تولد ، 24 دی ماه ، نام پدر : علی اصغر نام مادر طیبه 1314
تولد برادر ، 26 آذر ماه 1316
تولد خواهر و ورود به دبستان بدر 1322
ورود به دبیرستان منصور 1329
آغاز فعالیت سیاسی 1330
مسئولیت انتشار روزنامههای فریاد ، صعود ، جوانان آذربایجان و انتشار مقالات در این روزنامهها 1331
بعد از کودتا مخفی و در شهریور دستگیر شد و چند ماه در زندان بسر برد 1332
ورود به دانشکده پزشکی تبریز 1334
همکاری با مجله سخن 1335
رهبری جنبش دانشجویی و اعتصابات دانشگاه تبریز ، آشنایی و دوستی با صمدبهرنگی ، بهروز دهقانی ، مفتون امینی ، کاظم سعادتی ، مناف ملکی 1337
فارغ التحصیل دانشکده پزشکی و گذراندن پایان نامهای به نام « علل اجتماعی پیسکو نوروزها » در آذربایجان که بعد از ماهها بحث و جدل با اکراه پذیرفته شد. 1340
مسافرت به تهران و اعزام به خدمت سربازی ، طبیب پادگان سلطنت آباد به صورت سرباز صفر ، افتتاح مطب شبانهروزی به اتفاق برادرش دکتر علی اکبر ساعدی در دلگشا و همکاری با کتاب هفته و مجله آرش ، آشنایی و دوستی با احمد شاملو ، جلال آل احمد ، پرویز ناتل خانلری ، رضا براهنی ، محمود آزاد تهرانی ، سیروس طاهباز ، محمد نقی براهنی ، رضا سید حسین ، بهمن فرسی ، به آذین ، اسماعیل شاهرودی ، جمال میر صادقی. 1341
ورود به بیمارستان روانی «روزبه» جهت اخذ تخصص بیماریهای اعصاب و روان 1341
آشنایی و همکاری با دکتر مسعود میر بها و دکتر حسن مرندی ، همکاری با مؤسسة تحقیقات و مطالعات اجتماعی مذاکره با دولت وقت به اتفاق جلال آل احمد ، رضا براهنی ، سیروس طاهباز برای رفع سانسور از اهل قلم و مطبوعات ، تشکیل هسته اصلی کانون نویسندگان ، همکاری با مجلههای جهان نو، فردوس ، خوشه، نگین ، و جنگهای ادبی 1346
انتشار مجله الفبا با همکاری نویسندگان معتبر آن زمان توسط نشر امیر کبیر که مجموعاً 6 شماره به چاپ رسید. 1353
دستگیری توسط ساواک در سمنان و انتقال به زندان قزل قلعه و بعد اوین که مدت یکسال را در سلول انفرادی گذراند و شکنجه شد . پیش از این بارها توسط ساواک وشهربانی دستگیر و مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود که یک بار منجر به بستری شدنش در بیمارستان جاوید شد و نگارش «تاتار خندان»در زندان در دهه پنجاه ضمن فعالیت سیاسی با عدهی زیادی از مبارزان راه آزادی ارتباط دارد که تا پایان عمرش ادامه پیدا میکند و آزادی از زندان 1354 ترجمه برخی از آثارش به زبانهای روسی ، انگلیسی ، آلمانی ، سخنرانی در شبهای شعرانجمن گوته به عنوان «شبه هنرمند» که در سال 1357 توسط انتشارات امیر کبیر در
کتاب «ده شب » به چاپ رسید . 1356
سفر به امریکا بنا به دعوت انجمن قلم آمریکا و ناشرین آمریکایی ، ایراد سخنرانیهای متعدد و عقد چند قرار داد برای ترجمه کتابهایش با ناشر معروف «راندم هاوس»1 1357
سفر به لندن در پائیز همان سال و همکاری با احمد شاملو در انتشار روزنامه فرهنگی ـ سیاسی «ایرانشهر» بازگشت در اواخر همان سال 1357
انتشار مقالات سیاسی و اجتماعی در روزنامههای کیهان ، اطلاعات ، آیندگان ، تهران مصورو روزنامههای دیگر . 1358
