مقدمه
تعزیه یا شبیه خوانی ، تنها نمایش سنّتی ایران محسوب میشود. این نمایشها مربوط به وقایع مختلف کربلا است. که نخستین بار در زمان پادشاهان شیعی مذهب آل بویه به صورت صامت در ایران پاگرفت و بعد در عصر صفویه به شیوة امروزی بوجود آمد و از اوائل سلطنت قاجاریه همراه با صدا متداول شد و خصوصا در دورة ناصرالدین شاه رونق یافت. ایشان بعد از آشنایی با نمایش اروپا در بازگشت به ایران تکیه دولت را ساخت .
نمایشنامهنویسی نوین در ایران با تاسیس دارالفنون آغاز شد . اما در حقیقت آغاز نمایشنامه نویسی در ایران همزمان با ظهور دو نمایشنامهنویس معروف است که هر دو از بنیانگذاران تآتر ایران محسوب میشوند. حسن مقدم، که بیشتر به امضای «علی نوروز» مینوشت و «جعفر خان از فرهنگ آمده» مشهرترین اثر اوست و دیگر رضا کمال که به «شهرزاد» شهرت داشت . سالهای بعد نویسندگان مختلف با نوشتن و برگرداندن نمایشنامههای اروپایی به شیوههای گوناگون به تاتر ایران توجه کردند.
اما پس از این به دلایل مختلف یکبار دیگر کار تاتر از رونق افتاد تا اینکه با ایجاد سالنهای جدید و با برگرداندن معروفترین آثار درام نویسان نامدار جهان و با پیدایی نمایشنامهنویسانی همچون غلامحسین ساعدی (گوهرمراد) ، بهرام بیضایی ، اکبر رادی ، علی نصیریان ، بهمن فوسی ، اسماعیل خلج و ……. که هر کدام با روش خاص خود کار میکردند و با توجه به استقبال دانشجویان و روشنفکران ، و نیز شرکت چهرههای مستعد، اعّم از تحصیلکردگان داخل و خارج در زمینة تآتر ، کارگردانی و بازیگری نمایشنامههایی به صحنه آمد که هر کدام در حّد خود شایان توجه بود و بطور کلی نشان میداد که دورة جدیدی در تاتر ایران آغاز شده است آثاری چون «روزنة آبی »، «از پشت شیشهها »،
«افول»، «صیادان» از اکبر رادی و « بامها و زیر بامها » ، «چوپ به دستهای ورزیل » ، « آی باکلاه آی بیکلاه »، «پرواربندان» از غلامحسین ساعدی و « پهلوان اکبر میمیرد»،
«ضیافت» و «چهار صندوق» از بهرام بیضایی که با آخرین نمایشنامه با ارزش خود
«مرگ یزدگرد» و اجرای آن در سال 1356 یکباره به سینما روی آورد .
تنها کار اکبر رادی بود که در این عصر ادامه یافت و همچنان تا امروز نیز ادامه یافته است .
«منجی در صبح نمناک » یکی از آثار پس از انقلاب اوست و «آهسته با گل سرخ» هم با اجرایی موفق به کارگردانی هادی مرزبان از دیگر آثار این نمایشنامهنویس است .
سرگذشت نثر معاصر در چهار دوره
«در مورد ادبیات جدید ایران رسم است که مشروطیت را مبدا بدانند . اما طبیعی است که این ادبیات خود مرهون ادبیات اصلاح طلب و هشدار دهندة سالهای قبلی باشد. بدین ترتیب ریشه های نظم و نثر فارسی دوره مشروطیت در تمام عرصه هااز گذشته آب می خورد، گذشته ای که در آن آثار آخوندزاده ـ ملکم خان ـ مجدالملک سینکی میرزا آقاخان-کرمانی شاخص است .
نثرمعاصر یا به عبارت دیگر ادبیات نثری معاصر رابه چهارشاخه فرعی با مرزهای تقریبی تقسیم کرده ایم :
الف) اولین دوره فرعی (حوزه مشروطیت )
شروع این دوران محمل مقّدمات و سوابق است،یعنی چند سالی قبل از استقرار حکومت مشروطه و به عنوان نقطه ختم سال 1300 شمسی را اختیار می کنیم .
ادبیات این دوران بطور کلّی خصلت اجتماعی و سیاسی دارد. عشق به آزادی ـ قانون ـ ترقی و انتقاد از حکومت وطبقات بهرهکش (مالکان ـ حکام ـ سران مذهبی ) و به طور کلّی یک قومیت خواهی صافدلانه و فراخ سینه وجه شاخص ادبیات این عهد است.
نثر نخستین پیشگامان نویسندگان مشروطّیت نگاهی به شیوة نگارش غربیان دارد . شکل ساده و تعلیمی نثر منشیانة قاجاری، یعنی سبک قائم مقام فراهانی ، امیر نظامی گروسی، مجدالملک سینکی، در برخورد با فرهنگ غرب، روش جدّی و منطقی انشای مغربی را در خود میپذیرد . نثرنویس خوش قریحهای چون دهخدا و قصه نویس پیشگامی چون جمالزاده محصول این ترکیب هستند به طور کلی تحول اسلوب نثری در دو زمینة زیر چشمگیرتر است. 2
1. نخستین ترجمههای آثار غربی به فارسی
2. شیوة نگارش نویسندگان اواخر قاجار
1.نخستین ترجمههای آثار غربی به فارسی
بطور کلی کارهای مترجمانی از قبیل محمد طاهر میرزا (مترجم آثار الکساندردوما ) یا محمد حسین فروغی و یا میرزا حبیب اصفهانی مترجم حاجی بابای اصفهانی ـ ژیل ـ بلاس میتوان نام برد. 1
نوع دیگر ترجمهها ترجمة نمایشنامهها بود که درصدرشان آثار انتقادی و طنزآمیز مولیر قرار داشت. 2
با این حال بیشتر این ترجمهها ضمن دوری از سبک سنتی و عادتی نثر نویسی فارسی به خودی خود شیوا و قابل قبول است و حتی در چند مورد به فارسی نویسی درخشانی بر میخوریم که بشارت رشد و تجدد نثر فارسی را میدهد. یکی از شیواترین نمونهها، ترجمة «اتللو» ی شکسپیر بوسیله ناصرالملک است. زبان ترجمه از لحاظ استواری و پاکیزگی نثر و طنین و آهنگ دراماتیک جملات در زمان خود منحصر به فرد بوده و در زمان ما نیز ترجمة خوبی به شمار میرود، بویژه که به نثر شعر گونة امروز سخت نزدیک است.3
2.شیوة نویسندگان اواخر قاجاریه
در این دوره برای نخستین بار آثاری در ارتباط مستقیم با تودة مردم بوجود آمد. این آثار را در دو گروه کلی رساله نویسی و داستان نویسی میتوان دید4
1. رساله نویسی
رسمی که از دورة قاجاریه در ادبیات فارسی عمومیت یافته، خاطره نویسی ـ ثبت احوال و نگارش رسالات تاریخی و انتقادی است. در میان این گروه نویسندگان میتوان میرزا ملکم خان ـ میرزا آقا خان کرمانی ـ حاج سیاح محلاتی ـ حاج یحیی دولت آبادی و ... را نام برد که از نظر سبک آیینه آخرین تحولات اسلوب نگارش زمان خود هستند. شور قومیت خواهی ، ایران دوستی، برخورداری از یک دانش سیاسی در پرتو نثری که عادتا موجزو بی آرایه اما شورانگیز و فاخر است در آثار اینان مشخص است.
