفت ترس و بیم دلهای شما را فرا گرفته است.
بخشی از فهرست مطالب مقاله نبرد قادسیه
مهاجرت اعراب به ایران:
حملات عرب پس از اسلام:
فتوحات اعراب در زمان عمر:
فتوحات اعراب در زمان عمر:
نبرد قادسیه:
دانلود مقاله نبرد قادسیه