سفر به پاریس و ازدواج با خانم بدری لنگرانی 1360
در طول این سالها اقدام به انتشار مجله الفبا (چاپ پاریس) کرده و چندنمایشنامه به نامهای «اتللو در سرزمین عجایب»، «پردهداران آیینه افروز » و چند فیلمنامه به نامهای «دکتر اکبر» و «رنسانس» و با همکاری داریوش مهرجویی فیلمنامه «مولوس کورپوس» براساس داستان «خانه باید تمیز باشد» را نوشته است و بسیاری مقالات و داستان و نمایشنامهها که ناقص مانده است . 1364-1361
فوت در روز دوم آذر ماه و دفن درگورستان پرلاشز2 پاریس در کنار صادق هدایت.1364
زبان نوشتاری ساعدی
از نظر شیوه نگارش آثار ساعدی چیزی بین زبان معیار یا رسمی و عامیانه مردم کوچه و بازار است واژههای عامیانهای چون کپر ، گپ زدن ، شاشیدن، چمباتمه، گاهی واژههای بیگانه از زبان آدمهای روشنفکر داستانی او جاری میشود آهنگ گفتگو بیشتر تهرانی است حتی روستائیان آذربایجان نیز تهرانی حرف میزنند نمایشنامه «چوبدستهای ورزیل» و «عزاداران بیل» . تکرار از دیگر نقصهای کار ساعدی است موضوعهای تکراری در نوشتههای ایشان زیاد است مثلاً وصف بیمارستان در عزاداران بیل، واهمههای بینام نشان، گور گهواره تا حدودی شبیه به هم است.
ساعدی گاه برای توصیف یک موضوع حاشیه میرود، زیاد مینویسد. مطلب را کش میدهد بطوریکه خواننده خسته میشود مثلاً، صحنة مردن گاو مشدی حسن در عزاداران بیل و صحنه قرار گرفتن صالح احمد و چند نفر دیگر در ترس و لرز چون در برخی موارد بنای کاربر زیاده نویسی است، جملههای سست و گاه نادرست نیز نوشتة ساعدی را در سطح عادی جای میدهد چند نمونه از این جملهها :
اسلام: نه این آهن نیستش این یه چیز ساده نیستش1
حذف فعل بیمورد : عباس و موسرخه آمدند خانة مشدی حسن پایاخ هم پشت سرشان
بگو که وسواسش نگیره3
(حالا نمیخواهی چیزی برای ما بدی)1
این تکرارها و اطنابها و سستیهای لفظی برخی نوشتههای ساعدی را به صورت گزارش در میآورد. بیشتر داستانهای «شب نشینی با شکوه» 1349 از این دست است. بطور مثال در داستان «مراسم معارفه» در همین مجموعه ساعدی عوض و بدل شدن رئیسان ادارهای را در شهری کوچک و سخنرانی کلیشهای آنها و یکی از کارمندان را در اوصافی که به گزارش بیشتر همانند است شرح میدهد.
آنچه که در آثار هدایت و آل احمد بعنوان یک سبک خاص و مشخص میبینیم در آثار ساعدی نیست او میکوشد تا به سبک ویژهای دست پیدا کند اما نتوانسته است خود را از کلیشهها و جملههای معمولی و درازنویسی رها سازد.
اما در برخی از نوشتههایش به شیوهای تازه دست مییابد (ده لال بازی – ما نمیشنویم – خانه روشنی – واهمههای بینام و نشان)
این شیوه در آثار نمایشی او بیشتر نمایان است.
آثار نمایشی او سرآغازی است در کارهای نمایشنامه نویسی معاصر و آنچه کار او را با اهمیت میکند اینکه او خود را در مقابل رویدادهای اجتماعی مسئول میداند و آنها را به صحنه داستان و نمایش میآورد. مسئولیت از دیدگاه ساعدی و دیگر واقع گرایان دادن شعارهای سطحی نیست بلکه تجسم زندگانی اجتماعی مردم و رویدادهای روستا و شهر است و در این زمینه ساعدی به خوبی خود را نشان میدهد و نماینده خوبی بر این نوع از
ادبیات است.