2. داستان نویسی
در این دوران داستان نویسی در مقایسه با رساله و مقالهنویسی کم رونق به نظر میرسد. اما همان چند داستاننویسی که پیدا شدند از دو نظر حائز اهمیت هستند: 1. تاثیر بر جامعه معاصرشان 2. تاثیر بر اهل قلم
از این داستان نویسان که به تعبیری آباء قصه نویسان امروزند، چهار تن شاخصاند:
میرزا عبدالرحیم طالبوف تبریزی ـ حاج زین العابدین مراغهای ـ سید علی اکبر دهخدا و سید محمد علی جمالزاده. وجه مشخص حکایتهای اینان التزام در بیدار کردن و آگاهی دادن بوده است. در ضمن توجهات به جنبههای هنری و ساختاری قصّه البته برای جالبتر کردن آن نیز در این کارها به چشم میخورد.2
ب) دومین دوره (فترت) : (1300ـ1315 ) 1
1. مشخصات کلی این دوران
در آستانه این دوران باید نیم نگاهی به میراث ادبی و هنری مشروطه داشت.
مهمترین انگیزهای که در این دوران (مشروطه) باقی میماند بحث تجدد ادبی است که یک موضوع ذاتی نسبت به امر ادب به شمار میآید . این بحث از حدود سالهای 98ـ1297 شمسی میان مجلة دانشکده و به مدیریت محمد تقی بهار و روزنامة تجدد تبریز ( به سردبیری تقی رفعت) به طور جدی آغاز شد. بویژه در سبک نویسندگی رفعت و همگامانش مایههای عصبیت و جمله پردازیهای کوبنده ، حامل نفسهای یک زمان شتابناک و متحوّل است . اما این بحث به زودی فرو مینشیند با این حال چون به دورة دوم میرسیم ، یکی از موفق ترین تجدّد خواهیها را از جانب نیمایوشیج ملاحظه میکنیم . شاعر پایههای یک نوگرایی سنجیده را در شعر میریزد . در قالبهای جدید نثر (قصه نویسی ، یا نمایشنامه نویسی ) سنت قابل اتکایی وجود ندارد . تحول هنری نیز محتاج گذشته و تجربه و سنت است .
بنابراین در این عهد ، چون به علت مقتضیات روز ، غوغای سیاسی فرو مینشیند ، ساختهای نگارش نیز اغلب جامد میماند.
2. داستان نویسی دومین دوره
گفتیم از زاویه تجددی که سرچشمة شیوههای پیشرو و نویسندگی امروز ماست . نثر محققان این دوران چندان قابل بحث نیست و شیوة نگارش امروز ، در مقایسه ، خود را به شیوه نثریِ، صاحب قلمان حوزه مشروطه مدیونتر میداند.
در این زمان داستاننویسی نیز صراحت و روشنی عهد مشروطه را از کف نهاده است . البته داستان نویسان سعی میکنند آثار خود را با عقاید انتقادی زینت دهند ، ولی بطور کلی شیوه رایج داستان نویسی از طرفی در بند افسانه پردازی به سبک قدیم و از سویی زیر نفوذ ترجمه ادبیات سلحشوری و رومانتیک خارجی و گرفتار قضایای پنداری و رویاهای پهلوانی یا عشقهای جاودانه ، فداکارانه و اندوهگین است . و آن زیورهای انتقادی به شکل محکومیت عوارض نظام زندگی (خود فروشی ـ رباخواری ـ بیکاری ـ ظلم به زنان ـ تعصبات مذهبی) تقلیل یافته است و نیز ترجمة قصههای کار آگاهی و پلیسی به فارسی که از تازهای این روزگار است.
مؤثرترین ترجمهها از لحاظ انعکاس در طول زمان برگردان بینوایان اثر معروف ویکتورهوگو میباشد که حسینقلی مستعان آن را بین سالهای 10 ـ 1307 ترجمه و منتشر کرده است .
در سبک نثر معروفترین داستان نویسان این دوره (دوره فترت) حزن و اندیشه ، درد نهان هذیان دل ، سودایی مزاجی و مالیخولیا ـ حس تظلّم و حیف شدگی جای ویژهای دارد . این خصوصیات که از اصول اساسی مرام رومانتیک است یکجا در رضاکمال ، «شهرزاده» دیده می شود و بدین لحاظ او را می توان برجستهترین نماینده شیوة یاد شده دانست. 1
ج)سومین دوره ( برگشت موج 1315 ـ 1340 )2
1. مشخصات کلی دوران
2.بازگشت محصلان اعزامی به خارج
با بازگشت فارغ التحصیلان ، همپای فنون و دانش های نو، جبراً نسیم تحولی وزید که یک دورة 25 ساله را از تازگیها ، شناختها و جستجوها در هم نوشت . در فرهنگ ادبیات و هنر، ساختهای نوینی به مورد آزمایش گذاشته شد . آن هسته اندیشگی که از اواخر دورة ناصری روز به روز رشد کرده اما همچنان شکل بدوی داشت ، اینک میرفت تا شکوفا گردد و شد.
در قلمرو داستان نویسی، زبده نویسندگانی چون صادق هدایت ـ بزرگ علوی ـ و صادق چوبک آثاری بر اساس موازین تازه بجا نهادند که راهگشای نسلی شد . نفوذ این نویسندگان به قدری بود که سبک واقعگرا در داستان نویسی ایران غلبه همیشگی یافت .
به طور کلی مشخصات اساسی آثار این گروه نویسندگان از قرار زیر است :
1. انتخاب فضاهای ظاهراً واقعی که در بطن آن روابط آدمها ذاتاً غیرواقعی است . یعنی از حسیات مبهم ، انگیزه ها و اعمال مبالغه آمیز ، ظرایف و تعابیر ذهنی سرشار است.
2. اصرار و ابرام در ارائه مایههای اجتماعی با مدعای استفاده از علم روانشناسی یا روانکاری به سبک نویسندگان غرب
3. حضور دائمی نویسنده در صحنهها و ابراز نظرها و قضاوتهای وی نسبت به حوادث و آدمها .
4. اسلوب نگارش خوشآهنگ و رنگینی که غالباً سرشار از نغزگویی و نکته پردازی است.