د)رئالیسم ساعدی
جامعة داستانهای غلامحسین ساعدی جامعهای است نامتعادل ، ناسالم و نابسامان . جامعة روستائیان مضطرب و شهریان بیمار ، با آدمهایی از همة طبقات و اقشار ، اعم از متوسط و پایین ، کارمند بازنشسته ، اداری جوان ، روشنفکر سرخورده ـ پیرزن بیپناه و دهاتی وحشت زده ، که همه و همه در فقر و جهل ، درماندگی و بیهودگی ، غفلت و عطلت ، خرافات و طلسمات درگیر و غوطهورند . آدمهایی گیج و منگ بیبرنامه و بیحوصله در بیمارستانهایی با نام «خانه» و «اداره» که بیماران آن روز به روز روانی تر میشوند تا آنجاکه گریزگاه ناگریز آنها دیوانگی و خودکشی است جامعهای علیالظاهر«واقعی» و رئالیستیک که اگر پر از ترس و هول و وهم و اضطراب و گاه همراه با دگرگونی و دگردیسی دیده میشود ، در حقیقت از «دید» نویسنده روانپزشکی است که نمیتواند آنچنان نبیند و اگر برای بیان این همه نابسامانی گاه ناچار از تمایل و توسل به فرا واقع و تمثیل و نماد میشود، از همین روست و نیز از همین روست که رئالسیم ساعدی بر خلاف رئالسیم دیگر نویسندگان واقعگرا تا آخر در خط واقعی خود حرکت نمیکند. گاه به سوررئالسیم میرسد و گاه از سمبولسیم سر در میآورد . و بعضاً آنچنان طبیعی ، که این دگرگونیها ما را شگفتزده هم نمیکند و در نهایت ، به نویسنده روان پزشک حق میدهیم که در کاوش درون آدمها این چنین واقعیت و خیال را در هم آمیزد . زیرا در واقع آدمهای چنین جامعة بیماری ، جز هم اینان که در داستانهای ساعدی میبینیم ، نمیتوانند بود . جامعهای که حتی روستاییانش نیز همیشه در اضطراب و اضطرار به سر میبرند . با این تفاوت که اضطراب اینان نه فردی، که زاییده وحشت از حملة ناگهانی دشمن بیرونی اعم از گرازها و آدمهاست . تا آنجا که در همین روستا هم ، ما میتوانیم دگرگونی طبیعی یک روستایی را در حد یک دگردیسی و مسخ بنگریم و هیچ تعجب نکنیم اگر «مشهدی حسن» با از دست دادن «گاو»ش که همه زندگیاش وابسته بدوست خود به هیات «گاو» درآید. که این مسخی است برخلاف نوع اروپاییاش کاملا طبیعی و منطقی ، که صرفاً از رابطة میانی روستایی با گاو و از یک اتفاق واقعی نشأت میگیرد.1
غلامحسین ساعدی نویسنده با قدرتی است که در تجزیه و تحلیل زندگی اجتماعی نقش مهمی دارد. اما در آثار وی جای طنز را حسرت و خشم گرفته است . ساعدی برای نشان دادن آثاری روانی ـ اجتماعی خشونت جامعه بر ارواح مردم کوچک، از مرزهای تثبیت شده واقعگرایی در میگذرد و به نوعی سور رئالسیم یا رئالسیم وهم آلود میرسد . در فضای غمگنانه داستانهایش حوادث واقعی چنان غیر عادی مینمایند که هراس انگیز میشوند ، به طوری که گاه به نظر میرسد نویسنده علت مسائل و مشکلات اجتماعی را در ماوراء الطبیعه میجوید . در این نوع داستانها ساعدی برای رسیدن به نتایج تمثیلی با کمک عوامل ذهنی و حسی اغراق آمیز فضایی مشکوک و ترسناک میآفریند . ساعدی نخستین نمایشنامهها و داستانهایش را از سال 1334 در مجلات سخن ، صدف و آرش به چاپ رساند . هنوز دهه چهل فرا نرسیده بود که در زمینة نمایشنامه نویسی چهرهای سرشناس شد . نمایشنامههایش را با نام «گوهر مراد » مینوشت . مهمترین داستانهایش را از سالهای 1340 به بعد منتشر کرد.