د)خانه روشنی ( دوره چهارم 1350ـ 1340)
1. مشخصات کلی این دوره
این دوره اساساً ادامة منطقی دورة پیش است . اما از نظر کمیت ، تعدد و تنوع یکی از درخشانترین ادوار نثر نویسی ( و به طور کلی ) ادبی و هنری ایران است .
مناسبترین و کارآمدترین وضعیات در دهة (50ـ1340) پدید آمد. دههای که اگر ترمز سانسور متوقفش نمیکرد به چه آفاق گستردهای میرسید .
یکی از اتفاقات فکری که برخی از مجاهدان قلمی این دوران را رنگ و بوی دیگری میدهد ، مسئله هوشیاری در برابر « غربزدگی » و گشایش عقدة حقارت در قبال صادرات فکری غرب و احراز یک هویت شرقی ـ آسیایی ـ اسلامی ـ ایرانی بود .
نخستین بار جلالآل احمد در آغاز این دهه مسئله را در رسالهای به نام غربزدگی مطرح کرد. میدانیم که سهم اعظمی از آثار قلمی دوره پیشین تآتر از نگرش «جهان وطنی» بود بطوری که در آستانه دهه 40 بسیاری از روشنفکران از طرح مسائل در حد مرزها و مدعاهای ملی شرم داشتند و با ارائه دیدی که خود را مصنوعاً جهانی وانمود میکرد از اتهام تحجر تبری میجستند .1
طبیعی است که در پی این وجهة نظر ، اهتمامی بیشتر در قبال سرچشمههای ادبیات مردمی، فولکلور و میراث مذهبی و ملّی به نظر آمد.
از نظر سبک ، عناصری که مولود یک جّو فرهنگی لبریز از تصادمات و مناقشات بود ، در بنیادهای ادبی مستحیل شد. مثلاً به عوض استعارات و اشارات کلیشه شده و مستعمل گذشته ، گونهای نهادگرایی (سمبولیزم) ادبی در آثار منظور و منثور رخ نمود . تیپ سازی و عام گویی بیرنگ شد و به جای آن انسانها در موقعیت اجتماعی و در مقابله با جهان بیرون یا درون تجزیه و تحلیل شدند.
دربارة تاثیر گذاری نهانی و پایهای این «جو» همین بس که چون در اواخر دهه 40 سانسور متوجه آن شد با هجوم منظمی در عرض چند سال تمامی زمینههای فعّالیت خلاق هنر و ادب را مسدود کرد که این خود به منزلة اقدام برای کشتن یک ملت است.
2. مظاهر این دوره
دهه 1350ـ1340 از بسیاری دیدگاهها از اعصار پربار ادبیات و هنر ایران است .
داستان نویسی ـ شعر ـ نمایشنامهنویسی ـ نقد ادبی و تحقیقات تاریخی و اجتماعی ، بهترین دستاوردهای خود را در این عهد یافت و بسیاری از دستاندکاران آن به تدریج حوزه نفوذی وسیع یافتند .
از داستان نویسان : سیمین دانشورـ غلامحسین ساعدی ـ ابراهیم گلستان ـ جمال میرصادقی ـ بهرام صادقی ـ جلالآل احمد ـ ناصر ایرانی ـ احمد محمودـ محمود دولت آبادی ـ نادر ابراهیمی ـ هوشنگ گلشیری ـ مهشید امیر شاهی و دیگران .
از نمایشنامه نویسان : علی نصیریان ـ بهرام بیضایی ـ گوهر مراد ـ بهمن فرسی ـ
اکبر رادی ـ اسماعیل خلج و دیگران .
نهضت ترجمه نیز در این دوران به نحوی جدیتر دنبال شد . تا آن جا که متن فارسی برخی از آثار ترجمه شده به نفسه خود اثر ادبی فارسی محسوب میشود.1
نمایشنامهنویسی2
سابقه نمایش در ایران
اطلاعات ما پیرامون سابقة نمایش در ایران قدیم محدود است . و حتی اشارات مختصر در این باب نیز بیشتر در منابع خارجی یافت میشود . بر اساس همین منابع و نیز ماخذ قلیل ایرانی میتوان دریافت که در روزگار باستان برگزاری برخی مراسم مذهبی و جشنهای ملّی و درباری یا سالگردها یا عزاهای ملّی (مرگ سیاوش ) جنبة نمایش به خود میگرفته است . نیز در دوره اشکانیان که فرمانروایان عهد دوستار یونان و طبعاً مایل به فرهنگ آن بودهاند، نمایشهایی از نویسندگان یونانی در متصرفات اشکانیان اجراء میشده است . تحقیقات یا منابع موجود جز این گونه اشارات آگاهی دقیقی درباره سابقه نمایش در ایران
به ما نمیدهد.
نخستین بار در زمان حکومت شیعی مذهب آل بویه به صورت صامت در ایران پا گرفت و بعد در عهد آخرین سلاطین صفوی دیگر بار برقرار گردید. وطبعاً متنی نمایشی هم از آن دوران در دست نداریم. آنگاه از اوایل سلطنت قاجاریه همراه با صدا متداول شد و بویژه در دورة ناصرالدین شاه رونق یافت. 1
امّا از آغاز صفویه است که دو شکل نمایشی در ایران به طرز چشمگیری هویت مییابد این
دو شکل عبارتند از تعزیه و نمایش تخت حوضی 2
الف) تعزیه (شبیه گردانی یا شبیه خوانی یا تعزیه ) که مدارک آن حداقل 250 سال سابقه را نشان میدهد ، بر مبنای نمایش بوده است در اصل بر مبنای روایات مذهبی و از همه مهمتر وقایع غمانگیز کربلا پا گرفته است ، با این حال در میان تعزیهها ، نمونههای مفرّح و فکاهی هم وجود دارد و از قبیل تعزیة عبدالله و عمر ـ شست بستن دیو و غیره و حتی در برخی تعزیههای اندوهگین مذهبی صحنههای شوخی و طنز تعبیه شده است (نظیر صحنة اول تعزیه شهادت حضرت قاسم)
ب ) نمایش تخت حوضی که شکل اجرایی امروزی آن متعلق به دوره قاجاریه است ، از نظر
سادگی زبان و صورت اجرایی شباهت زیادی به تعزیه دارد با دو تفاوت کلی که عبارتند از:
1. زبان تخت حوضی عموما نثر است و نظم در آن گاهگاه پدیدار میشود ، برعکس تعزیه که زبان آن اغلب شعر واره است.
2. تخت حوضی عموما دارای مایههای فکاهی است و جنبه مطایبه و طنز و طعنه و به طور کلی انتقاد اجتماعی در آن مرکزیت دارد .
اما نمایشنامه نویسی جدید در ایران با تاسیس مدرسه دارالفنون آغاز شد . از نخستین نمایشنامههایی که در تالار این مدرسه بر پا کردید، «گزارش مردم گریز » ترجمة منظوم نمایشنامه مولیر بود .