تصاویر سهمناک از ملال ، ترس و آسیبهای روانی ، نخستین مجموعه داستان ساعدی ، شب نشینی باشکوه (1339) را میسازد . تمام داستانهای این کتاب به ادبار زندگی کارمندان جزء بازنشسته اختصاص دارد . این داستانها که در فضایی سهمگین میگذرند ، ابعاد گوناگون مخاطراتی را که این قشر اجتماعی با آن مواجه است ، به تصویر میکشند.1
معرفی آثار
داستانها سال
1.مفتش ، مجله معلم امروز ، تبریز 1326
2. نخود آش (چاپ نشده) 1332
3.آفتاب و مهتاب ، سخن ، شمارة 2 ، دوره ششم 1334
4. پیگمالیون ، مجله سخن، تهران 1335
5. مرغ انجیر ، مجله سخن 1335
6. خانههای شهرری ، تبریز 1336
7. شکایت اسفند 1337
8. شبان فریبک ، مجله صدف 1337
9. خانه برف ، اندیشه و هنر 1337
10. ظهر که شد ، مجله معلم امروز 1337
11. تندیسة جاوید ، مجله معلم امروز ، تبریز 1338
12. شب نشینی باشکوه ، مجموعه دوازده داستان ، امیر کبیر تهران 1339
13. مانع ، آتش (چاپ نشده ) 1341
14. عروسی ، آرش ، شماره 3 1341
15. دو برادر ، آرش 1341
16. قدرت تازه ، کتاب هفته شماره 26 1341
17. عزا داران بیل ، هشت داستان پیوسته ، نیل تهران 1343
18.دندیل ، چهار داستان ، جوانه تهران 1345
19. مهدی دیگر ، دفترهای زمانه 1346
20. واهمههای بینام و نشان ، شش داستان ، نیل تهران 1346
21. ترس و لرز 6، داستان ،زمان تهران 1347
22. بازی تمام شد ، الفبا جلد 1 1352
23. گور وگهواره ، سه داستان ، آگاه تهران 1356
24. ماسههای بادی ، دفترهای زمانه 1357
25. واگن سیاه ، کتاب جمعه شمارة اول 1358
26. ساندویج، کتاب به نگار تهران 1368
27. صداخونه ، مجله کلک 1369
28. پادگان خاکستری ، مجله کلک 1369
29. شکسته بند ، داستان بلند (ناتمام )
30. اسکندر و سمندر در گردبار (چاپ نشده )
31. بوسه عذرا (چاپ نشده )
32. خانه باید تمیز باشد (چاپ نشده )
33. جوجه تیغی (چاپ نشده )
نمایشنامهها سال
1. لیلاجها ، مجله سخن 1336
2. قاصدکها ، مجله صدف 1337
3. خانه برف، نمایشنامه تکه پردهای (چاپ نشده )
4. میمونه خاتون ، در سه تابلو ، مجله معلم امروز تبریز 1337
5. (خرمن سوزهاـ باران ـ پرندگان در طویله ـ گربهها) 1338
6. کاربافکها در سنگر ، کتابفروشی تهران ، تبریز 1339
7. کلاته، گل ، تهران 1340
8. بامها و زیربامها ، امیر کبیر 1340
9. گرگها، آرش 1341
10. عروسی ، آرش 1341
11. خانهها را خراب کنید ، آرش ، شماره 7 ، تهران 1342
12. از پا نیفتادهها ، مجله آرش شماره 6 1342
13. چوب بدستهای ورزیل ، مروارید تهران 1344
14. بهترین بابای دنیا ، شفق ، تهران 1344
15. مقتل ( چاپ نشده ) بخشهایی از آن در شماره 4 و 5 ماهنامه تکاپو چاپ شده است 1372
16. پنج نمایشنامه از انقلاب مشروطیت، اشرفی تهران 1345
17. آی بیکلاه ، آی با کلاه ، نیل تهران 1346
18. خانه روشنی ، پنج نمایشنامه ، اشرفی ، تهران 1347
19. دیکته و زاویه دو نمایشنامه ، نیل 1347
20. پرواربندان ، نیل ، تهران 1348
21. توپ ، اشرفی ، تهران 1348
22. وای بر مغلوب ، نیل ، تهران 1349
23. جانشین ، نیل ، تهران 1349
24. چشم در برابر چشم ، امیر کبیر تهران 1350
25. رمان ناتمام بی اسم (چاپ نشده ) 135
26. عاقبت قلم فرسایی ، مجموعه دو نمایشنامه ، آگاه ، تهران 1354
27. مرگ و ریشة دربهدری ، الفبا ، جلد ششم ، تهران 1354
28. ماه عسل، امیر کبیر ، تهران 1357
29. خیاط افسون شده ، مجله آدینه ، 1367
30. غریبه در شهر ، اسپیرک ، تهران 1369
31. ماه در معبد، به نگار ، تهران 1372
32. ضحاک ، به نگار، تهران 1377
33. پرندگان در طویله ، تهران 1378
فیلمنامهها سال
1. فصل گستاخی ، نیل، تهران 1348
2. گاو، آگاه، تهران 1350
3. عافیتگاه، اسپرک، تهران 1367
4. مولوس کورپوس با همکاری داریوش مهرجویی (براساس خانه باید تمیز باشد ) (چاپ نشده)
5. دایره مینا (چاپ نشده )
6. دکتر اکبر (چاپ نشده)
7. رنسانس (چاپ نشده )
داستانهای کوتاه
1. گمشدة لب دریا ، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ، تهران 1348
2. کلاته نان، انتشارات امیر کبیر ، تهران 1353
3. کلاته کار، امیر کبیر ، تهران 1357
4. یکی یک دونه ، مجله الفبا
تحقیقات ، تک نگاریها، مقالات
1. ایلخچی ، موسسه تحقیقات و مطالعات اجتماعی 1342
2. خیاو یا مشکین شهر ، مؤسسه تحقیقات و مطالعات اجتماعی 1344
3. اهل هوا ، مؤسسه تحقیقات و مطالعات اجتماعی 1345
4. تئاتر امروز ایران در شهرستانها ، روزنامه اطلاعا ت 28 مهر 1348
5. قرا داغ ( چاپ نشده ) 1349
6. تئاتر مستند ، ویژه سینما و تئاتر 1351
7. وقتی هفته ای هشت روز باشد ، ویژه سینما و تئاتر 1352
8. طرح پیشنهادی برای تهیه یک گزارش کامل از تبریز ( از امروز تبریز ) با جلال آل احمد، گاهنامه سهند ، تبریز
9. ساو جبلاغ (چاپ نشده )
لال بازیها سال
1. شهادت، تهران 1341
2. لال بازیها ، نشر پیام ، تهران 1342
3. ده لال بازی ، ده نمایش پانتومیم ، آرش ، تهران 1342
4. در انتظار ، نمایش پانتومیم ، آرش تیر ماه 1344
متفرقهها
1. کتاب زمان ، ویژه تئاتر ، ج 3 ، تهران 1348
2. کتاب الفبا ، شش جلد ، مجله ادبی ، تهران ـ پاریس 1356ـ1352
3. کتاب جمعه ، سال اول ، شماره 6 ، ویژه صمد بهرنگی 1357
ترجمهها
1. شناخت خویشتن «آرتور جرسیلد » با محمد نقی براهنی ، تبریز 1342
2. قلب و بیماریهای قلبی و فشار خون ( هـ - بله کسلی ) با همیاری
محمد علی نقشینه ، تبریز 1342
3. خود پژوهی ، با هکاری براهنی ، مجله معلم امروز ، تبریز 1342
4. آمریکا، آمریکا (الیاکازان ) با محمد نقی براهنی ، امیر کبیر ، تهران 1343
غلامحسین ساعدی که در نمایشنامهنویسی «گوهر مراد» تخلص میکرد یکی از ژرف اندیشترین و ژرف ساختار ترین متون نمایش دهههای چهل و پنجاه این خاک را به عرصة قلم کشانده است.