با تغییر اسامی اشخاص و مکانها و کاربرد تعابیر خاص، زندگی ایرانی را برای خواننده یا تماشاگر ملموستر ساختهاند . مقارن با ترجمهها ، نخستین ایرانی که در همان مکتب مولیر (و تا حدی گوگول،) اما با موضوعات جامعه ایران نمایشنامه نوشت ، میرزا فتحعلی آخوندزاده بود.
پس نمایشنامه میرزا فتحعلی که اصلا به زبان ترکی بود و در همان ایام به فارسی ترجمه شد ، میتوانست الگوی مشوّقی برای آزمون کنندگان تئاتر اجتماعی و انتقادی ایران باشد از اینروست که میرزا آقا تبریزی یکی از اولین نمایشنامه نویسان فارسی زیر تأثیر
میرزا فتحعلی آخوندزاده دست به کار نمایشنامهنویسی زد .
فراز و نشیب نمایش جدید ایران 1
مقصود از نمایش جدید ایران ، تئاتری است که از اواخر قاجاریه تحت تاثیر غرب در ایران پا گرفت . از آن زمان تا سال 1340 که مبدا جهش کلّی در تمام جهات ادبی و هنری ایران بوده است ـ این تئاتر فراز و نشیبهایی را طی کرده است که ما میتوانیم زیر چهار عنوان کلی تقسیم بندی کنیم : اعتراض ـ افتخارات ـ صحنه ـ امروز
1. دوره اعتراض
فاصلة از آغاز بیداری ایرانیان و نهضت مشروطه تا سال 1300 شمسی را میتوان در نمایشنامه نویسی دوره اعتراض نامید . نمایشنامههای برجسته این دوره در واقع برگردان شب نامههای دوران بیداری است ، مکالمهها دقیقا از نظر خصلت همان قدر صریح و افشانهگرانه است که تئاتر ایران دیگر هیچگاه به آن مایه از صراحت نرسیده است .
در آثار دوره اعتراض به یک خصیصة کلّی میرسیم . چون انتقاد و اصولا خود نمایشنامه هنوز شکل مشخصی ندارد ، یعنی هنوز تصور صحیحی از تئاتر به معنای غربی آن بوجود نیامده ، آدمهای نمایش مجموعاً چیزی را بیان نمیکنند ، یعنی در خدمت کل نمایش نیستند . در عوض پیام نویسنده به طور مجزا به وسیلة برخی از آدمهای نمایش اعلام میشود. به تعبیر دیگر در این نمایشنامهها نقش شخصیت در ارتباط با کل اثر تبیین نشده است .
این گونه نمایش از ساخت در اماتیک برخوردار نیست و خود بخود نوعی ساختمان نقلی و روایی میگیرد یعنی این ناپختگی موجود نوعی سبک میشود.
یکی از برجستهترین نمایشنامه نویسان این دوره احمد محمودی (کمال الوزاره ) است .
محمودی قبل از جمالزاده به برداشت از زبان عوام پرداخته است . نمایشنامه «استاد نوروز پینه دوز» به خودی خود گنجینهای از فرهنگ عام است .1
2 . دوره افتخارات
جریان ناسیونالیزم و تعظیم و تحسر نسبت به گذشته که با مشروطیت شکل گرفته بود ، در سالهای آغاز قرن خورشیدی حاضر رواج کلی مییابد. درک افتخارات گذشته و عظمت اجدادی و لزوم پیدا شدن یک منجی ملی ، یکی از مسائل کلی تئاتر میشود . آثار نمایشی میرزادة: عشقی ـ ابوالحسن فروغی ـ علی نصیریان صادق هدایت و دیگران . این
درون مایه ـ یعنی باز جست هویت ملی و جستجوی قهرمان نجات بخش را به شکلهای گوناگون تکرار میکنند . اما به موازات این گونه برداشتها ، بن بست آن نیز در چشم انداز نمایشنامه نویسان ظاهر شده است . نسل جوانتری که از اروپا تاثیر و تربیت یافته میخواهد متّوجه واقعیات روزمره شود . بنابراین این دو گرایش فکری و ذوقی که پیوسته یکدیگر را جذب و دفع میکنند ، همزمان ادامه مییابد .
نمایشنامه « جعفرخان از فرنگ آمده » نوشته حسن مقدم اساساً جنگ بین کهنه و نو نیست، بلکه محکوم کردن بی فرهنگی و سطحی بودن است . متأسفانه حسن مقدم و گروه روشنفکران همراه او ( ایران جوان ) به علت اختناق روز افزون نتوانستند منش روشنگر خود را ادامه دهند .
در این میان تنها نویسنده ای که زمینة تاریخی دارد ،امادرآثارش به جنبه های شاعرانه و عاطفی (به ویژه عنصر زن به عنوان یک نقش اصلی دربرخوردهای دراماتیک ) بر
میخوریم رضا کمال که به «شهرزاد» شهرت داشته است.1
فراموش نکنیم که تمام نمایشنامههای متفکر و انتقادی این دوران، متعلق به اوائل آن یعنی دهة اول قرن خورشیدی ماست ، زیرا به تدریج سانسور حکومتی برای همیشه این گونه آثار را از میان برد . تئاتر منحصر شد به نمایشنامههای تاریخی و افسانهای یا عاشقانه (اعم از تالیف یا ترجمه ) که بهترین آنها کارهای رضاکمال «شهرزاد» بود و سرانجام در سال 1317 سازمان پرورش افکار به قصد تبلیغ اخلاق مشعشعانه دیکتاتوری تاسیس شد و نمایشنامههایی به این قصد تهیه و اجرا گردید که «یخ از آن میبارد » بدین گونه چون شهریور 20 رسید دیگر خاطره و سابقهای برای نمایشنامه نویس تازه پا نمانده بود و سالها باید میگذشت تا نمایش ملی کمکم شکل بگیرد .2
3. دورة صحنه
با تاثیر مردانی همچون حسن مقدم (نوروز) و رضاکمال (شهرزاد) که تئاتر جدید ایران را بنیاد نهادند سالهای بعد نویسندگان مختلف با نوشتن و برگرداندن نمایشنامههای اروپایی به انحاء گوناگون به تئاتر توجه کردند.1 بعد از سال 1320 ، طی یک دوره تقریبا 15 ساله ، جریاناتی که در تئاتر ایران اتفاق میافتد بیشتر به صحنه مربوط است تا به نمایشنامه نویسی ـ به عبارت دیگر تئاترها هر کدام با پیگیری نظریه در مراسم خاصی نمایشنامههایی را از طریق ترجمه ، اقتباس یا تالیفات کم عیار به صحنه میآورند.