ساعدی چهره مبارز فعّال و هماره در تکاپو داشت یکی از بهترین شیوهها برای شناخت ساحت قلم و قدم گوهر مراد همانا نمایشنامههای اوست اگر چه او در رمان، قصه کوتاه و تک نگاری نیز صاحب یکی از غنیترین کارنامکهای عصر آن شبزدگان نابکار است. به یاد داریم مقاله « فرهنگ حاکم، فرهنگ محکوم » از دکتر رضا براهنی که به گاه انتشار هر دو و هم ساعدی و هم براهنی را به مدت یکسال و نیم در بند رژیم خفقان و جهنمی عصر شاه کشاند.
ساعدی در رمانهایش مانند: توپ، عزاداران بیل، واهمههای بینام و نشان که مجموعهای از قصههای کوتاه اوست کاری کرده است کارستان؛ چرا؟
به دلیل آنکه در دوران خفقان و عصر خاکستری طاقوت همه رسانههای گروهی در زیر یوق تطاول و دست درازیهای سانسور شیطانی، پلیس و شب زدة آنان بود.
هنرمندانی مانند گوهر مراد، زنده یاد هوشنگ گلشیری و زنده یاد بهرام صادقی از سویی هم دغدغة کار خلاقانة ادبی و هنری را داشته و هم وظیفة اطلاع رسانی از طریق رسانههای صرف هنری مانند قصه، رمان، نوول ( Novewl) داستان کوتاه و نمایشنامه را داشتند.
امروزه روز چه بی انصافی است اگر در بهار آزادی کار این بزرگان را با دیدگاههای امروزی به شلتاق و جنگ و گریزها و گلادیاتوربازیهای ادبی به صفحات روزنامه بکشانیم. به قولی:
بزرگش نخوانند اهل خرد که نام بزرگان به زشتی برد
و ساعدی یکی از بزرگان پهنة قلم و قدم این دیار بود و قسم به قلم که در واپسین لحظههای زندگیش به عهدی که با مردم و با خداوند یگانه بسته بود هماره و همیشه وفادار بود.
به قول ژان پل سارتر در کتاب « ادبیات چیست »: « تعهد عهدی است که نویسنده با خود میبندد. او اولاً به قلم متعهد است و پس آنگاه به جامعه و جامعه شناختی و غیره و ذالک. »
و بر این تعبیر درام نویسی متعهد، مسئول و صدایی در میان صداها بود.
صدایی بلیغ، رسا، بلند و برین، از این کلیات که بگذریم به هر حال ایرادهای نیش غولی نقد نیست بلکه ( نه گفتن ) است اما چه کنیم که روزگار کج کردار بدخیم هماره در پی متحول ساختن آدمیان است و من نگارنده نیز بیگمان متحول شدهام. به قول شاگرد افلاطون: « افلاطون عزیز است اما حقیقت از افلاطون عزیزتر است. »
و از این رو است که امروزه وقتی در پی تدوین رساله ای، کتابی یا سیاهههای هستیم باید به آخرین دستاوردهای ذهنی و عینی خود پایبند باشیم. یکی از مهمترین نکات آثار ساعدی مسئله مجاز یا استعاره یا تمثیل1 در آثار وی است. در همة این آثار مسئله نماد یا سمبل وجود دارد از جمله در همین « چوب بدستهای ورزیل » که نمایش استعارهای است و به قول اروپاییها یا منتقدین الگوریکال2 است.
ساختمان نمایشنامه چوب بدستهای ورزیل و نحوة صحنه بندی آن به اعتقاد من به شدّت زیر تأثیر نمایش کرگدن اثر اوژن یونسکو درام نویس رومانیایی تبار فرانسوی است. محمود رهبر نیز یکی از درام نویسان مطرح پهنه نمایش نویسی ایران است. نمایشنامهای به نام « در همین حوالی » دارد که باز زیر تأثیر و تقلید شدید کرگدن یونسکو است. این به خودی خود ضعف نیست اما یک نکته را در آثار ساعدی باید در نظر گرفت.
زبان ساعدی در نمایشنامه از نظر اصول دیالوگ نویسی، نادرست، مرده و خام است. این قبول، ما ملاّ لغتی نیستیم اما چه کنیم با زبان آشفته و غلط دیالوگ نویسیِ آثار ساعدی که متأسفانه بعدها در آثار درام نویسان دیگر تسری یافت و آن زبان شکوهمند مرصع را به ابتذال کشاند. یادم نرود که اوّل ساعدی اطلاع رسان بود بعد درام نویس.
پیرامون درامها و قصههای کوتاهش نه اینجا مجال کلام است و نه با توجّه به ضیق وقت این رساله میتواند موجب پرداخت به آن باشد چون بحث ما راجع به چوب بدستهای ورزیل است.
ساعدی نمایشنامه چوب بدستهای ورزیل را در دهه چهل نوشت یونسکو کرگدن را در 1954 نوشته است و هر دو چه میگویند هم کرگدن و ورزیل و برانژه کاراکتر نمایشنامه کرگدن به اثر یک بختک عام که بقول جلال آل احمد « داءالفیل یا بیماری قوی است»
چرا ما به دیالوگ در نمایشنامه اهمیت بدهیم؟
به دلیل آن که دیالوگی کردن یک متن نمایشی با دیالکتیک ( جدل ) ریشه همسان دارد از نظر هستی شناسی یا Etimology هم خانوادهاند.
و چه کنیم با آثار گوهر مراد که سر تا پا غیر نمایشی، غیر صحنهای و به زبان «آرگو»
ته شهری فارسی نوشته شدهاند و این زبان در هیچ جای ایران ما به ازاء عینی مادی ندارد.
من میپذیرم که ساعدی ادیب نبود، لغوی مرد هم نبود اما چه کنم با مغولة مکالمه نویسی
«آثار ساعدی که در حضیض ذلت و اسفل السافلین است
مثلاً ساعدی « چند وقت » را « چن وخ » مینویسد یعنی چه این زبان چینی است یا فارسی مثالها فراوان است پس بزرگترین مشکل ساعدی زبان یأجوج و مأجوج آن است.
اگر چه باید یک نکته را بگویم علّت اساسی رویارویی نویسندگان به تمثیل و استعاره و مجاز و کنایه نه از باب شرایط سیاسی روز و نه از دریچة تنگ خفقانهای سیاسی و اطلاعاتی است بلکه بسیاری از آنان معتقدند هنر یعنی زبان اشارت نه عبارت. ساعدی شامل این موضوع نبود او صریح و بی واسطه شعار میداد. برایش فرق نمیکرد که این نمایشنامه دیکته و زاویه است یا صفحه یک روزنامه مطبوعه پس ساعدی اولاً آگاهانه شعار میداد و معتقد بود شعار از ریشة شعر و شعور است و هنرمند باید شاعر به شعور و شعار باشد و دوماً ساعدی اساساً هنرمندی رئالیست ( واقعگرا ) قرن نوزدهمی است.
عنوان گراز در نمایشنامه ساعدی سمبل چیست؟ همچنانکه گرگدن در اثر یونسکو سمبل یورتمه و یورش و تهاجم غرب فکری اعم از شرق کمونیست و غرب سرمایهدار به حیطه و موضع و ثغور و حدود بشری است گوهر مراد در این نمایشنامه چراغ قرمزی است و هشدار میدهد که آهای سر به جیب مراقبت و مکاشفت فروبرید و به قول خودش این استحمار و استعمار است که میگوید: « سر درکش ای حریف که هنگام گفت نیست ورزیل برای ما در نهایت صراحت، تاریخ مصرف و زبان آشفته است اما جهان بینی ساعدی در همین نمایشنامه مشخص است این هنرمند اساساً در کلیه آثارش روی خوش به مذهب و تعبد و دین داری نشان نمیدهد به قول خودش در نمایشنامه « جانشین » در غیاب واجب الوجود هر کاری شدنی است و این همان عبارت نیچه است ( خدا مرده است ) و ساعدی مذهب ستیزترین نویسندة معاصر این کشور بود من شما را به مجموعه قصههای « گور و گهواره » او حوالت می دهم که چقدر زیارت عتبات عالیات و سفر به کربلا به شکل شنیح و استهزاء آمیز و پر از کنایه به باد انتقاد میگیرد و یا در رمان « توپ» کاراکتر روحانی این متن تا سطح یک اهل شکم و مادون شکم تنزل میکند اساساً ساعدی معتقد بود یکی از علل اساسی عقب ماندگی کشور ما برتافته از محدودیتهای دینی است از این رو اقشار کم درآمد و طبقه پایین چارهای جز درغلطیدن و ارتجاع به قدمگاهها، امازادهها و سایر اماکن متبرکه ندارند و چه کنیم با انقلاب اسلامی پنجاه و هفت که همه این نوع انگارها را به زباله دان تاریخ انداخت.