این است که در دوران یاد شده جریان نمایشنامه نویسی ملی اصولا متوقف است یکبار دیگر کار تئاتر از رونق افتاد تا اینکه با ایجاد سالنهای جدید باز به صورت نوتر سامان گرفت و پیشرفتهای عمدهای در کار صحنه ، بازیگری و صحنهگردانی رخ می دهد . میتوانیم به عنوان نمونه . «خروس سحر» اثر عبدالحسین نوشین را نام ببریم که تقلیدی از دشمنان اثر گورکی است .
البته در زمینه تئاتر بومی «رفیع حالتی» آثار قابل ملاحظهای نوشته از قبیل : خاقان میر قصدــ جان فدای وطن و امیر کبیر که هیچکدام چاپ نشده است
( برای اطلاعات کلی درباره نمایشنامههایی که در ادوار مذکور منتشر شده یا به صحنه آمده میتوان به کتاب «بنیاد نمایش در ایران » نوشته جنتی عطایی مراجعه کرد) . 2
4. نمایشنامه امروز
در سال 1337 گروه هنر ملی که به سعی گروهی از جوانان علاقمند و با کمکهای فکری شاهین سرکیسیان تشکیل شده بود ، نمایشنامه «بلبل سرگشته » نوشته علی نصیریان را
(که قبلا در سال 35 جایزه اول مسابقه نمایشنامه نویسی را ربوده بود ) به روی صحنه میآورد. اعضای گروه هنر ملی بعدها پراکنده شدند و هر یک برای خود همراهانی جستند . و امکان بیشتری برای تنوع بخشیدن به کار تئاتر در طریقی جدید و لازم پدید آمد .
در پی این اهتمام در حوالی سال 1340 نمایشنامههای غلامحسین ساعدی آغاز به انتشار کرد که بویژه از نظر کمیت و تعداد توانست پوشش قابل توجهی برای تمام گروههای تئاتری ایران فراهم آورد ( توضیح اینکه با پیدایی نمایشنامه نویسانی همچون غلامحسین ساعدی (گوهر مراد ) ، بهرام بیضایی ، اکبر رادی ، علی نصیریان ، بهمن فرسی ،اسماعیل خلج که هر یک به روش خاص خود کار میکردند و با توجه به استقبال دانشجویان و روشنفکران و شرکت چهرههای مستعد در زمینههای کارگردانی و بازیگری به سال 1344 یک فستیوال تئاتر که به کوشش وزارت فرهنگ و هنر در تالار تازه سازی برپا شد نمایشنامههایی به صحنه آمد که هر کدام در حد خود قابل بحث بود و به طور کلی نشان میداد که دوره جدیدی در تئاتر ایران آغاز شده است.1
فضاهای متنوعی را که اینک در کار نمایشنامه نویسان رخنه کرده بود نشان داد. در این فستیوال چند اثر به همت دست جمعی گروهی از دستاندرکاران ارائه شده بود که نمایشنامههای موفقی چون«امیرارسلان»نوشته پرویزکاردان ، «چوپ به دست های ورزیل» نوشته غلامحسین ساعدی «پهلوان اکبر می میرد »نوشته بهرام بیضایی از آن شمار بود.
به همراه این جریان ، ترجمه، معرفی و اجرای نمایشنامههای خارجی درسطح وسیعتری دنبال شد و آثار ارزندهای از نمایشنامه نویسان جدید اروپایی و آمریکایی نظیر چخوف – سارتر- ایبسن ـ تنسی ویلیامز ـ یونسکو ـ برشت و … به صحنه آمد.1
فصل اول
الف)مصاحبه ها
ب)زندگینامه غلامحسین ساعدی
ج)زبان نوشتاری ساعدی
د)رئالیسم ساعدی
الف)مصاحبه ها
1. مصاحبه دکتر علی اکبر ساعدی1
دکتر غلامحسین ساعدی، روانپزشک، داستان نویس و نمایش نامه نویس ایرانی در بیست و چهارم دی ماه سال 1314 در چوپور میدانی، واقع در حوالی مارالان تبریز به دنیا آمد. پدرمان کارمند دارایی بود و غلامحسین دومین فرزند خانواده بود.
تحصیلات ابتدایی را در دبستان بدر، و متوسطه را در دبیرستان منصور ( طالقانی کنونی ) و حکمت به پایان رسانید. در سال 1330 وقتی که 16 ساله بود، ضمن تحصیل در دبیرستان، به اصرار دوستان و آشنایانش، اولین اثر خود را که عبارت از چند داستان کوتاه بود، به هفتهنامه دانشآموز ارسال کرده و به چاپ رسانید. این زمان مصادف است با اوجگیری ملّی شدن صنعت نفت و غلامحسین با مشاهدة این حرکتها، ساکت ننشسته و وارد فعّالیتهای سیاسی دانشجویان و دانش آموزان تبریز شد. و در اندک زمانی، سخنران اغلب گردهماییهای سیاسی شده و بارها مورد تعقیب و ضرب و شتم پلیس و ساواک قرار گرفت.
دومین اثر خود را بعد از آن، که یک داستان بلند به نام « از پا نیفتادهها » بود به مجله
«کبوتر صلح » فرستاد که بخشی از آن چاپ و مورد نقد قرار گرفت.
در سال 1332 وقتی که غلامحسین 18 ساله بود، مسئولیّت سه روزنامه محلّی « فریاد »،
«صعود » و « جوانان آذربایجان » را پذیرفت و در این مورد تلاش فراوانی از خود نشان داد. در کودتای 28 مرداد 32 صاحب امتیاز روزنامه « صعود » ( آریانس آرزومانیان ) ترور شد و هر سه روزنامه هم توقیف شدند. در یکی از روزهای تابستان سال 32 پلیس به خانه ما ریخت و غلامحسین را به همراه بنده ( علی اکبر ) دستگیر و به زندان شهربانی منتقل کرده و غلامحسین بازداشت شد . اما پس از چند ماه به وساطت اولیا دبیرستان از زندان آزاد شد. اما پرونده آن دستگیری تا پایان عمر غلامحسین ( 1364 ) هرگز بسته نشد. در سال 1334 به دانشگاه پزشکی تبریز راه یافته، و بارها در این زمان به اتهام رهبری حرکات سیاسی دانشجویان مورد آزار مأمورین ساواک قرار گرفت. در دوران دانشجویی فعّالیت ادبی ساعدی شکل منسجمتری به خود گرفت و در طی این سالها چندین اثر از خود به جا گذاشت. در سال 1340 پایان نامه تحصیلی خود را تحت عنوان « علل اجتماعی پسیگونوروزها ( سایکونوروزها ) در آذربایجان » به دانشکده ارائه داد، اما این پایان نامه به علت طرح پارهای از ناهنجاریهای اجتماعی که به نظر ساعدی ریشة اساسی بیماریهای روانی بود، ابتدا مردود شناخته شد . اما عاقبت با اکراه شدید مسئولین دانشگاه مورد پذیرش قرار گرفت. ساعدی پس از اخذ دکترا، برای گذراندن خدمت سربازی راهی تهران شد و به دلیل داشتن پروندة سیاسی از دریافت درجه افسری محروم شد و با عنوان سرباز صفر در بهداری پادگان سلطنت آباد دو سال خدمت کرد. در همین زمان ساعدی با نویسندگان و ادیبان معاصر از جمله: پرویز خانلری، جلال آل احمد، احمد شاملو، رضا براهنی، م.آزاد، جمال میرصادقی، محمود اعتمادزاده، اسماعیل شاهرودی و … آشنا شد.پس از اتمام سربازی غلامحسین و بنده در اطراف خیابان دلگشا، مطب شبانهروزی دایر کردیم که در مدت خیلی کمی این مطب تبدیل شد به پایگاهی برای روشنفکران آن روزگار. در همین زمان ما دو نفر و شاملو در اطراف منطقة عباس آباد سکونت داشتیم که بنده برای طی دوره تخصصی به قصرشیرین رفتم و غلامحسین در مطب تنها ماند. این مطب هم محل زندگی، هم مطب و هم محل نویسندگی غلامحسین شده بود. و اغلب دوستانش از جمله: بهرنگی، دهقانی، شاملو، سیروس طاهباز، آل احمد و … به او سر میزدند و البته ساواک هم او را تنها نمیگذاشت و چندین بار او را زیر مشت و لگد گرفته بود.