روی سخن من با درام نویسانی چون ساعدی و اسماعیل خلج و بیژن مفید، صفی و دیگران است که چگونه جنوب شهر را در زمان آنا نابکاران محل فسق و فجور و مفاشحه نشان دادهاند حال آن که انقلاب اسلامی از همان متنی که ساعدی به سخره میگرفت خلج به آن میخندید و یا بیژن مفید جنوب شهر را مسخره میکرد پا گرفت و پدیدار شد و به قول مولانا و در پاسخ به درام نویسانی چون ساعدی و خلج باید گفت:
پیش چشمت داشتی شیشة کبود لاجرم دنیا کبودت مینمود
تمام عناصر سمبلیک چوب بدستهای ورزیل از بن و بیخ سلسله جنبان منحط یک رشته از تئاترهای این سرزمیناند که متأسفانه یا مسیو طلایهدار استثمار غربی است و یا اهالی یک روستا نماد و نمود ستمبران و رنج بران که آبروی خویش را در گرو بهره کشی کور و بیدوام خارجی میدانند و جه بگویم از ساعدی که سه دهه تئاتر این کشور را درگیر به قول ابراهیم گلستان رنگ موی « ایگورویال » یا موی بلوند خارجی یا پیپ مسیوها کرد و عجبا که هنوز مانند چوب بدستهای ورزیل نوشته میشود.
کارشناسان تئاتر واقفند که در شهرستانها هنوز مش غلامها ، ستارها، نعمتها و شکارچیها بیداد می کنند.
خشت اول چون نهد معمار کج تا ثریا میرود دیوار کج
پس بی تعارف بدون آن که بخواهیم به ساحت گوهر مراد تخطی کنیم اولین مفهوم تعهد را از خود وی آغاز کنیم یعنی تعهد مقابل قلم ادبیات نمایشی ساختار مبانی ظریف و دقایق نمایش و شیوههای ادبیات نمایشی، دراماتیزه کردن و غیره باشد که متأسفانه ساعدی به فرهنگ محکوم اندیشیدند حاکم و امروزِ روز ما از موضع همان حاکمان که در بهمن 57 چهره کردند و رخ نمودند شروع کردیم ـ حاکمانی که به تفکر، اندیشه، آگاهی و آزادی دادند همان چهار عناصر که در عهد شاه غایب بود که درام نویسانی چون هوشنگ گلشیری، بهرام صادقی و ساعدی و دیگران میباشند. اگر چه هنوز ما در ادبیات نمایشی یک زبان معیار صحنهای نداریم و تئاتر ما یک زبان دیالوگ محکم ندارد اما روشن است که زبان آثاری چون چوب بدستهای ورزیل نمیتوانند زبان صحنههای تئاتر امروز ایران باشند. نگاه کنید به این نمونه « همان بهتر که نفهمی برو تو خوابت را بکن اینجا جای تو نیست یعنی خودت نمیخای که باشه » « باز چت شده محرم چیزم نیست تو بعد از یک عمر نماز و روزه به چه کارایی افتادی و داری واسه چند تا کافر بیدین که معلوم نیست چه کارهاند لحاف و تشکش میبری »
در ادبیات نمایشی دو نوع زبان داریم
زبان غزل Sonret
شعر سپید Blank wavse یا زبان Slanly یا عوام و محاورهای برای مثال غزل و شعر سپید تمام آثار شکسپیر و زبان Slanly نمایشنامه « در انتظار گودو » اثر ساموئل بکت، در هیچکدام از این آثار شکسته نیست. زبان باید با پایه سالم نوشته شود و در صحنه شکسته شود نه روی کاغذ و این عیب بزرگ استادغلامحسین ساعدی است.
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 65 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
دانلود مقاله غلامحسین ساعدی