در سال 53 در نزدیکی سمنان توسط مأمورین ساواک بازداشت و به زندان اوین منتقل شد و تحت سختترین شکنجهها قرار گرفت. و در فروردین 54 بر اثر اعتراضات گسترده روشنفکران و نویسندگان بنام جهان، از جمله آرتورمیلر و مارکوزه و همچنین انجمن قلم سوئد، بیآنکه محاکمه شود از زندان آزاد شد ولی آثار روانی و جسمانی آن شکنجهها را تا پایان عمر با خود داشت؛ به طوری که بعد از آزادی قادر به جداسازی چند طرح داستان و نمایشنامه که در خاطرش بود، نشد. از این روست که از سال 54 به بعد ساعدی در خلق آثارش دچار نوعی رکود شده بود.1
او در سال 57 بنا به دعوت انجمن قلم آمریکا و همچنین ناشرین آمریکایی به ایالت متحده سفر کرد و ضمن برگزاری سخنرانیهایی چند قرارداد با ناشرین آمریکایی در زمینه ترجمه آثارش بست. و چند ماهی هم در لندن سر برد. و در انتشار روزنامه ایرانشهر با احمد شاملو همکاری کرد. در زمستان سال 1357 هنگامیکه انقلاب اسلامی آخرین سنگرهای سلطنت را درهم میکوبید به ایران مراجعت کرد و این مراجعت به دلایلی با سکوت گذشت. او در سال 1361 علیرغم علاقهای که به وطن خود داشت، به پاریس رفت و در آنجا اقامت گزید. در اواخر سال 1361 دچار عارضه قلبی شد ولی پزشکان او را نجات دادند و در دوم آذرماه، در حالیکه پدرش بر سر بالین او حضور داشت دچار خونریزی داخلی شد و در دیار غربت که هیچگاه تحملش را نداشت چشم از جهان فرو بست و در گورستان پرلاشز در جوار هدایت آرمید.
برغم پزشک بودنش هیچگاه مالی نیاندوخت. آن زمانی هم که در ایران بود گاه در مطب و گاه در خانه پدرش میزیست. اگر چه زندگی سیاسی داشت اما تا آخر عمر به عضویت هیچ حزبی درنیامد.
به عقیده من ( علی اکبر )، غلامحسین تصویر آدمهایی است که در این مرز و بوم بودند و هستند و نفرین شدهاند. استعدادهایی که با پارهای از آنها حتی نامدارترین چهرههای غرب قابل مقایسه نیست. و معلوم نیست سرنوشت آنها را چه کسی تعیین میکند.
2.مصاحبه دکتر خشکباری1
در مورد زندگی دکتر ساعدی، سعی میکنم نکاتی را بگویم که شما احتمالاً در جای دیگر نمییابید. و بنده اینها را یا از زبان خود دکتر شنیدهام و یا این که در کنارش بوده و دیدهام.
مرحوم دکتر ساعدی از دوستان بسیار نزدیک من بود. هر وقت که به تبریز میآمد، حتماً به خانة ما میآمد. و اگر من به تهران میرفتم، دکتر را ندیده به تبریز برنمیگشتم.
اولین مطب دکتر در میدان کلانتر تهران قرار داشت. وقتی که دکتر در آنجا طبابت میکرد، آن مطب هم محلّ نویسندگی، هم محلّ زندگی و هم محلّ کار دکتر بود: دارای دو اتاق کوچک، که در یکی از آنها یک چراغ نفتی خوراکپزی، چند تا قابلمه، تعدادی ظرف غذاخوری و وسایل اولیه زندگی قرار داشت. و در اتاق دیگر وسایل طبی، یک میز و چندصندلی به چشم میخود.
دکتر، تا آنجا که من به یاد دارم فکر سیاسی داشت و قلمش هم مطابق فکرش سیاسی است. تقریباً در همة نوشتههای دکتر، ما به نوعی با غولی وحشتناک بنام استعمار یا استثمار مواجه هستیم.
من اکثر نویسندگان قبل از انقلاب را میتوانم به دو دسته تقسیم کنم: مذهبی و غیرمذهبی.
نویسندگانی که عقیده مذهبی داشتند، معمولاً پیرو نهضت سال 42 آیت ا… خمینی بوده و هستند. اما تعداد این نویسندگان بسیار کم است؛ دلیلش را شاید بتوان چنین گفت که چون نویسندگان روشنفکر در این دوره شاهدهستند که مذهب از جوانب مختلف به اندازه کافی تبلیغ میشود، و فعّالیتهای مختلفی در باب ترویج مذهب وجود دارد؛ بنابراین همّت خود را در بیتفاوتی به مذهب، صرف اصلاحات دیگر میکنند. این نویسندگان نه با مذهب مخالفت دارند، و نه طرفدار مذهب هستند. فقط در این میان باید دکتر شریعتی را استثنا کرد. زیرا او حسابش با دیگران جداست و افکار او مستلزم بحث طولانی است. تا جایی که من اطلاع دارم، ساعدی هم یکی از این نویسندگان بود. نه طرفدار مذهب بود و نه مخالفتی با مذهب داشت. اما مخالفت شدیدی با شاه و آمریکا و شوروی داشت. به همان اندازه که از آمریکا بدش میآمد، از شوروی هم بدش میآمد. او از جنایاتی که شوروی دربارة ملل محروم مانند لهستان، چکسلواکی، رومانی، بلغارستان و … انجام میداد و منابع طبیعی و صنعتی آنها را غارت میکرد، اطلاع داشت و از شوروی هم بدش میآمد.
تا سال 1353 ساعدی به عنوان نویسندهای فعّال بر علیه حکومت شاه فعّالیت داشت. در همین سال توسط ساواک دستگیر و تحت سختترین شکنجههای جسمی، و بیشتر روحی قرار گرفت و بعد از آزادی وی از زندان، در سال 1354، تقریباً میتوان گفت که ما، با یک ساعدی کشته شده مواجه بودیم. روح ساعدی بر اثر شکنجههای رژیم به سختی شکسته شده بود. ـ میتوان گفت که ساعدی کمی هم خسته شده بود ـ بنابراین بعد از سال 54، آثار ساعدی، کمتر دیده میشود. از طبابت دکتر ساعدی در اوّلین مطبش، مدت زیادی نگذشته بود که توسط مأمورین ساواک، ساعدی دستگیر و پروانه پزشکیاش باطل شد. وقتی دکتر از زندان آزاد شد، به دلیل این که پروانه پزشکیاش را لغو کرده بودند، دکتر به کلینیک برادرش رفت و با مهر او به طبابت پرداخت. کلینیک برادر دکتر ساعدی در میدان قزوین بود، و هنوز هم فعّال است. چندین بار من طبابت ساعدی با مهر برادرش را به چشم دیده بودم.
دکتر، کیف چرمی بزرگی داشت که پر بود از داروهای نمونهای که برای دکتر میآوردند. گاهی هم دکتر داروهایی را از بیرون تهیّه می کرد و در این کیف میگذاشت. در نزدیکی میدان قزوین در تهران مکانی بود که زنان بدکاره در آنجا جمع میشدند ( شهرنو). عصرها دکتر کیف چرمی پر از دارو را برمیداشت و به آنجا میرفت و به طبابت زنان پیر و بدکارهای که در زیرزمینهای مرطوب و پر از میکروب، به دور انداخته شده بودند و با پیکری متشکّل از یک پوست و استخوان منتظر مرگ بودند، میپرداخت. من شخصاً چند بار با دکتر همراه شدم. او مرا به خانههای تنگ و تاریک و زیرزمینهایی که مرض و میکروب از در و دیوارشان میبارید، برد. پیرزنانی را که در این مکانها فقط نفسی میکشیدند را معاینه می کرد و از داروهای کیف به آنها میداد. از پولی که در مطب از بابت طبابت بیماران به دست میآورد، به صاحبان آن خانهها میداد تا غذاهای مناسب برای این بیماران تهیه کنند. و تقریباً همه درآمد دکتر در همین راهها صرف میشد. او از مال دنیا هیچ دارائی خاصی نداشت. فقط توانسته بود یک دستگاه پیکان تهیه کند، که آن را هم به پسری بخشید که اغلب در مطب او کار میکرد؛ تا آن پسر با پیکان بتواند کار کرده و خرج خانواده خودش را تأمین کند.
زمانی که دکتر در تبریز دانشجو بود، نامزدی داشت ـ چون این خانم هنوز هم زنده هستند، بنده اجازه ندارم نام ایشان را ذکر کنم ـ که همواره دکتر به او نامه مینوشت، که اگر اوضاع بهتر شود، ( یعنی به مال و منالی برسم ) میآیم و تو را به ماه عسل میبرم. اما دلسوزی بیش از حد دکتر هرگز اجازه نداد که به مالی برسد. هر چند که دکتر اندیشه سیاسی داشت اما تا زمان مرگش به عضویت هیچ حزبی درنیامد. شاید استعداد فعّالیت حزبی را نداشت. در زمان انقلاب، دکتر ساعدی به همراه دکتر هزارخانی و احمد شاملو وارد جامعه سوسیالیستها شد. اما به فراست دریافت که چند جوان خام که هیچگونه عاقبت اندیشی هم ندارند، نمیتوانند یک حکومت مثلاً مارکسیستی برقرار کنند و این مسئله را گروههای منافقین آلت دست کرده و دکتر را بر آن داشتند که قبول کند رژیم بخاطر فعالیتهای سوسیالیستی او، جهت کشتن او، در تعقیب اوست.
آنها با ارائه اسناد و مدارکی، دکتر را کاملاً فریب داده و او را از ایران به پاکستان و از آنجا به فرانسه برده و از این سخنرانی به آن سخنرانی کشاندند. زمانی دکتر متوجّه فریب منافقین شد که خیلی دیر شده بود. و سخنرانیهای او علیه مملکت، راه برگشتن به ایران را سد کرده بود.
بعد از درگذشت دکتر، نامهای از او به دست آمد که اکثر رادیوهای بیگانه، آنرا پخش کردند. دکتر در آن نامه نوشته بود: « روزهای من پر از کابوس و شبهایم بدتر از روزهایم سپری میشوند. صبح وقتی چشم از خواب باز میکنم، در آرزوی آن خیابانهای پر از گرد و خاک تهران هستم. دلم برای آن جویهای پر از لجن و گند لک زده است. و شب هم وقتی میخوابم، آنچه که روز در فکر آن بودم، در خواب میبینم».1 هوشنگ گلشیری، در رابطه با ملاقاتش با دکتر ساعدی در پاریس میگوید: « زندگی در پاریس، یک نوع خودکشی بود. خودش را ول کرده بود. اصلاً به خودش نمیرسید. نه به دنبال نگهداشتن پولش بود و نه دنبال سلامتیاش».1
در پاریس زنی از نوادگان قاجار ـ که باز هم اجازه ندارم اسمش را ذکر کنم ـ از تنهایی دکتر سوء استفاده کرد و از دکتر خواست که وی را به زنی بگیرد تا بتواند از دکتر مراقبت کند. و چون دکتر در آن ایّام بیمار، و در سرزمینی غریب تنها بود، موافقت کرد. و بی آنکه از زندگی زناشویی سودی ببرد در عرض چند روز چشم از جهان فروبست. و آن زن که قبلاً پسری هم داشت، وارث دکتر ساعدی، در قبال چاپهای کتب وی میباشد. این پسر اخیراً به ایران آمده بود، و از بعضی انتشارات و کتابفروشیها از جمله کتابفروشی نیل حق ارث میخواست؛ بنده از عاقبت کار وی با کتابفروشی نیل و همچنین برادر دکتر ساعدی مطلع نشدم. روزی از دکتر شنیدم که از بابت کپی رایت کتابهایش، دولت روسیه مبلغ هفده میلیون روبل به او بدهکار است. ولی برای جلوگیری از خروج ارز از مملکت، به شرطی این مبلغ را در اختیار دکتر قرار میدهد که دکتر به روسیه رفته و ثروتش را آنجا خرج کند. ولی مخالفت دکتر با حکومت شوروی، مانع از آن شد که دکتر قدم در آن کشور بگذارد.
این است قسمتی از زندگی پر از رنج دکتر غلامحسین ساعدی. این زندگی هرگز روی خوش به دکتر نشان نداد اما مغز دکتر و آثار مردمگرای او بالاتر از تمام آثار، و مغزهای نویسندگان مردمگراست.
3.مصاحبه رحیم رئیس نیا1
آقای رئیس نیا پس از ذکر شرح حال مختصری از دکتر ساعدی - مشابه با دو مصاحبة قبلی – مطالبی را نیز از شرح حال دکتر ساعدی بر این مقوله افزودند؛ که قسمتی از آنها را نقل میکنم.
در سال 1332 وقتی دکتر مسئولیّت سه روزنامه « صعود »، « فریاد » و « جوانان آذربایجان » را به عهده گرفت، از « با»ی « بسم ا… » تا « تا »ی « تمام » را در این روزنامهها از زیر قلم خود خارج می کرد.
دکتر ساعدی در سال 1332 قدم به دبستان گذاشته است. و وقتی که در کلاس سوم دبستان مشغول تحصیل بود فرقه دموکرات سرکار آمده و تدریس در آذربایجان به زبان ترکی صورت میگرفت. ساعدی یک سال و اندی قبل از فوتش از آن روزها چنین یاد کرده است:
« مثلاً یک سال فرض بفرمایید بنده ترکی خواندم. و آن موقع زمان حکومت پیشه وری بود. کلاس چهارم ابتدایی. قصه ماکسیم گورکی توی کتاب ما بود، قصه چخوف توی کتاب ما بود، مثالهای ترکی و شعر صابر و شعر میرزا علی معجز و … همه اینها توی کتاب ما بود و آن وقت تنها موقعی که من کیف کردم که آدم هستم، بچه هستم یا دارم درس میخوانم، همان سال بود. من از آنها دفاع نمیکنم، میخواهم احساس خودم را بگویم ». در همین سال بین مصاحبهگر رادیو بی بی سی و دکتر ساعدی مصاحبهای صورت میبندد:
ـ به زبان مادری خودتان ( ترکی ) هم چیزی نوشتید؟
ـ نه، برای این که آونقدر توی سر من زدند.
ـ متأسفم.
ـ نه متأسف نباشید، اونقدر تو سر من زدند که مجبور شدم به فارسی بنویسم. ولی یک نمایشنامه به زبان ترکی نوشتم.
ـ اجراشد؟
ـ نه، نمایشنامه گرگها ( قورتلار ) در کتاب ماه، شماره 2 چاپ شد و مأمورین سانسور ریختند و همان شماره را تعطیل کردند.1
این پرسش و پاسخ را از دوستان ساعدی، کسی به گوش خود نشنیده است و صاحب این قلم اجرای نمایشنامه مذکور را در سال 1345 که به کارگردانی جعفر والی از تلویزیون پخش شد ندیده است. مضافاً این که این نمایشنامه به همت صمد بهرنگی و یارانش در دبیرستان ممقان و همچنین به یاری دانش آموزان بوستان بستان آباد به روی صحنه آمده و استقبالی که از اجرای غیر فنی آن مشاهده شده بود تعجب و شگفت دوستان ساعدی را برانگیخته بود.
پس از کودتای 28 مرداد و بسته شدن هر سه روزنامه، ساعدی در حالی که بیش از 18 سال نداشت، چند ماهی مخفی شد و در دهم شهریور 32 از مخفیگاه خود، از حال و هوای خفقان آلود بعد از کودتا به یکی از دوستانش چنین نوشته است: « دیو و دد با چهرة پر از غضب و درندگی، با پنجههای خون آشام و نگاههای خیره، روی وطن عزیز چادر کشید! ببین چقدر سیاهی نفرت انگیز از زمین و آسمان، از زیر سنگ و لابلای شاخهها تراوش میکند. قلب آدم از دیدن این همه منظرههای جور به جور، این همه صدای شوم و خوفناک، همچون ناله مرغ حق پر از درد میشود.»
اما نویسنده جوان ناامید نیست و به دوستش چنین اطمینان میدهد:
« یک روز خواهد رسید پر از شادی و عشق، پر از عشق و لطف و صفا، یک روز خواهد رسید که نواهای شوم بوم خفه خواهد شد. یک روز خواهد رسید که زمین و زمان از مارش طرب انگیز بشریت رو به نشئه خواهد رفت … »1
ساعدی در سالهای آخر زندگی هر لحظه دلش هوای وطن میکرده است و همهاش غنودانه میگفت:
دنیا بیله گتسه بیز قرلّخ اگر دنیا همینجوری ادامه پیدا کند ما میمیریم
گده بورا هارادی؟ من بوردا نه قیریرم؟ پسر اینجا کجاست؟ من اینجا چکار میکنم؟
و مرگ را با ترنم و زمزمههای « بایاتی » استقبال میکردهاست:
عزیزیم اوجا داغلار ـ کولگه لی بارلی باغلار - عزیزم ای کوههای بلند ـ باغهای پر میوه وسایه
دوشسم غربت ده اولسم ـ منه کیم آغلار داغلار اگر در غربت من بمیرم ـ ای کوهها چه کسی بر من گریه میکند؟
آچق قوی پنجره نی ـ گوزوم گورسون گلنی پنچره را باز بگذار ـ تا کسی را که میآید بتوانم ببینم
نجه قبره قویالّار ـ عشق اوستونده اولنی چگونه میتوانند درون قبر بگذارند ـ کسی را که کشته عشق باشد؟
آ داغلار اوجا داغلار ـ هامّدان قوجا داغلار ای کوهها، کوههای بلندکوههای پیرترازهمه کس
غربت ایلده یا دیرده ـ من دوروم نجه داغلار - در سال غربت و جای بیگانه ـ ای کوهها من چگونه طاقت بیاورم؟
هارایلار آی هارایلار ـ هر اولدوزلار هر آیلار - هر ستار و هر ماه داد و فریاد میکشند که
چمنده بیر گول بیتیپ ـ سوسو زوندان هارایلار گلی در چمن روییده است که از تشنگی هوار میکشد
و این « بایاتی » را صمد بهرنگی از او یاد گرفته بود و اغلب میخواند:
قارادور قاشلارون گوزلرون الماس ابروهای تو سیاه هستند و چشمان تو الماس
سؤگی سؤگوسونی بودرده سالماز معشوقه، عاشق را به این درد گرفتار نمیکند
گدر او گوزلیک سنه ده قالماز این زیبایی میرود و برای تو ماندگار نیست
یادنان آشنا لیق آز ایله باری حداقل با بیگانه کمتر آشنایی کن
ساعدی ضمن این که به زبان مادری خود عشق میورزید، زبان فارسی را به عنوان زبان پیوند دهنده خلقهای ایرانی ارج مینهاد و خود را وامدار آن میدانست. و به نوبه خود
دانلود مقاله غلامحسین ساعدی